حكمت

حكمت به لحاظ ماده و هياءت (كه بر وزن فعله به كسر فاء، بناء نوع است) به معنى نوعى از محكم بودن است ، و مراد از آن در انسان محكم بودن در رابطه با حقايق ، و اصابت به حق با علم و عقل است بطورى كه جهل و فتور در آن راه نيابد.

قرآن كريم در (97) موضع خداوند عالم را به حكمت و حكيم بودن توصيف نموده .

حكمت در خدا علم به حقايق اشياء و ايجاد آنها بر غايت اتقان و احكام به نحوى كه نظام اتم جهان آفرينش اقتضاء مى كند معنى شد است .

حكمت در انسان به معنى علم و شناخت موجودات ، و فعل آنچه شايسته است كه حكمت عملى ناميده شده مى باشد.

اين تفاوت معنى حكمت در خدا و خلق به جهات زير است .

الف - علم خداوند عالم در مرتبه مقدم بر آفرينش جهان است و وجود موجودات جهان معلول اوست .

ب - علم خدا ذاتى او و عين خالقيت اوست .

ج - علم خدا به موجودات حضورى است نه مانند علم ما كه به معنى حصول صورت شى ء نزد نفس ماست ، كه از آن شى ء حكايت مى كند.

در علم خدا، خود شى ء پيش خدا حاضر است همانطور كه صورت شى ء پيش نفس ما بلاواسطه حاضر است ، پس حضور شى ء پيش خدا عين وجود آن شى ء است و علم فعلى خدا به آن به اصطلاح ، اشراقى بوده و عين خلق و ايجاد اوست .

در قرآن كريم حكمت را خير كثير شمرده و آن را موهبتى دانسته است كه خدا به هر كس كه بخواهد عطا مى فرمايد، آنجا كه مى گويد:

يؤ تى الحكمة من يشاء و من يؤ ت الحكمة فقد اوتى خيرا كثيرا(1)

«حكمت را (خدا) به هر كس بخواهد عطا مى كند و هر كس كه به او حكمت عطا شد خير كثير عطا شده است ».

در مواردى از قرآن كريم نام برخى از پيامبران را كه مى برد مى فرمايد به او حكمت عطا كرديم ، و در مورد خاتم پيامبران چنانچه در آيات زير مى خوانيم او را معلم حكمت معرفى نموده و بر ملت اسلام به تعليم حكمت توسط آن بزرگوار منت نهاده است .

هوالذى بعث فى الاءميين رسولا منهم يتلوا عليهم اياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة (2)

«اوست آنكه برانگيخت در ميان اميين پيامبرى از آنان ، كه آيات خدا را بر آنان فرا مى خواند و آنان را تزكيه نموده و آنان را كتاب و حكمت مى آموزد».

يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب والحكمة (3)

«بر آنان آيات خدا را فرا مى خواند، و آنها را تزكيه نموده و آنان را كتاب و حكمت مى آموزد».

ادع الى سبيل ربك بالحكمة والموعظة الحسنة (4)

«به راه پروردگارت دعوت كن با حكمت و موعظه نيكو».

حكمت در انسان همانطور كه گفته شد به معنى علم و شناخت حقايق عالم ، و عمل به آنچه شايسته است كه حكمت عملى مى باشد.

بزرگترين حقيقت در عالم كه شناخت آن بزرگترين حكمت جهان است رابطه موجودات جهان با خداست كه اين رابطه حقيقت موجودات جهان را تشكيل مى دهد.

و اما آنچه را كه در عالم وجود، انسان مى آفريند كه اعمال خود اوست ، اگر با اتقان و محكم بدون راه يافتن خلل بر طبق مصالح و احكام الهيه ، و بر منوال حق ، و دور از بيهودگى و باطل ، انجام گيرد همان حكمت عملى است .

نتيجه مى گيريم كه آنچه پيامبر اسلام آموخته حكمت عقلى و حكمت عملى هر دو را دربر مى گيرد و دين اسلام كه او آورنده آنست متضمن حكمت عقلى و حكمت عملى ، و در برگيرنده قوانين فردى و اجتماعى ، كه با رعايت كليه مصالح انسانها تشريع شده است .

علم فلسفه كه علم حكمت نيز ناميده مى شود به فارسى چنين تعريف مى شود.

علم فلسفه شناخت حقايق موجودات است ، به همانگونه كه هست به قدرى كه در توان و طاقت بشر است .

علم فلسفه به سه بخش تقسيم شده :

1 - «امور عامه »، كه متضمن قواعد كليه است و پايه همه علوم را تشكيل مى دهد.

2 - «الهيات »، كه بحث در آن پيرامون مبداء جهان هستى و ساير مسائل ماوراء الطبيعه است .

3 - «طبيعيات »، كه بحث در آن پيرامون اشياء موجود در عالم طبيعت است كه همه علوم طبيعى را در بر مى گيرد.

بنابراين هر يك از علوم طبيعى با گسترشى كه تا كنون پيدا كرده بخشى از فلسفه است .

پي نوشت ها:
1- سوره بقره ، آيه 269.
2- سوره جمعه ، آيه 2.
3- سوره آل عمران ، آيه 164.
4- سوره نحل ، آيه 125.