اصحاب كهف گروهى از انسانهاى وارسته زمانهاى دورند كه براى حفظ باورها و آرمانهاى الهى خود، تمام مظاهر و جلوههاى دنيا را كنار گذاشته و ديار خويش را ترك گفتند. جوانمردانى كه جانهايى سرشار از ايمان و حياتى لبريز از هدايت داشتند؛
إنّهم فِتْيَةٌ آمنوا بِرَبِّهِمْ وَزِدناهُم هُدىً؛(1)
آنان جوانانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آورده بودند و بر هدايتشان افزوديم.
قرآن با ستايش فراوان از ايشان ياد كرده و گوشههايى از زندگانى افتخارآميز آنان را بهزيبايى به تصوير كشيده است.
هفت تن از جوانان خوشفكر و پيشتاز شهر افهسوس از بت پرستى حاكم بر زمانه بيزاربودند و در عهد دكيوس يا دقيانوس برپا خاستند كه دعوت به توحيد و تركبتپرستى كنند. مىتوان حدس زد كه امپراطورو اطرافيان او ترسيدهاند كه اين دعوت معناى سياسى محض پيدا كند و تاج و تخت او را به خطر اندازد و لذا جوانان را تعقيب و آزار كردند و آنان به غارى گريختند.(2)
گروه اصحاب كهف در راه حفظ عقايد و ارزشهاى والاى توحيدى سختىهاى زيادى را متحمل شدند؛ از ترك مناصب و نعمتهاى دنيوى گرفته تا هجرت مشقت بار به كوه و بيابان به منظور فرار از جبر شرك و جو كفر. محور همه اين اقدامات پافشارى بر عقايد صحيح و استقلال در عقيده بود كه اصحاب كهف به خاطر آن بهاى سنگينى پرداختند و در عوض نام خويش را در تاريخ موحدان جاودانه ساختند.
از آيات قرآن بهطور اشاره و از تواريخ به صورت مشروح اين حقيقت استفاده مىشود كه اصحاب كهف در محيط و زمانى مىزيستند كه بت پرستى و كفر آنها را احاطه كرده بود و يك حكومت جبار كه معمولاً حافظ و پاسدار شرك و كفر و جهل و غارتگرى و جنايت است بر آنها سايهاى شوم افكنده بود. اما اين گروه از جوانمردان كه از هوش و صداقت كافى برخودار بودند سرانجام به فساد اين آيين پى بردند و تصميم بر قيام گرفتند و در صورت عدم توانايى، مهاجرت از آن محيط آلوده.(3)
ياران كهف در جامعهاى رشد كرده و به جايگاه عالى دنيوى رسيده بودند كه كفر و ستم در تمام شريانهاى آن جارى بود و آنان پيامدهاى ظلم و شرك را بهخوبى مشاهده مىكردند، پس قاطعانه تصميم به مقابله با آن، به هر شكل ممكن گرفته، بىدرنگ قيام خود را آغاز كردند. در روايتى از امام صادق(ع) كه در تفسير الميزان نقل شده چنين آمده است:
اصحاب كهف و رقيم در زمان پادشاهى جبار و ستمگر زندگى مىكردند كه اهل مملكت خود را به پرستش بتها دعوت مىكرد و هر كس از فرمانش سر باز مىزد او را مىكشت. اصحاب كهف مردمى با ايمان و خداجو بودند (كه به اين كار تن نمىدادند).(4)
درايت ايشان اقتضا مىكرد كه اين قيام برخاسته از عمق باور را طى مراحلى سنجيده پيش برند. از اين رو ابتدا به بيان عقايد توحيدى خويش پرداختند؛
وَرَبَطْنا عَلى قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّمواتِ وَالأَرضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً؛(5)
دلهايشان را استوار گردانيديم، آنگاه كه به قصد مخالفت با شرك برخاسته گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمين است. جز او هرگز معبودى را نخواهيم خواند.
پس از اين مرحله با يك برخورد حكيمانه، خود را تابع استدلال روشن معرفى نمودند؛
هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْلايَأْتُونَ عَلَيْهِمْ بِسُلْطانٍ بَيِّنٍ؛(6)
اين قوم، جز او معبودانى اختيار كردهاند، چرا بر حقانيت آنها برهانى آشكار نمىآورند؟
و در مرحله نهايى هجرت را برگزيدند، چرا كه راهى و قدرتى براى مقابله با انحرافات حاكم نداشتند. ازاين رو به منظور رهايى خود و دستيابى به فرصتهاى جديد، سرزمين كفر را ترك كرده به غارى پناه بردند.
مخصوصاً با توجه به آنچه در تواريخ نقل شده كه اصحاب كهف وزيران و صاحب منصبان بزرگ شاه بودند كه بر ضد او قيام كردند، روشن مىشود كه گذشتن از آن زندگى پر ناز و نعمت و ترجيح غارنشينى بر آن تا چه حد شهامت و گذشت و همت و وسعت روح مىخواهد.(7)
اصحاب كهف چون اصرار پادشاه و يارانش را بر كفر و شرك و وادار نمودن مردم به تعظيم بتان را ديدند، سكوت و آرامش را روا ندانسته، با قيامى يكپارچه و منسجم، يكصدا آهنگ توحيد سر دادند و بر همان چيزى پاى فشردند كه پادشاه از آن مىهراسيد و در صدد محو آن بود. آنان بى مهابا بر يكتاپرستى و خداجويى و نفى شرك و بت پرستى تأكيد نمودند، در حالى كه مىدانستند با اين كار جانشان به شدت در معرض خطر است؛
فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّمواتِ وَالأَرضِ لَنْ نَدْعُوَاْ مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً؛(8)
پس گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمين است. جز او خدايى را نخواهيم خواند، كه در اين صورت قطعاً ناصواب گفتهايم.
<از جمله <إذ قامُوا فَقالُوا» استفاده مىشود كه اين عده از جوانان در ابتدا محفلى داشتند كه دستور به عبادت و پرستش بتان از آنجا صادر مىشده و اعضاى آن محفل ايشان را مجبور به بتپرستى نموده و از عبادت خدا باز مىداشتند و حتى خداپرستان را شكنجه مىدادند. دراين شرايط، اين عده برخاسته و علناً مخالفت خود را با اين كار اعلام مىكنند واز مجلس بيرون مىروند.»(9)
با وجود تأكيد و اصرار بر ديدگاه توحيدى و نفى تفكر چند گانه پرستى، اصحاب كهف در برخورد با مشركان، آنان را از مباحثه و مناظره و تبادل انديشهها نااميد نمىكنند، بلكه از ايشان استدلال روشن و بينه آشكار مىطلبند. اين برخورد، الهامكننده شيوهاى مترقى در دعوت است كه بر آزادمنشى در تبليغ تأكيد مىورزد و مورد عنايت ويژه قرآن مىباشد؛
لَوْلايَأْتُونَ عَلَيْهِمْ بِسُلْطانٍ بَيِّنٍ؛(10)
چرا بر حقانيت آنها برهانى روشن نمىآورند؟
پيش از آن نيز سخنى مىگويند كه خود حاوى نوعى استدلال بر توحيد است:
فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّمواتِ وَالأَرضِ؛(11)
پس گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمين است.
و آن استدلال اين است كه پروردگار و معبود شايسته، همان خالقى است كه از عهده آفرينش آسمان و زمين برآمده است. خداى شما چه چيز را خلق كرده است؟!
لَنْ نَدْعُوَاْ مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً؛
هرگز به جز او خدايى را معتقد نخواهيم بود، كه در غير اين صورت سخن و عقيده ظالمانه و گزافهاى گفتهايم.
اينان با اين جمله چنين استدلال كردند كه اعتقاد به تعدد خدايان در مقايسه با اعتقاد توحيدى سخن ستمكارانه و ياوهاى است چون مبنا و دليلى ندارد. درباره شطط گفتهاند: قول فيه ظلم مفرط و بعد عن الحق (سخنى كه حاوى ستم فاحش و دورى از حقيقت است).
بنابراين سايه استدلال و حكمت بر تمام گفتارهاى اصحاب كهف مشهود است و اين از روشهاى برجسته تبليغ ايشان به شمار مىرود.
ياران كهف نيز همانند ساير اسوههاى قرآن، چون در تنگناى فشار و خفقان گرفتار آمدند راه هجرت را برگزيدند كه در واقع نه به معناى گريز از ديارى به ديار ديگر، كه گريز از شرك به توحيد بود، چنان كه آيه زير بدان تلويح دارد:
وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَما يَعْبُدُونَ إِلّا اللَّهَ فَأْوُا إِلَى الكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيُهَيِّىْء لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرْفَقاً؛(12)
و چون از آنها و آنچه جز خدا مىپرستند كناره گرفتيد، پس به غار پناه جوييد تا پروردگارتان از رحمت خود بر شما بگستراند و براى شما در كارتان گشايشى فراهمسازد.
تفسير الميزان درباره كيفيت فرار اصحاب كهف از شهر چنين مىگويد:
پادشاه مأمورانى بر دروازه شهر گمارده بود تا هر كس خواست بيرون شود نخست به بتها سجده كند. اين گروه بهعنوان شكار خارج شدند. در بين راه به شبانى برخوردند و او را به دين خود دعوت نمودند. او نپذيرفت اما سگ او دعوت ايشان را پذيرفت و بهدنبال ايشان به راه افتاد.(13)
گفتنى است كه تنها ترك ديار شرك به نيت رهايى از شرك، خود نوعى تبليغ عملى توحيد است، چه رسد آن كه مهاجران در عرصه جديد فرصت بهترى براى ترويج توحيد بيابند كه در اين صورت به توفيق مضاعف دست يافتهاند.
با وجود قلت تعداد و نداشتن هيچگونه حمايت و پشتيبانى در ديار شرك، اصحاب كهف با ايمان و اطمينان، اعتماد و توكل به ذات حق، گامهاى استوار خود را يكى پس از ديگرى برمىداشتند و در هر مقطع ياد خدا و توكل و استمداد از او را نصب العين خويش قرار مىدادند؛
فَأْوُا إِلَى الكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ؛(14)
پس به غار پناه بريد تا خدايتان از رحمت خود بر شما بگستراند.
رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَهَيِّىءْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً؛(15)
پروردگار ما! از جانب خود به ما رحمتى بخش و كار ما را براى ما به سامان رسان.
علىرغم ديدگاه كسانى كه در شرايط بحرانى، برخى از مكروهات و حتى محرمات را بهسادگى مباح مىشمارند و به نوعى توجيه وسيله با هدف معتقدند، اصحاب كهف در وضعيت دشوار هجرت و زندگى پنهانى بر پاكى و مشروع بودن تمام وسايل و روشهاى كار نيز پاى مىفشرند و بر آن نيستند كه از هر راه ممكن به هدف مقدس خود نايل شوند. ازاينرو هنگامى كه در رنج گرسنگى بهسر مىبرند بر پاكى طعام خود تأكيد مىورزند:
فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنْظُرْ أَيُّها أَزْكى طَعاماً فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ؛(16)
يكى از خودتان را با اين پول خود به شهر بفرستيد تا ببيند كداميك از غذاهاى آن پاكيزهتر است و از آن غذايى برايتان بياورد.
زندگى بر اساس تعاليم الهى و دعوت مستمر به آيين حق مستلزم اتخاذ شيوههاى نوبه نو است، همان گونه كه در شرايطى خاص بيان صريح و اعلام آشكار دعوت توحيدى لازم است - آن گونه كه اصحاب كهف در شهر بدان اقدام نمودند - گاهى نيز شرايط موجود فعاليت پنهانى را اقتضا مىنمايد.
خروج اصحاب كهف از شهر در هيأت شكارچيان، پناه آوردن به غارى دور افتاده و ورود مخفيانه به شهر براى خبرگيرى و تهيه مايحتاج، نمونههايى از فعاليت پنهان ايشان براى حفظجان و پاسدارى و ادامه حركت توحيدى است. جمله زير بيانگر شيوه سابقالذكر در رفتار اصحاب كهف است:
وَلْيَتَلَطَّفْ وَلايُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَداً؛(17)
و بايد زيركى به خرج دهد و هيچ كس را از حال شما آگاه نگرداند.
رديف | شيوهها | محل اجرا | نوعبيان | وسايل وابزارها | زمينهها(عواملموجبه ) | هدف | ميزانپذيرش |
1 | قيام دربرابر سلطان مشرك و ظالم | شهر <افهسوس» | عملى | هجرت، اظهار توحيد | بتپرستى حاكم بر مملكت | مبارزه با شرك | خوب |
2 | قاطعيت و صراحت در اظهار عقيده | دربار سلطنت | گفتارى و عملى | استدلال، هجرت، مقاومت | رسوخ شرك در جامعه | اثبات توحيد | متوسط |
3 | استدلالخواهى | شهر افهسوس و دربار | گفتارى | - | رواج خرافه در جامعه | اثبات استدلالى توحيد | متوسط |
4 | هجرت در هنگام تنگناى دعوت | خارج شهر | عملى | ترك خانه و ديار و تعلقات | عدم تأثير دعوت | تجربهاى ديگر در دعوت | متوسط |
5 | اميدوارى به رحمت خدا | همهجا | گفتارى و عملى | دعا، اظهار بندگى | غفلت مردم از رحمت الهى | تبليغ غيرمستقيم توحيد | متوسط |
6 | الترام به احكام و آداب دين در هر شرايط | در غار | عملى | - | پاىبندى ايشان به دستور الهى | رعايت تقوا | متوسط |
7 | فعاليت مخفى و حفظ اسرار | در شهر و خارج شهر | عملى | - | فشار و اختناق حاكم | حفظ دعوت توحيدى | متوسط |
1 - كهف (18) آيه 13.
2 - بهاءالدين خرمشاهى، قرآن شناخت، ص 193.
3 - ناصر مكارم شيرازى و جمعى ازنويسندگان، تفسير نمونه، ج 12، ص 360.
4 - محمدحسين طباطبايى، الميزان، ترجمه موسوى همدانى، ج 16، ص 473.
5 - كهف (18) آيه 14.
6 - همان، آيه 15.
7 - ناصر مكارم شيرازى و جمعى از نويسندگان، تفسير نمونه، ج 12، ص 365.
8 - كهف (18) آيه 14.
9 - محمدحسين طباطبايى، الميزان، ترجمه موسوى همدانى، ج 16، ص 414.
10 - كهف (18) آيه 15.
11 - همان، آيه 14.
12 - همان، آيه 16.
13 - محمدحسين طباطبايى، الميزان، ترجمه موسوى همدانى، ج 16، ص 473.
14 - كهف (18) آيه 16.
15 - همان، آيه 10.
16 - همان، آيه 19.
17 - همانجا.