بيستمين مثال: توسّل به ما سوى اللّه

ناصر مکارم شيرازى

خداوند در آيه 14 سوره رعد مى فرمايد: «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَجيبُونَ لَهُمْ بِشَىْء اِلاّ كَباسِطِ كَفَّيْهِ اِلَى الْماءِ لِيَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغَهِ وَ ما دُعاءُ الْكافِرينَ اِلاّ فى ضَلال»؛ دعوتِ حق از آنِ اوست؛ و كسانى را كه [مشركان ]غير از خدا مى خوانند، [هرگز] به دعوت آنان پاسخ نمى گويند. آنها همچون كسى هستند كه كف هاى [دست ]خود را به سوى آب مى گشايد تا آب به دهانش برسد، و هرگز نخواهد رسيد. و دعاى كافران، جز در ضلال و گمراهى نيست.

دورنماى بحث

آيه مثل توسّل و دعا را بررسى كرده، به انسان ها مى آموزد كه دست نياز را به سوى چه كسى دراز كنند؛ سپس آيه، براى كسانى كه به درِ خانه مخلوقات - نه خالق آنان - مى روند و عرضه نياز و حاجت مى كنند مثلى بيان مى كند.

پرسش

قبل از پرداختن به شرح و تفسير آيه مَثَل، لازم است اين پرسش مطرح شود كه چرا بعضى از مَثَلها و تشبيه هايى كه در آياتى قبل از سوره رعد ذكر شده، در بحث ما مطرح نشده است؛ همانند آيه شريفه 32 سوره مائده، كه كشتن يك انسان بى گناه را با كشتن تمام انسان ها برابر مى داند و نجات يك انسان بى گناه را به نجات تمامى انسان ها تشبيه مى كند؛ در حالى كه در اين آيه نيز تشبيه و نظيرى ذكر شده كه مى توانستيم آن را مورد بحث قرار دهيم؟

پاسخ

در قرآن مجيد مثالها و تشبيهات فراوانى وجود دارد؛ ليكن بحث ما در مثل هاى قرآن است نه در تشبيهات آن.

تشبيه آن است كه چيزى را به چيز ديگرى ماننده سازند؛ مثل اينكه مى گويند:

حسن مانند شير است. اين يك تشبيه است نه مَثَل؛ ولى مثال يك داستان، يك سرگذشت، يك مجموعه و برنامه است كه در قرآن براى بيان مطالب عقلانى دور از دسترس مردم، بيان شده است؛ مانند اينكه قرآن براى بيان حقّ و باطل - كه يك مسئله غيرحسّى است - به باران و سيلاب و كف روى سيلاب مثال مى زند و حق را به باران و باطل را به كف روى سيلاب تشبيه مى نمايد كه اگرچه كف بالانشين و پر سر و صدا است؛ ولى فروغى ندارد و زود نابود مى گردد. بنابراين، با توضيح بالا يك معيار كلّى براى جدا كردن مثال ها از تشبيهات به دست مى آيد.

برق آسمانى و ابرهاى باران زا

به منظور درك بيشتر مثل مذكور، لازم است به توضيح و شرح آيات 12 و 13 سوره رعد اشاره شود:

خداوند متعال در آيه 12 سوره رعد مى فرمايد: «هُوَ الَّذى يُريكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ يُنْشِأُ السَّحابَ الثِّقالَ»؛ او (خداوند) كسى است كه برق را به شما نشان مى دهد، كه هم مايه ترس است و هم مايه اميد؛ و ابرهاى سنگى بار ايجاد مى كند.

يكى از آثار عظمت خداوند، ارائه و نشان دادن «برقِ» آسمان است كه هم سبب شوق و اميد انسان ها است و هم مايه خوف و ترس و نگرانى آنها.

برق آسمان، بشارت باران را به ارمغان مى آورد؛ زيرا ايجاد رعد و برق آسمان سبب مى شود تا باران هاى فراوانى نازل گردد.

چگونه «برقِ» آسمان سبب نزول باران مى شود؟

ابرهايى كه داراى دوبار الكتريكى متضاد هستند هنگامى كه با هم برخورد مى كنند، برق آسمان را به وجود مى آورند كه در نتيجه حرارت شديدى در حدود 15 هزار درجه سانتيگراد به وجود مى آيد. اين حرارت هواى اطراف خود را مى سوزاند و باعث مى شود كه فشار هوا كم شود؛ آن گاه كم شدن فشار هوا سبب نزول باران مى گردد. از طرفى، ممكن است «برق» به صورت «صاعقه اى» درآيد و باعث نابودى «جنگل ها، روستاها، انسان ها، حيوانات، مزارع و كشتزارها» گردد اين خود خوف و نگرانى را به همراه دارد.

وَ يُنْشِأُ السَّحابَ الثِّقالَ:

خداوند ابرهاى سنگين باران زا نيز ايجاد مى كند. شايد در نظر بسيارى از انسان ها ابرهاى آسمان با هم تفاوتى نداشته باشند و به يك گونه عمل كنند؛ در صورتى كه حقيقت چيز ديگرى است و نسبت به هم تفاوت هاى زيادى دارند.

از جمله تفاوت ها اينكه؛ ابرها به دو دسته سنگين و سبك تقسيم مى شوند؛ ابرهاى سنگين، در فضايى نزديك تر به زمين جا گرفته اند؛ ولى ابرهاى سبك، در فضايى دورتر از زمين مستقر هستند. ابرهاى سنگين باران زا هستند و از اين رو كه داراى آب فراوانى هستند نمى توانند در مرتبه بالايى از آسمان قرار گيرند.

«رعد آسمانى» نشانه اى از عظمت خدا

در آيه 13 سوره رعد خداوند چنين مى فرمايد: «وَ يَسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِه وَ الْمَلائِكَةُ مِنْ خيفَتِه وَ يُرْسِلُ الصَّواعِقَ فَيُصيبُ بِها مَنْ يَشاءُ وَ هُمْ يُجادِلُونَ فِى اللّهِ وَ هُوَ شَديدُ الِْمحالِ»؛ و رعد، تسبيح و حمد او مى گويد؛ و نيز فرشتگان از ترس او! و صاعقه ها را مى فرستد؛ و هر كس را بخواهد گرفتار آن مى سازد، در حالى كه آنها [با مشاهده اين همه آيات الهى، باز هم] درباره خدا به مجادله مشغولند؛ و او قدرتى بى انتها و مجازاتى دردناك دارد!

آيه شريفه به دو موضوع اشاره دارد: يكى رعدهاى آسمانى و ديگرى صاعقه ها؛ و از آنجه كه قبلاً در مورد صاعقه بحث كرديم در اينجا فقط به بررسى مسئله «رعد» مى پردازيم.

همان گونه كه قبلاً گفته شد برخورد ابرهاى آسمانى با همديگر، در صورتى كه داراى دو بار الكتريكى مختلف (يكى مثبت و ديگرى منفى) باشد، توليد جرقه مى كند كه به نور آن «برق» و به صداى آن «رعد» گفته مى شود. روشن است كه صدا و نور همزمان توليد مى شود؛ ليكن انعكاس نور زودتر از صدا(رعد) صورت مى گيرد؛ علّت اين امر، آن است كه سرعت سير «نور» به مراتب بيشتر از سرعت سير «صدا» است.

«رعد آسمانى» اگرچه به ظاهر ساده به نظر مى رسد؛ ليكن از آيات بزرگ الهى به شمار مى رود و در زندگى تمام موجودات نقش مهمّى ايفا مى كند.

دانشمندان براى «رعد و برق» آثار زيادى ذكر كرده اند كه به مهمترين آنها

اشاره مى گردد:

1- نخستين اثرى كه رعد و برق دارد و اين فايده، تمام موجودات جهان - اعم از انسان ها، حيوانات، گياهان، نباتات و جوامد - را در بر مى گيرد، نزول باران و آب هاى آسمانى است.

2- فايده ديگر آن، «آفت كشى» گياهان است؛ يعنى «رعد و برق»، آفت گياهان را از بين مى برد. بدين گونه كه حرارت شديدى كه بر اثر رعد و برق ايجاد مى شود، سبب مى گردد تا اكسيژنِ اضافه توليد گردد و تبديل به نوعى آب شود كه آن را «آب اكسيژنه» مى نامند، كه از دو اكسيژن و دو هيدروژن تشكيل مى گردد. «آب اكسيژنه» يكى از مواد ضد عفونى كننده است كه معمولاً در داروخانه ها يافت مى شود.

اين مادّه ضدّ عفونى وقتى همراه باران بر سطح زمين نازل مى شود،

آفت گياهان را از بين مى برد. به همين جهت، اگر رعد و برق كم شود، آفت گياهان زياد مى گردد.

3- سومين خاصيّت مهم «رعد و برق»، توليد مقدار زيادى كود براى گياهان است. رعد و برق هاى آسمانى هر ساله ده ها ميليون تن كود توليد مى كنند و بر سراسر كره زمين مى پاشند؛ كودى قوى، مفيد، مؤثّر و فراگير براى تمامى گياهان.

اين كودها بدين گونه ايجاد مى شوند كه دانه هاى باران به وسيله حرارت زياد ناشى از برق با كربن تركيب مى شوند و اكسيد كربن را توليد مى كنند و هنگامى كه به همراه باران بر روى خاك مى ريزند، با خاك تركيب شده، يك نوع كود گياهى قوى، مؤثّر و مفيد به وجود مى آورند.

آرى؛ اين رعد و برق آسمانى چنين آثار مهمّى دارد و از آيات بزرگ الهى به شمار مى آيد. جالب اينكه قرآن مجيد زمانى پرده از اين رازهاى مهمّ علمى برداشت كه عقل انسان تصوّر آن را هم نمى كرد!

بنابر آيه شريفه، رعدحمد و تسبيح خدا مى گويد؛ تسبيح به معناى تنزيه خداوند از هر گونه عيب و نقصى است، آيا آفت زدايى گياهان كره زمين به وسيله رعد و برق، تنزيه خداوند از هرگونه عيب و نقصى نيست؟ آيا آفت زدايى،نوعى تسبيح نيست؟

حمد، ستايش بر صفات جلال و جمال خداوندى است؛ آيا تغذيه گياهان نوعى حمد و ستايش در عالم ممكنات و مخلوقات محسوب نمى شود؟

بى شك، آيات 12 و 13 سوره رعد به اين مهم اشاره دارد و آنها را نشانه اى از عظمت خدا مى داند. خلاصه اينكه آيه 12 و 13 به چندين آيت از آيات مهمّ الهى يعنى رعد و برق و باران و صاعقه، اشاره دارد.

شرح و تفسير آيه مثل

لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ: در اينكه منظور از جمله «له دعوة الحق» چيست؟ بين مفسّران اختلاف است، برخى گفته اند: مراد توحيد است؛ يكتايى و توحيد مختصّ ذات خداست.

عدّه اى معتقدند: اين جمله اشاره به قرآن مجيد دارد؛ قرآن كتاب الهى است.

و تعداد زيادى از مفسّران آن را به «دعاى به حق» تفسير كرده اند؛ يعنى اگر بندگان بخواهند دعايشان مستجاب شود، بايد به درگاه حضرت حق روى آورند و درِ خانه او را بكوبند؛ يعنى ما سوى الله حلاّل مشكلات نيست، بلكه تنها او قادر به استجابت دعاهاى بندگان و گره گشاى مشكلات آنان است.

شاهد تفسير سوم - كه ما نيز بدان معتقديم - ذيل همين آيه شريفه است كه مى فرمايد:

«وَ ما دُعاءُ الْكافِرينَ اِلاّ فى ضَلال؛ دعاى كافران جز در ضلال و گمراهى نيست».

دعاهاى كافران بى راهه است؛ زيرا آنان درِ خانه كس يا چيزى مى روند كه حتّى قادر نيستند از خود دفاع كنند و يا براى خود منفعتى كسب كنند، تا چه رسد به ديگران.

وَ الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَجيبُونَ لَهُمْ بِشَىْء اِلاّ كَباسِطِ كَفِّيْهِ اِلَى الْماءِ لِيَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ: شاهد سخن در مثل بيستم، اين قسمت از آيه است.

كسانى كه غير خدا را مى خوانند و براى حلّ مشكلات خود به سراغ بت ها مى روند و دست به دامن مخلوقاتِ محتاج مى زنند، مشكلات آنها حل نمى شود. مَثَل چنين انسان هايى، مَثَل كسى است كه دستهايش را بسوى آب دراز كرده است تا آن را بنوشد؛ ليكن موفق به اين كار نمى شود و تشنه برمى گردد.

مفسران در تفسير «كَباسِطِ كَفَّيْهِ اِلَى الْماءِ...»، گفتار مختلفى ذكر كرده اند كه به آنها اشاره مى شود:

1- منظورِ آيه، شخصى است كه براى رفع تشنگى بر سر چاه آبى برود، چاهى كه نه طناب دارد، نه چرخ آب كشى دارد و نه دلو! عمق اين چاه نيز زياد است. اين انسانِ تشنه براى خوردن آب، دو دست خود را از فاصله زياد بسوى آب دراز مى كند، دستانى كه به يك مترى چاه هم نمى رسد؛ بى شك، چنين كسى موفّق نمى شود خود را سيراب كند و ناكام برمى گردد.

2- مرادِ آيه شخصى است كه در كنار چاه ايستاده است و بدون اينكه حتى دستانش را بسوى آب دراز كند، تنها به آب اشاره مى كند كه بسوى او آيد تا از آن بنوشد، و روشن است كه آب به اشاره او بالا نمى آيد و احتياج به ابزار و وسيله دارد.

آرى؛ دعاى كافران كه به درِ خانه بت ها مى روند و در ضلالت و گمراهى هستند، مانند چنين انسانى است.

3- «باسط»، يعنى اينكه كف دستان باز باشد نه منحنى. اين امر به گونه اى مى ماند كه شخصى كنار چشمه آبى برود تا آب بنوشد اين شخص دستش به آب مى رسد؛ ليكن دو دست خود را صاف نگه داشته و آنها را غرفه و كاسه نكرده است؛ به همين جهت، به محض اينكه دو دست خود از آب خارج كرده، به طرف دهانش مى برد، تمام آب مى ريزد و آبى به دهانش نمى رسد، و تشنه از كنار چشمه زلال آب برمى خيزد!

در ميان سه تفسير فوق، به عقيده ما تفسير اوّل از همه مناسب تر است؛ هرچند مى توان گفت هر سه تفسير صحيح است و هر سه، بيان يك مقصود را دارند؛ زيرا به اعتقاد ما، «استعمال لفظ در اكثر از معناى واحد جايز است».(1)

بنابراين، براى حلّ مشكلات خود نبايد به در خانه غير خدا رفت. بايد به درگاه با عظمت خداوند برويم؛ چه اينكه او خالق، رازق، محيى و مميت است. او مشگل گشا است و همه چيز به دست اوست. از غير او كارى ساخته نيست؛ زيرا همه نيازمنديم و او غنى؛ همه محتاج هستيم و او بى نياز؛ همه عاجز هستيم و او قوى؛ همه ضعيف هستيم و او قادرِ مطلق است از اين رو، نه تنها به در خانه بتان نبايد رفت، بلكه به در خانه هيچ يك از مخلوقات خدا نبايد روى آورد.

پيام هاى آيه

1- آيا توسل به معصومان(عليهم السلام) شرك نيست؟ به عبارتى، آيا اين گونه توسّلات و دعاها نيز مشمول آيه شريفه است و مورد نهى شارع مقدّس قرار گرفته و بايد از آن پرهيز كرد؟

در جواب پرسش فوق، بايد گفت كه روى آوردن به درگاه اين بزرگواران و برگزيدگان خداوند بدان معنا نيست كه ما از خود آنها حل مشكل را مستقلاًّ طلب كنيم؛ بلكه دست توسّل به سوى آنان مى گشاييم تا ما را نزد خداوند مورد شفاعت قرار داده، براى حل مشكل ما از خداوند قادر مطلق چاره جويى كنند؛ زيرا ما معتقديم كه اين بزرگواران اگر كارى مى كنند به اذن خداوند است. امّا وهابى ها كه بخاطر اين دعاها و توسّلات، نسبت شرك و كفر به ما مى دهند، سخت در اشتباهند و معناى حقيقى و واقعى شرك و كفر را نفهميده اند؛ همان گونه كه ماهيّت توسّل شيعه را ندانسته اند!

در سفر عمره مفرده كه به مدينه منوّره و مكّه مكرمه مشرف شدم، روز جمعه بيست و دوم شعبان سال (1419 هـ ق) در مسجدالحرام به سخنان خطيب جمعه گوش مى دادم. عجيب اينكه خطيب مذكور، تمام خطبه نماز جمعه را از روى كاغذى كه قبلاً براى او تهيّه كرده بودند مى خواند. گويا او حق نداشت حتّى يك كلمه را از خود بگويد. با خود گفتم: چقدر تفاوت است بين اين خطبه ها، و خطبه هاى نمازهاى جمعه ايران اسلامى كه خطيب آن آزاد است هرگونه تحليلى داشته باشد، به هر حال، خطيب نماز جمعه مشغول قرائت خطبه گرديد. در بين خطبه به كسانى كه در كنار قبور مشرّفه دعا مى كنند و به آنها توسّل مى جويند حمله كرد و آنها را به شرك و كفر متّهم ساخت.

البتّه ما در برابر اين هتّاكى بى كار ننشستيم، براى سران عربستان نامه اى نوشتيم و به اين كار اعتراض نموديم.

به هر حال معتقدان به دعا و توسّل، بزرگان و اوليا را شريك خدا نمى دانند، بلكه آنها را به درگاه خداوند شفيع قرار مى دهند و به عبارت ديگر، ما همان اعتقادى را داريم كه در آيه 110 سوره مائده، درباره حضرت مسيح - على نبيّنا و آله و عليه السلام - آمده است: «وَ اِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِاِذْنى فَتَنْفُخُ فيها فَتَكُونَ طَيْراً بِاِذْنى وَ تُبْرِئُ الاَْكْمَهَ وَ الاَْبْرَصَ بِاِذْنى وَ اِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِاِذْنى...»؛ هنگامى كه به فرمان من، از گل چيزى به صورت پرنده مى ساختى، و در آن مى دميدى، و به فرمان من پرنده اى مى شد؛ و به فرمان من كور مادرزاد و مبتلا به بيمارى پيسى را شفا مى دادى؛ و نيز مردگان را به فرمان من زنده مى كردى....

در اين آيه شريفه زنده كردن مردگان، شفاى بيماران، آفرينش پرندگان، همه به حضرت مسيح نسبت داده شده است؛ ليكن همه آنها با اذن و دستور خداوند متعال بوده است.(2)

شيعه نيز جز اين نمى گويد. او معتقد است كه بزرگان و اولياى دين، مى توانند به اذن و دستور خداوند كارهايى را كه ديگران از انجام آن عاجزند، انجام دهند و يا شفيع و واسطه بين بندگان و خدا بشوند تا حضرت حق مشكلات بندگان را حل كند؛ بنابراين دعا و توسّل شيعه، نه شرك است و نه كفر.

با توضيحاتى كه گفته شد، اگر كسى عقيده شيعه را در دعا و توسّل شرك بداند، بايد - نعوذ بالله - حضرت مسيح را نيز مشرك بپندارد!

ضمناً، از اين بحث برمى آيد كه معجزات پيامبران نيز به اين شكل نبوده است كه فقط آنها دعا كنند و خداوند انجام دهد، بلكه امكان داشته است پيامبران با اذن خداوند، خود، آن معجزه را انجام دهند؛ يعنى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به عنوان مثال با اذن خداوند شقّ القمر را خود انجام دهد.(3) و اين هيچ استبعادى ندارد.

2- أشكال مختلف بت پرستى.

بت پرستى در تاريخ بشريّت، تاريخچه مفصّل و اَشكال مختلفى دارد.

گاهى انسان هاى جاهل بت هاى ساختگى خود را از سنگ، چوب، فلز و حتّى از مواد خوراكى مى ساختند و در برابر آن به زانو درآمده، به سجده مى افتادند و آن را مى پرستيدند.

در برهه اى از زمان بت پرستان، براى پرستش خود بت هايى از موجودات بى جان و بى شعور عالم طبيعت، انتخاب مى كردند. به همين جهت، عدّه اى خورشيدپرست شدند، و برخى به عبادت ستاره ها پرداختند، و گروهى ديگر ماه را عبادت نمودند(4) و حتّى برخى، بعضى از رودخانه ها و درياچه هاى مهم - مانند رودخانه نيل و درياچه ساوه - را مى پرستيدند و شايد خشك شدن درياچه ساوه و خاموش گشتن آتشكده فارس در هنگام ولادت حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)(5)، از اين جهت بوده است كه اين دو، مورد پرستش انسان ها قرار داشتند.

همچنين بت پرستان در برخى از مناطق دنيا درختان را مى پرستيدند، مخصوصاً درخت صنوبر را كه از ديرزمان مسجود برخى از انسان هاى بت پرست گمراه بوده است.

از اين رو، بعضى از مفسّران «اصحاب الايكه» را همين «صنوبرپرستان» دانسته اند؛ همان كسانى كه منشأ رسم خرافى سيزده به در بوده اند و آن را اختراع كرده اند.

زمانى نيز حيوانات خدايان برخى انسان ها شدند كه متأسّفانه اين نوع بت پرستى هنوز در بسيارى از مناطق هندوستان رواج دارد.

عدّه اى نيز به برخى انسان ها روى آوردند و آنها را مى پرستيدند؛ مثلاً در زمان فرعون گروهى از مردم او را مى پرستيدند كه قرآن مجيد از زبان خود فرعون، چنين مى گويد: «وَ قالَ فِرْعُونُ يا اَيُّهَا الْمَلأُ ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ اِله غَيْرى»؛ فرعون گفت: «اى جمعيّت اشراف! من خدايى جز خودم براى شما سراغ ندارم».(6)گاهى نيز فرشتگان مورد پرستش قرار مى گرفتند.

يكى از مورّخان معروف گفته است: «هر چيزى در عالم روزى بت بوده و مورد پرستش قرار گرفته است؛ چيزى را سراغ نداريم كه مورد پرستش قرار نگرفته باشد». به هر حال، تمام بت پرستى ها در يك عنوان جمع شده است و آن توجه به ما سوى اللّه و غفلت از خداوند عالم است؛ همان گونه كه در كلام بعضى از بزرگان آمده است: «كُلَّما شَغَلَكَ عَن اللّه فَهُوَ صَنَمُكَ»؛ هر چيزى كه تو را از خداوند غافل نمايد و به خود مشغول كند، همان بت توست.

از اين رو، زن و فرزند، مال و ثروت، پست و مقام، رفيق و دوست و هر چيزى كه انسان را از خداوند غافل كند بت محسوب مى گردد. قرآن مجيد، بر تمام ما سوى الله خطّ بطلان كشيده است و جز ذات حضرت حق هيچ موجودى را شايسته عبادت و پرستش نمى داند؛ چه اينكه مخلوقات همه فقير و محتاجند و لحظه به لحظه مشمول فيض الهى قرار مى گيرند، نه اينكه آنها فقط در ابتداى آفرينش، به خدا نيازمند بودند و پس از آفرينش در ادامه حيات، ديگر نيازى به خدا نداشته باشند.

مَثَل نياز انسان به خداوند، مَثَل نياز لامپ روشن به نيروگاه مولّد برق است؛ همان گونه كه لامپ در نورافشانى خود پيوسته محتاج و وابسته به نيروگاه است، انسان نيز هميشه به فيض الهى نيازمند است. به عبارتى، لحظه به لحظه خلقت تازه اى صورت مى گيرد (كُلُّ يَوْم هُوَ فى شَأْن)(7)، مخصوصاً اگر اين مطلب طبق «حركت جوهرى» محاسبه شود، بسيار واضح تر است.(8)

دعا از ديدگاه قرآن و روايات

دعا مسئله بسيار مهمّى است كه در آيات قرآن و روايات معصومان(عليهم السلام) به گونه گسترده اى مطرح شده است. در اين باره، مباحث مختلف و سئوالات گوناگونى مطرح شده است كه به بعضى از آنها اشاره مى شود:

1- فلسفه دعا چيست؟ اگر ما مستحق اجابت هستيم، خداوندى كه از آشكار و نهان ما و از برون و درون ما آگاهى دارد، بدون دعا نيز خواسته ما را برآورده مى سازد و اگر استحقاق آن را نداشته باشيم، هر قدر دعا بكنيم تأثيرى نخواهد داشت!.

2- شرايط اجابت دعا چيست؟ چه كنيم تا دعاهايمان در درگاه ذات حق به

هدف اجابت برسد؟

3- موانع استجابت دعاها چيست؟ چرا برخى از دعاها - على رغم اصرار فراوان - به هدف اجابت مقرون نمى گردد؟

4- برترين دعا، چه دعايى است؟

دعا برترين عبادت

از آيات و روايات استفاده مى شود كه دعا نه تنها عبادت است، بلكه از برترين عبادتها به شمار رفته است.

به منظور روشن تر شدن اهميّت دعا، به سه آيه از قرآن مجيد و شش روايت از معصومان(عليهم السلام) اشاره مى شود:

1- خداوند متعال در آيه 60 سوره غافر (مؤمن) مى فرمايد: «وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعونى اَسْتَجِبْ لَكُمْ اِنَّ الَّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتى سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرينَ»؛ پروردگار شما گفته است: مرا بخوانيد تا دعاى شما را بپذيرم! كسانى كه از عبادت من تكبّر مى ورزند به زودى با ذلّت وارد دوزخ مى شوند!

آيه شريفه، نخست به «دعا» تعبير مى كند؛ سپس در ادامه تعبير را عوض كرده، از آن به «عبادت» ياد مى كند.

چرا از «دعا» به «عبادت» تعبير شده است؟

برخى گفته اند: براى اينكه عبادت به معناى مطلق دعاست و شايد تعبير برخى از روايات: «اَلدُّعا مُخُّ الْعِبادَةِ؛ دعا روح و جان عبادت است»(9) بدين

جهت بوده است.

2- خداوند متعال در آيه 77 (آخرين آيه) سوره فرقان مى فرمايد: «قُلْ ما يَعْبَؤُ بِكُمْ رَبّى لَوْ لا دُعاؤكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزاماً»؛ بگو: «اگر دعاى شما نباشد، پروردگارم براى شما ارجى قائل نيست؛ شما [آيات خدا و پيامبران را] تكذيب كرديد، و [اين عمل ]دامان شما را خواهد گرفت و از شما جدا نخواهد شد».

اين تعبير - كه خداوند بخاطر دعاهايتان به شما اعتنا مى كند و براى شما ارزش قايل است - در ساير عبادت ها؛ مانند حج، روزه، جهاد و... به كار نرفته است. و تنها درباره دعا ذكر شده است؛ يعنى على رغم گناهان فراوانى كه انجام مى دهيد و فسادهايى كه مرتكب مى شويد، تنها چيزى كه سبب ارج نهادن خداوند به شما مى شود، دعاهاى شماست؛ قدر و ارزش آن را بدانيد.

3- خداوند متعال در آيه 186 سوره بقره، پس از بيان آياتى درباره فضيلت و احكام ماه مبارك رمضان، مى فرمايد: «وَ اِذا سَأَلَكَ عِبادى عَنّى فَاِنّى قَريبٌ اُجيبُ دَعْوَةَ الدّاعِ اِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجيبُوا لى وَلْيُؤْمِنُوا بى لَعَلَّهُمْ يُرْشِدُونَ»؛ و هنگامى كه بندگان من، از تو درباره من سئوال كنند، [بگو:] من نزديكم؛ دعاى دعاكننده را، به هنگامى كه مرا مى خواند، پاسخ مى گويم! پس بايد دعوت مرا بپذيرند، و به من ايمان بياورند، تا راه يابند و به مقصد برسند.

بنابر آيه شريفه: «نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَيْكُمْ مِنْ حَبْلِ الْوَريد»، خداوند، نزديك ترين كس به انسان است و حتّى از رگ گردن يا رگ قلب نيز به انسان نزديك تر است.(10)

بى شك تعبيرى ظريف و زيباتر از اين براى قرب و نزديكى بين خالق و مخلوق، عابد و معبود و بنده و مولا وجود ندارد.بنابراين، با تفكّر در آيات سه گانه درمى يابيم كه دعا از نظر اسلام چقدر مهم شمرده شده است؛ به گونه اى كه هم عبادت است؛ و هم باعث اعتناى خدا به انسان؛ و هم وسيله تقرب بنده به مولاست.

دعا در آئينه روايات

همان گونه كه قبلاً ذكر شد، روايات فراوانى مسائل دعا را بررسى نموده كه در اين مختصر تنها به ذكر شش روايت بسنده مى گردد:

1- در روايتى وجود نازنين پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) فرموده است:

«اَلدُّعا سِلاحُ الْمُؤْمِنِ وَ عَمُودُ الدّينِ وَ نُورُ السَّماواتِ وَ الاَْرْضِ»؛

دعا و راز و نياز به درگاه خداوند، اسلحه انسان با ايمان و ستون (خيمه) دين و نور آسمان ها و زمين است(11)

آرى؛ دعا در درگاه خداوند هرچند عبادتى است بى رنج و زحمت؛ ليكن از كلمات گهربار پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) درمى يابيم كه در نزد خداوند جايگاهى بس عظيم دارد كه متأسّفانه، انسان ها به جهت سهل و آسانى آن كمتر بدان توجّه دارند.

2- مولاى متّقيان، حضرت على(عليه السلام) مى فرمايد: «اَلدُّعا مِفْتاحُ الرَّحْمَةِ وَ مِصْباحُ الظُّلْمَةِ»؛ دعا كليد رحمت خداوند و چراغ روشنى براى تاريكى هاى دنيا و آخرت است.(12) دعا نه تنها دنيا، بلكه آخرت انسان را نيز روشن مى كند.

3- در روايت ديگرى پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) فرموده است: «عَمَلَ الْبِرِّ كُلُّهُ نِصْفُ الْعِبادَةِ وَ الدُّعا نِصْفٌ»؛ تمام اعمال نيك انسان، تنها نيمى از عبادت است و نيم ديگر آن، دعا و راز و نياز با معبود است.(13)

4- امام صادق(عليه السلام) در روايتى مى فرمايد: «اَكْثِرْ مِنَ الدُّعا فَاِنَّهُ مِفْتاحُ كُلِّ رَحْمَة وَ نَجاحُ كُلِّ حاجَة وَ لا يَنالُ ما عِنْدَ اللّهِ اِلاّ بِالدُّعا وَ لَيْسَ بابٌ يُكْثَرُ قَرْعُهُ اِلاّ يُوشَكَ اَنْ يُفْتَحَ لِصاحِبِهِ»؛ زياد دعا كنيد و در خواندن خدا اصرار كنيد؛ زيرا كليد تمام رحمت ها و عامل پيروزى در هر حاجتى دعاست؛ نعمت ها و بركاتى كه نزد خداوند است، بدون دعا به كسى نمى رسد، و هيچ درى وجود ندارد مگر اينكه با اصرار و سماجت و پافشارى گشوده مى شود.(14)

بنابراين چنانچه دعا مستجاب نگردد، نبايد سبب نااميدى انسان شود؛ زيرا چه بسا خداوند مى خواهد با دعا انسان را تربيت كرده، قلب و دل اورا شستشو بدهد.

5- امام صادق(عليه السلام) در روايت ديگرى دعا را چنين توصيف مى فرمايد: «اَفْضَلُ الْعِبادَةِ الدُّعا»؛ هيچ عبادتى بالاتر از دعا نيست.(15)

6- حضرت على بن موسى الرضا - عليهما السلام - مى فرمايد: «عَلَيْكُمْ بِسِلاحِ الاَْنْبياءِ، قيلَ ما سِلاحُ الاَْنْبياءِ؟ قالَ: اَلدُّعاء»؛ شيعيان و پيروان اسلام! همواره به اسلحه پيامبران - كه در كارها و برنامه هاى سخت تبليغى بدان مسلّح

بودند - مسلّح شويد. شخصى از آن حضرت پرسيد: اسلحه پيامبران چيست؟ حضرت فرمود: دعا.(16)

از مجموعه آيات قرآن و روايات معصومان(عليهم السلام) روشن مى گردد كه دعا در اسلام جايگاهى بس عظيم دارد و از اهميّت بسيار زيادى برخوردار است.

راز اهميّت دعا در اسلام

چرا دعا از نظر دين داراى چنين ارزش و اهميّتى است كه بنا بر آيات و روايات، برترين عبادت، اسلحه مؤمن، ستون دين، نور آسمان ها و زمين، كليد رحمت، چراغ هدايت، نيمى از عبادات، رمز پيروزى، اسلحه انبيا، مايه ارج انسان در پيشگاه خدا و... به شمار مى رود؟

اگر اين تحفه و هديه الهى را مورد دقّت و بررسى قرار دهيم و آن را موشكافى كنيم، درمى يابيم كه حقيقتاً، تمام اين فضايل براى دعا سزاوار و شايسته است.

دعا آثار مهمّى در وجود انسان به ارمغان مى آورد كه مهم ترين اثر آن اين است كه انسان را تربيت مى كند؛ و عامل خودسازى و تربيت انسان است.

تعليم و تربيتى كه بعثت انبيا بر آن نهاده شده و از مهم ترين اهداف بعثت به  شمار رفته است.(17) بى شك تعليم مقدمه تربيت است. از اين رو، هدف نهايى، تربيت شناخته شده است.

رابطه «دعا» و «تربيت»

دعا آثار تربيتى فراوانى دارد كه به سه نمونه آن اشاره مى شود:

1- اوّلين اثر دعا، ايجاد نور امّيد در دل انسان ها است. انسان نااميد در دريف مرده ها قرار دارد؛ انسان بيمار اگر به سلامت خود امّيدوار باشد، بهبود مى يابد و اگر مأيوس شود و چراغ امّيد در دلش خاموش گردد، ديگر اميدى به بهبودى او نيست. همان گونه كه عامل اصلى پيروزى جنگجويان در ميدان جنگ، اميد و روحيه است. از اين رو، سربازان نااميد اگر پيشرفته ترين سلاح هاى جنگى را نيز داشته باشند، بازنده ميدان جنگ خواهند بود.

دعا در دل انسان نور اميد مى تاباند، انسانى كه اهل دعا و متّكى به خداوند است - على رغم مشكلات زياد؛ دشمنان جسور، فقر مالى و... - اگر به درگاه خداوند روى آورد و به او اميد ورزد و با او راز و نياز كند، نور اميد در دلش زنده مى شود و به زندگى اميدوار مى گردد و گويى حيات دوباره اى مى يابد؛ چه اينكه اين انسان دست نياز به سوى كسى دراز نموده كه مشكل ترين كارها در نزد او آسان ترين است. خدايى كه اصلاً مشكل و آسان براى او معنا ندارد؛ زيرا مشكل يعنى چيزى كه بالاتر از مقدار قدرت و آسان، يعنى چيزى كه كمتر از آن است. آيا چيزى را مى يابيد كه فوق قدرت خداوند باشد؟! بنابراين، براى خداوند مشكل و آسان تفاوتى ندارد او هرچه را اراده كند، در يك لحظه مى آفريند اگرچه ميليون ها خورشيد همانند خورشيد خاكيان باشد! وقتى انسان به درگاه چنين قادر و عالمى روى مى آورد و با او درد دل مى كند و در مقابلش به سجده مى افتد و برايش اشك مى ريزد و مشكلاتش را به او عرضه مى دارد، بى شك خداوند نور اميد را در دل او تجلّى مى دهد.

2- دومين اثر دعا ايجاد نور تقوا در وجود انسان است.

تقوا؛ سبب تقرّب انسان به درگاه الهى است.(18)

تقوا؛ زاد و توشه اى است كه سبب نجات انسان در جهان آخرت مى گردد.(19)

تقوا؛ برات و گذرنامه بهشت است.(20)

آن گاه دعا، نور چنين گوهر ارزشمندى را در دل انسان زنده مى كند. وقتى انسان دست به دعا برداشته، به درگاه خداوند توسّل مى جويد و خدا را با أسماى حسنى و صفات جلال و جمالش مى خواند، آن صفات بازتابى در وجود انسان خواهد داشت و طبعاً انسان را به سمت خداوند سوق مى دهد؛ به گونه اى كه انسان احساس مى كند كه اگر بخواهد دعايش مقرون به اجابت شود، بايد توبه كند. دعا انسان را به توبه فرامى خواند و توبه او را به تجديد نظر در زندگى، و در نتيجه سير اين حركت نور تقوا را در زندگى انسان زنده مى گرداند.

در حديث جالبى آمده است:

«آن دسته از افرادى كه پيوسته - چه در حال گرفتارى و چه در حال آسايش و آرامش - با خداوند راز و نياز دارند، در هنگام مكشلات و گرفتارى ها وقتى خداوند را مى خوانند فرشتگان مى گويند: «اين صدا آشنا است مشكل او را حل كنيم»؛ ولى وقتى صداى انسان هايى را مى شنوند كه تنها به هنگام گرفتارى ها و سختى ها و ناراحتى ها دعا مى كنند، آن صدا براى فرشتگان ناآشناست».(21)

حضرت على(عليه السلام) در خطبه ارزشمندِ همّام، در شرح حال متّقين مى فرمايد:

«نُزِّلَتْ اَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِى الْبَلاءِ كَالَّتى نُزِّلَتْ فِى الرَّخاءِ»؛ پرهيزكاران كسانى هستند كه در حال رخا و آسايش و آرامش همان گونه هستند كه در حال بلا و سختى و گرفتارى هستند.(22)

خداپرستى و راز و نياز فرعونى كه در حال غرق شدن «يا الله» مى گويد، هيچ فايده اى ندارد. به همين جهت، در آن هنگام جبرئيل در پاسخ فرعون مشتى از لجنِ تهِ رودخانه را به دهانش مى كوبد.(23)

3- سومين اثر تربيتى دعا، تقويت نور معرفت است. وقتى انسان به درگاه خداوند روى مى آورد، در اين فكر فرو مى رود كه او بر همه چيز توانا و قادر است و اسرار درون و برون ما را مى داند. اين مطلب سبب مى شود كه سطح معرفت انسان بالا برود؛ مخصوصاً اگر دعاهايى همچون: صحيفه سجّاديه، مناجات شعبانيّه، صباح، كميل و ندبه خوانده شود كه اينها بالاترين درس هاى عرفان اسلامى است و با وجود اين منابع معتبر شايسته نيست طالب عرفان در پى كتاب هاى مشكوك برود. بنابراين، دعا نور اميد، نور تقوا و نور معرفت را در دل انسان زنده مى كند.

پرسش:

در دعاى ماه رجب - كه خواندن آن پس از هر نمازى مستحب است -، مى خوانيم: «يا مَنْ يُعْطى مَنْ سَئَلَهُ، يا مَنْ يُعْطى مَنْ لَمْ يَسْئَلْهُ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ»؛ اى خدايى كه به دعاكنندگان و به كسانى كه دعا نمى كنند، به عارفان و به كسانى كه تو را نمى شناسند، عطا مى كنى و نعمت مى دهى.

بر اساس اين قسمت از دعاى ماه رجب، خداوند به همه انسان ها - چه كسانى كه خداشناس باشند و چه نباشند، چه كسانى كه دعا كنند و چه نكنند - نعمت عطا مى كند. بنابراين، چه نيازى به دعا و توسّل است؟.

پاسخ:

فيض بركات خداوند اقسام و انواعى دارد: بخشى از آن را خداوند به همه انسان ها عطا مى كند، همانند باران كه در هنگام نزول كافر و مؤمن، عارف و غيرعارف و... همه از آن بهره مند مى شوند.

بخش ديگر آن، بركاتى است كه تنها به اهل معرفت عطا مى شود و غير مؤمن مشمول آن نمى گردد. و بخش سوم، نعمت هايى است كه تنها دعاكنندگان از آن بهره مى برند.

در روايتى آمده است: «در نزد خداوند كراماتى است كه جز به دعا به كسى نمى دهند».(24)

بنابراين، تنها بخش اوّل است كه شامل همه مى شود؛ ولى بخش دوم و سوم، ايمان و دعا در آن مؤثر است.

موانع و شرايط استجابت دعا

چرا برخى از دعاها مستجاب نمى شود؟ چرا وعده خداوند در مورد استجابت دعا تحقّق نمى يابد؟ آيا اِشكال - نعوذ بالله - از جانب خداوند است يا از جانب دعاكنندگان؟

اين شبهات در عصر ائمّه(عليهم السلام) نيز براى اصحاب و مسلمانان مطرح بوده است. آنها نيز اين گونه شبهات را در روايات متعدّدى در محضر آن بزرگواران مطرح مى كردند و ائمّه(عليهم السلام) نيز به آنها پاسخ مى گفتند.

از مجموعه اين روايات و روايات ديگرى كه در اين زمينه، بدون طرح سئوال، وارد شده است، به دست مى آيد كه وعده الهى در مورد مستجاب شدن دعاها بى قيد و شرط نبوده است، بلكه دعا داراى شرايطى است كه دعاكنندگان بايد شرايط دعا راتحصيل، و موانع آن را از سر راه خود بردارند.

بنابراين، اگر دعاكننده بدون برطرف كردن موانع و به دست آوردن شرايط، دعايى كرد و به هدف اجابت نرسيد، نبايد جز خود، كسى ديگر را ملامت كند. دعاكننده اى كه واجد شرايط نيست به بيمارى مى ماند كه نزد پزشكى مى رود و بيمارى خويش را براى او شرح مى دهد، سپس پزشك نسخه اى برايش مى نويسد و به او مى گويد: «اگر به اين نسخه عمل نمايى سلامت خود را باز مى يابى». بيمار پس از چندى به پزشك مراجعه مى كند و با عصبانيّت و ناراحتى به او اعتراض مى كند كه: «اين نسخه شما سر سوزنى در مداواى بيمارى من تأثير نداشت! اين چه نسخه اى است و شما چه پزشكى هستيد»؟! پزشك مى پرسد: «آمپول هايى كه تجويز كردم، يك روز در ميان تزريق نمودى»؟ بيمار مى گويد: «آرى؛ ليكن با فاصله دو روز در ميان تزريق نمودم»!

پزشك مى گويد: «آيا از كپسول هاى «آنتى بيوتيك» كه قرار بود هر 8 ساعت يك بار بخورى، استفاده كردى»؟ مريض جواب مى دهد كه: «فقط روزى يك كپسول خوردم»! پزشك مى پرسد: «آيا چهار روز استراحت كه برايت نوشته بودم، انجام دادى»؟ مريض: «نه آقا! با اين وضع گرانى مگر مى شود استراحت كرد، از همان روز اول مشغول كار شدم».

پس از اين سئوال و جواب ها، پزشك سرى تكان مى دهد و به مريض مى گويد:

«نسخه من اشكالى نداشته است، بلكه شما مريض محترم طبق شرايط به آن نسخه عمل ننمودى؛ در نتيجه سلامت خود را نيافتى و جز خود، هيچ كس ديگر را نبايد سرزنش كنى».

همچنين اگر متخصّص اصلاح بذر به يك كشاورز، بذرى بدهد و به او بگويد: «اگر با شرايط خاصّى بذرافشانى كنى، محصول قابل توجّهى به دست خواهى آورد» و كشاورز بذرها را بپاشد و حتّى يك دانه هم سبز نشود، بى شك شرايطى كه متخصّص بذر گفته بود، او عمل نكرده است؛ مثل اينكه به موقع آبيارى، دفع آفات، كودپاشى و... را انجام نداده باشد. در اينجا نيز جز كشاورز كس ديگرى مقصّر نيست.

دعاهاى ما نيز مانند بذرى است كه تنها افشاندن آن در زمين كافى نيست، بلكه به آبيارى، مراقبت و محافظت و برطرف كردن آفات و موانع نيز نيازمند است. بر اساس آنچه در روايات آمده بايد شرايط دعاها را فراهم كرد و موانع آن را برطرف ساخت؛ ولى متأسّفانه، انتظار داريم بدون رعايت شرايط و برطرف كردن موانع، دعاهاى ما اجابت شود كه اين انتظار امرى است غير معقول.

در اين نوشتار به برخى از شرايط و موانع استجابت دعا اشاره مى شود:

1- عدم معرفت خدا مهم ترين مانع اجابت دعا

يكى از مهم ترين موانع اجابت دعا، عدم معرفت خداوند است، به عبارت ديگر، يكى از شرايط اساسى استجابت دعاها، شناخت خداوندى است كه خوانده ماست و از او مى خواهيم كه دعاى ما را اجابت كند. مگر مى شود انسان از كسى چيزى بخواهد كه او را نشناسد؟!

در روايتى از امام صادق(عليه السلام) آمده است كه: عدّه اى از نزديكان و اقوام آن حضرت علّت مستجاب نشدن دعاها را از حضرتش پرسيدند. حضرت در جواب فرمودند: «لاَِنَّكُمْ تَدْعُونَ مَنْ لا تَعْرِفُونَهُ؛ علّت اينكه دعاها به اجابت نمى رسد، اين است كه شما كسى را مى خوانيد كه نسبت به او معرفت نداريد».(25)

بنابراين، همانطور كه قبلاً گذشت، دعا نور معرفت را به ارمغان مى آورد و معرفت پايه اساسى دعاست؛ يعنى اين دو تأثير متقابل در يكديگر مى گذارند.

همان گونه كه خداوند در قرآن مجيد درباره نماز مى فرمايد: «اِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشآءِ وَ الْمُنْكَرِ؛ نماز انسان را از زشتيها و گناه باز مى دارد»(26)؛ يعنى جامعه نمازخوان، آلوده به معصيت و گناه نمى شود؛ خانواده معتقد به نماز،از آلودگى ها بدور است، فرد نمازخوان گناه مرتكب نمى شود. و خلاصه، نمازبيمه از گناهان است.

با ملاحظه آيه شريفه، چرا بعضى از نمازگزاران مرتكب گناه مى شوند؟. آيا اشكال - نعوذ بالله - از آيه شريفه است؟ خير! اشكال از نمازگزار است، اگر نمازگزار نداند براى چه نماز مى خواند و در مقابل چه كسى سر به سجده مى نهد، نماز او نمى تواند او را از انجام گناه باز دارد؛ زيرا بازداشت از گناه، نياز به معرفت الهى دارد. شناخت خداوند گوهر گرانبهايى است كه شرط بسيارى از عبادت ها است، بلكه شرط زيارات نيز مى باشد؛ چه اينكه آثار و ثواب زيارت ها براى كسى در نظر گرفته شده است كه زيارت بامعرفت انجام دهد.(27)

بنابراين، شرط اوّل اجابت دعا، شناخت صفات جلال و جمال و فعل و

اسماء الله الحسنى است كه هر كس بايد به اندازه توان خود اين شناخت

را به دست آورد.

2- نيّت صادق و قلب مخلص

دومين شرط اجابت دعا،نيّت صادق و پاك؛ و قلب با اخلاص و بدون ريا است.

به اين مناسبت امام صادق(عليه السلام) در حديثى فرموده است: «اِنَّ الْعَبْدَ اِذا دَعا اللّهَ تَبارَكَ وَ تَعالى بِنِيَّنَة صادِقَة وَ قَلْب مُخْلِص اُسْتُجيبَ لَهُ بَعْدَ وَفائِهِ بِعَهْدِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ»؛ هنگامى كه بنده خدا، با نيّت صادق و پاك و قلبى پر از اخلاص و صفا به درگاه خداوند روى آورد بعد از آن كه به عهد و پيمانى كه با خداوند منّان داشته، عمل نمايد، خداوند دعاى او را مستجاب مى گرداند.(28)

عمل به عهد و پيمان خداوند - كه همان صفاى دل و اخلاص نيّت است -

شرط قبولى دعاست.

بايد توجّه داشت كه چگونه دعا انسان را تربيت مى كند. براى قضاى حاجت و حل مشكل به در خانه خدا مى رويم، ولى مى دانيم بدون اخلاص نيّت و صفاى قلب اين امر امكان پذير نيست به همين جهت بايد در پى خودسازى و تربيت خود باشيم.

3- غذاى حلال شرط مهم و سخت اجابت دعا

در اين باره پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) در روايت بسيار زيبا و هشدارباشى مى فرمايد: «اَطِبْ كَسْبَكَ تُسْتَجابُ دَعْوَتُكَ؛ فَاِنَّ الرَّجُلَ يَرْفَعُ اِلى فيهِ حَراماً فَما تُسْتَجابُ لَهُ دَعْوَةٌ اَرْبَعينَ يَوْماً»؛ كسب و درآمدت را پاك كن تا دعاهايت مستجاب شود؛ زيرا يك لقمه حرام باعث مى شود كه دعا تا چهل روز مستجاب نشود.(29)

برخى از مردم كسب و كارشان آلوده به حرام، كم فروشى، ربا، ظلم به ديگران، و عدم رسيدگى به وجوهات شرعى است. با اين وضعيّت دعا مى كنند و توقّع دارند دعاهايشان مستجاب شود.

از كلام گهربار پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) نيز برمى آيد كه دعا عامل مهم تربيت به شمار مى رود و انسان را وادار به رعايت حرام و حلال مى كند.

انصافاً، رعايت حرام و حلال در زندگى نقش بسزايى دارد. اگر اين مهم رعايت شود اين همه دعوا و پرونده در دادگسترى ها نخواهد بود. اگر مردم حرام و حلال را مراعات كنند، اين همه فقير و نيازمند در جامعه نخواهيم داشت. ولى افسوس كه برخى به بهانه هاى واهى از اين مهم غفلت مى كنند و مى گويند: «كجاست حلال و حرام؛ حلالى يافت نمى شود تا آن را بيابيم!»

يكى از همين انسان هاى توجيه گر مى گفت: «اگر چيز حلالى مى خواهى، آن فقط آب باران است آن هم در وسط رودخانه هنگامى كه باران باريدن گرفت دهانت را باز كنى تا قطرات باران مستقيم وارد دهانت شود؛ چون هم باران حلال است و هم كف رودخانه كه ايستاده اى ملك غصبى نيست!».

در واقع اين گونه انسان ها با اين بهانه ها، سر خود را كلاه مى گذارند (يُخادِعُونَ اللّهَ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ اِلاّ اَنْفُسَهُم وَ ما يَشْعُرُونَ)(30) به عبارت ديگر، آنها نوعى مغالطه كرده اند؛ زيرا سخن در حلال و حرام ظاهرى است و آنها از حلال و حرام واقعى سخن مى گويند، در حالى كه ما مأموريم به ظاهر عمل كنيم.

مگر ائمّه ما از همين بازار مسلمانان نوشيدنى ها و خوردنى هاى خويش را تهيّه نمى كردند؟! در عين اين كه ظاهر احكام شرع را پايبند بودند و عمل مى كردند؛ ولى از مسائلى كه احتياط در آن سزاوار بود، پرهيز مى كردند؛ مثلاً از نان و گوشت بازار، بدون پرداخت زكات استفاده نمى كردند. شايسته است ما نيز مقدار نان و گوشتى را كه در يك سال استفاده مى كنيم، محاسبه كرده زكات آن را به فقرا بپردازيم؛ چه اينكه بسيارى از كشاورزنان و دامداران - متأسّفانه - زكات اموال خود را نمى پردازند و ما نيز در استفاده از اجناس آنها مبتلاييم. اگرچه به سبب ندانستن، معذوريم؛ ليكن اثر وضعى خود را خواهد گذاشت. پس محاسبه زكات آن امرى نيكو شمرده شده است و سبب پاكى قلب و نورانيّت دل مى شود.

نتيجه اين كه، تغذيه حلال نه تنها در دعا مؤثّر است، بلكه در تمام عبادت هاى انسان نيز تأثير دارد؛ در نماز، روزه، حج، زيارت هاى واجب و مستحب و مانند آن نيز قطعاً اثر مى گذارد و از طرفى، غذاى حرام نه تنها مانع استجابت دعا مى شود، بلكه نشاط و روحانيّت عبادت و زيارت را نيز سلب مى كند و انسان ديگر از قرائت قران و اقامه نماز و مانند آن، لذّت نمى برد.

4- حضور قلب

چهارمين شرط اجابت دعا، حضور قلب است، روشن است كه اين شرط بسيار با ارزش است؛ چه اين كه در روايتى آمده است: «سُئِلَ النَّبِىُ(صلى الله عليه وآله) عَنِ اسْمِ اللّهِ الاَْعْظَمِ فَقالَ: كُلُ اِسْم مِنْ اَسْماءِ اللّهِ اَعْظَمْ فَفَرِّغْ قَلْبَكَ مِنْ كُلِّ ما سِواهُ وَ ادْعُهُ بِاَىِّ اِسْم شِئْتَ»؛ از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)در مورد اسم اعظم سئوال شد. حضرت فرمودند:

«تمام اسم هاى خداوند اعظم است، قلبت را از ما سوى الله خالى كن، سپس به هر نامى از اسماء الله كه مى خواهى خدا را بخوان، همان اسم اعظم است».(31)

از اين روايت استفاده مى شود كه اسم اعظم - آن گونه كه بعضى ها تصوّر مى كنند - يك لفظ نيست كه انسان آن را بر زبان جارى سازد و مشكلاتش حل شود، بلكه اسم اعظم حالت و صفت خاصّى است كه بايد در درون انسان ايجاد شود و آن، پاك كردن خانه دل است.(32)

وقتى قلبى كانون بت هاست؛ بت مال، بت مقام، بت شهرت، بت زن و فرزند و مانند آن؛ و از درون اين بت خانه دعا صورت گيرد، روشن است كه اين دعا مستجاب نمى شود. نخست بايد همچون ابراهيم و على بت شكن برخيزيم و تمام اين بت ها را از خانه دل بيرون كنيم. آن گاه با هر يك از نام هاى خدا كه او را بخوانيم، دعايمان مستجاب خواهد شد.

با توجه به شرايط چهارگانه دعا، آيا ما اين شرايط را فراهم كرده ايم؟ آيا غذاى پاك، قلب خالى از اغيار، صفا و اخلاص نيّت و معرفت و شناخت خداوند را تحصيل كرده ايم؟

اگر فاقد اين شرايط هستيم، بايد در راه تحصيل آن بكوشيم. مخصوصاً، در ماه مبارك رمضان - كه ماه رحمت و لطف الهى است و روح انسان آمادگى بيشترى دارد - فرصت بسيار مناسبى براى دعا و تحصيل شرايط وجود دارد.

اجابت برخى از دعاها به مصلحت انسان نيست!

اگرچه ما موظّف به دعا هستيم و بايد نسبت به اجابت آن هم اميدوار باشيم؛ ولى بايد توجّه داشت كه برخى اوقات اجابت بعضى از دعاها به مصلحت انسان نيست، گاهى از اوقات انسان خيال مى كند كه سعادت او در اجابت دعاست، در حالى كه خداوند از روى آگاهى مى داند كه شقاوت و هلاكت و نابودى او در آن است، اينجاست كه چنين دعاهايى اجابت نمى شود.

در اين زمينه، داستان عبرت آميز و تكان دهنده ثعلبه انصارى كه با اصرار فراوان بر خواسته اش - كه به مصلحت او نبود - پافشارى كرد و اجابت آن باعث بى ايمانى و اعتراض به برخى قوانين الهى شد، درس بزرگى براى همگان است.(33)

گاهى جوانى به خواستگارى دخترى مى رود و جواب منفى مى شنود، او التماس و درخواست زيادى مى كند؛ ليكن با دعاهاى فراوان هم ازدواج او صورت نمى گيرد. دلشكسته و ناراحت به زندگى ادامه مى دهد. بعد از مدّتى متوجّه مى شود كه خداوند چه لطف بزرگى به او كرده كه دعايش را اجابت نكرده است، زيرا شايد ثمره آن ازدواج چيزى جز فرزندان فلج نبوده است.

بنابراين، از اجابت نشدن برخى از دعاهايمان نگران نباشيم، زيرا امكان دارد دعاى مورد نظر از همين قبيل باشد و علاوه بر آن، بنابر روايات معصومان(عليهم السلام): «دعاهايى كه در دنيا مستجاب نمى شود، خداوند در آخرت معادل آن را به دعاكننده عطا مى كند».(34)

دو سئوال مهم درباره دعا

سئوال اول: در دعاهايى كه از ائمّه معصومان(عليهم السلام) به ما رسيده است، دعاهايى مى بينيم كه هرگز مستجاب نخواهد شد. چرا ائمه(عليهم السلام) دستور داده اند كه چنين دعاهايى را بخوانيم؟ مثلاً در دعاهاى ماه رمضان - كه به عنوان تعقيب نماز خوانده مى شود - آمده است: «اَللّهُمَّ اقْضِ دَيْنَ كُلِّ مَدْين؛ پروردگارا! بدهى تمام بدهكاران و وام تمام وام گيرندگان را عطا بفرما» در حالى كه اين خواسته تحقق نمى يابد مخصوصاً، در عصر و زمانى كه ما زندگى مى كنيم؛ زيرا زندگى دنياى فعلى به گونه اى است كه همه مردم براى خود وام و بدهكارى فراهم مى كنند و اساساً، دنياى بدون بدهكارى و وام خيالى بيش نيست. بنابراين، هدف از اين گونه دعاها چيست؟

پاسخ: وام و بدهكارى بر دو قسم است؛ نخست وام ها و بدهكارى هايى كه زمينه پرداخت آن فراهم است؛ مثل وام هايى كه تجّار و كسبه مى گيرند و معاملاتى انجام مى دهند و تا زمان قسط آن نيز مال مورد نظر را مى فروشند و بدهكارى را مى پردازند، يا وام هايى كه افراد حقوق بگير دريافت مى كنند و از محل حقوق خود آن را مى پردازند.

قسم دوم وام هايى است كه زمينه پرداخت ندارد و در عين حال، انسان مجبور به گرفتن آن است و در پرداخت آن عاجز و ناتوان مى شود. ظاهراً منظور از دعاى فوق وام هاى قسم دوم است نه اوّل.

در وام هاى قسم دوم، نه تنها دعا براى اجابت آن پسنديده و اجابت آن امكان پذير است، بلكه بنابر دستورات اسلام، بايد براى تحقّق آن گام هاى عملى نيز برداشته شود؛ چه اينكه در يك جامعه اسلامى كامل - كه همان جامعه امام زمانى است - حتّى يك گرسنه هم نبايد وجود داشته باشد. «اَللّهُمَّ اَشْبِعْ كُلَّ جايِعْ». يك برهنه نبايد باشد، «اَللّهُمَّ اكْسُ كُلَّ عُرْيان». يك فقير و نيازمند نبايد باشد؛ «اَللّهُمَّ اغْنِ كُلَّ فقير». و نهايتاً يك بدهكار نيز نبايد باشد.

شاهد اين مطلب روايت مفصّلى است به اين مضمون كه از امام صادق(عليه السلام) نقل شده است كه «خداوند دقيقاً نيازِ نيازمندان را محاسبه كرده و به مقدار نياز آنها در اموال ثروتمندان زكات قرار داده است. اگر نياز فقرا بيشتر بود، خداوند مقدار زكات را بيشتر مى كرد.(35)

يعنى اگر همه مردم به قوانين الهى عمل كنند و وجوهات شرعى خود را بپردازند، گرسنه اى يافت نخواهد شد. و اگر اكنون گرسنگان و برهنگان و فقرايى در سطح جامعه ديده مى شوند، به خاطر نافرمانى و سرپيچى ثروتمندان از دستورات الهى و نپرداختن وجوه شرعيّه است بنابراين، در جامعه امام زمانى، نه گرسنه اى يافت مى شود؛ نه برهنه اى وجود دارد؛ نه فقير و نيازمندى خواهد بود، و نه بدهكارِ وامانده اى مى يابيد و دعا در رفع اين گرفتارى ها دور از اجابت نيست.

سئوال دوم: يكى از اعمال شبهاى پرفضيلت و با ارزش «قدر» مراسم قرآن بر سر نهادن است مگر نه اينكه قرآن بسان نسخه طبيب پيام آور شفاى مرض هاست؛ همان گونه كه در آيه 82 سوره اسراء نيز مى خوانيم: «و نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ»؛ و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است براى مؤمنان، نازل مى كنيم.

بنابراين قرآن همچون نسخه طبيب، در صورتى شفابخش است كه به آن عمل شود، پس چرا به ما دستور داده اند تا در شب هاى قدر به هنگام دعا كردن قران را بر سر بگذاريم؟

پي نوشتها
1- اين مسئله يك بحث «اصولى» است و در اصول فقه مطرح شده است؛ براى توضيح بيشتر، به كتاب انوارالاصول، جلد اوّل، صفحه 145 به بعد مراجعه كنيد.
2- اين مطلب در آيه 49 سوره آل عمران از زبان خود حضرت عيسى(عليه السلام) نيز نقل شده است.
3- شرح اين معجزه را در كتاب «معراج، شقّ القمر، عبادت در قطبين» مطالعه فرمائيد.
4- در آيات 76 تا 78 سوره انعام اشاره اى به پرستش خورشيد و ماه و ستارگان شده است.
5- به هنگام ولادت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) معجزات مختلفى روى داد؛ كه خاموش شدن آتشكده فارس و خشكيدن درياچه ساوه دو نمونه آن است. توضيح بيشتر را در منتهى الآمال، جلد اوّل، صفحه 44 مطالعه فرمائيد.
6- سوره قصص آيه 38.
7- سوره الرحمن: آيه 29.
8- براى آگاهى بيشتر، به تفسير نمونه، جلد 23، صفحه 138 به بعد مراجعه كنيد.
9- ميزان الحكمه، باب 1189، حديث 5519.
10- سوره ق: آيه 16.
11- كافى، جلد 2، ص 468.
12- بحارالانوار، جلد 90، ص 30.
13- ميزان الحكمه، باب 1189، حديث 5533.
14- ميزان الحكمه، باب 1196، حديث 5585.
15- ميزان الحكمه، باب 1189، حديث 5516 و 5532.
16- كافى، جلد 2، ص 468.
17- سوره جمعه: آيه 2. 
18- سوره حجرات: آيه 13.
19- سوره بقره: آيه 197.
20- سوره مريم: آيه 63.
21- ميزان الحكمه، باب 1194، حديث 5563.
22- نهج البلاغه، خطبه 193.
23- تفسير مجمع البيان، جلد 5، صفحه 131، ذيل آيه شريفه 92 سوره يونس.
24- ميزان الحكمه، باب 1189، حديث 5521.
25- بحارالانوار، جلد 90، صفحه 368.
26- سوره عنكبوت، آيه 45.
27- نمونه اى از اين روايات، در كتاب وسايل الشيعه، ج 10، ابواب المزار، باب 82 آمده است.
28- مكارم الاخلاق، جلد دوم، صفحه 874.
29- مكارم الاخلاق، ج 2، صفحه 20.
30- سوره بقره، آيه 9.
31- بحارالانوار، ج 90، صفحه 322.
32- توضيح بيشتر پيرامون «اسم اعظم» را در تفسير نمونه، جلد 7، صفحه 30 و جلد 23، صفحه 310 و جلد 15، صفحه 470، مطالعه فرمائيد.
33- شرح اين داستان در بحث هاى گذشته به طور مفصّل مطرح شد.
34- در اين مورد روايات فراوانى وارد شده است كه دعا بدون اثر نيست، به ميزان الحكمه، باب 1209 مراجعه كنيد.
35- وسايل الشيعه، جلد 6، ابواب الزكاة، باب 1، حديث 2 و 3 و 6 و 9؛ شرح برخى از روايات مذكور، در بحثهاى گذشته از نظر شما گذشت.