موسى كليم الله، سومين پيامبر اولوالعزم است كه داراى شريعت مستقل و كتاب بود و دعوت جهانى داشت. او از نسل يعقوب و تبار بنىاسرائيل بود. نام او در قرآن، 143 مرتبه آمده و فرازهاى برجسته زندگانى و دعوت او در 34 سوره قرآن و در قالب حدود 420 آيه بيان شده است. اين مطلب نشان مىدهد كه قرآن به عنوان كتاب كامل دعوت و انسانسازى و جامعهسازى، به زندگى موسى توجه زيادى داشته است.
داستان دعوت موسى، متنوعترين و پر فراز و نشيبترين داستان دعوت در قرآن است و به ويژه، چگونگى دعوت مستكبران به يگانهپرستى و حقپرستى و نيز كيفيت بهرهبردارى از شيوهها و ابزارهاى مختلف تبليغى را مىآموزد.
هرچند حوادث و تحولات بسيارى در دوران پرفراز و نشيب دعوت موسى اتفاق افتاد، اما برجستهترين بخش دعوت اين پيامبر بزرگ در مواجهه با فرعون و فرعونيان شكل مىگيرد، فرعونى كه سمبل حكومتى قدرتمند، كفر پيشه و مستكبر بود و همه انسانها را به استضعاف مىكشيد. مقابله با چنين قدرت عظيمى در جامعهاى كه به استضعاف فرعونى خوگرفته بود، كار آسانى نبود. ازاينرو موسى در اين مأموريت دشوار، همواره از خداى خويش يارى مىخواست و صميمانه بر او توكل مىنمود. بايد در نظر داشت كه در عين تلاش با هدف تضعيف دشمن، هدف اصلى او دعوت مشركان و كافران به توحيد و عبادات خداى يگانه بود.
با توجه به كثرت و تنوع آيات مربوط به تبليغ موسى و مبارزه او با مظاهر كفر و استكبار، شايد نتوانيم از عهده شناسايى و بررسى تمام شيوههاى تبليغى او برآييم، اما مىتوان به قدر فهم و استطاعت از شيوههاى ناب او در دعوت بهره جست.
پيش از بررسى يكايك شيوههاى دعوت حضرت موسى بد نيست ضمن اشارهاى به مراحل زندگى و دعوت او، امكان ترسيم بهتر سيره عملى و تبليغى آن پيامبر بزرگوار را فراهمسازيم. مىتوان به طور عمده، مراحل زندگانى ايشان را اينچنين تفكيك نمود:
1. دوران تولد و پرورش در دامان فرعون؛
2. دوران فرار از مصر به مَدْيَن و زندگى در محضر شعيب؛
3. دوران بعثت و بازگشت به مصر و درگيرى با فرعون؛
4. دوران نجات بنىاسرائيل و غرق شدن فرعون و ورود به بيت المقدس؛
5. دوران همراهى و پيشوايى بنىاسرائيل.
بديهى است كه تحقيق درباره دعوت اين پيامبر، دورانهاى سه گانه اخير را در برمىگيرد. از اين رو به بررسى شيوههاى اتخاذ شده اين رسول الهى در اين دورههاى پرماجرا مىپردازيم.
در آغاز هر دعوت، اعلام مواضع اصولى و ريشهاى ضرورت دارد. اما مهم اين است كه اين اعلام با قاطعيت و اطمينانى همراه باشد كه مخاطبان را به اقناع كامل نزديك نمايد، نه آنگونه كه خود باعث ايجاد ترديد در اذهان مخاطبان شود.
در ابتدا بر صدق و راستگويى خويش تأكيد مىورزد؛
حَقِيقٌ عَلى أَنْ لا أَقُولَ عَلَى اللَّهِ إِلّا الحَقَّ قَدْ جِئْتُكُمْ بِبَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ.(1)
شايسته است كه بر خدا جز سخن حق نگويم. من در حقيقت دليلى روشن از سوى پروردگارتان براى شما آوردهام.
و سپس، در آغاز مناظرات و مواجهههاى خود با فرعون، اشراف و درباريان و يا توده مردم، رسالت و نبوت خويش را با صراحت و قاطعيت معرفى مىكند، در حالى كه از مدتها پيش، فرعون بنا به رأى كاهنان، به شدت از ظهور چهرهاى الهى كه ويرانگر كاخ و تخت ستم خواهد بود بيم داشت و بر اين مبنا، همه ايادى خود را جهت از ميان بردن چنين فردى بسيج كرده بود،
وَجاءَهُمْ رَسُولٌ كَرِيمٌ * أَنْ أَدُّوا إِلىَّ عِبادَ اللَّهِ إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * وَأَنْ لاتَعْلُوا عَلَى اللَّهِ إِنِّى آتِيكُمْ بِسُلْطانٍ مُبِينٍ؛(2)
و پيامبرى بزرگوار بر ايشان آمد كه: بندگان خدا را به من بسپاريد. زيرا من فرستادهاى امين براى شما هستم. و بر خدا برترى مجوييد كه من برايتان حجتى آشكار آوردهام.
در جاى ديگر، خداى واقعى را با جملاتى ساده و بليغ مىشناساند؛
إِنَّما إِلهُكُمُ اللَّهُ الَّذِى لا إِلهَ إِلّا هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَىءٍ عِلْماً؛(3)
معبود شما تنها آن خدايى است كه جز او معبودى نيست و دانش او همه چيز را فرا گرفته است.
نيز در پاسخ فرعون، پروردگار متعال را با بيان زيبايى معرفى مىكند،
قالَ فَمَنْ رَبُّكُما يا مُوسى * قالَ رَبُّنا الَّذِى أَعْطى كُلَّ شَىءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى؛(4)
فرعون گفت: اى موسى، پروردگار شما دو تن كيست؟ گفت: پروردگار ما كسىاست كه هر چيزى را خلقتى كه در خور اوست داده و سپس آن را هدايت فرموده است.
همچنين در پاسخ به فرعون و اشراف قوم كه تهمت سحر و جادوگرى به او دادند مىگويد؛
أَتَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمّا جاءَكُمْ أَسِحْرٌ هذا وَلا يُفْلِحُ السّاحِرُونَ؛(5)
آيا وقتى حق به سوى شما آمد مىگوييد: اين سحر است؟ و حال آنكه جادوگران رستگار نمىشوند.
از شيوههاى مشترك و اصول اوليه دعوت مبلّغان آسمانى، گفتار نرم و دلنشين با مخاطبان است، مگر در جايى كه اميد به هدايت آنان به كلى قطع شود و مستحق عذاب الهى شوند و يا دربرابر حقتعالى به عناد و لجاج روى آورند. موسى با راهنمايى الهى، با لحنى نرم و دلنشين، فرعون را به ترك طغيان و توجه باطنى به پروردگار فرامىخواند؛
إِذهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى * فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُأَوْ يَخْشى؛(6)
به سوى فرعون برويد كه او به سركشى برخاسته، و با او سخنى نرم بگوييد شايد كه پند بپذيرد يا بترسد.
از سويى ديگر، خداوند در اين آيات، يكى از آداب تبليغ را بيان مىكند كه بايد نرم و آرام باشد نه خشن و غليظ. بهويژه دربرابر انسانهاى متكبر كه شدت برخورد، بر سركشى و تكبر و خشونت آنها مىافزايد.(7)
در سوره نازعات نيز، فرمان اين مأموريت تبليغى به شكلى بيان شده كه غير مستقيم به نرمخويى سفارش مىكند؛
اِذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى * فَقُلْ هَلْ لَكَ إِلى أَنْ تَزَكّى * وَأَهْدِيَكَ إِلى رَبِّكَ فَتَخْشى؛(8)
به سوى فرعون برو كه او سر برداشته است. پس بگو: آيا سر آن دارى كه به پاكيزگى گرايى و تو را به سوى پروردگارت راه نمايم تا پروا بدارى؟
لحن اين آيه حاوى پرسشى نرم و درخواستى لطيف است، تا همه مبلّغان به هدايت هر منحرفى اميدوار باشند و در هر شرايطى پيام هدايت را به گوش او برسانند. موسى قطعاً مأموريت فوق را بهخوبى به انجام رسانده است.
همچنين در سوره طه آمده است:
فَأْتِياهُ فَقُولا إِنّا رَسُولا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِىإِسْرائِيلَ وَلاتُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْناكَ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ وَالسَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الهُدى؛(9)
پس به سوى او برويد و بگوييد: ما دو فرستاده پروردگار توايم، پس فرزندان اسرائيل را با ما بفرست و عذابشان مكن. بهراستى ما براى تو از جانب پروردگارت معجزهاى آوردهايم و بر هر كس كه از هدايت پيروى كند درود باد.
همان پيامبر نرمخو و آسان گير در مراحل نخستين دعوت، آنگاه كه با دشمنىهاى غير منطقى و عناد روز افزون و حتى تهديدهاى شديد فرعون و درباريان مواجه مىشود، باشجاعتى وصف ناپذير دربرابر تمام قدرت و شوكت فرعونى مىايستد و پاسخهايى دندانشكن ابراز مىدارد، چرا كه در منطق انبيا و سيره رسولان، نرمخويى هست اما هراس و محافظهكارى به هيچ روى وجود ندارد. زمانى كه فرعون به قوم گفت: رسولى كه به سوى شما فرستاده شده مجنون است، موسى اظهار داشت كه اگر شما عاقليد پروردگار من خالق آسمانها و زمين و موجودات ميان آنهاست؛
قالَ رَبُّ المَشْرِقِ وَالمَغْرِبِ وَما بَيْنَهُما إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ.(10)
سپس فرعون شروع به تهديد مىكند: اگر معبودى جز من اتخاذ كنى تو را قطعاً به زندان در خواهم افكند.(11)
و موسى در پاسخ او با صراحت مىگويد:
أَوَ لَوْ جِئْتُكَ بِشَىءٍ مُبِينٍ؛(12)
حتى اگر استدلال روشنى بياوريم؟
بايد توجه داشت كه عظمت و اقتدار دستگاه حكومت فرعونى به اندازهاى بود كه براساس آيات قرآن، پيامبر بزرگى چون موسى در چند موضع، ابتداء دچار هراس مىشود و با توكل بر خدا و جلب حمايت الهى، اطمينان و آرامش مىيابد:
پيش از دعوت فرعون مىگويد:
قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنا أَوْ أَنْ يَطْغى؛(13)
آن دو گفتند: پروردگارا ما مىترسيم كه او آسيبى به ما برساند و يا آن كه سركشىكند.
هنگام شروع مقابله با ساحران، قدرى نگران مىگردد؛ فأوجَس فِى نَفسِهِ خِيفَةَ مُّوسَى.(14) اما هر بار خداى تعالى او را اميد و آرامش مىبخشد: قالَ لاتَخافا إِنَّنِى مَعَكُما أَسْمَعُ وَأَرى،(15) قُلْنا لاتَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الاَْعْلى(16) (فرمود: مترسيد، من همراه شمايم، مىشنوم و مىبينم. گفتم: مترسكه تو خود برترى.)
شايد حجم انذارهاى تكان دهنده و هشدارهاى بيدار كننده در دعوت موسى كمتر ازبرخى دعوتهاى ديگر قرآنى باشد، چرا كه يادآورى نعمتهاى الهى و به معناى ديگربشارت و تشويق، بيشتر مورد عنايت موسى در مسير تبليغ بوده است، اما بههرصورت، يكى از شيوههاى متخذه موسى در تبليغ، انذار و هشدار دادن به خطرهاى احتمالى است؛
قالَ لَهُمْ مُوسى وَيْلَكُمْ لا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ كَذِباً فَيُسْحِتَكُمْ بِعَذابٍ وَقَدْ خابَ مَنِ افْتَرى؛(17)
موسى به ساحران گفت: واى بر شما، به خدا دروغ مبنديد كه شما را با عذاب سخت هلاك مىكند و هر كه دروغ بندد نوميد مىگردد.
يا قَوْمِ ادْخُلُوا الأَرْضَ المُقَدَّسَةَ التَّىِ كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَلا تَرْتَدُّوا عَلى أَدْبارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِينَ؛(18)
اى قوم من، به سرزمين مقدسى كه خداوند براى شما مقرر داشته است در آييد و به عقب باز نگرديد كه زيانكار خواهيد شد.
مطابق حكايت سوره طه، آنگاه كه در سخن نرم و دلپذير تأثيرى نمىبيند، به انذار رومىآورد؛
وإِنّا قَدْ أُوحِىَ إِلَيْنا أَنَّ العَذابَ عَلى مَنْ كَذَّبَ وَتَوَلّى؛(19)
در حقيقت به سوى ما وحى آمده كه عذاب بر كسى است كه تكذيب كند و روىگرداند.
در مجموع از مطالعه داستان موسى در قرآن برداشت مىشود كه دعوت ايشان در كنار استدلال و بشارت و انذار، متكى بر معجزات متعدد از يد بيضا و عصا و غيره نيز بوده است و شايد، از آنجا كه اين معجزات الهى، حاوى اتمام حجت و نوعى انذار ضمنى بوده است، انذار صريح در دعوت موسى كمتر ديده مىشود.
هرچند معجزات متعددى به اذن الهى و با دست حضرت موسى به منظور اتمام حجت و اقناع بنىاسرائيل و فرعونيان صورت گرفت، اما پايه و اساس دعوت موسى را دلايل روشن و بيانات مستدل و خردپذير تشكيل مىداد، هرچند به نظر مىرسد قرآن مجيد به نقل تمام استدلالها و برهانهاى موسوى در اثبات خدا و توحيد نپرداخته و تنها به صراحت اعلام فرموده است كه او حامل <سلطان مبين» و <آيات بينات» براى ايشان است؛
وَأَنْ لاتَعْلُوا عَلَى اللَّهِ إِنِّى آتِيكُمْ بِسُلْطانٍ مُبِينٍ؛(20)
و بر خداى برترى مجوييد كه من براى شما حجتى آشكار آوردهام.
وَفِى مُوسى إِذْ أَرْسَلْناهُ إِلى فِرْعَوْنَ بِسُلْطانٍ مُبِينٍ؛(21)
و نيز در موسى، زمانى كه او را با حجتى آشكار به سوى فرعون گسيل داشتيم.
فَلَمّا جاءَهُمْ مُوسى بِآياتِنا بَيِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلّا سِحْرٌ مُفْتَرىً؛(22)
پس چون موسى آيات روشن ما را براى آنان آورده، گفتند: اين جز سحرى ساختگى نيست.
وَلَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآياتِنا وَسُلْطانٍ مُبِينٍ * إِلى فِرْعَوْنَ وَهامانَ وَقارُونَ فَقالُوا ساحِرٌ كَذّابٌ؛(23)
و به يقينم موسى را با آيات خود و حجتى آشكار فرستاديم، به سوى فرعون و هامان و قارون، گفتند: افسونگرى شياد است.
در عرضه تبليغ، بدون توكل بر ذات حق هيچ توفيقى حاصل شدنى نيست. پس موسىدرهر مقطع با ياد و نام خدا پيش مىرود و همواره از او توفيق و قدرت طى طريق را مىطلبد؛
الف) آنگاه كه به واسطه درگيرى با يكى از قبطيان مجبور به فرار از مصر مىشود و به مدين رو مىآورد؛
وَلَمّا تَوَجَّهَ تِلقاءَ مَدْيَنَ قالَ عَسى رَبِّى أَنْ يَهْدِيَنِى سَواءَ السَّبِيلِ؛(24)
و چون به سوى شهر مدين رو نهاد با خود گفت: اميد است پروردگارم مرا به راهراست هدايت كند.
فَسَقى لَهُما ثُمَّ تَوَلّى إِلَى الظِّلِّ فَقالَ رَبِّ إِنِّى لِما أَنْزَلْتَ إِلَىَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ؛(25)
آنگاه به سوى سايه برگشت و گفت: پروردگارا، من به هر خيرى كه سويم بفرستى سخت نيازمندم.
ب) درزمانى ديگر؛
قالَ رَبِّ إِنِّى لا أَمْلِكُ إِلّا نَفْسِى وَأَخِى فَافْرُقْ بَيْنَنا وَبَيْنَ القَوْمِ الفاسِقِينَ؛(26)
موسى گفت: پروردگارا، من جز اختيار شخص خود و برادرم را ندارم، پس ميان ما و ميان اين قوم نافرمان جدايى بينداز.
ج) چون آماده انجام دادن بزرگترين مأموريت تبليغى خود يعنى دعوت فرعون به يگانهپرستى مىگردد، چنين رو به سوى خدا به دعا مشغول مىشود:
رَبِّ اشْرَحْ لِىصَدْرِى * وَيَسِّرْ لِى أَمْرِى * وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِى * يَفْقَهُوا قَوْلِى؛(27)
پروردگارا سينهام را گشاده گردان و كارم را براى من آسانساز و از زبانم گره بگشاى تا سخنم را بفهمند.
د) وقتى دو سپاه موسى و فرعون با يكديگر روبهرو شدند؛
فَلَمّا تَراءَا الجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ مُوسى إِنّا لَمُدْرَكُونَ * قالَ كَلّا إِنَّ مَعِىَ رَبِّى سَيَهْدِينِ؛(28)
چون دو گروه همديگر را ديدند، ياران موسى گفتند: ما قطعاً گرفتار خواهيم شد، گفت چنين نيست زيرا پروردگارم با من است و بهزودى مرا هدايت مىكند.
ه') پس از ماجراى ساحرى و بازگشت به ميان قومش اينگونه تضرع مىكند؛
قالَ رَبِّ اغْفِرْلِى وَلِأَخِى وَأَدْخِلْنا فِى رَحْمَتِكَ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرّاحِمِينَ؛(29)
موسى گفت: پروردگارا من و برادرم را بيامرز و ما را در پناه رحمت خود درآور، و تو مهربانترين مهربانانى.
و در جاى ديگر از جانب خود و مؤمنان مىگويد؛
وَاكْتُبْ لَنا فِى هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةً وَفِى الآخِرَةِ إِنّا هُدْنا إِلَيْكَ؛(30)
و براى ما در اين دنيا نيكى مقرر فرما و در آخرت نيز، زيرا ما به سوى تو بازگشتهايم.
همچنين وقتى مأموريت دعوت فرعون را بر خود سنگين مىيابد، ضمن تضرع به درگاه الهى فرستادن هارون را براى پشتيبانى خود مسألت مىنمايد و در واقع با اين راز و نياز، خود را براى اداى اين رسالت سترگ آماده مىسازد؛
موسى پس از مسجل شدن رسالت و مأموريتش اين درخواستها را به خداوند عرضه داشت كه از ظاهرش پيداست كه آنچه موسى خواسته، وسايلى بوده است كه انجام رسالت مستلزم وجود آنها بوده است يعنى وسايلى كه رساندن پيام خدا به فرعون و درباريان و نجات بنىاسرائيل و اداره امورشان نياز داشته است.(31)
موسى در بسيارى از فرصتهاى تبليغى، مردم را به نعمتهاى الهى بىشمارى كه در آن غرق بودند هشيارى داده است، در اين بيانات تبليغى، وى بيشتر به ذكر نعمتهاى اجتماعى و معنوى مانند فضيلتهايى كه خدا به بنىاسرائيل عطا فرموده، مىپردازد تا نعمتهاى ظاهرى و دنيوى، در حالى كه به عنوان نمونه در دعوت ابراهيم نعمتهاى مادى بيشتر مورد استناد وى براى هدايت مردم به توحيد بود. موسى خطاب به بنىاسرائيل مىگويد:
وَإِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ اذكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذ جَعَلَ فِيكُمْ أَنبِياءَ وَجَعَلَكُمْ مُلُوكاً وَآتاكُمْ ما لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِنَ العالَمِينَ؛(32)
موسى به قوم خود گفت: اى قوم من، نعمت خدا را بر خود ياد كنيد، آنگاه كه در ميان شما پيامبرانى قرار داد و شما را پادشاهانى ساخت و آنچه را كه به هيچ كس از جهانيان نداده بود، به شما داد.
يا بَنِىإِسْرائِيلَ قَدْ أَنْجَيْناكُمْ مِنْ عَدُوِّكُمْ وَواعَدْناكُمْ جانِبَ الطُّورِ الأَيْمَنِ وَنَزَّلْنا عَلَيْكُمُ المَنَّ وَالسَّلْوى.
اى فرزندان اسرائيل، در حقيقت ما شما را از دشمنانتان رهانيديم و در جانب راست طور با شما وعده نهاديم و بر شما ترنجبين و بلدرچين فرو فرستاديم.
يكى از مهمترين اقدامات تبليغى موسى اين بود كه روحيه ذلتپذيرى را از قوم بنىاسرائيل دور كند كه اين كارى بس دشوار بود، از اين رو نعمتهاى الهى و فضيلتهاى بنىاسرائيل را به آنها يادآور شد و سه نعمت بزرگ را بر شمرد؛ <جعلكم ملوكاً» يعنى پس از دوران بردگى شما را مالك جان و مال خويش قرارداد (و از ميان شما انبيايى قرار داد) و درباره <مالم يوت أحداً» برخى آن را به همان مَنّ و سلوى (ترنجبين و مرغ بريان) تفسير نمودهاند.(33)
و آنگاه كه قوم فراموش كارش از روى ظاهربينى، چون قومى بتپرست را مشاهدهمىكنند و از موسى معبودى چون بتهاى آنان درخواست مىكنند.(34) با دلسوزى ويژهاى مىگويد؛ قالَ أَغَيْرَ اللَّهِ أَبْغِيكُمْ إلهاً وَهُوَ فَضَّلَكُمْ عَلَى العالَمِينَ * وَ إِذ أَنْجَيْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ العَذابِ يُقَتِّلُونَ أَبْناءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ وَفِى ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ؛(35)
گفت: آيا غير از خدا معبودى براى شما بجويم؟ با اين كه او شما را بر جهانيان برترى داده است. و ياد كن هنگامى را كه شما را از فرعونيان نجات داديم كه شما را سخت شكنجه مىكردند؛ پسرانتان را مىكشتند و دخترانتان را زنده باقى مىگذاشتند و در اين، براى شما آزمايش بزرگى از سوى خدا بود.
شبيه اين يادآورىها در سوره ابراهيم، آيه ششم نيز آمده است.
از سوى ديگر، موسى وظيفه دارد <ايام الله» و وقايع و سرگذشت امتهاى پيشين را براى انذار و هشدار و عبرت گرفتن آنان باز گو نمايد و بدان وسيله آنها را به هدايت آورد و از ورطه ظلمات به وادى نور در آورد؛
وَلَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآياتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَذَكِّرْهُمْ بِأَيّامِ اللَّهِ إِنَّ فِى ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبّارٍ شَكُورٍ؛(36)
و در حقيقت، موسى را با آيات خود فرستاديم و به او فرموديم كه قوم خود را از تاريكىها به سوى روشنى بيرون آر و روزهاى خدا را به آنان يادآورى كن، كه قطعاً در اين، براى هر شكيباى سپاسگزارى عبرتهاست.
براى ايام الله مصاديق متعددى ذكر كردهاند، از جمله؛ وقايعى كه بر امتهاى معروف و بزرگ پيشين همچون قوم نوح و عاد و ثمود گذشته است، و يا آنچه از ابنعباس نقل شده كه گفت: ايام الله عبارتند از نعمتها و بلاهاى الهى؛ نعمت الهى، ابرهاى غليظى است كه باعث برف و باران مىشوند، همچنين شكافته شدن دريا براى عبور بنىاسرائيل و موارد ديگر. وبلاى الهى عبارت است از هلاكت برخى از امتهاى گذشته.(37)
يادآورى نعمتهاى الهى به جز هدف اصلى كه همان هدايت مردم به توحيد است، هدف تربيتى و تبليغى ديگرى نيز دارد كه عبارت است از خوديابى و اعتماد به نفس و زنده نمودن عزت نفس ايمانى در مخاطبان، كه خود اين حالت نيز مىتواند راه را براى پذيرش كامل دعوت هموارتر سازد.
موسى نيز همچون ابراهيم و نوح و ساير حق باوران توحيد مدار، ضمن دوستى با مؤمنان و نرمخويى با مخاطبان، وقتى با حق ناپذيرى بى دليل گروهى از آنها مواجهمىشود، روش برائت را با درجات مختلف در پيش مىگيرد. سادهترين شكل اين برائت در چنين جملاتى آشكار است؛ پس از يادآورى نعمتها به صراحت اعلاممىكند:
وَقالَ مُوسى إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَمَنْ فِى الأَرضِ جَمِيعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِىٌّ حَمِيدٌ؛(38)
و موسى گفت: اگر شما و هر كه در روى زمين است همگى كافر شويد، بى گمان، خدا بىنياز ستوده صفات است.
در آيه زير و امثال آن برائت موسوى جدىتر مىشود؛
وَقالَ مُوسى إِنِّى عُذتُ بِرَبِّى وَرَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لايُؤْمِنُ بِيَوْمِ الحِسابِ؛(39)
و موسى گفت: من از هر متكبرى كه به روز حساب عقيده ندارد، به پروردگار خود و پروردگار شما پناه بردهام.
در آيه ديگر، مرحله ديگر يعنى كناره گيرى يا برائت عملى بيان مىشود؛
وَإِنِّى عُذتُ بِرَبِّى وَرَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ * وَإِنْ لَمْ تُؤْمِنُوا لِى فَاعْتَزِلُونِ؛(40)
و به پروردگار خود و پروردگار شما پناه مىبرم از اين كه مرا سنگباران كنيد. و اگر به من ايمان نمىآوريد، پس، از من كناره گيريد. <اگر ايمان نياوريد، هيچ دوستى و موالاتى بين من و افراد بىايمان نيست. پس از من دور شويد و اسباب ارتباط را قطع كنيد و مرا بهحال خود واگذاريد. و آزار خود را از سرم برداريد.(41)
از شيوههاى مهم در تبليغ هدفدار و هماهنگ، بهره گيرى از نيروهاى هم عقيده و تقسيم كار ميان آنها و رفع نواقص احتمالى است. از سويى، چون كمالات ظاهرى و معنوى در هيچكس به طور كامل گرد نمىآيند، بايستى از فضايل و فنون افراد مختلف در عرصه دعوت نيز استفاده مطلوب شود تا روند تبليغ به نتايج قابل قبول بينجامد. موسى با شناخت كامل شرايط موجود، از وضعيت خود تا قدرت و شوكت مخالفان و جهل و خرافه حاكم بر مردم، خواهان پشتيبانى و همراهى هارون شد و حتى مقام نبوت را از خداوند برايش طلبيد؛ وَاجْعَلْ لِى وَزِيراً مِنْ أَهْلِى * هرُونَ أَخِى * أُشْدُدْ بِهِ أَزْرِى * وَأَشْرِكْهُ فِىأَمْرِى؛(42)
و براى من دستيارى از كسانم قرار ده، هارون، برادرم را، پشتم را به او استوار كن و او را شريك كارم گردان.
برادر موسى، هارون نيز شخصيتى بزرگ، دنيا ديده و خداجو و موحد بود كه با گفتارى شيوا، دلنشين و منطقى استوار مىتوانست بهخوبى از عهده حمايت موسى برآيد و ضمن دادن اطمينان بيشتر به موسى، در مسير دعوت، او را از مشورتها و چاره جويىهاى خود بهرهمند سازد و در صورت وجود كمبودها و نواقص، آنها را مرتفع نمايد.
وَ أخى هارونَ هو أفصحُ مِنِّى لِساناً فأرْسِلْهُ مَعِى رِدْءاً يُصَدِّقُنى؛(43)
و برادرم هارون از من زبان آورتر است، پس او را با من به دستيارى گسيل دار تا مرا تصديق كند.
حضرت موسى تكليف دعوت فرعون را بر خود سنگين يافت و از خداوند شرح صدر و تسهيل امر را خواستار شد و از خداوند مسألت نمود كه برادرش هارون كه از وى فصيحتر است، به معاضدت او مبعوث گردد و وزير او باشد. دعاى او مستجاب گرديد و همراه برادرش هارون روى به مصر آورد.(44)
درباره مفهوم شركت در جمله <و اشركه فى امرى» دو گونه مىتوان برداشت كرد؛ اول، مشاركت در تبليغ و ترويج دين پس از تماميت و ابلاغ كامل آن. و دوم، مشاركت در اصل نبوت و دعوت، كه از ديدگاه علامه طباطبايى در الميزان، برداشت دوم قرين صحت است، چون مشاركت در تبليغ دين، وظيفه تمام عالمان است و موسى از تنهايى در ابلاغ دين نمىترسد. بلكه به لحاظ مأموريت سترگى كه به او محول شده، مشاركت هارون را در نبوت طلب كرده است.(45)
از عبارت <يُصدّقنى» در آيه دوم نيز مىتوان مطلب فوق را برداشت نمود. چه در لسان قرآن تصديق پيامبر بهوسيله پيامبران ديگر صورت مىپذيرد.
چنان كه در مقدمه بحث به مراحل متعدد زندگى موسى اشاره شد، دعوتش فراز و نشيبهاى زيادى داشت و او در سرزمينهاى گوناگون به حركتهاى تبليغى خويش مىپرداخت. هجرت، همواره يكى از طرق يافتن عرصههاى جديد دعوت براى انبيا بوده است. موسى سفرهاى هجرت گونه متعددى در طول حيات پر بركت خود انجامداد.
اولين سفر او هنگامى است كه درگيرى او با يكى از قبطيان به قتل او منجر مىشود و فرعون حكم اعدام او را صادر مىكند. يكى از خويشان فرعون بهنام حزقيل (مؤمن آلفرعون) موسى را با خبر كرد و او را به دور شدن از مصر سفارش نمود. پس موسى شتابان، بدون توشه راه با پاى پياده به سوى مدين روانه شد و سفر دشوار او هشتروز به طول انجاميد تا آن كه به خدمت حضرت شعيب رسيد و مدت ده سال در آنجا بماند.
دومين سفر او، سفر بازگشت از مدين به مصر بود كه پس از نيل به مقام نبوت بود. در اين زمان، او پس از مشاهده آيات الهى مثل عصاى معجزه آسا و يد بيضا كه به او اختصاص داده شده بود، در نزديكى مصر مأموريت يافت تا همراه برادرش هارون به دعوت فرعونيان بشتابد.
سفر بعد موسى پس از مراحل مختلف دعوت او يعنى دعوت بنىاسرائيل، دعوت فرعون و مَلأ و ديگران صورت گرفت، آن زمان كه عليرغم فرجام خواهىهاى مكرر موسى براى رفع عذاب الهى از فرعونيان، آنها هرگز از كفر و معاصى خود دست نمىداشتند و با ستمهاى مدام به بنىاسرائيل و پيروان موسى، آنها را به ستوه آورده بودند. بههر ترتيب، در اين شرايط، موسى با راهنمايى الهى تصميم گرفت شبانه با پيروان خود به سوى فلسطين (بيت المقدس) هجرت نمايد؛
وَ أوْحَينا إلى مُوسى أن أسْرِ بِعبادِى إنَّكُم مُتَّبَعُونَ؛(46)
و به موسى وحى كرديم كه: بندگان مرا شبانه حركت ده، زيرا شما مورد تعقيب قرار خواهيد گرفت.
بيان تفسير نمونه در اين باره چنين است:
پس از ماجراى ايمان ساحران و تهديدهاى فرعون، موسى به فرمان الهى، دور از چشم دشمنان، بنىاسرائيل را بسيج كرد و فرمان حركت داد و مخصوصاً شب را براى اين كار انتخاب كرد تا حركتش سنجيدهتر باشد.(47)
نويسنده كتاب تحقيقى در دين يهود در مجموع، هجرتهاى موسى را چنين ترسيممىكند:
موسى دو هجرت داشت؛ يكى زمانى كه به دفاع از يك فرد بنىاسرائيلى با قبطيان در افتاد و يكى از آنان كشته شد و او از ترس مأموران فرعون و با پيشنهاد خيرخواهانه مؤمن آل فرعون از شهر خارج شد و به صحراهاى دور كشانده شد و سختى فراوان متحمل گرديد.(48)
و مرحله دوم هجرت را اينچنين بيان مىكند؛
او تصميم گرفت با خروج نيروى اجتماعى پيرو خويش از قلب دولت جبار و استثمارگر فرعون، ضربه سياسى و اقتصادى عظيمى بر او وارد كند... فرعون چون به سياست موسى پى برد و فهميد كه اين حركت چه لطمهاى به دستگاه حكومتش وارد مىكند، به تعقيب موسى شتافت. او از مصر خارج شد... موسى پس از غرقشدن فرعون مأمور شد آنها را به سرزمين مقدس و موعود يعنى شام و بيت المقدس كوچ دهد كه در اين مسير با نافرمانىها و انحرافات قوم بنىاسرائيل روبهرو شد كه باعث سرگردانى طولانى آنان در بيابان گشت.(49)
بدين ترتيب، موسى، آن پيامبر صاحب شريعت، با پايدارى و استقامتى مثال زدنى و اخلاصى ويژه به حركت تبليغى خود در هر عرصه و شرايط ادامه مىداد و هجرت را بهمنظور گسترش دعوت و يا رفع موانع دعوت، حياتى و ضرورى مىدانست.
مواجهه با قدرتهاى بزرگ كارى نيست كه هر كس يا كسانى قادر به تحمل آن باشند، پس ممكن است بهزودى دچار ضعف روحى و نوميدى شوند. وظيفه پيشواى دانا و كاردان و آيندهنگر پيشگيرى از اين آفت است. موسى بدين منظور، پيوسته مؤمنان را با بيان آيات الهى و الطاف خداوندى، آنها را به نجات و پيروزى بر فرعونيان ستمكار اميدوارتر مىساخت. در سوره يونس آمده است:
فَما آمَنَ لِمُوسى إِلّا ذُرِّيَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلى خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَمَلَإِيْهِمْ أَنْ يَفْتِنَهُمْ؛(50)
سرانجام كسى به موسى ايمان نياورد مگر فرزندانى از قوم وى، در حالى كه بيمداشتند از آن كه مبادا فرعون و سران آنها ايشان را آزار رسانند.
اينها در حالى ايمان آوردند كه شمشير فرعونيان بالاى سر ايشان آماده بود، اما ايمانى داشتند كه تهديد و خشونت در آن مؤثر نبود و هيچ اعتنايى به وعيدها نمىكردند، آنچنان كه ساحران دربار ايمان آورده و از هيچ تهديدى نمىترسيدند.(51)
با وجود اين، موسى آنها را دربرابر تهديدها و فشارها، به رحمت خدا اميدوارى مىبخشيد:
وَقالَ مُوسى يا قَوْمِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُسْلِمِينَ؛(52)
و موسى گفت: اى قوم من، اگر به خدا ايمان آوردهايد، و اگر اهل تسليميد بر او توكل كنيد.
در مقطعى ديگر چون تصميم فرعون مبنى بر كشتن تمام پسران و زنده نگهداشتن دختران اعلام گرديد و رعب و وحشتى عميق بر بنىاسرائيل سايه افكند و به شدت نگرانشان ساخت، موسى با بيان مؤثر و نافذ در دل آنان بذر اميد كاشت؛
قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ وَاصْبِرُوا إِنَّ الأَرضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَالعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ * قالُوا أُوذِينا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِيَنا وَمِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا قالَ عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَيَسْتَخْلِفَكُمْ فِى الأَرضِ فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ؛(53)
موسى به قوم خود گفت: از خدا يارى جوييد و پايدارى ورزيد كه زمين از آنِ خداست؛ آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد مىدهد، و فرجام نيك براى پرهيزگاران است، گفتند: پيش از آن كه تو نزد ما بيايى و بعد از آن كه به سوى ما آمدى مورد آزار قرارگرفتيم. گفت: اميد است كه پروردگارتان دشمن شما را هلاك كند و شما را روى زمين جانشين آنان سازد، آنگاه بنگرد كه چگونه عمل مىكنيد.
حكايت بنىاسرائيل در قرآن نشان مىدهد كه آنان به اين رهنمود موسى عمل كردند و صبر پيشه كردند تا وعده الهى تحقق يافت؛
وَأَوْرَثْنا القَوْمَ الَّذِينَ كانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الأَرضِ وَمَغارِبَها الَّتِى بارَكْنا فِيها وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ الحُسْنى عَلى بَنِىإِسْرائِيلَ بِما صَبَرُوا وَدَمَّرْنا ماكانَ يَصْنَعُ فِرْعَونُ وَقَوْمُهُ وَماكانُوا يَعْرِشُونَ؛(54)
و به آن گروهى كه پيوسته تضعيف مىشدند بخشهاى غرب و شرق سرزمين فلسطين را كه در آن بركت قرار داده بوديم، به ميراث عطا كرديم. و به پاس آن كه صبر كردند، وعده نيكوى پروردگارت به فرزندان اسرائيل تحقق يافت، و آنچه را كه فرعون و قومش ساخته و افراشته بودند ويران كرديم.
يكى از مهمترين آفات و خطرات براى هر مكتب، انحراف مردم پس از هدايت است. وقتى بنىاسرائيل پس از هلاكت فرعون، وارث زمين و عهده دار حكومت شدند در معرض آزمايشى حساس قرار گرفتند و در مسير بازگشت از حركت شبانه خود، بر قومى بتپرست گذشتند. رسوبات فرهنگ شرك و بت پرستى در ذهن و دل اين مردم موجب گشت اين كار در نظرشان مطلوب افتد و از موسى خواستند معبودى بر ايشان قرار دهد؛
قالُوا يامُوسى اجْعَلْ لَنا إلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ؛(55)
گفتند: اى موسى همان گونه كه براى آنان خدايانى است، براى ما نيز خدايىقرارده.
موسى، بى درنگ با پاسخى قاطع و ناشى از خشمى فرو خفته، آنان را به نادانى نسبت داد و دلايل قانع كنندهاى بر بطلان خواسته آنها عرضه فرمود:
إِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُمْ فِيهِ وَباطِلٌ ما كانُوا يَعْمَلُونَ؛(56)
در حقيقت آنچه ايشان در آنند نابود و زايل و آنچه انجام مىدادند باطل است.
و به اين استدلال نيز بسنده نكرد و با تغيير لحن خطاب از عقل به دل، وجدان ايشان را پريشان و تحت تأثير قرار داد؛
قالَ أَغَيْرَ اللَّهِ أَبْغِيكُمْ إلهاً وَهُوَ فَضَّلَكُمْ عَلَى العالَمِينَ * وَ إِذ أَنْجَيْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ العَذابِ يُقَتِّلُونَ أَبْناءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ وَفِى ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ؛(57)
گفت: آيا غير از خدا معبودى براى شما بجويم؟ با اين كه او شما را بر جهانيان فضيلت داده است. و ياد كن هنگامى را كه شما را از فرعونيان نجات داديم كه شما را سخت شكنجه مىكردند، پسرانتان را مىكشتند و دخترانتان را زنده باقى مىگذاشتند و در اين، براى شما آزمايش بزرگى از سوى خدايتان بود.
همچنين هنگامى كه موسى با گروهى از نخبگان بنىاسرائيل به ميقات طور مىرود و چهلروز از قوم غايب مىگردد، مردم ظاهر بين و سطحى نگر دنباله رو سامرى گوسالهپرست شده و به سادگى به پرستش گوساله طلايى دستساز او مىپردازند. موسىپس از بازگشت، مبارزه جدى خود را با آفت جديد كه به جان ايمان و توحيد مردم افتاده آغاز مىكند؛
فَرَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِغَضْبانَ أَسِفاً قالَ يا قَوْمِ أَلَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْداً حَسَناً أَفَطالَ عَلَيْكُمُ العَهْدُ أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِى؛(58)
پس موسى خشمگين و اندوهناك به سوى قوم خود برگشت و گفت: اى قوم من، آيا پروردگارتان وعده نيكو به شما نداد؟ آيا اين مدت بر شما طولانى شد يا مىخواستيد خشمى از پروردگارتان بر شما فرود آيد؟ پس با وعده من مخالفت كرديد؟
در ابتدا با استدلال و توجه دادن فطرت مخاطبان و در انتها با برخورد قهر آميز در محو آثار شرك جديد كوشيد؛
گفت: پس برو كه بهره تو در زندگى اين است كه هر كسى به نزديكت آمد بگويى به من دست نزنيد و تورا موعدى خواهد بود كه هرگز از آن تخلّف نخواهد گشت، و اين كه آن خدايى كه پيوسته ملازمش بودى بنگر، آن را قطعاً مىسوزانيم و خاكسترش مىكنيم و در دريا فرو مىپاشيم.(59)
نمونه مبارزه موسى با عقايد و سنتهاى خرافى را در داستان ذبح بقره شاهديم كه خداوند علت ذبح بقره را در آيه 68 بقره، مبارزه با انحراف اعتقادى بنىاسرائيل معرفى مىكند. <ازآنجا كه بنىاسرائيل ساليان دراز تحت سلطه مصريان بودند، اوهام و معتقدات مصريان بر آنها چيره شده بود؛ يكى از مقدسات مصريان گاو بود كه گويا احترام و تصديق گاو در مصر همانند هند بيشتر در ميان طبقه كشاورز و دامدار رايج بود. بههر حال تقديس و پرستش گاو تا آنجا در دلشان نفوذ كرد كه اغلب، اعتقاد توحيدى پدران خود را فراموش كردند.»(60)
گاهى مبلّغ ناگزير از امتحان و آزمايش پيروان خود مىشود تا مخلص را از مدعى و اهلايمان را از اهلنفاق تميز دهد. موسى براى قومش، از ايشان عهد و ميثاق مىستاند كه اعمال ويژهاى را انجام دهند:
وَرَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِيثاقِهِمْ وَقُلْنا لَهُمْ ادْخُلُوا البابَ سُجَّداً وَقُلْنا لَهُمْ لاتَعْدُوا فِى السَّبْتِ وَأَخَذْنا مِنْهُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً؛(61)
و كوه طور را براى اتمام حجت و اخذ پيمان بر فراز سر آنها افراشتيم و آنها را گفتيم: بهحال سجده بدين درگاه در آييد. و نيز گفتيم: از حكم روز شنبه تعدى نكنيد، و از آنها پيمانى سخت گرفتيم.
قوم فرعون نيز مانند قوم موسى مورد ابتلا و آزمايش الهى قرار گرفتند؛ چه، آنها نيز مخاطب دعوت موسوى بودند و به طور مساوى از هدايتهاى او بهرهمند؛
وَلَقَدْ فَتَنّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَجاءَهُمْ رَسُولٌ كَرِيمٌ؛(62)
و ما پيش از اين، قوم فرعون را آزموديم و رسولى بزرگوار به سوى آنها فرستاديم.
از مطالعه داستان گاو بنىاسرائيل نيز كه حكم الهى به ذبح آن توسط اين قوم تعلق گرفته بود و ايشان با بهانههاى واهى از امتثال آن شانه خالى مىكردند، بر مىآيد كه هدف آن آزمايش مردم بوده است.
همچنين در سوره اعراف، آنگاه كه وعده پيروزى بر فرعون و خلافت زمين را به آنها مىدهد، به آزمايش الهى اشاره مىنمايد؛
... عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَيَسْتَخْلِفَكُمْ فِى الأَرضِ فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ؛(63)
اميد است كه پروردگارتان دشمن شما را هلاك گرداند و شما را روى زمين جانشين آنان قرار دهد و بنگرد كه شما چگونه عمل مىكنيد.
از آنجا كه تبليغ، علاوه بر انديشه و خرد انسانها با قلبها و عواطفشان نيز سروكار دارد، انبيا و مبلّغان الهى به تناسب شرايط و مخاطبان گوناگون از استدلال عقلى و يا بيان عاطفى براى تأثير گذارى و اقناع آنها بهره جستهاند.
در روش عاطفى قرآن، مطالب استدلالى و برهانى با لطافت خاص مطرح و عواطف انسانى را تحريك مىكند و در قلب مىنشيند و در انسان تغييرات ريشهاى و عميق ايجاد مىنمايد.(64)
- گاهى از استفهام (پرسش)، كه در تحريك عواطف مؤثر است بهره مىجويد؛
أَغَيْرَ اللَّهِ أَبْغِيكُمْ إلهاً وَهُوَ فَضَّلَكُمْ عَلَى العالَمِينَ؛(65)
آيا غير از خدا براى شما معبودى بجويم، در حالى كه او شما را بر جهانيان برترى دادهاست؟
- پس از بازگشت از ميقات و مواجه شدن با گمراهى قوم اينچنين از روش عاطفى استفادهمىكند؛
فَرَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِغَضْبانَ أَسِفاً قالَ يا قَوْمِ أَلَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْداً حَسَناً أَفَطالَ عَلَيْكُمُ العَهْدُ أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِى؛(66)
پس موسى خشمگين و اندوهناك به سوى قوم خود برگشت و گفت: اى قوم من آيا پروردگارتان به شما وعده نيكو نداد؟ آيا اين مدت بر شما طولانى شد يا مىخواستيد خشمى از پروردگارتان بر شما فرود آيد، كه با وعده من مخالفت كرديد؟
يكى از راههاى اعمال اين شيوه، تصريح به رابطه مخاطب با مبلّغ است، كه خيرخواهى و دلسوزى مبلّغ را تلقين مىكند؛ مانند عبارت <يا قوم» كه بارها در صدر جملات موسى آمده و يا كاربرد عبارت <ربّى و ربّكم» به جاى كلمه الله و رب، كه جملگى حكايت از سرنوشت واحد طرفين مىنمايد و بهوجود آورنده جو تفاهم و همدردى است.
گاهى نيز با اشاره به ستمى كه بر خويشتن روا داشتهاند، دلشان را مخاطب قرار مىدهد؛
وَإِذ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ العِجْلَ فَتُوبُوا إِلى بارِئِكُمْ؛(67)
و چون موسى به قوم خود گفت: اى قوم من، شما با پرستش گوساله بر خود ستم كرديد، پس به درگاه آفريننده خود توبه كنيد.
در مجموع، اين شيوه در دعوت موسى با ظريفترين راهها، در موارد بسيارى بهكار رفتهاست.
تربيت و تعيين طليعه داعيان و پيشتازان حركت دينى، از تلاشهاى هدفدار و مؤثر انبيا و مبلّغان الهى بوده است. مبلّغانى همچون پيامبر اسلام(ص) و حضرت ابراهيم(ع) از خانواده خود هسته مركزى دعوت را تشكيل دادند و موسى نيز ضمن آن كه نخستين پيروانش از ذريه و خاندان اوست، نخبگان قوم را به عنوان نقباى بنىاسرائيل تربيت و به مردم معرفى مىنمايد.
و لَقَد أخذ اللَّهَ ميثاقَ بَنىإسرائيلَ وَ بَعثنا مِنْهُمْ اثنَى عَشَر نَقِيباً...؛(68)
در حقيقت، ما از بنىاسرائيل پيمان گرفتيم و از آنان دوازده پيشوا و نقيب برانگيختيم.
نويسنده المنهج الحركى فى القرآن الكريم ضمن تعريف نقيب، درباره اين شيوه چنين مىنويسد:
نقيب، به عالم، جستجوگر و آشنا به احوال دين و دنياى قوم گفته مىشود، بدون آن كه دريافت كننده وحى الهى باشد. <موسى از ميان قومش نقيبانى بر مىگزيند كه همكاران و وزيران او در حركت رسالت، بازوان پرتوان و چشمان تيز بين و كارگزاران تبليغى او در ميان اسباط بنىاسرائيل بودند.(69)
رديف | شيوهها | محل اجرا | نوعبيان | وسايل وابزارها | زمينهها(عواملموجبه ) | هدف | ميزانپذيرش |
1 | اعلام صريح رسالت واظهار عقايد | دربار فرعون و ميان مردم | گفتارى | ذكر خدا و صفات او | عدم شناخت مردم از ربّ و خداى واقعى | شناساندن خداى واقعى و صفاتاو | خوب |
2 | گفتار نرم و دلپذير | دربار فرعون و ميان مردم | گفتارى | سخنان ناصحانه عدم مقابله به مثلو | اميد به هدايت همه | رام شدن دلها | خوب |
3 | برخورد شجاعانهبا تهديدهاى فرعون | دربار فرعون | گفتارى - عملى | قاطعيت و صراحت | ترس بىحدّ بنىاسرائيل از فرعونيان | از بين بردن هراس بيجاى مردم از قيام | خوب |
4 | انذار و هشدار | همهجا | گفتارى | داستان گذشتگان، عذابالهى | حق نانيوشى مخاطبان | كاهش عناد مشركان | متوسط |
5 | بيّنات و دلايلروشن | دربار فرعون و جامعه | گفتارى | استدلال،مقايسه، بيان سرنوشت ظلم و كفر | عقلگرايى گروهى از مردم | اثبات حقانيت خداى واحد | متوسط |
6 | دعا و تضرّع به درگاه الهى | در خلوت و در جامعه | گفتارى - عملى | - | خدا گرايى خطرى مخاطبان | ايجاد جرقّه در دل مخاطبان | متوسط |
7 | يادآورى نعمتهاى الهىو سرگذشت امتها | در جامعه و بين نزديكان | گفتارى | - | غفلت مردم از خداى واقعى | دفع روحيه ذلتپذيرى بنىاسرائيل | خوب |
8 | كنارهگيرى و برائتاز بىايمانها | دربار فرعون ،جامعه مشرك | گفتارى - عملى | اعتزال، قطع ارتباط | اميدروارى مشركان به تسليم شدن مؤمنان | بهرسميت نشناختن شرك | متوسط |
9 | جلب همكارى هارون | همهجا بهويژه دربار فرعون | گفتارى - عملى | - | لكنت زبان موسى و تنهايىاو | رفع نواقص احتمالى در راه دعوت | عالى |
10 | هجرت براى يافتن عرصههاى جديد دعوت | سفر بهمدين و بازگشت به مصر | عملى | - | مسدود شدن دعوت در اثر فشارها | ايجاد فرصت و عرصه جديد براى دعوت | عالى |
11 | اميد دادن و پرهيز از يأس | همهجا | گفتارى | - | روحيه خوارى و ذلت در بنىاسرائيل | تقويت روحى جبهه ايمان | متوسط |
12 | مبارزه با انحرافات و خرافهها | مصر | گفتارى - عملى | تعاليم الهى و بيانات توحيدى | روحيه خرافهپذيرى بنىاسرائيل | آگاهى بخشى و جلوگيرىاز انحراف بيشتر مردم | خوب |
13 | آزمايش و تصفيه ياران | مصر، در جمع پيروان | عملى | آب رودخانه و ماهىگيرى، گاو بنىاسرائيل | نامشخص بودن صف مؤمنان حقيقى و ظاهرى | شناخت ياران مخلص | خوب |
14 | برخورد عاطفى | در همهجا | گفتارى - عملى | عبارات عاطفى (ياقومِ) و... | مؤثر بودن محبّت | نفوذ در دل مخاطبان | خوب |
15 | تعيين نقيبان، كادر اصلى دعوت | مصر و بيابان | عملى | آزمايش و امتحان | تأثير بسيارِ نمونههاى هدايت بر مخاطبان | تربيت اسوهها و نمونههايى از مكتب | خوب |