لقمان

يكى از شخصيت‏هاى بارز و برجسته قرآن لقمان حكيم است كه در تاريخ نيز از او بسيار ياد شده است. وى از دانشمندان تيزبين و دورانديش و حكيمان فرزانه جهان بشريت و معاصر حضرت داود نبى بوده است. برخى او را غلامى سياه از سرزمين سودان دانسته‏اند كه دلى روشن و انديشه‏اى باز و ايمانى استوار داشت.(1) بعضى ديگر گفته‏اند: عبدى حبشى و قاضى در ميان بنى‏اسرائيل بوده است.(2) ديگرى گويد: او قهرمان و حكيمى افسانه‏اى از عربستان پيش از اسلام است.(3)

نام لقمان تنها دوبار در سراسر قرآن ذكر شده، اما آيات متعددى صفات و مواعظ او را بيان مى‏كند و يك سوره به‏نام اوست. مهم‏ترين موضوع درباره اين شخصيت قرآنى اين است كه آيا او پيامبر بوده يا نه. در اين خصوص، بيشتر روايات موجود، نبوت وى را نفى كرده و او را عبد صالح خدا معرفى كرده‏اند. صاحب مجمع البيان مى‏گويد:

نافع از ابن عمر روايت كرده كه گفت: از رسول‏خدا شنيدم مى‏فرمود: بحق مى‏گويم كه لقمان پيغمبر نبود، و لكن بنده‏اى بود كه بسيار فكر مى‏كرد و يقين خوبى داشت، خدايش را دوست مى‏داشت و خدا نيز دوستدار او بود و به دادن حكمت بر او منت‏نهاد.(4)

قرآن او را بيش از هر صفت، به فرزانگى ستوده است:

وَلَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ؛(5)

و به راستى، لقمان را حكمت داديم كه: خداوند را سپاس بگزار.

وَمَنْ يُؤْتَ الحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِىَ خَيْراً كَثِيراً؛(6)

و هر كس فرزانگى داده شود، نيكى بسيار داده شده است.

لقمان، اسوه حكمت و فرزانگى

حكمت در لغت معناى جامع و وسيعى دارد كه بر هر سخن و نظريه محكم و پابرجا كه ضامن سعادت انسان است گفته مى‏شود، بنابراين هر نظريه سودمندى كه ضامن صلاح فرد و اجتماع باشد از مصاديق حكمت است.(7) اما با توجه به گستره مفهوم حكمت، مى‏توان اين واژه را جامع فضايل نظرى و عملى دانست. حكيم در انديشه و رفتار بهترين و مناسب‏ترين مورد را برمى‏گزيند و پى مى‏گيرد.

لقمان در عرصه انديشه، با والاترين افكار و آرا به ارشاد مى‏پرداخت و در عرصه عمل نيز كامل‏ترين اخلاق و سلوك را به نمايش مى‏گذاشت. از اين رو، شخصيتش -كه مركب از انديشه و عمل او بود - الگوى تمام عيار مؤمنان و حق‏جويان بود؛ مهم‏ترين جلوه حكمت لقمانى شرك‏ستيزى او در همه فرصت‏ها بود كه در آيه زير منعكس است:

وَإِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يا بُنَىَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ؛(8)

و ياد كن هنگامى را كه لقمان به پسر خويش - در حالى كه او را اندرز مى‏داد - گفت: اى پسرك من، به خدا شرك مياور كه به‏راستى شرك ستمى بزرگ است.

يكى از جالب‏ترين مظاهر حكمت لقمان را در اين‏جا مى‏آوريم:

روزى مولايش دستور ذبح گوسفندى و طبخ بهترين عضو آن‏را به او داد، او دل و زبانش را آورد. باز دستور طبخ پليدترين اعضا را داد. لقمان اين بار نيز دل و زبانش را آورد. مولا نگاهى تعجب آميز به او كرد و سبب را پرسيد. پاسخ داد:

إنّهما اطيب شى‏ء إذا طابا وأخبث شى‏ء إذا خبثا؛ اين دو پاك‏ترين چيزها هستند اگر پاك‏شوند و آلوده‏ترين اشياء هستند اگر ناپاك شوند.(9)

در روايتى كه حماد از امام صادق(ع) نقل مى‏كند جمع حكمت عملى و نظرى را در شخصيت لقمان مى‏توان مشاهده كرد:

از امام صادق(ع) درباره لقمان و حكمت خدادادش پرسيدم، فرمود: به‏خداوند سوگند فرزانگى لقمان به سبب دارايى، مقام خانوادگى و اجتماعى، قدرت جسمانى و يا زيبايى چهره به او ارزانى نگشت، بلكه وى مردى نيرومند در مسائل دينى (الهى) بود و پاكدامن، كم سخن، دل آرام، تيزبين، دورانديش، عبرت آموز و بسيار انديش بود و هرگز غضب نكرد وهيچ‏گاه با كسى شوخى نكرد و بر چيزى از امور دنيا شادى نكرد و از هيچ كارى از كارهاى دنيا اندوهگين نگشت.(10)

جلوه ديگر حكمت او سفارش زير است كه حاوى استدلالى لطيف نيز مى‏باشد:

پسرم، به دنيا اعتماد نكن و دلت را بدان مشغول مدار. چه، خداى تعالى هيچ خلقى را خوارتر از دنيا نيافريده. هيچ مى‏بينى كه نعيم دنيا را مزد و پاداش مطيعان نكرده و نمى‏بينى كه بلاى دنيا را عقوبت گناهكاران قرار نداده؟!(11)

شيوه‏هاى تبليغى حضرت لقمان

در حالى كه لقمان به حكمت و فرزانگى مشهور است، مى‏توان شيوه‏هاى متعددى را از سلوك تبليغى او به‏ويژه از درون حكمت لقمانى برداشت نمود:

1. احساس مسؤوليت دائم براى ارشاد مردم

با آن كه طبق قول مشهور، لقمان به‏مقام نبوت نايل نشده بود، اما همواره بنابر وظيفه‏اى كه بر عهده دانشمندان و فرهيختگان است به‏ارشاد و هدايت مردم همت مى‏گماشت و احساس مسؤوليت تبليغى در رفتارش كاملاً مشهود بود. علاوه بر وعظها و اندرزهايى كه در برخوردهاى فردى و اجتماعى و خطاب به‏افراد و گروه‏ها اظهار مى‏نمود، در پى يافتن فرصت‏هاى جديد براى اعمال شيوه‏هاى ديگر تبليغ نيزبود؛

لقمان هرگز از دو نفر كه نزاع و برخوردى داشتند نگذشت مگر آن كه بين آن دو را اصلاح كرد و از آن دو عبور نكرد مگر پس از آن كه دوستدار يكديگر شدند، و هرگز سخن نيكويى نشنيد مگر آن كه تفسيرش را پرسيد... لقمان بسيار با فقها و حكيمان نشست و برخاست مى‏كرد و به ديدن قاضيان و پادشاهان مى‏رفت و براى ايشان دلسوزى و خيرخواهى مى‏كرد كه چگونه به ملك و سلطنت دل بسته و از خدا روى‏گردانده‏اند؟!(12)

2. كاربرد وسيع تمثيل و تشبيه

در كاربرد حكمت‏هاى ارشادى، بلاغت سخن در اقناع مخاطبان نقش اساسى ايفا مى‏كند و از جمله عوامل مهم بلاغت و رسايى كلام، دربرداشتن تمثيل و تشبيه است. با اين صناعت ادبى و بلاغى مى‏توان عميق‏ترين مفاهيم عقيدتى و معانى اخلاقى را به ساده‏ترين بيان تفهيم نمود و چون شهدى گوارا به كام مخاطبان ريخت. بسيارى از حكمت‏ها ونصيحت‏هاى مؤثر لقمان حاوى نوعى تمثيل، تشبيه يا استعاره و روش‏هاى مشابه آنهاست:

يا بنى ان الدنيا بحر عميق قد هلك فيها عالم كثير فاجعل سفينتك فيها الإيمان و شراعك التوكل؛(13)

اى پسرم، دنيا دريايى است عميق كه دانشمندانى بسيار در آن هلاك شده‏اند، پس تو كشتى خود را در اين دريا ايمان قرار بده و بادبان آن را از توكل بساز.

نمونه تمثيل را در اين سخنان نيز شاهديم:

پسرم در اين دنيا چون گوسفندى مباش كه در زراعتى سبز و خرم بيفتد و بچرد تا فربه‏شود، كه هر چه زودتر فربه شود به كارد قصاب نزديك‏تر شده باشد. بلكه دنيا را به‏منزله پلى بگير كه بر روى نهرى زده باشند كه تو از آن بگذرى و رهايش كنى و تا ابد به‏سوى آن باز نگردى. پس بايد آن را خراب كنى نه آن كه تعمير نمايى چون تو مأمور تعمير آن نيستى.(14)

و اين هم نمونه‏اى از استعاره در خدمت ارشاد و وعظ:

يا بنى انى نقلت الحجارة و الحديد فلم اجد شيئاً اثقل من قرين السوء؛(15)

اى پسرم، من سنگ و آهن را جابه‏جا كرده‏ام اما تاكنون چيزى را سنگين‏تر از همنشين بد نيافته‏ام.

به برخى ديگر از نمونه‏هاى تشبيه و تمثيل از زبان لقمان توجه كنيد:

اى پسرم، از همنشينى فاسقان بر حذر باش، كه اينان چون سگانند؛ اگر چيزى نزد تو بيابند بخورند و اگر نيابند تو را مذمت كنند و رسوا سازند. و دوستى‏شان براى لحظه‏اى است.

نيز به فرزندش سفارش نمود:

اى پسرم، نماز را به پا دار كه نماز در دين خدا به مثابه ستون خيمه است كه اگر ستون خيمه استوار باشد، ريسمان‏ها و ميخ‏ها و سايبان‏ها پابرجا مى‏ماند و اگر ستون تزلزل يابد ريسمان و ميخ و چادر سودى نخواهند بخشيد.(16)

3. دعوت به توحيد و نفى شرك

محور سلسله مواعظ و حكمت‏هاى لقمان را نهى از شرك تشكيل مى‏دهد، چرا كه در طول تاريخ، اين انحراف، انديشه و اخلاق بسيارى از افراد و جوامع را به ورطه انحطاط كشانده است؛

وَإِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يا بُنَىَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ؛(17)

و ياد كن هنگامى را كه لقمان به پسرش - در حالى كه وى او را اندرز مى‏داد - گفت: اى پسركم، به خدا شرك مياور كه به راستى شرك ستم بزرگى است.

او با گفتارى استوار و حاوى استدلال قوى به فرزند خويش هشدار مى‏دهد كه شريك قايل شدن براى خدايى كه تمام آيات آفاق و انفس حكايت از وجود لايزال او دارند، اوج ستمكارى و جفا پيشگى است، پس از آن برحذر باش.

پس از نهى از شرك و تأكيد بر مفهوم <لاإله»، خداى واقعى را به اختصار چنان توصيف مى‏كند كه با يك سخن قدرت و علم و لايتناهى بودن ذات حق را ابراز مى‏نمايد:

يا بُنَىَّ إِنَّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِى صَخْرَةٍ أَوْ فِى السَّمواتِ أَوْ فِى الأَرْضِ يَأْتِ بِها اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ؛(18)

اى پسر من، اگر (عمل تو) هموزن دانه خردلى و در تخته سنگى يا در آسمان‏ها يا در زمين باشد، خدا آن را مى‏آورد، كه خدا بس دقيق و آگاه است.

در كتاب مربى نمونه در اين باره آمده است:

او برنامه تربيتى خود را با فطرى‏ترين مسائل كه همان توحيد و يكتاپرستى و بت‏شكنى است آغاز مى‏كند.(19)

4. استفاده بجا از فرصت‏ها جهت ارشاد

از مطالعه روايات موجود در سيره درخشان لقمان مى‏توان بصيرت و تيزبينى او را در يافتن فرصت‏هاى مناسب جهت ارشاد و هدايت مردمان دريافت. او به‏خوبى قدر موقعيت‏هاى تبليغى را مى‏شناخت و از آنها بهره مى‏جست. چنان كه در پيش اشاره شد، وى در هنگام نزاع ميان افراد و گروه‏ها وارد صحنه مى‏شد؛

لقمان هرگز از دو نفر كه نزاعى داشتند نگذشت مگر آن كه بين آن دو را اصلاح‏كرد.(20)

در ماجراى زير نمونه ديگرى را شاهديم:

روزى يكى از بزرگان بنى‏اسرائيل از محلى عبور مى‏كرد، ديد گروهى مانند تشنگان در اطراف آب گوارا، گرد لقمان جمع شده‏اند و به سخنان او گوش‏مى‏دهند و حل مشكلات خود را از او مى‏خواهند. آن رهگذر از طريق تعجب رو به لقمان كرد و گفت: تو آن نيستى كه مدت‏ها گله‏دارى مى‏كردى؟ گفت: آرى. گفت: در سايه چه چيز به اين مقام بلند رسيدى؟ فرمود: سه خصلت مرا به اين مرتبت نايل كرد: صدق الحديث و أداء الأمانة و ترك ما لايُعنى؛ راستگويى، امانت دارى و اعراض از كارهاى بيهوده.(21)

5. مقايسه

از شيوه‏هاى اقناعى لقمان در بيانات شيوايش، مقايسه ارزش‏ها و ضد ارزش‏ها در عرصه عمل و انديشه بود؛ اين شيوه تأثير بسزايى در بيدارى وجدان و انگيزش روان مخاطبان دارد و فطرت خفته و نهفته انسان‏ها را به هوش مى‏آورد تا با انتخاب جانب ارزش‏ها به سوى سعادت گام بردارند. نمونه‏هايى از مقايسه را در كلام او مرور مى‏كنيم:

عدوّ حليم خيرٌ من صَديق سَفيه؛

دوست بردبار و متين بهتر از دوست نادان است.(22)

يا بُنَىَّ نَقْلُ الحجارةِ والحديد خير من قرينِ السوءِ؛

اى پسرم، جابجا كردن سنگ و آهن بهتر از داشتن دوست بد است.(23)

يا بُنَىَّ مُعاداةُ المؤمنين خيرٌ مِن مُصادَقَةِ الفاسِق؛

اى پسرم، دشمنى مؤمنان براى انسان از دوستى فرد هرزه بهتر است.(24)

يا بُنَىَّ الفقرُ خيرٌ من اَن تظلِمَ و تَطغى؛

اى پسرم، تهيدستى بهتر از آن است كه ستم و طغيان روا دارى.(25)

6. حكمت‏هاى ظريف

علاوه بر حكمت‏ها و پندهاى عام و سرنوشت‏ساز كه در قلمرو زندگى تأثيرگذارند، لقمان به نكات ريز و ظريفى در ارشادهاى حكيمانه خود اشاره مى‏كرد كه هر جوياى دانش و خير را جذب محتواى خود مى‏نمود. اين بيانات ظريف وقتى با منطق بليغ به مخاطبان ابلاغ‏مى‏گشت، اقناع ايشان راموجب مى‏شد. نمونه‏هاى حكمت ظريف وجذاب لقمانى عبارتند از:

الف) وإذا صلّيت فَصَلِ‏ّ صلاةً مودِّعٍ تظنّ أن لاتبقى‏ بعدَها ابداً؛

و چون نمازگزاردى، نمازى بگزار آن گونه كه براى وداع مى‏خوانى و پس از آن هرگز نماز ديگرى نخواهى گزارد.

ب) و اَحِب لِلناسِ ما تُحِبُّ لِنَفْسكَ وَ اكْره لَهُم ما تَكرَهُ لِنَفسِك؛

و براى مردم دوست بدار آنچه را براى خود دوست دارى و براى ايشان ناپسند بدان آنچه را براى خود ناپسند مى‏شمارى.

ج) يا بُنَىَّ مَن لا يملكُ لِسانَه يَنْدَم وَ مَن يُكثِر المِراءَ يُشْتَم و مَن يَدخُل مَداخل السوءِ يُتَّهَم و مَن يُصاحِبْ صاحبَ السُوءِ لا يَسْلَم و مَن يُجالسِ العُلَماءَ يَغْنمَ؛(26)

اى پسرم، هر كس زبانش را مالك نباشد پشيمان گردد، كسى كه بسيار جدال كند سرزنش شود، كسى كه به مراكز بدى وارد شود متهم مى‏شود، هر كس با دوست بد همنشين شود از او در امان نباشد و كسى كه با دانشمندان مجالست نمايد سود برد.

د) يا بنى لا تركن الى الدنيا و لا تشغل قلبك بها فما خلق الله خلقاً هو اهون عليه منها الا ترى انه لم يجعل نعيمها ثواباً للمطيعين و لم يجعل بلاءها عقوبة للعاصين.(27)

اى پسرم، به دنيا دل مبند و دلت را بدان مشغول مدار كه خدا مخلوقى از آن خوارتر نيافريده است. آيا نمى‏بينى كه نعمتش را پاداش اهل طاعت قرار نداده و مصيبت آن را عذاب و كيفر گناهكاران مقرر نفرموده است.

ه') اى پسرم، از خداوند چنان بترس كه اگر روز قيامت نيكى جن و انس را بياورى، باز از عذاب او بترسى، و به رحمت او چنان اميدوار باش كه اگر روز قيامت گناه جن و انس را نيز داشته باشى، به آمرزش او اميد داشته باشى.(28)

7. وعظ جامع

شيوه ديگر اين اسوه قرآنى آن است كه داراى مجموعه نصايحى است كه براى سعادت بشر جامعيت خاصى دارد. او در اندرزها و حكمت‏هاى انسان‏ساز خود به يك يا چند جنبه از جنبه‏هاى وجودى مخاطبان توجه ننموده، بلكه در تمام ابعاد زندگى رهنمودى روشنگر و هدايت افزا ارائه مى‏دهد. آيات 13 تا 19 سوره لقمان بهترين نمونه اين وعظ جامع است؛ در طى اين آيات، سلسله مواعظى درباره رؤوس مسائل عقيدتى، اخلاقى و علمى را يادآور شده، كه با به‏كار بستن آنها مى‏توان به نيك فرجامى دست يافت؛

الف) نهى از شرك: يا بنى لا تشرك بالله؛ اى پسرم به خدا شرك نورز.

ب) زيان شرك: إن الشرك لظلم عظيم؛ شرك ورزيدن ستم بزرگى است.

ج) علم، احاطه و قدرت خداوند: إنّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِى صَخْرَةٍ أَوْ فِى السَّمواتِ أَوْ فِى الأَرْضِ يَأْتِ بِها اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ؛(29)

اگر (عمل تو) هموزن دانه خردلى و در تخته سنگى يا در آسمان‏ها يا در زمين باشد، خدا آن را مى‏آورد كه خدا بس دقيق و آگاه است.

د) سفارش به نماز: يا بُنَىّ اَقِمِ الصَلوة؛ اى پسركم، نماز را به پا دار.

ه') استقامت: وَاصْبِرْ عَلى‏ ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الأُمُورِ؛(30)

و بر آسيبى كه بر تو وارد آمده است شكيبا باش. اين حاكى از عزم و اراده تو در اموراست.

ز) نهى از تكبر و خود بزرگ بينى: وَلا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنّاسِ وَلا تَمْشِ فِى الأَرْضِ مَرَحاً؛(31)

واز مردم به نخوت رو بر متاب، و در زمين خرامان راه مرو.

ح) اعتدال و ميانه روى در معيشت: وَاقْصِدْ فِى مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الأَصْواتِ لَصَوْتُ الحَمِيرِ؛(32)

و در راه رفتن خود ميانه رو باش و صدايت را آهسته‏ساز، كه بدترين آوازها بانگ خران است.

حكمت‏هاى روايت شده از طريق احاديث امامان(ع) نيز در بسيارى موارد حاوى مواعظ همه جانبه‏اى است كه مى‏تواند نسخه هدايت و سعادت همگان باشد. دراين‏جا به نقل يك نمونه بسنده مى‏كنيم. در ارشادالقلوب چنين آمده است:

اى پسركم، توبه را به تأخير مينداز كه مرگ ناگهان فرا مى‏رسد... اى پسرم، با سه‏كس مدارا لازم است؛ بيمار، سلطان و زن. قناعت پيشه كن تا توانگر باشى و با تقوا باش تاعزيز گردى. اى پسرم، هنگامى كه از رحم مادر بيرون آمدى به دنيا پشت كرده و به آخرت رو كرده‏اى و هر روز به آن‏جا كه بدان رو كرده‏اى نزديك‏تر مى‏شوى. پس براى خانه آينده‏ات توشه برگير. بر تو باد پرهيزگارى كه سودمندترين تجارت‏هاست و اگرگناهى مرتكب شدى، در پى آن استغفار و پشيمانى و تصميم بر عدم تكرار آن داشته‏باش. مرگ را نصب العين خويش قرار ده و وقوف در پيشگاه خدايت را در نظر داشته‏باش ... اى پسرم، آنچه نمى‏دانى از علما بياموز و آنچه فرا گرفتى به ديگران. تا در ملكوت، نامت ثبت شود. اى پسرم، غنى ترين مردم كسى است كه به دارايى خود قانع‏باشد و فقيرترين آنان كسى است كه چشم به مال ديگران بدوزد ... و چون نمازمى‏گزارى، به عنوان آخرين نماز ادا كن. برحذر باش از آنچه به سبب آن عذربخواهى ... بكوش تا امروزت بهتر از ديروز و فردايت نيكوتر از امروز باشد، چه، آن‏كس‏كه دو روزش مساوى باشد زيانكار است و آن كس كه امروزش بدتر از ديروز باشد، ملعون است.(33)

جدول مشخصات و عناصر شيوه‏هاى تبليغ لقمان‏

رديف شيوه‏ها محل اجرا نوع‏بيان وسايل وابزارها زمينه‏ها(عواملموجبه ) اهداف ميزان‏پذيرش
1 احساس مسؤوليت دائم‏ براى ارشاد مردم‏ سودان، حبشه، يا عربستان‏ عملى‏ حكمت، حُسن خلق، تيزبينى‏ نياز مردم به ارشاد‏ ترويج فضايل ‏خوب
2 كاربرد وسيع تمثيل و تشبيه‏ سودان، حبشه، يا عربستان‏ گفتارى‏ حكمت، بلاغت تأثير بليغ تمثيل‏ تقريب عقايد صحيح‏ به اذهان‏ ‏خوب
3 دعوت به توحيد و نفى شرك‏ سودان، حبشه، يا عربستان‏ گفتارى‏ ‏استدلال، تمثيل ‏وجود شرك در جامعه‏ ترويج دين الهى‏ ‏خوب
4 استفاده بجا از فرصت‏ها‏ در ميان افراد و اجتماعات عملى‏ وقت‏شناسى‏ - ترويج فضايل‏ ‏خوب
5 مقايسه در ميان افراد و اجتماعات گفتارى‏ - تأثير مقايسه در فهم مخاطب‏ تحريك وجدان و عقل ‏خوب
6 حكمت‏هاى ظريف‏ در ميان افراد و اجتماعات گفتارى‏ تمثيل، تشبيه، استعاره‏ ميل مخاطبان به سخنان زيبا جذب دل‏ها به فضايل‏ ‏خوب
7 وعظ جامع‏ در ميان افراد و اجتماعات گفتارى‏ حكمتها و آموزش‏هاى دينى و اخلاقى‏ تأثير موعظه در دلها نرم‏كردن دل براى

 پذيرش توحيد ‏

‏خوب


1 - احمد جادالمولى، ابوالفضل ابراهيم، قصه‏هاى قرآن، ترجمه مصطفى زمانى، ص‏121.
2 - سيد قطب، فى ظلال القرآن، ج 5، ص 2787.
3 - بهاءالدين خرمشاهى، قرآن شناخت، ص 220.
4 - محمدحسين طباطبايى، الميزان، ترجمه موسوى همدانى، ج 32، ص 38.
5 - لقمان (31) آيه 12.
6 - بقره (2) آيه 269.
7 - آية الله جعفر سبحانى، مربى نمونه، ص 72.
8 - آية الله جعفر سبحانى، مربى نمونه، ص 72.
9 - لقمان (31) آيه 13.
10 - محمدباقر مجلسى، بحارالأنوار، ج 13، ص 409.
11 - محمدحسين طباطبايى، الميزان، ترجمه موسوى همدانى، ج 32، ص 44.
12 - همان، ص 40.
13 - همان، ص 46.
14 - همان، ص 46.
15 - محمد على دخيل، قصص القرآن الكريم، ص 27.
16 - محمدباقر مجلسى، بحارالأنوار، ج 13، ص 432.
17 - لقمان (31) آيه 16.
18 - لقمان (31) آيه 16.
19 - آية الله جعفر سبحانى، مربى نمونه، ص 86.
20 - محمدحسين طباطبايى، الميزان، ترجمه محمدى، ج 32، ص 40.
21 - طبرسى، مجمع‏البيان، ج 4، ص 317؛ به نقل از: آية الله جعفر سبحانى، مربى نمونه، ص 70.
22 - شيخ مفيد، الاختصاص، ص 246.
23 - محمد على دخيل، قصص القرآن الكريم، ص 27.
24 - محمد على دخيل، قصص القرآن الكريم، ص 27.
25 - محمد على دخيل، قصص القرآن الكريم، ص 27.
26 - ثعلبى، قصص الانبياء، ص 369؛ على محمد دخيل، قصص القرآن الكريم، ص‏24.
27 - ثعلبى، قصص الانبياء، ص 369؛ على محمد دخيل، قصص القرآن الكريم، ص‏24.
28 - همان، ص 23.
29 - لقمان (31) آيه 16.
30 - همان، آيه 17.
31 - همان، آيه 18.
32 - همان، آيه 19.
33 - حسين بن محمد الديلمى، ارشادالقلوب، ج‏1، ص‏73.