حبيب نجار

صاحب ياسين از شخصيت‏هاى برجسته قرآن كريم در عرصه دعوت و اصلاح به‏شمار مى‏رود كه براى سعادت قومش از جان مايه گذاشت و با استدلال و اصرار آنان را به قبول دعوت فرستادگان عيسى ترغيب نمود. وى در دوران دعوت عيسوى و در پى ارسال سه‏فرستاده عيسى به انطاكيه، در اين شهر ظهور كرد و به طور جدى از دعوت اين رسولان پشتيبانى نمود.

قرآن از او با تعبير <رجلٌ من أقْصَى المدينةِ يَسْعى»، <مرد شتابان از آن سوى شهرى» يادمى‏كند و در طى آيات 20 تا 27 سوره يس ماجراى دعوتش را بيان مى‏كند. اما در روايات موجود، برخى او را حبيب نجار دانسته‏اند، چنان كه در مجمع البيان از ابن عباس و گروهى از مفسران نقل مى‏كند كه؛ كانَ اسمُه حبيبَ النجّار و كان قد آمن بالرُّسلِ عندَ ورُودِهمْ القريةَ (نامش حبيب نجار بود و به محض ورود رسولان عيسى به شهر به آنان ايمان آورده بود.) و نيز در بحارالأنوار از قتاده نقل شده كه حبيب بن اسرائيل النجار. در قصص الانبياء ثعلبى نيز نام او حبيب نجار ذكر شده است.

عن جابر بن عبدالله قال رسول الله(ص): ثلاثةٌ لم يكفُروا بالله طَرفةَ عَينٍ مؤمنُ آل‏ياسين و عَلىُّ بن ابى طالبٍ و آسيةُ امراة فِرعَونَ (سه كس حتى به اندازه چشم بر هم زدنى به خدا كفر نورزيدند: صاحب ياسين و على بن ابى‏طالب و آسيه همسر فرعون.

در روايت ديگرى كه در الكشّاف و بحارالأنوار به نقل از ثعلبى ذكر شده، به جاى آسيه، مؤمن‏آل فرعون آمده اما صاحب ياسين در اكثر روايات مذكور است؛ قال رسول‏الله(ص): سُبّاقُ الأمَم ثلاثةٌ لَمْ يَكفُروا باللهِ طرفَةَ عينٍ، عَلىٌّ بنُ أبي طالب و صاحبُ ياسين و مؤمنُ آل‏فرعون.(1) در پايان نقل ثعلبى عبارت <فهُمُ الصِدّيقُونَ» هم به چشم مى‏خورد.

حبيب نجار، اسوه ادامه راه رسولان

پس از آن كه حضرت عيسى رسولانى را براى هدايت مردم انطاكيه بدان شهر گسيل داشت و اتخاذ شيوه‏هاى مختلف تبليغى از سوى آنان در دل‏هاى آن مردم تأثيرى بجا نگذاشت، بنا به نقل كتب روايى و تفسيرى، حبيب گام به عرصه تبليغ نهاد. طبرسى در تفسير خود مى‏نويسد:

او به محض ورود رسولان عيسى به آنان ايمان آورد، خانه او در كنار دورترين دروازه شهر بود، پس چون باخبر شد كه قومش رسولان را تكذيب كرده و بر قتلشان كمر بسته‏اند شتابان و خروشان سررسيد و با قومش چنين گفت: يا قَومِ اتَّبِعوا الْمُرسَلِين.(2)

از قتاده نيز نقل شده كه؛ حبيب در غارى به عبادت خدايش مشغول بود. پس چون خبر رسولان بشنيد نزد ايشان شد و مسلمانى و اعتقاد به توحيد و يكتاپرستى خود را آشكار كرد. آن‏گاه مردم كافر بر سر او ريختند و او را كشتند.(3)

بايد توجه داشت كه مطابق برخى روايات موجود درباره سرنوشت فرستادگان سه‏گانه عيسى به انطاكيه و سرانجام دعوتشان، پادشاه آن قوم در اثر نقشه حساب شده و صحنه‏سازى و استدلال‏هاى دقيق رسول سوم كه او را شمعون دانسته‏اند، ايمان آورده است، كه اگر ماجرا بدين شكل بوده و ظهور حبيب نجار در اين اوان صورت گرفته باشد، ترتيب وقايع چندان هماهنگ و منطقى به نظر نمى‏رسد، مگر آن كه موضوع ايمان پادشاه، در صورت صحت، پس از ظهور حبيب اتفاق افتاده باشد، كه روايات در اين زمينه خبرى نداده است.

بر پايه دسته دوم روايت‏هاى موجود، پادشاه و مردم انطاكيه به دعوت پى‏گير رسولان پاسخ مثبت نداده راه عناد و مخالفت پيمودند و حتى به حبس و تعذيب آنان اقدام نمودند و در اين شرايط، مؤمن آل ياسين به عنوان اصلاحگرى دلسوز و مبلّغى انقلابى ظهور كرد تابا متنوع‏ترين شيوه‏هاى دعوت، كافران را به راستى و ايمان و پذيرش پيام رسولان فراخواند.

علامه طبرسى و علامه مجلسى در تأييد اين نظر، از ابن اسحاق چنين نقل كرده‏اند:

پادشاه كفر ورزيد و حتى به همراه قومش در صدد كشتن رسولان برآمد. چون خبر به حبيب، كه در كنار دورترين دروازه شهر بود رسيد، شتابان به سوى مردم آمد و آنان را يادآورى و تذكر داد و به اطاعت از فرمان فرستادگان عيسى دعوت كرد.(4)

شيوه‏هاى تبليغى صاحب ياسين

1. تكيه بر استدلال و برهان

نخستين اصل اساسى و شيوه هميشگى دعوت مبلّغان الهى، منطق استوار و بيان عقلانى‏است، چه اگر محتواى دعوت با خرد انسانى هماهنگ نباشد، نمى‏توان انتظار پذيرش آن را داشت. از اين رو حبيب نجار دعوت خود را با استدلال‏هاى روشن و برنده توأم‏مى‏گرداند؛

الف) كسى كه از شما توقع و چشمداشت شخصى ندارد و به هدايت فرا مى‏خواند قابل پيروى است:

اَتَّبِعُوا مَنْ لا يَسْأَلُكُمْ أَجْراً وَهُمْ مُهْتَدُونَ؛(5)

از كسانى كه از شما پاداشى نمى‏خواهند و خود بر راه راست قرار دارند، پيروى‏كنيد.

تفسير كشّاف مفهوم آيه را كامل‏تر مى‏كند؛

اين جمله سخن جامعى در تشويق قوم است؛ بدين معنا كه شما با همراهى و پيروى رسولان چيزى از دنياى خود را از دست نمى‏دهيد، و از طرفى دين صحيح را به‏دست مى‏آوريد و امور دنيا و آخرتتان به نيكى تنظيم و تأمين مى‏شود.(6)

ب) تنها آن كه ما را آفريده شايسته عبادت است:

وَما لِىَ لا أَعْبُدُ الَّذِى فَطَرَنِى وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ؛(7)

آخر چرا كسى را نپرستم كه مرا آفريده است و شما به سوى او بازگشت مى‏يابيد؟

بر پايه روايتى در بحارالأنوار، چون او را پيش پادشاه بردند، از او پرسيد: آيا تو از رسولان تبعيت مى‏كنى؟ گفت: چرا تبعيت نكنم؟!(8)

ج) پرستش خدايانى كه قادر به هيچ تأثيرى نيستند و شفاعت و نجات‏بخشى ندارند گمراهى آشكار است:

أَأَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ يُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ لا تُغْنِ عَنِّى شَفاعَتُهُمْ شَيْئاً وَلايُنْقِذُونِ * إِنِّى إِذاً لَفِى ضَلالٍ مُبِينٍ؛(9)

آيا به جاى او خدايانى را بپرستم كه اگر خداى رحمان بخواهد به من گزندى برساند، نه شفاعتشان به حالم سود مى‏دهد و نه مى‏توانند مرا برهانند؟ در آن صورت من قطعاً در گمراهى آشكار خواهم بود.

وى استدلال‏هاى متين خود را در قالب مناظره و گفت‏وگو ارائه مى‏كرد، چنان كه در كتاب المنهج الحركى آمده است:

آن‏گاه نوبت به رسول چهارم مى‏رسد كه براى نجات سه رسول پيشين آمده و با شيوه مخصوص خود كه حاوى مناظره آرام، دوستانه و هدفدار و خطاب به عقل، عاطفه و فطرت و حاوى نوعى انعطاف‏پذيرى و نرمى است؛ اين شيوه با روش رسولان قبلى كه با نوعى سخت گيرى همراه بود تفاوت آشكارى داشت.(10)

2. تحمل شكنجه و آزار

صبر را به حقيقت جامع فضايل عملى انسانى دانسته‏اند. مبلّغان به اين صفت بيش از ديگران نيازمندند، چنان كه خداوند به پيامبرش مى‏فرمايد: فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ. هرچند قرآن درباره سرنوشت مؤمن آل ياسين سخن صريحى نفرموده، اما روايات حاكى از آن است كه وى توسط كافران قومش به شدت مورد شكنجه قرار گرفته و به طرز فجيعى به شهادت رسيده است؛

گفته‏اند وى در غارى به عبادت خدا مشغول بود و چون خبر رسولان را شنيد، آمد و دينش را اظهار كرد و با كافران بگو مگو داشت، گفتند: آيا با دين ما مخالفى؟ پس با او بياويختند و او را كشتند. برخى گفته‏اند: با پاهايشان او را له كردند تا اعضاى بدنش متلاشى شد. و برخى ديگر گفته‏اند: او را سنگسار نمودند، در حالى كه او براى هدايت قومش دعا مى‏كرد.(11)

3. قيام و اظهار دين دربرابر كافران

دين باوران تاريخ همواره پس از درك حقيقت ايمان، با صراحت و قاطعيت آن را ابراز نموده و خوف و هراس را از دل رانده‏اند.

او مردى است كه دعوت را شنيده و چون دلايل صدق و حقانيت آن را درك نموده و قلبش را نور ايمان گرفته است، سكوت را جايز نمى‏داند و در حالى كه ظلم و گمراهى و فجور آنان را مى‏بيند، در خانه و حصار عقيده ذهنى خود نمى‏ماند. بلكه با تلاش پى گير و شتابان براى دعوت به حق به راه مى‏افتد.(12)

تلاش تبليغى او به صورت زير تجلى مى‏يابد:

پس از آن كه استدلال‏هايى محكم، فطرى و عقلانى را پى در پى مى‏آورد، به عنوان نتيجه‏اى بى چون و چرا مى‏گويد: من به پروردگار شما ايمان آورده‏ام. يعنى برپايه دليل استوار ايمان آورده‏ام و ديگر منتظر عكس‏العمل شما نيستم. و اين دليل موفقيت تبليغ رسولان است.(13)

4. دلسوزى و مهربانى

به منظور زمينه‏سازى پذيرش دعوت نفوذ در دل‏ها، نزديك‏ترين راه وصول به مقصد است و براى نفوذ در دل‏هاى مخاطبان، مهربانى، دلجويى و خيرخواهى بيشترين تأثير را برجاى خواهد گذاشت. مؤمن آل ياسين، بدين منظور، از صميم قلب به مردم مهر مى‏ورزيد. مهم‏ترين جلوه اين رحمت و شفقت در لحن آيات حكايتگر دعوتش آشكار است كه لحنى صميمى و متوجه دل و فطرت مخاطبان است. بويژه شيوه خطاب به خود يا <سؤال از خويشتن»؛

وَما لِىَ لا أَعْبُدُ الَّذِى فَطَرَنِى؛(14)

چرا كسى را نپرستم كه مرا آفريده است؟

گويى او از خطاب مستقيم به همنوعانش ابا دارد و از روى احترام و حفظ كامل حرمت مخاطب، سخن را ظاهراً به خود و در واقع به آنان مى‏گويد.

با اندرز مخلصانه و دلسوزانه خود ادامه مى‏دهد. در حالى كه منظورش نصيحت آنان بود تا با لطف و مدارا برخورد كند، چرا كه اين شيوه در نصح و خيرخواهى مؤثرتر است، زيرا نشان مى‏دهد كه هر آنچه براى خود مى‏خواهد براى آنان هم مى‏خواهد. پس به جاى اين كه بگويد چرا خدا را عبادت نمى‏كنيد، مى‏گويد چرا من خالق خود را عبادت نكنم؟!(15)

به عبارت ديگر، وى سرنوشت خود را با سرنوشت مخاطبان گره مى‏زند تا باعث جلب اعتماد بيشتر آنها شود. همچنين در پايان كار، آن‏گاه كه با كشته شدن به دست كافران، به سراى باقى و بهشت مى‏شتابد، مى‏گويد:

يا لَيتَ قَومِى يَعْلَمون بِما غَفَرَ لِى رَبِّى و جَعَلَنِى مِنَ الْمُكرَمِين؛(16)

اى كاش قوم من مى‏دانستند كه خدا مرا مورد آمرزش قرار داده و گرامى داشته است.

در روايات ديگر نيز جلوه‏هاى دلسوزى و مهربانى وى آشكار است:

در پايانِ روايتى كه در باره سرنوشت او از تفسير كشّاف نقل شده چنين آمده است؛

چون وى را كشتند يا سنگسار نمودند، او مى‏گفت: اَللَّهُمَّ اهْدِ قَوْمِى (خدايا قوم مرا هدايت فرما.)(17)

جدول مشخصات و عناصر شيوه‏هاى تبليغ صاحب ياسين

رديف شيوه‏ها محل اجرا نوع‏بيان وسايل وابزارها زمينه‏ها(عواملموجبه ) هدف ميزان‏پذيرش
1 تكيه بر استدلال و برهان ‏شهر انطاكيه گفتارى خالقيت خدا و... حق‏پذيرى عقل انسان‏ نفوذ در انديشه مخاطبان‏ ‏خوب
2 تحمل شكنجه و آزار ‏شهر انطاكيه عملى - مقاومت دربرابر كفر، تبليغ توحيد است‏ ‏اثبات حقانيت دعوت‏ ‏خوب
3 قيام و اظهار دين دربرابر كافران ‏شهر انطاكيه گفتارى و عملى ‏فرياد و اعتراض به وقت عدم تأثير ديگر شيوه‏ها امكان تأثير فريادها اتمام حجت براى مردم‏ متوسط
4 دلسوزى و مهربانى‏‏ در جمع مردم گفتارى و عملى خطاب به خويشتن و وجدان، آرزوى هدايت قومش تأثير دلسوزى در دل‏ها رام‏نمودن دل‏ها متوسط

1 - ثعلبى، قصص الانبياء، ص 228 (به نقل از: محمدباقر مجلسى، بحارالأنوار، ج‏14، ص‏273؛ زمخشرى، الكشّاف، ج‏4، ص‏10).
2 - طبرسى، مجمع البيان، ج 8، ص 421؛ محمدباقر مجلسى، بحارالأنوار، ج 14، ص‏243.
3 - محمدباقر مجلسى، بحارالأنوار، ج 14، ص 244.
4 - طبرسى، مجمع البيان، ج 8، ص 420.
5 - يس (36) آيه 21.
6 - زمخشرى، الكشّاف، ج 4، ص 10.
7 - يس (36) آيه 22.
8 - محمدباقر مجلسى، بحارالأنوار، ج 14، ص 243.
9 - يس (36) آيه 23 - 24.
10 - عبداللطيف راضى، المنهج الحركى فى القرآن الكريم، ص 58.
11 - زمخشرى، الكشّاف، ج 4، ص 10.
12 - سيد قطب، فى ظلال القرآن، ج 5، ص 2963.
13 - همان، ص 2964.
14 - يس (36) آيه 22.
15 - زمخشرى، الكشّاف، ج 4، ص 10.
16 - يس (36) آيه 27.
17 - زمخشرى، الكشّاف، ج 4، ص 10.