حضرت صالح

حضرت صالح(ع) يكى از پيامبران قديم است كه در ميان قوم ثمود برانگيخته شد و به توحيد و خداجويى دعوت كرد. اما قوم ثمود از عناد و فساد در اعمال و افكار خود دست برنداشتند و حتى آيت الهى او (ناقه صالح) را پى كردند و مستحق صاعقه و عذاب الهى شدند. در قرآن كريم حدود هفتاد آيه دعوت او را حكايت مى‏كند و نامش هشت بار در اين آيات ذكر شده است؛ از جمله:

إِذ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صالِحٌ ألا تَتَّقون؛(1)

آنگاه كه برادرشان صالح به آنان گفت: آيا پروا نداريد؟

وَإِلى‏ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ؛(2)

و به سوى قوم ثمود، برادرشان صالح را فرستاديم. گفت: اى قوم من، خدا را بپرستيد.

وَلَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‏ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ؛(3)

و به راستى، به سوى ثمود، برادرشان صالح را فرستاديم كه: خدا را بپرستيد.

صالح اسوه صبر و متانت در برخورد با مخالفان

مطالعه در سيره حيات و دعوت حضرت صالح نشان مى‏دهد كه اين پيامبر الهى دربرابر برخوردهاى نامعقول و خشونت‏آميز و معاندانه قوم خود همواره بزرگوارانه رفتار نموده، با اغماض و عفو از خطا و گناهشان در مى‏گذشت. در ابتداى روند دعوت صالح با استدلال‏هاى روشن آنها را به توحيد فرا خواند. استدلالش را نپذيرفتند، بلكه در عوض، تهمت‏هاى ناروايى بدو زدند و حتى در نهايت گستاخى از او درخواست نزول عذاب نمودند. در تمام اين مراحل آنچه از اين مبلّغ گرانقدر و اسوه قرآنى مشاهده گرديد، مواجهه كريمانه و نگاه مهربانانه و گذشت بزرگوارانه و خطاپوشى پدرانه بود. بنابراين به‏حق مى‏توان او را اسوه قرآن در صبر و متانت در رفتار با مخالفان دانست.

شيوه‏هاى تبليغى حضرت صالح(ع)

1. دعوت به پرستش خداى يگانه

در حالى كه قوم صالح پرستش بتان را به عنوان اعتقاد و عادتى ديرين در زندگى پذيرفته بود، صالح چون انبياى ديگر ابتدا پيام توحيد را به گوششان مى‏رساند:

وَلَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‏ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذا هُمْ فَرِيقانِ يَخْتَصِمُونَ.(4)

و به راستى به سوى ثمود، برادرشان صالح را فرستاديم كه: خدا را بپرستيد پس به ناگاه آنان دو دسته متخاصم شدند.

وَإِلى‏ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مالَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ‏رَبِّكُمْ؛(5)

و به سوى قوم ثمود، صالح، برادرشان را فرستاديم، گفت: اى قوم من، خدارا بپرستيد، براى شما معبودى جز او نيست؛ در حقيقت براى شما از جانب خدايتان دليلى آشكار آمده است.

و خود را بر اين ادعا داراى بينه و حجت آشكار مى‏داند؛

قالَ يا قَوْمِ أََرأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّى وَآتانِى مِنْهُ رَحْمَةً فَمَنْ يَنْصُرُنِى مِنَ اللَّهِ إِنْ‏عَصَيْتُهُ؛(6)

گفت: اى قوم من، چه بينيد، اگر در اين دعوا بر حجتى روشن از پروردگار خود باشم و او از جانب خود رحمتى به من داده باشد پس اگر او را نافرمانى كنم چه كسى دربرابر خدا مرا يارى مى‏كند؟

در كتاب كافى ضمن حديثى از حضرت امام باقر(ع) بر دعوت توحيدى صالح تأكيد شده‏است،

رسول‏خدا(ص) از جبرئيل درباره كيفيت عذاب و هلاك قوم صالح سؤال كرد. گفت:اى محمد، صالح به سوى قومش مبعوث گرديد در حالى كه شانزده سال داشت، پس ميان ايشان (به زندگانى و دعوت) به سر برد تا به 120 سالگى رسيد، اما در هيچ خيرونيكى او را اجابت نكردند، و فرمود: ايشان هفتاد بت داشتند كه آنها را به غير از خدا مى‏پرستيدند....(7)

اين روايت به شكل مفصل‏ترى در حيات القلوب ذكر شده و در آن مناظره توحيدى صالح با قومش تشريح شده است.(8)

2. ذكرنعمت‏هاى الهى و عظمت خالق

هرچند دعوت صالح با معجزات و آيات شگفت پشتيبانى مى‏شد، اما اين مانع از آن نيست كه آثار عظمت و بدايع خلقت خداوند بر ايشان باز گو نشود و آنان را متذكر نسازد؛

- وى پس از امر به عبادت خداى واحد مى‏گويد:

هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الأَرضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّى قَرِيبٌ مُجِيبٌ؛(9)

او شما را از زمين پديد آورد و در آن شما را استقرار داد. پس از او آمرزش بخواهيد، آن‏گاه به درگاه او توبه كنيد كه پروردگارم نزديك و اجابت كننده است.

- گاهى به صراحت مردم را سفارش مى‏كند كه نعمت‏ها و آفريده‏هاى خداوند را به‏ياد داشته باشند:

وَاذكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ‏بَعْدِ عادٍ وَبَوَّأَكُمْ فِى الأَرضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُوراً وَتَنْحِتُونَ الجِبالَ بُيُوتاً....؛(10)

و به ياد آوريد هنگامى را كه شما را پس از قوم عاد جانشينان آنان گردانيد و در زمين به شما جاى مناسب داد. در دشت‏هاى آن كاخ‏هايى اختيار مى‏كرديد و از كوه‏ها خانه‏هايى زمستانى مى‏تراشيديد.

... فَاذكُرُوا آلاءَ اللَّهِ وَلا تَعْثَوْا فِى الأَرضِ مُفْسِدِينَ.(11)

... پس نعمت‏هاى خدا را به ياد آوريد و در زمين سر به فساد بر مداريد.

- و گاهى ضمن انذار و هشدار به مخاطبان نسبت به نافرجامى راهى كه در پيش گرفته‏اند، نعمت‏هاى موجود را يادآور مى‏شود و خبر از زوال آنها مى‏دهد:

أَتُتْرَكُونَ فِى ما ههُنا آمِنِينَ * فِى جَنّاتٍ وَعُيُونٍ * وَزُرُوعٍ وَنَخْلٍ طَلْعُها هَضِيمٌ * وَتَنْحِتُونَ مِنَ الجِبالِ بُيُوتاً فارِهِينَ * فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ؛(12)

آيا شما را در آنچه اين‏جا داريد آسوده رها مى‏كنند؟ در باغ‏ها و در كنار چشمه‏ساران، و كشتزارها و خرما بُنانى كه شكوفه‏هايشان لطيف است؟ وهنرمندانه براى خود از كوه‏ها خانه‏هايى مى‏تراشيد. از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد.

اين يكى از راه‏هاى مهم تربيت و شيوه‏هاى وعظ است كه قرآن به كار مى‏برد: قومى كه فضل الهى و نعمت‏هاى بيكران آنها را فرا گرفته و در تمام جوانب زندگى به پيشرفت و آبادانى رسانده، شايسته نيست كه خود را به گناه و نافرمانى خالق آلوده سازند... اين روش مخاطب را نسبت به منزلت والايش نزد خدا يادآور مى‏گردد تا به مقتضاى اين شأن و منزلت عمل كند.(13)

3. مناظره و جدال نيكو

على رغم شيوع بت پرستى در قوم ثمود، با توجه به مناظره‏هاى حضرت صالح با قومش روشن مى‏گردد كه به هر حال، گروهى از آنان در بت پرستى، سست و يا مردد بوده‏اند و از اين رو، پس از طرح توحيد از سوى صالح، ميان دو گروه مصرّ و مردّد در عبادت اصنام مشاجره و اختلاف در مى‏گيرد، درحالى‏كه اگر همه بر عناد باشند منازعه و مشاجره بر نمى‏خيزد. آيات زير به نحوى مناظره روشمند و جدال نيكوى صالح را بيان مى‏كنند؛

- در سوره هود، آن‏گاه كه صالح قدرى پيرامون خداشناسى و توحيد سخن مى‏راند، در پاسخش مى‏گويند:

أَتَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا وَإِنَّنا لَفِى شَكٍّ مِمّا تَدْعُونا إِلَيْهِ مُرِيبٌ؛(14)

آيا ما را از پرستش آنچه پدرانمان مى‏پرستيدند باز مى‏دارى؟ و بى‏گمان ما از آنچه تو مارا بدان مى‏خوانى سخت دچار شكيم.

- و دربرابر شك مخاطبان، صالح بر آيه، بينه و حجت آشكار خود پاى مى‏فشرد.

قالَ يا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّى وَآتانِى منه رَحْمَةً؛(15)

گفت: اى قوم من، چه بينيد اگر در اين دعوا بر حجتى روشن از پروردگار خود باشم و او از جانب خود رحمتى به من داده باشد؟

وَيا قَوْمِ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوها تَأْكُلْ فِى أَرْضِ اللَّهِ وَلاتَمَسُّوها بِسُوءٍ؛(16)

و اى قوم من، اين ماده شتر خداست كه براى شما پديده‏اى شگرف است. پس بگذاريد او در زمين خدا بخورد و آسيبش مرسانيد.

نكته آموزنده در اين مناظره نوعى همراهى به منظور اقناع تدريجى مخاطب است كه ازسوى اين پيامبر الهى اظهار مى‏شود. او قطعاً خود را داراى بينه مى‏داند، اما در مقام جدال بانوعى ترديد هدفدار سعى در جلب همراهى و تمايل تدريجى مخاطب دارد (أرأيتم إن كُنتُ عَلى‏ بَيِّنَةٍ).

در سوره شعراء وقتى صالح آنها را به نابودى نعمت‏ها و امكاناتشان هشدار مى‏دهد و به تقواى الهى سفارش مى‏كند، دربرابر، تهمت جادوگرى به او مى‏زنند و او را بشرى چون خود مى‏شمارند و طلب معجزه مى‏نمايند (قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ المُسَحَّرِينَ * ما أَنْتَ إِلّا بَشَرٌ مِثْلُنا فَأْتِ بِآيَةٍ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصّادِقِينَ)(17) اما وى با برخوردى بزرگوارانه، تنها به درخواستشان پاسخ مى‏دهد و با صفا و صداقتى انكار ناشدنى مى‏گويد:

قالَ هذِهِ ناقَةٌ لَها شِرْبٌ وَلَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَعْلُومٍ * وَلاتَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابُ يَوْمٍ‏عَظِيمٍ؛(18)

گفت اين ماده شترى است كه نوبتى از آب او راست و روزى نوبت شما. و بدان گزندى مرسانيد كه عذاب روزى هولناك شما را فرو مى‏گيرد.

- در سوره نمل نيز چون با طرح توحيد، مخاطبان به دو گروه تقسيم شده بايكديگر مخاصمه مى‏كنند، صالح در خطابى به گروه حق ناپذير و توحيد ستيز مى‏گويد:

قالَ يا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الحَسَنَةِ لَوْلا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ؛(19)

صالح گفت: اى قوم من، چرا پيش از جستن نيكى، شتابزده خواهان بدى هستيد؟ چرا از خدا آمرزش نمى‏خواهيد؟ باشد كه مورد رحمت قرار گيريد.

آنها جز پاسخى بى ربط و خرافه آميز، سخنى براى گفتن ندارند؛

قالُوا اطَّيَّرْنا بِكَ وَبِمَنْ مَعَكَ؛(20)

گفتند: ما به تو و هر كس كه همراه توست شگون بد زديم.

اما صالح ديگر بار آنها را به خدا باورى سوق مى‏دهد؛

قالَ طائِرُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ؛(21)

گفت: سرنوشت خوب و بدتان پيش خداست بلكه شما مردمى هستيد كه مورد آزمايش قرار گرفته‏ايد.

از آيه 45 سوره نمل استفاده مى‏شود كه او نه تنها خود به جدال نيكو مبادرت مى‏ورزيد، كه پيروان خويش را نيز براى مناظره و بحث آزاد عقيدتى آماده مى‏كرد. نمونه اين آمادگى در آن‏جا مشهود است كه ملأ و گروه مستكبران و اشراف به مستضعفان با ايمان مى‏گويند: آيا شما صالح را فرستاده خداوند مى‏دانيد (أَتَعلمون أنّ صالِحاً مُرسلٌ مِن رَبّه) و آنها با قاطعيت پاسخ مى‏دهند، ما به آنچه او بدان رسالت و مأموريت يافته ايمان داريم (انّا بِما أُرسل بِه مُؤْمِنون).

ضمناً جمله <لم تستعجلون بالسيئة قبل الحسنة» تلاش حضرت صالح را براى تحقق يكى از شروط مناظره صحيح و جدال نيكو نشان مى‏دهد كه عبارت است از تأمل و تأنى و موضعگيرى سنجيده و حساب شده در مناظره؛ چه، بسيارى از اصحاب عقايد باطل به خاطر فقدان دلايل روشن و برهان قاطع، با شتاب و نسنجيده وارد ميدان مناظره مى‏شوند كه اين خود، دليل تزلزل عقيده و موجب محكوميت آنهاست.

4. نصح و دلسوزى بر سرنوشت مخاطبان

روش مشترك انبيا كه بسيارى از سختدلان روزگار را به راه هدايت كشانده و رام‏مرام اسلام كرده است همانا خيرخواهى و دلسوزى جدى است. صالح در مراحل مختلف دعوتش صميمانه براى قومش دل مى‏سوزاند؛

- در آغاز دعوت، در كنار بيان استدلال و آوردن بينه، خود را امين مردم و سودمند به حالشان معرفى مى‏كند:

إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ؛(22)

من براى شما فرستاده‏اى در خور اعتمادم.

- زمانى على‏رغم پافشارى بخشى از جامعه بر شرك و گناه، با اميدوارى به بازگشت ايشان به مسير هدايت، دلسوزانه مى‏گويد:

فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّى قَرِيبٌ مُجِيبٌ؛(23)

پس از او آمرزش بخواهيد، آن‏گاه به درگاه او توبه كنيد، كه پروردگارم نزديك و اجابت‏كننده است.

- و در جاى ديگر با تعبيرى ديگر مى‏گويد:

لَوْلا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ؛(24)

چرا از خدا آمرزش نمى‏خواهيد؟ باشد كه مورد رحمت قرار گيريد.

- در پايان كار نيز چون پس از كشته شدن شتر و سركشى بيش از حد مردم، عذاب الهى را بر سر قوم حقيقت ستيزش نازل مى‏بيند، دردمندانه آهى از دل بر مى‏كشد و باخود زمزمه‏مى‏كند:

لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالَةَ رَبِّى وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلكِنْ لا تُحِبُّونَ النّاصِحِينَ؛(25)

به راستى، من پيام پروردگارم را به شما رساندم و خير شما را خواستم ولى شما خير خواهان و نصيحتگران را دوست نمى‏داريد.

5. عدم تأثيرپذيرى از جنگ روانى و شيوه‏هاى زيركانه دشمن

تبليغ دين و پيام‏هاى الهى، مانند هر مأموريت خطير ديگر، نيازمند هشيارى، تيزبينى و تدبير صحيح است. به‏ويژه زمانى كه بزرگان هوشمندان و سياستمداران يك قوم دربرابر دعوت صفى واحد تشكيل مى‏دهند. حضرت صالح(ع) مبلّغى از اين دست بود كه هرگز نيرنگ‏ها و شيوه‏هاى رندانه مخالفان، او را از حركت تبليغى بازنداشت، هرچند شايد در كاهش گرايش مردمى به او تأثير گذاشت. برخى از اين شيوه‏هاى جنگ روانى و عكس العمل صالح دربرابر آنها را مورد بررسى قرار مى‏دهيم.

الف) تحريك پايگاه اجتماعى صالح: اولين روش جنگ روانى آنها اين بود كه براساس زيربناى فكرى خود كه مبتنى بر اصالت مناصب و منزلت‏هاى اجتماعى و قبيله‏اى و تقليد پيشينيان بود، شايستگى ها و جايگاه قبلى او در نظر قوم را به رخ او بكشند.(26) و چنين وانمودكنند كه اتخاذ آيينى نو و شيوه زندگى جديد و مخالف با آيين و گذشتگان، آن شايستگى‏ها را از بين مى‏برد؛

قالُوا يا صالِحُ قَدْ كُنْتَ فِينا مَرْجُوّاً قَبْلَ هذا؛(27)

گفتند: اى صالح به راستى تو پيش از اين ميان ما مايه اميد بودى.

صالح با بيانى قاطع، اين توطئه را نافرجام مى‏سازد؛ او خود را داراى بينه‏اى ربانى و آيتى رحمانى مى‏بيند كه از هر آنچه آنان دارند يا معتقدند بالاتر است و او را نيازى به مدح ايشان نيست. بلكه تكيه به آنان براى او جز خسارت به ارمغان نخواهد آورد.

قالَ يا قَوْمِ أََرأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّى وَآتانِى مِنْهُ رَحْمَةً فَمَنْ يَنْصُرُنِى مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَيْتُهُ فَما تَزِيدُونَنِى غَيْرَ تَخْسِيرٍ؛(28)

گفت: اى قوم من، چه بينيد اگر در اين دعوا بر حجتى روشن از پروردگار خود باشم و او از جانب خود رحمتى به من داده باشد، پس اگر او را نافرمانى كنم چه كسى دربرابر خدا مرا يارى كند؟ در نتيجه شما جز بر زيان من نمى‏افزاييد.

ب) فال شوم: دومين حيله رندانه براى كند كردن حركت تبليغى صالح و كاهش گرايش عمومى به دعوتش، طرح خرافه‏هايى همچون فال نيك و بد است. وقتى از پاسخ منطقى و مستدل عاجز مى‏ماندند به اين خرافه متوسل شده مى‏گفتند: قالُوا اطَّيَّرْنا بِكَ وَبِمَنْ مَعَكَ؛(29)

گفتند: ما به تو و به هر كس كه همراه توست شگون بد زديم.

حضرت صالح ضمن ردّ اين سخن، سرنوشت همگان را در دست قدرتمند خدا مى‏داند و آنان را از فريبى كه خورده‏اند بر حذر مى‏دارد.

قالَ طائِرُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ؛(30)

گفت: سرنوشت خوب و بدتان پيش خداست بلكه شما مردمى هستيد كه مورد آزمايش قرار گرفته‏ايد.

اين خرافه بدين ترتيب بود كه چون شخص از خانه به قصد سفرى بيرون شود و پرنده‏اى ببيند كه از راست به چپ مى‏رود، خوش يمن است و اگر از چپ به راست برود به فال بد تعبير خواهد شد. اينچنين حركت پرنده‏اى را منشأ خير و شر مى‏دانستند و خير و شر را به او نسبت مى‏دادند. پس گفتند: ما براى تو و همراهانت فال بدزده‏ايم، اما وى در پاسخ گفت: فال شما نزد خداست، يعنى سبب خير و شر جز خداوند نيست.(31)

ج) ايجاد ترديد در پيروان: اين سومين شگرد جنگ روانى بود كه در مورد پيروان صالح اتخاذ گرديد، شگردى كه به سبب آموزش‏هاى مؤثرى كه صالح به آنان داده بود در ايشان كارگر نشد. اشراف و سركردگان قوم مشرك رو به مؤمنان مستضعف كرده گفتند: آيا شما مى‏دانيد و اطمينان داريد كه صالح پيامبر است و آنها با صراحت گفتند: ما به او ايمان داريم و هرگز در اين ايمان دچار ترديد نمى‏شويم.(32)

اين شگردها، امروزه از شيوه‏هاى پركاربردى است كه دربرابر تعاليم انسان‏ساز و حياتبخش اسلام در جريان است و دستگاه‏هاى تبليغى استكبار با نوعى همراهى و لحنى نرم و جذاب مى‏كوشند تا مخاطبان خود را در برخى اصول و معيارهاى مخالف با منافعشان به ترديد اندازند و آن‏گاه اين ترديد افكنى را به حدى تكرار و استمرار مى‏بخشند كه ذهن مخاطبان به تدريج از آن اصول و معيارها پاك گردد.

جدول مشخصات و عناصر شيوه‏هاى تبليغ حضرت صالح(ع)

رديف شيوه‏ها محل اجرا نوع‏بيان وسايل وابزارها زمينه‏ها(عواملموجبه ) هدف ميزان‏پذيرش
1 دعوت به ‏پرستش خداى يگانه در ميان قوم ثمود گفتارى استدلال، يادآورى نعمت‏هاى خدا ‏فطرت خداگراى انسان ترويج توحيد متوسط
2  ذكر نعمت‏هاى الهى و عظمت خالق در ميان قوم ثمود گفتارى - شكر منعم فطرى است توجه دادن به خدا ‏ضعيف
3 مناظره و جدال نيكو در اجتماعات مردم گفتارى استدلال، بينه و معجزه و سؤال فطرت حق‏پذير انسان ترويج استدلالى توحيد ضعيف
4 دلسوزى و نصح براى سرنوشت مخاطبان در ميان قوم ثمود عملى و گفتارى سفارش به استغفار و... اميد به هدايت همه جلب اعتماد ضعيف
5 عدم تأثيرپذيرى از جنگ روانى  و شيوه‏هاى زيركانه دشمن ‏دربرابر بزرگان ثمود گفتارى‏ اعلام بى‏نيازى از مشركان،  ‏و بى‏تأثيرى‏بودن فال بد وجود خرافات در  بين مشركان بازكردن راه خداگرايى‏براى مردم ‏ضعيف


1 - همان، آيه 142.
2 - هود (11) آيه 61.
3 - نمل (27) آيه 45.
4 - همان، آيه 45.
5 - اعراف (7) آيه 73.
6 - هود (11) آيه 63.
7 - روضه كافى (به نقل از: عبدعلى بن جمعه عروسى حويزى، نورالثقلين، ج‏2، ص‏43.
8 - محمدباقر مجلسى، حياة القلوب، ج 1، ص‏111.
9 - هود (11) آيه 61.
10 - اعراف (7) آيه 74.
11 - اعراف (7) آيه 74.
12 - شعراء (26) آيات 146 - 150.
13 - محمد احمد عدوى، دعوة الرسل الى اللّه، ص 28.
14 - هود (11) آيه 62.
15 - همان، آيه 63.
16 - همان، آيه 64.
17 - شعراء (26) آيات 153 - 154.
18 - همان، آيات 155 - 156.
19 - نمل (27) آيه 46.
20 - همان، آيه 47.
21 - همان، آيه 47.
22 - شعراء (26) آيه 143.
23 - هود (11) آيه 6.
24 - نمل (27) آيه 46.
25 - اعراف (7) آيه 79.
26 - براى توضيح بيشتر اين شيوه ر.ك: محمد حسين فضل الله، خطوات على طريق الاسلام، ص‏440.
27 - هود (11) آيه 62.
28 - همان، آيه 63.
29 - نمل (27) آيه 47.
30 - نمل (27) آيه 47.
31 - محمد احمد عدوى، دعوة الرسل الى الله، ص 37.
32 - مضمون آيه 75 اعراف (7).