مؤمن آل فرعون

قرآن مجيد در معرفى چهره‏هاى برتر انسانيت به انبيا اكتفا نكرده و چهره مصلحان ديگرى را نيز براى جامعه انسانى ترسيم كرده است. مؤمن آل فرعون از جمله درخشان‏ترين چهره‏هاى قرآنى است كه به موازات پيامبر زمانش در راه دعوت الى‏الله كوشيده و هر گزندى را به جان خريده است.

مؤمن آل فرعون در قرآن به خاطر تلاش براى حفظ جان موسى، پيامبر زمانش، و نيز مخالفت با فرعون قدرتمند و ستمگر مورد ستايش قرار گرفته و داستان اعتراض و ارشاد او دربرابر فرعونيان، با شكوه و جلوه خاصى در آيات سوره مؤمن بيان شده است. از همين رو در لسان مبارك رسول‏خدا(ص)، وى يكى از صديقان و پيشتازان شمرده شده است؛

قال رسول الله (ص): الصديقون ثلاثة: مؤمن آل ياسين و حزقيل مؤمن آل‏فرعون و على بن أبى‏طالب و هو افضلهم؛

رسول‏خدا(ص) فرمود: صديقان سه تن‏اند؛ مؤمن آل ياسين و حزقيل، مؤمن آل‏فرعون و على بن ابى‏طالب كه با فضيلت‏ترين آنهاست.(1)

عن رسول الله(ص): سُبَّاق الأمم ثلاثة على بن أبي‏طالب و صاحب ياسين و مؤمن آل‏فرعون؛(2)

صاحب تفسير كشّاف درباره اين شخصيت قرآنى مى‏گويد:

وى از قبطيان بوده و پسر عموى فرعون محسوب مى‏شده و نيز گفته‏اند: وى از بنى‏اسرائيل بوده است. به‏هرحال وى به موسى ايمان آورد، و گفته شده: نامش سمعان يا حبيب بوده است. نيز نامش را بعضى خربيل يا حزبيل دانسته‏اند.(3)

مؤمن، اسوه اصلاحگرى و حمايت از رسالت انبيا

مؤمن آل فرعون را بايد يك مصلح كامل قلمداد كرد، چرا كه در محيطى شرك آلود و طغيان زده و پر از ستم، و با وجود برخوردارى از مكنت و دارايى دنيوى به همه تعلقات و مظاهر دنيا پشت مى‏كند و با تمام وجود نداى دفاع از پيامبر زمان را سر مى‏دهد و با فريادى رسا و قاطع، سردمداران كفر را به ايمان فرا مى‏خواند. او به بهانه دفاع از يك بى‏گناه وارد عرصه‏اى تبليغى مى‏شود و با بهره‏بردارى مناسب از فرصت به‏دست آمده و توجه عموم، به‏بيان انديشه‏هاى اصلاحى خود مى‏پردازد؛ انديشه‏هايى كه شامل توحيد، معاد و تشويق به ايمان و عمل صالح و غيره است.

شيوه‏هاى تبليغى مؤمن آل‏فرعون

1. فعاليت پنهانى براى دعوت

گاهى شدت فشار مخالفان به حدى است كه اظهار دعوت به مفهوم قرار دادن آن در معرض خطر قطعى است، پس براى مؤمن آل فرعون كه داراى منصبى حكومتى و از نزديكان فرعون است و مى‏تواند حمايت عملى مؤثرى براى دعوت فراهم سازد، كتمان ايمان در شرايطى بسيار بجاست، تا زمانى كه به اقتضاى شرايط جديد، صورت علنى يابد. زمانى كه جان موسى از سوى فرعون تهديد مى‏شود فعاليت جدى او آغاز مى‏گردد:

وَقالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ يَقُولَ رَبِّىَ اللَّهُ؛(4)

و مردى مؤمن از خاندان فرعون كه ايمان خود را نهان مى‏داشت، گفت: آيا مردى را مى‏كشيد كه مى‏گويد: پروردگار من خداست؟

در مجموعه قصص القرآن‏الكريم نوشته محمدعلى دخيل چنين آمده است:

او حزبيل پسر عموى فرعون و ولى عهد او بوده كه ايمانش را در هنگام ضرورت پنهان مى‏داشت و چون شرايط مساعد گشت، ايمان خود را علنى ساخت. ولى در هر شرايط تابع دستورهاى الهى بود.(5)

2. منطق كوبنده واستدلال خدشه‏ناپذير

مؤمن به‏خوبى مى‏داند با اندك دفاعى از موسى و رسالت او، امنيتى براى او نخواهد ماند، اما، مع‏الوصف به دفاعى جانانه و همه جانبه مى‏پردازد كه نخستين مرحله آن متزلزل ساختن منطق فرعونيان است. مى‏گويد: به مجرد اين كه كسى بگويد: خدا پروردگار من است، او را مى‏كشيد؟ اين جمله خود حاوى استدلال است؛

أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ يَقُولَ رَبِّىَ اللَّهُ وَقَدْ جاءَكُمْ بِالبَيِّناتِ مِنْ رَبِّكُمْ؛(6)

آيا مردى رامى‏كشيد كه مى‏گويد: پروردگار من خداست؟ و مسلماً براى شما از جانب پروردگارتان دلايل آشكارى آورده است.

استدلال‏هاى ديگر او به قرار زير است:

وَإِنْ يَكُ كاذِباً فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِنْ يَكُ صادِقاً يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِى يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لايَهْدِى مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذّابٌ؛(7)

و اگر دروغگو باشد، دروغش به زيان اوست، و اگر راستگو باشد، برخى از آنچه به شما وعده مى‏دهد به شما خواهد رسيد، چرا كه خدا كسى را كه افراط كار دروغزن باشد هدايت نمى‏كند.

يا قَوْمِ لَكُمُ المُلْكُ اليَوْمَ ظاهِرِينَ فِى الأَرْضِ فَمَنْ يَنْصُرُنا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جاءَنا؛(8)

اى قوم من، امروز فرمانروايى از آن شماست و در اين سرزمين مسلطيد، ولى چه‏كسى ما را از بلاى خدا - اگر به ما برسد - حمايت خواهد كرد؟

اين انكار شديدى از جانب مؤمن است كه مى‏خواهيد جنايت بزرگى مانند قتل يك‏نفس محترم مرتكب شويد و هيچ دليلى براى آن نداريد مگر كلمه حقى كه گفته و براى سخن حقش نه يك دليل بلكه دلايل روشن متعددى از جانب آن كه خدايش مى‏خواند آورده است، و اين نوعى آماده‏سازى مخاطبان براى اعتراف آنها به حقانيت دعوت موسى و آرام كردن خشم آنهاست.(9)

در مرحله‏اى ديگر از تبليغ خود، دعوت فرعونيان را پوچ و بى‏معنا و بدين سبب غيرقابل اعتنا مى‏شمرد:

لاجَرَمَ أَنَّما تَدْعُونَنِى إِلَيْهِ لَيْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِى الدُّنْيا وَلا فِى الآخِرَةِ وَأَنَّ مَرَدَّنا إِلَى اللَّهِ؛(10)

آنچه مرا به سوى آن دعوت مى‏كنيد، به ناچار نه در دنيا و نه در آخرت (در خور) خواندن نيست و در حقيقت، برگشت ما به سوى خداست.

3. انذار همراه با يادآورى

همان‏گونه كه در سيره برخى از انبيا ديديم، مؤمن آل فرعون نيز گاهى با يادآورى و انذار توأمان، آهنگ تحريك و اقناع مخاطبان را مى‏نمايد، دو شيوه‏اى كه به‏خوبى يكديگر را تكميل مى‏كنند؛

وَقالَ الَّذِى آمَنَ يا قَوْمِ إِنِّى أَخافُ عَلَيْكُمْ مِثْلَ يَوْمِ الأَحْزابِ * مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَعادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَمَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ؛(11)

و كسى كه ايمان آورده بود گفت: اى قوم من، من از روزى مثل روز دسته‏هاى مخالف خدا بر شما مى‏ترسم.

در اين آيات، انذار و يادآورى سرگذشت اقوام پيشين به همراه يكديگر، يك روند تبليغى مؤثر را به وجود آورده است كه مى‏تواند هر مخاطب حق‏پذيرى را به تأثر وادارد.

وَيا قَوْمِ إِنِّى أَخافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنادِ * يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ ما لَكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ؛(12)

و اى قوم من، من شما را از روزى كه مردم يكديگر را ندا در مى‏دهند، بيم دارم.

و در پايان يادآورى‏ها، استدلال‏ها و نصيحت‏ها، براى اتمام حجت، انذارى صريح و تكان دهنده را ارائه مى‏كند كه حاوى نوعى برائت نيز هست؛

الَّْذِينَ يُجادِلُونَ فِى‏آياتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبّارٍ؛(13)

كسانى كه درباره آيات خدا - بدون حجتى كه براى آنان آمده باشد - مجادله مى‏كنند، اين ستيزه در نزد خدا و كسانى كه ايمان آورده‏اند عداوت بزرگى است. اين‏گونه خدا بر دل هر متكبر زورگويى مهر مى‏نهد.

آيه 34 سوره مؤمن نيز بر يادآورى ماجراى دعوت پر از اعجاز و عبرت يوسف آغاز مى‏شود و با انذار گمراهى دائم مشركان پايان مى‏يابد؛

وَلَقَدْ جاءَكُمْ يُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالبَيِّناتِ فَما زِلْتُمْ فِى شَكٍّ مِمّا جاءَكُمْ بِهِ؛(14)

و به يقين، يوسف پيش از اين، دلايل آشكار براى شما آورده، و از آنچه برايتان آورد همواره در ترديد بوديد.

4. خيرخواهى و دلسوزى بسيار

از شيوه‏هاى مشترك انبيا و اوليا در تبليغ دين اين است كه سرنوشت خودشان و مخاطبان را يكسان به حساب آورند و براى آن ناصحانه دلسوزى كنند. ازاين‏رو مؤمن آل فرعون، اين‏گونه به مردم هشدار مى‏دهد:

فَمَنْ يَنْصُرُنا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جاءَنا؛(15)

پس چه كسى ما را از بلاى خدا - اگر به ما رسد - حمايت خواهد كرد؟

إِنِّى أَخافُ عَلَيْكُمْ مِثْلَ يَوْمِ الأَحْزابِ؛(16)

من بر شما از مثل روز عذاب دسته‏هاى مخالف خدا مى‏ترسم.

يا قَوْمِ إِنَّما هذِهِ الحَياةُ الدُّنْيا مَتاعٌ وَإِنَّ الآخِرَةَ هِىَ دارُ القَرارِ؛(17)

اى قوم من، اين زندگى دنيا تنها كالايى ناچيز است، و در حقيقت، آن آخرت است كه سراى پايدار است.

وَيا قَوْمِ ما لِى أَدْعُوكُمْ إِلى النَّجاةِ وَتَدْعُونَنِى إِلى النّارِ؛(18)

و اى قوم من، چه شده است كه من شما را به نجات مى‏خوانم و شما مرا به آتش مى‏خوانيد؟

بيش از هر چيز بايد به لحن و سياق آيات فوق دقت كرد تا عمق دلسوزى و خيرخواهى مؤمن براى مردم روشن گردد.

5. تبليغ در مراحل متعدد

از ظاهر آيات برمى‏آيد كه تبليغ مؤمن داراى مراحل متعدد بوده است و با طى يك مرحله، در صدد يافتن فرصت ديگر بوده و پيام‏هاى خود را در فراگرد تبليغى جديد عرضه مى‏كرده است. آيات 28 تا 35 سوره مؤمن را مى‏توان حكايت كننده مرحله اول دعوت وى دانست و آيات 38 تا 46 بازگو كننده مرحله دوم مى‏باشند. گفتنى آن كه به نظر مى‏رسد با مردد شدن فرعونيان در مورد قتل موسى مرحله اول دعوت او به توفيق نايل شد، و در مرحله دوم وقت آن رسيده كه مبلّغ ضمن تقويت اين نتيجه، درپى تثبيت عقايد و پيام‏هاى ديگر خويش باشد. جالب است كه ترتيب شيوه‏هاى اتخاذ شده در دو مرحله متفاوت است؛ به‏عنوان مثال در مرحله دوم شيوه ترغيب و تشويق بسيار بيشتر از مرحله اول به كار رفته و در عوض انذار در مرحله اول بيشتر به‏چشم مى‏خورد.

6. شيوه همراهى و مدارا بامخاطبان

از آن‏جا كه يكباره نمى‏توان تماميت عقل و دل مخاطبان را در اختيار گرفت، در مراحل اوليه دعوت، نوعى همراهى و اميد هدايت تدريجى ضرورت مى‏يابد. مؤمن از ابتدا سخن‏نهايى و اعتقاد كامل را بازگو نكرد، چه، مخاطبان از تلقى و تحمل آن عاجز بودند. پس نوعى همراهى و تسهيل امر موجب تمايل آنان به پيام او گرديد، به اين ترتيب كه، هرچند مى‏داند تمام گفتار موسى راست و صحيح است با ظاهر شك و دودلى مى‏گويد: وَإِنْ يَكُ كاذِباً فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ، و اگر دروغگو باشد، دروغش به زيان اوست.

و نيز به‏جاى آن كه به تمام آنچه موسى وعده داده اشاره كند، بعضى از آن را متعرض شده‏است؛

وَإِنْ يَكُ صادِقاً يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِى يَعِدُكُمْ؛(19)

و اگر راستگو باشد، بعضى از آنچه شما را وعده داده به شما مى‏رسد.

<اگر پرسيده شود چرا گفت: بعضى از آنچه وعده‏تان داده به شما مى‏رسد، در حالى كه او نبى راستگويى است و هر چه وعده داده بدون استثنا بايد عملى شود، پاسخ اين است كه چون او در مقابل دشمنان موسى و منكران دعوتش نياز داشت تا قدرى با آنان مدارا و ملايمت كند و راه ميانه را بپيمايد و از در خيرخواهى درآيد، طورى كه زمينه براى قبول آنها فراهم‏تر شود و چون از او شنيدند پيامش را رد نكنند.»(20)

7. تشويق و ترغيب

بخش قابل توجهى از آيات دعوت مؤمن آل فرعون را تشويق‏ها و اميدبخشى‏هاى او به‏مخاطبان تشكيل مى‏دهد. وى آن‏گاه كه شيوه‏هاى استدلال و انذار و يادآورى را بى‏اثر يا كم‏اثر مى‏بيند، در دومين فرآيند تبليغى خود، بيش از هر روش، به تشويق و اظهار خيرخواهى مى‏پردازد و با بيان نعمت‏ها و پاداش‏هاى الهى، آنان را به پذيرش و التزام به پيام‏ها سوق مى‏دهد؛

- تشويق به يافتن راه رشد:

وَقالَ الَّذِى آمَنَ يا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشادِ؛(21)

و آن كس كه ايمان آورده بود گفت: اى قوم من، مرا پيروى كنيد تا شما را به راه درست هدايت‏كنم.

- تشويق به ورود به بهشت:

وَمَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيها بِغَيْرِحِسابٍ؛(22)

و هر كس كه كار شايسته‏اى كند، چه مرد باشد يا زن، در حالى كه ايمان داشته باشد، درنتيجه، آنان داخل بهشت مى‏شوند و در آن‏جا بى‏حساب روزى مى‏يابند.

- ترغيب به آرامش سراى ديگر:

يا قَوْمِ إِنَّما هذِهِ الحَياةُ الدُّنْيا مَتاعٌ وَإِنَّ الآخِرَةَ هِىَ دارُ القَرارِ؛(23)

اى قوم من، اين زندگى دنيا تنها كالايى ناچيز است و در حقيقت، آن سراى آخرت است كه سراى پايدار است.

8. شيوه مقايسه

درباره تأثير و كاربرد روش مقايسه در دعوت‏هاى انبيا مطالبى در پيش گفته‏ايم. در دعوت مؤمن نيز، اسلوب مقايسه به نيكوترين وجه مورد بهره‏بردارى قرار گرفته تا ضمن روشنگرى و آگاهى بخشى، فطرت و روان مخاطبان را به پذيرش حق و نداى توحيد تحريك و تحريض نمايد. گاهى حيات دنيوى و اخروى را مقايسه مى‏كند تا عنايت مخاطب را به آخرت جلب نمايد:

يا قَوْمِ إِنَّما هذِهِ الحَياةُ الدُّنْيا مَتاعٌ وَإِنَّ الآخِرَةَ هِىَ دارُ القَرارِ؛(24)

اى قوم من، اين زندگى دنيا تنها كالايى ناچيز است و آن آخرت است كه سراى پايداراست.

در سخنى ديگر، كار بد و خوب و جزاى هر يك در پيشگاه خدا را مقايسه مى‏كند، تا به نيكى تشويق نمايد؛

مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلا يُجْزى‏ إِلّا مِثْلَها وَمَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيها بِغَيْرِ حِسابٍ؛(25)

هر كه بدى كند، جز به مانند آن كيفر نمى‏يابد. و هر كه كار شايسته كند - چه مرد باشد يازن- در حالى كه ايمان داشته باشد، در نتيجه آنان وارد بهشت مى‏شوند و در آن‏جا بى‏حساب روزى مى‏يابند.

گاهى نيز دعوت بى محتواى جبهه مقابل را با دعوت نجات‏بخش خويش مقايسه مى‏كند تا آنان را به قبول آن سوق دهد؛

وَيا قَوْمِ ما لِى أَدْعُوكُمْ إِلى النَّجاةِ وَتَدْعُونَنِى إِلى النّارِ * تَدْعُونَنِى لِأَكْفُرَ بِاللَّهِ وَأُشْرِكَ بِهِ مالَيْسَ لِى بِهِ عِلْمٌ وَأَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى العَزِيزِ الغَفّارِ؛(26)

و اى قوم من، چه شده است كه من شما را به نجات فرا مى‏خوانم و شما مرا به آتش مى‏خوانيد؟ مرا دعوت مى‏كنيد كه به خدا كافر شوم و چيزى را كه بدان علم ندارم با او شريك گردانم و من شما را به سوى آن ارجمند آمرزنده دعوت مى‏كنم.

زمخشرى در اين خصوص مى‏گويد: آن‏گاه به مقايسه دو دعوت پرداخت؛ دعوتى به دين خدا كه نتيجه آن رهايى است و دعوتى به اعتقاد به شركا كه عاقبت آن آتش است، و مردم را با تلاش زياد به هشيارى فراخواند و بدين ترتيب خداوند او را حجت و مايه عبرت آل فرعون قرار داد.(27)

در انتها، نتيجه گيرى او نيز دربردارنده مقايسه‏اى مؤثر است؛

لاجَرَمَ أَنَّما تَدْعُونَنِى إِلَيْهِ لَيْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِى الدُّنْيا وَلا فِى الآخِرَةِ وَأَنَّ مَرَدَّنا إِلَى اللَّهِ وَأَنَّ المُسْرِفِينَ هُمْ أَصْحابُ النّارِ؛(28)

آنچه مرا به سوى آن مى‏خوانيد به ناچار نه در دنيا و نه در آخرت، در خور خواندن نيست و در حقيقت، برگشت ما به سوى خداست و افراط گران همدمان آتشند.

در تفسير آيه فوق، مؤلف تفسير كشّاف مى‏نويسد:

يعنى آنچه مرا بدان مى‏خوانيد حتى نمى‏تواند كسى را به سوى خودش بخواند، چرا كه لازم است معبود واقعى، بندگان را به طاعت خويش فرا خواند و سپس بندگان براى عبادت او تبليغ كنند، در حالى كه اين معبود شما نه خود دعوت مى‏كند و نه مدعى ربوبيت است... در دنيا جمادى بيش نيست و در آخرت هم، اگر خدا به او نيرويى دهد از پرستش كنندگانش بيزارى خواهد جست.(29)

جدول مشخصات و عناصر شيوه‏هاى تبليغ مؤمن آل فرعون‏

رديف شيوه‏ها محل اجرا نوع‏بيان وسايل وابزارها زمينه‏ها(عواملموجبه ) هدف ميزان‏پذيرش
1 فعاليت پنهانى براى حمايت دعوت ‏سرزمين بنى‏اسرائيل‏ گفتارى و عملى پنهان‏نمودن ايمان، نفوذ ‏در دربار حكومتى‏ عدم امكان تبليغ علنى‏ توسعه تدريجى‏ قلمرو دعوت‏ خوب
2 منطق كوبنده و استدلال خدشه‏ناپذير دربار فرعون‏ گفتارى پرسش، استدلال منطقى، ياد قدرت خدا حق‏پذيرى فطرى همه انسان‏ها ‏تحريك وجدان درباريان‏ خوب
3 انذار همراه با يادآورى دربار فرعون‏ گفتارى ‏ذكر قيامت، غضب خدا و... حق‏پذيرى فطرى همه انسان‏ها بيدارى خفتگان و غافلان متوسط
4 خيرخواهى و دلسوزى بسيار دربار فرعون‏ گفتارى و عملى جملات عاطفى، مقايسه ‏رام‏كردن دل‏هاى مخاطبان‏ بيدارى خفتگان و غافلان متوسط
5 تبليغ در مراحل متعدد ‏سرزمين بنى‏اسرائيل‏ عملى‏ ‏پنهان‏كارى، انذار، ترغيب، انذار و... ضرورت تنوع و تغيير شيوه‏ها نفوذ تدريجى در دل مخاطبان‏ خوب
6 همراهى و مدارا با مخاطبان دربار فرعون‏ گفتارى - احساس همبستگى مخاطبان با دعوتگر بدست‏آوردن اعتماد متوسط
7 تشويق و ترغيب‏ دربار فرعون‏ گفتارى ياد بهشت و روزى بى‏نهايت آن‏ ‏‏تأثير تشويق در جان انسان‏  رام‏كردن دل‏ها متوسط
8 شيوه مقايسه‏ دربار فرعون‏ گفتارى - ‏تأثير مقايسه در قبول حق‏‏ واگذارى نتيجه‏گيرى‏ به مخاطبان خوب


1 - هاشم بحرانى، البرهان فى تفسير القرآن، ج 4، ص 96.
2 - زمخشرى، الكشّاف، ج 2، ص 162.
3 - زمخشرى، الكشّاف، ج 2، ص 162.
4 - مؤمن (40) آيه 28.
5 - على محمد على دخيل، قصص القرآن الكريم، ص 11.
6 - مؤمن (40) آيه 28.
7 - مؤمن (40) آيه 28.
8 - همان، آيه 29.
9 - زمخشرى، الكشّاف، ج 4، ص 162.
10 - مؤمن (40) آيه 43.
11 - همان، آيات 30 - 31.
12 - همان، آيات 32 - 33.
13 - همان، آيه 35.
14 - همان، آيه 34.
15 - همان، آيه 29.
16 - همان، آيه 30.
17 - همان، آيه 39.
18 - همان، آيه 41.
19 - همان، آيه 28.
20 - زمخشرى، الكشّاف، ج 4، ص 163.
21 - مؤمن (40) آيه 38.
22 - همان، آيه 40.
23 - همان، آيه 39.
24 - همان، آيه 39.
25 - همان، آيه 40.
26 - همان، آيات 41 - 42.
27 - زمخشرى، الكشّاف، ج 4، ص 168.
28 - مؤمن (40) آيه 43.
29 - زمخشرى، الكشّاف، ج 4، ص 170.