يونس از رسولان بزرگ خداست كه براى هدايت مردمان سرزمينى پر جمعيت مبعوث گرديد و با شيوههاى گوناگون آنها را به دستورهاى الهى و عقايد توحيد آشنا ساخت، اما آنها از در انكار و عناد در آمدند و وى ايشان را به عذاب الهى وعده داد و نفرين كرد و توبهشان را نپذيرفت. بدين سبب، قرآن مجيد پيامبر اسلام و ديگر مخاطبان خود را از تبعيت و پيروى يونس در اين خصوص نهى مىكند (وَلا تَكُنْ كَصاحِبِ الحُوتِ؛(1) و همچون صاحب ماهى مباش). صرف نظر از اين موضوع نام يونس در آيات چهار بار ذكر شده و بارها از شخصيت او تمجيد شده است.
وَإِسْماعِيلَ وَالْيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطاً وَكُلّاً فَضَّلْنا عَلَى العالَمِينَ؛(2)
و اسماعيل و اليسع و يونس و لوط را به ياد آر و جملگى را بر عالميان فضيلت بخشيديم.
وإِنَّ يُونُسَ لَمِنَ المُرْسَلِينَ؛(3)
و به راستى كه يونس از فرستادگان بود.
وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى فِى الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّى كُنْتُ مِنَ الظّالِمِينَ * فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّيْناهُ مِنَ الغَمِّ وَكَذلِكَ نُنْجِى المُؤْمِنِينَ؛(4)
و ذوالنون را ياد كن كه خشمگين رفت و پنداشت كه ما هرگز بر او قدرتى نداريم. تا در دل تاريكىها ندا داد كه: معبودى جز تو نيست. منزهى تو. راستى كه من از ستمكاران بودم. پس دعاى او را برآورده كرديم و او را از اندوه رهانيديم و مؤمنان را چنين نجاتمىدهيم.
فَاجْتَباهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصّالِحِينَ؛(5)
پس خدايش او را برگزيد و او را از شايستگان قرار داد.
از جمله فضيلتهاى يونس همين است كه او شايستگى رسالت در ميان قوم ساكن سرزمين نينوا را داشته كه تعدادشان بنا به گفته قرآن بالغ بر صد هزار بوده است. اين عدد در آن دوران جمعيتى بسيار و قابل توجه را نشان مىدهد.
از آنجا كه قرآن به صراحت مخاطبان خود را در شيوه دعوت از پيروى و تأسى به يونس باز داشته است، نمىتوان او را يكى از اسوههاى كامل قرآن در زمينه دعوت الهى شمرد. البته اين به مفهوم نفى ديگر ارزشها و فضايل اين پيامبرالهى نيست، چنانكه نمونههايى از محاسن اخلاقى و عملى او را در پيش گفتيم. بر اين اساس هرچند وى اسوه استقامت و بردبارى در تبليغ نيست، اما داستان او درسى آشكار و عبرتى مؤثر و آموزنده براى مبلّغان مىباشد كه همواره شيوههاى تبليغ خود را بر صبر و شكيبايى استوار سازند و از خشم و غضب و اعراض در مسير دعوت بپرهيزند. ضمن آن كه فضايل ديگر او نيز قابل تأسى و اقتدااست.
مرحوم طبرسى در تفسير عبارت <وَلا تَكُنْ كَصاحِبِ الحُوتِ» مىگويد:
يعنى در شتاب براى عذاب قوم مانند يونس مباش كه پيش از آن كه خدا وى را اجازه دهد از ميان قومش خارج شد. إذ نادى و هو مَكظوم؛ و خدا را در دل ماهى خواند درحالىكه از هر اقدامى عاجز بود.(6)
درباره اشتباه اصلى يونس ميان مفسران اختلاف نظرى وجود دارد، اما بههر حال مسلم است كه خطا يا ترك اولاى يونس يك اشتباه تبليغى بوده كه با خشم از مخاطبان خود روى گردانده است، در حالى كه در سيره انبيايى چون پيامبر اسلام و حضرت ابراهيم شاهد بوديم كه چگونه علىرغم عناد و حق ناپذيرى مردم، بردبارى پيشه مىكردند و برخوردشان هماره با رحمت و عطوفت همراه بود.
صاحب تفسير فى ظلال القرآن مىنويسد:
يونس در تبليغ خود صبر پيشه نكرد و سينهاش تنگ گرديد و بار دعوت را به كنارى نهاد و با عصبانيت رفت. پس خدا وى را در گرفتارى انداخت كه سختى دعوت نزد آن ناچيز بود و اگر توبه نمىكرد نجات از آن برايش ميسّر نمىشد. صاحبان دعوتهاى الهى همگى بايد به سلاح صبر و تحمل مجهز باشند و در مقابل ايذا و تكذيب مقاومت كنند و از تكرار و تجديد دعوت خسته نشوند، چرا كه راه دعوت را آسانى نيست و پذيرش دلها به سختى ميسّر مىشود... غضب و خشم كمترين و آسانترين كارى است كه داعى مىتواند انجام دهد، چرا كه جز در موارد اندك، پاسخها منفى است.(7)
يونس در ميان قومش ساليان درازى به دعوت و ارشاد پرداخت. اما اين دعوت تأثير آشكارى بر آنان ننهاد و ايشان بر كفر وشرك خود اصرار ورزيدند. با عنايت به آيات زندگانى يونس در قرآن روشن مىگردد كه با وجود پافشارى قوم يونس بر كفر، دعوت سنجيده و پيامهاى الهى يونس سرانجام روزى آنها را از عذاب الهى نجات بخشيده است؛ وقتى نشانههاى عذاب الهى ظاهر گشت قوم او ايمان آوردند و تا مدت قابل توجهى بر ايمان و عمل صالح و راه هدايت باقى ماندند:
فَلَوْلا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِيمانُها إِلّا قَوْمَ يُونُسَ لَمّا آمَنُوا كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الخِزْىِ فِى الْحَياةِ الدُّنْيا وَمَتَّعْناهُمْ إِلى حِينٍ؛(8)
چرا هيچ شهرى نبود كه ايمان بياورد و ايمانش به حال آن سود بخشند؟ مگر قوم يونس كه وقتى در آخرين لحظه ايمان آوردند، عذاب رسوايى را در زندگى دنيا از آنان برطرف كرديم و تا چندى آنها را برخوردار ساختيم.
اين همه بيانگر آن است كه علىرغم اعراض يونس از قوم، دعوت او بههر حال تأثيرى برجاى گذارده و باعث نجات قوم از عذاب شده است و اين نتيجه تبليغ مستمر و حساب شده وى بوده است.
روايت شده است شهرى كه او مأمور شد تا مردمش را ارشاد نمايد نينوا در سرزمين موصل بود و در روايتى آمده چون آن حضرت مبعوث به رسالت شد سى سال داشت و بنا به روايتى 28 ساله بود و مطابق حديث عياشى 33 سال در ميان آن مردم به كار ارشاد و تبليغ مأموريت الهى قيام نمود ولى در طول اين مدت جز دو نفر به نام روبيل و تنوخا به او ايمان نياورد.(9)
دومين وجه بارز شخصيت يونس اين است كه در هنگام سختى و امتحان و در زمان آسايش و راحت همواره تسبيح گوى ذات الهى بود و اين تسبيح و ثناى دائم، او را از زندان دريا نجات بخشيد؛
فَلَوْلا أَنَّهُ كانَ مِنَ المُسَبِّحِينَ * لَلَبِثَ فِى بَطْنِهِ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ؛(10)
و اگر از تسبيح كنندگان نبود، تا روز قيامت در دل ماهى ماندگار بود.
فَنادى فِى الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّى كُنْتُ مِنَ الظّالِمِينَ؛(11)
پس در ميان تاريكىها ندا در داد كه جز تو معبودى نيست. منزهى تو. به راستى من از ستمكاران بودم.
منشأ اين راز و نياز و ذكر پيوسته خداوند، ايمانى بود كه در دل يونس موج مىزد و حتى در سختترين شرايط منجى او مىشد. او كلمهاى كه حاكى از عدم رضا به قضاى الهى باشد بر زبان نياورد و نعمت و عنايت الهى نيز در اين مسير ياور او بود؛
لَوْلا أَنْ تَدارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالعَراءِ وَهُوَ مَذمُومٌ * فَاجْتَباهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصّالِحِينَ؛(12)
اگر لطفى از جانب پروردگارش تدارك حال او نمىكرد قطعاً نكوهش شده بر زمين خشك انداخته مىشد. پس پروردگارش وى را برگزيد و از شايستگانش گردانيد.
رديف | شيوهها | محل اجرا | نوعبيان | وسايل وابزارها | زمينهها(عواملموجبه ) | هدف | ميزانپذيرش |
1 | تبليغ مستمر و پيگير | در سرزمينى پر جمعيت | عملى - گفتارى | بهرهجويى از فرصتها و زمانها | تبليغ زمان خاصى نمىشناسد | استفاده از هر فرصت مناسب | متوسط |
2 | تسبيح و توسل | در همهجا | عملى - گفتارى | - | ايمان به خدا | گشودن راه ادامه دعوت | خوب |
1 - قلم (68) آيه 48.
2 - انعام (6) آيه 86.
3 - صافّات (37) آيه 139.
4 - انبياء (21) آيات 87 - 88.
5 - قلم (68) آيه 50.
6 - طبرسى، مجمع البيان، ج 10، ص 341؛ محمدباقر مجلسى، بحارالأنوار، ج 4، ص 380.
7 - سيد قطب، فى ظلال القرآن، ج 4، ص 2394.
8 - يونس (10) آيه 98.
9 - سيدهاشم رسولى محلاتى، قصص الانبياء، ص 266.
10 - صافّات (37) آيات 143 - 144.
11 - انبياء (21) آيه 87.
12 - قلم (68) آيات 49 - 50.