1 . در تاريخ آمده است: «رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم هر گاه حضرت على عليه السلام را در جنگ ها به ميدان مى فرستاد دعا مى کرد و مى گفت: «رَبِّ لا تَذَرْنى فَرْداً وَأَنْتَ خيْرُ الوارِثينَ»؛ بارالها مرا تنها مگذار يعنى على را از من مگير و تو بهترين وارثانى.»[1]
2 . مرحوم کلينى از حارث نصرى حکايت مى کند که او گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: خاندان من همه منقرض شده اند و من هم فرزندى ندارم. (کنايه از اين که به من دعايى تعليم کن تا به برکت آن فرزنددار شوم).
حضرت فرمود: در سجده بگو: «رَبِّ هَبْ لى مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّيَةً طَيِّبَةً إنَّکَ سَميعُ الدُّعاء»، «رَبِّ لا تَذَرْنى فَرْداً وَانْتَ خَيْرُ الْوارِثينَ».
حارث گويد: من به دستور حضرت عمل کردم و در سجده ام اين دو آيه را خواندم. خداوند به من دو پسر به نام هاى على و حسين عطا کرد.»[2]
3 . على بن محمد صيمرى کاتب گويد: «با دختر جعفر بن محمد کاتب ازدواج کردم و او را بسيار دوست داشتم، اما از اين ازدواج فرزندى نصيبم نشد. به سراغ امام هادى عليه السلام رفتم و داستان خود را براى او باز گفتم. او تبسّم کرد و فرمود: انگشترى فراهم کن که نگينش فيروزه باشد و بر آن بنويس: «رَبِّ لا تَذَرْنى فَرْداً وَأنْتَ خَيْرُ الْوارِثينَ». صيمرى گويد: به دستور حضرت عمل کردم، يک سال نگذشت که از آن همسر پسرى روزى ام شد.»[3]
روايات ديگرى هم درباره نحوه طلب فرزند از خداوند آمده است.[4]