حضرت سليمان

حضرت سليمان پسر داود از پيامبرانى است كه به اقتدار دنيوى نيز دست يافته و پهناورترين و با نفوذترين حكومت تاريخ را تشكيل داده است، طورى كه جن و ملك و باد و باران و پرندگان و وحوش نيز تحت فرمان او بوده‏اند. در شرايطى كه قدرت و حكومت به‏طور معمول موجب گردنكشى و استكبار مى‏شد، سليمان همواره روبه‏سوى خدا داشت و لحظه‏اى از سپاس او غافل نمى‏گشت. بدين لحاظ قرآن او را بنده‏اى شايسته و مقرب معرفى فرموده است.

وَوَهَبْنا لِداوُدَ سُلَيْمانَ نِعْمَ العَبْدُ إِنَّهُ أَوّابٌ؛(1)

و به داود سليمان را بخشيدم كه نيك بنده‏اى است و بسيار به سوى خدا توبه مى‏كند.

وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى‏ وَحُسْنَ مَابٍ؛(2)

و به‏راستى براى او نزد ما تقرب و نيك فرجامى است.

قرآن مجيد در 47 آيه از قصه زندگانى و حكومت و دعوت او ياد فرموده و هفده‏بار نام او را به ويژه در سوره نمل ذكر كرده است.

سليمان، اسوه سپاسگزارى

دعوت اين پيامبر الهى به طور عمده در سوره نمل و در داستان ملكه و قوم سبا تجلى يافته و يكى از زيباترين و آموزنده‏ترين فرآيندهاى تبليغى را در دعوت ملكه به توحيد، ترسيم نموده است. شيوه‏هاى متعدد و متنوعى از سوى اين داعىِ الى الله براى حاكميت بخشيدن به‏تفكر توحيدى اتخاذ شده، كه در مجموع مى‏توان حكومت عادلانه، خدا محورى و سپاسگزارى را به عنوان شيوه‏هاى شاخص او در دعوت مطرح نمود.

هرچند زمامدارى و فرمانروايى سليمان را مى‏توان وجه بارز زندگانى او دانست، اما به نظر مى‏رسد شيوه سپاسگزارى در همه حال، از سوى فرمانروايى كه بسيارى از نيروهاى خلقت در زير سلطه او هستند، به عنوان شاخصه دعوت او مناسب‏تر باشد. فرمانرواى عدالت‏گسترى كه اقتدار روز افزون از يك سو، و دانش بى پايان و منحصر به فرد از سوى ديگر، هرگز او را به عجب، استكبار و گردنكشى و حتى ذره‏اى خودبينى دربرابر مورى ضعيف وسوسه نكرد، بلكه پيوسته سر بر آستان خداوندى مى‏ساييد و بنده ناچيز حق و شاكر نعمت‏هاى بيكرانش بود. نمونه‏اى از توجه عميق و همه جانبه او را به ذات حق در اين آيه شاهديم كه چون سخنان هدهد را شنيد، گفت:

وَقالَ رَبِّ أَوْزِعْنِى أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِى‏أَنْعَمْتَ عَلَىَّ وَعَلى‏ والِدَىَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَأَدْخِلْنِى بِرَحْمَتِكَ فِى عِبادِكَ الصّالِحِينَ؛(3)

و گفت: پروردگارا در دلم افكن تا نعمتى را كه به من و پدر و مادرم ارزانى داشته‏اى سپاس بگزارم، و به كار شايسته‏اى كه آن را مى‏پسندى بپردازم، و مرا به رحمت خويش در ميان بندگان شايسته‏ات داخل كن.

شيوه‏هاى دعوت مستقيم و غير مستقيم سليمان(ع)

1. داورى صحيح و احقاق حق

از جمله شؤون سليمان همچون پدرش داود، قضاوت ميان مردم بود، قرآن ماجراى دادخواهى دو مرد را ذكر كرده است كه سرانجام سليمان ميان آنها به عدالت و حق حكم‏مى‏كند؛

وَداوُدَ وَسُلَيْمانَ إِذْ يَحْكُمانِ فِى الحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ القَوْمِ وَكُنّا لِحُكْمِهِمْ شاهِدِينَ * فَفَهَّمْناها سُلَيْمانَ وَكُلّاً آتَيْنا حُكْماً وَعِلْماً؛(4)

و داود و سليمان را ياد كن، هنگامى كه درباره آن كشتزار - كه گوسفندان مردم شب هنگام در آن چريده بودند - داورى مى‏كردند و شاهد داورى آنان بوديم. پس آن داورى را به سليمان فهمانديم و به هر يك از آن دو حكمت و دانش عطا كرديم.

ماجرا چنان بود كه:

دو نفر بر داود وارد شدند، يكى صاحب مزرعه و ديگرى صاحب گوسفندان مزرعه‏دار از چريدن شبانه گوسفندان در مزرعه‏اش شاكى بود و داود به نفع مالك مزرعه حكم كرد كه دربرابر خسارت وارده گوسفندان وى را بگيرد. صاحب گوسفندان به سليمان مراجعه كرد. سليمان نزد پدر آمد و گفت: اى نبى خدا، اين قضاوت صحيح نيست. فرمود: چگونه است؟ گفت: بايد گوسفندان را به مزرعه دار بدهى و مزرعه را به صاحب گوسفند، و صاحب مزرعه تا زمانى كه مالك گوسفندان، مزرعه را به حال اول بازگرداند، از منافع گوسفندان بهره‏بردارى كند. داود گفت: داورى تو درست است و حكم سليمان اجرا شد.(5)

2. خدا محورى و شكرگزارى دائم

چنان كه گفتيم، روحيه سپاس، شكر و حمد الهى در جان سليمان به‏گونه‏اى جاى گرفته‏بود كه هيچ عاملى نمى‏توانست او را از ياد حق و شكر نعمت‏هايش غافل گرداند. مسلماً اين خدا محورى و شكر هميشگى دربرابر منعم باعث مزيد نعمت و قدرتش گرديده‏بود:

وَلَقَدْ آتَيْنا داوُدَ وَسُلَيْمانَ عِلْماً وَقالا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى فَضَّلَنا عَلى‏ كَثِيرٍ مِنْ عِبادِهِ المُؤْمِنِينَ؛(6)

و به راستى به داود و سليمان دانشى عطا كرديم، و آن دو گفتند: ستايش خدايى را كه ما را بر بسيارى از بندگان با ايمانش برترى داده است.

- چون سليمان، سخن مورچه را شنيد كه مراقب باشيد گام‏هاى سليمان و سربازانش شما را نابود نكند، به ياد خدا و فضل بيكرانش افتاد و از خداوند ظرفيت بيشتر سپاسگزارى مسألت كرد؛

گفت: پروردگارا، در دلم افكن تا نعمتى را كه به من و پدر و مادرم ارزانى داشته‏اى سپاس بگذارم و به كار شايسته‏اى كه آن را مى‏پسندى بپردازم، و مرا به رحمت خويش در ميان بندگان شايسته‏ات وارد كن.(7)

اينچنين، زمانى كه همه اسباب قدرت و مكنت در دست اوست به‏جاى غرور قدرت، از خدا توان سپاسگزارى، عمل صالح و ورود به جرگه صالحان را درخواست مى‏كند.

- هنگامى كه تخت بلقيس را به قدرت خداداد عالمى خدا شناس نزد خود ديد، اين‏گونه خدا را ياد كرد: فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّى لِيَبْلُوَنِى أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّى غَنِىٌّ كَرِيمٌ؛(8)

پس چون سليمان، آن تخت را نزد خود مستقر ديد، گفت: اين از فضل پروردگار من است تا مرا بيازمايد كه آيا سپاسگزارم يا ناسپاسى مى‏كنم. هر كس سپاس‏گزارد تنها به سودخويش سپاس مى‏گزارد و هر كس ناسپاسى مى‏كند، بى‏گمان پروردگارم بى‏نياز و كريم است.

- و نيز دربرابر نعمت دانستن زبان پرندگان گفت:

يا أَيُّها النّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينا مِنْ كُلِّ شَى‏ءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الفَضْلُ المُبِينُ؛(9)

اى مردم، ما زبان پرندگان را تعليم يافته‏ايم و از هر چيزى به ما داده شده است. راستى كه اين همان امتياز آشكار است.

- و سرانجام اين كه چون قوم سبا، به‏جاى تسليم شدن دربرابر نداى حق، به نيت تطميع هدايايى برايش ارسال كردند، با ياد خدا از فريب و تطميع گريخت و گفت:

أَتُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِىَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمّا آتاكُمْ؛(10)

آيا مرا به مالى كمك مى‏دهيد؟ آنچه خدا به من عطا كرده، بهتر است از آنچه به شما داده‏است.

3. استفاده از فرصت‏ها جهت تبليغ

چون مأموريت اساسى انبيا، ارشاد آدميان به خداجويى و توحيد و مكارم اخلاقى است، هر فرصتى را در اين زمينه غنيمت مى‏شمرند. سليمان به مجرد اطلاع از قوم سبا و ملكه آن، بانوشتن نامه دعوت و گسيل داشتن پيك تبليغى كار دعوت را آغاز كرد؛

إِذهَبْ بِكِتابِى هذا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ماذا يَرْجِعُونَ؛(11)

اين نامه مرا ببر و به سوى آنها بيفكن، آن‏گاه از ايشان روى برتاب، پس ببين چه پاسخ مى‏دهند.

شايد دستور به انداختن نامه در ميان آنان بدين منظور بوده كه جاى كتمان و پرده‏پوشى نباشد. از اطمينان ملكه به نامه نيز روشن مى‏گردد كه پيام دعوت به شكل صحيح و دقيق به او رسيده و احتمال جعل به كلى منتفى بوده است.

همچنين زمانى كه با نيرويى اعجاز آميز، ملكه و تخت او را حاضر مى‏كنند، سليمان فرصت را براى القاى پيام توحيد مناسب ديده مى‏گويد: هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّى (اين از فضل و كرم خداى من است) اين معرفى خدا در شرايطى كه مخاطبان پذيراى دعوتند، نوعى شيوه تبليغى به‏شمار مى‏رود.

4. زمينه‏سازى دعوت با ارائه قدرت الهى

گاهى فرصت‏ها براى دعوت مؤثر به صورت اتفاقى حادث مى‏شوند و گاهى مبلّغ براى توفيق بيشتر دعوت، ناگزيراست زمينه‏ها و فرصت‏هاى مناسب را به وجود آورد. سليمان، علاوه بر بهره‏بردارى به‏جا از فرصت‏ها، همواره در صدد ايجاد زمينه‏هايى براى گسترش دعوت بود، از جمله اين كه براى نزديك ساختن مخاطب به پذيرش توحيد، جلوه‏اى از قدرت خدا را به صورت حاضر كردن تخت پادشاهى بلقيس نشان مى‏دهد و از اين رهگذر به‏ميزان خرد و درايت او نيز پى مى‏برد. در چنين موقعيت حساب شده‏اى مقاومت دربرابر تفكر توحيدى بسيار دشوار است، ازاين‏رو ملكه پس از اين زمينه‏سازى‏ها در مسير قبول دعوت قرار گرفت.

فَلَمّا جاءَتْ قِيلَ أَهكَذا عَرْشُكِ قالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَأُوتِينَا العِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَكُنّا مُسْلِمِينَ؛(12)

پس وقتى ملكه آمد، به او گفته شد، آيا تخت تو همين گونه است؟ گفت: گويا اين همان است و پيش از اين، ما آگاه شده و از درِ اطاعت درآمده بوديم.

سليمان به‏زمينه‏سازى ادامه داد و طبق برنامه پيش بينى شده، او را به صحن ديگر كاخ راهنمايى كرد كه در اثر صيقل دادن فراوان و شفافيت بيش از اندازه به دريايى شبيه شده بود:

قِيلَ لَها ادْخُلِى الصَّرْحَ فَلَمّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَنْ ساقَيْها قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ‏قَوارِيرَ؛(13)

به او گفته شد: وارد ساحت كاخ پادشاهى شو، و چون آن را ديد، بركه‏اى پنداشت و ساق‏هايش را نمايان كرد. سليمان گفت: اين كاخى مفروش از آبگينه است.

با اين تدابير و زمينه‏سازى‏ها، در نهايت، نتيجه حاصل گشت و بلقيس و قومش ايمان آوردند.

قالَتْ رَبِّ إِنِّى ظَلَمْتُ نَفْسِى وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ العالَمِينَ؛(14)

گفت: پروردگارا من به خود ستم كرده‏ام و اينك با سليمان دربرابر خدا، پروردگار جهانيان اسلام آوردم.

در بحارالأنوار آمده است كه،

برخى گويند چون ملكه نشست، سليمان او را به اسلام فرا خواند، در حالى كه پيشاپيش آن، معجزات و نشانه‏هاى قدرت خدا را مشاهده كرده بود، پس پاسخ مثبت داد و اسلام‏آورد.(15)

5. ايجاد جو تفاهم و آزادى اظهار نظر

از جمله شيوه‏هاى تبليغ عملى، اعطاى فرصت اظهار نظر به مخاطبان است، اعم از اين كه مخالف باشند يا موافق. سليمان با آزادمنشى در خور مقام نبوت، فضاى سالم و آزادى فراهم‏كرد كه نه تنها آدميان، كه حتى يك پرنده ناچيز و ضعيف نيز به آسانى و باصراحت درپيشگاه سليمان لب به سخن مى‏گشايد و استدلال مى‏كند و تا حدودى او را مجاب مى‏سازد.

در ابتدا، سليمان از او مى‏خواهد كه دليل غيبت خويش را باز گويد،

او را قطعاً عذاب سختى خواهيم كرد و يا خواهيم كشت يا آن كه دليل روشنى خواهدآورد.(16)

هدهد در پاسخ، با جرأت و صراحت، دليل مى‏آورد؛

پس ديرى نپاييد كه هدهد آمد و گفت: از چيزى آگاهى يافتم كه از آن آگاهى نيافته‏اى و براى تو از سبا گزارشى درست آورده‏ام.(17)

آن‏گاه هدهد، گزارش سفر خود به سرزمين سبا را بازگو مى‏كند و بدين وسيله سبب انجام‏دادن يك مأموريت تبليغى تاريخساز مى‏گردد. اين همه، مديون فضاى آزاد فكرى و جو سالم اجتماعى است كه سليمان در جامعه خود پديد آورده است؛

لشكريان سليمان و حتى پرندگانى كه مطيع فرمانش بودند، آن‏قدر عدالت سليمان به آنها آزادى و امنيت و جسارت داده بود كه هدهد، بدون ترس و بى پروا به او مى‏گويد: من به چيزى آگاهى يافتم كه تو از آن آگاه نيستى.(18)

اين اصل اساسى را در چگونگى احضار و دعوت بلقيس نيز جلوه گر مى‏بينيم؛ چه، سليمان با آن همه توانايى مى‏توانست به آسانى و با اجبار، آن قوم را به اسلام و ايمان وا دارد، ولى اين همه تدابير و زمينه‏سازى‏ها براى آن بود كه ايشان آزادانه دين حق را بپذيرند و دست و دل از خورشيد پرستى بشويند، چرا كه هدف پيامبران فتح قلب‏ها و انديشه‏ها است نه فتح كشورها و سرزمين‏ها.

6. تبليغ عملى و غير مستقيم

در دعوت سليمان، تبليغ مستقيم و قولى را تنها در يك جا، در نامه ارسالى به ملكه سبا مى‏بينيم و در بقيه مراحل اين پيامبر الهى، راه دعوت عملى را پيموده است، كه نمونه‏هاى آن را در پيش باز گفتيم. اين تأكيد ويژه بر شيوه‏هاى عملى و استفاده اندك از شيوه‏هاى مستقيم و گفتارى، خود شيوه و استراتژى خاصى را تشكيل مى‏دهد كه به‏تناسب شرايط محيط و مخاطب اتخاذ شده است. به عبارت ديگر با توجه به فهم و درايت مخاطب، روش‏هاى دعوت سليمان بيشتر غير كلامى و سمبليك است و او كمترين گفت‏وگو و استدلال بيانى را در دعوت خود دخالت داده، بلكه با عمل و زمينه‏سازى و صحنه پردازى به نتيجه نايل شده است. به همين دليل، آنچه او به زبان آورده، اغلب، شكر و ستايش پروردگار، پس از حصول نتايج دعوت بوده است.

7. نظارت بر تمام نيروهاى تحت فرمان

سليمان پيامبر(ع) ضمن اداره صحيح امور كشور پهناور و قضاوت عادلانه خود به نظارت و بازرسى و سركشى به بخش‏هاى مختلف نيز مى‏پردازد، همان‏گونه كه در خصوص پدرش حضرت داود بيان كرديم. لحن آيه زير حكايت از نظارت دقيق سليمان بر حضور دائم و اداى وظايف نيروها و لشكريان طبق مأموريت‏هاى تعيين شده دارد؛

وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقالَ مالِىَ لا أَرَى الهُدْهُدَ أَمْ كانَ مِنَ الغائِبِينَ؛(19)

و جوياى حال پرندگان شد، پس گفت: مرا چه شده است كه هدهد را نمى‏بينم، يا شايد از غايبان است؟

و از جمله بعد از آن نيز استنباط مى‏شود كه نظارت و ارزيابى او از ضمانت اجرايى قويى برخوردار است؛

لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِيداً أَوْ لَأَذبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّى بِسُلْطانٍ مُبِينٍ؛(20)

قطعاً او را به عذابى سخت عذاب مى‏كنم يا سرش را مى‏برم مگر آن كه دليلى روشن براى من بياورد.

از ديگر جلوه‏هاى احاطه و نظارت كامل سليمان بر امور اين است كه جدا از شياطينى كه به عنوان بنّا و غواص در خدمت او مشغولند، گروهى از ايشان به سبب نافرمانى‏شان در غل و زنجير و زندان اويند. بنابراين در حكومتى كه پرنده‏اى خرد و شيطانى نامرئى از نظارت تيزبينانه سليمان بيرون نيست، مسلماً هيچ انسان مغرض و خطاكارى جرأت تبهكارى نخواهد يافت. آيا چنين زمامدارى اسوه حاكمان و زمامداران نيست!

8. ساده‏زيستى و همنشينى با مستمندان

از صفات مشترك انبيا معيشت كم‏خرج و پر سود است. آنان همواره خود را بدهكار خلق‏مى‏دانند، بر خلاف مستكبران و مترفان كه پيوسته متوقع احترام و اختصاصند. در مجموعه ورام، درباره سليمان به اين نكته به‏خوبى اشاره شده‏است؛

سليمان همواره هنگام صبح در چهره‏هاى بزرگان و اشراف نظر مى‏كرد تا به مستمندان ومساكين مى‏رسيد، پس در كنار ايشان مى‏نشست و مى‏گفت: مسكينى هستم در كنار مساكين.(21)

همچنين نقل شده است كه؛

سليمان با وجود حكومت و پادشاهى، لباس مويين مى‏پوشيد و چون شب فرامى‏رسيد دست خويش به گردن مى‏بست و ايستاده تا صبح به عبادت مى‏پرداخت و مى‏گريست؛ روزى و در آمد او نيز از فروش زنبيل‏هاى ليف خرما بود كه به‏دست خود مى‏بافت. اوحكومت را تنها براى غلبه بر پادشاهان كافر از خدا خواست.(22)

درباره غذاى او گفته‏اند: سليمان در دوران حكومتش همواره مردم را با خوردنى‏هاى لذيذ اِطعام مى‏كرد، اما خود نان جو مى‏خورد.(23)

9. سخن گفتن به زبان‏هاى متعدد

از آن‏جا كه در دعوت، ارتباط كلامى از اهميتى ويژه برخوردار است، مبلّغى كه زبان‏هاى مختلف بداند قلمرو دعوتش گسترش يافته امكان بيشترى براى انتقال پيام به مخاطبان داشته و شمار مخاطبانش نيز فزونى خواهد يافت. سليمان علاوه بر فضيلت‏ها و دانش‏هاى بسيار، از اين خصوصيت نيز بهره مند بود كه در تبليغ دين كاربرد بسيارى داشت. او منطق الطير و زبان جانداران ديگر مانند جن و شياطين و نيز زبان مردمان سرزمين‏هاى ديگر را به‏خوبى مى‏دانست؛ (قالَ يا أَيُّها النّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ...).

در روايتى، موضوع فوق به تفصيل بيان شده است؛

امام صادق(ع) فرمود: علاوه بر دانش فراوان، به سليمان توانايى سخن گفتن به هر زبانى از جمله زبان پرندگان، چهار پايان و درندگان اعطا شد؛ او چون در جنگ‏ها حاضرمى‏شد به فارسى تكلّم مى‏كرد و چود نزد كارگزاران و سربازان و هموطنانش مى‏نشست به زبان رومى سخن مى‏گفت، و چون با خانواده‏اش خلوت مى‏كرد به‏سريانى و نبطى تكلّم مى‏نمود، و زبان مناجات عبادتش در محراب، عربى بود و در مذاكره با هيئت‏هاى خارجى و فرستادگان دولت‏ها به عبرانى سخن مى‏گفت.(24)

10. ابلاغ دعوت به‏صورت ساده، صريح و موجز

در ابلاغ پيام، احوال مخاطب نقش تعيين كننده‏اى دارد. از اين رو براى رعايت حال مخاطب، سعى مبلّغان بر آن است كه پيام‏ها و محتواى دعوت، حتى الامكان كوتاه، گويا، مختصر و جذاب باشد، چرا كه پيچيدگى و اطاله كلام باعث بى رغبتى مخاطبان به محتواى پيام مى‏گردد؛ در اين زمينه بهترين نمونه، نامه سليمان به ملكه سبأ است:

إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * أَلّا تَعْلُوا عَلَىَّ وَأْتُونِى مُسْلِمِينَ؛(25)

اين نامه از جانب سليمان است و مضمون آن اين است: به نام خداوند رحمتگر مهربان، بر من بزرگى مكنيد و مرا از درِ طاعت درآييد.

در اين عبارات كوتاه ضمن رعايت اصول فوق (سادگى، صراحت و اختصار) تمام اركان دعوت ملاحظه شده است.

الف) الله و رحمن و رحيم __ محور و محتواى دعوت؛

ب) لا تعلوا علىّ (نهى از سركشى) __ شيوه نهى از استكبار، حاوى انذار ضمنى؛

ج) وأتونِى مُسلمين (اسلام آوردن مخاطبان) __ هدف دعوت.

ناگفته نماند كه برخى از مفسران برآنند كه:

جمله‏هاى فوق مى‏توانند نقل به معنى و يا به صورت خلاصه گيرى و فشرده نامه سليمان بوده باشند كه ملكه سبا براى ملت خود بازگو كرد.(26)

جدول مشخصات و عناصر شيوه‏هاى تبليغ حضرت سليمان(ع)

رديف شيوه‏ها محل اجرا نوع ‏بيان وسايل وابزارها زمينه‏ها(عواملموجبه ) هدف ميزان‏پذيرش
1 داورى صحيح و احقاق حق‏ در دستگاه حكومت گفتارى عدالت، نيروهاى جهان‏ پاى‏بندى به حقيقت‏ بسط ارزشهاى توحيدى عالى
2 خدامحورى و شكرگزارى دائم‏ در همه‏

جا

گفتارى - عملى - وجوب شكر نعمت‏ها ترويج غيرمستقيم توحيد ‏خوب
3 استفاده از فرصت‏ها جهت تبليغ‏ در همه‏

جا

عملى وقت‏ شناسى، تبليغ غيرمستقيم، تكلم به زبان‏ها   تبليغ امرى دائمى است‏ ترويج توحيد  عالى
4 زمينه‏ سازى دعوت با ارائه‏ قدرت الهى‏ در دستگاه حكومت عملى‏ نمايش قدرت تصرف‏ در تكوين - ارائه قدرت خداى واحد  خوب
5 ايجاد جوّ تفاهم وآزادى اظهار نظر در دستگاه حكومت‏  عملى ‏نظرخواهى، درخواست داوطلب براى مأموريت‏ها ضرورت مشاركت نيروها در حركت تبليغى‏ استفاده از تمام نيروها خوب
6 تبليغ عملى و غيرمستقيم در همه ‏جا عملى‏ ساده زيستى، زبان‏هاى متعدد ناكافى بودن تبليغ مستقيم‏ گسترش دامنه تبليغ‏ عالى
7 نظارت بر نيروهاى تحت فرمان‏ در همه ‏جا عملى‏ خبررسانان، مديران‏ علم الهى، استنطاق - جلوگيرى از اختلال امور خوب
8 ساده‏زيستى و همنشينى بامستمندان در همه‏ جا عملى - تساوى ذاتى انسان‏ها بهره‏گيرى از همه اقشار ‏‏‏ ‏ ‏‏ ‏  ‏  خوب
9  سخن گفتن با زبان‏هاى متعدد در همه‏ جا گفتارى منطق الطير، زبان‏هاى ديگر زبان راه مهم ارتباط با افراد است ‏گسترش دامنه دعوت ‏عالى
10 ابلاغ دعوت به صورت ساده،صريح و موجز  در همه‏ جا گفتارى - ‏گرايش عموم مردم به سخنان ساده رساندن پيام به همگان‏ عالى


1 - ص (38) آيه 30.
2 - همان، آيه 40.
3 - نمل (27) آيه 19.
4 - انبياء (21) آيات 78 - 79.
5 - سيد قطب، فى ظلال القرآن، ج 4، ص 2390.
6 - نمل (27) آيه 15.
7 - همان، آيه 19.
8 - همان، آيه 40.
9 - همان، آيه 16.
10 - همان، آيه 36.
11 - همان، آيه 28.
12 - همان، آيه 42.
13 - همان، آيه 44.
14 - همان، آيه 44.
15 - محمدباقر مجلسى، بحارالأنوار، ج 14، ص 127.
16 - نمل (27) آيه 21.
17 - همان، آيه 22.
18 - ناصر مكارم شيرازى و جمعى از نويسندگان، تفسير نمونه، ج 15، ص 443.
19 - نمل (27) آيه 20.
20 - همان، آيه 21.
21 - ورام، مجموعه ورام، ج‏1، ص 129.
22 - همان، ص 42؛ محمدمهدى تاج لنگرودى، اخلاق انبياء، ص 297.
23 - ورام، مجموعه ورام، ج 1، ص 153؛ محمدمهدى تاج لنگرودى، اخلاق انبياء، ص 296.
24 - ورام، مجموعه ورام، ج 1، ص 42.
25 - نمل (27) 30 - 31.
26 - ناصر مكارم شيرازى و جمعى از نويسندگان، تفسير نمونه، ج 15، ص 453.