حضرت نوح

حضرت نوح، شيخ الانبيا، يكى از پيامبران بزرگ و رسولان اولوالعزم به‏شمار مى‏رود كه پس از حضرت آدم، سكّان هدايت بشر را به دست گرفت و از جانب خداوند، حدود ده قرن، انسان‏ها را به مبدأ و معاد فرا خواند. از همين رو، آنچه بيشتر در دعوت نوح به چشم مى‏خورد، پايدارى و مداومت و استقامت در تبليغ است. وى 950 سال همه شيوه‏ها و اساليب اقناع، انذار، القا و تعليم و تربيت را براى قوم خويش آزمود، اما به لحاظ كورباطنى و حق‏ناپذيرى و لجاجت قومش، جز به ايمان گروهى اندك توفيق نيافت.

مرد شامى درباره نام نوح پيامبر از اميرمؤمنان پرسيد، حضرت فرمود: نامش سَكَن بود و چون 950 سال بر گمراهى قومش گريست و اندوه خورد، نوح ناميده شد.(1)

طبق مشهور ميان مفسران، در اين مدت طولانى تنها هشتاد نفر به نوح و رسالتش ايمان آوردند و كار ديگران جز استهزا و آزار نبود.(2) نوح بدين ترتيب در طول ساليان دراز و بلكه قرون متمادى، با بهره جويى از شيوه‏ها و ابزارهاى مختلف، به صورت شبانه روزى و خستگى‏ناپذير به هدايت و ارشاد مردم و تبليغ دين الهى پرداخت و اسوه مبلّغان و الگوى استقامت در راه تبليغ گرديد.

نام آن حضرت، 43 بار در قرآن ذكر شده و حدود 114 آيه از آيات قصص قرآنى درباره شخصيت و دعوت او روشنگرى نموده است.

نوح اسوه استقامت در تبليغ

در قرآن مجيد، براى زمينه‏ها و عرصه‏هاى گوناگون، اسوه‏هايى ترسيم و معرفى شده‏اند كه هر يك در عرصه مورد نظر، كامل‏ترين نمونه و كارآمدترين سرمشق هدايتند. بررسى زندگانى طولانى و تبليغ متمادى حضرت نوح، كه نخستين پيامبر صاحب عزم و داراى شريعت آسمانى است، نشان مى‏دهد كه دعوت همه جانبه و جهانى به وسيله او آغاز گرديده است. اين پيامبر عظيم الشأن به همراه گروه اندك پيروانش، سعى در توسعه جهانى الهى داشته‏اند. اما برجسته‏ترين ويژگى كه اين دعوت را از ساير دعوت‏هاى الهى متمايز مى‏سازد، پايدارى و استقامت مثال زدنى نوح و پيروانش در استمرار تبليغ تا سرحد توان و امكان است. سيره تبليغى او نشان مى‏دهد كه تنها راه پايان دعوتش، ايمان مردم و يا پايان عمر او است و هيچ عامل ديگرى باعث توقف دعوت او نمى‏گردد، چيزى كه تمام مبلّغان دينى بايستى بدان پاى‏بند باشند.

استقامت تبليغى نوح را در ضمن آيات و جملات متعدد قرآنى در مى‏يابيم:

وَلَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلّا خَمْسِينَ عاماً؛(3)

و به راستى، نوح را به سوى قومش فرستاديم، پس در ميان آنان 950 سال درنگ‏كرد....

قالَ رَبِّ إِنِّى دَعَوْتُ قَوْمِى لَيْلاً وَنَهاراً؛(4)

پروردگارا، من قوم خود را شب و روز دعوت كردم.

وَإِنِّى كُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ؛(5)

و من هر بار كه آنان را دعوت كردم تا ايشان را بيامرزى.

ثُمَّ إِنِّى‏دَعَوْتُهُمْ جِهاراً * ثُمَّ إِنِّى أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَأَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً؛(6)

پس، من آشكارا آنان را دعوت كردم. باز من به آنان اعلام نمودم و در خلوت و پوشيده نيز به ايشان گفتم.

قالُوا يا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا فَأَكْثَرْتَ جِدالَنا؛(7)

اى نوح با ما مجادله كردى و بسيار مجادله كردى.

أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّى وَأَنْصَحُ لَكُمْ؛(8)

پيام‏هاى پروردگارم را به شما مى‏رسانم و اندرزتان مى‏دهم.

و اينك به شرح شيوه‏هاى تبليغى اين پيامبر گرامى در قالب سه استراتژى و شيوه كلى و روش‏هاى جزيى متعدد مى‏پردازيم.

شيوه‏هاى تبليغى حضرت نوح(ع)

1. شيوه كلى استقامت و مداومت در تبليغ

بى‏شك، وجه غالب و ويژگى دعوت نوح، پافشارى و پايدارى و خستگى‏ناپذيرى در مسير پرفراز و نشيب و دشوار دعوت، آن هم در ميان يك قوم لجوج و حق‏ناپذير و باطلگر است؛ طورى كه با تلاش نوح، حجت الهى تمام گرديد و دهان هر كافر و مشركى بسته شد. شايد يكى از اسرار عمر طولانى نوح، علاوه بر اعجاز الهى، اثبات عنايت وافر خداوندى به هدايت مردم و مهر بى نهايت او به انسان‏ها بوده است. شيوه‏هاى جزيى مندرج در اين بخش عبارتند از:

الف) بيان صريح عقايد

نخستين مرحله دعوت نوح، كه با توجه به سرسختى مخالفان، جلوه‏اى از استقامت در آن به چشم مى‏خورد، بيان قاطع و بى پرواى عقايد از سوى اوست؛ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إلهٍ غَيْرُهُ؛(9)

همانا نوح را به سوى قومش فرستاديم، پس گفت: اى قوم من، خدا را بپرستيد كه براى شما معبودى جز او نيست.

إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ؛(10)

من براى شما فرستاده‏اى در خور اعتمادم، پس از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد.

هُوَ رَبُّكُمْ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ؛(11)

او پروردگار شماست و به سوى او باز گردانيده مى‏شويد.

وَيا قَوْمِ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مالاً إِنْ أَجْرِىَ إِلّا عَلَى اللَّهِ وَما أَنَا بِطارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ؛(12)

و اى قوم من، بر اين [رسالت‏] مالى از شما نمى‏خواهم، مزد من جز بر عهده خدا نيست و كسانى كه ايمان آورده‏اند طرد نمى‏كنم. قطعاً، آنان پروردگارشان را ديدار خواهند كرد.

ب) مداومت در تبليغ

بر اساس شواهد تاريخى و قرآنى، قوم نوح بر بت‏پرستى و استكبار خود پافشارى بسيار مى‏كردند و دربرابر دعوت الهى بدون هيچ منطق سليم و استدلال قومى مى‏ايستادند. نوح نيز كه مأموريت ابلاغ كامل رسالت خود را داشت، هرگز تحت تأثير اين لجاجت ها قرار نگرفت و به طور مداوم آنها را به خدا و ارزش‏هاى الهى مى‏خواند:

او گاه به سراغ مردم در خانه‏هايشان مى‏رفت و يا در كوچه و بازار، به طور خصوصى و با حوصله و لحن محبت آميزى تبليغ مى‏كرد، و گاه در مجالس عمومى كه به منظورهايى مثل جشن و عزا تشكيل شده بود مى‏آمد و با صداى بلند و آشكار، فرمان خدا را بر آنها مى‏خواند، اما هميشه با عكس العمل نامطلوب و توهين و استهزا و گاه ضرب و جرح روبه‏رو مى‏شد، ولى با اين حال، هرگز دست از كار خود بر نداشت.(13)

نگاهى به آيات نازل شده درباره دعوت نوح به‏ويژه در سوره‏هاى اعراف، هود و نوح به‏خوبى استمرار و مداومت نوح را در تلاش تبليغى نشان مى‏دهد. با عنايت به اين كه 950 سال زندگى و دعوت پر فراز و نشيب نوح در قالب 28 آيه در سوره نوح، 16 آيه در سوره شعراء، 24 آيه از سوره هود و 6 آيه از سوره اعراف - در هر سوره به طور مستقل - آمده است، مسلماً حاوى مراحل مختلف و سير طولانى است و بايستى ترتيب وقايع و مراحل را بسيار كندتر از ترتيب آيات دانست. به عنوان نمونه در سوره نوح، سير مداوم و دراز مدت دعوت نوح را در مفهوم آيات مشاهده مى‏كنيم؛

قالَ رَبِّ إِنِّى دَعَوْتُ قَوْمِى لَيْلاً وَنَهاراً * فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعائِى إِلّا فِراراً * وَإِنِّى كُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِى آذانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً * ثُمَّ إِنِّى‏دَعَوْتُهُمْ جِهاراً * ثُمَّ إِنِّى أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَأَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً * فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفّاراً.(14)

وَقالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الأَرْضِ مِنَ الكافِرِينَ دَيّاراً.(15)

نوح گفت: پرورگارا، من قوم خود را شب و روز دعوت كردم، و دعوت من جز بر گريزشان نيفزود. و من هر بار كه آنان را دعوت كردم تا ايشان را بيامرزى، انگشتانشان را در گوش‏هايشان كردند و رداى خويشتن بر سر كشيدند و اصرار ورزيدند و هر چه بيشتر بر كبر خود افزودند. سپس من آنها را آشكارا دعوت كردم. باز من به آنان اعلام نمودم و در خلوت و پوشيده نيز به ايشان گفتم. و گفتم از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه او همواره آمرزنده است...

و نوح گفت: پروردگارا، هيچ كس از كافران را بر روى زمين مگذار.

مطابق آيات فوق، سير و روند دعوت، گاهى با محتواى جملات و گاه با كلماتى مثل <ثمّ» فاى ترتيب <ف'َ» و <واو عطف» بيان مى‏شود كه جملگى استمرار و مداومت دعوت نوح را ثابت مى‏نمايد. مؤلف المنهج الحركى فى القرآن الكريم در اين زمينه مى‏نويسد:

نوح كه شيخ الانبياست، نخستين كسى است كه اين راه را عملاً پيمود و هر آنچه از نيرو و تصميم داشت به سختى و با مشقت بسيار به كار بست. گفت‏وگوى او با خدا، اين موضوع را آشكار مى‏كند؛ گفت‏وگويى كه بيانگر رنج‏هاى روحى و دردهاى باطنى و مشقت‏هاى بدنى او در راه تبليغ است؛ چرا كه هيچ راهى نبود مگر آن كه براى هدايت قومش پيش گرفت و تمام فرصت خود را براى اين منظور اختصاص داد.(16)

ج) بهره بردارى از تمام فرصت‏ها و شيوه‏ها

قرآن كريم داستان دعوت نوح را به عنوان نمونه دعوت‏هاى الهى، با تفصيلى بيشتر از ساير دعوت‏ها آورده و اين بيانگر اهميت و اعتبار دعوت و شيوه‏هاى تبليغى آن پيامبر بزرگوار است. وى در دوران طولانى دعوت خود، هر شيوه‏اى را آزموده و هر راه مشروعى را براى راهنمايى قومش پيمود. سيد قطب در اين باره مى‏گويد:

نوح همه اسلوب‏هاى دعوت را به كار گرفته، گاهى با صداى بلند و به طور آشكار، و گاهى در خفا، و گاهى نيز بين دعوت پنهانى و علنى جمع كرده است.(17)

مرحوم علامه طباطبايى نيز با اشاره به آيه <ثُمَّ إِنِّى أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَأَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً» مى‏گويد:

اعلان و اسرار در آيه متقابلند؛ يعنى من به صورت آشكار و پنهانى آنها را دعوت كردم؛ يك‏بار سرّى و در خفا و ديگر به صورت علنى به دعوت آنها پرداختم... منظور اين است كه نوح در امر دعوت هر راهى را رفته و هر شيوه ممكنى را آزموده است.(18)

از طرفى، تنوع شيوه‏ها و ابزارها، لازمه يك تبليغ 950 ساله است. چنان كه مؤلف تفسير فى ظلال القرآن مى‏گويد:

نوح قصد داشت با استفاده از شيوه‏هاى متفاوت و وسايل مختلف و اساليب متنوع، دريك جهاد طولانى با صبرى عظيم كه 950 سال به طول انجاميد، دعوت خود را به‏گوش و دل قومش وارد كند.(19)

د) مرحله‏بندى تبليغ

هرچند اطلاعات تفصيلى قابل توجهى از دعوت نوح در دست نيست، اما با عنايت به آيات و روايات موجود، - چنان كه در شرح دو شيوه قبل اشاره شد - مراحلى چند در دعوت وى آشكار مى‏شود. آن حضرت با شناخت روحيات مردم و شرايط زمانى و مكانى، مراحلى را براى دعوت خويش طراحى نمود.

برخى اين مراحل را در سه مرحله خلاصه كرده‏اند، چنان كه در التفسير المبين آمده‏است:

نوح همانند كار امر به معروف و نهى از منكر، مراحلى را تجربه كرد. در ابتدا با راه ساده و سپس راه‏هاى دشوار و دشوارتر؛ شروع دعوت با دلسوزى و نصيحت محض، و چون نپذيرفتند با دعوت علنى به مسير دوم گام نهاد، و چون اين شيوه نيز مؤثر نيفتاد بين دعوت علنى و سرّى جمع كرد و كلمه <ثمّ» بر فاصله ميان مراحل سه‏گانه دلالت دارد.(20)

برخى نيز چهار مرحله را ذكر كرده‏اند:

حضرت نوح در دعوت خود، تمام شيوه‏هاى طبيعى براى يك دعوت جديد را به‏كاربرد؛ دعوت سرّى، علنى، و جمع ميان آن دو را در دستور كار قرار داد. اما آنها انگشت در گوش‏هاى خويش نهاده و جامه خود به سر كشيدند و بر استكبار خويش پا فشارى نمودند. آن‏گاه، دعوت خود را با بيان منفعت ظاهرى و معنوى كه در پذيرش آن نهفته است ادامه داد و نعمت‏ها و آيات الهى را بر ايشان يادآورشد، و در يك كلام، از راه تحريك عواطف و هشدار به عقلشان، برهان‏هايى محكم بر اثبات حقّانيت دعوت الهى خويش اقامه كرد.(21)

با استفاده از اين آرا و با نگاهى ديگر به آيات دعوت نوح به‏ويژه ترتيب وقايع در سوره نوح، مى‏توان با تفصيل بيشتر، مراحل زير را در دعوت آن حضرت استخراج كرد:

1. مرحله ابلاغ دعوت - در اين مرحله، پيام الهى به گوش مردم، به صورت تك تك يا گروهى ابلاغ شده و رسالت الهى طى آيات متعدد براى آنها تبيين گشته است:

قالَ يا قَوْمِ إِنَّى‏لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ * أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ وَأَطِيعُونِ؛(22)

نوح گفت: اى قوم من، من شما را هشدار دهنده‏اى آشكارم، كه خدا را بپرستيد و از او پروا داريد و مرا فرمان بريد.

وَلَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أفَلا تَتَّقُونَ؛(23)

و به يقين نوح را به سوى قومش فرستاديم. پس به قومش گفت: اى قوم من، خدا را بپرستيد، شما را جز او خدايى نيست. مگر پروا نداريد؟

2. مرحله دعوت فردى - پس از ابلاغ محورهاى اصلى تبليغى، زمان اتخاذ شيوه‏هاى گوناگون براى اقناع و ترغيب مخاطبان فرا مى‏رسد، كه حضرت نوح، با تلاش شبانه‏روزى بدان اهتمام ورزيد. از جمله <فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعائِى إِلّا فِراراً» و به‏ويژه كلمه <فراراً» مى‏توان استنباط نمود كه دعوت فردى را حكايت مى‏كند، چرا كه احتمال گريز و فرار يك فرد پس از شنيدن دعوت بيش از فرار جمع است و اجتماع نيرومند هرگز در مقام مواجهه از صحنه نمى‏گريزد. نوح در اين مرحله از تمامى شيوه‏ها و ابزارهاى ممكن به منظور القاى پيام و اقناع مخاطبين بهره جست.

3. مرحله دعوت جهرى و علنى - پس از مدتى كه از آزمايش شيوه دعوت انفرادى و مخفى گذشت، روش دعوت علنى، آشكار و با صداى بلند را در پيش گرفت و در هر موقعيت جمعى و اجتماع عمومى، رسالت خويش را به اطلاع مردم رساند. در اين مرحله نيز از ابزارها و شيوه‏هاى متنوع اقناعى بهره جويى كرد؛ ثُمَّ إِنِّى دَعَوْتُهُمْ جِهاراً؛(24) آن‏گاه من آنان را آشكارا و به صوت بلند خواندم.

4. مرحله دعوت توأم علنى و سرّى - در اين مرحله، با توجه به عدم موفقيت دعوت آشكار و پنهان در مراحل سابق، تلاش كرد تا با جمع اين دو روش‏(25) و به كار بستن توأم آن دو در شرايط مناسب، اهداف عالى تبليغى را جامه عمل بپوشاند.

ثُمَّ إِنِّى أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَأَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً.(26)

5. مرحله خطاب به فطرت و تحريك باطن - تا اين‏جا در مراحل گذشته، خطاب‏ها متوجه عقل و خرد مردم بود. و چون اين نداها، خطاب‏ها و هشدارها كارگر نيفتاد و قوم نوح بر ضلال و تباهى عقيده خود باقى ماندند، نوح شيوه‏اى ديگر را اتخاذ كرد، كه عبارت بود از؛ خطاب به وجدان و روح خداداد و فطرت حق‏جوى مخاطبان. او از اين طريق سعى كرد وجدان خفته آنها را بيدار و ضمير ناخودآگاهشان را متوجه ذات لايزال و قادر متعال سازد؛

فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفّاراً * يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً....(27)

و گفتم از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه او همواره آمرزنده است. بر شما از آسمان باران پى در پى فرستد.

دقت در اين آيه‏ها و مقايسه آنها با آيات ديگر نشان مى‏دهد كه داراى لحنى آميخته با عاطفه و شعور باطنى است و تنها حاوى استدلال عقلى نيست.

2. شيوه كلى نُصح

از جمله صفات عمومى پيامبران نُصح است كه خير خواهى و خلوص در مفهوم آن نهفته است. بسيارى از پيامبران در خطاب به مردم بر ناصح بودن خود تأكيد داشته و بارها آن را اعلام كرده‏اند. ناصح، خير خواهى است كه همواره با خلوص نيت و صفاى باطن و صميميت تمام، در جهت صلاح و هدايت كسى مى‏كوشد و چشم‏داشتى نيز ندارد.

أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّى وَأَنْصَحُ لَكُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ؛(28)

پيام‏هاى پروردگارم را به شما مى‏رسانم و اندرزتان مى‏دهم و چيزهايى از خدا مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد.

وَلا يَنْفَعُكُمْ نُصْحِى إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحُ لَكُمْ إِنْ كان اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يُغْوِيَكُمْ هُوَ رَبُّكُمْ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ؛(29)

و اگر بدانم شما را اندرز دهم، در صورتى كه خدا بخواهد شما را بيراه گذارد، اندرز من شما را سودى نمى‏بخشد، او پروردگار شماست و به سوى او بازگردانيده مى‏شويد.

روش‏هاى متعددى از صفت نصح سرچشمه مى‏گيرد كه به بيان آن مى‏پردازيم.

الف) عدم درخواست مزد

شايد اولين لازمه خيرخواهى مخلصانه، عدم درخواست مزد باشد. چه، اخلاص كامل يعنى نداشتن هيچ‏گونه چشم‏داشت دنيوى و پاداش مادى. بنابراين، تمام انبيا، از آن‏جا كه ناصحان بشرند، به صراحت، خود را از مزد و پاداش بى نياز شمرده‏اند.

فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِىَ إِلّا عَلَى اللَّهِ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ المُسْلِمِينَ؛(30)

و اگر روى گردانيديد، من مردى از شما نمى‏طلبم، پاداش من جز بر عهده خدا نيست و من مأمورم كه از مسلمانان باشم.

وَيا قَوْمِ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مالاً إِنْ أَجْرِىَ إِلّا عَلَى اللَّهِ؛(31)

و اى قوم من، بر اين رسالت از شما مالى درخواست نمى‏كنم. مزد من جز بر عهده خدا نيست.

وَما أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِىَ إِلّا عَلى‏ رَبِّ العالَمِينَ؛(32)

و بر اين رسالت اجرى از شما طلب نمى‏كنم. اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست.

شكى نيست كه اين سخن، كه يكى از اصول كلى دعوت انبيا و مبلّغان است، در صافى‏شدن مسير دعوت از شايبه‏هاى مادى تأثير بسزايى دارد، و از سويى طمع‏ورزان را از نفود به قلمرو دعوت الهى باز مى‏دارد. وقتى گفتار پيامبر در كنار كردار و سلوك او بيانگر مزد نخواستن او در ازاى تبليغ دين بود، انديشه‏هاى خالى از غرض و دل‏هاى عارى از مرض، به پذيرش آن دل خوش مى‏دارند و معاندان حربه‏اى كارا را ازدست مى‏دهند. جالب آن كه حضرت نوح، علاوه بر اين، اعلام مى‏كند كه در مسير دعوت الهى حاضر به هيچ سودايى نيست، و پاسخى كوبنده به اشراف پر توقّع قومش مى‏دهد كه مى‏گويند، به اين شرط به تو مى‏گرويم كه مؤمنان ضعيف و تهيدست را از گرد خود برانى؛

وَما أَنَا بِطارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَلكِنِّى أَراكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ.(33)

ب) ترغيب و تشويق

از جلوه‏هاى مهم نصح و خيرخواهى، ترغيب انسان‏ها با روش‏هاى گوناگون است كه در تبليغ نوح مشهود است. هرچند دعوت نوح به‏سان بسيارى از مبلّغان الهى ديگر با انذار شروع مى‏شود، عنصر تشويق و بيان بشارت نيز در آن بسيار ديده مى‏شود، به‏ويژه آن كه انذار نه به مفهوم ترساندن (تخويف) بلكه به معناى هشدار دادن و آگاهانيدن و پرهيز دادن از خطر است و با ترغيب و تبشير منافاتى ندارد؛ گاهى اين تشويق با بيان نتايج اخروى ايمان و عمل صالح همراه بوده است، مانند:

أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ وَأَطِيعُونِ * يَغْفِرلَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرْكُمْ إِلَى‏ أَجَلٍ مُّسَمّىً؛(34)

كه خدا را بپرستيد و از او پروا داريد، و مرا فرمان بريد. تا برخى از گناهانتان را بر شما ببخشايد و اجل شما را تا وقتى معين به تأخير اندازد.

فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفّاراً؛(35)

و گفتم از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه همواره آمرزنده است.

و گاهى با بيان نتايج مادى و پاداش دنيوى، مثل:

يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً * وَيُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَبَنِينَ وَيَجْعَلْ لَكُمْ جَنّاتٍ وَيَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهاراً؛(36)

بر شما از آسمان، باران پى در پى فرستد. و شما را به اموال و پسران يارى كند و برايتان باغ‏ها قرار دهد و نهرها برايتان پديد آورد.

نوح در اين جملات، از راه وعده دارايى و فرزندان بسيار و باغ‏ها و جويبارهاى پربركت، مخاطبان را تشويق كرده است، چه، اينها نعمتهايى است كه خداوند به هر كه خواهد عطا كند.

ج) شفقت و دلسوزى در همه حال

نوح همواره در برخورد با مردم، دلسوزانه و خيرخواهانه در راه هدايت تلاش مى‏كرد و هرچند انذار و هشدار و آگاهى بخشى را محور دعوت قرار داده بود، اما هرگز لحن دلسوزانه آميخته با مهر ورزى و صميميت را ترك نكرد، طورى كه در انذارهاى او نيز نوعى شفقت و محبت نهفته است؛ إِنِّى أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ. اين جمله، در عين حال كه حاوى خبر از وقوع قيامت و عذاب است با عبارت <أَخافُ عَلَيْكُمْ» شفقت نوح را حكايت مى‏نمايد.

در مورد مؤمنان مستضعف و پا برهنه، هرگز ايمان اين گروه مخلص را به گرايش اشراف خودخواه نمى‏فروشد و قاطعانه درخواست آنان را مبنى بر طرد مؤمنان تهيدست رد مى‏كند؛

وَما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنِين.(37)

وَما أَنَا بِطارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ؛(38)

من هرگز مؤمنان را از خود نمى‏دانم، آنان پرروردگارشان را ديدار خواهند كرد.

وَلا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِى أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْراً اللَّهُ أَعْلَمُ بِما فِى أَنْفُسِهِمْ؛(39)

و درباره كسانى كه ديدگان شما به خوارى در آنان مى‏نگرد نمى‏گويم خدا هرگز خيرشان نمى‏دهد. خدا به آنچه در دل آنان است آگاه‏تر است.

او در گفت‏وگويش با خدا، هدف از دعوت خود را آمرزش قوم مى‏شمرد:

وَإِنِّى كُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَلَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِى آذانِهِمْ؛(40)

و من هر بار كه آنان را دعوت كردم تا ايشان را بيامرزى،انگشتانشان را در گوشهايشان كردند.

از جلوه‏هاى ديگر مهرورزى نوح، بيان راه توبه و بازگشت براى مردم است؛ فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفّاراً؛ و به آنان گفتم از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه او همواره آمرزنده است. علامه طبرسى در اين زمينه مى‏نويسد:

نوح به قومش گفت: بر كفر و معاصى خودتان از خدا آمرزش بخواهيد، چرا كه او بسيار آمرزنده است؛ قوم نوح دچار قحطى شده و اموال و اولادشان از بين رفته‏بود و بدين‏سبب نوح آنها را فرا مى‏خواند كه براى به دست آوردن اين دونعمت استغفار كنند، تا خداوند باران فراوانى از آسمان بر ايشان بفرستد و اموال و فرزندان ذكورشان را فزونى‏دهد.(41)

و چون خداوند متعال به او دستور ساختن كشتى را مى‏دهد، مى‏فرمايد: وَلا تُخاطِبْنِى فِى‏الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ؛(42) و درباره كسانى كه ستم كرده‏اند با من سخن مگوى، چرا كه آنان غرق شدنى‏اند.

اين نهى از خطاب درباره ظالمان بيانگر آن است كه آن پيامبر بزرگوار، رفع يا تخفيف عذاب را درباره آنان طلب نموده است، در حالى كه بيشترين آزار و رنج را ازجانب آنها ديده و چشيده بود، امّا در همين حال، براى آنان دعا و استغاثه مى‏نمود.

ابن اثير مى‏گويد:

قوم نوح او را مورد ضرب و شتم قرار مى‏دادند و گلويش را مى‏فشردند تا وقتى بيهوش‏مى‏گرديد. چون به هوش مى‏آمد، مى‏گفت: اللهمَّ اغْفِرْ لي وَ لِقَوْمي فإنَّهُم لايَعْلَمُونَ؛(43) (خدايا من و قوم مرا بيامرز، كه اينان نمى‏دانند).

اما اين عاطفه و شفقت، كه اصلى از اصول دعوت است حد و مرزى دارد؛ و آن‏جا كه بااصول لايتغير و مبانى دعوت تعارض پيدا مى‏كند، به كنارى نهاده مى‏شود. پس از آن كه نوح از روى عاطفه پدرى از خداوند نجات پسرش را مسألت مى‏كند (فَقالَ ربِّ إِنَّ ابْنِى مِنْ أَهْلِى وَإِنَّ وَعْدَكَ الحَقُّ)(44) گفت: پروردگارا، پسر من نيز از خانواده من و وعده تو بر حق است. و وحى الهى حقيقت احوال او را روشن مى‏سازد (إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُصالِحٍ.)(45)

در چنين شرايطى، با كنار نهادن عاطفه پدرى مى‏گويد:

قالَ رَبِّ إِنِّى أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَ ما لَيْسَ لِى بِهِ عِلْمٌ وإِلّا تَغْفِرْ لِى وَتَرْحَمْنِى أَكُنْ مِنَ الخاسِرِينَ؛(46)

گفت: پروردگارا، من به تو پناه مى‏برم كه از تو چيزى بخواهم كه بدان علم ندارم و اگر مرا نيامرزى و رحم نكنى از زيانكاران باشم.

و به فرزندش گفت:

لا عاصِمَ اليَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلّا مَنْ رَحِمَ؛(47)

امروز دربرابر فرمان خدا هيچ‏نگاه دارنده‏اى نيست، مگر كسى كه خدا به‏او رحم‏كند.

د) پرهيز از نوميدى و يأس

على‏رغم قرن‏ها دعوت و تبليغ و تلاش درجهت هدايت مردم و باوجود عنادها و لجاجت‏هاى مخاطبان، نوح، اميدوارانه به دعوت ادامه مى‏داد، تا آن كه وحى الهى و پيك غيب، او را از ايمان تعداد بيشترى از مردم مأيوس كرد؛

نوميدى هيچ‏گاه در دل نوح رخنه نكرد و اين وحى الهى بود كه مأموريت او را پايان يافته قلمداد نمود، آن‏جا كه اين چنين وحى الهى در رسيد، أَنَّهُ لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إِلّا مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما كانُوا يَفْعَلُونَ (از قوم تو، جز كسانى كه تاكنون ايمان آورده‏اند، هرگز كسى ايمان نخواهد آورد، پس از آنچه مى‏كردند غمگين مباش.)(48)

در پى اين ندا، وقتى على رغم استدلال‏هاى قوى و اتمام حجت از ايمان مردم نااميد مى‏گردد، عذاب الهى را براى كافران درخواست مى‏كند. جالب اين است كه سبب اين نفرين را دلسوزى بر سرنوشت فرزندان و خوف از گمراهى ديگران به‏دست آنان اعلام مى‏نمايد؛

وَقالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الأَرْضِ مِنَ الكافِرِينَ دَيّاراً * إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبادَكَ وَلايَلِدُوا إِلّا فاجِراً كَفّاراً؛(49)

و نوح گفت: پروردگارا، هيچ كس از كافران را بر روى زمين مگذار، چرا كه اگر تو آنان را باقى گذارى؛ بندگانت را گمراه مى‏كنند و جز پليد كار ناسپاس نزايند.

زمخشرى در تفسير خود درباره علت اين گفتار كه فرزندان قومش فاجر و كافر خواهند بود، مى‏گويد:

نوح 950 سال در ميان آنها زندگى كرد و طبايع و احوال و گرايش شديدشان را به كفر مى‏دانست، تا حدى كه مردان قوم فرزندانشان را مى‏آوردند و آنها را از نوح برحذرمى‏داشتند، وانگهى خداوند نيز به او خبر داده بود كه ديگر كسى از قوم تو ايمان‏نمى‏آورد.(50)

ه') آزاد منشى در دعوت

تأكيد بر آزادى و اختيار انسان در پذيرش دعوت، از اصول اديان الهى است و خداوند به هيچ روى پذيرش اجبارى هيچ دعوتى را شايسته نمى‏داند، و اگر چنين بود به امر تكوينى خدايى، ايمان همه انسان‏ها به دين الهى به چشم بر هم زدنى امكان‏پذير و بلكه حتمى مى‏گشت. در اين راستا، حتى پيامبران به درخواست‏هاى اعجاز كه منجر به مجبور شدن مخاطبان و يا نابودى آنان مى‏شده، پاسخ مثبت نمى‏دادند، چون در صورت جبر يا نابودى مخالف، كار تبليغ بى معنا مى‏گردد.

قالَ يا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّى وَآتانِى رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَنُلْزِمُكُمُوها وَأَنْتُمْ لَها كارِهُونَ؛(51)

گفت: اى قوم من، بگوييد، اگر از طرف پروردگارم حجتى روشن داشته باشم و مرا از نزد خود رحمتى بخشيده باشد كه بر شما پوشيده باشد، آيا ما بايد شما را درحالى كه بدان اكراه داريد، به آن وادار كنيم؟

به اين ترتيب، به قوم خود خطاب مى‏كند كه وقتى مرا بر دليل روشن مى‏بينيد و نمى‏پذيريد، با شما چه كنم، آيا شما را به قبول نبوت و اعتراف به ايمان وادار كنم، درحالى كه از آن كراهت داريد و حاضر به تأمل و تفكر در آن و انتخاب آن نيستيد، ودرحالى كه طبق حكم خداوند <لا إِكْراهَ فِى الدِّينِ»؛ اجبار و اكراه در دين نيست. و راهى براى ورود به دين به دل انسان جز از طريق توجه و پذيرش قلبى وجود ندارد.(52)

3. برخورد استدلالى و منطقى

انبيا در مواجهه با اقشار مختلف مردم، از استدلال عقلى، بسيار بهره مى‏جستند، چرا كه اصحاب عقل سليم از اين شيوه بيشتر استقبال مى‏كنند. طرح حقايق و واقعيت‏هاى حيات دنيوى و اخروى، تميز حق و باطل و روشن ساختن پيچيدگى‏هاى جهان هستى، از جمله اقدامات روشنگرانه پيامبران بوده است. اين استراتژى و شيوه كلى شامل شيوه‏هاى عملى زير است.

الف) يادآورى نعمت‏هاى الهى

از آن‏جا كه ضرورت شكر منعم از دريافت‏هاى فطرى بشر است، زمينه‏سازى براى سوق دادن انسان‏ها بدين سو از راه ذكر موهبت‏هاى بى پايان الهى، يكى از شيوه‏هاى تبليغ موفق خواهد بود. حضرت نوح در مسير دعوت، براى رام كردن انديشه‏هاى متمرد و دل‏هاى منحرف و زمينه‏سازى جهت گسترش دعوت، نعمت‏هاى الهى را بر مى‏شمرد و سختى‏هاى ناشى از فقدان آنها را گوشزد مى‏نمود؛

ما لَكُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً * وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْواراً * أَلَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمواتٍ طِباقاً * وَجَعَلَ القَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً * وَاللَّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الأَرْضِ نَباتاً * ثُمَّ يُعِيدُكُمْ فِيها وَيُخْرِجُكُمْ إِخْراجاً * وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ بِساطاً* لِتَسْلُكُوا مِنْها سُبُلاً فِجاجاً.(53)

شما را چه شده است كه از شكوه خدا بيم نداريد؟ و حال آن كه شما را مرحله به‏مرحله خلق كرده است. مگر ملاحظه نكرده‏ايد كه چگونه خدا هفت آسمان را توبه تو آفريده است؟ و ماه را در ميان آنها روشنى بخش گردانيد و خورشيد را چراغى قرار داد. و خداست كه شما را چون گياهى از زمين رويانيد. سپس شما را در آن باز مى‏گرداند و بيرون مى‏آورد، بيرون آوردنى عجيب. و خدا زمين را براى شما فرشى گسترده ساخت. تا در راه‏هاى فراخ آن برويد.

همچنين خطاب به مردم مى‏گويد:

فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفّاراً * يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً * وَيُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَبَنِينَ وَيَجْعَلْ لَكُمْ جَنّاتٍ وَيَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهاراً؛(54)

و گفتم از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه او همواره آمرزنده است، تا بر شما از آسمان باران پى در پى فرستد. و شما را به اموال و پسران يارى كند و برايتان باغ‏ها قرار دهد و نهرها براى شما پديد آورد.

نويسنده كتاب دعوة الرسل اين شيوه را چنين ترسيم مى‏كند:

آن‏گاه به‏روش ديگرى براى ترغيب مردم به‏طاعت خود، رعايت حدود او روى‏آورد كه يادآورى آيات الهى در زمين، آسمان و خلقت نور ماه و روشنى خورشيد و روياندن گياهان در زمين و بازگرداندن ما به‏آن و بيرون آوردن ما از آن در روز قيامت است و اين‏كه چگونه زمين را فراش و گهواره حيات و محل زراعت قرار داد تا آدميان در آن راه‏هايى بسازند و محصولات و معادن گوناگون از آن استخراج كنند.(55)

ب) انذار و هشدار

حضرت نوح در مواقع مختلف، مخاطبان را با انذارهايى جدى و حقيقى به هوشيارى و عاقبت‏انديشى فرا مى‏خواند. از آن‏جا كه انذار به مفهوم هشدار دادن و آگاهانيدن از خطر است، و نوح مردم مشرك و منحرف را در خطرى بزرگ مى‏بيند دعوت آنها را با انذار آغاز مى‏نمايد؛

إِنْ أنا إِلّا نَذِيرٌ مُبِينٌ؛(56)

من جز هشدار دهنده‏اى آشكار نيستم.

وَلَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ إِنِّى لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ * أَنْ لاتَعْبُدُوا إِلّا اللَّهَ إِنِّى أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ أَلِيمٍ؛(57)

و به‏راستى نوح را به سوى قومش فرستاديم. گفت: من براى شما هشداردهنده‏اى آشكارم، كه جز خدا را نپرستيد، زيرا من از عذاب روزى سهمگين بر شما بيمناكم.

هرچند، نوح دعوت را با انذار آغاز مى‏كند اما آن را با نوعى عاطفه و شفقت ورزى همراه مى‏سازد، تا دل مخاطبان را نرم سازد؛ مى‏گويد: من براى شما از عذاب روز دردناك مى‏ترسم. در جاى ديگر، قرآن هشدار نوح را چنين حكايت مى‏فرمايد:

لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إلهٍ غَيْرُهُ إِنِّى أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ؛(58)

همانا نوح را به سوى قومش فرستاديم. پس گفت اى قوم من، خدا را بپرستيد كه براى شما جز او معبودى نيست. من از عذاب روزى سترگ بر شما مى‏هراسم.

و در سوره نوح مى‏فرمايد:

إِنّا أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ قالَ يا قَوْمِ إِنَّى‏لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ؛(59)

ما نوح را به سوى قومش فرستاديم، كه قومت را پيش از آن كه عذابى دردناك به آنها رسد، هشدار ده. نوح گفت: اى قوم من، من شما را هشدار دهنده‏اى آشكارم.

در خصوص تأكيد بر انذار و شروع دعوت با آن، در دعوت نوح، ديدگاه‏هايى مطرح شده‏است؛ از ديدگاه علامه طباطبايى، خلاصه دعوت نوح در انذار او تجلى يافته و جمله‏هاى <إنْ أنا إلّا نَذِيرٌ مُبِينٌ » و <إنّى لَكم نَذِيرٌ مُبِينٌ» حاكى از اين معناست. به اعتقاد ايشان، رسالت نوح به اجمال در امثال اين آيات و در آيات بعد به تفصيل بيان شده است.(60)

ديدگاه ديگر از آن سيد قطب در تفسير فى ظلال القرآن است كه مى‏گويد:

چون قوم نوح داراى حالتى از اعراض و استكبار و عناد و ضلال بودند، خداوند انذار را مناسب‏ترين خلاصه و اجمال براى رسالت او و آغاز دعوتش قرار داد.(61)

ج) جدال نيكو

از راه‏هاى عمده دعوت انبيا در همه دوران‏ها، جدال به نيكوترين روش بوده است. قرآن‏در پنج دسته از آيات در سوره‏هاى اعراف، هود، نوح، شعراء و مؤمنون، جدال احسن نوح را با اختصار كامل حكايت فرموده است. در اين جدال‏ها، عاطفه و احترام انسانى، روشنگرى و استدلال منطقى و قاطعيت و توكل ايمانى رعايت شده است.

پس از بيان انذارها و بشارت‏هاى متعدد از جانب حضرت نوح، قوم او به‏ويژه اشراف و بزرگان به پاسخگويى و عكس العمل مى‏پردازند و ضمن بيان اتهاماتى به نوح مانند سفاهت و به پيروانش مثل تهمت فرودستى و فرومايگى، دعوتش را ردمى‏كنند. نمونه بيانات اوليه نوح عبارت است از:

يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إلهٍ غَيْرُهُ إِنِّى أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ.(62)

وَاتّقوه وَأطِيعونِ.(63)

وَما أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِىَ إِلّا عَلى‏ رَبِّ العالَمِينَ.(64)

و نمونه پاسخ‏هاى اشراف قوم نوح چنين است:

قالَ المَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ إنّا لَنَراكَ فِى ضَلالٍ مُبِينٍ.(65)

فَقالَ المَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مانَراكَ إِلّا بَشَراً مِثْلَنا وَما نَراك اتَّبَعَكَ إِلّا الَّذِينَ هُمْ أَراذِلُنا بادِىَ الرَّأْىِ.(66)

اين پاسخ‏ها حاوى تهمت‏هايى است كه در اين مرحله از مناظره، نوح پاسخ آنها را به‏آرامى مى‏دهد؛

قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بِى ضَلالَةٌ.(67)

أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّى وَآتانِى رَحْمَةً مّنْ عِنْدِهِ.(68)

وَما أَنَا بِطارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَلكِنِّى أَراكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ * وَيا قَوْمِ مَنْ يَنْصُرُنِى مِنَ اللَّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ أَفَلا تَذَكَّرُونَ.(69)

بدين ترتيب، نوح با رعايت ادب، احترام، حق گرايى و استدلال متين و فطرت‏پذير به مناظره با مخالفان كه اشراف قومش بودند مى‏پرداخت كه اين همان جدال احسن است و در فرهنگ قرآنى بدان توصيه شده است.

د) پاسخ آرام و منطقى به شبهه‏ها و تهمت‏ها

خلق و خوى پيامبرى اقتضا مى‏كند كه در هر حال، مهر و عاطفه بر برخوردهاى نوح حاكم باشد. او نه تنها در بيان عقايد، بلكه در پاسخ تهمت‏ها و شبهه‏هاى بى دليل سركردگان قومش، هرگز محبت و شفقت را فراموش نكرد و با آرامش و بيان استدلالى و منطق سليم و ادب وافر به ارايه واقعيت‏ها و كذب مدعاى آنان مى‏پرداخت.

با مطالعه‏اى در آيات دعوت نوح، شاهد اين شبهه‏ها و تهمت‏ها از جانب اشراف قوم نوح و پاسخ آرام و مستدل او هستيم؛

ّ تهمت‏ها و شبهه‏ها

پاسخ نوح ّ 1. تهمت گمراهى:

- إنّا لَنَراكَ فِى ضَلالٍ مُبِينٍ(اعراف - 60)

2. تهمت جنون:

- إِنْ هُوَ إِلّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ(مؤمنون - 25)

3. تهمت سفاهت:

- إِنّا لَنَراكَ فِى سَفاهَةٍ وَإِنّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الكاذِبِينَ(اعراف - 66)

4. شبهه در صدق نبوت:

- مانَراكَ إِلّا بَشَراً مِثْلَنا(هود - 27)

5. شبهه در فضيلت نوح:

- وَما نَرى‏ لَكُمْ عَلَيْنا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كاذِبِينَ(هود - 27)

6. تهمت فرومايگى به پيروان نوح:

- وَما نَراك اتَّبَعَكَ إِلّا الَّذِينَ هُمْ أَراذِلُنا بادِىَ الرَّأْىِ(هود - 27)

- قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بِى ضَلالَةٌ وَلكِنِّى رَسُولٌ مِنْ رَبِّ العالَمِينَ (اعراف - 61)

- قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بِى سَفاهَةٌ وَلكِنِّى رَسُولٌ مِنْ رَبِّ العالَمِينَ (اعراف - 67)

- قالَ يا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّى وَآتانِى رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ (هود - 28)

- أَوَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلى‏ رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَلِتَتَّقُوا وَلَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (اعراف - 63)

وَما أَنَا بِطارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَلكِنِّى أَراكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ(هود - 29)

بدين‏ترتيب، در پاسخ نسبت ضلالت و جنون، به آرامى خود را از اين عيوب مبرا دانست و در عوض مقام الهى خود را يادآور شد. در التفسير المبين آمده است:

نوح در پاسخ آنها كه گفتند: تو گمراهى، نگفت: خودتان گمراه هستيد، بلكه از آنان درگذشت و عفوشان نمود. چون مى‏خواست آن‏ها را به تدريج رام‏سازد و در عمل، تواضع را به آنان بياموزد.(70)

حتى آن‏گاه كه منحرفان قومش گستاخانه و بى‏صبرانه عذاب الهى را طلب مى‏كنند، دست از دلسوزى و ارشاد ناصحانه آنان برنمى دارد؛

قالوا يا نُوحُ قَد جادَلْتَنا فَأكْثَرْتَ جِدالَنا فَأتِنا بِما تَعِدُنا إن كُنتَ من الصّادِقين؛(71)

گفتند: اى نوح، واقعاً با ما جدال كردى و بسيار هم جدال كردى. پس اگر از راستگويانى، آنچه را از عذاب الهى به ما وعده مى‏دهى براى ما بياور.

او در پاسخ دو مطلب را بيان مى‏كند: اول؛ مشروط بودن عذاب به اراده الهى، قالَ إنّما يَأتِيكُم بِهِ اللّهُ إن شاء؛(72) گفت: تنها خداست كه اگر بخواهد آن را براى شما مى‏آورد. دوم؛ خيرخواهى او در دعوت، وَلا يَنْفَعُكُم نُصحِى إنْ أردتُ أنْ أنْصَحَ لكم إن كان اللّهُ يُرِيدُ أن يُغْوِيَكم؛(73) و اگر بخواهم شما را اندرز دهم، درصورتى‏كه خدا بخواهد شما را بيراه گذارد، اندرز من شما را سودى نمى‏بخشد.

بنابراين در مجموع مى‏توان اذعان داشت:

در قصه نوح پاسخ دادن سفاهت با حلم و بردبارى بسيار عبرت آموز است؛ او را به گمراهى نسبت دادند، پاسخ او اين بود كه در گمراهى نيست بلكه پيامبر خداست. اما اتهام آنها هرگز او را خشمگين نساخت. او با خيرخواهى و انذار و هشدار بجا نشان داد كه تنها وظيفه او ابلاغ رسالت‏هاى الهى است و هيچ عاملى از جمله تهمت‏ها، بدگويى‏ها و الفاظ تند نمى‏تواند او را از دعوت منصرف كند و عكس‏العمل‏هاى نادرست مخاطبان را جز نتيجه كورى دل آنها نمى‏داند.(74)

تهمت ‏ها و شبهه‏ها پاسخ نوح
1. تهمت گمراهى: - إنّا لَنَراكَ فِى ضَلٍ مُبِينٍ(اعراف - 60) 

2.تهمت جنون: - إِنْ هُوَ إِلّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ(مؤمنون - 25) 

3.تهمت سفاهت: - إِنّا لَنَراكَ فِى سَفاهَةٍ وَإِنّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الكاذِبِينَ(اعراف - 66) 

4.شبهه در صدق نبوت: - مانَراكَ إِلّا بَشَراً مِثْلَنا(هود - 27) 

5.شبهه در فضيلت نوح: - وَما نَرى‏ لَكُمْ عَلَيْنا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كاذِبِينَ(هود - 27) 

6. تهمت فرومايگى به پيروان نوح: - وَما نَراك اتَّبَعَكَ إِلّا الَّذِينَ هُمْ أَراذِلُنا بادِىَ الرَّأْىِ(هود - 27)
- قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بِى ضَلالَةٌ وَلكِنِّى رَسُولٌ مِنْ رَبِّ العالَمِينَ (اعراف - 61)

- قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بِى سَفاهَةٌ وَلكِنِّى رَسُولٌ مِنْ رَبِّ العالَمِينَ (اعراف - 67)

- قالَ يا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّى وَآتانِى رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ (هود - 28)

- أَوَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلى‏ رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَلِتَتَّقُوا وَلَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (اعراف - 63)

وَما أَنَا بِطارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَلكِنِّى أَراكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ(هود - 29)

جدول مشخصات و عناصر شيوه‏هاى تبليغ حضرت نوح(ع)

رديف شيوه‏ها محل اجرا نوع‏بيان وسايل وابزارها زمينه‏ها(عواملموجبه ) هدف ميزان‏پذيرش
1 بيان صريح و قاطع عقايد خانه و اجتماع قولى استدلال، جدل عناد، استهزا القاء مفاهيم توحيدى ضعيف
2 پايدارى و مداومت در تبليغ همه‏جا عملى استقامت، روحيه اميدوارى لجاجت و كارشكنى‏هاى قوم رفع موانع هدايت مردم خوب
3 استفاده از تمام فرصت‏ها و شيوه‏ها در هر فرصت عملى - قولى خلق‏نيكو، منطق،استدلال ،تيزبينى،وقت‏شناسى شدت تبليغات مخالفان افزايش مؤمنان ضعيف
4 مرحله‏بندى تبليغ خانه، محافل، اجتماع عام عملى كلام آهسته، صداى بلند ،وقت شناسى‏ سرسختى قوم مؤثر كردن دعوت ضعيف
5 نصح همه‏جا عملى - قولى اندرز، انذار، تشويق،رابطه صميمى‏ حق‏ناپذيرى و خشونت قوم رام كردن دل‏ها ضعيف
6 عدم درخواست مزد در اجتماع قولى - عملى اعلام عمومى شبهه‏ها و شايعه‏ها دفع ايرادها وتهمت‏هاى احتمالى‏ خوب 
7 ترغيب و تشويق مناظره‏ها در خانه، اجتماع، قولى و عملى وعده دنيوى و   اخروى - خوش خلقى‏ اميد به ايمان مردم تحريك به پذيرش دعوت ضعيف
8 شفقت و مهر ورزى در خانه، اجتماع، مناظره‏ها عملى خلق نيكو، رابطه صميمى، دعا، شفاعت جهل مردم و مقابله جاهلانه از بين بردن روحيه سركشى و استكبار  خوب 
9 پرهيز از نوميدى درخانه، اجتماع، مناظره‏ها  عملى، قولى بشارت، صبر اصرار مردم بر كفر

|استفاده از كمترين فرصت

خوب
10 آزاد منشى در دعوت در اجتماع قولى - عملى استدلال، تأكيد بر مختار بودن انسان‏  جهل و ظاهر بينى مردم ايمان خالص و آزادانه ضعيف
11 ياد آورى نعمت‏هاى الهى در همه‏جا قولى ذكر نعمتها، روابط آن مشكلات ناشى از عدم آنها ها، فطرى بودن شكر منعِم تذكر و تأثر مردم ضعيف 
12 انذار و هشدار در ابتداى دعوت در همه‏جا قولى اخبار قيامت، سرگذشت اقوام‏پيشين‏  بى‏تأثير بودن استدلال‏ها اقناع مردم و اتمام حجت ضعيف
13 جدال نيكو
در محافل چند نفره  و اجتماعات‏ قولى استدلال، قول‏لين، سؤال، ادب چانه زدن و اصرار بر كفر اقناع مردم و اتمام حجت خوب
14 پاسخ آرام و منطقى بهشبهه‏ها و تهمت‏ها  در مناظره‏ها و اجتماعات قولى - عملى حسن خلق، قول ليّن، حلم تأثر انسان از منطق و ملاطفت به‏دست آوردن دلها آگاهى‏بخشى‏ خوب


1 - سأل الشامي أميرالمؤمنين عن اسم نوح ماكان؟ فقال: اِسْمُهُ السَكَن و إنّما سمّي نوحاً لأنّه ناحَ على قومِهِ ألف سنة إلّا خمسين عاماً (محمدباقر مجلسى، بحارالأنوار، ج 11، ص 286).
2 - طبرسى، مجمع البيان، ذيل آيه 40 سوره هود؛ عبدعلى بن جمعه عروسى، نور الثقلين، ج 2، ص 350.
3 - عنكبوت (29) آيه 14.
4 - نوح (71) آيه 5.
5 - همان، آيه 7.
6 - همان، آيات 8 - 9.
7 - هود (11) آيه 32.
8 - اعراف (7) آيه 62.
9 - همان، آيه 59.
10 - شعراء (26) آيات 107 - 108.
11 - هود (11) آيه 34.
12 - همان، آيه 29.
13 - ناصر مكارم شيرازى و جمعى از نويسندگان، تفسير نمونه، ج 25، ص 66.
14 - نوح (71) آيات 5 - 10.
15 - همان، آيه 26.
16 - عبداللطيف راضى، المنهج الحركى فى القرآن الكريم، ص 172.
17 - سيد قطب، فى ظلال القرآن، ج 5، ص 3712.
18 - محمدحسين طباطبايى، الميزان، ج 20، ص 29.
19 - سيد قطب، فى ظلال القرآن، ج 5، ص 3515.
20 - محمد جواد مغنيه، تفسير مبين، ص 616.
21 - عبدالقادر حاتم، الأعلام فى القرآن الكريم، ص 250.
22 - نوح (71) آيه 3.
23 - مؤمنون (23) آيه 23.
24 - نوح (71) آيه 8.
25 - زمخشرى، الكشّاف، ج‏4، ص‏616.
26 - نوح (71) آيه 9.
27 - همان، آيات 10 - 11.
28 - اعراف (7) آيه 62.
29 - هود (11) آيه 34.
30 - يونس (10) آيه 72.
31 - هود (11) آيه 29.
32 - شعراء (26) آيه 109.
33 - هود (11) آيه 29.
34 - نوح (71) آيات 3 - 4.
35 - همان، آيه 10.
36 - همان، آيات 11 - 12.
37 - شعراء (26) آيه 114.
38 - هود (11) آيه 29.
39 - همان، آيه 31.
40 - نوح (71) آيه 7.
41 - فضل بن حسن طبرسى، مجمع البيان، ج 10، ص‏543.
42 - هود (11) آيه 37.
43 - ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج 1، ص 68.
44 - هود(11) آيه 45.
45 -همان، آيه 46.
46 - همان، آيه 47.
47 - همان، آيه 43.
48 - محمد حسين فضل الله، خطوات على طريق الاسلام، ص 435.
49 - نوح (71) آيات 26 - 27.
50 - زمخشرى، الكشّاف، ج 4، ص‏621.
51 - هود (11) آيه 28.
52 - محمد احمد عدوى، دعوة الرسل الى الله، ص 58.
53 - نوح (71) آيات 13 - 20.
54 - همان، آيات 10 - 14.
55 - محمد احمد عدوى، دعوة الرسل الى اللَّه، ص‏17.
56 - شعراء(26) آيه 115.
57 - هود (11) آيات 25 - 26.
58 - اعراف (7) آيه 59.
59 - نوح (71) آيات 1 - 2.
60 - محمدحسين طباطبايى، الميزان، ج 20، ص 26.
61 - سيد قطب، فى ظلال القرآن، ج 5، ص 3711.
62 - اعراف (7) آيه 59.
63 - نوح (71) آيه 3.
64 - شعراء (26) آيه 109.
65 - اعراف (7) آيه 60.
66 - هود (11) آيه 27.
67 - اعراف (7) آيه 61.
68 - هود (11) آيه 28.
69 - همان، آيات 29 - 30.
70 - محمد جواد مغنيه، تفسير مبين، ص 202.
71 - هود (11) آيه 32.
72 - همان، آيه 33.
73 - همان، آيه 34.
74 - محمد احمد عدوى، دعوة الرسل الى الله، ص 3.