حضرت ابراهيم (ع)

ابراهيم، دومين پيامبر صاحب عزم و داراى آيين و شريعت جهانى و از نسل نوح است. اوبر اساس آيه 125 سوره نساء به خليل الله ملقب گشته (وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِيمَ خَلِيلاً). داستان زندگانى و دعوت او در بيش از 180 آيه قرآنى آمده و نامش 69 بار در خلال قرآن ذكر شده است.

 داستان دعوت وى در سوره‏هاى بقره، انعام، شعراء، صافات، انبياء و مريم بيشتر به چشم مى‏خورد. زندگى پر فراز و نشيب ابراهيم، خانواده و قومش حاوى نكات و شيوه‏هاى تبليغى بسيار است كه بدان مى‏پردازيم.

ثناى ابراهيم در قرآن

آيات متعددى در قرآن، متضمن ستايش و تمجيد از شخصيت والاى ابراهيم است و كمتر پيامبرى در قرآن از اين ميزان ستايش و ثنا برخوردار گشته و بر اسوه بودنش، تأكيد گرديده است؛

إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنِيفاً وَلَمْ يَكُ مِنَ المُشْرِكِينَ شاكِراً لِأَنْعُمِهِ اجْتَباهُ وَهَداهُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ؛(1)

به‏راستى ابراهيم، پيشوايى مطيع خدا و حق گراى بود و از مشركان نبود. و نعمت‏هاى او را شكر گزار بود، خدا او را برگزيد و به راهى راست هدايتش كرد.

وَاذكُرْ فِى الكِتابِ إِبْراهِيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيّاً؛(2)

و در اين كتاب به ياد ابراهيم پرداز، زيرا او پيامبرى بسيار راستگوى بود.

وَلَقَدْ آتَيْنا إِبْراهِيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَكُنّا بِهِ عالِمِينَ؛(3)

و در حقيقت، پيش از آن، به ابراهيم رشد فكرى‏اش را داديم و ما به شايستگى او دانابوديم.

إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوّاهٌ مُنِيبٌ؛(4)

به‏راستى ابراهيم بردبار، نرم‏دل و بازگشت‏كننده به سوى خدا بود.

ابراهيم، اسوه توحيد و خدا محورى

براى يافتن بهترين شاخصه تبليغ ابراهيمى، بايد به بررسى آيات مربوط به دعوت او اهتمام ورزيم تا با كشف و استخراج صفات اين پيامبر و شيوه‏هاى دعوتش، به شيوه محورى يا اساسى‏ترين شاخصه دعوتش پى ببريم. با دقت در مضمون آيات حكايت كننده احتجاج ابراهيم با نمرود، مجادله او با خورشيدپرستان، گفت‏وگو با پدر و راز و نياز با خدا و ديگر آيات، روشن مى‏گردد كه خدامحورى و توحيد، محور تمام تلاش‏هاى تبليغى و بلكه محور حيات پربركت اوست؛ و اين به جهت جو شرك آلود و كفر آميز حاكم بر آن جامعه بوده كه پرستش خدايان دروغين، از سنگ و چوب گرفته تا خورشيد و ماه در آن رواجى آشكار داشت؛

در مناظره با پدر و قوم، بيانات متعددى حاكى از خدا محورى اوست، مانند:

قالَ بَلْ رَبُّكُمْ رَبُّ السَّمواتِ وَالأَرضِ الَّذِى فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلى‏ ذلِكُمْ مِنَ الشّاهِدِينَ.(5)

پس از بناى بيت الله مى‏گويد:

رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ؛(6)

پروردگارا از ما بپذير. به‏راستى تو شنواى دانايى.

پس از محاجّه با ستاره پرستان:

إِنِّى وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذِى فَطَرَ السَّمواتِ وَالأَرضَ حَنِيفاً وَما أَنَا مِنَ المُشْرِكِينَ؛(7)

من از روى اخلاص، پاكدلانه روى خود را به سوى كسى گردانيدم كه آسمان‏ها و زمين را پديد آورده است و من از مشركان نيستم.

و حتى در پايان عمر، به عنوان وصيت بر توحيد تأكيد مى‏ورزد:

وَوَصّى‏ بِها إِبْراهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يا بَنِىَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ لَكُمُ الدِّينَ فَلاتَمُوتُنَّ إِلّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ؛(8)

و ابراهيم و يعقوب، پسران خود را به همان آيين سفارش كردند: اى پسران من، خداوند براى شما اين دين را برگزيد؛ پس البته نبايد جز مسلمان بميريد.

از سوى ديگر بخش قابل توجهى از آيات حكايت كننده داستان ابراهيم را مناجات‏ها و راز و نيازهاى پرمحتواى ابراهيم با پروردگارش تشكيل مى‏دهد، به طورى كه از ميان حدود120 آيه مربوط به دعوت ابراهيم، حدود سى آيه، گفت‏وگوهاى ابراهيم خليل را با خداوند متعال باز گو مى‏كند. از همين رو، حق تعالى او و پيروانش را اسوه اميدواران به خدا و روز قيامت معرفى مى‏فرمايد:

لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَاليَوْمَ الآخِرَ؛(9)

قطعاً براى شما در پيروى از آنان سرمشقى نيكوست يعنى براى كسى كه به خدا و روز بازپسين اميد مى‏بندد.

شيوه‏هاى دعوت ابراهيم

پيامبرى چون ابراهيم با آن همه مدح و ثنايى كه قرآن در حق او ابراز داشته و با آن تأكيد بر توحيد و خدا مدارى، بايستى پياده كننده روش‏هاى اصيل دعوت و مبتكر شيوه‏هاى جديد تبليغ باشد.

 و چنين بوده است كه قرآن درباره‏اش فرموده: وَإبراهيمَ الَّذِى وَفَّى‏.(10) (و همان ابراهيم كه وفا كرد.) اينك به معرفى و شرح شيوه‏هاى كلى دعوت ابراهيمى و روش‏هاى عملى آن مى‏پردازيم:

1. شيوه كلى، بيان شجاعانه عقايد توحيدى

در محيط و اجتماعى كه شرك و كفر در آن ريشه دوانده و همه زواياى آن را فرا گرفته است، اظهار و ترويج توحيد مستلزم شجاعتى كم نظير است كه در شخصيت خدايى ابراهيم وجود داشت؛ او دربرابر پدر يا عمو، ادب و شجاعت را يكجا به ظهور مى‏رساند و به دعوت او مى‏پردازد، دربرابر گروه‏هايى از مردم كه به پرستش اجرام آسمانى دلخوش بودند، به توحيد فرامى‏خواند. در مقابل نمرود نيز با همان صلابت مى‏ايستد و نداى توحيد سر مى‏دهد؛

إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثِيلُ الَّتِى أَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ؛(11)

چون به پدر خوانده و قوم خود گفت: اين مجسمه‏هايى كه ملازم آنها شده‏ايد چيستند؟

قالَ لَقَدْ كُنْتُمْ أَنْتُمْ وَآباؤُكُمْ فِى ضَلالٍ مُبِينٍ؛(12)

گفت: قطعاً شما و پدرانتان در گمراهى آشكارى بوديد.

قالَ بَلْ رَبُّكُمْ رَبُّ السَّمواتِ وَالأَرضِ الَّذِى فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلى‏ ذلِكُمْ مِنَ الشّاهِدِينَ؛(13)

گفت: نه بلكه پروردگارتان، خداى آسمانها و زمين است، همان كسى كه آنها را پديد آورده است و من بر اين از گواهانم.

قالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لايَنْفَعُكُمْ شَيْئاً وَلايَضُرُّكُمْ أُفٍّ لَكُمْ وَلِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلا تَعْقِلُونَ؛(14)

گفت: آيا به جز خدا چيزى را مى‏پرستيد كه هيچ سود و زيانى به شما نمى‏رساند؟ اف بر شما و آنچه غير از خدا مى‏پرستيد. مگر نمى‏انديشيد؟

در مناظره با نمرود؛

إِذ قالَ إِبْراهِيمُ ربِّىَ الَّذِى يُحْيِى وَيُمِيتُ قالَ أَنا أُحْيِى وَأُمِيتُ قالَ إِبْراهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِى بِالشَّمْسِ مِنَ المَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ المَغْرِبِ؛(15)

هنگامى كه ابراهيم گفت: پروردگار من همان كسى است كه زنده مى‏كند و مى‏ميراند. گفت: من هم زنده مى‏كنم و هم مى‏ميرانم. ابراهيم گفت: خداى من خورشيد را از خاور بر مى‏آورد، تو آن را از باختر برآور.

و چه كسى به شجاعت و رشادت در اظهار توحيد از ابراهيم شايسته‏تر، در حالى كه او بااعلام و اصرار بر توحيد، خود را به ايمن ترين پشتوانه متكى ساخته و به مقام خلّت رسانده‏است، چنان كه دربرابرشان بى پروا مى‏گويد: وَ لا أخافُ ما تُشْرِكونَ بِه‏(16) و آن‏گاه استدلال مى‏كند كه:

وَكَيْفَ أَخافُ ما أَشْرَكْتُمْ وَلا تَخافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُمْ بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطاناً فَأَىُّ الفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ؛(17)

و چگونه از آنچه شريك مى‏گردانيد بترسم، با آن كه شما خود از اين كه چيزى را شريك خدا ساخته‏ايد كه خدا دليلى درباره آن بر شما نازل نكرده است، نمى‏هراسيد. پس اگر مى‏دانيد، كدام يك از ما دودسته به ايمنى سزاوارتر است؟

الف) شروع دعوت با سؤال

مطابق تصويرى كه در قرآن از تبليغ ابراهيم به دست مى‏دهد، آن حضرت در بيشتر موارد، دعوت خود را با پرسش‏هايى دقيق و عميق آغاز مى‏كرده است. اين شيوه علاوه بر آن كه حساسيت و هوشيارى مبلّغ را مى‏رساند، باعث تحريك انديشه و وجدان مخاطبان و به خودآمدن آنان مى‏گردد و مى‏تواند به ذهن و دل آنان آمادگى پذيرش حقايق را عطا كند، ضمن آن كه اين پرسش‏ها در بطن خود، استدلال‏هايى نيز به‏همراه داشت.

پرسش‏هاى حضرت ابراهيم به اشكال مختلف مطرح مى‏گشت؛ گاه به شكل استفهام عادى (آيا) مثل؛

وَإِذ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً؛(18)

و ياد كن هنگامى را كه ابراهيم به پدر خود آزر گفت: آيا بتان را خدايان خود مى‏گيرى.

قالَ أَفَرَأَيْتُمْ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ؛(19)

گفت: آيا در آنچه مى‏پرستيد تأمل كرده‏ايد.

قالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذ تَدْعُونَ * أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ؛(20)

گفت: آيا وقتى دعا مى‏كنيد از شما مى‏شنوند؟ يا به شما سود يا زيان مى‏رسانند؟

فَما ظَنُّكُمْ بِرَبِّ العالَمِينَ؛(21)

پس گمانتان به پروردگار جهانيان چيست؟

و گاهى به صورت استفهام انكارى كه معمولاً همراه با نوعى استدلال است، مانند؛

قالَ أَتَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ * وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ وَما تَعْمَلُونَ؛(22)

ابراهيم گفت: آيا جز خدا چيزى را مى‏پرستيد كه هيچ سود و زيانى به شما نمى‏رساند.

أَإِفْكاً آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِيدُونَ؛(23)

آيا به دروغ، غير از آنها، خدايانى ديگر مى‏خواهيد؟

و زمانى به شكل پرسش از ماهيت معبود، مانند؛

إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ ماتَعْبُدُون.(24)

إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثِيلُ الَّتى أنتُم لَها عاكِفُون؛(25)

آن‏گاه كه به پدر خوانده و قوم خود گفت: اين مجسمه‏هايى كه شما ملازم آن شده‏ايد، چيستند؟

إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ ماذا تَعْبُدُون؛(26)

چون به پدر خوانده و قوم خود گفت: چه مى‏پرستيد.

حتى در خطاب به خدايان دروغين مشركان و بت‏ها، شبيه آن پرسش‏ها را مطرح مى‏كرد و مسلم است كه اين پرسش‏هارا به منظور تنبّه مشركان اظهار داشته ا ست؛

فَراغَ إِلى‏ آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَلا تَأْكُلُونَ * ما لَكُمْ لا تَنْطِقُونَ؛(27)

پس پنهانى به سوى خدايشان رفت و به ريشخند گفت: آيا غذا نمى‏خوريد؟ چرا سخن نمى‏گوييد؟

گاهى نيز از چرايى و علت پرستش بت‏ها پرسش مى‏نمود؛

إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيّاً * إِذْ قالَ لِأَبِيهِ يا أَبَتِ لِمَ‏تَعْبُدُ ما لا يَسْمَعُ وَلايُبْصِرُ وَلايُغْنِى عَنْكَ شَيْئاً؛(28)

او پيامبرى بسيار راستگو بود، چون به پدرش گفت: پدر جان، چرا چيزى را كه نمى‏شنود و نمى‏بيند و از تو چيزى را دور نمى‏كند، مى‏پرستى؟

اين پرسش نيز حاوى استدلال‏هايى محكم و استوار است. و آخرين مورد اين كه چون باشجاعت دربرابر تماميت كفر و شرك ايستاد، فرمود: فَأَىُّ الفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ؛(29)

پس اگر مى‏دانيد، كدام يك از ما دو دسته به ايمنى سزاوار تر است.

ازجمله پيامدها و فوايد اين پرسش‏ها كه در برخى موارد به صورت پى‏درپى ومتوالى طرح و القا مى‏گرديد، اين بود كه پايه‏هاى سست باورهاى شرك‏آميز به‏لرزه مى‏افتاد و فرصت براى طرح پيام‏هاى توحيدى فراهم مى‏آمد. به‏عنوان نمونه، درمحاجّه مذكور در سوره انبياء، پس از فرو ريختن كاخ سست بنياد اعتقاد شرك، فرمود:

قالَ بَلْ رَبُّكُمْ رَبُّ السَّمواتِ وَالأَرضِ الَّذِى فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلى‏ ذلِكُمْ مِنَ الشّاهِدِينَ؛(30)

گفت: بلكه پروردگار شما خداى آسمان‏ها و زمين است كه آنها را پديد آورده است و من بر اين واقعيت از گواهانم.

همچنين در احتجاجى كه در سوره مريم دربرابر عمو يا پدر دارد، پس از طرح پرسش‏هايى مستدل و تكان دهنده، شروع به القاى پيام مى‏كند؛

يا أَبَتِ إِنِّى قَدْ جاءَنِى مِنَ العِلْمِ ما لَمْ‏يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِى أَهْدِكَ صِراطاً سَوِيّاً؛(31)

اى پدر، به راستى مرا از دانش، حقايقى به دست آمده كه تو را نيامده است، پس، از من پيروى كن تا تو را به راهى راست هدايت نمايم.

يا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّيْطانَ... يا أَبَتِ إِنِّى أَخافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطانِ وَلِيّاً؛(32)

پدر جان، شيطان را مپرست، كه شيطان، خداى رحمان را عصيانگر است. پدر جان، من مى‏ترسم از جانب رحمان عذابى به تو رسد و تو يار شيطان باشى.

ب) برائت از شرك و كفر به صورت‏هاى مختلف

از آن‏جا كه بيشترين مبارزه انبيا دربرابر انديشه چندگانه پرستى و شرك بوده، برائت از شرك و مظاهر آن، همواره در دستور كار آنان بوده است. يكى از بارزترين جلوه‏هاى سيره تبليغى حضرت ابراهيم، همان برائت و بيزارى جستن از شرك و بت پرستى و اعتقاد به تعدد الهه است، كه بارها حتى جان خود را بر سر آن در طبق اخلاص نهاد.

لحن و محتواى تعداد زيادى از آيات، بيانگر آن است كه قرآن نيز بر اين جنبه از جوانب دعوت ابراهيم عنايت ويژه‏اى دارد و حتى همين عنصر اساسى دعوت ابراهيمى موجب شده است كه پس از پيامبر اسلام(ص) حضرت ابراهيم و پيروان او اسوه مؤمنان معرفى شوند:

قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِى إِبْراهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنّا بُرَءاؤُا مِنْكُمْ وَمِمّاتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَبَدا بَيْنَنا وَبَيْنَكُمُ العَداوَةُ وَالبَغْضاءُ أَبَداً حَتّى‏ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ؛(33)

قطعاً براى شما در پيروى از ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست، هنگامى كه به قومشان گفتند: ما از شما و آنچه غير از خدا مى‏پرستيد بيزاريم و ميان ما و شما دشمنى و كينه هميشگى پديد آمده است تا وقتى كه فقط به خدا ايمان آوريد.

سبب اسوه شدن او در برائت نيز بدان جهت است كه صف‏بندى مشركان و كافران در مقابل ابراهيم، جبهه‏اى وسيع و نيرومند تشكيل داده بود و مؤمنان پس از غلبه منطقى بر مخالفان، چون با حق‏ناپذيرى و عناد آنان مواجه شدند، شجاعانه و با پشتكار و جديت، مسير دعوت را پيمودند و به صورت‏هاى مختلف و متناسب با شرايط، بيزارى و نفرت عميق خويش را از شرك مشركان و كفر كافران ابراز نمودند.

مراحل برائت ابراهيمى

ابراهيم، برائت از شرك و انحرافات ديگر قوم خود را در چند مرحله و با اشكال گوناگون اظهار نمود كه عبارتند از:

1. برائت لفظى -

در اين مرحله، برائت تنها در قالب الفاظ و جملات مطرح مى‏گشت و ابراهيم، رسماً مخالفت و نفرت خود را از بت پرستى و التزام خويش را به توحيد اعلام‏مى‏فرمود؛ اين نوع از برائت با بيانى قاطع و شجاعانه دربرابر اجتماع نيرومند مشركان همراه بود؛

فَلَمّا أَفَلَتْ قالَ يا قَوْمِ إِنِّى بَرِى‏ءٌ مِمّا تُشْرِكُونَ؛(34)

پس چون خورشيد افول كرد، گفت: من از آنچه شريك خدا مى‏دانيد بيزارم.

إِذ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنّا بُرَءاؤُا مِنْكُمْ وَمِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَبَدا بَيْنَنا وَبَيْنَكُمُ العَداوَةُ وَالبَغْضاءُ أَبَداً حَتّى‏ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ؛(35)

چون به قومشان گفتند: ما از شما و آنچه جز خدا مى‏پرستيد بيزاريم. ما به شما كافريم و ميان ما و شما دشمنى و كينه هميشگى پديدار شده تا وقتى كه فقط به خدا ايمان آوريد.

أُفٍّ لَكُمْ وَلِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلا تَعْقِلُونَ؛(36)

اف بر شما و بر آنچه جز خدا مى‏پرستيد، آيا نمى‏انديشيد؟

وَإِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ إِنَّنِى بُرَآءٌ مِمّا تَعْبُدُونَ * إِلّا الَّذِى فَطَرَنِى فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ؛(37)

و هنگامى كه ابراهيم به ناپدرى خود و قومش گفت: من واقعاً از آنچه مى‏پرستيد بيزارم، مگر آن كس كه مرا پديد آورده و او البته مرا راهنمايى خواهد كرد.

وَما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِيمَ لِأَبِيهِ إِلّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِيّاهُ فَلَمّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ؛(38)

و طلب آمرزش ابراهيم براى پدرش جز براى وعده‏اى كه بدو داده بود، نبود، پس هنگامى كه براى او روشن شد كه وى دشمن خداست، از او بيزارى جست.

2. برائت عملى -

دومين مرحله برائت ابراهيم، اظهار بيزارى عينى و عملى است، كه به تناسب وضعيت مخاطبان و اصرار آنها بر عقايد باطل و بى اساس اتخاذ شده است: چون پيروان شرك، علاوه بر نپذيرفتن حق، مانع ترويج توحيد و موجب آزار اهل توحيد مى‏شدند و امنيت آنان را سلب مى‏نمودند. اين مرحله از برائت به لحاظ ميزان شدت برائت به چند مرحله تفكيك مى‏شود:

الف) مرحله برائت اعتزالى -

آن‏گاه كه دربرابر پافشارى لجوجانه پدر و قوم بر انحرافات فكرى و عملى قرار گرفت تصميم به كناره گيرى و اعتزال از قوم خويش اتخاذ كرد و رشته هر گونه وابستگى به آنان را قطع نمود؛

وَأَعْتَزِلُكُمْ وَما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُوا رَبِّى.(39)

گفتنى است، اين برائت از سوى ابراهيم، متعاقب خطاب خشونت آميز و عتاب آلود و تند پدر بود كه گفت:

لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَاهْجُرْنِى‏مَلِيّاً؛(40)

اگر باز نايستى، تو را سنگسار خواهم كرد و برو و تا مدتى طولانى از من دور شو.

ب) مرحله برائت قهرآميز (مبارزاتى) -

در اين مرحله، برائت شكل جدى‏ترى يافته و صورت مقابله و مواجهه قهر آميز به خود گرفت. وقتى استدلال ناصحانه و دلسوزى پدرانه و حتى اعتزال معترضانه كارگر نيفتاد و قوم ابراهيم سر در بت‏پرستى خويش داشتند و به هيچ نداى حقيقتى پاسخ مثبت نمى‏دادند، ابراهيم تصميم به مبارزه جدى و تلاش براى محو مظاهر شرك گرفت. وى پيش از هر اقدامى با شجاعت تمام تصميم خويش را اعلام فرمود:

وَتَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ.(41)

و آن‏گاه در فرصت مناسب با خشمى الهى و شجاعتى وصف ناپذير، اراده خود را عملى نمود؛

فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلّا كَبِيراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ؛(42)

پس آنها را - جز بزرگ‏ترشان را - ريز ريز كرد، باشد كه ايشان به سراغ آن بروند.

فَراغَ عَلَيْهِمْ ضَرْباً بِالْيَمِينِ؛(43)

پس با دست راست بر سر آنان زدن گرفت.

ج) مرحله هجرت:

وقتى تمام روش‏هاى تبليغى و شيوه‏هاى اقناعى كارگر نيفتاد، او ضمن پرهيز از نوميدى در پى يافتن عرصه‏هاى جديد دعوت و ايجاد فرصت‏هاى نو بود كه هجرت به سرزمينى ديگر را اختيار كرد و در آن‏جا با تجديد بناى كعبه پايگاه جهانى توحيد را بنياد نهاد.

2. شيوه كلى جدال احسن

بى شك جدال ابراهيم با مشركان زمانش، درخشان‏ترين جلوه جدال نيكو را در طول تاريخ انديشه بشرى رقم زده است. اين مجادله‏ها و محاجّه‏هاى نيكو و هدفدار در عرصه‏هاى گوناگون و با مخاطبان مختلف، مانند پدر، قوم، پادشاه و درباريان و اشراف صورت گرفته و تأثيرى شگرف بر دل و جان آنان بر جا نهاده است. بى جهت نيست كه خداى تعالى، استدلال‏هاى او را به خود نسبت داده است: وَتِلْكَ حُجَّتُنا آتَيْناها إِبْراهِيمَ عَلى‏ قَوْمِهِ.

مناظره و مجادله ابراهيمى، يكى از شيوه‏هاى استراتژيك عام دعوت اوست، كه خود حاوى روش‏هاى متعددى مانند روش استدراج، همراهى، خطاب توأم به عقل و دل، مقايسه و قول لين است و از سويى هر يك از مناظره‏هاى ابراهيم، حاوى نكات تبليغى قابل ملاحظه‏اى از قبيل تناسب با حال مخاطب، رعايت ادب و احترام وافر، به‏كار گيرى مفاهيم متنوع و استفاده از هر فرصتِ حاصل شده است. اينك به ذكر نمونه‏هايى از آن مناظره‏ها مى‏پردازيم؛

نمونه اول: محاجّه ابراهيم با پدر در سوره مريم

و در اين كتاب به ياد ابراهيم پرداز كه او پيامبرى بسيار راستگو بود. چون به پدرش گفت: پدر جان چرا چيزى را كه نمى‏شنود و نمى‏بيند و از تو چيزى را دور نمى‏كند مى‏پرستى؟

اى پدر، به‏راستى مرا از دانش، حقايقى به‏دست آمده كه تو را نيامده است. پس از من پيروى كن تا تو را به راهى راست هدايت كنم. پدر جان، شيطان را مپرست، كه شيطان، خداى رحمان را عصيانگر است.

پدر جان، من مى‏ترسم از جانب خداى رحمان عذابى به تو رسد و تو يار شيطان باشى.

- گفت: اى ابراهيم، آيا تو از خدايان من متنفرى؟ اگر باز نايستى، تو را سنگسار خواهم كرد و برو براى مدتى طولانى از من دور شو.

- ابراهيم گفت: درود بر تو باد، به زودى از پروردگارم براى تو آمرزش مى‏خواهم، زيرا او همواره بر من پر مهر بوده است. و از شما و از آنچه غير از خدا مى‏خوانيد كناره مى‏گيرم و اميدوارم كه در خواندن پروردگارم نااميد نباشم.(44)

در اين مناظره، شاهديم كه ابراهيم با خطابى دلسوزانه و در عين حال استدلالى به طرح پرسش‏هايى هدفدار مى‏پردازد و در اين استفهام، در واقع سه دليل براى ابطال عبادت بتان ارايه مى‏دهد، سپس با اشاره به دانشى كه از سوى پرورگارش يافته از پدر مى‏خواهد كه از او تبعيت كند. آن‏گاه دستور ترك عبادت شيطان را مى‏دهد و در قالب يك هشدار و انذار دلسوزانه، پدر را از عذاب الهى و همراهى شيطان برحذر مى‏دارد. دربرابر او، پدر بدون توجه به محتواى دلپذير و عقلايى دعوت ابراهيم و بى هيچ برهانى، تنها به تهديد مبادرت مى‏ورزد. اما جالب آن است كه على رغم اين حق‏ناشناسى و پاسخ بى ربط، ابراهيم با مهربانى ويژه انبيا، سلامى مى‏دهد و در واقع، مجادله را با اين عبارت صلح آفرين به پايان مى‏برد تا به آينده اميدوار باشد و تنها به اعتزال و كناره گيرى از بتان و بت پرستان و دعا به درگاه الهى بسنده مى‏كند.

نمونه دوم: مناظره با قوم ستاره پرست

در اين محاجّه كه در سوره انعام آمده است، ابراهيم با استفاده از عقايد مخاطبان و مقبولات ايشان، به مقابله با اعتقاداتشان بر مى‏خيزد و با برخوردى متين، به تدريج آنها را به حقيقت رهنمون مى‏شود:

و اين‏گونه ملكوت آسمان و زمين را به ابراهيم نمايانديم تا از جمله يقين‏كنندگان باشد. پس چون شب بر او پرده افكند ستاره‏اى ديد. گفت: اين پروردگار من است و آن‏گاه چون غروب كرد، گفت: غروب كنندگان را دوست ندارم.

پس چون خورشيد را برآمده ديد، گفت: اين پروردگار من است. اين بزرگ‏تر است و هنگامى كه افول كرد، گفت: اى قوم من، من از آنچه براى خدا شريك مى‏سازيد بيزارم.(45)

و پس از آن كه با استدلالهايى ساده و محكم، خدايان ادعايى آنان را براى پرستش نالايق مى‏شمرد، به اظهار صريح عقايد خود مى‏پردازد؛

إِنِّى وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذِى فَطَرَ السَّمواتِ وَالأَرضَ حَنِيفاً وَما أَنَا مِنَ المُشْرِكِينَ؛(46)

من از روى اخلاص، روى خود را پاكدلانه به سوى كسى گردانيدم كه آسمان‏ها و زمين را پديد آورده؛ و من از مشركان نيستم.

نمونه سوم: مناظره با نمرود، سركرده كافران

وى با نمرود نيز محاجّه‏هايى داشته است كه نمونه‏اى از آن در سوره بقره مذكوراست:

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِى حاجَّ إِبْراهِيمَ فِى رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللَّهُ المُلْكَ إِذ قالَ إِبْراهِيمُ ربِّىَ الَّذِى يُحْيِى وَيُمِيتُ قالَ أَنا أُحْيِى وَأُمِيتُ؛(47)

آيا از آن كسى كه چون خدا به او پادشاهى داده بود بدان مى‏نازيد و درباره پروردگار خود با ابراهيم محاجّه كرد خبر نيافتى؟ آن‏گاه كه ابراهيم گفت: پروردگار من همان كسى است كه زنده مى‏كند و مى‏ميراند. او گفت: من هم زنده مى‏كنم و مى‏ميرانم....

چون نمرود به گمان باطلش، خود را زنده كننده و ميراننده دانست، ابراهيم با حجت قاطع‏ترى او را بر سر جايش نشاند:

قالَ إِبْراهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِى بِالشَّمْسِ مِنَ المَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ المَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِى كَفَرَ؛(48)

ابراهيم گفت: خداى من خورشيد را از خاور برمى‏آورد، تو آن را از با ختر برآور. پس آن‏كس كه كفر ورزيده بود مبهوت ماند و بدين ترتيب حجت و استدلالى آورد كه جدال‏پذير و قابل مناقشه نبود.

چنان‏كه پيش‏تر گفتيم، شيوه كلى جدال نيكو شامل روش‏هاى جزيى و عملى متعددى است كه در منطق جدلى ابراهيم به نيكى به كار رفته است. برخى از اين روش‏ها عبارتند از:

الف) روش اقناع تدريجى

در تعدادى از مناظره‏هاى ابراهيم، شاهد نوعى همراهى با مخاطبان و تلاش براى جذب تدريجى آنان به سوى حقيقت هستيم. اين روش را استدراج نيز ناميده‏اند كه به مفهوم بازكردن راه براى جذب مخاطب به سوى پيام‏هاى تبليغى مطلوب است. در اين روش گاهى مبلّغ، على‏رغم اعتقاد قاطع و جازم به عقايدى، در برخورد و مناظره با مخاطب، موقتاً از آن عقايد تنازل مى‏نمايد و خود را در مقام بحث، همراه و هم‏عقيده مخاطب قلمداد مى‏كند. بدين‏ترتيب نوعى همبستگى و همدلى ميان طرفين مناظره به وجود مى‏آيد كه در اقناع مخاطب مؤثر خواهد بود.

بارزترين نمونه كاربرد اين شيوه در همان مناظره ستاره‏پرستان است كه دربرابرشان، در مرحله اول جدال، كواكب آسمان و ماه و خورشيد را خداى خود فرض مى‏كند؛ فَلَمّا رَءَا القَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّى، در حالى كه آيه پيش از آن صراحت دارد كه او از اهل يقين و بيناى ملكوت آسمان و زمين است، پس فرض جدى بودن كلام ابراهيم، به كلى مردود است:

وَكَذلِكَ نُرِى إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمواتِ وَالأَرضِ وَلِيَكُونَ مِنَ المُوقِنِينَ؛(49)

و اين‏گونه ملكوت آسمان‏ها و زمين را به ابراهيم نمايانديم، تا از جمله يقين‏كنندگان باشد.

نمونه ديگر زمانى است كه او را به اتهام شكستن بت‏ها به محاكمه مى‏كشند و او مى‏گويد: چون شما اين بتان را قادر مى‏دانيد پس بزرگشان اين كار را كرده (بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا فَسْأَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ).

علامه طباطبايى در اين زمينه مى‏گويد:

ابراهيم به داعىِ الزام خصم و ابطال الوهيت اصنام، اين جمله‏ها را گفت و در جملات بعدى مراد خويش را كاملاً روشن ساخت؛ آيا به غير از خدا چيزى را مى‏پرستيد كه نه شما را سودى دارد و نه زيانى. نه آن كه به طور جدى بخواهد خبر دهد كه بزرگ آنها دست به اين كار زده است.(50)

ب) روش مقايسه

كار برد روش مقايسه در جدال ابراهيمى نيز از نشانه‏هاى تسلط اين مبلّغ ربانى بر روش‏هاى مناظره بوده است. وى در گفت‏وگوها از اين روش به‏خوبى بهره مى‏جست و وجدانِ حقيقت جوى مخاطبان را به هشيارى و دقت فرا مى‏خواند؛ در قسمتى از يك گفت‏وگو، پس از آن كه مى‏پرسد:

هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذ تَدْعُونَ * أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ.(51)

آن‏گاه مى‏گويد:

قالَ أَفَرَأَيْتُمْ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ * أَنْتُمْ وَآباؤُكُمُ الأَقْدَمُونَ * فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِى إِلّا رَبَّ العالَمِينَ * الَّذِى خَلَقَنِى فَهُوَ يَهْدِينِ * وَالَّذِى هُوَ يُطْعِمُنِى وَيَسْقِينِ * وَإِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ...؛(52)

گفت: آيا در آنچه مى‏پرستيديد تأمل كرده‏ايد؟ شما و پدران پيشين شما. قطعاً همه آنها جز پروردگار جهانيان دشمن منند. آن‏كس كه مرا آفريده و همو راهنمايى‏ام مى‏كند. وآن‏كس كه او به من خوراك مى‏دهد و سيرابم مى‏گرداند. و چون بيمار شوم او مرا درمان مى‏بخشد....

اين مقايسه از دل و انديشه سليم او حكايت مى‏كرد و هدف آن نرم ساختن دل‏هاى سليم‏بود.

إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ * إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ ماذا تَعْبُدُونَ * أَإِفْكاً آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِيدُونَ * فَما ظَنُّكُمْ بِرَبِّ العالَمِينَ.(53)

در اينجا خدايان دروغين و افترايى را با معبود راستين و خداى عالميان مقايسه كرده است. مقايسه ديگرى نيز در ادامه مناظره فوق به چشم مى‏خورد؛

قالَ أَتَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ* وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ وَما تَعْمَلُونَ؛(54)

گفت: آيا آنچه را مى‏تراشيد مى‏پرستيد در حالى كه خدا شما و آنچه را مى‏سازيد آفريده‏است.

ج) روش گفتار نرم (قول ليّن)

بى گمان، اين يكى از روش‏هاى مشترك تمام مبلّغان الهى است كه با مخاطبان خويش، ازهر گروه و طبقه كه باشند با قول لين و سخن نرم و گفتار دلپذير تكلم كنند و از تندخويى و سختگيرى بپرهيزند. ابراهيم اين روش را همواره مد نظر داشت؛

إِذْ قالَ لِأَبِيهِ يا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا يَسْمَعُ وَلايُبْصِرُ وَلايُغْنِى عَنْكَ شَيْئاً؛(55)

چون به پدر خوانده‏اش گفت: اى پدر، چرا مى‏پرستى آنچه را نمى‏شنود و نمى‏بيند و تورا از چيزى بى نياز نمى‏كند؟

و در پاسخ تهديد خشونت آميز پدر گفت:

قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّى إِنَّهُ كانَ بِى حَفِيّاً؛(56)

گفت: سلام بر تو. من بزودى براى تو از پروردگارم آمرزش خواهم خواست زيرا او به من پر مهر بوده است.

ابراهيم در چند نوبت تعبير مهر آميز <ياابت» را به نشانه مهربانى و دلسوزى به زبان مى‏آورد و اوج محبت او را در جمله <سأستغفر لك» در مى‏يابيم؛

يا أَبَتِ إِنِّى قَدْ جاءَنِى مِنَ العِلْمِ ما لَمْ‏يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِى أَهْدِكَ صِراطاً سَوِيّاً * ياأَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّيْطانَ إِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلرَّحْمنِ عَصِيّاً * يا أَبَتِ إِنِّى أَخافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ؛(57)

پدر جان، مرا دانشى بدست آمده كه تو را نيامده است پس مرا پيروى كن تا راهى راست به تو نشان دهم، پدر جان، شيطان را مپرست كه او دشمن رحمان است. پدر جان، من مى‏ترسم كه از جانب خداى رحمان عذابى به تو رسد و....

د) روش استدلال به كمك محسوسات

ابراهيم در عرصه ارشاد مخاطبان به پيام‏هاى الهى، امور محسوس و مشهود را پايه استدلال‏هاى خود قرار مى‏داد، تا ضمن تركيب حس و تعقل، امكان فهم كامل تعاليم الهى را به‏جملگى مخاطبان با هر ميزان از درك و شعور كه باشند ببخشد. از اين رو از ابزارهاى متنوع و امور محسوس جهت استدلال ارشادى بهره مى‏جست؛ خورشيد، ماه و ديگر اجرام آسمانى، نطق بت‏ها، بينايى و شنوايى بتان، تماثيل، تراشيدن سنگ، از جمله محورهاى مناظرات ابراهيمى مى‏باشند؛

فَلَمّا رَءَا القَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّى... * فَلَمّا رَءَا الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّى...(58) - فَسْأَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ‏(59) - لِمَ تَعْبُدُ ما لا يَسْمَعُ‏(60) - قالَ أَتَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ‏(61) - فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِى بِالشَّمْسِ مِنَ المَشْرِقِ...(62)

ه') خطاب توأم به عقل و دل و تحريك وجدان

با نگاهى به مناظره‏هاى حضرت ابراهيم و نوع كلمات و عبارات به‏كار رفته در آنها روشن مى‏گردد كه در كنار خطاب به انديشه‏هاى مخاطبان دل و فطرت آنان نيز از زاويه‏اى ديگر در همان مناظره مورد توجه و خطاب واقع مى‏شود. لحن گفتارها و كيفيت تغيير لحن ابراهيم، گوياى اين حقيقت است، به عنوان نمونه، در سوره شعراء پس از ارائه پرسشى تكان دهنده كه طبعاً مخاطب آن عقل و انديشه است (أَفَرَأَيْتُمْ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ؟) به تدريج جهت خطاب را از عقل مخاطب به دل او مى‏كشاند، آن‏گاه كه مى‏گويد:

فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِى إِلّا رَبَّ العالَمِينَ * الَّذِى خَلَقَنِى فَهُوَ يَهْدِينِ؛(63)

قطعاً هم آنها دشمن منند جز پروردگار جهانيان. آنكس كه مرا آفريد و همو راهنمائيم مى‏كند.

همچنين در سوره صافات، پس از جدال‏هاى عقلانى پياپى كه منجر به شكستن بت‏ها به‏دست او مى‏گردد، آن‏گاه كه به سوى او يورش مى‏آورند، لحن و خطابش به دل‏ها متوجه مى‏شود.

وَقالَ إِنِّى ذاهِبٌ إِلى‏ رَبِّى سَيَهْدِينِ * رَبِّ هَبْ لِى مِنَ الصّالِحِينَ؛(64)

گفت: من به سوى پروردگارم روانه‏ام او مرا هدايت خواهد كرد، پروردگارا مرا فرزندى از صالحان ببخش.

نيز در محاجّه با ستاره پرستان، پس از گفت و شنودى استدلالى، جان‏ها را مورد خطاب قرار مى‏دهد كه:

إِنِّى وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذِى فَطَرَ السَّمواتِ وَالأَرضَ حَنِيفاً وَما أَنَا مِنَ المُشْرِكِينَ.(65)

در مناظره با پدر نيز پس از جملاتى كه اصلاح انديشه او را هدف قرار داده بود، در پايان رو به قلب وى كرد و فرمود:

يا أَبَتِ إِنِّى أَخافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطانِ وَلِيّاً؛(66)

از ولايت شيطان او را برحذر مى‏دارد و مسلم است كه هيچ انسانى خواهان ولايت شيطان نيست، پس اين نوعى خطاب به دل است و همراه با شفقت و نصحيت فراوان.

3. اتخاذ شيوه‏هاى متنّوع براى گسترش توحيد

گفتيم كه محور دعوت ابراهيم را تفكر و انديشه‏هاى توحيدى تشكيل مى‏دهد و او به عنوان اسوه موحدان و يگانه پرستان در تاريخ بشر مطرح است. اين منزلت والا جز به خاطر آن نيست كه وى نه تنها خود عميقاً به توحيد يقين داشت و زندگى خويش را بر آن استوار ساخته بود بلكه از هر طريق ممكن سعى در ترويج و گسترش آن داشت. او حتى از ارشاد سركردگان كفر همچون نمرود هم ابا نداشت، به طورى كه مى‏توان گفت تنوع شيوه‏هاى تبليغى ابراهيم در تاريخ تبليغ دينى كم نظير است.

به عنوان نمونه، فضاهاى تبليغ ابراهيم از تنوعى قابل توجه برخوردار است؛ در خانه، در ميان مردم كوچه و بازار، در بتخانه و عبادتگاه مشركان، در دادگاه علنى مشركان و حتى در دربار نمرود و هر كجاى ديگر، فعاليت تبليغى او استمرار داشت و هرگز متوقف نمى‏گشت. در اين ميان بد نيست به صحنه محاكمه او نظرى بيفكنيم كه چون او را در ملأ عام به محاكمه كشيدند، هر گز صلابت و استوارى مبلّغ الهى را از دست نداد. او ضمن پرسش‏ها و پاسخ‏هايى از آنها خواست تا حقيقت واقعه را از خود بت‏ها باز پرسند. در اين ماجرا يكى از زيباترين صحنه‏هاى تبليغى تاريخ پديد آمد؛ آن‏جا كه نشانه‏هاى تسليم دربرابر جدال ابراهيم به شكل سرهاى به زير افتاده بزرگان مشركان آشكار گرديد، به نحوى كه يكديگر را ظالم شمردند. ابراهيم در اين صحنه به نيكى از فرصت‏ها بهره جست و جلسه محاكمه را به عرصه دعوت مبدل كرد.

از نمونه‏هاى ديگر ايجاد فرصت و اغتنام آن در تبليغ ابراهيمى، ضيافت‏هاى اوست كه در كتب سيره مشهور است؛ قرآن مجيد، يك مورد از مهمان نوازى و پذيرايى او را براى فرستادگان الهى و ملائكه مأمور بشارت، كه به هيأت آدميان بر ابراهيم وارد شده بودند، يادآور مى‏شود؛

وَلَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِيمَ بِالبُشْرى‏ قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ؛(67)

و به راستى فرستادگان ما براى ابراهيم مژده آوردند، سلام گفتند، پاسخ داد، سلام. و ديرى نپاييد كه گوساله‏اى بريان آورد.

پيش آوردن گوساله بريان براى مهمانانى كه هنوز هويتشان كشف نشده است، نشانه كرم و مهمان نوازى ابراهيم است.

در سوره ذاريات، پذيرايى به شكل كامل‏ترى بيان شده است؛

فَراغَ إِلى‏ أَهْلِهِ فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمِينٍ * فَقَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ قالَ أَلا تَأْكُلُونَ؛(68)

پس آهسته به سوى زنش رفت و گوساله‏اى فربه [و بريان‏] آورد. آن را به نزديكشان برد و گفت: مگر نمى‏خوريد؟

در كتاب قصص الانبياء، ثعلبى درباره خوى مهماندوستى ابراهيم چنين مى‏گويد:

او طعام صبحگاهى و شامگاهى را مگر با مهمان نمى‏خورد و گاهى دو مايل يا بيشتر از خانه دور مى‏شد تا مهمانى بيابد و دعوتش نمايد.(69)

هرچند شيوه‏هاى متنوع تبليغى ابراهيم بيش از آن است كه ما در اين گفتار گفته يا خواهيم گفت، اما به‏هر حال شيوه‏هاى برجسته او را در ذيل مى‏آوريم.

الف) عنايت ويژه به خانواده

در سيره تبليغى ابراهيم(ع)، هدايت خانواده و ذريه از جايگاهى با اهميت برخوردار است؛ گويى اين استراتژى كلى تمام انبياى الهى همچون پيامبر اسلام(ص)، نوح، لوط و اسماعيل است كه دعوت دينى را از خانواده و بستگان خويش آغاز كنند. ابراهيم، در آغاز راه، دعوت را از پدر يا عمو، به همراه رعايت مودت و احترام، شروع مى‏كند. او مناظره‏هايى نيز با پدر دارد. در چند موضع از مناظره‏ها خطاب او به پدر و قوم است، اما حداقل در دو موضع تنها خطاب او متوجه پدر ( يا عمو) است:

وَإِذ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً إِنِّى أَرَاكَ وَقَوْمَكَ فِى ضَلالٍ مُبِينٍ؛(70)

و ياد كن هنگامى را كه ابراهيم به پدر خود <آزر» گفت: آيا بتان را خدايان مى‏گيرى به من همانا تو و قوم تو را در گمراهى آشكارى مى‏بينم.

إِذْ قالَ لِأَبِيهِ يا أَبَتِ لِمَ‏تَعْبُدُ ما لا يَسْمَعُ وَلايُبْصِرُ وَلايُغْنِى عَنْكَ شَيْئاً * يا أَبَتِ إِنِّى قَدْ جاءَنِى مِنَ العِلْمِ ما لَمْ‏يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِى أَهْدِكَ صِراطاً سَوِيّاً * يا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّيْطانَ إِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلرَّحْمنِ عَصِيّاً * يا أَبَتِ إِنِّى أَخافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطانِ وَلِيّاً؛(71)

چون به پدرش گفت: پدر جان، چرا چيزى را كه نمى‏شنود و نمى‏بيند و چيزى را از تو دور نمى‏كند مى‏پرستى؟ اى پدر،به‏راستى مرا از دانش، حقايقى به‏دست آمده كه تو را نيامده است. پس از من پيروى كن تا تو را به راهى راست هدايت نمايم. پدر جان، شيطان را مپرست كه شيطان، رحمان را عصيانگر است. پدرجان، من مى‏ترسم از جانب خداى رحمان، عذابى به تو رسد و تو يار شيطان باشى.

بدين‏ترتيب، با توجهات دلسوزانه و خطاب‏هاى مملو از عاطفه و محبت، پيام‏هاى توحيدى را به دل و انديشه پدر عرضه كرد. پس از دعوت پدر، جلوه ديگر عنايت ابراهيم به‏خانواده را در دعاهاى عميق و پر محتوايى مى‏يابيم كه درباره خانواده و فرزندان خود به‏درگاه الهى تقديم مى‏كند. در واقع اين دعاها ترجمان سلوك و تجلى رفتار و منش خاندان او نيز است:

وَاجْنُبْنِى وَبَنِىَّ أَنْ نَعْبُدَ الأَصْنامَ؛(72)

و من و فرزندانم را از پرستيدن بتان باز دار.

رَبَّنا اغْفِرْ لِى وَلِوالِدَىَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الحِسابُ؛(73)

پروردگارا در روز حساب بر من و پدر و مادرم و بر مؤمنان ببخشاى.

رَبِّ اجْعَلْنِى مُقِيمَ الصَّلاةِ وَمِنْ ذُرِّيَّتِى رَبَّنا وَتَقَبَّلْ دُعاءِ؛(74)

پروردگارا مرا بر پا دارنده نماز قرار ده و از فرزندانم نيز، پروردگارا و دعاى مرا بپذير.

رَبَّنا وَاجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنا مَناسِكَنا وَتُبْ عَلَيْنا؛(75)

پروردگارا، ما را تسليم فرمان خود قرار ده و از فرزندامان نيز امتى مسلمان قرار ده و مناسك را به ما نشان ده و به سوى ما باز گرد.

فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِى إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ؛(76)

پس دل‏هاى برخى از مردم را به سوى آنان گرايش ده و آنان را از محصولات روزى‏بخش. باشد كه سپاسگزارى كنند.

تجلى ديگر عنايت به خانواده در وصيت اصيل و سفارش مؤكد او به فرزندانش هويداست، آن‏جا كه همه را به كلمه توحيد مى‏خواند:

وَوَصّى‏ بِها إِبْراهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يا بَنِىَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ لَكُمُ الدِّينَ فَلاتَمُوتُنَّ إِلّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ؛(77)

و ابراهيم و يعقوب فرزندانشان را سفارش كردند كه خدا براى شما اين دين را اختياركرده پس جز به حال مسلمانى نميريد.

اين توجه عميق تا آن‏جا پيش مى‏رود كه علاوه بر ترويج توحيد در ميان آنان، تلاش ابراهيم بر اين است كه هر يك از ذريه و بنين او اسوه و امام مؤمنان شوند؛

قالَ إنّى جاعِلُكَ للنّاسِ إماماً قالَ وَمِن ذُرِّيَّتِى؛(78)

فرمود: من تو را پيشواى مردمان قرار دادم. گفت (پرسيد): از دودمان من چطور؟

به تعبير ديگر، انتظار او از خاندان رسالت و امامت بيش از آن است كه مؤمنانى خداترس باشند، بلكه از آنان اسوه شدن و امام بودن را توقع دارد تا راهنماى طريق در راه ماندگان و مربى سالكان طريقت باشند.

ب) رحمت و شفقت به مخاطبان

محبت و مهرورزى مبلّغ با مخاطبان، تأثير شگرفى در بازدهى و موفقيت تبليغ دينى مى‏گذارد. چرا كه ابراز محبت، جلب محبت مى‏كند و پيامد اين محبت حاصل شده، تبعيت و دلدادگى است. جلوه‏هاى اعلاى تأثير محبت و مهر و عاطفه در پيشبرد دعوت را در سيره پيامبر اسلام(ص) ديديم. اما در سيره تبليغى ابراهيم نيز آثار رحمت و شفقت بر كافر و مؤمن، بسى مشهود است. روحيه بزرگوارى زايد الوصفى كه در جان شريف ابراهيم لانه كرده بود از يك سو و انگيزه نيرومند او براى هدايت و نجات موجب اين روحيه لطيف و شفقت بى‏پايان شده بود؛ بى‏احترامى و خشونت را با نيكى و نرمش پاسخ مى‏داد و حتى عناد و حق‏ناشناسى را مورد اغماض قرار مى‏داد.

با توجه به عمق عاطفه پدرى، زمانى كه عاطفه پدرى يا خويشاوندى با محبت ايمانى پيوند خورد، علاقه‏اى عميق‏تر و دو چندان ميان مبلّغ مخاطب برقرار خواهد گرديد، كه مى‏تواند انگيزه‏اى قوى براى همراهى و همبستگى طرفين باشد.

در مناظره با پدر، او را بارها با نداى <يا أبَتِ» كه نشانه دلسوزى وافر نسبت به اوست مورد خطاب قرار مى‏دهد.

خطابش را با لفظ أبَتِ كه گوياى رابطه پدرى و از قوى‏ترين پيوندهاست شروع كرد كه قاعدتاً دو طرف را به سرنوشت يكديگر حساس و دلسوز مى‏گرداند.(79)

و چون با تهديد شديد پدر مواجه مى‏شود، به جاى پاسخ مشابه، بزرگوارانه به او سلام مى‏دهد:

قالَ أَراغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِى يا إِبْراهِيمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَاهْجُرْنِى‏مَلِيّاً * قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ؛(80)

گفت: اى ابراهيم، تو از خدايان من متنفرى؟ اگر باز نايستى تو را سنگسار خواهم كرد. برو و براى مدتى طولانى از من دور شو. ابراهيم گفت: درود بر تو باد.

علامه طباطبائى در اين باره مى‏گويد:

اما اين كه به او سلام كرد، چون سلام عادت بزرگواران است و با تقديم آن جهالت پدر را تلافى كرد و درمقابل تهديد به رجم و طرد، وعده سلامت و امنيت و احسان داد، همان‏گونه كه دستور قرآن است؛ و إذا مَرّوا باللغو مرّوا كراماً و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً.(81)

و حتى بنابر همان عاطفه و محبت وافر به مخاطب، به او وعده استغفار مى‏دهد، شايد خدا راهى براى هدايت او بگشايد:

سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّى إِنَّهُ كانَ بِى حَفِيّاً؛(82) به‏زودى از پروردگارم براى تو آمرزش مى‏خواهم كه همواره به من پر مهر بوده است.

على رغم تهديد و سخان شديد اللحن پدر، ابراهيم براى پدر، بر اساس وعده قبلى خود، استغفار مى‏كند؛ وَاغْفِرْ لِأَبِى إِنَّهُ كانَ مِنَ الضّالِّينَ‏(83) (و پدرم را بيامرز كه او از گمراهان بود) هرچند بعدها قرآن، استغفار براى مشركان را هرچند از نزديكان باشند ممنوع شمرد و تأكيد كرد كه استغفار ابراهيم به خاطر وعده‏اى بود كه به پدر داده بود، و چون دشمنى او با خدا بر او روشن گشت، از او بيزارى جست، چون قرابت واقعى در قرابت نسب نيست بلكه در نزديكى عقيده است. و اين موضوع يعنى اهميت رابطه عقيدتى يكى از اصول تربيت اسلامى است.(84)

پس از آن كه پدر او را از خود طرد مى‏كند و فرمان هجران مى‏دهد (وَاهْجُرْنِى مَلِيّاً)، پاسخ ابراهيم بسى نرم‏تر و ملايم‏تر است؛

وَأَعْتَزِلُكُمْ وَما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُوا رَبِّى...(85)

و از شما و آنچه غير از خدا مى‏خوانيد كناره مى‏گيرم و پروردگارم را مى‏خوانم.

مراد اين است كه اگر تو مرا اين‏گونه هدف تهديد و طرد قرار مى‏دهى، من تنها از شما و خدايانتان كناره مى‏گيرم، اما در عين حال اميد خود را به هدايت آنها از دست نداده است؛

پس از آن كه <وَاهْجُرْنِى مَلِيّاً» را شنيد، سخن از اعتزال و كناره گيرى به ميان آورد. پس او كناره گرفتن را آغاز نكرد و اميد به هدايتشان داشت و باز هم گفت: براى تو از خدايم آمرزش خواهم طلبيد.(86)

همين طور، انذار توأم با شفقت ابراهيم خطاب به پدر، به‏خوبى نشان مى‏دهد كه محور تلاش تبليغى او مهر و عاطفه است نه قهر و غلبه. همدلى و همبستگى عاطفى او با مؤمنان به‏حدى است كه تمام مؤمنان را از خود مى‏شمرد و براى نافرمانان و حق‏ناشناسان نيز تنها غفران مى‏طلبد؛

فَمَنْ تَبِعَنِى فَإِنِّهُ مِنِّى وَمَنْ عَصانِى فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛(87)

پس هر كه از من پيروى كند، بى گمان او از من است و هر كه مرا نافرمانى كند، به يقين تو آمرزنده و مهربانى.

و آخرين ماجرا كه اوج شفقت و مهر ابراهيم به انسان‏ها را نشان مى‏دهد، فرجام خواهى مصرانه براى قوم لوط است كه بر اثر پافشارى بر انحرافات عقيدتى و اخلاقى و اصرار بر گناهانى شرم آور، مستحق عذاب الهى شده بودند.

فَلَمّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهِيمَ الرَّوْعُ وَجاءَتْهُ البُشْرى‏ يُجادِلُنا فِى قَوْمِ لُوطٍ إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوّاهٌ مُنِيبٌ؛(88)

پس وقتى ترس ابراهيم زايل شد و مژده [فرزند دار شدن‏] به او رسيد، درباره قوم لوط باما [به قصد شفاعت‏] چون و چرا مى‏كرد.

سيد قطب در اين خصوص مى‏گويد:

حليم آن است كه عوامل غضب را تحمل و شكيبايى اختيار مى‏كند و دست به اقدامى نمى‏زند و اَوَّاه كسى است كه با تضرع و از روى خدا ترسى و تقوا دعا مى‏كند و منيب آن‏است كه با شتاب به سوى خدا باز مى‏گردد... اين صفات برجسته، ابراهيم را وا داشت تا با ملائكه درباره سرنوشت قوم لوط مجادله كند. ما نمى‏دانيم محتواى دقيق اين جدال چه بوده است. به‏هر حال فرمان الهى رسيد كه جايى براى مجادله نيست و حكم قطعى الهى صادر شده است، يا إِبْراهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَإِنَّهُمْ آتِيهِمْ عَذابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ.(89)

برخى نيز وصف اَوّاه را به‏گونه‏اى تفسير كرده‏اند كه قدرى با سخن فوق متفاوت است اما به دعوت ابراهيم مربوط مى‏شود:

وصف اواه كه براى ابراهيم ذكر شده به اين معناست كه او بر رنج‏ها و سختى‏هاى راه دعوت و موانع و فشارها و تنگناها، بسيار آه مى‏كشيد و اين آه از دل بر آوردن همراه با بردبارى، حلم و حزم بود.(90)

ج) تأسيس و تطهير بيت الله و مركز عبادت

يكى از درخشان‏ترين مقاطع تبليغ دين در طول تاريخ، بى گمان، برپايى كعبه به‏عنوان مهم‏ترين پايگاه توحيد و يگانه پرستى و مركزيت يافتن آن براى تمام موحدان عالم است. اين اقدام سرنوشت‏ساز، پر اهميت، به همت والاى ابراهيم و فرزند برومندش اسماعيل در طى يك مأموريت تبليغى پر مرارت و دشوار اما بابركت به انجام رسيد، تا محور و مركزى ماندگار و هميشگى براى موحدان در طول تاريخ باشد و توفيق نشر دعوت اسلامى را ميسر گرداند. اندك آشنايى با مسائل تبليغى روشن مى‏گرداند كه وجود يك پايگاه تبليغى ثابت و داراى برد وسيع، چه‏نفوذ و تأثير شگرفى در گسترش آرمانش مى‏تواند داشت.

ممكن است گفته شود تأسيس بيت الله، بر اساس برخى روايات، به‏دست حضرت آدم بوده است، كه حتى با پذيرفتن اين سخن، آنچه مسلم است اين است كه مركزيت كعبه و مطرح‏شدن آن به عنوان مهم‏ترين پايگاه توحيد و عبادت خدا و به‏تعبير قرآن <مَثابةً لِلنّاسِ» اززمان ابراهيم به بعد تحقق يافته و پيش از آن كعبه و بيت‏الله از چندان رونقى برخوردار نبوده است. ضمن آن كه به‏هر ترتيب، ابراهيم چه به‏عنوان مؤسس نخستين و چه به عنوان عامل تجديد بنا، ستون‏هاى كعبه را بالا برد و به‏نحو كامل بنا كرد؛

وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ القَواعِدَ مِنَ البَيْتِ وَإِسْمعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ؛(91)

و هنگامى كه ابراهيم و اسماعيل پايه‏هاى خانه (كعبه) را بالا مى‏بردند، (مى‏گفتند) اى پروردگار ما، از ما بپذير كه تو شنواى دانايى.

وَإِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِيمَ مَكانَ البَيْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بِى شَيْئاً وَطَهِّرْ بَيْتِىَ لِلطّائِفِينَ وَالقائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ؛(92)

و چون براى ابراهيم جاى خانه را معين كرديم، گفتيم: چيزى را با من شريك مگردان و خانه‏ام را براى طواف كنندگان و قيام كنندگان و راكعان و ساجدان پاكيزه‏دار.

از مجموع آيات استفاده مى‏شود كه از جمله مقامات بزرگ ابراهيم، خدمت به عبادتگاه مردم و خانه خدا بوده است، ضمن آن كهدر اين زمينه بر اخلاص كامل و خدا خواهى بى شائبه ابراهيم و اسماعيل تأكيد مكرر شده است؛ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا... وَأَرِنا مَناسِكَنا وَتُبْ عَلَيْنا.

از طرف ديگر، با اين اقدام تاريخى، درس بزرگى به تمام مبلّغان جوامع داد. مبنى بر اين كه نفى و طرد معبودهاى دروغين آدميان تنها يك مرحله از تبليغ است و تكميل روند دعوت مستلزم جايگزين كردن كامل تفكر توحيد به طرق مختلف از جمله قرار دادن سمبل توحيد است. ابراهيم، خود اين درس بزرگ را از حق تعالى -كه خود مبلّغ اول و آخر است - گرفته كه <لا إله إلّا الله» يعنى نفى همه خدايان و اثبات الله، خداى يكتا، را شعار اصلى دين معين فرموده است. اين پيامبر بزرگ. با اين تعليم الهى، آن‏گاه كه به نفى و مباررزه با بتان و حتى تخريب بتكده مى‏پردازد، از آن سو، مركزى براى پرستش خداى واحد بنا مى‏كند و مردم رها شده از زنجير خدايان را به‏صورت طائف، عاكف، قائم، راكع و ساجد، در بيت‏الله مى‏پذيرد و خود را خادم هميشگى آنها مى‏شمرد و بدين مقام افتخار مى‏كند. در جاى ديگر هم، براى مؤمنان سرزمين حرام وسعت روزى به سبب ايمان خالصشان از خدا درخواست مى‏كند.

وَإِذ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ؛(93)

و چون ابراهيم گفت: پروردگارا، اين سرزمين را شهرى امن گردان و مردمش را -هركس از آنان كه به خدا و روز بازپسين ايمان آورد - از فرآورده‏ها روزى‏بخش.

د) تأكيد بر نماز

به موازات اهتمام به ساختن و تطهير بيت الله و بنيانگذارى نخستين مسجد، ابراهيم نماز را به مثابه والاترين جلوه عبادت و كرنش به درگاه الهى در مسجد، گرامى داشت و به نحو احسن ادا نمود، آنجا كه هدف هجرت و اسكان ذريه خود در سرزمين بى كشت و زرع را اقامه نماز اعلام كرد؛

رَبَّنا إِنِّى أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِى بِوادٍ غَيْرِ ذِى زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ المُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ؛(94)

پروردگارا، من فرزندانم را در دره‏اى بى كشت، نزد خانه محترم تو سكونت دادم، پروردگارا تا نماز را بپا دارند.

تا آن‏جا كه توفيق اقامه نماز را براى خود و خاندانش از خدا مسألت نمود؛

رَبِّ اجْعَلْنِى مُقِيمَ الصَّلاةِ وَمِنْ ذُرِّيَّتِى رَبَّنا وَتَقَبَّلْ دُعاءِ؛(95)

پروردگارا، مرا بر پا دارنده نماز قرار ده و از فرزندان من نيز، پروردگارا و دعاى مرا بپذير.

بيش از هر چيز، اين هماهنگى ميان قول، دعا و واقعيت جارى در زندگى شايان توجه است. ابراهيم كه توفيق اقامه نماز را از خدا مى‏طلبد، خود و خاندانش سخت‏ترين شرايط را به خاطر اقامه و به‏پاداشتن نماز به جان خريده و پشت سر نهاده‏اند. اين خصال نيكوست كه شخصيتى را به اسوه تمام مؤمنان تبديل مى‏كند و مصلايش ميعاد گاه هر آرزومند مى‏گردد.

وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلّىً؛(96)

در مقام ابراهيم، نمازگاهى براى خود اختيار كنيد.

ه') هجرت

از آن‏جا كه پويايى و نشاط تبليغى ويژگى نخست ابراهيم است، پس از اِعمال شيوه‏هاى متنوع تبليغى و اتخاذ روش‏هاى برائت هدفدار، سرانجام تصميم به ترك اهل و ديار مى‏گيرد و براى پايه‏گذارى پايگاه توحيد و حرم امن الهى و ايجاد فرصتى ديگر براى ترويج يگانه‏پرستى، هرچند در سرزمينى خشك و بى حاصل، به سرزمين حجاز مسافرت مى‏كند. تاريخ طبرى درباره هجرت ابراهيم مى‏نويسد:

ابراهيم، آزر را به دين خود فراخواند و گفت: پدر جان، چرا چيزى را عبادت مى‏كنى كه نمى‏شنود و نمى‏بيند و چيزى را از تو دور نمى‏كند. پدر از قبول دعوت امتناع ورزيد. آن‏گاه ابراهيم و ياران وفادار و مطيعش تصميم به مفارقت قوم خويش گرفتند. پس گفتند: ما از شما و آنچه جز خدا مى‏پرستيد بيزاريم و به شما كافريم. سپس ابراهيم و قومش به همراه لوط هجرت گزيدند. ابراهيم همچنين با ساره ازدواج كرد و او را با خود برد تا دينش را پاس دارد و قادر به عبادت الله باشد. بدين ترتيب در حرّان فرود آمد و مدتى در آن‏جا بماند و آن‏گاه از آن‏جا به سرزمين مصر مهاجرت كرد.(97)

در تفسير فى ظلال القرآن نيز آمده است:

ابراهيم(ع) وطن و اهل و قوم خود را ترك گفت و خداى تعالى در عوض، سرزمين مباركى بهتر از وطنش نصيب او فرمود و به جاى خانواده‏اش خدا به او اسحاق را عطا كرد و از او يعقوب نصيب او گشت و در عوض ذريه، امت بى‏شمارى كه از قومش بسى نيكوتر بودند و از نسل او امامانى قرار داد كه هدايتگر بشر به امر خدا باشند.(98)

و) پيشتازى در نيكى‏ها

ابراهيم، ترسيم كننده شخصيتى پويا، فعال و شاداب و با نشاط در عرصه تبليغ و زندگى است. بى جهت نيست كه قرآن او را يك امت مى‏شمرد. در اثر اين پويايى و نشاط، او در همه فضايل ايمانى و كمالات عملى پيشتاز است؛ او نخستين مؤسس امت مسلمان و موحد است. از آن‏جا كه تا زمان وى امت اسلامى هرگز شكل نگرفته بود، او در صدد تشكيل آن بر آمد و از خداوند نيز يارى خواست؛

ربَّنا وَاجْعَلنا مُسْلِمَينِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُّسلِمةً لَكَ؛(99)

پروردگارا ما را تسليم فرمان خود قرار ده؛ و از نسل ما، امتى فرمانبردار خود پديدآر.

از سوى ديگر، او به تعليم الهى پيشتاز اداى مناسك حج از طواف و اعتكاف و از قربانى و نماز گشت و اين سنت‏هاى نيكو را از خويش بر جاى نهاد. امام كاظم(ع) از رسول‏خدا(ص) نقل مى‏كند كه فرمود:

أوّلُ مَن قاتل في سبيل الله ابراهيمُ الخليلُ(ع) حيث أسَرَتِ الرومُ لوطاً(ع) فنَفَر إبراهيمُ و استنقذَهُ من أيدِيهم؛(100)

نخستين جهادگر در راه خدا ابراهيم بود كه چون روميان لوط را به اسارت گرفتند ابراهيم حركت كرد و او را از دستشان نجات داد.

او همچنين مبتكر و پيشتاز اقسام برائت و اظهار بيزارى و انزجار از كفر و كافران است. نيز او نخستين كسى است كه با مناظره و احتجاج كوبنده و مستدل بينى كافران را در عرصه عقايد و افكار به خاك ساييد.

چند مورد از پيشتازى هاى ابراهيم از زبان عبدالله به عباس، چنين بيان شده است.

ابراهيم اولين كسى بود كه از ميهمان پذيرايى كرد. نخستين كسى بود كه با شمشير مبارزه كرد. نخستين فردى بود كه مناسك را به‏پا داشت. او نخستين كسى است كه در راه خدا قربانى كرد. اولين كسى است كه براى خدا مهاجرت كرد. او نخستين پيامبرى است كه خدا مردگان را برايش زنده كرد. اولين كسى است كه نعلين (كفش) به پا كرد و نخستين كسى بود كه غنيمت را تقسيم نمود.(101)

جدول مشخصات و عناصر شيوه‏هاى تبليغى اسوه‏هاى قرآنى‏ 

رديف

شيوه‏ها

محل اجرا

نوع‏بيان

وسايل و ابزارها

زمينه‏ها(عوامل موجبه)

هدف

ميزان‏پذيرش

1

 بيان شجاعانه عقايد توحيدى

اجتماعات، دربار شاه

گفتارى

استدلال منطقى، مناظره وجدال نيكو 

حقجويى برخى از مردم

سست نمودن پايه عقايد شرك

خوب 

2

شروع دعوت باسؤال

‏ خانواده، جامعه

گفتارى

پرسش‏هاى وجدانى وفطرى

وجدان پاك مخاطبان

شكستن مقاومت و تعصب مخاطبان‏ 

خوب 

3

 برائت از كفر و شرك

خانواده، اجتماع، بتكده

گفتارى - عملى

جملات كوبنده، كناره‏گيرى، تبر آهنين

طمع مشركان در تسليم شدن ابراهيم‏ 

به رسميت نشناختن شرك

خوب 

4

 شيوه كلى جدال احسن

جامعه و خانواده

گفتارى

پرسش،تحريك وجدان، سخن‏نرم،اظهاردوستى

حق‏جويى و حق‏پذيرى مردم عادى

روشن ساختن سستى عقايد مشركان‏ 

خوب

5

روش اقناع تدريجى 

جامعه، خانواده

گفتارى - عملى

 جدال، استدلال ساده وپيچيده

تعصب مردم بر عقايد گذشتگان

جلوگيرى جبهه‏گيرى مخاطبان‏ از

عالى

6

 روش مقايسه

جامعه

گفتارى

-

عقل و وجدان مخاطبان

اثبات برترى توحيد بر شرك

خوب

7

 گفتار نرم (قول ليّن)

خانواده، جامعه

گفتارى - عملى

كلمات دلنشين، پرهيز از تندى و خشونت‏ 

تأثيرپذيرى انسان دربرابر عطوفت

نرم كردن دل مخاطب

خوب 

8

 استدلال به كمك محسوسات

جامعه

گفتارى

ماه، خورشيد و ستارگان و...

مؤثر بودن استدلال حسى

زمينه‏سازى جهت پذيرش عقلى

خوب

9

خطاب توأم به عقل و دل

همه‏جا

گفتارى

-

تأثير متقابل عقل و دل

افزايش امكان پذيرش دعوت

متوسط

10

 عنايت ويژه به خانواده

-

عملى

رابطه خويشى، محبت خانوادگى و تأثير آن در پذيرش

علايق خونى و خانوادگى

ساختن نمونه‏هايى از انسان تربيت شده‏ 

عالى 

11

 رحمت و شفقت به مخاطبان

همه‏جا

عملى

 عاطفه، عفو، نصيحت، استغفار

تأثير اجتناب‏ناپذير محبت

رام كردن مخاطبان

خوب

12

 تأسيس و تطهير بيت اللَّه

مكه

عملى

كعبه، مناسك مختلف، حجرالاسود 

روحيه پرستش در مردم

اقامه نماز و شعاير ديگر

عالى 

13

 تأكيد بر نماز

در خانواده - و جامعه

گفتارى - عملى

-

خدا جويى انسان‏ها

تقرّب بيشتر به خدا و پيشگيرى از گناهان‏ 

خوب 

14

 هجرت

به‏حرم امن الهى از فلسطين 

عملى

ترك تعلقات مختلف

مسدود شدن راه‏هاى دعوت

فتح عرصه‏ها و راه‏هاى  جديد براى دعوت الهى‏ 

عالى

15

 پيشتازى در نيكى‏ها

همه‏جا

عملى

-

نوگرايى انسان‏ها

دادن سرمشق نيكو در همه زمينه‏ها ‏

عالى


1 - نحل (16) آيات 120 - 121.

2 - مريم (19) آيه 41.

3 - انبياء (21) آيه 51.

4 - هود (11) آيه 75.

5 - انبياء (21) آيه 56.

6 - بقره (2) آيه 127.

7 - همان، آيه 132.

8 - انعام (6) آيه 79.

9 - ممتحنه (60) آيه 6.

10 - نجم (53) آيه 37.

11 - انبياء (21) آيه 52.

12 - همان، آيه 54.

13 - همان، آيه 56.

14 - همان، آيات 66 - 67.

15 - بقره (2) آيه 258.

16 - انعام (6) آيه 80.

17 - همان، آيه 81.

18 - همان، آيه 74.

19 - شعراء(26) آيه 75.

20 - همان، آيات 72 و73.

21 - صافّات (37) آيه 87.

22 - همان، آيات 95 - 96.

23 - همان، آيه 86.

24 - شعراء (26) آيه 71.

25 - انبياء (21) آيه 52.

26 - صافّات (37) آيه 85.

27 - همان، آيات 91 - 92.

28 - مريم (19) آيه 42.

29 - انعام (6) آيه 81.

30 - انبياء (21) آيه 56.

31 - مريم (19) آيه 43.

32 - همان، آيه 44 - 45.

33 - ممتحنه (60) آيه 4.

34 - انعام (6) آيه 78.

35 - ممتحنه (60) آيه 4.

36 - انبياء (21) آيه 67.

37 - زخرف (43) آيات 26 - 27.

38 - توبه (9) آيه 114.

39 - مريم (19) آيه 48.

40 - همان، آيه 46.

41 - انبياء (21) آيه 57.

42 - همان، آيه 58.

43 - صافّات (37) آيه 93.

44 - مريم(19) آيات 41 - 48.

45 - انعام(6) آيات 75 - 78.

46 - همان، آيه 79.

47 - بقره (2) آيه 258.

48 - بقره (2) آيه 258.

49 - انعام (6) آيه 75.

50 - محمدحسين طباطبايى، الميزان، ج 14، ص‏452.

51 - شعراء (26) آيه 73.

52 - همان، آيات 75 - 80.

53 - صافّات (37) آيات 84 - 87.

54 - همان، آيات 95 - 96.

55 - مريم (19) آيه 42.

56 - همان، آيه 47.

57 - همان، آيات 44 - 45.

58 - انعام (6) آيات 77 - 78.

59 - انبيا (21) آيه 63.

60 - مريم (19) آيه 42.

61 - صافات (37) آيه 95.

62 - بقره (2) آيه 258.

63 - شعراء (26) آيات 77 - 78.

64 - صافّات (37) آيات 99 - 100.

65 - انعام (6) آيه 79.

66 - مريم (19) آيه 45.

67 - هود (11) آيه 69.

68 - ذاريات (51) آيات 26 - 27.

69 - ثعلبى، قصص الانبياء، ص 86.

70 - انعام (6) آيه 74.

71 - مريم (19) آيات 42 - 45.

72 - ابراهيم(14) آيه 35.

73 - همان، آيه 41.

74 - همان، آيه 40.

75 - بقره (2) آيه 128.

76 - ابراهيم (14) آيه 37.

77 - بقره (2) آيه 132.

78 - همان، آيه 124.

79 - محمد احمد عدوى، دعوة الرسل، ص 50.

80 - مريم (19) آيات 46 - 47.

81 - سيد قطب، فى ظلال القرآن، ج 5، ص 2604.

82 - مريم (19) آيه 47.

83 - شعراء (26) آيه 86.

84 - سيدقطب، فى ظلال القرآن، ص 2604.

85 - مريم (19) آيه 48.

86 - محمدحسين طباطبايى، الميزان، ترجمه موسوى همدانى، ج 14، ص 82.

87 - ابراهيم (14) آيه 36.

88 - هود (11) آيات 74 - 75.

89 - اى ابراهيم، از اين چون و چرا روى برتاب كه فرمان پروردگارت آمده و براى آنان عذابى كه بى‏بازگشت است خواهد آمد.

90 - عبداللطيف راضى، المنهج الحركى فى القرآن الكريم، ص 187.

91 - بقره (2) آيه 127.

92 - حج (22) آيه 26.

93 - بقره (2) آيه 126.

94 - ابراهيم (14) آيه 37.

95 - همان، آيه 40.

96 - بقره (2) آيه 125.

97 - محمد بن جرير طبرى، تاريخ طبرى، ج 1، ص 171.

98 - سيد قطب، فى ظلال القرآن، ج 4، ص 2388.

99 - بقره (2) آيه 128.

100 - سيد نعمت الله جزايرى، قصص الانبياء، ص 113

101 - ثعلبى، قصص الانبياء، ص 86 - 87.