عيسى(ع) يكى از پيامبران اولوالعزم است كه در سى سالگى به رسالت مبعوث گرديد و داراى معجزات فراوان بود. نامش در قرآن 25 بار با عنوان عيسى و يازده بار به صورت مسيح و در طى سيزده سوره آمده است. يك سوره قرآنى به نام مادرش مريم است كه بخشى از آن درباره ولادت، زندگى و دعوت عيسى سخن مىگويد. وى بيشتر عمر تبليغى خود را در سرزمين بيتالمقدس و جايگاه يهود گذرانده و گهگاه در سير و سفرهاى خود به تبليغ مىپرداخت و نيز فرستادگان مبلّغ خود را - چه انبيا و چه غير انبيا - براى ارشاد مردمان به سرزمينهاى ديگر گسيل مىداشت.
قرآن مجيد حضرت عيسى مسيح را به القابى چون كلمةالله (نساء / 171 و آلعمران / 49) و روح خدا (نساء / 171) مدح نموده و طى آياتى ستوده است؛
إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهاً فِى الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ؛(1)
ياد كن هنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مريم، خداوند تورا به كلمهاى از جانب خود كه نامش مسيح، عيسى بن مريم است مژده مىدهد: در حالى كه او در دنيا و آخرت آبرومند و از مقربان است.
ذلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الحَقِّ الَّذِى فِيهِ يَمْتَرُونَ؛(2)
اين است ماجراى عيسى پسر مريم، همان گفتار درستى كه در آن شك مىكنند.
وَزَكَرِيّا وَيَحْيى وَعِيسى وَإِلْياسَ كُلٌّ مِنَ الصّالِحِينَ؛(3)
و زكريا و يحيى و عيسى و الياس را ياد كن كه جملگى از شايستگان بودند.
فضايل معنوى بسيارى در شخصيت كم نظير عيسى مسيح به چشم مىخورد كه به دشوارى مىتوان يكى از آنها را به عنوان مهمترين شاخصه او كه در دعوتش نيز نقش اساسى داشته باشد شناخت. اما با بررسى سيره درخشان اين پيامبر بزرگ و دقت در مضامين آيات مربوط به دعوت او مىتوان نرمخويى، تواضع و فروتنى و حفظ كرامت انسانى مخاطبان را وجه بارز دعوت و شخصيت او دانست. نگاهى به روايات موجود كه چگونگى رابطه او را با حواريون و ديگر مردمان بيان مىكند نيز بهخوبى دامنه صفت تواضع را در رفتار و سلوك آنحضرت اثبات مىنمايد.
مطابق آيات حيات و دعوت عيسوى، اين پيامبر گرامى موضوع دعوت خود را بينات و آيات حكمت الهى قرار داده است، مراد از بينات و آيات، چه استدلالهاى روشن عقلى باشد و چه معجزات آشكارى كه به اذن خدا آورده است، بههر تقدير نشان مىدهد كه روشنگرى و منطق نيرومند عقلانى، طريقه اساسى دعوت عيسى بوده است. چه، آوردن معجزات نيز حاوى استدلالى متقن بر وجود قادر متعال و حقيقت ماورايى حاكم بر خلقت است؛
وَلَمّا جاءَ عِيسى بِالبَيِّناتِ قالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالحِكْمَةِ وَلِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِى تَخْتَلِفُونَ فِيهِ؛(4)
و چون عيسى دلايل آشكار آورد، گفت: بهراستى براى شما حكمت آوردهام تا درباره بعضى از آنچه در آن اختلاف كرديد برايتان توضيح دهم.
وَإِذ كَفَفْتُ بَنِىإِسْرائِيلَ عَنْكَ إِذ جِئْتَهُمْ بِالبَيِّناتِ فَقالَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِن هذا إِلّا سِحْرٌ مُبِينٌ؛(5)
و آنگاه كه آسيب بنىاسرائيل را - هنگامى كه براى آنان حجتهاى آشكار آورده بودى - ازتو باز داشتم. پس كسانى از ايشان كه كافر شده بودند گفتند: اينها چيزى جز افسونى آشكار نيست.
در آيات ديگرى، عبادت خداوند را به دليل ربوبيت او، ضرورى مىشمرد؛
وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّى وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ؛(6)
و به راستى كه خدا پروردگار من و پروردگار شماست. پس او را عبادت كنيد كه اين راه راست است.
در طى آيات ديگرى به معجزات عيسى اشاره شده است، ضمن آن كه به دنيا آمدن خود او مهمترين معجزه الهى براى اتمام حجت دربرابر مخالفان بود.
وَرَسُولاً إِلى بَنِىإِسْرائِيلَ أَنّى قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنّى أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِىءُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِى المَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَما تَدَّخِرُونَ فِى بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِى ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ.(7)
وَجِئْتُكم بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكم فَاتَّقوا اللّه وأطيعونِ؛(8)
و از جانب پروردگارتان نشانهاى براى شما آوردم پس از خدا بپرهيزيد و از من اطاعتكنيد.
همچنين آيات 110 تا 115 آل عمران به معجزاتى از قبيل تأييد عيسى به وسيله روحالقدس، سخن گفتن او در گهواره، تعليم كتاب وحكمت و تورات و انجيل، آفريدن پرنده از گِل، شفاى ناشنوا و شفاى كسى كه بيمارى پيسى دارد، احياى مردگان، ممانعت از تعرض بنىاسرائيل و فرود آمدن مائده آسمانى اشاره فرموده است. مسلم است كه هر يك از اين معجزات منجر به ايمان گروهى از مردم شده است و گرنه ادامه نمىيافت. در تاريخ انبيا نوشته عمادزاده آمده است؛
روزى با حواريون، از سرزمين اردن به بيت المقدس حركت كردند، در بين راه هر كور وشلى را مىديد، به اذن خدا شفا مىبخشيد. به اين ترتيب، مردم را با آيات و نشانههاىالهى، از انحراف و بت پرستى برحذر داشته، به سوى خداى بزرگ راهنمايى مىنمود.(9)
هر يك از اين معجزات، خود حاوى استدلالى قاطع و روشن است، بدين مضمون كه جز ذات لايزال و قادر متعال توان انجام دادن اين امور را ندارد و چون به دست پيامبر خدا تحققيافته، بيانگر صدق مدعاى نبوت و رسالت اوست.
از جمله شيوههاى مؤثر تبليغى حضرت عيسى(ع) كه در دورههاى بعد از وى نيز تاكنون تأثير گذار و مفيد بوده است، پندها، حكمتها و بيانات بليغ و ظريف عيسوى است. تمثيل، تشبيه، مقايسه و پرسش و روشهايى از اين دست، اقسام اين حكمتها را تشكيل مىدهند كه به ويژه در عرصه اخلاق و عمل انسان بس مفيد و مؤثر و مبارك بوده است.
قال المسيح للحواريين: اِنَّمَا الدُّنيا قَنْطَرةٌ فَاعبرُوُها و لا تَعْمُرُوها؛(10)
حضرت عيسى مسيح به حواريون و ياران خاص خود فرمود: همانا دنيا پلى است پس از آن عبور كنيد و به آبادى آن نپردازيد.
نمونه تشبيه حكمت آميز:
قال عيسى(ع) بحق اقول لكم كما ينظر المريض الى الطعام فلا يلتذ به من شدة الوجع كذلك صاحب الدنيا لا يلتذ بالعبادة و لا يجد حلاوتها مع مايجده من حلاوة الدنيا؛(11)
سخن حقى به شما مىگويم؛ همان گونه كه بيمار به سبب درد شديد از خوردنى لذت نمىبرد، همنشين و دوستدار دنيا نيز به خاطر آنچه از دنيا چشيده است از عبادت و شيرينى آن نصيب و لذتى بر نمىگيرد.
همچنين مىفرمايد:
من ذَا الذى يَبنى على مَوْجِ البحرِ داراً؟ تلكُمُ الدنيا فَلا تتّخِذُوها قراراً؛(12)
كيست كه روى امواج دريا منزل بسازد؟! منظور همين دنياست پس آنرا قرار گاه دائمى نپنداريد.
- يا معشرَ الحواريينَ بحقٍ اقول لكم اِن الناسَ يقولون اِنّ البناءَ باَساسِه و اَنَا لا اقول لكم كذلك قالوا فماذا تقولُ يا روحَ الله؟ قالَ اقولُ لكم: ان اخِرَ حَجَرٍ يَضَعُه العامِلُ هُوَ الأساسُ؛(13)
اى گروه حواريون، به حقيقت به شما بگويم، مردم مىگويند ساختمان به پايه آن بستگى دارد اما من چنين نمىگويم. گفتند: پس اى روح الله تو چه مىگويى؟ فرمود: به حقيقت مىگويم: به راستى آخرين سنگى كه بنّا كار مىگذارد همان اساس و پايه كار است.
نمونه مواعظ و حكمتهاى عيسى درباره شأن و وظيفه دانشمندان در پى مىآيد كه حاوى نوعى تشبيه است؛
عن على(ع) قال عيسى بن مريم: الدنيا دارُ الدين و العالِمُ طبيبُ الدينِ؛ فاِذا رأيتمُ الطبيبَ يَجُرُّ الدَّاءَ اِلى نفسهِ فاتَّهِمُوه وَ اعْلَمُوا اَنَّه غيرُ ناصحٍ لغيره؛(14)
از على(ع) روايت شده كه عيسى بن مريم فرمود: دنيا سراى ديندارى و دانشمند طبيب دين و دينداران است. پس چون ديديد كه دانشمند بيمارى را به سوى خود مىكشد او را متهم شمريد و بدانيد كه او نمىتواند خير خواه ديگران باشد.
همچنين نمونه تبليغ حكيمانه او كه همراه با بهره گيرى مطلوب از شرايط و فضاى معنوى صورت گرفته را در جريان زير مشاهده مىكنيم:
كان عيسى اذا مرَّ بدار قد مات اهلها و خلف فيها غيرهم يقول: وَيْحاً لاربابك الذين ورَّثوك كيف لَمْ يعتبروا باخوانِهم الماضين؛(15)
چون عيسى بر خانهاى مىگذشت كه صاحبانش از دنيا رفته و ديگران وارث آن شده بودند مىگفت: واى بر صاحبان تو كه تو را به ارث بنهادهاند! چگونه از سرنوشت گذشتگان خود عبرت نگرفتند؟
و نيز از جمله حكمتهاى عيسوى است:
قيلَ لعيسى مَن أدّبكَ؟ قال ما اَدَّبَنى احدٌ رأيتُ قبحَ الجَهلِ فَاجْتَنَبْتُهُ؛(16)
به عيسى گفته شد: ادب از كه آموختى؟ گفت: كسى مرا ادب نياموخت بلكه زشتى و بدى نادانى را ديدم و از آن اجتناب ورزيدم.
تجلى ديگر نگرش حكيمانه عيسى به حقايق را در روايت زير شاهديم كه متضمن درسى بزرگ از هستى شناسى است؛
مَرَّ المسيحُ بنُ مريمَ فى الحواريين بجيفةِ كلبٍ فقال بعضُهم ما اَشَدَّ نتنَ ريحهِ قال(ع) فهَلّا قلتَ: ما اَشَدَّ بياضَ اَسْنانِه؛(17)
حضرت مسيح به همراه حواريون بر لاشه سگى گذشتند. يكى از ايشان گفت: چه بوى بدى دارد. عيسى(ع) فرمود: چرا نگفتى چه دندانهاى سفيدى دارد؟
با دقت در سيره تبليغى عيسى، از لابهلاى آيات و روايت و بهويژه مواردى كه در شيوه قبل ذكر شد روشن مىگردد كه آن پيامبر الهى بر اتخاذ روشهاى غير مستقيم در دعوتش تأكيد داشته است. از آنجا كه براى هر شيوه تبليغى، مرزها و محدوديتهايى وجود دارد و هر روش تنها در جاى خود كارساز خواهد بود، اتخاذ شيوههاى غير مستقيم در شرايطى كه دعوت مستقيم بى تأثير و يا كم اثر است بسيار بجا و مطلوب به نظر مىرسد. عيسى به جاى تأكيد مستقيم بر موضوعات عقيدتى، اخلاقى و دستور به آنها از راههاى غير مستقيم، لزوم تمسك و التزام به آ نها را به مخاطبان القا مىنمود. مثال روشن اين شيوه معرفى هدفدار خويش و مرام و آيين خويش در گهواره است؛ زمانى كه درباره تولدش ميان اطرافيان مشاجرهاى در مىگيرد و او براى پايان بخشيدن به آن، خود را بنده و پيامبر خدا و صاحب كتاب آسمانى و مبارك و به پادارنده هميشگى نماز و زكات و نيكو كار به پدر و مادر معرفىمىكند، با اين ترتيب، در واقع با ظرافت خاصى به ترويج اين مفاهيم پرداخته است (آيات 30 تا 33 سوره مريم).
در روايات حكمت آميزى كه از آن حضرت نقل شده و نمونههايى از آنها را در بحث پيشين بيان كرديم، نيز جلوهايى از دعوت غير مستقيم به ترك دنيا، كار سنجيده، همراهى عمل و علم و فضايل ديگر مشاهده مىشود.
يكى از جلوههاى تبليغ عملى و عينى عيسى، مهرورزى و عطوفت به همنوعان و همكيشان است. اين صفت اخلاقى مؤثر در دعوت، گاه به صورت مواسات و همدردى عميق با مردم در مىآمد و باعث جذب دلهاى مخاطبان به پيامهاى الهى عيسى مىگرديد. اوج مهربانى عيسى نسبت به مخاطبان را آنگاه شاهديم كه پس از مبرا دانستن خود از شركورزى و ادعاى الوهيت، خطاب به درگاه الهى براى همنوعان مشرك خود كه وى و مادرش را به خدايى گرفته بودند، آمرزش مىطلبد؛
إن تُعَذِّبْهُمْ فَإنَّهُم عِبادُك و إن تَغْفِر لَهُم فَإنَّكَ أنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيم؛(18)
اگر عذابشان كنى، آنان بندگان تواند و اگر بر ايشان ببخشايى، تو خود توانا و حكيمى.
عيسى به حقيقت خود را خدمتگزار پيروانش مىدانست و بارها صميمانه به كمك و هميارى آنان همت مىگماشت و بر اين شيوه اصرار مىورزيد و هرگز منع و تعجب مردم، او را از اين كار باز نمىداشت، بلكه بدان افتخار مىنمود و حتى حاضر بود دست پيروانش را بشويد. پاسخ مثبت به درخواست آيات و معجزات نيز تجلى ديگر مهربانى عيسى و اشتياق او به هدايت انسانهاست. از اين رو علاوه بر ارائه معجزاتى همچون تولد بدون وجود پدر و سخن گفتن در مهد، كه مستقيماً از جانب خداوند مصلحت بينى شده و تحقق يافته بود، وى بسيارى از معجزات را به درخواست مخاطبان مىآورد؛ از جمله اين كه چون حواريون از او درخواست نزول مائدهاى آسمانى مىكنند تا به اطمينان و ايمان افزونتر دست يابند، به درخواستشان جامه عمل مىپوشد:
و هنگامى را ياد كن كه حواريون گفتد: اى عيسى پسر مريم، آيا پروردگارت مىتواند از آسمان، خوان خوردنى براى ما فرود آورد؟ عيسى گفت: اگر ايمان داريد از خدا پروا داريد. گفتند: مىخواهيم از آن بخوريم و دلهاى ما آرامش يابد و بدانيم كه به ما راست گفتهاى و بر آن از گواهان باشيم. عيسى پسر مريم گفت: پروردگارا، از آسمان مائدهاى بر ما فرو فرست تا عيدى براى اول و آخر ما باشد و نشانهاى از جانب تو و ما را روزى ده كه تو بهترين روزى دهندگانى.(19)
اين مهربانى زايد الوصف را حتى در انذار عيسوى كه مفهوم بيم و ترس جزء آن است شاهديم؛ محتواى انذارهاى او همچون حرام شدن بهشت بر مشركان و بى ياور بودن آنان، حكايتگر اين موضوع است؛
و قالَ الْمَسيحُ يا بَنِىإسرائيلَ اعْبدُوا اللّهَ رَبِّى و رَبَّكُم إنَّهُ مَنْ يُشرِكْ بِاللّه فَقَد حَرَّم اللّهُ عَليه الْجنَّةَ و مأويهُ النّارُ و مالِلظّالِمينَ من أنصارٍ؛(20)
مسيح مىگفت: اى فرزندان اسرائيل، پروردگار خودتان را بپرستيد كه هر كس به خدا شرك ورزد، قطعاً خداوند بهشت را بر او حرام ساخته است و جايگاهش آتش است و براى ستمكاران ياورانى نيست.
براى بر گرفتن پيام عيسى درباره مواسات، نظرى به انجيل لوقا مىافكنيم.
مردم از عيسى پرسيدند: تكليف ما چيست؟ فرمود: آن كه دو پيراهن دارد بايد يكى را به آن كه ندارد هديه كند و هر كه خوردنى دارد نيز بايد چنين كند... و به سپاهيان گفت: با هيچ كس بد رفتار نكنيد و به كسى زور نگوييد و از حق خود تجاوز ننماييد.(21)
شايد ريشه مهرورزى و مواسات بىحد عيسى به مؤمنان و حتى مشركان در تواضع عميقى است كه همچون جويبارى پر بركت و زلال در سراسر وجودش موج مىزند و از سرچشمه شخصيت الهى او نشأت مىگيرد، چرا كه هر كسى به خدا نزديكتر گرديد در خدمت و كمك و فروتنى به خلق خدا كوشاتر مىشود.
در كتاب كافى به نقل از احمد بن عبدالله از احمد بن محمد برقى از يكى از يارانش به صورت مرفوع از عيسى بن مريم(ع) روايت شده كه فرمود: <اى گروه حواريون: من نزد شما حاجتى دارم، برايم برآورده سازيد. گفتند: درخواست تو برآورده است، اى روح الله. پس برخاست و پاهاى يكايك ايشان را شست، گفتند: ما به اين كار شايسته تر بوديم اى روح خدا، گفت: شايستهترين مردم براى خدمت به خلق، دانشمند است و من اينگونه فروتنى نمودم تا شما نيز پس از من در ميان مردم اينچنين تواضع داشته باشيد. سپس فرمود: حكمت و فرزانگى آدمى با تواضع بارور مىگردد نه با تكبر، چنان كه گياه در دشت مىرويد و رشدمىكند نه در كوه.»(22)
در روايت ديگرى آمده است: <عيسى براى حواريون طعامى ترتيب داد و چون از خوردن آن فارغ شدند به دست خود دستانشان بشست، گفتند: اى روح الله، بهتر است ما اين را انجام دهيم. فرمود: من اينچنين كردم تا شما نيز با دانش آموزان و مخاطبان خويش چنين كنيد.»(23)
از آنجا كه در ميان اركان و عناصر تبليغ (مبلّغ، مخاطب، پيام، ابزار و شرايط) سن مبلّغ و داعى نقشى ندارد ارشادهاى عيسى در گاهواره كودكى، يك روند تبليغى كامل به شمار مىرود كه قابل تحليل و بررسى كامل است، عيسى به اشاره مريم و با تكيه بر اراده و قدرت خداوندى در همان اوان كودكى به سخن آمد و ضمن آن كه گواه صادقى بر حقانيت و صداقت مادر گشت، مردم را در شرايطى تأثير گذار و بيدار كننده به پذيرش دعوت الهى فرا خواند؛
فَأَشارَتْ إِلَيْهِ قالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِى الْمَهْدِ صَبِيّاً * قالَ إِنِّى عَبْدُاللَّهِ آتانِىَ الكِتابَ وَجَعَلَنِى نَبِيّاً * وَجَعَلَنِى مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ وَأَوْصانِى بِالصَّلوةِ وَالزَّكوةِ ما دُمْتُ حَيّاً * وَبَرّاً بِوالِدَتِى وَلَمْ يَجْعَلْنِى جَبّاراً شَقِيّاً؛(24)
پس مريم به سوى عيسى، اشاره كرد، گفتند: چگونه با كسى كه در گهواره و كودك است سخن بگوييم؟ كودك گفت: منم بنده خدا، كه به من كتاب داده و مرا پيغمبر قرار داده است و هر جا كه باشم مرا با بركت ساخته و تا زندهام به نماز و زكات سفارش كرده است و مرا نسبت به مادرم نيكوكار كرده و زور گو و نافرمانم نگردانيده است.
شروع دعوت از گهواره نشان مىدهد كه عيسى از همان آغاز از هر فرصت تبليغى - به صورت معجزه آميز و يا عادى - در هر شرايط به نيكى بهره جسته و آن را به عرصه دعوت توحيدى مبدل نموده است.
پس از طى مراحل نخستين تبليغ، مبلّغ بايستى در جهت تمركز بخشيدن به نيروها و امكانات موجود تلاش كند،چنانكه پيامبراسلام(ص) و يا حضرتابراهيم(ع)گروه پيشتازان حركت توحيدى را سامان دادند و ثمرات تبليغى بسيارى از اين رهگذر نصيب مؤمنان گشت. عيسى نيز چون از پراكندگى نيروهاى جبهه ايمان رنج مىبرد، دست به اين اقدام حياتى زد و كاراترين و زبدهترين نيروهاى خود را زير پرچم و عنوان واحد حواريون گرد آورد.
وَإِذا أَوْحَيْتُ إِلَى الحَوارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِى وَبِرَسُولِى قالُوا آمَنّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنا مُسْلِمُونَ؛(25)
و هنگامى را ياد كن كه به حواريون وحى كردم كه به من و فرستادهام ايمان آورند. گفتند: ايمان آورديم و شاهد باش كه ما مسلمانيم.
فَلَمّا أَحَسَّ عِيسى مِنْهُمُ الكُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصارِى إِلى اللَّهِ قالَ الحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنّا بِاللَّهِ وَاشْهَدْ بِاَنّا مُسْلِمُونَ؛(26)
پس چون عيسى از آنان احساس كفر كرد، گفت: ياران من در راه خدا چه كسانند؟ حواريون گفتند: ما ياران خداييم به خدا ايمان آوردهايم و گواه باش كه ما تسليم او هستيم (مسلمان هستيم).
مرحوم علامه طباطبايى در اين خصوص مىگويد:
عيسى با اين پرسش مىخواست تعداد مردان مؤمن قومش را بشناسد كه در راه حق آماده و در صحنه حاضرند تا گروه دينداران تشكيل شوند و هوادار رسالت عيسى و مبلّغ دعوت او باشند. اين طبيعت همه قدرتهاى مادى و اجتماعى است كه در آغاز راه، مركز و كانونى براى فعاليت و گسترش آن بر مىگزينند و از آن براى پيشبرد اهداف خود بهره مىجويند؛ چنان كه نظير آن را در اسلام در بيعت عقبه و بيعت شجره شاهديم كه رسولخدا خواست عِدّه و عُدّه موجود خود را متمركز سازد.(27)
اين تشكل ايمانى مىتواند در شرايط فشار و خفقان، به جمع مؤمنان نيرويى دوچندان بدهد كه سخن و عقيده خويش را با جسارت بيشتر ابراز دارند. نيز موجب آن مىشود كه مخالفان براى چنين گروه بههم پيوسته و منسجم جايگاهى نو قائل شوند و همچنين باعث تشويق اهل ترديد به پيوستن به صف موحدان مىگردد و عذر و بهانه را از همه مىگيرد؛ چه، نوعى اتمام حجت نيز به شمار مىرود. به عنوان مثال، آيه14 سوره صف نشان مىدهد كه گروهى از مردم در اثر وفا دارى حواريون(28) واعلام آمادگى آنان براى يارى خدا و رسول او عيسى، به پذيرش دعوت و ايمان تشويق شدند؛
يا أَيُّها الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا أَنْصارَ اللَّهِ كَما قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوارِيِّينَ مَنْ أَنْصارِى إِلَىاللَّهِ قالَ الحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ؛(29)
اى مؤمنان ياران خدا باشيد همچنان كه عيسى بن مريم به حواريون گفت: ياران من بهسوى خداكيست؟ گفتند: ما ياران خداييم.
در اثر اين اعلام آمادگى و اظهار وفادارى گروه قابل توجهى از بنىاسرائيل نيز ايمان آوردند و موجب فتحى بزرگ گرديدند و نيز حجت را بر ديگران تمام كردند؛
فَآمَنَتْ طائِفَةٌ مِنْ بَنِىإِسْرائِيلَ وَكَفَرَتْ طائِفَةٌ فَأَيَّدْنا الَّذِينَ آمَنُوا عَلى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرِينَ؛(30)
پس گروهى از بنىاسرائيل ايمان آوردند و گروهى كفر ورزيدند. و كسانى را كه گرويده بودند، بر دشمنانشان يارى كرديم تا چيره شدند.
رسالتهاى الهى پيامبران بزرگ، جملگى مراحل به هم پيوسته يك پديده آسمانى به نام دين است كه هر پيامبر مطابق مأموريت ارائه شده به او، بخشى از آن حقيقت والا را به گوش جهانيان رسانده است. بر اين اساس، منافات و تعارضى در بين رسالتهاى مختلف نتواند بود. بدين ترتيب، عيسى نيز مصدق و مؤيد رسالتهاى پيشين به ويژه رسالت موسى بودهاست؛
وَإِذ قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَنِىإِسْرائِيلَ إِنِّى رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَىَّ مِنَ التَّوْراةِ وَمُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِى مِنْ بَعْدِى اسْمُهُ أَحْمَدُ؛(31)
و هنگامى را كه عيسى پسر مريم گفت: اى بنىاسرائيل، من فرستاده خدا به سوى شما هستم، تورات را كه پيش از من بوده تصديق مىكنم و به فرستادهاى كه پس از من مىآيد و نام او احمد است، بشارتگرم.
عيسى(ع) يكى از مأموريتهاى خود را در ميان قومش رفع اختلافات مىشمرد؛
قالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالحِكْمَةِ وَلِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِى تَخْتَلِفُونَ فِيهِ؛(32)
گفت: به راستى براى شما حكمت آوردهام و تا درباره بعضى از آنچه در آن اختلاف مىكرديد برايتان توضيح دهم.
او اعلام مىكند كه اگر از خدا پروا و از او تبعيت كنند، اختلافات فيما بين ايشان كه باعث ضعف و سستى آنها شده است بر طرف خواهد گرديد. از آنجا كه اختصار و اشاره گذرا به فرآيندهاى تبليغى و شيوههاى دعوت، روش قرآن كريم است، همين اشاره كوتاه بيانگر تلاش جدى عيسى براى ايجاد و هماهنگى فكرى و يكپارچگى در سلوك جامعه بنىاسرائيل و رفع اختلاف است.
آيه زير نيز به اصل وجود اختلاف در قوم او اشاره مىكند؛
فَاخْتَلَفَ الأَحْزابُ مِنْ بَيْنِهِمْ فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ عَذابِ يَوْمٍ أَلِيمٍ؛(33)
پس احزاب دست به اختلاف زدند. پس واى بر كسانى كه ستم كردند، از عذاب روزى دردناك.
آيه 327 سوره مريم نيز يادآور همين معناست.
همان گونه كه هجرت (يا سفر دراز مدت) براى يافتن عرصههاى جديد دعوت در كارنامه پيامبران بزرگ به چشم مىخورد، سير و سياحت يكى از برنامههاى عادى و مورد توجه بسيار حضرت عيسى بود. در يكى از سفرها كه طى آن عيسى با گفتن بسمالله از روى آب گذشت، دوست و همسفرش به خاطر افتخار مصاحبت با روحالله دچار خودبينى گرديد و با خود گفت: اين عيسى است كه بر آب گام مىنهد و من نيز. پس او بر من چه فضيلتى دارد؟ در همان لحظه زير پايش بى قرار شد و در آب فرو رفت و فرياد و يارى خواست. عيسى فرمود: تو خود را بر اثر خودبينى در مقامى كه خدا آن را براى تو قرار نداده نهادى و خدا بر تو غضب كرد. اكنون از آنچه گفتى توبهكن. وى توبه كرد و آنگاه به مرتبهاى كه خدا برايش قرار داده بود بازگشت.(34)
همچنين در سير و سياحتى به همراه حواريون به روستايى رسيد كه ساكنان و حتى حيوانات آن مرده بودند، به طورى كه حكايت از عذاب الهى مىكرد. حواريون خواستند آنها را زنده كند تا سبب عذابشان روشن شود و مايه عبرت ايشان گردد. يكى از مردگان با دعاى عيسى زنده شد و در پاسخ به پرسش مذكور گفت: چهار چيز ما را مشمول عذاب الهى كرد؛
1. پرستش طاغوت؛ 2. دلبستگى به دنيا؛ 3. آرزوى دور و دراز؛ 4. غفلت و سرگرمى به بازيهاى دنيا.(35)
بدين ترتيب، وى بالاترين مواعظ اخلاقى و اشارات عملى را در ميان ياران و پيروانش نشر مىداد.
عيسى علاوه بر تبليغ در سرزمين خود و سير و سياحت تبليغى، با توجه به شرايط و نيازهاى موجود، فرستادگانى را نيز براى ارشاد مردم سرزمينهاى ديگر اعزام فرمود و هرگز قلمرو دعوت خود را به وطن يا سرزمينى خاص محدود ندانست. مردم شهر انطاكيه در بتپرستى و طاغوتپرستى غرق و در لجنزار فساد و گناهان غوطه ور بودند. عيسى از جانب خداوند مأمور شد تا دو مبلّغ براى هدايت ايشان گسيل دارد. اما ناآشنايى آن دو رسول باعوامل نفوذ در مردم و شيوههاى مؤثر دعوت از يك سو و لجاجت و تيره دلى مردم انطاكيه ازسوى ديگر، موجب شد كه نه تنها كسى به گفتار ايشان گوش فرا ندهد بلكه دستگير شده و در بتكدهاى زندانى شوند؛ وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحابَ القَرْيَةِ إِذْ جاءَهَا المُرْسَلُونَ * إِذْ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنّا إِلَيْكُمْ مُرْسَلُونَ؛(36)
و داستان مردم آن شهرى را كه رسولان بدانجا آمدند براى ايشان مَثَل زن؛ آنگاه كه دوتن سوى آنان فرستاديم. ولى آن دو را دروغزن پنداشتند، تا با فرستاده سومين آنان را تأييدكرديم. پس گفتند: ما به سوى شما به پيامبرى فرستاده شدهايم.
حضرت عيسى فرستاده سوم خويش را براى پيگيرى دعوت آندو فرستاد. وى كه <شمعون الصفا» نام داشت براى هدايت مردم به طور ناشناس به آن شهر در آمد و با متانت و احتياط به تماس و برقرارى ارتباط تبليغى با مردم پرداخت و از روحيات آنان بهويژه شاهپرستى ايشان مطلع گرديد. او شيوه همراهى موقت را اتخاذ كرد و گفت: من غريبى هستم كه مىخواهم به آيين شما در آيم. او را به نزد پادشاه بردند و احترام شايانى از او بهعمل آوردند. نيز او را به بتكده بردند كه هنگام بازديد، فرستادگان عيسى را ديد و به اشارتى فهماند كه دوستى و آشنايى خويش را ابراز نكنند، پس از يك سال، شمعون با تدابيرى كارساز و ترتيب دادن مناظرهاى حساب شده، باعث ايمان آوردن پادشاه و مردم گرديد.(37)
هرچند از شرح شيوههاى گذشته، سادهزيستى و دورى عيسى از مظاهر فريبنده مادى برمىآيد اما اشاره مستقل به اين بعد از زندگى و شخصيت عيسى و اين روش غير مستقيم تبليغى ضرورى به نظر مىرسد، روايات زيادى بر اين معنا تأكيد و تصريح دارند؛ از جمله اين كه در نهج البلاغه آمده است:
و اگر بخواهى در عيسى بن مريم نيز (براى تو اسوهاى نيكو است)، كه سر بر سنگ مىنهاد و جامه خشن مىپوشيد و خورش او گرسنگى بود و چراغ شبافروزش، ماه و سايبان زمستانش شرق و غرب زمين. ميوه و خوراكش گياه بيابان بود و همسرى نداشت تا او را بفريبد و فرزندى نداشت كه (فقدانش) او را اندوهگين سازد، دارايىاى نداشت كه او را متوجه خود سازد و طمعى نداشت كه به خوارىاش در افكند. مركبش دو پايش بود و خدمتكارش دو دستش.(38)
همچنين در قصص الانبياء ابن كثير چنين ذكر شده است:
عيسى(ع) لباس مويين مىپوشيد و از برگ درخت مىخورد و خانه و زن و فرزند و مالى نداشت و هيچگاه براى فردايش ذخيره نمىكرد.(39)
رديف | شيوهها | محل اجرا | نوعبيان | وسايل وابزارها | زمينهها(عواملموجبه ) | هدف | ميزانپذيرش |
1 | دعوت بر اساس بيّنه و آيه | قوم بنىاسرائيل | گفتارى | معجزات، استدلالهاى روشن | عقلگرايىمردم | ارائه تصوير عقلايى دين و توحيد | خوب |
2 | حكمتها وبيانات مؤثر | در خلوت و در اجتماع | گفتارى | مثلهاى گويا، نكتههاى ظريف | تأثير حكمتهاى و نكات و لطايف در انسانها | نزديك كردن اذهان به عقايد صحيح | خوب |
3 | تبليغ غير مستقيم | شهرناصره و جاهاى ديگر | گفتارى - عملى | تواضع: خدمت به افراد و... | تأثير عمل از تأثير گفتار كمتر نيست | اعلام التزام خود به پيامهاى دعوت | خوب |
4 | مهربانى و مواسات | شهرناصره و جاهاى ديگر | عملى | نرمخويى، گفتار نرمتحمل بد رفتارى و...، | تأثير نافذ محبتدر قلب بشر | رام كردن دلها | خوب |
5 | تواضع | همهجا | عملى | خدمت به هرنحو، عدم تشخّص و... | تساوى ذاتىانسانها | دادن شخصيت به پيروان ودادن سرمشق رفتار | عالى |
6 | شروع دعوت از گهواره | در اجتماع مردم | گفتارى | - | اعلام توحيد در | همه شرايط | خوب |
7 | تشكيل كادر مركزى دعوت(حواريون) | در ميان بنىاسرائيل | عملى | - | تأثيرگذارى نمونههاى عينى هدايت در مردم عادى | دادن الگوهايى مجسمبه همه مردم | خوب |
8 | تصديق تورات و بشارت ختم رسل | همهجا | گفتارى | خبر از گذشته و بشارت آينده | گمان مشركان بر بىسابقه بودن دعوت عيسى | طريق توحيد هميشگى و پيوسته است | خوب |
9 | رفع اختلاف ميان مردم | همهجا | گفتارى - عملى | محبت، استماع كامل بسيار در جامعه | وجود اختلافها و درگيرىهاى | ائتلاف و همبستگى مؤمنان | عالى |
10 | سير و سياحت تبليغى | - | عملى | - | رسالت جهانى عيسى | گسترش قلمرو دعوت | عالى |
11 | اعزام فرستادگان تبليغى | انطاكيه | عملى | حواريون، شاگردان مبرّز | نياز مناطق مختلف به مرشد و راهنما | گسترش و تعميق دعوت | خوب |
12 | ساده زيستى | همهجا | عملى | خوراك و پوشاك بسيار ساده | محروميت اغلب انسانها(و پيروان) | هماهنگى و جذب فرودستان جامعه | خوب |
1 - آل عمران (3) آيه 45.
2 - مريم (19) آيه 34.
3 - انعام (6) آيه 85.
4 - زخرف (43) آيه 63.
5 - مائده (5) آيه 110.
6 - مريم (19) آيه 36.
7 - آل عمران (3) آيه 49.
8 - همان، آيه 50.
9 - عماد زاده، تاريخ انبياء، ص 731.
10 - محمدباقر مجلسى، بحارالأنوار، ج 14، ص 319؛ شيخ صدوق، الخصال، ج1، ص34.
11 - محمدباقر مجلسى، بحارالأنوار، ح 14، ص 325.
12 - همان، ص 329.
13 - همان، ص 322؛ شيخ صدوق، معانى الاخبار، ص 99.
14 - شيخ صدوق، خصال، ج 1، ص 56؛ محمدباقر مجلسى، بحارالأنوار، ج 14، ص 319.
15 - ورام، مجموعه ورام، ج 2، ص 219.
16 - همان، ج 1، ص 96.
17 - جاحظ، الحيوان، ج 2، ص 163؛ محمدباقر تاج لنگرودى، اخلاق انبياء، ص 394.
18 - مائده (5) آيه 118.
19 - همان، آيات 112 - 124.
20 - همان، آيه 72.
21 - جلالالدين آشتيانى، تحقيقى در دين مسيحيت، ص 205.
22 - كلينى،كافى، ج 1، ص 37؛ محمدباقر مجلسى، بحارالأنوار، ج 14، ص 278.
23 - ورام، مجموعه ورام، ج 1، ص 83؛ محمدباقر مجلسى، بحارالأنوار، ج 14، ص 329.
24 - مريم (19) آيات 29 - 32.
25 - مائده (5) آيه 111.
26 - آل عمران (3) آيه 52.
27 - محمدحسين طباطبايى، الميزان، ج 3، ص 220.
28 - درباره اصطلاح حوارى و حواريون، زمخشرى مىگويد: <حواريون، ياران خاص و با وفاى او بودند كه پيش از همه به او ايمان آوردند و تعدادشان دوازده نفر بود، واژه حوارى رجل از ريشه حور به معناى سفيدى خالص است يعنى دوست و يار نزديك.» (الكشّاف، ج4، ص528).
29 - صف (61) آيه 14.
30 - صف (61) آيه 14.
31 - همان، آيه 6.
32 - زخرف (43) آيه 63.
33 - همان، آيه 65.
34 - اصول كافى، ج 2، ص 307 (با اقتباس).
35 - همان، ص 318 (با تلخيص).
36 - يس (36) آيات 13 - 14.
37 - فيض كاشانى، تفسير صافى، ج 4، ذيل آيات 13 - 14 سوره يس، ص 249 - 250 (با اقتباس).
38 - سيد رضى، نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 160، ص 229.
39 - ابن كثير، قصص الانبياء، ج 2، ص 424.