مَثَل‏هاى زيباى قرآن (45)

جعفر سبحانى‏

مَثَل چهل و پنجم‏؛خشم و عذاب خداوند در مورد كافران در امت‏هاى گذشته و كنونى، يكسان است‏

«و كَمْ ارْسَلْنا مِنْ نَبِىٍّ فى الاوَّلين».

«چه بسيار پيامبرانى كه براى هدايت گذشتگان فرستاديم».

«و ما يَأْتيهِم مِنْ نَبِىٍّ الّا كانوا بِهِ يَسْتَهْزِءونَ».

«هيچ پيامبرى به سوى آنان نمى‏آمد مگر اين‏كه او را مسخره مى‏كردند».

«فَأَهْلَكْنا أَشَدّ مِنْهُم بَطْشاً و مَضى‏ مَثَل الاوّلينَ(1)».

«نيرومندتر از آنان را به هلاكت رسانيديم و سنت پيشينيان تكرار شد».

تفسير لغات آيه‏

«بطش» در لغت عرب، گرفتن چيزى با قوه و قدرت است و احياناً در خود قوه و قدرت بكار مى‏رود. بنابراين مقصود از جمله «اشدّ منهم بطشاً» كسانى است كه از كافران مكه قويتر و نيرومندتر بودند.

در اين آيه نيز «مشبه به» و «مشبه» و «وجه شبه» داريم. مقصود از اوّلى، كافران در طول تاريخ است كه قبل از پيامبر گرامى اسلام آمدند و با قهر الهى نابود شدند و قوه و قدرت آنان فزون‏تر از قدرت قريش بود.

مقصود از دومى، قريش است كه مانند گروه پيشين به تكذيب پيامبر برخاسته و سدّ راه تبليغ ايشان بودند.

وجه شبه، اين است كه جهالت، در هر دو گروه، مانع از پذيرش حق بوده و هر دو گروه به تمسخر پيامبر، برخاسته، چه‏بسا ممكن است همان سنت‏هاى خدا درباره امت‏هاى پيشين دامنگير مشركان عصر رسالت باشد. اينك به تفسير آيات مى‏پردازيم:

1.«و كم ارسلنا من نبىّ فى الاوّلين». چقدر پيامبران را در امت‏هاى پيشين برانگيختيم تا چراغ هدايت بوده و آنان از هدايت انبيا بهره گيرند.

2. «وما يَأتيهِم مَنْ نَبِىٍّ الاّ كانوا بِهِ يَسْتَهْزِءون». شيوه امت‏هاى پيشين اين بود كه هر موقع پيامبرى به سوى آنان مى‏آمد، او را ريشخند كرده و به استهزاى او برمى‏خاستند.

3. «فَأهْلَكْنا اشَدّ منهم بَطْشاً و مضى‏ مثل الاوّلين(2)».

قريش كافر بداند كه سخت‏تر و قوى‏تر از آنان را نابود كرديم و در قرآن سرگذشت آنان به عنوان مثل بيان شده است. بنابراين قريش كافر از نزول عذاب در امان نباشد؛ زيرا حكم الهى درباره همگان يكسان است.

آيه‏اى كه تمثيل نيست‏

در برخى از كتاب‏هايى كه پيرامون امثال قرآن نوشته شده، آيه ياد شده در زير را جزء امثال قرآن معرفى كرده‏اند.

«و اذا بُشِّرَ اَحَدهُم بِما ضَرَبَ لِلرحْمنِ مَثَلاً ضلّ وجههُ مُسْوَدَّاً و هو كَظيم(3)».

«هرگاه به يكى از آنان به آنچه خدا را توصيف كرده بود خبر داده مى‏شد چهره او سياه مى‏گشت در حالى‏كه خشم و تأسف خود را فرو مى‏برد».

برخى تصور كرده‏اند كه اين آيه جزء امثال قرآن است در حالى‏كه واقع مثل همان تشبيه و تمثيل است و اركان آن را سه چيز تشكيل مى‏دهد:

 1. مشبه به 2.مشبه 3. وجه شبه.

در حالى‏كه در اين آيه اين اركان موجود نيست و مفاد آيه اين است كه هر موقع به يكى از عرب‏ها گزارش مى‏دادند كه همسرت دختر زاييده او از شرمسارى صورتش سياه مى‏گشت و خشم خود را فرو مى‏برد و اظهار نمى‏كرد. مقصود از «ضرب للرحمن مثلاً» چيست؟ در گذشته يادآور شديم كه قرآن گاهى كلمه «ضرب‏المثل» را در مورد توصيف يك شى‏ء به كار مى‏برد، مثلاً درباره پيامبر مى‏فرمايد: «انظر كَيْفَ ضَرَبوا لَكَ الامثال(4)»: «بنگر چگونه تو را توصيف و تعريف مى‏كنند». قرآن اين جمله را موقعى بكار مى‏برد كه پيش از آن مشركان پيامبر را فرد مسحور، توصيف مى‏كردند و مى‏گفتند:

«اِنْ تَتَّبِعونَ‏الّا رَجُلاً مَسْحوراً»: «از مرد سحر شده پيروى مى‏كنيد». قرآن نام اين توصيف را ضرب‏المثل مى‏خواند و مى‏فرمايد: «انظُرْ كيفَ ضَربوا لكَ الامثال».

در آيه مورد بحث، جريان از اين قبيل است: مشركان مى‏گفتند فرشتگان، دختران خدا هستند چنان‏كه مى‏فرمايد:

«و المَلائِكَة الَّذينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمن اناثاً...(5)».

«آنان فرشتگان را كه بندگان خدا هستند دختر مى‏انديشيدند».

در آيه ديگرى مى‏فرمايد:

«و يَجْعَلونَ للّه البَنات سُبْحانَهُ و لَهُم ما يَشْتَهون(6)».

«براى خدا دخترانى قرار داده‏اند و براى خود، آنچه را ميل دارند قائل مى‏شوند».

بنابراين چون فرشتگان را دختران خدا مى‏پنداشتند؛ خدا در اين مورد يادآور مى‏شود كه هر موقع فردى را به چيزى كه خدا را با آن توصيف مى‏كردند بشارت مى‏دادند چهره او سياه مى‏گشت. مشركان، خدا را با چه چيزى توصيف كردند، توصيف آنان اين بود كه فرشتگان، دختران خدا هستند.

در حقيقت جمله «ضرب للرحمن مثلاً» كنايه از تولد دختر است چون خدا را با آن توصيف مى‏نمودند.

1) زخرف، 7 - 6.
2) زخرف، 7.
3) زخرف، 17
4) اسراء، 48
5) زخرف، 19
6) نحل، 57
منبع :ماهنامه مكتب اسلام ـ شماره 3 ـ خرداد 83