تـفـاسـير قرآنى ايشان به صورت پراكنده و اين جا و آنجاى سخنرانيها و بيانات وكتابهاى فقهى و اخـلاقـى مـعظم له آمده است كه مى توان با تانى و حوصله , همه را ازگفتارها و نوشته هاى ايشان
درآورد كـه بـه مسئولين بزرگ اداره مؤسسه تنظيم و نشر آثارامام خمينى را سزد كه اين مهم را
انـجـام دهـنـد, بـه عـنوان تيمن و تبرك بخشى از تفسيرسوره شريفه حمد را كه وقتى از صدا و
سيماى جمهورى اسلامى ايران پخش شده است مى آوريم و بقيه را مجله ((بينات )) با همت برخى
از فضلا در حال تنظيم و ترتيب دردست اقدام دارند.
فرازهايى از آن تفسير:.
قسمت اول .
((الم )).
بالجمله , در حروف مقطعه اوائل سور, اختلافات شديد است و آنچه بيشتر موافق اعتبار آيد, اينست
كه آن از قبيل رمز بين محب و محبوب است و كسى را از علم آن بهره اى نيست .
كردند, غالبا, حدسهاى بارد و بى ماخذى است .
رمز بودن شده است .
خـارج بـاشـد و خداى تعالى به مخصوصين به خطاب , اختصاص داده باشد, چنانچه وجود متشابه
براى همه نيست , بلكه آنها تاويل آن را مى دانند ((121))
.
((و اذ قلنا للملائكة اسجدوا لادم فسجدوا الا ابليس ابى و استكبر و كان من الكافرين ((122))
.
بزرگترين مظاهر تواضع و بالاترين مراسم خضوع سجده است كه ما براى غيرخدا جايز نمى دانيم ,
به واسطه نهى الهى در شريعت اسلام .
احترامى برتر و بالاتر است , اگر به عنوان عبادت و پرستش نشد, شرك نيست .
اطاعت امر خداست و واجب است .
گوشزد فرموده كه يك نمونه از آن را ياد مى كنيم .
((و اذ قلنا للملائكة اسجدوا لادم فسجدوا الا ابليس ابى و استكبر و كان من الكافرين .
چـون گـفـتـيـم به ملائكه كه سجده كنيد براى آدم , همه سجده كردند, جز ابليس كه ابا كرد و
سركشى نمود و او از كافران بود.
ايـنـان كـه مى گويند تواضع براى غير خدا, شرك است , بايد در اين قضيه , طرفدارابليس شوند و
هـمـه ى مـلائكه را كافر و مشرك بدانند, جز ابليس را و خدا را در اين امر به خطا دانند و نكوهش
كـنـنـد كـه چرا ملائكه را به شرك دعوت كرده و از ابليس , كه موحد ومتقى بود, نكوهش نموده
است ؟.
شايد گفته شود كه : ((سجده ملائكه از آدم به امر خدا بود و شرك نبود و احترامات شما به امر خدا
نيست پس شرك است .
پاسخ اين گفتار آن است كه :.
اولا: اگر سجده ملائكه به عنوان خدايى و پرستش آدم بود, شرك بوده گرچه خدا به آن امر كند و
خـدا نـيز ممكن نيست چنين امر كند, زيرا كه اين دعوت به شرك است ومخالف عقل ست واگر
به عنوان پرستش نباشد, شرك نيست , گرچه خدا نفرموده باشد.
ثـانـيـا: تـواضـع و احترام از دانشمندان و بزرگان , محتاج به امر كردن نيست , بلكه خودعقل كه
راهنماى انسان است به اين طور چيزها, پى مى برد.
عقلا ديندار دنيا, براى احترامات مرسومه , منتظر امر خدا نشدند.
طـور تـواضـعى نهى كرد, بايد اطاعت كرد, گرچه شرك نباشد چنانچه ما سجده به غير خدارا به
عـنـوان احـتـرام نـيـز, جـايز ندانيم و اگر كسى براى بزرگى سجده كرد به عنوان احترام , اورا
گناهكار مى شماريم و از طاعت خدا بيرون مى دانيم , گرچه او را مشرك و كافر ندانيم .
و ثـالـثـا: مـا كـه از مؤمنين و پيغمبران و امامان كه مثل اعلاى ايمان و كمال انسانيتند,احترام و
تواضع مى كنيم به امر خدا است ((123))
.
((و اركعوا مع الراكعين ((124))
.
از طريق اهل سنت , چهار روايت وارد است كه اين آيه , درباره پيغمبر (ص ) وعلى است ((125))
.
((انى جاعك للناس اماما قال و من ذريتى قال لاينال عهدى الظالمين ((126))
.
از طريق سنيان , در اين آيه دو حديث وارد است كه يكى را به طور اجمال ذكرمى كنيم :.
ابـن مـغـازلـى شافعى , به سند خود, از ابن مسعود نقل مى كند كه پيغمبر گفت : ((من جز دعاى
ابراهيم هستم كه گفت : خدايا مرا و اولاد مرا از بت پرستى دور, كن .
خدا گفت : عهد امامت به ظالمين نمى رسد و دعاى ابراهيم مرا و على را شامل شد.
يك از ما, بت پرستى هرگز نكرديم .
((و اذا سالك عبادى عنى فانى قريب ((128))
.
الـبـتـه آن ذات مـقدس متصف به قرب و بعد نمى شود, و احاطه قيومى و شمول وجودى دارد به
جميع دائره وجود و سلسله تحقق .
الهى وارد است كه از توصيف حق تعالى به قرب , مثل قوله تعالى :.
((و اذا سالك عبادى عنى فاني قريب .
و قوله عز من قائل :.
((نحن اقرب اليه من حبل الوريد ((129))
.
و غير اينها مبنى بر يك نحو مجاز و استعاره است و الا ساحت مقدسش , منزه ازقرب و بعد حسى و
معنوى است , چه كه اينها مستلزم يك نحو تحديد و تشبيه است كه حق تعالى منزه از آن است , بلكه
حـضور قاطبه موجودات در بارگاه قدس او, حضورتعلقى است و احاطه آن ذات مقدس به ذرات
كـائنات و سلاسل موجودات , احاطه قيومى است و آن از غير سنخ حضور حسى و معنوى و احاطه
ظاهرى و باطنى است ((130))
.
((و قاتلوهم حتى لاتكون فتنة و يكون الدين للّه ((131))
.
از خودخواهى و خودبينى به درآى كه اين ارث شيطان است , كه به واسطه خودبينى و خودخواهى
از امر خداى متعال به خضوع براى ولى و صفى او جل و علاسرباز زد.
است و شايد آيه شريفه .
((و قاتلوهم حتى لاتكون فتنة و يكون الدين للّه )).
در بـعض مراحل آن , اشاره به جهاد اكبر و مقاتله با ريشه ى فتنه , كه شيطان بزرگ وجنود آن , كه
در تمام اعماق قلوب انسانها شاخه و ريشه دارد, باشد.
فتنه , از درون و برون خويش بايد مجاهده نمايد.
رسيد, همه چيز و همه كس , اصلاح مى شود ((132))
.
((ربنا آتنا فى الدنيا حسنة و فى الاخرة حسنة و قنا عذاب النار ((133))
.
خداوندا! تو فرمودى كه ما دعا كنيم و تو استجابت كنى :.
((ربنا آتنا فى الدنيا حسنة و فى الاخرة حسنة .
و مـن بـايـد عرض كنم كه : احتمالا حسنه اين نيست كه ما حسنه دنيا, مال و اموال تهيه كنيم , ما
مقام تهيه كنيم .
حـسـنـه دنـيا اين است كه انسان در هر قدمى كه برمى دارد, در هر مقامى كه پيدا مى كند, درهر
نعمتى از خداى تبارك و تعالى كه به او اعطا مى شود, آنها را برگرداند به صاحبش .
مقام و دنيا هر چه پيش ما, به ما اقبال كند, اگر ما به او اقبال كرديم , اين حسنه نيست .
روايـات مـختلفى كه در اين باب هست و تاليف شده است , مصاديقى را ذكر كرده اند و اين روايات
اختلاف ندارند.
ذكر شده است و در لسان مفسرين هم , جهات مختلفه گفته شده است .
من احتمال مى دهم حسنه باشد, آن هم به طورى كه كانه يك حسنه در كار است , يك حسنه است
كه اين حسنه در دنيا هست و حسنه واحده است بر آخرت .
اين است كه ما به مقام قرب خدا برسيم , ما بفهميم كه چه بكنيم .
دنيا داد, به عالم ماده داد, اين حسنه نيست .
لو در آخرت , اين هم حسنه نيست .
كه عقل ما نمى رسد ((134))
.
((حافظوا على الصلوات و الصلوة الوسطى و قوموا للّه قانتين ((135))
.
در آيه شريفه : ((حافظوا على الصلوات و الصلوة الوسطى و قوموا للّه قانتين .
مشهور بين فقها (رض ) و اظهر آن است كه صلاة وسطى , همان صلاة ظهر است و مزيد اختصاص
در بـيـن نمازها دارد و اول نمازى است كه حق تعالى بر آدم ابو البشر,على نبينا و آله عليه الصلاة
والسلام , فرو فرستاده توسط جبرئيل (ع ) ((136))
.
((اللّه ولـى الـذيـن آمـنـوا يـخـرجـهـم مـن الظلمات الى النور و الذين كفروا اوليائهم الطاغوت
يخرجونهم من النور الى الظلمات ((137)).
انسان محدود نيست , يعنى انسان در طرف سعادت و در طرف فضيلت , غيرمحدود است .
دستش را دراز مى كند دست الهى .
خداست .
يبايعون اللّه )) ((139))
.
مى شود, ((اذن اللّه )) مى شود.
نقص هم , در طرف شقاوت هم غير محدود است .
((اللّه ولـى الـذيـن آمـنـوا يـخـرجـهـم مـن الظلمات الى النور و الذين كفروا اوليائهم الطاغوت
يخرجونهم من النور الى الظلمات .
كلمه ((الى الظلمات )), همه مراتب ظلمت , نه الى ظلمت , همه مراتب ظلمات دريك طرف آن جا
كه نور مى گويد.
واحد است .
ظلمت مى روند.
تا اين جايش معلوم نيست .
است , نه ظلمت اينها و مقام ظلمات اينها معلوم است .
صفحه پيدا شد, آن وقت معلوم مى شود.
ده صورت پيدا مى شود.
كه يك صورت حيوان شهوى مثل خنزير, هم صورت سبعيت او خيلى غلبه دارد (آن طورى كه در
حيوانات هست مثل پلنگ مثلا) و هم صورت شيطنتش زياد است , خدعه وفريبش زياد است .
صورت شيطانى دارد, صورت سبعيت هم دارد.
شهوى هم دارد.
كسانى كه با خدا باشند, توجه به خدا و ايمان به خدا داشته باشند, خداوند آنها را ازتمام ظلمتها, از
تمام تاريكيها خارج مى كند و به حقيقت نور مى رسند.
است .
ايمان به خدا باعث مى شود كه مؤمنين در نور خدا غرق شوند.
ظـلـمـت هاى اختناق , ظلمتهاى وابستگى به غير, ظلمتهاى ظلم , مؤمنين از اين ظلمتها,نجات
پيدا مى كنند.
كـسانى كه به خدا توجه دارند و مقصد آنها مقصد الهى است , از تمام انواع ظلمات ,ظلمات مادى ,
ظلمات معنوى نجات پيدا مى كنند و در درياى نور غرق مى شوند ((141))
.
انبيا آمدند كه مردم را از ظلمات به نور دعوت كنند:.
((اللّه ولـى الـذيـن امـنـوا يـخـرجـهـم مـن الظلمات الى النور و الذين كفروا اولياؤهم الطاغوت
يخرجونهم من النور الى الظلمات .
يا اخراج از ظلمتها به نور است .
و تعالى به وسيله انبيا انجام مى دهد.
فـطرت نورانى است به حسب خلقت , اينها اين فطرت را مى كشند طرف ظلمت , از نور به ظلمت
مى آيد.
مـؤمـنين , آنهايى كه به خدا ايمان دارند, از همه ظلمتها به نور كشيده مى شوند و كفار,آنهايى كه
ايمان به خدا ندارند, از نور به طرف ظلمتها, كشيده مى شوند ((142))
.
انبيا, فتوحاتشان براى خداست , براى توجه دادن مردم به خداست .
كه اسير ماده هستند و اسير نفس و شيطان هستند, آنها را مى خواهند تحت تاثير خودشان و مكتب
خودشان قرار بدهند و آنها را از حزب شيطان به حزب اللّه وارد كنند.
((اللّه ولـى الـذيـن امـنـوا يـخـرجـهـم مـن الظلمات الى النور و الذين كفروا اولياؤهم الطاغوت
يخرجونهم من النور الى الظلمات .
اين دو جنبه است , اين دو جبهه است , جبهه طاغوت و جبهه اللّه .
جـبـهـه اللّه را كـه تـوجـه بـه خدا دارند و ايمان به خدا دارند, خداى تبارك و تعالى آنهارا از همه
ظلمتها, از تمام ظلمتها, اخراج مى كند و به نور مى رساند آن نور, نور خود حق است .
را خارج مى كند و به نور مى رساند و به اللّه مى رساند.
و به ظلمات مى رساند:.
((ظلمات بعضها فوق بعض )) ((143))
اين دو راه است , راه انبيا, و راه طاغوت .
خـداست و خدا ولى است و خدا فاعل است و به دست خدا, انسان تربيت مى شود و راه طاغوت راه
شيطان است كه شيطان مربى انسان است ((144))
.
دو گـروهند مردم : يك گروه مؤمن هستند, كه تحت تربيت انبيا واقع شده اند, به واسطه تربيت
انبيا از همه ظلمتها و از همه گرفتاريها و از همه تاريكيها خارج شدند.
آنها, به واسطه تعليمات انبيا وارد شدند در نور, در كمال مطلق .
معيار ايمان رابيان مى فرمايد و مدعيان ايمان را از مؤمنين جدا مى فرمايد.
هستند كه به واسطه تربيت حق تعالى و به واسطه تربيت انبيائى كه مربا هستند به تربيت الهى , از
همه ظلمتها, از همه نقيصه ها, از همه چيزى كه انسان را از راه باز مى دارد, اينها راخارج مى كنند
از همه ظلمتها به نور, ميزان مؤمن , اين ميزان است .
به واسطه تعليم انبيا خارج شده است و به نور مطلق رسيده است , اين مؤمن است .
مدعيان ايمان زيادند, لكن مؤمنين اندكند.
كفروا)) آنانى كه كافر هستند آنها اولياشان , خدا نيست و طاغوت است .
را از نور خارج مى كند و به همه ظلمتها واصل مى كند.
اين آيه شريفه اين است .
تـحـت تـربـيـت انبيا واقع شده است كه از همه ظلمتها و از همه نقصها بيرون آمده است و به نور
رسيده است و مربى او و ولى او هم خداى تبارك و تعالى است و مربيان به واسطه هم ,انبيا هستند,
يعنى اينها تربيت شده هاى خدا هستند و آمده اند كه ماها را, همه بشر راتربيت كنند و اگر چنانچه
ما در تحت تربيت آنها واقع بشويم , از آن علومى كه آنها براى بشر آورده اند, ما استفاده كنيم و از آن
تـعـلـيـمـاتـى كـه كـرده اند, ما بهره برداريم , ما در صراطمستقيم واقع مى شويم و هدايت به نور
مى شويم , هدايت به خداى تبارك و تعالى مى شويم كه آن نور مطلق است ((145))
.
((آمن الرسول بما انزل اليه من ربه , و المؤمنون كل آمن باللّه و ملائكته و كتبه و رسله ((146))
.
يعنى ايمان آورد پيغمبر به آنچه بر او نازل شد از پروردگارش و مؤمنين همه ايمان آوردند به خدا
و ملائكه و كتابهاى خدا و پيمبران او.
مـى كند به اين كه پيغمبران ايمان آوردند و اگر ايمان پيغمبران داخل در دين نبود و چنانچه اين
نـويـسـنده مى گويد, بايد به او سرى تكان داد و رد شد, خداوند بايد نكوهش كند ازكسانى كه به
پيغمبران گرويدند نه ستايش ((147))
.
آثار و تاليفات :.
از امـام خـمـينى رضوان اللّه عليه علاوه بر تاليفات فقهى , عرفانى , فلسفى , ادبى يك دوره مطالب
تـفـسيرى عرفانى باقى مانده است كه معظم له اوائل پيروزى انقلاب اسلامى ايران در چند جلسه
ايراد فرموده اند و از صدا و سيماى جمهورى اسلامى نيزپخش شده است .
عـارف بزرگوار در كتاب سرالصلوة نيز سوره حمد و توحيد را به صورت مختصربا اشاره به نكات
عـرفانى آندو سوره تفسير نموده اند ولى در كتاب اخير خواسته اندمطالبش , قابل فهم عموم باشد
در كتاب سرالصلوة سوره مباركه ((قدر)) را نيز تفسيركرده اند كه تنها خواص مى توانند از آن بهره
گيرند.
در جـلسه اى نيز پيرامون سوره ((العلق )) مطالبى ايراد نموده اند كه همراه سوره حمد, چاپ شده
است پس به اين ترتيب به صورت اجمال چهار سوره از قرآن مجيدتوسط ايشان تفسير عرفانى شده
اسـت هـرچـنـد كه نوع كتابهاى فقهى ايشان تفسير گونه اى از آيات الاحكام قرآن , مى تواند تلقى
شود.
اخـيـرا در مـجله بينات شماره هاى 1 ـ 2 ـ 3 ـ 4ـ 5 ـ 6 ـ 7 ـ 8 ـ 9 ـ 10 ـ 11 (تا آن حد كه نگارنده
ديـده اسـت ) گـزيـده هـائى از تفاسير حضرت امام (ره ) به صورت مبسوط و مفصل نقل و بازگو
مى شود كه مجموعه ى آن مى تواند بخش وسيعى از آيات قرآن را فرا بگيرد.
***.
تفسير آيت اللّه ميرزا جواد آقا تهرانى .
(مـتـوفـى 1409 هـ ق ) . مفسر و فقيه وارسته , آيت اللّه حاج ميرزا جواد آقا تهرانى , يكى از مفسران عرفانى قرآن در قرن چهاردهم و اوايل قرن پانزدهم هجرى مى باشد.
او در سال 1283 ه.
گذراندن تحصيلات مقدماتى , به قم هجرت كرد.
سطوح , رهسپار نجف اشرف گرديد.
طالقانى , آيت اللّه شيخ محمد تقى آملى , آيت اللّه سيد شهاب الدين مرعشى نجفى ,بهره هاى علمى
و اخـلاقـى فـراوانـى بـرد, تا در سال 1312 به مشهد مقدس عزيمت , و در جوار مرقد امام على بن
مـوسى الرضا (ع ), از محضر بزرگانى چون آيات :حاج شيخ هاشم قزوينى , حاج ميرزا مهدى غروى
اصفهانى فيض ها برد.
و فضلا به مرتبت و جايگاه علمى و معنوى اين شخصيت والاقدر آشنا شدند و بر گردش حلقه زدند.
مشهد, به تدريس دروس سطح , خارج فقه اصول ,فلسفه و معارف قرآنى پرداخت .
روش تفسيرى :.
مـرحـوم آيـت اللّه تـهـرانـى , يـك دور و نيم قرآن را در حوزه علميه مشهد تفسيركردند, و روش
تـفـسـيـرى ايشان , بر اساس فهم روشن از آيات , تنظيم درس قبل از القا,توجه به اقوال مفسرين ,
بحث و گفتگو پيرامون آيات و تبيين معارف الهى استوار شده بود.
مى داشت .
هواهاى نفسانى و اطاعت كافران و منافقان و غافلان نهى فرموده است :.
((لا تتبع اهوائهم عما جاك من الحق .
((لا تتبع اهوائهم واحذرهم ان يفتنوك )).
((ولا تتبع الهوا فيضلك عن سبيل اللّه )).
((فلذلك فادع واستقم كما امرت , ولا تتبع اهوائهم )).
((لا تتبع اهوا الذين لا يعلمون )).
((ولا تطع من اغفلنا قلبه عن ذكرنا)).
((ولا تطع كل حلا ف مهين )).
((فلا تطع المكذبين )).
((ولا تطع الكافرين والمنافقين )).
بـرخى از مفسران , در فهم اين آيات , از آنجا كه با عصمت انبيا به ظاهر منافات دارند, دچار مشكل
شده اند و بر اين گمان مى باشند كه اين آيات به حسب ظاهر باعصمت انبيا ناسازگارند.
راه حـل اسـتـاد خـوانـدنى است و شنيدنى : ((عصمت پيامبر (ص ) از گناه و اشتباه , مطلبى است
مـسـلـم و مـورد قبول , ليكن سخن در اين است كه چه عواملى سبب گرديده كه جناب ايشان از
گـناهان به دور ماند؟ يكى از آن عوامل , همين دستورات است كه بر قلب مبارك آن حضرت نازل
مى شده است .
درست طى كند... ((148))
. آثار و تاليفات :.
از آن مـرحـوم كتابهاى تحقيقى و اعتقادى ارزشمندى بجا مانده است كه عناوين برخى از آنها به
ترتيب زير مى باشد:.
1 ـ ميزان المطالب در دو جلد.
2 ـ آيين زندگى و درسهاى اخلاق اسلامى .
3 ـ فلسفه بشرى و اسلامى .
4 ـ عارف و صوفى چه مى گويند؟.
5 ـ بهايى چه مى گويد؟.
6 ـ بررسى در پيرامون اسلام .
***.
انسان در قرآن حجة الاسلام اسداللّه بيات .
(چـاپ 1409 هـ) . مـؤلـف آن حـجـة الاسـلام والـمـسـلـمـين شيخ اسداللّه بيات زنجانى يكى از كاوشگران معارف قرآنى در قرن پانزدهم هجرى مى باشد.
اثر تاليفى معظم له پيرامون ((شناخت انسان از ديدگاه قرآن مجيد)) مى باشد كه در 253صفحه
وزيرى توسط جهاد دانشگاهى , دفتر مركزى , بخش فرهنگى در 1368 ه.
چاپ و انتشار يافته است ((149))
.
و اخيرا كتاب ((امت و امامت از ديدگاه قرآن )) به چاپ رسيده است كه موفق به ديدار آن نشده ام .
***.
تفسير آية اللّه سيد نورالدين فانى اصفهانى .
(مـتـوفـى 1409 ه ق ) . مؤلف عاليقدر آن آية اللّه العظمى سيد نورالدين على بن سيد حسن يزدى مـلـقـب بـه ((عـلامـه فانى )) يكى از اعلام فقهى و اصولى و تفسيرى قرن چهاردهم و اوايل قرن
پانزدهم هجرى مى باشند.
او يـكـى از مـدرسـين عاليقدر حوزه ى علميه نجف و در اين اواخر از مدرسين حوزه ى علميه قم
بودند كه جمعى از فضلا از محضر شريف ايشان تلمذ مى نمودند.
آن بزرگوار آثار و تاليفات متعددى به جا مانده است كه در جمع آنها يك اثر تفسيرى نيزمى باشد
كه پيرامون تفسير سوره ى فاتحه , جمعه , الفتح , محمد, حول القرآن و مقدمات التفسير مى باشد.
آثار و تاليفات :.
از ديـگـر آثار و تاليفات او كه نوعا در زمينه ى اصول و فقه و برخى پيرامون مسائل تربيتى مى باشد
كتاب الطهاره , كتاب الصلاة , كتاب الخمس , كتاب الحج , مناسك حج ,زكات , احكام بانكها مى باشد
كه تا چهل و دو اثر قيم و تاليف ارزنده از ايشان به جاى مانده است .
***.
تفسير امثال القرآن دكتر اسماعيل اسماعيلى .
(چـاپ 1409 هـ ق ) . مـؤلـف آن دانـشـمـند محترم , آقاى دكتر اسماعيل اسماعيلى , يكى از اعلام تفسيرى قرن پانزدهم هجرى مى باشد.
مؤلف محترم كه از خاندانهاى اصيل روحانى , نوه مرحوم حاج ملا اسماعيل ,صاحب كتابهاى ((عدد
الـسـنة )) و ((جامع النورين )) مى باشد, پيرامون مثلهاى قرآن , تفسيربديعى را بوجود آورده اند كه
دانشمند محترم آقاى احمد آرام در مقام معرفى آن مى نويسد:.
((از بـعثت حضرت رسول اكرم محمد بن عبداللّه (ص ) تا كنون كه يكهزار وچهارصد و اندى سال
مى گذرد, عده اى از بزرگان دين , صدها تفسير درباره , قرآن مجيدنوشته اند.
عـلـوم مربوط به تفسير تبحر كاملى داشته اند وتاويلات و تفسيرهاى آنان براى درك مطالب قرآن
نقش مهمى را ايفا كرده است , معذلك , هيچ يك از آنها را نمى توان به تنهايى جامع و خالى از نقص ,
تـصـور كـرد و كـافـى بـراى فـهـم تمام معانى قرآن دانست وهنوز بسيار جا دارد كه ديگران كار
گذشتگان را كه هر كدام به تنهايى درخور تحسين وتمجيد است , به سهم خود دنبال نمايند.
تـفـسـيـر ديده نشده است كه در ذيل آيه شريفه ((اولم ير الذين كفروا ان السموات والارض كانتا
رتـقاففتقناهما وجعلنا من الما كل شئ حي افلا يؤمنون ))((151)) (آيا كسانيكه كافر شدند نديدند
كه آسمانها و زمين بهم بسته و متصل بودند و سپس ما آنها را از هم جدا كرديم و هر چيزى رااز آب
زنده گردانيديم , آيا پس ايمان نمى آورند؟) توضيح دهد كه معنى اين آيه تقريبا در1400 سال قبل
در قرآن مجيد ذكر شده , همان ((فرضيه لاپلاس )) است كه حدود 200 سال پيش توسط دانشمند
رياضى دان و منجم فرانسوى بيان گرديده است .
پيش مى رود موارد اعجاز قرآن كريم روز بروز بيشتر نمايان مى گردد.
آقاى دكتر اسماعيل اسماعيلى كه داراى تحصيلات عاليه در علوم جديد و قديم مى باشندو ساليان
درازى در روى آيـات قـرآنـى و تفاسير گوناگون , مطالعات عميق نموده اند دست به كار نوشتن
تفسير جامعى از قرآن كريم بنام ((تفسير امثال القرآن )) شده اند كه داراى مزاياى زير است :.
الف ـ روش تدوين اين تفسير بر اين طريق است كه پس از نوشتن نص صريح مثل , به ترتيب ذكر آن
در سـور مـتوالى قرآن , به ترجمه لغات مى پردازد و اين برگردان واژه ها اغلب توام است با تجزيه و
تـركـيـبـى از نـظر قواعد صرف و نحوى با ذكر ماضى ومضارع و مصدر فعل مربوط و صرف آن تا
صيغه اى كه در قرآن بكار رفته است .
ب ـ سـعـى شـده اسـت نـوع تفسير قرآن به قرآن باشد در حاليكه عند اللزوم ازاحاديث معتبر هم
استفاده شده است .
تـطـبيقى هم بيان گرديده , بدون آنكه نظر خاصى به آنها باشد تا خوانندگان گرامى به مصداق
((فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه )) ((152))
, از روى عقل سليم تاويل نيكوتررا
انتخاب نمايند.
ج ـ آياتى كه داراى شان نزول است , انگيزه فرود آنها به تفصيل بيان گرديده است .
د ـ تـرجـمـه آيـات با عباراتى سليس فارسى روان بگونه اى , كه قابل فهم همگان باشدنوشته شده
است .
هـ ـ پـس از تفسير و وجه تشبيه و تمثيل اغلب همراه با جدولى مشخص كننده عوامل تشبيه يعنى
مـشـبـه و مـشـبه به و وجه شبه و ادات تشبيه و غيره ذكر گرديده و در پايان هر مثل , منظور آن
مستخرج از تفسير صفى نقل گرديده است .
و ـ ضـمـنـا در ايـن تـفـسـير امثال قرآنى به دو دسته ((امثال واضحه )) و ((امثال كامنه ))بخش
گرديده است .
((كاف تشبيه )) قيده شده است و امثال كامنه آنهايى است كه ظاهرا داراى لفظ مثل نمى باشدولى
مفهوم كلام كاملا دلالت بر مثل بودن آن دارد.
ذكـر امثال واضحه پرداخته و تعداد آن را بين 50 و 60 نوشته اند, در صورتيكه در اين تفسير شماره
امثال واضحه هفتاد و هشت نوشته شده و تعداد امثال كامنه آن 26 عدد ومجموع آنها بالغ بر 104
مثل ذكر گرديده است , و علاوه بر اينها نود مثل از دسته سومى بنام امثال سائره ذيل مثل 51 بيان
گـرديـده اسـت و بدين ترتيب اين كتاب مجموعا داراى194 مثل اعم از واضحه و كامنه و سائره
مى باشد ((153))
.
***.
تفسير قرآن آقاى عمادزاده اصفهانى .
(مـتـوفى 1410 ه ق ) . مؤلف آن دانشمند محترم مرحوم استادحسين عمادزاده ى اصفهانى فرزند مـرحـوم حـجـت الاسلام حاج ميرزا احمد عماد الواعظين يكى ازكاوشگران معارف قرآنى در قرن
چهاردهم و اوايل قرن پانزدهم هجرى مى باشد.
بيوگرافى اجمالى :.
مرحوم عمادزاده در سال 1284 ه.
همان دروان طفوليت در خاندان فرهيخته ى خود, با علم و علما و قرآن و حديث آشناشد و در اين
مسير گام نهاد و در حوزه علميه اصفهان به كسب فيض و تلمذ از علماى بزرگوار آن حوزه چون
مـرحومين آيات عظام : سيد على نجف آبادى , شيخ محمودمفيد, ميرزا على شيرازى , شيخ محمد
حـكـيم خراسانى , سيد صدرالدين كوهپايه اى ,حاج ميرزا رضا كلباسى پرداخت و در نهايت به اخذ
اجـازات روايـتـى از علماى بزرگ آن زمان همچون آيات عظام : سيد ابوالحسن اصفهانى , شيخ اقا
بـزرگ تـهـرانـى , سـيـد مـحمدحجت كوه كمرى , شيخ محمد رضا مظفر, سيد يونس اردبيلى و
شخصيت هاى علمى ديگر نايل آمد.
نـشـر فرهنگ و معارف اسلامى و خدمت به آستان قدس اهل بيت نبوى (ص ) داشت ولحظه اى از
اين هدف مقدس فارغ نمى ماند.
رسـالـه و كتاب درباره موضوعات مختلف مى باشد كه از آن ميان ترجمه و تفسير قرآن كريم شرح
زندگانى هر يك از ححج معصومين (ع ), تاريخ انبيا, تاريخ مفصل اسلام ,شرح خطبه غدير, تاريخ و
جـغـرافياى مكه و هر يك از عتبات عاليات و تراجم و شرح حال دانشمندان و انديشمندان اسلامى
مى باشد كه ليست كامل تاليفات او در خاتمه برخى از تاليفات ايشان موجود مى باشد.
روزنامه ها و مطبوعات دينى از وى منتشر شده است .
دانشگاه بيانگر شور و شوق و علاقه ى وى به نشر و خدمت به معارف اسلامى بود.
از تمام لحظه هاى عمرش در راه هدف مقدس تبليغ , بهره مى جست .
1315 در تهران سكونت گزيد و مشغول خدمات علمى و تبليغى گرديد.
اثـر قـرآنـى تـفسيرى او چندين بار به زيور طبع آراسته گرديده است و دركتابخانه هاى اسلامى
وجود دارد.
وفات او:.
او در 12 فروردين ماه سال 1369 ه.
ضيافت حق شتافت و به موالى والا و بزرگوار خود ملحق گشت .
راهش فراوان باد.
***.
برگزيده تفسير نمونه احمد على بابايى .
(چـاپ 1410 هـ ق ) . بـرگـزيننده ى آن دانشمند محترم آقاى احمد على بابايى يكى از كاوشگران معارف قرآنى در قرن پانزدهم هجرى مى باشد.
كـتاب برگزيده ى او پيرامون تفسير مبسوط و بلند نام ((نمونه )) در پنج جلد توسطانتشارات دار
الكتب الاسلاميه تهران به چاپ رسيده است .
پـانزده هزار صفحه ايجاب مى كرد در اين عصر گزينش ها و خلاصه نگارى ها چكيده اى ازآن تهيه
ديـده شـود تا افرادى كه گرفتار زندگى روزمره هستند در وقت كمتر استفاده بهينه ى را از آن
تفسير گرانمايه داشته باشند.
آقـاى احمد على بابايى انجام پذيرفته و برگزيده ى تفسير نمونه در 5 جلد در حدود 3000صفحه
طى سه سال كار مداوم فراهم آمده است .
يك پنجم اصل آن است و مشتمل بر متن , ترجمه ى آيات و تفسير فشرده اى از آن مى باشد.
مى دهد.
***.
تفسير آية اللّه اصفيائى .
(مـتـوفـى 1410 هـ ق ) . مـؤلـف آن عـالـم ربـانى و عارف صمدانى مرحوم آية اللّه آقاى حاج سيد اسماعيل اصفيائى (شندآبادى ) (قدس اللّه لطيفه و اجزل تشريفه ) يكى از كاوشگران معارف قرآنى و
عرفانى در قرن چهاردهم و اوايل قرن پانزدهم هجرى مى باشد.
او بـه سـال 1328 هـجـرى قـمـرى ديـده بـه جهان گشود, پس از آنكه قرآن و ادبيات فارسى را
فـراگـرفـت عـازم حوزه هاى علميه گرديد, تا آنكه در محضر مرحوم آية اللّه حاج ميرزا كاظم آقا
شبسترى (قدس سره ) والد آقايان حاج ميرزا محسن مجتهدى شبسترى امام جمعه محترم تبريز و
حـاج مـبـيرزا محمد مجتهدى شبسترى از اساتيددانشگاه تهران به تكميل علوم و فنون تا سطوح
عـاليه پرداخت , سپس وارد حوزه تبريزشد و از محضر درس مرحوم آية اللّه حاج ميرزاابوالحسن آقا
انـگـجـى و از دروس خـارج فـقه واصول مرحوم آيت اللّه حاج سيد مرتضى خسروشاهى (اعلى اللّه
مقامهم ) در حد وافر بهره برد.
حوزه علميه تبريز قرار گرفت .
آيـت اللّه اصـفـيائى در عرفان عملى و طى مدارج سير و سلوك داراى مقامى شامخ بود وبعضى از
حـالات و سـرگـذشـت هـاى آن فـقيد سعيد و مخصوصا ارتباط او را با ساحت مقدسه معصومين
(صلوات اللّه عليهم ) بى مقدمه نمى توان ايراد نمود, او به حق يكى ازصالحان بود.
آيـة اللّه العظمى آقاى اراكى دادند, معظم له سه مرتبه فرمودند: ((اصفيائى از اصفيا بود))حضرت
آيـة اللّه بها الدينى وقتى خبر فوت ايشانرا شنيدند فرمودند: ((ايشان در آنجا(عالم آخرت ) حكومت
دارند.
آيـت اللّه اصفيائى عنايت خاصى نسبت به احوال و نوادر آثار علماى گذشته داشت و از بين آنان از
سـه تـن : ((سـيـد بـن طـاووس , شـهيد ثانى و از متاخرين آيت اللّه آقاميرزا جوادآقا ملكى تبريزى
(قـدسـت اسـرارهم ))) بسيار ياد مى نمود, در اوانى كه درروزهاى گرم تابستان در قم روزه هاى
مـسـتحبى مى گرفت , كمى به وقت افطار مانده نزدقبر شريف مرحوم ملكى حاضر مى شد و با او
نجوائى داشت , يادآورى مى شود كه لوح قبر مرحوم ملكى ضايع شده بود.
تهيه كردند.
روح و ذهن مرحوم آية اللّه اصفيائى از معارف قرآن كريم اشراب شده بود.
مقام تفسير قرآن , نكاتى را يادآورى مى كرد كه شايد بعضى از آنها در هيچ تفسيرى وجود نداشت .
گاهى با علما فن مخالفت مى نمود, در اينجا محض نمونه مثالى از گفته هاى ايشان ذكرمى شود:
علما فن نحو در آيه شريفه ((عينا يشرب بها عباداللّه )) (بها) را به معناى (منها)گرفته اند.
(منها) است و بگذريم , بلكه در اينجا عدول از (من ) به (ب ) تضمين است و چون دراشراب معناى
تلذذ در (يشرب ) صورت گرفته است .
علما, شم تفسيرى خاصى داشت .
جـاى ذكـر اسـت كه بحث تضمين در قرآن بحث مفصلى است و غالب مدعيان فضل و ادب توجه
بدان ندارند.
سـهـمـى بسزا داشت , تعمير و نوسازى دقيقا احيا مسجد سيد حمزه در تبريز و دائر كردن مدرسه
ظهيريه در جوار بقعه سيد حمزه , پس از اندراس كامل آن , گواه تلاش هاى طاقت فرساى آن فقيد
سعيد مى باشد.
آثار و تاليفات :.
تـحـقـيق و چاپ محاسبة النفس سيد بن طاووس , محاسبه النفس و پشتكار حاج ميرزا آقا ملكى ,
كـشـف الريبه شهيد ثانى مى باشد كه در ايران و لبنان مكرر به چاپ رسيده است , اين مجموعه دو
مـقـدمـه دارد, مـقـدمه اول از علامه ى طباطبائى صاحب تفسيرالميزان , و مقدمه دوم از مرحوم
اصفيائى مى باشد, صاحب نظران در معارف , ازمقدمه مرحوم اصفيائى تمجيد فراوان كرده اند.
وفات :.
آيت اللّه اصفيائى در تاريخ 26 ـ آذر 1368 مطابق با 18 جمادى الاولى 1410هجرى قمرى قريب به
نـيـمـه شـب با حالات عجيب روحى و اشتغال به مناجات الهى دارفانى را وداع گفت و در جوار
اجداد طاهرين (ع ) خود ماوى گرفت ((154))
.
***.
پيرامون اصحاب كهف در قرآن پرورش .
(چـاپ 1410 هـ ق ) . مـؤلـف مـحـتـرم آن آقـاى عـلـى اكبر پرورش وزير آموزش و پرورش اسبق جمهورى اسلامى ايران يكى از فضلا و دانشمندان معارف قرآنى , در قرن پانزدهم هجرى مى باشد.
اثر تفسير او پيرامون داستان اصحاب كهف مى باشد كه در سوره 18 قرآن مجيدآمده است .
فـهـرسـت بـرگـه هـاى انـتـخـابـى كـتـابخانه هاى عمومى كشور جلد 1 صفحه 22 نيز معرفى
شده است ((155))
.
***.
معارف قرآن در الميزان سيد مهدى امين .
(چـاپ 1410 هـ ق ) . مـؤلـف آن پژوهشگر امين آقاى سيد مهدى امين يكى از كاوشگران قرانى در قرن چهاردهم و اوايل قرن پانزدهم هجرى مى باشد.
بـررسـى و تحقيق او پيرامون تفسير شريف ((الميزان )) مى باشد كه در سه مجلد تاليف و شامل 16
موضوع مهم از معارف عاليه قرآنى مى باشد كه توسط سازمان تبليغات اسلامى معاونت فرهنگى در
بهار 1410 به چاپ رسيده است .
شناخت خدا, امر و خلق , تدبير و تقدير, قضا و قدر, سنت هاى الهى , آغاز جهان , شروع حيات , نظام
آفرينش جهان , نظام ازدواج , آيات الهى در آفرينش , معارف قرآن درشناخت ملائكه , شناخت جن ,
شناخت شيطان و بالاخره پايان جهان تنظيم و ترتيب يافته است .
بازگويى آنها نيست ((156))
|