دعاى سليمان(ع) براى حكومتى بىنظير
سليمان و پدرش داود از پيامبران الهى بودند كه خداوند در قرآن كريم از
آنان به نيكى ياد مىكند. از آنجا كه سليمان(ع) شيفته اسب بود، لشكريان او مسابقه
اسب دوانى ترتيب داده بودند تا براى نبرد بادشمن آماده باشند وسليمان از آن سان
مىديد. مسابقه به درازا كشيد ووقت فضيلت نماز سپرى شد. خداوند كه خواست سليمان را
بيازمايد جنازهاى بر تخت او افكند. سليمان به در گاه الهى رو كرد و دست به دعا
برداشت و گفت:
رَبِّ اغْفِرْ لى وَهَبْ لى مُلْكاً لا يَنْبَغى لأَحَدٍ مِنْ
بَعْدى إِنَّكَ أَنْتَ الوَهَّابُ؛
خداوندا، مرا بيامرز و حكومتى به من ببخش كه شايسته هيچ كس پس از من
نباشد، همانا تو بسيار عطا كنندهاى.
خداوند متعال هم خواسته او را بر آورد و حكومتى بىنظير به او عطاكرد.
پس از گذشت هزاران سال هنوز هم داستان مُلك سليمان بر سر زبانهاست و از آن به
بزرگى و عظمت ياد مىشود.
[1]. ص (38) آيه 35.