حضرت سليمان پسر داود از پيامبرانى است كه به اقتدار دنيوى نيز دست يافته و پهناورترين و با نفوذترين حكومت تاريخ را تشكيل داده است، طورى كه جن و ملك و باد و باران و پرندگان و وحوش نيز تحت فرمان او بودهاند. در شرايطى كه قدرت و حكومت بهطور معمول موجب گردنكشى و استكبار مىشد، سليمان همواره روبهسوى خدا داشت و لحظهاى از سپاس او غافل نمىگشت. بدين لحاظ قرآن او را بندهاى شايسته و مقرب معرفى فرموده است.
وَوَهَبْنا لِداوُدَ سُلَيْمانَ نِعْمَ العَبْدُ إِنَّهُ أَوّابٌ؛(1)
و به داود سليمان را بخشيدم كه نيك بندهاى است و بسيار به سوى خدا توبه مىكند.
وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَحُسْنَ مَابٍ؛(2)
و بهراستى براى او نزد ما تقرب و نيك فرجامى است.
قرآن مجيد در 47 آيه از قصه زندگانى و حكومت و دعوت او ياد فرموده و هفدهبار نام او را به ويژه در سوره نمل ذكر كرده است.
دعوت اين پيامبر الهى به طور عمده در سوره نمل و در داستان ملكه و قوم سبا تجلى يافته و يكى از زيباترين و آموزندهترين فرآيندهاى تبليغى را در دعوت ملكه به توحيد، ترسيم نموده است. شيوههاى متعدد و متنوعى از سوى اين داعىِ الى الله براى حاكميت بخشيدن بهتفكر توحيدى اتخاذ شده، كه در مجموع مىتوان حكومت عادلانه، خدا محورى و سپاسگزارى را به عنوان شيوههاى شاخص او در دعوت مطرح نمود.
هرچند زمامدارى و فرمانروايى سليمان را مىتوان وجه بارز زندگانى او دانست، اما به نظر مىرسد شيوه سپاسگزارى در همه حال، از سوى فرمانروايى كه بسيارى از نيروهاى خلقت در زير سلطه او هستند، به عنوان شاخصه دعوت او مناسبتر باشد. فرمانرواى عدالتگسترى كه اقتدار روز افزون از يك سو، و دانش بى پايان و منحصر به فرد از سوى ديگر، هرگز او را به عجب، استكبار و گردنكشى و حتى ذرهاى خودبينى دربرابر مورى ضعيف وسوسه نكرد، بلكه پيوسته سر بر آستان خداوندى مىساييد و بنده ناچيز حق و شاكر نعمتهاى بيكرانش بود. نمونهاى از توجه عميق و همه جانبه او را به ذات حق در اين آيه شاهديم كه چون سخنان هدهد را شنيد، گفت:
وَقالَ رَبِّ أَوْزِعْنِى أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِىأَنْعَمْتَ عَلَىَّ وَعَلى والِدَىَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَأَدْخِلْنِى بِرَحْمَتِكَ فِى عِبادِكَ الصّالِحِينَ؛(3)
و گفت: پروردگارا در دلم افكن تا نعمتى را كه به من و پدر و مادرم ارزانى داشتهاى سپاس بگزارم، و به كار شايستهاى كه آن را مىپسندى بپردازم، و مرا به رحمت خويش در ميان بندگان شايستهات داخل كن.
از جمله شؤون سليمان همچون پدرش داود، قضاوت ميان مردم بود، قرآن ماجراى دادخواهى دو مرد را ذكر كرده است كه سرانجام سليمان ميان آنها به عدالت و حق حكممىكند؛
وَداوُدَ وَسُلَيْمانَ إِذْ يَحْكُمانِ فِى الحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ القَوْمِ وَكُنّا لِحُكْمِهِمْ شاهِدِينَ * فَفَهَّمْناها سُلَيْمانَ وَكُلّاً آتَيْنا حُكْماً وَعِلْماً؛(4)
و داود و سليمان را ياد كن، هنگامى كه درباره آن كشتزار - كه گوسفندان مردم شب هنگام در آن چريده بودند - داورى مىكردند و شاهد داورى آنان بوديم. پس آن داورى را به سليمان فهمانديم و به هر يك از آن دو حكمت و دانش عطا كرديم.
ماجرا چنان بود كه:
دو نفر بر داود وارد شدند، يكى صاحب مزرعه و ديگرى صاحب گوسفندان مزرعهدار از چريدن شبانه گوسفندان در مزرعهاش شاكى بود و داود به نفع مالك مزرعه حكم كرد كه دربرابر خسارت وارده گوسفندان وى را بگيرد. صاحب گوسفندان به سليمان مراجعه كرد. سليمان نزد پدر آمد و گفت: اى نبى خدا، اين قضاوت صحيح نيست. فرمود: چگونه است؟ گفت: بايد گوسفندان را به مزرعه دار بدهى و مزرعه را به صاحب گوسفند، و صاحب مزرعه تا زمانى كه مالك گوسفندان، مزرعه را به حال اول بازگرداند، از منافع گوسفندان بهرهبردارى كند. داود گفت: داورى تو درست است و حكم سليمان اجرا شد.(5)
چنان كه گفتيم، روحيه سپاس، شكر و حمد الهى در جان سليمان بهگونهاى جاى گرفتهبود كه هيچ عاملى نمىتوانست او را از ياد حق و شكر نعمتهايش غافل گرداند. مسلماً اين خدا محورى و شكر هميشگى دربرابر منعم باعث مزيد نعمت و قدرتش گرديدهبود:
وَلَقَدْ آتَيْنا داوُدَ وَسُلَيْمانَ عِلْماً وَقالا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى فَضَّلَنا عَلى كَثِيرٍ مِنْ عِبادِهِ المُؤْمِنِينَ؛(6)
و به راستى به داود و سليمان دانشى عطا كرديم، و آن دو گفتند: ستايش خدايى را كه ما را بر بسيارى از بندگان با ايمانش برترى داده است.
- چون سليمان، سخن مورچه را شنيد كه مراقب باشيد گامهاى سليمان و سربازانش شما را نابود نكند، به ياد خدا و فضل بيكرانش افتاد و از خداوند ظرفيت بيشتر سپاسگزارى مسألت كرد؛
گفت: پروردگارا، در دلم افكن تا نعمتى را كه به من و پدر و مادرم ارزانى داشتهاى سپاس بگذارم و به كار شايستهاى كه آن را مىپسندى بپردازم، و مرا به رحمت خويش در ميان بندگان شايستهات وارد كن.(7)
اينچنين، زمانى كه همه اسباب قدرت و مكنت در دست اوست بهجاى غرور قدرت، از خدا توان سپاسگزارى، عمل صالح و ورود به جرگه صالحان را درخواست مىكند.
- هنگامى كه تخت بلقيس را به قدرت خداداد عالمى خدا شناس نزد خود ديد، اينگونه خدا را ياد كرد: فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّى لِيَبْلُوَنِى أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّى غَنِىٌّ كَرِيمٌ؛(8)
پس چون سليمان، آن تخت را نزد خود مستقر ديد، گفت: اين از فضل پروردگار من است تا مرا بيازمايد كه آيا سپاسگزارم يا ناسپاسى مىكنم. هر كس سپاسگزارد تنها به سودخويش سپاس مىگزارد و هر كس ناسپاسى مىكند، بىگمان پروردگارم بىنياز و كريم است.
- و نيز دربرابر نعمت دانستن زبان پرندگان گفت:
يا أَيُّها النّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينا مِنْ كُلِّ شَىءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الفَضْلُ المُبِينُ؛(9)
اى مردم، ما زبان پرندگان را تعليم يافتهايم و از هر چيزى به ما داده شده است. راستى كه اين همان امتياز آشكار است.
- و سرانجام اين كه چون قوم سبا، بهجاى تسليم شدن دربرابر نداى حق، به نيت تطميع هدايايى برايش ارسال كردند، با ياد خدا از فريب و تطميع گريخت و گفت:
أَتُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِىَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمّا آتاكُمْ؛(10)
آيا مرا به مالى كمك مىدهيد؟ آنچه خدا به من عطا كرده، بهتر است از آنچه به شما دادهاست.
چون مأموريت اساسى انبيا، ارشاد آدميان به خداجويى و توحيد و مكارم اخلاقى است، هر فرصتى را در اين زمينه غنيمت مىشمرند. سليمان به مجرد اطلاع از قوم سبا و ملكه آن، بانوشتن نامه دعوت و گسيل داشتن پيك تبليغى كار دعوت را آغاز كرد؛
إِذهَبْ بِكِتابِى هذا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ماذا يَرْجِعُونَ؛(11)
اين نامه مرا ببر و به سوى آنها بيفكن، آنگاه از ايشان روى برتاب، پس ببين چه پاسخ مىدهند.
شايد دستور به انداختن نامه در ميان آنان بدين منظور بوده كه جاى كتمان و پردهپوشى نباشد. از اطمينان ملكه به نامه نيز روشن مىگردد كه پيام دعوت به شكل صحيح و دقيق به او رسيده و احتمال جعل به كلى منتفى بوده است.
همچنين زمانى كه با نيرويى اعجاز آميز، ملكه و تخت او را حاضر مىكنند، سليمان فرصت را براى القاى پيام توحيد مناسب ديده مىگويد: هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّى (اين از فضل و كرم خداى من است) اين معرفى خدا در شرايطى كه مخاطبان پذيراى دعوتند، نوعى شيوه تبليغى بهشمار مىرود.
گاهى فرصتها براى دعوت مؤثر به صورت اتفاقى حادث مىشوند و گاهى مبلّغ براى توفيق بيشتر دعوت، ناگزيراست زمينهها و فرصتهاى مناسب را به وجود آورد. سليمان، علاوه بر بهرهبردارى بهجا از فرصتها، همواره در صدد ايجاد زمينههايى براى گسترش دعوت بود، از جمله اين كه براى نزديك ساختن مخاطب به پذيرش توحيد، جلوهاى از قدرت خدا را به صورت حاضر كردن تخت پادشاهى بلقيس نشان مىدهد و از اين رهگذر بهميزان خرد و درايت او نيز پى مىبرد. در چنين موقعيت حساب شدهاى مقاومت دربرابر تفكر توحيدى بسيار دشوار است، ازاينرو ملكه پس از اين زمينهسازىها در مسير قبول دعوت قرار گرفت.
فَلَمّا جاءَتْ قِيلَ أَهكَذا عَرْشُكِ قالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَأُوتِينَا العِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَكُنّا مُسْلِمِينَ؛(12)
پس وقتى ملكه آمد، به او گفته شد، آيا تخت تو همين گونه است؟ گفت: گويا اين همان است و پيش از اين، ما آگاه شده و از درِ اطاعت درآمده بوديم.
سليمان بهزمينهسازى ادامه داد و طبق برنامه پيش بينى شده، او را به صحن ديگر كاخ راهنمايى كرد كه در اثر صيقل دادن فراوان و شفافيت بيش از اندازه به دريايى شبيه شده بود:
قِيلَ لَها ادْخُلِى الصَّرْحَ فَلَمّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَنْ ساقَيْها قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْقَوارِيرَ؛(13)
به او گفته شد: وارد ساحت كاخ پادشاهى شو، و چون آن را ديد، بركهاى پنداشت و ساقهايش را نمايان كرد. سليمان گفت: اين كاخى مفروش از آبگينه است.
با اين تدابير و زمينهسازىها، در نهايت، نتيجه حاصل گشت و بلقيس و قومش ايمان آوردند.
قالَتْ رَبِّ إِنِّى ظَلَمْتُ نَفْسِى وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ العالَمِينَ؛(14)
گفت: پروردگارا من به خود ستم كردهام و اينك با سليمان دربرابر خدا، پروردگار جهانيان اسلام آوردم.
در بحارالأنوار آمده است كه،
برخى گويند چون ملكه نشست، سليمان او را به اسلام فرا خواند، در حالى كه پيشاپيش آن، معجزات و نشانههاى قدرت خدا را مشاهده كرده بود، پس پاسخ مثبت داد و اسلامآورد.(15)
از جمله شيوههاى تبليغ عملى، اعطاى فرصت اظهار نظر به مخاطبان است، اعم از اين كه مخالف باشند يا موافق. سليمان با آزادمنشى در خور مقام نبوت، فضاى سالم و آزادى فراهمكرد كه نه تنها آدميان، كه حتى يك پرنده ناچيز و ضعيف نيز به آسانى و باصراحت درپيشگاه سليمان لب به سخن مىگشايد و استدلال مىكند و تا حدودى او را مجاب مىسازد.
در ابتدا، سليمان از او مىخواهد كه دليل غيبت خويش را باز گويد،
او را قطعاً عذاب سختى خواهيم كرد و يا خواهيم كشت يا آن كه دليل روشنى خواهدآورد.(16)
هدهد در پاسخ، با جرأت و صراحت، دليل مىآورد؛
پس ديرى نپاييد كه هدهد آمد و گفت: از چيزى آگاهى يافتم كه از آن آگاهى نيافتهاى و براى تو از سبا گزارشى درست آوردهام.(17)
آنگاه هدهد، گزارش سفر خود به سرزمين سبا را بازگو مىكند و بدين وسيله سبب انجامدادن يك مأموريت تبليغى تاريخساز مىگردد. اين همه، مديون فضاى آزاد فكرى و جو سالم اجتماعى است كه سليمان در جامعه خود پديد آورده است؛
لشكريان سليمان و حتى پرندگانى كه مطيع فرمانش بودند، آنقدر عدالت سليمان به آنها آزادى و امنيت و جسارت داده بود كه هدهد، بدون ترس و بى پروا به او مىگويد: من به چيزى آگاهى يافتم كه تو از آن آگاه نيستى.(18)
اين اصل اساسى را در چگونگى احضار و دعوت بلقيس نيز جلوه گر مىبينيم؛ چه، سليمان با آن همه توانايى مىتوانست به آسانى و با اجبار، آن قوم را به اسلام و ايمان وا دارد، ولى اين همه تدابير و زمينهسازىها براى آن بود كه ايشان آزادانه دين حق را بپذيرند و دست و دل از خورشيد پرستى بشويند، چرا كه هدف پيامبران فتح قلبها و انديشهها است نه فتح كشورها و سرزمينها.
در دعوت سليمان، تبليغ مستقيم و قولى را تنها در يك جا، در نامه ارسالى به ملكه سبا مىبينيم و در بقيه مراحل اين پيامبر الهى، راه دعوت عملى را پيموده است، كه نمونههاى آن را در پيش باز گفتيم. اين تأكيد ويژه بر شيوههاى عملى و استفاده اندك از شيوههاى مستقيم و گفتارى، خود شيوه و استراتژى خاصى را تشكيل مىدهد كه بهتناسب شرايط محيط و مخاطب اتخاذ شده است. به عبارت ديگر با توجه به فهم و درايت مخاطب، روشهاى دعوت سليمان بيشتر غير كلامى و سمبليك است و او كمترين گفتوگو و استدلال بيانى را در دعوت خود دخالت داده، بلكه با عمل و زمينهسازى و صحنه پردازى به نتيجه نايل شده است. به همين دليل، آنچه او به زبان آورده، اغلب، شكر و ستايش پروردگار، پس از حصول نتايج دعوت بوده است.
سليمان پيامبر(ع) ضمن اداره صحيح امور كشور پهناور و قضاوت عادلانه خود به نظارت و بازرسى و سركشى به بخشهاى مختلف نيز مىپردازد، همانگونه كه در خصوص پدرش حضرت داود بيان كرديم. لحن آيه زير حكايت از نظارت دقيق سليمان بر حضور دائم و اداى وظايف نيروها و لشكريان طبق مأموريتهاى تعيين شده دارد؛
وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقالَ مالِىَ لا أَرَى الهُدْهُدَ أَمْ كانَ مِنَ الغائِبِينَ؛(19)
و جوياى حال پرندگان شد، پس گفت: مرا چه شده است كه هدهد را نمىبينم، يا شايد از غايبان است؟
و از جمله بعد از آن نيز استنباط مىشود كه نظارت و ارزيابى او از ضمانت اجرايى قويى برخوردار است؛
لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِيداً أَوْ لَأَذبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّى بِسُلْطانٍ مُبِينٍ؛(20)
قطعاً او را به عذابى سخت عذاب مىكنم يا سرش را مىبرم مگر آن كه دليلى روشن براى من بياورد.
از ديگر جلوههاى احاطه و نظارت كامل سليمان بر امور اين است كه جدا از شياطينى كه به عنوان بنّا و غواص در خدمت او مشغولند، گروهى از ايشان به سبب نافرمانىشان در غل و زنجير و زندان اويند. بنابراين در حكومتى كه پرندهاى خرد و شيطانى نامرئى از نظارت تيزبينانه سليمان بيرون نيست، مسلماً هيچ انسان مغرض و خطاكارى جرأت تبهكارى نخواهد يافت. آيا چنين زمامدارى اسوه حاكمان و زمامداران نيست!
از صفات مشترك انبيا معيشت كمخرج و پر سود است. آنان همواره خود را بدهكار خلقمىدانند، بر خلاف مستكبران و مترفان كه پيوسته متوقع احترام و اختصاصند. در مجموعه ورام، درباره سليمان به اين نكته بهخوبى اشاره شدهاست؛
سليمان همواره هنگام صبح در چهرههاى بزرگان و اشراف نظر مىكرد تا به مستمندان ومساكين مىرسيد، پس در كنار ايشان مىنشست و مىگفت: مسكينى هستم در كنار مساكين.(21)
همچنين نقل شده است كه؛
سليمان با وجود حكومت و پادشاهى، لباس مويين مىپوشيد و چون شب فرامىرسيد دست خويش به گردن مىبست و ايستاده تا صبح به عبادت مىپرداخت و مىگريست؛ روزى و در آمد او نيز از فروش زنبيلهاى ليف خرما بود كه بهدست خود مىبافت. اوحكومت را تنها براى غلبه بر پادشاهان كافر از خدا خواست.(22)
درباره غذاى او گفتهاند: سليمان در دوران حكومتش همواره مردم را با خوردنىهاى لذيذ اِطعام مىكرد، اما خود نان جو مىخورد.(23)
از آنجا كه در دعوت، ارتباط كلامى از اهميتى ويژه برخوردار است، مبلّغى كه زبانهاى مختلف بداند قلمرو دعوتش گسترش يافته امكان بيشترى براى انتقال پيام به مخاطبان داشته و شمار مخاطبانش نيز فزونى خواهد يافت. سليمان علاوه بر فضيلتها و دانشهاى بسيار، از اين خصوصيت نيز بهره مند بود كه در تبليغ دين كاربرد بسيارى داشت. او منطق الطير و زبان جانداران ديگر مانند جن و شياطين و نيز زبان مردمان سرزمينهاى ديگر را بهخوبى مىدانست؛ (قالَ يا أَيُّها النّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ...).
در روايتى، موضوع فوق به تفصيل بيان شده است؛
امام صادق(ع) فرمود: علاوه بر دانش فراوان، به سليمان توانايى سخن گفتن به هر زبانى از جمله زبان پرندگان، چهار پايان و درندگان اعطا شد؛ او چون در جنگها حاضرمىشد به فارسى تكلّم مىكرد و چود نزد كارگزاران و سربازان و هموطنانش مىنشست به زبان رومى سخن مىگفت، و چون با خانوادهاش خلوت مىكرد بهسريانى و نبطى تكلّم مىنمود، و زبان مناجات عبادتش در محراب، عربى بود و در مذاكره با هيئتهاى خارجى و فرستادگان دولتها به عبرانى سخن مىگفت.(24)
در ابلاغ پيام، احوال مخاطب نقش تعيين كنندهاى دارد. از اين رو براى رعايت حال مخاطب، سعى مبلّغان بر آن است كه پيامها و محتواى دعوت، حتى الامكان كوتاه، گويا، مختصر و جذاب باشد، چرا كه پيچيدگى و اطاله كلام باعث بى رغبتى مخاطبان به محتواى پيام مىگردد؛ در اين زمينه بهترين نمونه، نامه سليمان به ملكه سبأ است:
إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَإِنَّهُ بِسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * أَلّا تَعْلُوا عَلَىَّ وَأْتُونِى مُسْلِمِينَ؛(25)
اين نامه از جانب سليمان است و مضمون آن اين است: به نام خداوند رحمتگر مهربان، بر من بزرگى مكنيد و مرا از درِ طاعت درآييد.
در اين عبارات كوتاه ضمن رعايت اصول فوق (سادگى، صراحت و اختصار) تمام اركان دعوت ملاحظه شده است.
الف) الله و رحمن و رحيم __ محور و محتواى دعوت؛
ب) لا تعلوا علىّ (نهى از سركشى) __ شيوه نهى از استكبار، حاوى انذار ضمنى؛
ج) وأتونِى مُسلمين (اسلام آوردن مخاطبان) __ هدف دعوت.
ناگفته نماند كه برخى از مفسران برآنند كه:
جملههاى فوق مىتوانند نقل به معنى و يا به صورت خلاصه گيرى و فشرده نامه سليمان بوده باشند كه ملكه سبا براى ملت خود بازگو كرد.(26)
رديف | شيوهها | محل اجرا | نوع بيان | وسايل وابزارها | زمينهها(عواملموجبه ) | هدف | ميزانپذيرش |
1 | داورى صحيح و احقاق حق | در دستگاه حكومت | گفتارى | عدالت، نيروهاى جهان | پاىبندى به حقيقت | بسط ارزشهاى توحيدى | عالى |
2 | خدامحورى و شكرگزارى دائم | در
همه
جا |
گفتارى - عملى | - | وجوب شكر نعمتها | ترويج غيرمستقيم توحيد | خوب |
3 | استفاده از فرصتها جهت تبليغ | در
همه
جا |
عملى | وقت شناسى، تبليغ غيرمستقيم، تكلم به زبانها | تبليغ امرى دائمى است | ترويج توحيد | عالى |
4 | زمينه سازى دعوت با ارائه قدرت الهى | در دستگاه حكومت | عملى | نمايش قدرت تصرف در تكوين | - | ارائه قدرت خداى واحد | خوب |
5 | ايجاد جوّ تفاهم وآزادى اظهار نظر | در دستگاه حكومت | عملى | نظرخواهى، درخواست داوطلب براى مأموريتها | ضرورت مشاركت نيروها در حركت تبليغى | استفاده از تمام نيروها | خوب |
6 | تبليغ عملى و غيرمستقيم | در همه جا | عملى | ساده زيستى، زبانهاى متعدد | ناكافى بودن تبليغ مستقيم | گسترش دامنه تبليغ | عالى |
7 | نظارت بر نيروهاى تحت فرمان | در همه جا | عملى | خبررسانان، مديران علم الهى، استنطاق | - | جلوگيرى از اختلال امور | خوب |
8 | سادهزيستى و همنشينى بامستمندان | در همه جا | عملى | - | تساوى ذاتى انسانها | بهرهگيرى از همه اقشار | خوب |
9 | سخن گفتن با زبانهاى متعدد | در همه جا | گفتارى | منطق الطير، زبانهاى ديگر | زبان راه مهم ارتباط با افراد است | گسترش دامنه دعوت | عالى |
10 | ابلاغ دعوت به صورت ساده،صريح و موجز | در همه جا | گفتارى | - | گرايش عموم مردم به سخنان ساده | رساندن پيام به همگان | عالى |