حضرت داود اولين پيامبرى است كه به حكومت گسترده دست يافته و موفق به اجراى وسيع احكام الهى شده است. نام داود شانزده بار در قرآن آمده و داستان زندگى و دعوتش درطى حدود دوازده آيه ذكر شده است. به موجب آيه 161 سوره نساء، به حضرت داود كتابزبور داده شده است.(1) از نكات برجسته شخصيت او آن بود كه على رغم منصب نبوت و حكومت، با تواضع تمام چون ساير مردمان از دسترنج خويش زندگى مىگذراند و در حرفههايى چون آهنگرى زره بافى و غيره تخصصى شايان داشت.
داود(ع) از جمله پيامبرانى است كه از شيوههاى دعوت او مانند خواندن مردم به توحيد و ترك پرستش خدايان و ... در قرآن و تاريخ ذكرى به ميان نيامده و شايد به همين دليل عدهاى از جمله يهود در نبوت او ترديد كردهاند. اما از آنجا كه ما تبليغ را منحصر به دعوت گفتارى نمىدانيم، بعد عملى زندگى او را نوعى تبليغ شمرده و شيوههاى عملى دعوت او را استخراج مىكنيم.
بر اين اساس، مهمترين شاخصه دعوت داود، از ميان همان شيوههاى غير مستقيم وعملى برداشت مىشود. با نظرى به آيات و روايات مربوط به حيات و دعوت داود مىتوانوى را اسوه كار و تلاش و صنعت دانست، چرا كه زندگى او حتى در زمان حكومت مشحون از فعاليتهاى فنى، هنرى و صنعتى به منظور رفع نيازهاى مردم و نيز معاشخانواده بوده است.
داود از شخصيتهاى برجسته و جامع الاطراف قرآنى و مورد تمجيد و ستايش آيات متعدد است. علاوه بر آياتى كه غير مستقيم عظمت شخصيت او را مىرساند، آيات و جملات زير به صراحت در بيان شأن و منزلت والاى او نازل شده است:
وَاذكُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الأَيْدِ إِنَّهُ أَوّابٌ؛(2)
و داود، بنده ما را كه داراى امكانات متعدد بود به ياد آر. آرى او بسيار بازگشت كننده بهسوى خدا بود.
وَشَدَدْنا مُلْكَهُ وَآتَيْناهُ الحِكْمَةَ وَفَصْلَ الخِطابِ؛(3)
و پادشاهيش را استوار كرديم و او را حكمت و كلام فيصله دهنده عطا كرديم.
وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَحُسْنَ مَابٍ؛(4)
و در حقيقت براى او پيش ما تقرب و فرجامى خوش خواهد بود.
يا داوُدُ إِنّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِى الأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النّاسِ بِالحَقِّ؛(5)
اى داود، ما تو را در زمين خليفه و جانشين گردانيديم؛ پس ميان مردم به حق داورى كن.
داود(ع) همچون ساير پيامبران همواره در مسير زندگانى و دعوت، خدا محورى را سرلوحه توجه خويش قرار مىدهد؛
وَلَقَدْ آتَيْنا داوُدَ وَسُلَيْمانَ عِلْماً وَقالا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى فَضَّلَنا عَلى كَثِيرٍ مِنْ عِبادِهِ المُؤْمِنِينَ؛(6)
و به راستى به داود و سليمان دانشى عطا كرديم، و آن دو گفتند: ستايش خدايى را كه ما را بر بسيارى از بندگان با ايمانش برترى داده است.
او همواره در حال تسبيح خدا و بازگشت به سوى او بود؛
اِصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَاذكُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الأَيْدِ إِنَّهُ أَوّابٌ؛(7)
و بر آنچه مىگويند صبر كن و بنده ما داود را به ياد آر كه داراى امكانات بسيار بود و او بسيار بازگشتكننده به سوى خدا بود.
در اين آيه، خداوند پيامبر را به صبر و استقامت دربرابر سختىها و آزارهاى مخالفان فرمان مىدهد كه در اين زمينه به ياد عبد خدا، داود باشد كه صاحب قدرت در دين بود و دربرابر ظلم سر فرود نمىآورد، بلكه با عزم و حزم به مقابله بر مىخاست و دلش مستحكم بود.(8)
همچنين آنگاه كه در معرض آزمايش الهى قرار گرفت و قضاوتى ناصحيح كرد، بىدرنگ متذكر شد و به آمرزش خواهى پرداخت؛
وَظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ راكِعاً وَأَنابَ؛(9)
و داود دانست كه ما او را آزمايش كردهايم. پس از پروردگارش آمرزش خواست و به رو در افتاد و توبه كرد.
يكى از مقامهايى كه خداى تعالى به داود عطا فرمود، قضاوت و رفع مخاصمات ميان مردم بود و وى در اين زمينه با تلاشى مجدانه در صدد احقاق حقوق مظلومان شد؛
فَاحْكُمْ بَيْنَ النّاسِ بِالحَقِّ وَلا تَتَّبِعِ الهَوى؛(10)
پس ميان مردم به حق داورى كن و زنهار از هوس پيروى مكن.
نمونهاى از قضاوتهاى ظريف و قابل توجه داود را امام محمد باقر(ع) از اميرمؤمنان(ع) نقل مىكند؛ بدين مضمون كه روزى جوانى گريان به نزد حضرت آمد و از حكم شريح قاضى در خصوص تبرئه همسفران پدرش شكايت داشت، زيرا پدر او از سفر بازنگشته و هيچ ارثى بر جاى نگذاشته بود. على(ع) فرمود: به خدا سوگند در اين واقعه حكمى كنم كه كسى جز حضرت داود، پيش از من نكرده باشد، و با تدبيرى سنجيده همسفران مقتول را فرا خواند و هر يك را چشم بسته در جايى نشاند و بالاى سر هر يك، كسى را شمشير به دست گماشت و از هر كدام، جداگانه بازجويى فرمود و آنان حقيقت باز گفتندو سپس حق مقتول از آنان ستانده شد. آنگاه شريح از اميرمؤمنان حكم داود را جويا شد. فرمود: روزى داود بر گروهى از كودكان مىگذشت كه سرگرم بازى بودند و يكى از ايشان را <مات الدين» صدا مىزدند. بدوفرمود: چه كسى تو را اين نام نهاده؟ گفت: مادرم. داود او را نزد مادرش برد و علت را پرسيد، گفت: پدرش چنين نام نهاده. فرمود: چگونه؟ گفت: پدرش با جماعتى به سفر رفت و من حامله بودم. چون بازگشتند از او خبر نبود. پرسيدم چه شد؟ گفتند: مُرد. گفتم اموالش چهشد؟ گفتند: مالى نگذاشت. گفتم: آيا وصيتى كرد؟ گفتند آرى وصيت نمود كه نام فرزندش را <ماتالدين» بگذارى. داود فرمود: آيا اين جماعت زندهاند يا مُرده؟ گفتم: زندهاند. فرمود: پس ايشان را به من بنمايان. سرانجام به همان شكل ميان آنها داورى كرد تااقرار به جنايت كردند و مال و خون بر ايشان ثابت كرد. سپس به آن زن فرمود: نام فرزندت را عاش الدين بگذار.(11)
داود پيامبرى قدرتمند و توانا در تمام عرصههاى زندگى بود و به انسانها مىآموخت كه به همراه دانش فراوان چگونه از مهارتهاى فنى چشمگير نيز برخوردار شوند كه از جمله آنها مهارت در كارزار و شجاعت در ميدان جهاد فىسبيل الله بود. اين صفت و ويژگى را قطعاً مىتوان يكى از شيوههاى دعوت آن حضرت شمرد.
داود يكى از سربازان سپاه طالوت در نبرد با جالوت، جبار زمان بود كه بهخوبى جنگيد و سرانجام با درخشش اين سرباز گمنام جالوت به دست او به هلاكت رسيد؛
وَلَمّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَجُنُودِهِ قالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَثَبِّتْ أَقْدامَنا وَانْصُرْنا عَلَى القَوْمِالكافِرِينَ * فَهَزَمُوهُمْ بِإِذنِ اللَّهِ وَقَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَآتاهُ اللَّهُ المُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُمِمّا يَشاءُ...؛(12)
و هنگامى كه با جالوت و سپاهيانش روبهرو شدند، گفتند: پروردگارا بر دلهاى ما شكيبايى فرو ريز، و گامهاى ما را استوار دار، و ما را بر گروه كافران پيروز فرماى. پس آنان را به اذن خدا شكست دادند و داود، جالوت را كشت و خدا به او پادشاهى و حكمت ارزانى داشت و از آنچه مىخواست به او آموخت....
در روايات نيز آمده است كه رسولخدا(ص) فرمود:
إنّ الله اختار من الانبياء اربعة للسيف ابراهيم و داود و موسى و انا؛(13)
خداوند از ميان انبيا چهار تن را به شمشير برگزيده است: حضرت ابراهيم، داود، موسىومن.
در قصص الانبياء درباره شجاعت داود چنين مىخوانيم:
از ويژگىهاى داود(ع) اين بود كه جنگجويى شجاع و با صلابت بود، هرگز از صحنه نبرد نگريخت و با دشمن سازش نكرد.(14)
سيد قطب با اشاره به نبرد طالوت و جالوت مىگويد:
داود در آن زمان نوجوانى بيش نبود و جالوت پادشاهى نيرومند و گردنكش. اما خدا خواست كه كار بر مجراى ظواهر قدرت و حشمت دنيوى نچرخد، بلكه حقيقت امور آشكار شود. بر اين اساس، هر كس موظف است به وظيفه خود عمل كند اما آنچه خداى تعالى اراده كند تحقق خواهد يافت.(15)
داود در حالى كه حكومتى نيرومند بر انسانها تشكيل داده بود و قادر به تصرفاتى خارقالعاده نيز در طبيعت بود، هرگز حاضر نشد از دسترنج ديگران و يا از اموال عمومى مصرف كند. بلكه در هر حال از در آمد حاصل از كارهاى دستى و صنعتى خود بهره مىبرد كه بيشتر عبارت بود از ساخت جامه و لوازم جنگى:
وَعَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاكِرُونَ؛(16)
و به او ساختن زره (لباس جنگ) را آموختيم تا شما را از تأثير سلاح جنگ نگاه دارد، پس آيا شما سپاسگزاريد؟
وَأَلَنّا لَهُ الحَدِيدَ * أَن اعْمَلْ سابِغاتٍ وَقَدِّرْ فِى السَّرْدِ وَاعْمَلُوا صالِحاً؛(17)
و آهن را بر او نرم گردانيديم و امر كرديم كه زرههاى گشاده بساز و حلقههاى آن را بهاندازه قرار ده. و كار شايسته انجام دهيد...
علامه مجلسى در بحارالأنوار مىگويد:
گفتهاند اول كسى كه زره ساخت داود(ع) بود و پيش از او صفحههاى آهن را بر خود مىبستند كه از گرانى آن جنگ نمىتوانستند كرد. پس حقتعالى آهن را در دست او مانند خمير نرم كرد كه به دست خود زره بسازد.(18)
در كتاب من لا يحضره الفقيه در اين باره روايتى آمده است:
فكان يعمل كل يوم درعا فيبيعها بالف درهم فعمل ثلاثمائة و ستين درعا فباعها بثلاثمائة و ستين الفا فاستغنى عن بيت المال؛
داود روزى يك زره مىساخت و به هزار درهم مىفروخت، بدين ترتيب 360زره ساخت و به 360 هزار درهم فروخت و از بيت المال بى نياز شد.(19)
وى وسايل ديگرى نيز مىساخت و از اين راه، ضمن خدمت به جامعه، آثار تبليغى قابل توجهى مىگذاشت.
على(ع) در نهج البلاغه به پيروى داود سفارش مىكند:
و ان شئت ثلثت بداود(ع) ... فلقد كان يعمل سفائف الخوص بيده و يقول لجلسائه ايكم يكفينى بيعها؟ و يأكل قرصَ الشعير من ثمنها؛
و اگر خواستى به عنوان سومين اسوه به داود نبى تأسى كن، او زنبيل هاى دستباف از ليف خرما مىساخت و به همنشينانش مىگفت: چه كسى براى من مىفروشد؟ و با بهاى آن نان جو مىخريد و مصرف مىكرد.(20)
در حكومت داود، نظم و انضباط جايگاهى بس مهم داشت و از پيامبرى كه با فرمان صريح الهى مأمور اجراى احكام شده (فَاحْكُمْ بَين النّاسِ بالحقِّ) جز اين انتظار نمىرود. نيشابورى در قصص الانبياء مىگويد:
داود(ع) روزهاى خود را چهار قسم كرده بود؛ روزى براى خانوادهاش، روزى براى عبادت، روزى براى رسيدگى به امور مسلمانان و يك روز براى بنىاسرائيل اختصاص داده بود كه با آنان (براى حل مسائل آنها) مذاكره و گفتگو مىكرد و نشست پرسش و پاسخ داشت.(21)
همچنين براى حفظ نظم و هماهنگى و انسجام امور به نظارت كارها مىپرداخت، چنانكه طبرسى گويد:
او پيامبر و در عين حال پادشاه بود و به صورت ناشناس در كشور مىگشت و بر امور كارگزاران و احوال مردم نظارت مىكرد.(22)
همچنين در تفسير جمله قرآنى: اعملوا آل داود شكراً، روايتى بدين مضمون نقل شدهاست:
گفته مىشود كه داود(ع) ساعات شبانه روز را بر خانوادهاش تقسيم كرده بود و در هرساعتى يكى از فرزندان او در حال نماز بود. خداىتعالى فرمود: اى خاندان داود، به شكرگزارى بپردازيد.(23)
داود به عنايت خداوندى از حكمتهاى فراوانى برخوردار بود و همواره در معاشرت و برخورد با مردم، آن حكمتها را به كار مىبست و مخاطبان را به آن توجه مىداد؛ گاهى بخشهايى از زبور را بر آنان مىخواند و گاهى خود به ارشاد و نصيحت سرگرم مىشد. نمونههايى از اندرزهاى حكيمانه او را از نظر مىگذرانيم:
الف) عن ابى عبدالله(ع) قال فى حكمة آل داود(ع): على العاقل ان يكون عارفاً بزمانه مقبلاً على شانه حافظا للسانه؛
بر عاقل و انديشمند است كه روزگار خويش را نيك بشناسد، با آمادگى به سوى امور خويش رود و نگهبان زبان خود باشد.(24)
ب) در سخنى حكيمانه فرمود: يا زارع السيئات انت تحصد شوكها و حسكها؛(25)
اى كشت كننده گناهان و بدىها، بدان كه تو تنها خار و خاشاك درو خواهى كرد.
نصيحتهاى داود به فرزندش سليمان نيز از عالىترين نمونههاى حكمت انسانساز است؛
ج) چون داود فرزندش سليمان را جانشين خود قرار داد فرمود:
اى پسرم، از بيهودگى بر حذر باش كه سودش اندك است و ميان برادران دشمنى مىافشاند. از خشم بپرهيز كه آدمى را بى ارزش مىسازد و بر تو باد تقواى الهى و طاعت پروردگار، كه اين دو از هر چيزى بالاترند و از غيرت بيش از حد بر خانواده و اهل خود بپرهيز كه بد گمانى به بار آورد. هرچند گناهى در كار نباشد. طمع خويش از مردم قطع كن كه بى نيازى همين است... و هر نماز را به نيّت آخرين نماز بهجا آر. و با جاهلان منشين و سخن عالم را رد مكن و با او در دين بىجهت جدال مكن....(26)
د) امام صادق(ع) از پدرش روايت مىكند كه داود به سليمان(ع) فرمود:
اى پسرم، از خنده بسيار بپرهيز، زيرا بنده را در روز قيامت حقير مىگرداند. اىفرزندم، بر تو باد سكوت طولانى مگر بر گفتار نيكو. چرا كه يك بار پشيمانى بر سكوت طولانى بهتر از بارها پشيمانى بر سخن بسيار است. اى پسرم، اگر سخن گفتن نقره باشد، سكوت از طلاست.(27)
گاهى نيز بيان حكمتهاى حضرت داود در قالب سخنرانى و خطابه بوده است، بهفرزندان يعقوب (بنى اسرائيل) گفت:
اجتماع كنيد كه مىخواهم برايتان دو سخن بگويم. پس بر آستان خانهاش گردآمدند. داود به نزدشان آمد و ضمن سخنانى گفت: ... لايدخل أجوافكم إلّا طيب و لا يخرج من افواهكم الا طيب؛(28)
(جز پاكيزه وارد دلهايتان نشود و جز سخن پاكيزه و طيب از دهانتان خارج نگردد.)
شايان ذكر است كه خطابه و سخنرانى داود را مىتوان جلوهاى از <فصل الخطاب» دانست كه بنا به آيه زير به داود ارزانى شده است:
وَ آتيناهُ الْحِكمَةَ و فَصلَ الْخِطابِ؛(29)
و به او حكمت و فرزانگى و سخن فيصله دهنده عطا كرديم.
يكى از نعمتهاى خداداد داود، صوت زيبا و جذاب و آواز نيكويى بود كه به وسيله آن پيامهاى آسمانى زبور، مزامير و حكمتها را بر مخاطبان مىخواند. امير مؤمنان(ع) داود را بدين مناسبت <قارى اهل بهشت» شمرده است:
وان شئت ثلّثت بداود صاحب المزامير و قارئ أهل الجنة؛(30)
و اگر خواستى به عنوان سومين اسوه به داود تأسى كن كه صاحب مزامير بود و خواننده بهشتيان است.
همچنين نقل كردهاند كه آواز و نواى او چندان گوشنواز و اثر بخش بود كه چون سرگرم خواندن زبور مىشد در محراب عبادتش مرغان هوا بر گردش هجوم مىآوردند و وحشيان صحرا كه صداى او را مىشنيدند بى تابانه از پى آواز او به ميان مردم در مىآمدند، بهگونهاى كه گرفتن آنها به دست امكانپذير مىشد.(31)
رديف | شيوهها | محل اجرا | نوعبيان | وسايل وابزارها | زمينهها(عواملموجبه ) | هدف | ميزانپذيرش |
1 | توجه به خدا و سپاسگزارى دائم | سرتاسر مناطق تحت حكومت | گفتارى - عملى | - | غفلت جامعه از خداى واقعى | ترويج توحيد | خوب |
2 | داورى عادلانه و احقاق حق | سرتاسر مناطق تحت حكومت | گفتارى - عملى | - | اختلافات مردم | ترويج عدالت و دفع ظلم | خوب |
3 | جهاد شجاعانه در راه خدا | جبهه نبرد با جالوت | عملى | نقشه و ابزار جنگى | حمله سپاه متجاوز جالوت | نابودى رأس فتنه | عالى |
4 | سادهزيستى و تأمين معاش از دسترنج خود | همهجا | عملى | زندگى ساده، خرج كم،زرهسازى | همسانى پيامبر با همه انسانها | جلب اعتماد مردم | خوب |
5 | التزام به نظم و نظارت و وقتشناسى | در دستگاه حكومتى و خانواده | عملى | تقسيم كار و اوقات | تأثير نظم در پيشرفت امور | پيشبرد سريع دعوت | خوب |
6 | وعظ و اندرز | در اجتماعات مردم | گفتارى | حكمت، صوت زيبا | تأثر موعظه در دلها | نرمكردن دلها | خوب |
7 | آواز نيكو | در اجتماعات مردم | گفتارى | مزامير | تأثير آواز خوش در جذب دلها | جذب دلها و عواطف | خوب |