ذوالقرنين

ذوالقرنين از چهره‏هاى نيرومند و مدبّر قرآن مجيد است كه در عرصه سازندگى و نبرد با دشمنان و اداره امور كشور، در قرآن از او تمجيد شده است. وى يكى از بحث‏انگيزترين شخصيت‏هاى قصص قرآن است. در قرآن كريم سه بار از او ياد شده و داستانش در آيات 82 تا 96 سوره كهف بيان شده است.

درباره اين كه ذوالقرنين كدام يك از شخصيت‏هاى بزرگ تاريخ است، ميان مفسران و صاحبنظران اختلاف نظر زيادى وجود دارد؛ نخست آن كه وى را نمى‏توان پيامبر دانست، زيرا هرچند در قرآن با تعبير <يا ذا القرنين» مورد خطاب گرفته كه موهم نبوت است، اما باتوجه به عدم تصريح به پيامبرى او به سان انبياى ديگر، و نيز تأكيد روايات موجود بر اين كه پيامبر نبوده بلكه بنده شايسته خدا و خيرخواه مردم بوده است، نمى‏توانيم او را در رديف انبيا بدانيم.

برخى او را همان اسكندر مقدونى دانسته‏اند و بعضى ديگر شخصيت او را منطبق بر يكى از ملوك يمن مى‏دانند كه سد مآرب را بنا كرد. عده‏اى نيز او را بر اساس شواهد تاريخى و محتواى كتب يهود همان كوروش كبير مى‏شمارند و قصه ذوالقرنين در قرآن، اعم از خصوصيات، اقدامات و لشكركشى‏هاى وى را بر او منطبق مى‏سازند.(1) در هر حال آنچه براى ما در اين تحقيق اهميت دارد اسوه بودن او با توجه به صفات، ويژگى‏ها و عملكردى است كه قرآن از او به دست مى‏دهد و از آن‏جا كه بر هيچ يك از احتمالات موجود در خصوص شخصيت اين اسوه قرآنى، به طور قاطع نمى‏توان اعتماد كرد، تلاش خواهيم كرد تا با استفاده از آيات، روايات، تفاسير و سيره، به تبيين شيوه‏هاى تبليغى به ويژه روش‏هاى عملى تأثيرگذارش بپردازيم و از مقام الگويى او بهره گيريم، كه در اين باب، شناخت نام و القاب و ديگر آگاهى‏هاى نه‏چندان معتبر تاريخى سودى ندارد.

ذوالقرنين، اسوه زمامدارى و اصلاحگرى

هدف قرآن از طرح داستان ذوالقرنين ارائه نمونه‏اى از زمامدار عادل و مدبّر است كه حتى بدون منصبى از مناصب الهى چون نبوت، رسالت و امامت، با رحمت بى‏پايان و تدبير نمايان و با سلوكى پيامبرگونه، امور جامعه را اداره، و عدالت و حقيقت را در پهنه گيتى مى‏گستراند. بنابراين آنچه درباره او در قرآن آمده مربوط به كيفيت رهبرى و زمامدارى اوست؛ اما نه زمامدارى به دور از ارزشهاى الهى، بلكه زمامدارى همراه با تقوا، قسط و ديگر ارزش‏هاى دينى، به‏گونه‏اى كه نتيجه اين زمامدارى اصلاح تمام شئون اقتصادى، اجتماعى و امنيتى مردم بوده است.

شيوه‏هاى تبليغى ذوالقرنين

1. تدبير حكيمانه و اقدامات عمرانى

مسلماً براى يك زمامدار و فرمانروا، بهترين شيوه تبليغ مرامش، انجام صحيح امور جامعه و آباد كردن ويرانى‏هاست. ذوالقرنين با عنايت به درايت و تدبير و مهارت خود در زمينه مديريت جامعه شروع به اقدامات عمرانى و اقتصادى مى‏نمود و هر طرح سودمند اجتماعى را با دقت و استحكام به پايان مى‏رساند. چون از او خواستند كه ميان آنها و يأجوج و مأجوج سدى بسازد، گفت:

فَأَعِينُونِى بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْماً * آتُونِى زُبَرَ الحَدِيدِ حَتّى‏ إِذا ساوى‏ بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قالَ انْفُخُوا حَتّى‏ إِذا جَعَلَهُ ناراً قالَ آتُونِى أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً * فَمَا اسْطاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ وَمااسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً؛(2)

(ذوالقرنين گفت:) مرا با نيرويى انسانى يارى كنيد تا ميان شما و آنها سدى استوار قرار دهم. براى من قطعات آهن بياوريد، تا آن‏گاه كه ميان دو كوه برابر شد، گفت: <بدميد» تا وقتى كه آن قطعات را آتش گردانيد گفت: مس گداخته برايم بياوريد تا روى آن بريزم، در نتيجه، اقوام وحشى نتوانستند از آن مانع بالا روند و نتوانستند آن را سوراخ كنند.

2. دعوت به خدا و توحيد

هرچند عمده فعاليت‏هاى اصلاحى ذوالقرنين، جنبه اقتصادى و عمرانى و يا نظامى داشته است. اما او در همه اين مراحل چه از راه كردار و منش آموزنده و چه از راه گفتارهاى نافذ در حال دعوت مردم به خدا محورى بوده است. به يك بيان، اگر پيامبران با معجزات خويش راه‏را براى گسترش دعوت فراهم مى‏كردند. ذوالقرنين با خدمت خالصانه و گسترده و اقدامات رهايى‏بخش خود راهى به سوى دل‏هاى مردم مى‏گشود تا دعوت الهى را ميان آنها ترويج نمايد.

نمونه بارز دعوت عملى به خدا محورى را در گفت‏وگوهاى او شاهديم؛ آن‏گاه كه پيشنهاد اجر مادى به او مى‏دهند، مى‏گويد:

قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّى فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّى جَعَلَهُ دَكّاءَ وَكانَ وَعْدُ رَبِّى حَقّاً؛(3)

گفت: اين رحمتى از جانب پروردگار من است، ولى چون وعده پروردگارم فرا رسد، آن سد را درهم كوبد، و وعده پروردگارم حق است.

يعنى علاوه بر اذعان به خدا باورى، بر توحيد افعالى تصريح نمود ضمن آن كه گفتار او حاوى اشاراتى به معاد و قيامت نيز بود. بى شك اين گفتارهاى پر مغز علاوه بر بيان حال درونى او به نيت تبليغ توحيد نيز بوده است. در روايات نيز به دعوت توحيدى ذوالقرنين تصريح شده است:

وى با رسالت الهى و تأييدات خداوندى رفت تا به غروب گاه خورشيد رسيد و هر امتى را كه ديدار نمود به سوى خدا فرا خواند. پس اگر پاسخ مثبت دادند، مى‏پذيرفت و اگر پاسخ نمى‏دادند، ظلمت بر ايشان حاكم مى‏كرد. پس شهرها و قريه‏ها و دژها و خانه‏هايشان را تاريك مى‏كرد و حتى چشمشان و دهانشان و دلشان را تاريك مى‏كرد....(4)

3. تشويق مردم به همت و تلاش

على‏رغم آن كه تمام اسباب و وسايل دنيوى براى اقدامات اصلاحى و عمرانى ذوالقرنين به او عطا شده بود؛ در هر اقدام، همت، هميارى و پشتكار جدى مردم را مى‏طلبيد؛

إِنّا مَكَّنّا لَهُ فِى الأَرضِ وَآتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَى‏ءٍ سَبَباً؛(5)

ما در زمين به او امكاناتى داديم و از هر چيزى وسيله‏اى بدو بخشيديم.

فَأَعِينُونِى بِقُوَّةٍ... آتُونِى زُبَرَ الحَدِيدِ... قالَ انْفُخُوا... قالَ آتُونِى أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً؛

مرا با نيروى انسانى يارى كنيد... براى من قطعات آهن بياوريد... گفت بدميد... گفت مس گداخته برايم بياوريد تا روى آن بريزم.

و با اين جملات و فرمان‏ها مردم سست و ضعيفى را كه دربرابر دشمن عاجز و ناتوان شده بودند، به حركت و تكاپو واداشت و در پى آن با تشويق و تنبيه شايسته، با دست خودشان سدى برايشان ساخت كه هيچ دشمنى توان عبور از آن را نداشت. ونيز به آنها آموخت كه درعين تلاش و كوشش پيگير، توكل بر خدا را از ياد نبرند و تمام دستاوردها را فضل الهى بشمارند؛

هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّى؛(6)

اين رحمتى از جانب پروردگار من است.

4. تشويق و تنبيه حكيمانه

زمامدار كاردانى چون ذوالقرنين كه يكى از جنبه‏هاى برجسته سيره‏اش مديريت انسانى است، هرگز نمى‏تواند از تشويق و تنبيه غافل باشد. زيرا اين سياست ضمن حفاظت از اجراى صحيح فرمان‏هاى الهى، موجب ايجاد انگيزه بيشتر در انسان‏ها نيز مى‏شود. ازاين‏رو آن‏گاه كه قومى را در آن سوى درياها مى‏يابد و تدبير امور آنها بدو واگذار مى‏شود، نخستين دستورالعملى كه ابلاغ مى‏كند پاداش خوبان و كيفر ستمكاران است؛

تا آن‏گاه كه به غروبگاه خورشيد رسيد، به نظرش آمد كه خورشيد در چشمه‏اى گل آلود و سياه غروب مى‏كند، و نزديك آن طايفه‏اى را يافت. فرموديم: اى ذوالقرنين، اختيار با تو است يا عذاب مى‏كنى يا در ميانشان روش نيكويى پيش‏مى‏گيرى.(7)

آن‏گاه گفت: أَمّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلى‏ رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذاباً نُكْراً * وَأَمّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الحُسْنى‏؛(8)

اما هر كه ستم ورزد عذابش خواهيم كرد، سپس به سوى پروردگارش بازگردانيده مى‏شود، آن‏گاه او را عذابى سخت خواهد كرد. و اما هر كه ايمان آورد و كار شايسته كند پاداشى هر چه نيكو تر خواهد داشت.

در تفسير نمونه در اين مورد آمده است:

گويا هدف ذوالقرنين از اين بيان، اشاره به اين است كه مردم دربرابر دعوت من به توحيد وايمان و مبارزه با ظلم و شركت و فساد به دو گروه تقسيم خواهند شد: كسانى كه تسليم اين برنامه سازنده الهى شوند مطمئناً پاداش نيك خواهند داشت و در امنيت و آسودگى خاطر زندگى خواهند كرد. اما آنها كه دربرابر اين دعوت موضع گيرى خصمانه داشته باشند و به شرك و ظلم و فساد ادامه دهند، مجازات خواهند شد.(9)

5. طرح‏هاى سنجيده و دقيق

حتى مطالعه سطحى و گذراى آيات مربوط به ذوالقرنين از دقت زايدالوصف و كار سنجيده او در تدبير امور سياسى اقتصادى و حتى نظامى حكايت مى‏كند. بر اين اساس در موقعيت‏هاى گوناگون، به فراخور توان مردم و امكانات موجود طرح‏هايى براى اصلاح امور مى‏ريخت كه در نهايت دقت، كارآيى و سودمندى بود.

قرآن دو نمونه از اين اقدامات سنجيده را بازگو مى‏كند. يكى هنگامى كه به غروبگاه خورشيد مى‏رسد و از جانب خداوند مأمور هدايت و نظارت بر امور جامعه مى‏گردد.

تا آن‏گاه كه به غروبگاه خورشيد رسيد، به نظرش آمد كه خورشيد در چشمه‏اى گل‏آلود و سياه غروب مى‏كند، و نزديك آن طايفه‏اى را يافت. فرموديم: اى ذوالقرنين اختيار باتواست يا عذاب مى‏كنى يا در ميانشان روش نيكويى پيش مى‏گيرى.(10)

و برنامه‏اى دقيق و سنجيده براى پاداش خوبان و مؤمنان و كيفر بدكاران و مشركان تنظيم‏كرده و به اجرا مى‏گذارد و در عين حال كار خود را با آسانگيرى و يسر پى‏مى‏گيرد. دقت او را در همين تشويق و تنبيه همراه با يسر و آسانگيرى مى‏توان دريافت؛

وَأَمّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الحُسْنى‏ وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا يُسْراً؛(11)

و اما هر كه ايمان آورد و كار شايسته كند، پاداشى هر چه نيكوتر خواهد داشت و به فرمان خدا، او را به كارى آسان وا خواهيم داشت.

نمونه ديگر، هنگامى است كه پس از در نورديدن مغرب و مشرق خورشيد، به منطقه‏اى ميان دو كوه (بين السدّين) رسيد و قومى را يافت كه در پايين ترين سطح فرهنگ و تمدن قرارداشتند، طورى كه محتواى سخن را درك نمى‏كردند يا زبان‏هاى معروف را نمى‏شناختند و يا از نظر فكرى عقب مانده بودند.(12) اين قوم ضمن شكايت از تبهكارى دو قوم يأجوج و مأجوج، از او خواستند تا با خرج آنها سدى استوار دربرابر تهديدهاى جدى اين دوقوم بسازد. با آن زبان شكسته يا از طريق اشاره گفتند:

قالُوا يا ذَاالْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِى الأَرضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجاً عَلى‏ أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنا وَبَيْنَهُمْ سَدّاً؛(13)

گفتند: اى ذوالقرنين، يأجوج و مأجوج سخت در زمين فساد مى‏كنند، آيا ممكن است مالى در اختيار تو قرار دهيم تا ميان ما و آنها سدى قرار دهى؟

دقت و ظرافت در مهندسى ذوالقرنين از اين‏جا جلوه‏گر مى‏شود كه با مشاهده نياز و درخواست قوم و وضعيت دوكوهى كه قوم يأجوج و مأجوج از ميان آن دو به آنها حمله مى‏بردند، با نقشه‏اى حساب شده شروع به كار كرد و با پنج دستور كه مراحل پنجگانه طرح مهندسى او را تشكيل مى‏دادند، سدى آهنين و استوار برپا كرد؛

1. دستور آماده كردن نيروى انسانى جهت ساختن سد (فَأَعِينُونِى بِقُوَّةٍ).

2. دستور تهيه قطعات بزرگ آهن براى به كارگيرى در ميان دو كوه (آتُونِى زُبُرَ الحَدِيدِ).

3. دستور چيدن قطعات آهن در ميان دو كوه (حَتّى‏ إِذا ساوى‏ بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ).

4. دستور دميدن آتش در قطعات آهن و به عبارت ديگر تهيه مواد آتش افروز و ايجاد آتش در ميان دو كوه (قالَ انْفُخُوا حَتّى‏ إِذا جَعَلَهُ ناراً) و در واقع با اين كار همان كارى را كه امروزه به عنوان جوشكارى با وسايل پيشرفته انجام مى‏شود. و با اين طرح دقيق، پاره‏هاى آهن را به يكديگر جوش داد.

5. دستور آوردن مس مذاب براى ريختن روى پاره‏هاى آهن (قالَ آتُونِى أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً)(14) <و به اين ترتيب آن سد آهنين را با لايه‏اى از مس پوشانيد و آن را از نفوذ هوا و پوسيدن حفظكرد.»(15)

روشن است كه اضافه نمودن مس ذوب شده بر پاره‏هاى آهن گداخته نهايت محكم كارى و مهندسى پيشرفته را در آن زمان بيان مى‏كند.

6. رسيدگى به همه اقوام و اقشار و ايجاد امنيت

داستان ذوالقرنين در قرآن نشان مى‏دهد كه تدبير، امداد و اصلاحگرى، سيره هميشگى او بوده است وهمه اقوام و افراد از خدماتش بهره‏مند مى‏شده‏اند و چنان كه در ماجراى ساختن سد شاهديم، آن قدر بدين امر مشهور است كه پيش از آن كه خود را معرفى كند مردم از او درخواست توجه و طراحى و ساخت سد مى‏نمايند و در واقع امنيت جان و مال و جمعيت خود را از او مى‏خواهند.

جملات مشابهى كه خداوند در حكايت داستان او مى‏فرمايد، حاكى از اين معناست كه او شرق و غرب عالم را براى ارائه خدمت و ايجاد امنيت درمى‏نورديد.

فَأَتْبَعَ سَبَباً * حَتّى‏ إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ...؛(16)

پس از اسباب و وسايلى كه در اختيار داشت بهره گرفت تا به غروبگاه خورشيد رسيد.

ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً * حَتّى‏ إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ...؛(17)

آن‏گاه راه ديگرى در پيش گرفت تا به جايگاه برآمدن خورشيد رسيد.

ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً * حَتّى‏ إِذا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ...؛(18)

باز راهى را دنبال نمود تا وقتى به ميان دو سد رسيد.

بدين‏ترتيب حتى محروم‏ترين مردمان مانند قومى كه زبان عادى را نمى‏فهميدند (لايَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلاً) و يا قومى كه پوششى دربرابر آفتاب نداشتند (لَمْ‏نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً)، از توجه، دستگيرى و خدمات ذوالقرنين، محروم نبودند، بلكه از عنايت او برخوردارمى‏شدند، چرا كه بيشتر داستان او را مراجعه به اين‏گونه اقوام و گروه‏هاى انسانى تشكيل مى‏دهد.

به هر تقدير، دستاورد اين رسيدگى‏ها آن بود كه در اثر ايجاد امنيت جانى و مالى و رفع تهديدها، امور جامعه بسامان شده و اقتصاد آن رونق مى‏گرفت و روابط اجتماعى و اقتصادى برپايه‏اى متين استوار مى‏گشت، و اين موضوع آمادگى انسان‏ها را جهت دريافت تعاليم الهى فزونى مى‏بخشيد.

7. نصح، خيرخواهى و دلسوزى

خدمت به انسان‏ها و سامان بخشيدن به زندگى مادى و معنوى آنها، آن هم بدون درخواست پاداش، گواه صادقى است بر دلسوزى و خيرخواهى وصف ناشدنى ذوالقرنين به بندگان خدا. به سبب اين صفت است كه چون فرياد نجات خواهى قومى گرفتار را مى‏شنود، بى‏درنگ، با توكل به خدا دست به كار مى‏شود (مفاد آيه 95 سوره كهف) و حتى بدون چشمداشت تشكر، آن قوم را به خدا مى‏سپارد و راهى ديارى ديگر مى‏گردد.

در روايتى از اميرمؤمنان نيز بر اين موضوع تأكيد شده است:

سئل اميرالمؤمنين عن ذى القرنين أنبياً كان ام ملكاً؟ فقال: لا نبياً و لا ملكاً بل عبداً أحب‏اللّه فأحبّه و نصح لله فنصح له فبعثه إلى قومه...؛(19)

از امير مؤمنان درباره ذوالقرنين پرسيده شد كه پيامبر بود يا پادشاه؟ فرمود: نه پيامبر بود و نه پادشاه، بلكه بنده‏اى كه دوستدار خدا بود و خدا نيز او را دوست مى‏داشت و در راه‏خدا خيرخواهى مى‏كرد، پس خدا نيز خير خواه او بود، و خدا او را براى قومش برانگيخت.

8. عدم درخواست مزد

چنان‏كه سيره تمام انبيا و اولياى الهى است، ذوالقرنين از دريافت هرگونه پاداش مادى در ازاى خدمت خالصانه و تلاش خستگى ناپذيرش خوددارى مى‏كند و با تكيه بر فضل الهى خود را از آن بى نياز مى‏شمارد؛ آن‏گاه كه به او مزدى پيشنهاد مى‏كنند، مى‏گويد:

قالَ ما مَكَّنِّى فِيهِ رَبِّى خَيْرٌ؛(20)

گفت: آنچه پروردگارم به من در آن تمكن داده، بهتر است (از پاداش شما).

اين بدان دليل بود كه خداوند به سبب مقام والاى معنوى و اخلاص بسيار در خدمت به خلق، اسباب و وسايل هر چيز را به او ارزانى داشته بود؛

إِنّا مَكَّنّا لَهُ فِى الأَرضِ وَآتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَى‏ءٍ سَبَباً؛(21)

ما در زمين به او امكاناتى داديم و از هر چيزى وسيله‏اى بدو بخشيديم.

اين موضوع قرينه‏اى بر اين مطلب است كه وى هرچند پيامبر نبوده است، اما به‏همراه اقدامات اصلاحى، سرگرم دعوت به توحيد و ديگر اصول آسمانى نيز بوده است و بدين لحاظ، در هر مرحله آنان را به حقيقت قدس ربوبى يادآور و رهنمون مى‏شود؛ چنان كه سيره تمام مبلّغان قرآنى بر اين استوار است.

9. آسانگيرى و يسر

از آن‏جا كه همه احكام الهى بر آسانگيرى و رعايت وسع و توان آدميان مبتنى است، هريك از اسوه‏هاى قرآن ضمن رعايت اين اصل به دعوت توده‏هاى مردم پرداخته‏اند. ذوالقرنين در مرحله نخست طاقت و توان مردم را ارزيابى مى‏كند و آن‏گاه به فراخور آن، تكليف‏هايى بر دوششان مى‏نهد تا آنها را به هدفشان نايل گرداند؛ در شرايطى كه مى‏داند آنان قدرت برنامه‏ريزى و طراحى موانعى براى ممانعت از نفوذ دشمن را ندارند، از آنها تنها تهيه پاره‏هاى آهن، جمع هيزم و آتشگيره و آماده‏كردن مس مذاب را مى‏خواهد، كه در توان آنهاست و خود به طراحى اقدام مى‏كند. از سوى ديگر، آن‏جا كه قانون پاداش و كيفر بر اساس خدمت و خيانت را اعلام مى‏كند، تسهيل و آسانگيرى بر نيكوكاران را نيز درپى مى‏آورد:

وَأَمّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الحُسْنى‏ وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا يُسْراً؛(22)

و اما هر كه ايمان آورد و كار شايسته كند، پاداشى هر چه نيكوتر خواهد داشت و به فرمان خود، او را به كارى آسان وا خواهيم داشت.

جدول مشخصات و عناصر شيوه‏هاى تبليغ ذوالقرنين

رديف شيوه‏ها محل اجرا نوع‏بيان وسايل وابزارها زمينه‏ها(عواملموجبه ) هدف ميزان‏پذيرش
1 تدبير حكيمانه و ‏ اقدامات عمرانى‏ روم يا ايران عملى علم مهندسى، ابزارهاى عمران‏ تمدّن‏هاى نوظهور ايجاد و توسعه فرهنگى و مادّى عالى
2 دعوت به خدا و توحيد روم يا ايران گفتارى ‏‏ياد خدا، سپاس نعمت‏ها امادگى روحى پس از ايجاد اصلاحات‏ تأمين سعادت مردم‏ خوب
3 تشويق مردم به همت و تلاش‏ در ميان مردم مستضعف‏ گفتارى - عملى‏ ياد خدا، وعده‏هاى حقيقى‏ سستى و ضعف مردم‏ آبادانى سرزمين‏ها خوب
4 تشويق و تنبيه حكيمانه‏ در عرصه‏هاى مديريت‏ گفتارى - عملى‏ عذاب و پاداش‏ بى‏انگيزه و ناتوان‏بودن مردم‏ برانگيختن مردم‏ عالى
5 طرحهاى سنجيده و دقيق در عرصه‏هاى مديريت‏ گفتارى - عملى‏ ‏فنون مهندسى‏ نياز سرزمين‏ها به آبادانى عمران و توسعه همه‏جانبه‏ عالى
6 رسيدگى به همه اقوام و اقشار و ايجاد امنيت‏ از مغرب تا مشرق خورشيد عملى ‏سير و سفر، رسيدگى‏ به هر منطقه اميد محرومان به تدبير او رفع مشكلات مردم‏ عالى
7 خيرخواهى و دلسوزى‏ در همه‏جا عملى محبت، خدمت‏ ‏محروميت مردم‏ ترويج ايمان‏ خوب
8 عدم درخواست مزد در همه‏جا گفتارى - ‏شايعات و تصورات غلط تأكيد بر اخلاص‏ خوب
9 آسانگيرى و يُسر در همه‏جا عملى - ‏احكام الهى براساس‏  آسانگيرى است‏ جلب ايمان همه انسان‏ها خوب

1 - ر.ك: ناصر مكارم شيرازى و جمعى از نويسندگان، تفسير نمونه، ج 12، ص 548.
2 - كهف (18) آيات 95 - 97.
3 - همان، آيه 98.
4 - محمدباقر مجلسى، بحارالأنوار، ج 12، ص 187.
5 - كهف (18) آيه 84.
6 - همان، آيه 98.
7 - همان، آيه 86.
8 - همان، آيات 87 - 88.
9 - ناصر مكارم شيرازى و جمعى از نويسندگان، تفسير نمونه، ج 12، ص 528.
10 - كهف (18) آيه 86.
11 - همان، آيه 88.
12 - ناصر مكارم شيرازى و جمعى از نويسندگان، تفسير نمونه، ج 12، ص 533.
13 - كهف (18) 94.
14 - همان، آيه 96.
15 - ناصر مكارم شيرازى و جمعى از نويسندگان، تفسير نمونه، ج 12، ص 535.
16 - كهف (18) آيات 85 - 86.
17 - همان، آيات 89 - 90.
18 - همان، آيه 92.
19 - محمدباقر مجلسى، بحارالأنوار، ج 12، ص 178، حديث 5.
20 - كهف (18) آيه 95.
21 - همان، آيه 84.
22 - همان، آيه 88.