حضرت نوح، شيخ الانبيا، يكى از پيامبران بزرگ و رسولان اولوالعزم بهشمار مىرود كه پس از حضرت آدم، سكّان هدايت بشر را به دست گرفت و از جانب خداوند، حدود ده قرن، انسانها را به مبدأ و معاد فرا خواند. از همين رو، آنچه بيشتر در دعوت نوح به چشم مىخورد، پايدارى و مداومت و استقامت در تبليغ است. وى 950 سال همه شيوهها و اساليب اقناع، انذار، القا و تعليم و تربيت را براى قوم خويش آزمود، اما به لحاظ كورباطنى و حقناپذيرى و لجاجت قومش، جز به ايمان گروهى اندك توفيق نيافت.
مرد شامى درباره نام نوح پيامبر از اميرمؤمنان پرسيد، حضرت فرمود: نامش سَكَن بود و چون 950 سال بر گمراهى قومش گريست و اندوه خورد، نوح ناميده شد.(1)
طبق مشهور ميان مفسران، در اين مدت طولانى تنها هشتاد نفر به نوح و رسالتش ايمان آوردند و كار ديگران جز استهزا و آزار نبود.(2) نوح بدين ترتيب در طول ساليان دراز و بلكه قرون متمادى، با بهره جويى از شيوهها و ابزارهاى مختلف، به صورت شبانه روزى و خستگىناپذير به هدايت و ارشاد مردم و تبليغ دين الهى پرداخت و اسوه مبلّغان و الگوى استقامت در راه تبليغ گرديد.
نام آن حضرت، 43 بار در قرآن ذكر شده و حدود 114 آيه از آيات قصص قرآنى درباره شخصيت و دعوت او روشنگرى نموده است.
در قرآن مجيد، براى زمينهها و عرصههاى گوناگون، اسوههايى ترسيم و معرفى شدهاند كه هر يك در عرصه مورد نظر، كاملترين نمونه و كارآمدترين سرمشق هدايتند. بررسى زندگانى طولانى و تبليغ متمادى حضرت نوح، كه نخستين پيامبر صاحب عزم و داراى شريعت آسمانى است، نشان مىدهد كه دعوت همه جانبه و جهانى به وسيله او آغاز گرديده است. اين پيامبر عظيم الشأن به همراه گروه اندك پيروانش، سعى در توسعه جهانى الهى داشتهاند. اما برجستهترين ويژگى كه اين دعوت را از ساير دعوتهاى الهى متمايز مىسازد، پايدارى و استقامت مثال زدنى نوح و پيروانش در استمرار تبليغ تا سرحد توان و امكان است. سيره تبليغى او نشان مىدهد كه تنها راه پايان دعوتش، ايمان مردم و يا پايان عمر او است و هيچ عامل ديگرى باعث توقف دعوت او نمىگردد، چيزى كه تمام مبلّغان دينى بايستى بدان پاىبند باشند.
استقامت تبليغى نوح را در ضمن آيات و جملات متعدد قرآنى در مىيابيم:
وَلَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلّا خَمْسِينَ عاماً؛(3)
و به راستى، نوح را به سوى قومش فرستاديم، پس در ميان آنان 950 سال درنگكرد....
قالَ رَبِّ إِنِّى دَعَوْتُ قَوْمِى لَيْلاً وَنَهاراً؛(4)
پروردگارا، من قوم خود را شب و روز دعوت كردم.
وَإِنِّى كُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ؛(5)
و من هر بار كه آنان را دعوت كردم تا ايشان را بيامرزى.
ثُمَّ إِنِّىدَعَوْتُهُمْ جِهاراً * ثُمَّ إِنِّى أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَأَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً؛(6)
پس، من آشكارا آنان را دعوت كردم. باز من به آنان اعلام نمودم و در خلوت و پوشيده نيز به ايشان گفتم.
قالُوا يا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا فَأَكْثَرْتَ جِدالَنا؛(7)
اى نوح با ما مجادله كردى و بسيار مجادله كردى.
أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّى وَأَنْصَحُ لَكُمْ؛(8)
پيامهاى پروردگارم را به شما مىرسانم و اندرزتان مىدهم.
و اينك به شرح شيوههاى تبليغى اين پيامبر گرامى در قالب سه استراتژى و شيوه كلى و روشهاى جزيى متعدد مىپردازيم.
بىشك، وجه غالب و ويژگى دعوت نوح، پافشارى و پايدارى و خستگىناپذيرى در مسير پرفراز و نشيب و دشوار دعوت، آن هم در ميان يك قوم لجوج و حقناپذير و باطلگر است؛ طورى كه با تلاش نوح، حجت الهى تمام گرديد و دهان هر كافر و مشركى بسته شد. شايد يكى از اسرار عمر طولانى نوح، علاوه بر اعجاز الهى، اثبات عنايت وافر خداوندى به هدايت مردم و مهر بى نهايت او به انسانها بوده است. شيوههاى جزيى مندرج در اين بخش عبارتند از:
نخستين مرحله دعوت نوح، كه با توجه به سرسختى مخالفان، جلوهاى از استقامت در آن به چشم مىخورد، بيان قاطع و بى پرواى عقايد از سوى اوست؛ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إلهٍ غَيْرُهُ؛(9)
همانا نوح را به سوى قومش فرستاديم، پس گفت: اى قوم من، خدا را بپرستيد كه براى شما معبودى جز او نيست.
إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ؛(10)
من براى شما فرستادهاى در خور اعتمادم، پس از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد.
هُوَ رَبُّكُمْ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ؛(11)
او پروردگار شماست و به سوى او باز گردانيده مىشويد.
وَيا قَوْمِ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مالاً إِنْ أَجْرِىَ إِلّا عَلَى اللَّهِ وَما أَنَا بِطارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ؛(12)
و اى قوم من، بر اين [رسالت] مالى از شما نمىخواهم، مزد من جز بر عهده خدا نيست و كسانى كه ايمان آوردهاند طرد نمىكنم. قطعاً، آنان پروردگارشان را ديدار خواهند كرد.
بر اساس شواهد تاريخى و قرآنى، قوم نوح بر بتپرستى و استكبار خود پافشارى بسيار مىكردند و دربرابر دعوت الهى بدون هيچ منطق سليم و استدلال قومى مىايستادند. نوح نيز كه مأموريت ابلاغ كامل رسالت خود را داشت، هرگز تحت تأثير اين لجاجت ها قرار نگرفت و به طور مداوم آنها را به خدا و ارزشهاى الهى مىخواند:
او گاه به سراغ مردم در خانههايشان مىرفت و يا در كوچه و بازار، به طور خصوصى و با حوصله و لحن محبت آميزى تبليغ مىكرد، و گاه در مجالس عمومى كه به منظورهايى مثل جشن و عزا تشكيل شده بود مىآمد و با صداى بلند و آشكار، فرمان خدا را بر آنها مىخواند، اما هميشه با عكس العمل نامطلوب و توهين و استهزا و گاه ضرب و جرح روبهرو مىشد، ولى با اين حال، هرگز دست از كار خود بر نداشت.(13)
نگاهى به آيات نازل شده درباره دعوت نوح بهويژه در سورههاى اعراف، هود و نوح بهخوبى استمرار و مداومت نوح را در تلاش تبليغى نشان مىدهد. با عنايت به اين كه 950 سال زندگى و دعوت پر فراز و نشيب نوح در قالب 28 آيه در سوره نوح، 16 آيه در سوره شعراء، 24 آيه از سوره هود و 6 آيه از سوره اعراف - در هر سوره به طور مستقل - آمده است، مسلماً حاوى مراحل مختلف و سير طولانى است و بايستى ترتيب وقايع و مراحل را بسيار كندتر از ترتيب آيات دانست. به عنوان نمونه در سوره نوح، سير مداوم و دراز مدت دعوت نوح را در مفهوم آيات مشاهده مىكنيم؛
قالَ رَبِّ إِنِّى دَعَوْتُ قَوْمِى لَيْلاً وَنَهاراً * فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعائِى إِلّا فِراراً * وَإِنِّى كُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِى آذانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً * ثُمَّ إِنِّىدَعَوْتُهُمْ جِهاراً * ثُمَّ إِنِّى أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَأَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً * فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفّاراً.(14)
وَقالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الأَرْضِ مِنَ الكافِرِينَ دَيّاراً.(15)
نوح گفت: پرورگارا، من قوم خود را شب و روز دعوت كردم، و دعوت من جز بر گريزشان نيفزود. و من هر بار كه آنان را دعوت كردم تا ايشان را بيامرزى، انگشتانشان را در گوشهايشان كردند و رداى خويشتن بر سر كشيدند و اصرار ورزيدند و هر چه بيشتر بر كبر خود افزودند. سپس من آنها را آشكارا دعوت كردم. باز من به آنان اعلام نمودم و در خلوت و پوشيده نيز به ايشان گفتم. و گفتم از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه او همواره آمرزنده است...
و نوح گفت: پروردگارا، هيچ كس از كافران را بر روى زمين مگذار.
مطابق آيات فوق، سير و روند دعوت، گاهى با محتواى جملات و گاه با كلماتى مثل <ثمّ» فاى ترتيب <ف'َ» و <واو عطف» بيان مىشود كه جملگى استمرار و مداومت دعوت نوح را ثابت مىنمايد. مؤلف المنهج الحركى فى القرآن الكريم در اين زمينه مىنويسد:
نوح كه شيخ الانبياست، نخستين كسى است كه اين راه را عملاً پيمود و هر آنچه از نيرو و تصميم داشت به سختى و با مشقت بسيار به كار بست. گفتوگوى او با خدا، اين موضوع را آشكار مىكند؛ گفتوگويى كه بيانگر رنجهاى روحى و دردهاى باطنى و مشقتهاى بدنى او در راه تبليغ است؛ چرا كه هيچ راهى نبود مگر آن كه براى هدايت قومش پيش گرفت و تمام فرصت خود را براى اين منظور اختصاص داد.(16)
قرآن كريم داستان دعوت نوح را به عنوان نمونه دعوتهاى الهى، با تفصيلى بيشتر از ساير دعوتها آورده و اين بيانگر اهميت و اعتبار دعوت و شيوههاى تبليغى آن پيامبر بزرگوار است. وى در دوران طولانى دعوت خود، هر شيوهاى را آزموده و هر راه مشروعى را براى راهنمايى قومش پيمود. سيد قطب در اين باره مىگويد:
نوح همه اسلوبهاى دعوت را به كار گرفته، گاهى با صداى بلند و به طور آشكار، و گاهى در خفا، و گاهى نيز بين دعوت پنهانى و علنى جمع كرده است.(17)
مرحوم علامه طباطبايى نيز با اشاره به آيه <ثُمَّ إِنِّى أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَأَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً» مىگويد:
اعلان و اسرار در آيه متقابلند؛ يعنى من به صورت آشكار و پنهانى آنها را دعوت كردم؛ يكبار سرّى و در خفا و ديگر به صورت علنى به دعوت آنها پرداختم... منظور اين است كه نوح در امر دعوت هر راهى را رفته و هر شيوه ممكنى را آزموده است.(18)
از طرفى، تنوع شيوهها و ابزارها، لازمه يك تبليغ 950 ساله است. چنان كه مؤلف تفسير فى ظلال القرآن مىگويد:
نوح قصد داشت با استفاده از شيوههاى متفاوت و وسايل مختلف و اساليب متنوع، دريك جهاد طولانى با صبرى عظيم كه 950 سال به طول انجاميد، دعوت خود را بهگوش و دل قومش وارد كند.(19)
هرچند اطلاعات تفصيلى قابل توجهى از دعوت نوح در دست نيست، اما با عنايت به آيات و روايات موجود، - چنان كه در شرح دو شيوه قبل اشاره شد - مراحلى چند در دعوت وى آشكار مىشود. آن حضرت با شناخت روحيات مردم و شرايط زمانى و مكانى، مراحلى را براى دعوت خويش طراحى نمود.
برخى اين مراحل را در سه مرحله خلاصه كردهاند، چنان كه در التفسير المبين آمدهاست:
نوح همانند كار امر به معروف و نهى از منكر، مراحلى را تجربه كرد. در ابتدا با راه ساده و سپس راههاى دشوار و دشوارتر؛ شروع دعوت با دلسوزى و نصيحت محض، و چون نپذيرفتند با دعوت علنى به مسير دوم گام نهاد، و چون اين شيوه نيز مؤثر نيفتاد بين دعوت علنى و سرّى جمع كرد و كلمه <ثمّ» بر فاصله ميان مراحل سهگانه دلالت دارد.(20)
برخى نيز چهار مرحله را ذكر كردهاند:
حضرت نوح در دعوت خود، تمام شيوههاى طبيعى براى يك دعوت جديد را بهكاربرد؛ دعوت سرّى، علنى، و جمع ميان آن دو را در دستور كار قرار داد. اما آنها انگشت در گوشهاى خويش نهاده و جامه خود به سر كشيدند و بر استكبار خويش پا فشارى نمودند. آنگاه، دعوت خود را با بيان منفعت ظاهرى و معنوى كه در پذيرش آن نهفته است ادامه داد و نعمتها و آيات الهى را بر ايشان يادآورشد، و در يك كلام، از راه تحريك عواطف و هشدار به عقلشان، برهانهايى محكم بر اثبات حقّانيت دعوت الهى خويش اقامه كرد.(21)
با استفاده از اين آرا و با نگاهى ديگر به آيات دعوت نوح بهويژه ترتيب وقايع در سوره نوح، مىتوان با تفصيل بيشتر، مراحل زير را در دعوت آن حضرت استخراج كرد:
1. مرحله ابلاغ دعوت - در اين مرحله، پيام الهى به گوش مردم، به صورت تك تك يا گروهى ابلاغ شده و رسالت الهى طى آيات متعدد براى آنها تبيين گشته است:
قالَ يا قَوْمِ إِنَّىلَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ * أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ وَأَطِيعُونِ؛(22)
نوح گفت: اى قوم من، من شما را هشدار دهندهاى آشكارم، كه خدا را بپرستيد و از او پروا داريد و مرا فرمان بريد.
وَلَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أفَلا تَتَّقُونَ؛(23)
و به يقين نوح را به سوى قومش فرستاديم. پس به قومش گفت: اى قوم من، خدا را بپرستيد، شما را جز او خدايى نيست. مگر پروا نداريد؟
2. مرحله دعوت فردى - پس از ابلاغ محورهاى اصلى تبليغى، زمان اتخاذ شيوههاى گوناگون براى اقناع و ترغيب مخاطبان فرا مىرسد، كه حضرت نوح، با تلاش شبانهروزى بدان اهتمام ورزيد. از جمله <فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعائِى إِلّا فِراراً» و بهويژه كلمه <فراراً» مىتوان استنباط نمود كه دعوت فردى را حكايت مىكند، چرا كه احتمال گريز و فرار يك فرد پس از شنيدن دعوت بيش از فرار جمع است و اجتماع نيرومند هرگز در مقام مواجهه از صحنه نمىگريزد. نوح در اين مرحله از تمامى شيوهها و ابزارهاى ممكن به منظور القاى پيام و اقناع مخاطبين بهره جست.
3. مرحله دعوت جهرى و علنى - پس از مدتى كه از آزمايش شيوه دعوت انفرادى و مخفى گذشت، روش دعوت علنى، آشكار و با صداى بلند را در پيش گرفت و در هر موقعيت جمعى و اجتماع عمومى، رسالت خويش را به اطلاع مردم رساند. در اين مرحله نيز از ابزارها و شيوههاى متنوع اقناعى بهره جويى كرد؛ ثُمَّ إِنِّى دَعَوْتُهُمْ جِهاراً؛(24) آنگاه من آنان را آشكارا و به صوت بلند خواندم.
4. مرحله دعوت توأم علنى و سرّى - در اين مرحله، با توجه به عدم موفقيت دعوت آشكار و پنهان در مراحل سابق، تلاش كرد تا با جمع اين دو روش(25) و به كار بستن توأم آن دو در شرايط مناسب، اهداف عالى تبليغى را جامه عمل بپوشاند.
ثُمَّ إِنِّى أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَأَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً.(26)
5. مرحله خطاب به فطرت و تحريك باطن - تا اينجا در مراحل گذشته، خطابها متوجه عقل و خرد مردم بود. و چون اين نداها، خطابها و هشدارها كارگر نيفتاد و قوم نوح بر ضلال و تباهى عقيده خود باقى ماندند، نوح شيوهاى ديگر را اتخاذ كرد، كه عبارت بود از؛ خطاب به وجدان و روح خداداد و فطرت حقجوى مخاطبان. او از اين طريق سعى كرد وجدان خفته آنها را بيدار و ضمير ناخودآگاهشان را متوجه ذات لايزال و قادر متعال سازد؛
فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفّاراً * يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً....(27)
و گفتم از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه او همواره آمرزنده است. بر شما از آسمان باران پى در پى فرستد.
دقت در اين آيهها و مقايسه آنها با آيات ديگر نشان مىدهد كه داراى لحنى آميخته با عاطفه و شعور باطنى است و تنها حاوى استدلال عقلى نيست.
از جمله صفات عمومى پيامبران نُصح است كه خير خواهى و خلوص در مفهوم آن نهفته است. بسيارى از پيامبران در خطاب به مردم بر ناصح بودن خود تأكيد داشته و بارها آن را اعلام كردهاند. ناصح، خير خواهى است كه همواره با خلوص نيت و صفاى باطن و صميميت تمام، در جهت صلاح و هدايت كسى مىكوشد و چشمداشتى نيز ندارد.
أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّى وَأَنْصَحُ لَكُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ؛(28)
پيامهاى پروردگارم را به شما مىرسانم و اندرزتان مىدهم و چيزهايى از خدا مىدانم كه شما نمىدانيد.
وَلا يَنْفَعُكُمْ نُصْحِى إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحُ لَكُمْ إِنْ كان اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يُغْوِيَكُمْ هُوَ رَبُّكُمْ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ؛(29)
و اگر بدانم شما را اندرز دهم، در صورتى كه خدا بخواهد شما را بيراه گذارد، اندرز من شما را سودى نمىبخشد، او پروردگار شماست و به سوى او بازگردانيده مىشويد.
روشهاى متعددى از صفت نصح سرچشمه مىگيرد كه به بيان آن مىپردازيم.
شايد اولين لازمه خيرخواهى مخلصانه، عدم درخواست مزد باشد. چه، اخلاص كامل يعنى نداشتن هيچگونه چشمداشت دنيوى و پاداش مادى. بنابراين، تمام انبيا، از آنجا كه ناصحان بشرند، به صراحت، خود را از مزد و پاداش بى نياز شمردهاند.
فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِىَ إِلّا عَلَى اللَّهِ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ المُسْلِمِينَ؛(30)
و اگر روى گردانيديد، من مردى از شما نمىطلبم، پاداش من جز بر عهده خدا نيست و من مأمورم كه از مسلمانان باشم.
وَيا قَوْمِ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مالاً إِنْ أَجْرِىَ إِلّا عَلَى اللَّهِ؛(31)
و اى قوم من، بر اين رسالت از شما مالى درخواست نمىكنم. مزد من جز بر عهده خدا نيست.
وَما أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِىَ إِلّا عَلى رَبِّ العالَمِينَ؛(32)
و بر اين رسالت اجرى از شما طلب نمىكنم. اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست.
شكى نيست كه اين سخن، كه يكى از اصول كلى دعوت انبيا و مبلّغان است، در صافىشدن مسير دعوت از شايبههاى مادى تأثير بسزايى دارد، و از سويى طمعورزان را از نفود به قلمرو دعوت الهى باز مىدارد. وقتى گفتار پيامبر در كنار كردار و سلوك او بيانگر مزد نخواستن او در ازاى تبليغ دين بود، انديشههاى خالى از غرض و دلهاى عارى از مرض، به پذيرش آن دل خوش مىدارند و معاندان حربهاى كارا را ازدست مىدهند. جالب آن كه حضرت نوح، علاوه بر اين، اعلام مىكند كه در مسير دعوت الهى حاضر به هيچ سودايى نيست، و پاسخى كوبنده به اشراف پر توقّع قومش مىدهد كه مىگويند، به اين شرط به تو مىگرويم كه مؤمنان ضعيف و تهيدست را از گرد خود برانى؛
وَما أَنَا بِطارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَلكِنِّى أَراكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ.(33)
از جلوههاى مهم نصح و خيرخواهى، ترغيب انسانها با روشهاى گوناگون است كه در تبليغ نوح مشهود است. هرچند دعوت نوح بهسان بسيارى از مبلّغان الهى ديگر با انذار شروع مىشود، عنصر تشويق و بيان بشارت نيز در آن بسيار ديده مىشود، بهويژه آن كه انذار نه به مفهوم ترساندن (تخويف) بلكه به معناى هشدار دادن و آگاهانيدن و پرهيز دادن از خطر است و با ترغيب و تبشير منافاتى ندارد؛ گاهى اين تشويق با بيان نتايج اخروى ايمان و عمل صالح همراه بوده است، مانند:
أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ وَأَطِيعُونِ * يَغْفِرلَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرْكُمْ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمّىً؛(34)
كه خدا را بپرستيد و از او پروا داريد، و مرا فرمان بريد. تا برخى از گناهانتان را بر شما ببخشايد و اجل شما را تا وقتى معين به تأخير اندازد.
فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفّاراً؛(35)
و گفتم از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه همواره آمرزنده است.
و گاهى با بيان نتايج مادى و پاداش دنيوى، مثل:
يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً * وَيُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَبَنِينَ وَيَجْعَلْ لَكُمْ جَنّاتٍ وَيَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهاراً؛(36)
بر شما از آسمان، باران پى در پى فرستد. و شما را به اموال و پسران يارى كند و برايتان باغها قرار دهد و نهرها برايتان پديد آورد.
نوح در اين جملات، از راه وعده دارايى و فرزندان بسيار و باغها و جويبارهاى پربركت، مخاطبان را تشويق كرده است، چه، اينها نعمتهايى است كه خداوند به هر كه خواهد عطا كند.
نوح همواره در برخورد با مردم، دلسوزانه و خيرخواهانه در راه هدايت تلاش مىكرد و هرچند انذار و هشدار و آگاهى بخشى را محور دعوت قرار داده بود، اما هرگز لحن دلسوزانه آميخته با مهر ورزى و صميميت را ترك نكرد، طورى كه در انذارهاى او نيز نوعى شفقت و محبت نهفته است؛ إِنِّى أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ. اين جمله، در عين حال كه حاوى خبر از وقوع قيامت و عذاب است با عبارت <أَخافُ عَلَيْكُمْ» شفقت نوح را حكايت مىنمايد.
در مورد مؤمنان مستضعف و پا برهنه، هرگز ايمان اين گروه مخلص را به گرايش اشراف خودخواه نمىفروشد و قاطعانه درخواست آنان را مبنى بر طرد مؤمنان تهيدست رد مىكند؛
وَما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنِين.(37)
وَما أَنَا بِطارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ؛(38)
من هرگز مؤمنان را از خود نمىدانم، آنان پرروردگارشان را ديدار خواهند كرد.
وَلا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِى أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْراً اللَّهُ أَعْلَمُ بِما فِى أَنْفُسِهِمْ؛(39)
و درباره كسانى كه ديدگان شما به خوارى در آنان مىنگرد نمىگويم خدا هرگز خيرشان نمىدهد. خدا به آنچه در دل آنان است آگاهتر است.
او در گفتوگويش با خدا، هدف از دعوت خود را آمرزش قوم مىشمرد:
وَإِنِّى كُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَلَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِى آذانِهِمْ؛(40)
و من هر بار كه آنان را دعوت كردم تا ايشان را بيامرزى،انگشتانشان را در گوشهايشان كردند.
از جلوههاى ديگر مهرورزى نوح، بيان راه توبه و بازگشت براى مردم است؛ فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفّاراً؛ و به آنان گفتم از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه او همواره آمرزنده است. علامه طبرسى در اين زمينه مىنويسد:
نوح به قومش گفت: بر كفر و معاصى خودتان از خدا آمرزش بخواهيد، چرا كه او بسيار آمرزنده است؛ قوم نوح دچار قحطى شده و اموال و اولادشان از بين رفتهبود و بدينسبب نوح آنها را فرا مىخواند كه براى به دست آوردن اين دونعمت استغفار كنند، تا خداوند باران فراوانى از آسمان بر ايشان بفرستد و اموال و فرزندان ذكورشان را فزونىدهد.(41)
و چون خداوند متعال به او دستور ساختن كشتى را مىدهد، مىفرمايد: وَلا تُخاطِبْنِى فِىالَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ؛(42) و درباره كسانى كه ستم كردهاند با من سخن مگوى، چرا كه آنان غرق شدنىاند.
اين نهى از خطاب درباره ظالمان بيانگر آن است كه آن پيامبر بزرگوار، رفع يا تخفيف عذاب را درباره آنان طلب نموده است، در حالى كه بيشترين آزار و رنج را ازجانب آنها ديده و چشيده بود، امّا در همين حال، براى آنان دعا و استغاثه مىنمود.
ابن اثير مىگويد:
قوم نوح او را مورد ضرب و شتم قرار مىدادند و گلويش را مىفشردند تا وقتى بيهوشمىگرديد. چون به هوش مىآمد، مىگفت: اللهمَّ اغْفِرْ لي وَ لِقَوْمي فإنَّهُم لايَعْلَمُونَ؛(43) (خدايا من و قوم مرا بيامرز، كه اينان نمىدانند).
اما اين عاطفه و شفقت، كه اصلى از اصول دعوت است حد و مرزى دارد؛ و آنجا كه بااصول لايتغير و مبانى دعوت تعارض پيدا مىكند، به كنارى نهاده مىشود. پس از آن كه نوح از روى عاطفه پدرى از خداوند نجات پسرش را مسألت مىكند (فَقالَ ربِّ إِنَّ ابْنِى مِنْ أَهْلِى وَإِنَّ وَعْدَكَ الحَقُّ)(44) گفت: پروردگارا، پسر من نيز از خانواده من و وعده تو بر حق است. و وحى الهى حقيقت احوال او را روشن مىسازد (إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُصالِحٍ.)(45)
در چنين شرايطى، با كنار نهادن عاطفه پدرى مىگويد:
قالَ رَبِّ إِنِّى أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَ ما لَيْسَ لِى بِهِ عِلْمٌ وإِلّا تَغْفِرْ لِى وَتَرْحَمْنِى أَكُنْ مِنَ الخاسِرِينَ؛(46)
گفت: پروردگارا، من به تو پناه مىبرم كه از تو چيزى بخواهم كه بدان علم ندارم و اگر مرا نيامرزى و رحم نكنى از زيانكاران باشم.
و به فرزندش گفت:
لا عاصِمَ اليَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلّا مَنْ رَحِمَ؛(47)
امروز دربرابر فرمان خدا هيچنگاه دارندهاى نيست، مگر كسى كه خدا بهاو رحمكند.
علىرغم قرنها دعوت و تبليغ و تلاش درجهت هدايت مردم و باوجود عنادها و لجاجتهاى مخاطبان، نوح، اميدوارانه به دعوت ادامه مىداد، تا آن كه وحى الهى و پيك غيب، او را از ايمان تعداد بيشترى از مردم مأيوس كرد؛
نوميدى هيچگاه در دل نوح رخنه نكرد و اين وحى الهى بود كه مأموريت او را پايان يافته قلمداد نمود، آنجا كه اين چنين وحى الهى در رسيد، أَنَّهُ لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إِلّا مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما كانُوا يَفْعَلُونَ (از قوم تو، جز كسانى كه تاكنون ايمان آوردهاند، هرگز كسى ايمان نخواهد آورد، پس از آنچه مىكردند غمگين مباش.)(48)
در پى اين ندا، وقتى على رغم استدلالهاى قوى و اتمام حجت از ايمان مردم نااميد مىگردد، عذاب الهى را براى كافران درخواست مىكند. جالب اين است كه سبب اين نفرين را دلسوزى بر سرنوشت فرزندان و خوف از گمراهى ديگران بهدست آنان اعلام مىنمايد؛
وَقالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الأَرْضِ مِنَ الكافِرِينَ دَيّاراً * إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبادَكَ وَلايَلِدُوا إِلّا فاجِراً كَفّاراً؛(49)
و نوح گفت: پروردگارا، هيچ كس از كافران را بر روى زمين مگذار، چرا كه اگر تو آنان را باقى گذارى؛ بندگانت را گمراه مىكنند و جز پليد كار ناسپاس نزايند.
زمخشرى در تفسير خود درباره علت اين گفتار كه فرزندان قومش فاجر و كافر خواهند بود، مىگويد:
نوح 950 سال در ميان آنها زندگى كرد و طبايع و احوال و گرايش شديدشان را به كفر مىدانست، تا حدى كه مردان قوم فرزندانشان را مىآوردند و آنها را از نوح برحذرمىداشتند، وانگهى خداوند نيز به او خبر داده بود كه ديگر كسى از قوم تو ايماننمىآورد.(50)
تأكيد بر آزادى و اختيار انسان در پذيرش دعوت، از اصول اديان الهى است و خداوند به هيچ روى پذيرش اجبارى هيچ دعوتى را شايسته نمىداند، و اگر چنين بود به امر تكوينى خدايى، ايمان همه انسانها به دين الهى به چشم بر هم زدنى امكانپذير و بلكه حتمى مىگشت. در اين راستا، حتى پيامبران به درخواستهاى اعجاز كه منجر به مجبور شدن مخاطبان و يا نابودى آنان مىشده، پاسخ مثبت نمىدادند، چون در صورت جبر يا نابودى مخالف، كار تبليغ بى معنا مىگردد.
قالَ يا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّى وَآتانِى رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَنُلْزِمُكُمُوها وَأَنْتُمْ لَها كارِهُونَ؛(51)
گفت: اى قوم من، بگوييد، اگر از طرف پروردگارم حجتى روشن داشته باشم و مرا از نزد خود رحمتى بخشيده باشد كه بر شما پوشيده باشد، آيا ما بايد شما را درحالى كه بدان اكراه داريد، به آن وادار كنيم؟
به اين ترتيب، به قوم خود خطاب مىكند كه وقتى مرا بر دليل روشن مىبينيد و نمىپذيريد، با شما چه كنم، آيا شما را به قبول نبوت و اعتراف به ايمان وادار كنم، درحالى كه از آن كراهت داريد و حاضر به تأمل و تفكر در آن و انتخاب آن نيستيد، ودرحالى كه طبق حكم خداوند <لا إِكْراهَ فِى الدِّينِ»؛ اجبار و اكراه در دين نيست. و راهى براى ورود به دين به دل انسان جز از طريق توجه و پذيرش قلبى وجود ندارد.(52)
انبيا در مواجهه با اقشار مختلف مردم، از استدلال عقلى، بسيار بهره مىجستند، چرا كه اصحاب عقل سليم از اين شيوه بيشتر استقبال مىكنند. طرح حقايق و واقعيتهاى حيات دنيوى و اخروى، تميز حق و باطل و روشن ساختن پيچيدگىهاى جهان هستى، از جمله اقدامات روشنگرانه پيامبران بوده است. اين استراتژى و شيوه كلى شامل شيوههاى عملى زير است.
از آنجا كه ضرورت شكر منعم از دريافتهاى فطرى بشر است، زمينهسازى براى سوق دادن انسانها بدين سو از راه ذكر موهبتهاى بى پايان الهى، يكى از شيوههاى تبليغ موفق خواهد بود. حضرت نوح در مسير دعوت، براى رام كردن انديشههاى متمرد و دلهاى منحرف و زمينهسازى جهت گسترش دعوت، نعمتهاى الهى را بر مىشمرد و سختىهاى ناشى از فقدان آنها را گوشزد مىنمود؛
ما لَكُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً * وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْواراً * أَلَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمواتٍ طِباقاً * وَجَعَلَ القَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً * وَاللَّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الأَرْضِ نَباتاً * ثُمَّ يُعِيدُكُمْ فِيها وَيُخْرِجُكُمْ إِخْراجاً * وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ بِساطاً* لِتَسْلُكُوا مِنْها سُبُلاً فِجاجاً.(53)
شما را چه شده است كه از شكوه خدا بيم نداريد؟ و حال آن كه شما را مرحله بهمرحله خلق كرده است. مگر ملاحظه نكردهايد كه چگونه خدا هفت آسمان را توبه تو آفريده است؟ و ماه را در ميان آنها روشنى بخش گردانيد و خورشيد را چراغى قرار داد. و خداست كه شما را چون گياهى از زمين رويانيد. سپس شما را در آن باز مىگرداند و بيرون مىآورد، بيرون آوردنى عجيب. و خدا زمين را براى شما فرشى گسترده ساخت. تا در راههاى فراخ آن برويد.
همچنين خطاب به مردم مىگويد:
فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفّاراً * يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً * وَيُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَبَنِينَ وَيَجْعَلْ لَكُمْ جَنّاتٍ وَيَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهاراً؛(54)
و گفتم از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه او همواره آمرزنده است، تا بر شما از آسمان باران پى در پى فرستد. و شما را به اموال و پسران يارى كند و برايتان باغها قرار دهد و نهرها براى شما پديد آورد.
نويسنده كتاب دعوة الرسل اين شيوه را چنين ترسيم مىكند:
آنگاه بهروش ديگرى براى ترغيب مردم بهطاعت خود، رعايت حدود او روىآورد كه يادآورى آيات الهى در زمين، آسمان و خلقت نور ماه و روشنى خورشيد و روياندن گياهان در زمين و بازگرداندن ما بهآن و بيرون آوردن ما از آن در روز قيامت است و اينكه چگونه زمين را فراش و گهواره حيات و محل زراعت قرار داد تا آدميان در آن راههايى بسازند و محصولات و معادن گوناگون از آن استخراج كنند.(55)
حضرت نوح در مواقع مختلف، مخاطبان را با انذارهايى جدى و حقيقى به هوشيارى و عاقبتانديشى فرا مىخواند. از آنجا كه انذار به مفهوم هشدار دادن و آگاهانيدن از خطر است، و نوح مردم مشرك و منحرف را در خطرى بزرگ مىبيند دعوت آنها را با انذار آغاز مىنمايد؛
إِنْ أنا إِلّا نَذِيرٌ مُبِينٌ؛(56)
من جز هشدار دهندهاى آشكار نيستم.
وَلَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ إِنِّى لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ * أَنْ لاتَعْبُدُوا إِلّا اللَّهَ إِنِّى أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ أَلِيمٍ؛(57)
و بهراستى نوح را به سوى قومش فرستاديم. گفت: من براى شما هشداردهندهاى آشكارم، كه جز خدا را نپرستيد، زيرا من از عذاب روزى سهمگين بر شما بيمناكم.
هرچند، نوح دعوت را با انذار آغاز مىكند اما آن را با نوعى عاطفه و شفقت ورزى همراه مىسازد، تا دل مخاطبان را نرم سازد؛ مىگويد: من براى شما از عذاب روز دردناك مىترسم. در جاى ديگر، قرآن هشدار نوح را چنين حكايت مىفرمايد:
لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إلهٍ غَيْرُهُ إِنِّى أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ؛(58)
همانا نوح را به سوى قومش فرستاديم. پس گفت اى قوم من، خدا را بپرستيد كه براى شما جز او معبودى نيست. من از عذاب روزى سترگ بر شما مىهراسم.
و در سوره نوح مىفرمايد:
إِنّا أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ قالَ يا قَوْمِ إِنَّىلَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ؛(59)
ما نوح را به سوى قومش فرستاديم، كه قومت را پيش از آن كه عذابى دردناك به آنها رسد، هشدار ده. نوح گفت: اى قوم من، من شما را هشدار دهندهاى آشكارم.
در خصوص تأكيد بر انذار و شروع دعوت با آن، در دعوت نوح، ديدگاههايى مطرح شدهاست؛ از ديدگاه علامه طباطبايى، خلاصه دعوت نوح در انذار او تجلى يافته و جملههاى <إنْ أنا إلّا نَذِيرٌ مُبِينٌ » و <إنّى لَكم نَذِيرٌ مُبِينٌ» حاكى از اين معناست. به اعتقاد ايشان، رسالت نوح به اجمال در امثال اين آيات و در آيات بعد به تفصيل بيان شده است.(60)
ديدگاه ديگر از آن سيد قطب در تفسير فى ظلال القرآن است كه مىگويد:
چون قوم نوح داراى حالتى از اعراض و استكبار و عناد و ضلال بودند، خداوند انذار را مناسبترين خلاصه و اجمال براى رسالت او و آغاز دعوتش قرار داد.(61)
از راههاى عمده دعوت انبيا در همه دورانها، جدال به نيكوترين روش بوده است. قرآندر پنج دسته از آيات در سورههاى اعراف، هود، نوح، شعراء و مؤمنون، جدال احسن نوح را با اختصار كامل حكايت فرموده است. در اين جدالها، عاطفه و احترام انسانى، روشنگرى و استدلال منطقى و قاطعيت و توكل ايمانى رعايت شده است.
پس از بيان انذارها و بشارتهاى متعدد از جانب حضرت نوح، قوم او بهويژه اشراف و بزرگان به پاسخگويى و عكس العمل مىپردازند و ضمن بيان اتهاماتى به نوح مانند سفاهت و به پيروانش مثل تهمت فرودستى و فرومايگى، دعوتش را ردمىكنند. نمونه بيانات اوليه نوح عبارت است از:
يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إلهٍ غَيْرُهُ إِنِّى أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ.(62)
وَاتّقوه وَأطِيعونِ.(63)
وَما أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِىَ إِلّا عَلى رَبِّ العالَمِينَ.(64)
و نمونه پاسخهاى اشراف قوم نوح چنين است:
قالَ المَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ إنّا لَنَراكَ فِى ضَلالٍ مُبِينٍ.(65)
فَقالَ المَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مانَراكَ إِلّا بَشَراً مِثْلَنا وَما نَراك اتَّبَعَكَ إِلّا الَّذِينَ هُمْ أَراذِلُنا بادِىَ الرَّأْىِ.(66)
اين پاسخها حاوى تهمتهايى است كه در اين مرحله از مناظره، نوح پاسخ آنها را بهآرامى مىدهد؛
قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بِى ضَلالَةٌ.(67)
أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّى وَآتانِى رَحْمَةً مّنْ عِنْدِهِ.(68)
وَما أَنَا بِطارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَلكِنِّى أَراكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ * وَيا قَوْمِ مَنْ يَنْصُرُنِى مِنَ اللَّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ أَفَلا تَذَكَّرُونَ.(69)
بدين ترتيب، نوح با رعايت ادب، احترام، حق گرايى و استدلال متين و فطرتپذير به مناظره با مخالفان كه اشراف قومش بودند مىپرداخت كه اين همان جدال احسن است و در فرهنگ قرآنى بدان توصيه شده است.
خلق و خوى پيامبرى اقتضا مىكند كه در هر حال، مهر و عاطفه بر برخوردهاى نوح حاكم باشد. او نه تنها در بيان عقايد، بلكه در پاسخ تهمتها و شبهههاى بى دليل سركردگان قومش، هرگز محبت و شفقت را فراموش نكرد و با آرامش و بيان استدلالى و منطق سليم و ادب وافر به ارايه واقعيتها و كذب مدعاى آنان مىپرداخت.
با مطالعهاى در آيات دعوت نوح، شاهد اين شبههها و تهمتها از جانب اشراف قوم نوح و پاسخ آرام و مستدل او هستيم؛
ّ تهمتها و شبههها
پاسخ نوح ّ 1. تهمت گمراهى:
- إنّا لَنَراكَ فِى ضَلالٍ مُبِينٍ(اعراف - 60)
2. تهمت جنون:
- إِنْ هُوَ إِلّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ(مؤمنون - 25)
3. تهمت سفاهت:
- إِنّا لَنَراكَ فِى سَفاهَةٍ وَإِنّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الكاذِبِينَ(اعراف - 66)
4. شبهه در صدق نبوت:
- مانَراكَ إِلّا بَشَراً مِثْلَنا(هود - 27)
5. شبهه در فضيلت نوح:
- وَما نَرى لَكُمْ عَلَيْنا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كاذِبِينَ(هود - 27)
6. تهمت فرومايگى به پيروان نوح:
- وَما نَراك اتَّبَعَكَ إِلّا الَّذِينَ هُمْ أَراذِلُنا بادِىَ الرَّأْىِ(هود - 27)
- قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بِى ضَلالَةٌ وَلكِنِّى رَسُولٌ مِنْ رَبِّ العالَمِينَ (اعراف - 61)
- قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بِى سَفاهَةٌ وَلكِنِّى رَسُولٌ مِنْ رَبِّ العالَمِينَ (اعراف - 67)
- قالَ يا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّى وَآتانِى رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ (هود - 28)
- أَوَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلى رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَلِتَتَّقُوا وَلَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (اعراف - 63)
وَما أَنَا بِطارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَلكِنِّى أَراكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ(هود - 29)
بدينترتيب، در پاسخ نسبت ضلالت و جنون، به آرامى خود را از اين عيوب مبرا دانست و در عوض مقام الهى خود را يادآور شد. در التفسير المبين آمده است:
نوح در پاسخ آنها كه گفتند: تو گمراهى، نگفت: خودتان گمراه هستيد، بلكه از آنان درگذشت و عفوشان نمود. چون مىخواست آنها را به تدريج رامسازد و در عمل، تواضع را به آنان بياموزد.(70)
حتى آنگاه كه منحرفان قومش گستاخانه و بىصبرانه عذاب الهى را طلب مىكنند، دست از دلسوزى و ارشاد ناصحانه آنان برنمى دارد؛
قالوا يا نُوحُ قَد جادَلْتَنا فَأكْثَرْتَ جِدالَنا فَأتِنا بِما تَعِدُنا إن كُنتَ من الصّادِقين؛(71)
گفتند: اى نوح، واقعاً با ما جدال كردى و بسيار هم جدال كردى. پس اگر از راستگويانى، آنچه را از عذاب الهى به ما وعده مىدهى براى ما بياور.
او در پاسخ دو مطلب را بيان مىكند: اول؛ مشروط بودن عذاب به اراده الهى، قالَ إنّما يَأتِيكُم بِهِ اللّهُ إن شاء؛(72) گفت: تنها خداست كه اگر بخواهد آن را براى شما مىآورد. دوم؛ خيرخواهى او در دعوت، وَلا يَنْفَعُكُم نُصحِى إنْ أردتُ أنْ أنْصَحَ لكم إن كان اللّهُ يُرِيدُ أن يُغْوِيَكم؛(73) و اگر بخواهم شما را اندرز دهم، درصورتىكه خدا بخواهد شما را بيراه گذارد، اندرز من شما را سودى نمىبخشد.
بنابراين در مجموع مىتوان اذعان داشت:
در قصه نوح پاسخ دادن سفاهت با حلم و بردبارى بسيار عبرت آموز است؛ او را به گمراهى نسبت دادند، پاسخ او اين بود كه در گمراهى نيست بلكه پيامبر خداست. اما اتهام آنها هرگز او را خشمگين نساخت. او با خيرخواهى و انذار و هشدار بجا نشان داد كه تنها وظيفه او ابلاغ رسالتهاى الهى است و هيچ عاملى از جمله تهمتها، بدگويىها و الفاظ تند نمىتواند او را از دعوت منصرف كند و عكسالعملهاى نادرست مخاطبان را جز نتيجه كورى دل آنها نمىداند.(74)
تهمت ها و شبههها | پاسخ نوح |
1. تهمت گمراهى: - إنّا لَنَراكَ فِى ضَلٍ مُبِينٍ(اعراف - 60) 2.تهمت جنون: - إِنْ هُوَ إِلّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ(مؤمنون - 25) 3.تهمت سفاهت: - إِنّا لَنَراكَ فِى سَفاهَةٍ وَإِنّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الكاذِبِينَ(اعراف - 66) 4.شبهه در صدق نبوت: - مانَراكَ إِلّا بَشَراً مِثْلَنا(هود - 27) 5.شبهه در فضيلت نوح: - وَما نَرى لَكُمْ عَلَيْنا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كاذِبِينَ(هود - 27) 6. تهمت فرومايگى به پيروان نوح: - وَما نَراك اتَّبَعَكَ إِلّا الَّذِينَ هُمْ أَراذِلُنا بادِىَ الرَّأْىِ(هود - 27) |
- قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بِى ضَلالَةٌ وَلكِنِّى رَسُولٌ مِنْ رَبِّ
العالَمِينَ (اعراف - 61) - قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بِى سَفاهَةٌ وَلكِنِّى رَسُولٌ مِنْ رَبِّ العالَمِينَ (اعراف - 67) - قالَ يا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّى وَآتانِى رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ (هود - 28) - أَوَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلى رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَلِتَتَّقُوا وَلَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (اعراف - 63) وَما أَنَا بِطارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَلكِنِّى أَراكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ(هود - 29) |
رديف | شيوهها | محل اجرا | نوعبيان | وسايل وابزارها | زمينهها(عواملموجبه ) | هدف | ميزانپذيرش |
1 | بيان صريح و قاطع عقايد | خانه و اجتماع | قولى | استدلال، جدل | عناد، استهزا | القاء مفاهيم توحيدى | ضعيف |
2 | پايدارى و مداومت در تبليغ | همهجا | عملى | استقامت، روحيه اميدوارى | لجاجت و كارشكنىهاى قوم | رفع موانع هدايت مردم | خوب |
3 | استفاده از تمام فرصتها و شيوهها | در هر فرصت | عملى - قولى | خلقنيكو، منطق،استدلال ،تيزبينى،وقتشناسى | شدت تبليغات مخالفان | افزايش مؤمنان | ضعيف |
4 | مرحلهبندى تبليغ | خانه، محافل، اجتماع عام | عملى | كلام آهسته، صداى بلند ،وقت شناسى | سرسختى قوم | مؤثر كردن دعوت | ضعيف |
5 | نصح | همهجا | عملى - قولى | اندرز، انذار، تشويق،رابطه صميمى | حقناپذيرى و خشونت قوم | رام كردن دلها | ضعيف |
6 | عدم درخواست مزد | در اجتماع | قولى - عملى | اعلام عمومى | شبههها و شايعهها | دفع ايرادها وتهمتهاى احتمالى | خوب |
7 | ترغيب و تشويق مناظرهها | در خانه، اجتماع، | قولى و عملى | وعده دنيوى و اخروى - خوش خلقى | اميد به ايمان مردم | تحريك به پذيرش دعوت | ضعيف |
8 | شفقت و مهر ورزى | در خانه، اجتماع، مناظرهها | عملى | خلق نيكو، رابطه صميمى، دعا، شفاعت | جهل مردم و مقابله جاهلانه | از بين بردن روحيه سركشى و استكبار | خوب |
9 | پرهيز از نوميدى | درخانه، اجتماع، مناظرهها | عملى، قولى | بشارت، صبر | اصرار مردم بر كفر | |استفاده از كمترين فرصت |
خوب |
10 | آزاد منشى در دعوت | در اجتماع | قولى - عملى | استدلال، تأكيد بر مختار بودن انسان | جهل و ظاهر بينى مردم | ايمان خالص و آزادانه | ضعيف |
11 | ياد آورى نعمتهاى الهى | در همهجا | قولى | ذكر نعمتها، روابط آن مشكلات ناشى از عدم آنها ها، | فطرى بودن شكر منعِم | تذكر و تأثر مردم | ضعيف |
12 | انذار و هشدار | در ابتداى دعوت در همهجا | قولى | اخبار قيامت، سرگذشت اقوامپيشين | بىتأثير بودن استدلالها | اقناع مردم و اتمام حجت | ضعيف |
13 | جدال نيكو | در محافل چند نفره و اجتماعات | قولى | استدلال، قوللين، سؤال، ادب | چانه زدن و اصرار بر كفر | اقناع مردم و اتمام حجت | خوب |
14 | پاسخ آرام و منطقى بهشبههها و تهمتها | در مناظرهها و اجتماعات | قولى - عملى | حسن خلق، قول ليّن، حلم | تأثر انسان از منطق و ملاطفت | بهدست آوردن دلها آگاهىبخشى | خوب |