يكى از شخصيتهاى بارز و برجسته قرآن لقمان حكيم است كه در تاريخ نيز از او بسيار ياد شده است. وى از دانشمندان تيزبين و دورانديش و حكيمان فرزانه جهان بشريت و معاصر حضرت داود نبى بوده است. برخى او را غلامى سياه از سرزمين سودان دانستهاند كه دلى روشن و انديشهاى باز و ايمانى استوار داشت.(1) بعضى ديگر گفتهاند: عبدى حبشى و قاضى در ميان بنىاسرائيل بوده است.(2) ديگرى گويد: او قهرمان و حكيمى افسانهاى از عربستان پيش از اسلام است.(3)
نام لقمان تنها دوبار در سراسر قرآن ذكر شده، اما آيات متعددى صفات و مواعظ او را بيان مىكند و يك سوره بهنام اوست. مهمترين موضوع درباره اين شخصيت قرآنى اين است كه آيا او پيامبر بوده يا نه. در اين خصوص، بيشتر روايات موجود، نبوت وى را نفى كرده و او را عبد صالح خدا معرفى كردهاند. صاحب مجمع البيان مىگويد:
نافع از ابن عمر روايت كرده كه گفت: از رسولخدا شنيدم مىفرمود: بحق مىگويم كه لقمان پيغمبر نبود، و لكن بندهاى بود كه بسيار فكر مىكرد و يقين خوبى داشت، خدايش را دوست مىداشت و خدا نيز دوستدار او بود و به دادن حكمت بر او منتنهاد.(4)
قرآن او را بيش از هر صفت، به فرزانگى ستوده است:
وَلَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ؛(5)
و به راستى، لقمان را حكمت داديم كه: خداوند را سپاس بگزار.
وَمَنْ يُؤْتَ الحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِىَ خَيْراً كَثِيراً؛(6)
و هر كس فرزانگى داده شود، نيكى بسيار داده شده است.
حكمت در لغت معناى جامع و وسيعى دارد كه بر هر سخن و نظريه محكم و پابرجا كه ضامن سعادت انسان است گفته مىشود، بنابراين هر نظريه سودمندى كه ضامن صلاح فرد و اجتماع باشد از مصاديق حكمت است.(7) اما با توجه به گستره مفهوم حكمت، مىتوان اين واژه را جامع فضايل نظرى و عملى دانست. حكيم در انديشه و رفتار بهترين و مناسبترين مورد را برمىگزيند و پى مىگيرد.
لقمان در عرصه انديشه، با والاترين افكار و آرا به ارشاد مىپرداخت و در عرصه عمل نيز كاملترين اخلاق و سلوك را به نمايش مىگذاشت. از اين رو، شخصيتش -كه مركب از انديشه و عمل او بود - الگوى تمام عيار مؤمنان و حقجويان بود؛ مهمترين جلوه حكمت لقمانى شركستيزى او در همه فرصتها بود كه در آيه زير منعكس است:
وَإِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يا بُنَىَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ؛(8)
و ياد كن هنگامى را كه لقمان به پسر خويش - در حالى كه او را اندرز مىداد - گفت: اى پسرك من، به خدا شرك مياور كه بهراستى شرك ستمى بزرگ است.
يكى از جالبترين مظاهر حكمت لقمان را در اينجا مىآوريم:
روزى مولايش دستور ذبح گوسفندى و طبخ بهترين عضو آنرا به او داد، او دل و زبانش را آورد. باز دستور طبخ پليدترين اعضا را داد. لقمان اين بار نيز دل و زبانش را آورد. مولا نگاهى تعجب آميز به او كرد و سبب را پرسيد. پاسخ داد:
إنّهما اطيب شىء إذا طابا وأخبث شىء إذا خبثا؛ اين دو پاكترين چيزها هستند اگر پاكشوند و آلودهترين اشياء هستند اگر ناپاك شوند.(9)
در روايتى كه حماد از امام صادق(ع) نقل مىكند جمع حكمت عملى و نظرى را در شخصيت لقمان مىتوان مشاهده كرد:
از امام صادق(ع) درباره لقمان و حكمت خدادادش پرسيدم، فرمود: بهخداوند سوگند فرزانگى لقمان به سبب دارايى، مقام خانوادگى و اجتماعى، قدرت جسمانى و يا زيبايى چهره به او ارزانى نگشت، بلكه وى مردى نيرومند در مسائل دينى (الهى) بود و پاكدامن، كم سخن، دل آرام، تيزبين، دورانديش، عبرت آموز و بسيار انديش بود و هرگز غضب نكرد وهيچگاه با كسى شوخى نكرد و بر چيزى از امور دنيا شادى نكرد و از هيچ كارى از كارهاى دنيا اندوهگين نگشت.(10)
جلوه ديگر حكمت او سفارش زير است كه حاوى استدلالى لطيف نيز مىباشد:
پسرم، به دنيا اعتماد نكن و دلت را بدان مشغول مدار. چه، خداى تعالى هيچ خلقى را خوارتر از دنيا نيافريده. هيچ مىبينى كه نعيم دنيا را مزد و پاداش مطيعان نكرده و نمىبينى كه بلاى دنيا را عقوبت گناهكاران قرار نداده؟!(11)
در حالى كه لقمان به حكمت و فرزانگى مشهور است، مىتوان شيوههاى متعددى را از سلوك تبليغى او بهويژه از درون حكمت لقمانى برداشت نمود:
با آن كه طبق قول مشهور، لقمان بهمقام نبوت نايل نشده بود، اما همواره بنابر وظيفهاى كه بر عهده دانشمندان و فرهيختگان است بهارشاد و هدايت مردم همت مىگماشت و احساس مسؤوليت تبليغى در رفتارش كاملاً مشهود بود. علاوه بر وعظها و اندرزهايى كه در برخوردهاى فردى و اجتماعى و خطاب بهافراد و گروهها اظهار مىنمود، در پى يافتن فرصتهاى جديد براى اعمال شيوههاى ديگر تبليغ نيزبود؛
لقمان هرگز از دو نفر كه نزاع و برخوردى داشتند نگذشت مگر آن كه بين آن دو را اصلاح كرد و از آن دو عبور نكرد مگر پس از آن كه دوستدار يكديگر شدند، و هرگز سخن نيكويى نشنيد مگر آن كه تفسيرش را پرسيد... لقمان بسيار با فقها و حكيمان نشست و برخاست مىكرد و به ديدن قاضيان و پادشاهان مىرفت و براى ايشان دلسوزى و خيرخواهى مىكرد كه چگونه به ملك و سلطنت دل بسته و از خدا روىگرداندهاند؟!(12)
در كاربرد حكمتهاى ارشادى، بلاغت سخن در اقناع مخاطبان نقش اساسى ايفا مىكند و از جمله عوامل مهم بلاغت و رسايى كلام، دربرداشتن تمثيل و تشبيه است. با اين صناعت ادبى و بلاغى مىتوان عميقترين مفاهيم عقيدتى و معانى اخلاقى را به سادهترين بيان تفهيم نمود و چون شهدى گوارا به كام مخاطبان ريخت. بسيارى از حكمتها ونصيحتهاى مؤثر لقمان حاوى نوعى تمثيل، تشبيه يا استعاره و روشهاى مشابه آنهاست:
يا بنى ان الدنيا بحر عميق قد هلك فيها عالم كثير فاجعل سفينتك فيها الإيمان و شراعك التوكل؛(13)
اى پسرم، دنيا دريايى است عميق كه دانشمندانى بسيار در آن هلاك شدهاند، پس تو كشتى خود را در اين دريا ايمان قرار بده و بادبان آن را از توكل بساز.
نمونه تمثيل را در اين سخنان نيز شاهديم:
پسرم در اين دنيا چون گوسفندى مباش كه در زراعتى سبز و خرم بيفتد و بچرد تا فربهشود، كه هر چه زودتر فربه شود به كارد قصاب نزديكتر شده باشد. بلكه دنيا را بهمنزله پلى بگير كه بر روى نهرى زده باشند كه تو از آن بگذرى و رهايش كنى و تا ابد بهسوى آن باز نگردى. پس بايد آن را خراب كنى نه آن كه تعمير نمايى چون تو مأمور تعمير آن نيستى.(14)
و اين هم نمونهاى از استعاره در خدمت ارشاد و وعظ:
يا بنى انى نقلت الحجارة و الحديد فلم اجد شيئاً اثقل من قرين السوء؛(15)
اى پسرم، من سنگ و آهن را جابهجا كردهام اما تاكنون چيزى را سنگينتر از همنشين بد نيافتهام.
به برخى ديگر از نمونههاى تشبيه و تمثيل از زبان لقمان توجه كنيد:
اى پسرم، از همنشينى فاسقان بر حذر باش، كه اينان چون سگانند؛ اگر چيزى نزد تو بيابند بخورند و اگر نيابند تو را مذمت كنند و رسوا سازند. و دوستىشان براى لحظهاى است.
نيز به فرزندش سفارش نمود:
اى پسرم، نماز را به پا دار كه نماز در دين خدا به مثابه ستون خيمه است كه اگر ستون خيمه استوار باشد، ريسمانها و ميخها و سايبانها پابرجا مىماند و اگر ستون تزلزل يابد ريسمان و ميخ و چادر سودى نخواهند بخشيد.(16)
محور سلسله مواعظ و حكمتهاى لقمان را نهى از شرك تشكيل مىدهد، چرا كه در طول تاريخ، اين انحراف، انديشه و اخلاق بسيارى از افراد و جوامع را به ورطه انحطاط كشانده است؛
وَإِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يا بُنَىَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ؛(17)
و ياد كن هنگامى را كه لقمان به پسرش - در حالى كه وى او را اندرز مىداد - گفت: اى پسركم، به خدا شرك مياور كه به راستى شرك ستم بزرگى است.
او با گفتارى استوار و حاوى استدلال قوى به فرزند خويش هشدار مىدهد كه شريك قايل شدن براى خدايى كه تمام آيات آفاق و انفس حكايت از وجود لايزال او دارند، اوج ستمكارى و جفا پيشگى است، پس از آن برحذر باش.
پس از نهى از شرك و تأكيد بر مفهوم <لاإله»، خداى واقعى را به اختصار چنان توصيف مىكند كه با يك سخن قدرت و علم و لايتناهى بودن ذات حق را ابراز مىنمايد:
يا بُنَىَّ إِنَّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِى صَخْرَةٍ أَوْ فِى السَّمواتِ أَوْ فِى الأَرْضِ يَأْتِ بِها اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ؛(18)
اى پسر من، اگر (عمل تو) هموزن دانه خردلى و در تخته سنگى يا در آسمانها يا در زمين باشد، خدا آن را مىآورد، كه خدا بس دقيق و آگاه است.
در كتاب مربى نمونه در اين باره آمده است:
او برنامه تربيتى خود را با فطرىترين مسائل كه همان توحيد و يكتاپرستى و بتشكنى است آغاز مىكند.(19)
از مطالعه روايات موجود در سيره درخشان لقمان مىتوان بصيرت و تيزبينى او را در يافتن فرصتهاى مناسب جهت ارشاد و هدايت مردمان دريافت. او بهخوبى قدر موقعيتهاى تبليغى را مىشناخت و از آنها بهره مىجست. چنان كه در پيش اشاره شد، وى در هنگام نزاع ميان افراد و گروهها وارد صحنه مىشد؛
لقمان هرگز از دو نفر كه نزاعى داشتند نگذشت مگر آن كه بين آن دو را اصلاحكرد.(20)
در ماجراى زير نمونه ديگرى را شاهديم:
روزى يكى از بزرگان بنىاسرائيل از محلى عبور مىكرد، ديد گروهى مانند تشنگان در اطراف آب گوارا، گرد لقمان جمع شدهاند و به سخنان او گوشمىدهند و حل مشكلات خود را از او مىخواهند. آن رهگذر از طريق تعجب رو به لقمان كرد و گفت: تو آن نيستى كه مدتها گلهدارى مىكردى؟ گفت: آرى. گفت: در سايه چه چيز به اين مقام بلند رسيدى؟ فرمود: سه خصلت مرا به اين مرتبت نايل كرد: صدق الحديث و أداء الأمانة و ترك ما لايُعنى؛ راستگويى، امانت دارى و اعراض از كارهاى بيهوده.(21)
از شيوههاى اقناعى لقمان در بيانات شيوايش، مقايسه ارزشها و ضد ارزشها در عرصه عمل و انديشه بود؛ اين شيوه تأثير بسزايى در بيدارى وجدان و انگيزش روان مخاطبان دارد و فطرت خفته و نهفته انسانها را به هوش مىآورد تا با انتخاب جانب ارزشها به سوى سعادت گام بردارند. نمونههايى از مقايسه را در كلام او مرور مىكنيم:
عدوّ حليم خيرٌ من صَديق سَفيه؛
دوست بردبار و متين بهتر از دوست نادان است.(22)
يا بُنَىَّ نَقْلُ الحجارةِ والحديد خير من قرينِ السوءِ؛
اى پسرم، جابجا كردن سنگ و آهن بهتر از داشتن دوست بد است.(23)
يا بُنَىَّ مُعاداةُ المؤمنين خيرٌ مِن مُصادَقَةِ الفاسِق؛
اى پسرم، دشمنى مؤمنان براى انسان از دوستى فرد هرزه بهتر است.(24)
يا بُنَىَّ الفقرُ خيرٌ من اَن تظلِمَ و تَطغى؛
اى پسرم، تهيدستى بهتر از آن است كه ستم و طغيان روا دارى.(25)
علاوه بر حكمتها و پندهاى عام و سرنوشتساز كه در قلمرو زندگى تأثيرگذارند، لقمان به نكات ريز و ظريفى در ارشادهاى حكيمانه خود اشاره مىكرد كه هر جوياى دانش و خير را جذب محتواى خود مىنمود. اين بيانات ظريف وقتى با منطق بليغ به مخاطبان ابلاغمىگشت، اقناع ايشان راموجب مىشد. نمونههاى حكمت ظريف وجذاب لقمانى عبارتند از:
الف) وإذا صلّيت فَصَلِّ صلاةً مودِّعٍ تظنّ أن لاتبقى بعدَها ابداً؛
و چون نمازگزاردى، نمازى بگزار آن گونه كه براى وداع مىخوانى و پس از آن هرگز نماز ديگرى نخواهى گزارد.
ب) و اَحِب لِلناسِ ما تُحِبُّ لِنَفْسكَ وَ اكْره لَهُم ما تَكرَهُ لِنَفسِك؛
و براى مردم دوست بدار آنچه را براى خود دوست دارى و براى ايشان ناپسند بدان آنچه را براى خود ناپسند مىشمارى.
ج) يا بُنَىَّ مَن لا يملكُ لِسانَه يَنْدَم وَ مَن يُكثِر المِراءَ يُشْتَم و مَن يَدخُل مَداخل السوءِ يُتَّهَم و مَن يُصاحِبْ صاحبَ السُوءِ لا يَسْلَم و مَن يُجالسِ العُلَماءَ يَغْنمَ؛(26)
اى پسرم، هر كس زبانش را مالك نباشد پشيمان گردد، كسى كه بسيار جدال كند سرزنش شود، كسى كه به مراكز بدى وارد شود متهم مىشود، هر كس با دوست بد همنشين شود از او در امان نباشد و كسى كه با دانشمندان مجالست نمايد سود برد.
د) يا بنى لا تركن الى الدنيا و لا تشغل قلبك بها فما خلق الله خلقاً هو اهون عليه منها الا ترى انه لم يجعل نعيمها ثواباً للمطيعين و لم يجعل بلاءها عقوبة للعاصين.(27)
اى پسرم، به دنيا دل مبند و دلت را بدان مشغول مدار كه خدا مخلوقى از آن خوارتر نيافريده است. آيا نمىبينى كه نعمتش را پاداش اهل طاعت قرار نداده و مصيبت آن را عذاب و كيفر گناهكاران مقرر نفرموده است.
ه') اى پسرم، از خداوند چنان بترس كه اگر روز قيامت نيكى جن و انس را بياورى، باز از عذاب او بترسى، و به رحمت او چنان اميدوار باش كه اگر روز قيامت گناه جن و انس را نيز داشته باشى، به آمرزش او اميد داشته باشى.(28)
شيوه ديگر اين اسوه قرآنى آن است كه داراى مجموعه نصايحى است كه براى سعادت بشر جامعيت خاصى دارد. او در اندرزها و حكمتهاى انسانساز خود به يك يا چند جنبه از جنبههاى وجودى مخاطبان توجه ننموده، بلكه در تمام ابعاد زندگى رهنمودى روشنگر و هدايت افزا ارائه مىدهد. آيات 13 تا 19 سوره لقمان بهترين نمونه اين وعظ جامع است؛ در طى اين آيات، سلسله مواعظى درباره رؤوس مسائل عقيدتى، اخلاقى و علمى را يادآور شده، كه با بهكار بستن آنها مىتوان به نيك فرجامى دست يافت؛
الف) نهى از شرك: يا بنى لا تشرك بالله؛ اى پسرم به خدا شرك نورز.
ب) زيان شرك: إن الشرك لظلم عظيم؛ شرك ورزيدن ستم بزرگى است.
ج) علم، احاطه و قدرت خداوند: إنّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِى صَخْرَةٍ أَوْ فِى السَّمواتِ أَوْ فِى الأَرْضِ يَأْتِ بِها اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ؛(29)
اگر (عمل تو) هموزن دانه خردلى و در تخته سنگى يا در آسمانها يا در زمين باشد، خدا آن را مىآورد كه خدا بس دقيق و آگاه است.
د) سفارش به نماز: يا بُنَىّ اَقِمِ الصَلوة؛ اى پسركم، نماز را به پا دار.
ه') استقامت: وَاصْبِرْ عَلى ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الأُمُورِ؛(30)
و بر آسيبى كه بر تو وارد آمده است شكيبا باش. اين حاكى از عزم و اراده تو در اموراست.
ز) نهى از تكبر و خود بزرگ بينى: وَلا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنّاسِ وَلا تَمْشِ فِى الأَرْضِ مَرَحاً؛(31)
واز مردم به نخوت رو بر متاب، و در زمين خرامان راه مرو.
ح) اعتدال و ميانه روى در معيشت: وَاقْصِدْ فِى مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الأَصْواتِ لَصَوْتُ الحَمِيرِ؛(32)
و در راه رفتن خود ميانه رو باش و صدايت را آهستهساز، كه بدترين آوازها بانگ خران است.
حكمتهاى روايت شده از طريق احاديث امامان(ع) نيز در بسيارى موارد حاوى مواعظ همه جانبهاى است كه مىتواند نسخه هدايت و سعادت همگان باشد. دراينجا به نقل يك نمونه بسنده مىكنيم. در ارشادالقلوب چنين آمده است:
اى پسركم، توبه را به تأخير مينداز كه مرگ ناگهان فرا مىرسد... اى پسرم، با سهكس مدارا لازم است؛ بيمار، سلطان و زن. قناعت پيشه كن تا توانگر باشى و با تقوا باش تاعزيز گردى. اى پسرم، هنگامى كه از رحم مادر بيرون آمدى به دنيا پشت كرده و به آخرت رو كردهاى و هر روز به آنجا كه بدان رو كردهاى نزديكتر مىشوى. پس براى خانه آيندهات توشه برگير. بر تو باد پرهيزگارى كه سودمندترين تجارتهاست و اگرگناهى مرتكب شدى، در پى آن استغفار و پشيمانى و تصميم بر عدم تكرار آن داشتهباش. مرگ را نصب العين خويش قرار ده و وقوف در پيشگاه خدايت را در نظر داشتهباش ... اى پسرم، آنچه نمىدانى از علما بياموز و آنچه فرا گرفتى به ديگران. تا در ملكوت، نامت ثبت شود. اى پسرم، غنى ترين مردم كسى است كه به دارايى خود قانعباشد و فقيرترين آنان كسى است كه چشم به مال ديگران بدوزد ... و چون نمازمىگزارى، به عنوان آخرين نماز ادا كن. برحذر باش از آنچه به سبب آن عذربخواهى ... بكوش تا امروزت بهتر از ديروز و فردايت نيكوتر از امروز باشد، چه، آنكسكه دو روزش مساوى باشد زيانكار است و آن كس كه امروزش بدتر از ديروز باشد، ملعون است.(33)
رديف | شيوهها | محل اجرا | نوعبيان | وسايل وابزارها | زمينهها(عواملموجبه ) | اهداف | ميزانپذيرش |
1 | احساس مسؤوليت دائم براى ارشاد مردم | سودان، حبشه، يا عربستان | عملى | حكمت، حُسن خلق، تيزبينى | نياز مردم به ارشاد | ترويج فضايل | خوب |
2 | كاربرد وسيع تمثيل و تشبيه | سودان، حبشه، يا عربستان | گفتارى | حكمت، بلاغت | تأثير بليغ تمثيل | تقريب عقايد صحيح به اذهان | خوب |
3 | دعوت به توحيد و نفى شرك | سودان، حبشه، يا عربستان | گفتارى | استدلال، تمثيل | وجود شرك در جامعه | ترويج دين الهى | خوب |
4 | استفاده بجا از فرصتها | در ميان افراد و اجتماعات | عملى | وقتشناسى | - | ترويج فضايل | خوب |
5 | مقايسه | در ميان افراد و اجتماعات | گفتارى | - | تأثير مقايسه در فهم مخاطب | تحريك وجدان و عقل | خوب |
6 | حكمتهاى ظريف | در ميان افراد و اجتماعات | گفتارى | تمثيل، تشبيه، استعاره | ميل مخاطبان به سخنان زيبا | جذب دلها به فضايل | خوب |
7 | وعظ جامع | در ميان افراد و اجتماعات | گفتارى | حكمتها و آموزشهاى دينى و اخلاقى | تأثير موعظه در دلها | نرمكردن دل براى
پذيرش توحيد |
خوب |