مثل هاى زيباى قرآن (12)

جعفر سبحانى

صبر و استقامت، و به دنبال آن يارى خدا عامل پيروزى است

همچنانکه امت‏هاى گذشته در پرتو صبر و استقامت مشمول امداد غيبى خدا شده پيروز گشتند؛ مسلمانان نيز اگر از آنان پيروى کنند به پيروزى مي‏رسند.

«أمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلو الجَنَّةَ وَ لَمّا يَأتِکُمْ مَثَلُ الَّذينَ خَلَوْ مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ البَأساءُ وَ الضَّرّاءُ وَ زُلْزِلوُا حَتّى يَقوُلَ الرَّسوُلُ و الّذينَ آمَنوُا مَعَهُ مَتى نَصْرُ اللّهِ ألا اِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِيبٌ»(1).

«آيا گمان کرديد داخل بهشت مي‏شويد، بى آن که حوادثى همچون حوادث گذشتگان به شما برسد، همانان که گرفتاريها و ناراحتيها به آنها رسيد، و آنچنان ناراحت شدند که پيامبر و افرادى که به او ايمان آورده بودند گفتند: «پس يارى خدا کى خواهد رسيد»، در اين هنگام، تقاضاى يارى از او کردند و به آنها گفته شد آگاه باشيد يارى خدا نزديک است».

تفسير لغات آيه

در آيه ياد شده مفرداتى نياز به تبيين دارند و آنها عبارتند از:

1. البأساء.

2. الضرّاء.

3. زلزلوا.

دو واژه نخست در مورد فشار؛ به کار مي‏روند، فشارى که انسان را از خارج و داخل تهديد کند. چيزى که هست هرگاه عامل خارجى، مايه فشار باشد در آنجا «بأسا» به کار مي‏برند مثل اين که فردى ثروت خود را از دست بدهد، موقعيت اجتماعى او پايين آيد، يا با مرگ فرزندان روبه‏رو شود و غيره.

در حالى که «ضرّاء» در موردى به کار مي‏رود که عامل درونى وجود انسان را نشانه بگيرد مانند بيمارى، مجروح شدن و غيره.

گاهى مي‏گويند:

فرق اين دو واژه به صورت ديگر است به اين معنى که «بأسا» فقدان نعمت در مقابل «نعما» است.

«ضرّاء» غمگينى در مقابل «سرّاء» به معنى شادابى است.

در هر حال هر دو لفظ حاکى از مصيبت‏هاى سنگين بارى است که متوجه انسان مي‏شود.

ناصر خسرو مي‏گويد:

اگر «سرّاء»، به «ضرّاء» درنديد نسى، نکو بنگر  ستاره زير ابر اندر، چو سرّاء زير ضرّائي 

سعدى مي‏گويد:

گه اندر نعمتى مغرور و غافل  گه اندر تنگدستى خسته و ريش 

چو در سراء و ضرّاء کارت اين است  ندانم کى به حق پردازى و خويش 

و امّا «زلزلة» که جمع آن «زلزال» است به معنى تکان و حرکت مي‏باشد و مقصود از آن در اينجا تکان روحى است که به انسان در مواردى دست مي‏دهد و کنترل خود را از دست مي‏دهد.

تا اينجا با تفسير سه واژه آشنا شديم. اکنون بايد ببينيم مقصود از تمثيل در اينجا چيست؟

همان طور که در گذشته يادآور شديم، مَثَل‏هاى قرآن به معنى تمثيل و تشبيه است يعنى وضع مسلمانان صدر اسلام در پيکارهاى خود با مشرکان و کافران، به وضع افراد با ايمان در امت‏هاى پيشين، تشبيه شده است بنابراين بايد دو گروه که به عنوان مشبّه‏به و مشبّه مطرح مي‏شوند، به دست آوريم. اينک بيان هر دو :

1. مشبّه ‏به

آيات قرآن حاکى است که امت‏هاى پيشين به رهبرى پيامبران خود گاهى در پيکار با مشرکان دچار فشارهايى از داخل و خارج مي‏شدند. و يا با فقدان نعمت و حکومت، با پريشانى روبه‏رو مي‏گشتند و در برابر اين مشکلات مقاومت و پايمردى نشان مي‏دادند. اصولاً قرآن مجيد صابران را در سختي‏ها و پريشاني‏ها چنين ستايش مي‏کند:

«...و الصّابرينَ فِى البَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ و حِينَ البَأسِ أوُلئکَ الّذينَ صَدَقوُا وَ أوُلئَکَ هُمُ المُتَّقوُن»(2).

«آنان که در برابر محروميت‏ها و بيماري‏ها و در ميدان جنگ استقامت به خرج مي‏دهند آنها کسانى هستند که راست مي‏گويند، و آنها هستند پرهيزگاران».

اين آيه هرچند در شأن مؤمنان صدر رسالت و پس از آن نازل گرديده ولى مضمون آن جنبه همگانى دارد، حتى مؤمنان پيش از عهد رسالت را نيز که در سختيها استقامت از خود نشان داده‏اند، در بر مي‏گيرد.

در هر حال آيه حاکى از اين است که در امت‏هاى پيشين، مردان با ايمانى با پايمردى هرچه تمامتر در ميدان نبرد استقامت به خرج مي‏دادند و گاهى فشار به حدّى مي‏رسيد که نفسها به تنگى مي‏افتاد تا آنجا که پيامبر و افراد با ايمان به عنوان دعا و درخواست کمک غيبى مي‏گفتند: «مَتى نصر اللّه»: «يارى خدا کى به ما مي‏رسد».

البته اين جمله همان‏طور که گفتيم جنبه دعايى و درخواستى دارد، و در حقيقت درخواست کمک است و هرگز به اين معنى نيست که از نظر آنان در رسيدن کمک‏هاى غيبى تأخير رخ داده بود؛ زيرا چنين سخنى نه در شأن افراد با ايمان است و نه در شأن پيامبران بزرگ.

تا اينجا با مشبّه‏به آشنا شديم.

2. مشبّه

مشبّه در اين آيه گروه با ايمان است که در نبرد خندق از هر طرف محاصره شدند و رسول خدا آنان را به صبر و بردبارى و اميد به رسيدن امدادهاى غيبى سفارش مي‏کرد، ولى در عين حال رئيس ستون پنجم «عبداللّه بن اُبيّ» به اطرافيان خود مي‏گفت: چرا خود را به کشتن مي‏دهيد؟ اگر محمّد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله پيامبر بود، ياران او اسير و کشته نمي‏شدند.

قرآن براى ايجاد روح استقامت و بردبارى در ميدان مبارزه يادآور مي‏شود که مسلمانان بايد از گروه با ايمان در امت‏هاى گذشته درس بگيرند آنها هم گاهى مثل شما تحت فشار قرار مي‏گرفتند و جانها به لب مي‏آمد و فرياد «متى نصر الله» بلند مي‏شد، و چيزى نمي‏گذشت که يارى خدا مي‏رسيد، شما مسلمانان نيز از آنان پيروى کنيد.

مسلما پيروزى در گرو صبر و شکيبايى است، ميوه پيروزى را کسانى مي‏چينند که در طريق هدف، صابر و بردبار باشند و به گفته شاعر سخن‏ساز ايراني:

صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند  که از اثر صبر نوبت ظفر آيد

امروز مسلمانان براى شکستن حلقه محاصره غرب، و بر انداختن حکومت بيگانه بايد از نيروى صبر و بردبارى کمک گيرند. و در حد گفتار اين شاعر:

بِقَدْرِ الکَدِّ تُکْتَسَبُ المَعالِي  فَمَنْ طَلِبَ العُلى سَهِرَ اللَّيالِى

به اندازه کوشش، مقامات بالا، به دست مي‏آيد، آن کس که در انديشه تسخير بلنداى دانش است، بايد شب‏ها با مطالعه به سر ببرد.

هدف از مصائب و گرفتاريها چيست؟

شکى نيست که خدا مي‏تواند مؤمنان را بدون اين که دچار فشارهاى داخلى و خارجى شوند، بر دشمن پيروز گرداند، اکنون سؤال مي‏شود که چرا آنها را در گردونه فشار قرار داده تا از اين رهگذر به آرمان خود يعنى پيروزى اسلام برسند؟.

اگر گفته شود که اين نوع فشارها، نوعى امتحان است بايد توجه نمود امتحان از آن کسى است که از وضع طرف آگاه نباشد در حالى که خدا که از برون و درون افراد آگاه است پس چه نيازى دارد که افراد را در بوته سختي‏ها و مصائب قرار دهد و از اين طريق آنها را امتحان نمايد؟.

پاسخ اين سؤال در گرو بيان انگيزه‏هاى امتحان است، به طور کلى، هر امتحانى به ظاهر مي‏تواند براى تحصيل يکى از امور ياد شده در زير صورت پذيرد:

الف: شناسايى طرف و پايه اعتقاد و تسليم او.

ب: به فعليت رساندن کمالات بالقوّه.

ج: شناخته‏شدن افراد صالح از ناصالح.

د: اتمام حجّت بر عاصيان و کافران.

1. هدف نخست از آن امتحان‏کنندگان ناآگاه است که طرف را نمي‏شناسند و مي‏خواهند او را از طريق امتحان بشناسند. در امتحان‏هاى الهى نمي‏توان چنين انگيزه‏اى تصور کرد، طبعا سبب امتحان، انگيزه ديگر بايد باشد.

2. هدف از امتحان الهى اين است که کمالات بالقوّه افراد، به مرحله فعليت برسد و اگر در بوته امتحان قرار نگيرند اين کمالات به صورت دست‏نخورده به حالت يک توان در زواياى روح و روان طرف پنهان مي‏ماند، مثلاً ابراهيم خليل از نظر تفانى و فداکارى در راه خدا در حدّ بالايى بود و اين کمال را به صورت بالقوه حائز بود ولى آنگاه که مأمور شد فرزند خود را به امر الهى ذبح کند بالقوه به فعليت کامل رسيد.

3. گاهى هدف از امتحان شناساندن افراد است، در اين موارد امتحان‏کننده هر چند آنها را به خوبى مي‏شناسد، ولى هدف، شناساندن آنها به جامعه است و اين نوع امتحان مربوط به امتحان دسته‏جمعى است تا افراد صالح و فاسد، مؤمن و منافق و خوب و بد باز شناخته شوند، قرآن مجيد به اين نکته به لفظ «تمحيص» اشاره مي‏کند و مي‏فرمايد:

«وَ لِيُمَحِّصَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَمْحَقَ الکافِرِينَ»(3).

«تا خداوند، افراد با ايمان را خالص گرداند و کافران را به تدريج نابود سازد».

4. گاهى هدف از امتحان الهى، اتمام حجّت براى آن عده از مدعيان دروغگو است که در مواقع عادى هزارگونه ادعا دارند و در مقام عمل هيچ، يعنى مرد سخن هستند نه مرد عمل، با امتحان و آزمايش وضع آنها روشن مي‏گردد.

اگر اين‏گونه افراد در بوته امتحان قرار نگيرند و درون تهى خود را که بر خلاف ظاهر آراسته آنها است، آشکار نکنند، ممکن است هم خودشان در اشتباه بمانند و هم ديگران، و کيفرهاى خدا، يا عدم الطاف الهى را ظالمانه فرض کنند، امّا امتحان پرده از روى کار آنها بر مي‏دارد.

آنها که فلز وجودشان بي‏ارزش است امّا پوششى از آب‏طلا به رويش کشيده‏اند به مصداق شعر معروف:

سياه سيم زر اندود به کوره برند  خلاف آن به در آيد که خلق پندارند

پوشش ظاهرى کنار مي‏رود و حقيقت وجودشان به خودشان و ديگران آشکار مي‏گردد، اين است فلسفه برخى از آزمايشهاى الهي.

سخنى از امام على عليه‏السلام درباره امتحان

اميرمؤمنان عليه‏السلام در تفسير اين آيه که مي‏فرمايد: «وَ اعلموُا انّما أَموالُکُم وَ أَولادُکُمْ فِتْنَةٌ»: «بدانيد که اموال و ثروت و فرزندان شما مايه امتحان است». چنين مي‏فرمايد:

هيچ‏کس از شما نگويد خداوندا من به تو پناه مي‏برم از امتحان شدن زيرا هيچ‏کس نيست مگر اين که در بوته امتحان قرار مي‏گيرد، کسى که مي‏خواهد به خدا پناه ببرد از امتحانات گمراه کننده به خدا پناه ببرد، خدا مي‏فرمايد: «وَ اعلموُا انّما أَموالکُمْ وَ أَولادکُمْ فتنة» و معنى آن اين است که خداوند مردم را با اموال و اولادشان آزمايش مي‏کند.

آنگاه امام به يکى از اهداف امتحان الهى اشاره مي‏کند که همان انگيزه دوم و سوم است. در اين مورد چنين مي‏فرمايد:

«ليتبيَّن السّاخطُ لرزقه و الراضى بقسمه، و إن کان سبحانه أعلم بهم من أنفسهم و لکن لتظهر الأفعال التى بها يستحقّ الثّواب و العقاب»(4).

«هدف اين است که آن صفات درونى مانند رضا و خشنودى و يا غضب و خشم از بهره‏هاى خداداد، آشکار گردد هر چند خدا به آنان از خود آنها آگاه‏تر است تا اين صفات باطنى به صورت فعل وعمل خارجى تجلى کند و آنگاه استحقاق ثواب و عقاب و کيفر و پاداش صورت گيرد.

1. بقره، 214.
2. بقره، 177.
3. آل‏عمران، 141.
4. نهج‏البلاغه، بخش کلمات قصار، شماره 93.
منبع : مجله درسهايى از مکتب اسلام » آبان 1380 - شماره 488 (از صفحه 8 تا 13)