تناسب آيات :
از آن جا كه در آيهئ قبل سخن از نعمت نجات بنى
اسرائيل از آل فرعون بود، در اين آيه ، به چگونگى آن اشاره مى كند تا هم عظمت اين
نعمت بيشتر آشكار شود و هم در ضمن آن ، نعمت عظيم ديگرى (مصونيت از غرق شدن در
دريا) يادآورى گردد. ابتدا مى فرمايد: و نيز به ياد بياوريد زمانى را كه دريا را
براى شما شكافتيم . سپس به نتيجه شكافته شدن دريا اشاره مى كند كه عبارت است از
نجات يافتن بنى اسرائيل و غرق شدن آل فرعون ، آن هم در مراءى و منظر بنى
اسرائيل : نتيجه شكافتن دريا اين شد كه شما را نجات داديم و
آل فرعون را غرق كرديم ، درحالى كه شما غرق شدن آنان را نظاره مى كرديد.
خلاصه آن كه ، شكافتن دريا به امر ملكوتى خداوند دو نتيجه براى شما داشت و دو
محروميت براى آل فرعون ؛ زيرا شما اولا، با شكافتن دريا و ورود به آن از تعذيب
آل فرعون نجات يافتيد و ثانيا، به معجزه الهى از غرق شدن در آن مصون مانديد و
آل فرعون اولا، از دسترسى به شما ممنوع و محروم شدند و ثانيا، به كام دريا فرو
رفتند و غرق شدند.
نجات يافتگان و غرق شدگان :
ظاهرانجيناكم و ال فرعون عموم بنى اسرائيل و عموم فرعونيان است ؛ يعنى اين آيه ظهور
دارد كه همه بنى اسرائيل همراه موسى بدون استثنا نجات يافتند و همه
آل فرعون كه همراه فرعون بودند بدون استثنا، غرق شدند و اين معناى ظاهرى است كه
در آيات ديگربه آن تصريح شده است . چنان كه مى فرمايد: وانجينا موسى و من معه
اجمعين ، فاغرقناه و من معه جميعا . البته اگر كسى از بنى
اسرائيل يا از آل فرعون در صحنه حاضر نبود تخصصا از حكم خارج است .
مراد ازآلفرعون
تعبير به ال فرعون همانند تعبير بنى هاشم و بنى آدم و
آل موسى و آل هارون است كه مضاف اليه آن (يعنى فرعون ،
هاشم ، آدم ، موسى و هارون ) خارج از حكم مضاف نيست ؛ يعنى منظور از
آل فرعون ، شخص فرعون و همه پيروان اوست ؛ چنان كه مقصود از بنى آدم در آيه ولقد
كرّمنا بنى ادم شخص آدم و همه فرزندان او، و مقصود از
آل موسى و آل هارون در آيه ... و بقية ممّا تركت
ال موسى و ال هارون شخص موسى و هارون و پيروان آنان ، و مراد از
آل يعقوب در آيه ... ويتمّ نعمة عليك و على
ال يعقوب شخص يعقوب و فرزندان و پيروان اوست . البته گاهى ممكن است براثر
قرينه خاص مقصود از آل موسى و آل هارون در آيه
تكرال موسى و...، خصوص موسى و هارون باشد كه از بحث كنونى بيرون است .
مشاهده نابودى دشمن
جمله وانتم تنظرون به اين معناست :در حالى
آل فرعون را غرق كرديم كه شما شاهد غرق شدن آنها بوديد و چنين صحنه اى
از نجات شما و غرق آنان ، اعجاز را بليغ تر و نعمت را عظيم تر جلوه مى دهد، به ويژه
براى قومى چون بنى اسرائيل كه گرفتار حسّ گرايى بوده ، از تفكرات عقلى بهره
اندكى داشتند و صريحا به موساى كليم مى گفتند: تا خدا راروشن و آشكارا نبينيم به
تو ايمان نمى آوريم : لن نؤ من لك حتى نرى اللّه جهرة و پس از مشاهده معجزات
فراوان وقتى از دريا گذشته و به قومى بت پرست برخوردند، از موسى درخواست
كردند كه تو نيز خداى ديدنى براى ما قرارده : يا موسى
اجعل لنا الها كما لهم ءالهة .
هلاكت دشمن نعمتى است عظيم ، و مشاهده آن ، نعمت عظيم ديگر. برخى مانند فرّاء برآنند كه
رخداد هائل ، مانع از نگاه بنى اسرائيل بود. بنابراين ، مقصود آن است كه حادثه در
مراءى و مسمع شما بود، به طورى كه گويا مى ديديد. پس ، نظر به معناى علم است ،
نه نگاه با چشم .
شيخ طوسى (ره ) گفته فرّاء را محتمل و مليح تلقى كرد، گرچه نظر شيخ طوسى
همانند انظار ساير مفسران بر نظر حسىّ است ، ليكن طماءنينه اى كه براى موسى و
همراهان او پديد آمد و مسير رهو و واسع و بى خطر درياى خشك را پشت سرگذاشتند و
دريا اجساد بى روح آل فرعون را به روى آب آورد، نگاه با چشم به اين صحنه محذورى
ندارد.
لطايف و اشارات
1- تنها كليددار نظام هستى
كليددار نظام آفرينش خداوند است و كليد دوگونه چرخش دارد: با يك چرخش آن ، در باز،
و باچرخش ديگر بسته مى شود. خداوند در آيه واذ فرقنا بكم البحر... مى فرمايد:
كليد دريا به دست ماست و ما به وسيله موساى كليم اين كليد را به چرخش در آورديم ؛
به او دستور داديم تا عصا را به دريا بزند تا بر اثر آن راهى خاكى بلكه راه هاى
متعدد در وسط دريا پديدار شود و مشا از آن عبور كنيد و فرعونيان در تعقيب شما به
ميانه دريا بيايند. آنگاه كليد دريا را برگردانيم و چهره ديگر آن را ظاهر كرديم و آب ها
به هم آمد: فغشيهم من اليمّ ما غشيهم و فرعونيان به قعر دريا فرو رفتند.
به هرحال ، كارگاه الهى با نظم ويژه دارد مى شود و كليد دار آن تنها خداست : وعنده
مفاتح الغيب ، و له مقاليد السموات و الارض . اين مفاتيح و مقاليد تنها براى مؤ منان ،
مفتاح و گشاينده است ، اما براى كافران ، همواره مغلاق و
قفل كننده است . درياى متّصل براى حفظ دين منفصل مى شود و مؤ منان نجات مى يانبد و
درياى منفصل براى محق كفر متّصل مى گردد و كافران غرق مى شوند و چنين است كار خداى
سبحان كه باكن فيكون مسائل جهان را حل مى كند و چون كليدها تنها نزد اوست ، در رحمتى
را كه او باز كرد، ديگرى توان بستن آن را ندارد: ما يفتح اللّه للنّاس من رحمة فلا
ممسك لها و ما يمسك فلا مرسل له من بعده ؛ چنان كه اگر او در رحمت را برروى گروهى
ببندد، كسى توان گشودن آن را ندارد.
اين شكافتن اختصاصى به دريا و نجات بنى
اسرائيل ندارد، بلكه نسبت به شكافتن ماه آسمان نيز مى فرمايد: اقتربت الساعة و
انشقّ القمر و درباره شكافتن زمين و فرو رفتن قارون در
دل آن مى گويد: فخسفنا به و بداره الارض يعنى كليد صحرا و فضا و هوا نيز در دست
خداست ؛ چنان كه كليد آتش : يا نار كونى بردا و سلاما على ابراهيم و كليد باد:
فسخّرنا له الريح تجرى بامره رخاء حيث اصاب نيز در اختيار اوست . چيزى در جهان
نيست كه در برابر خداى سبحان مستقل باشد و خود راءيى نشان دهد؛ عصاى موسى عليه
السلام تنها با خواست خداوند عصاست و اگر او بخواهد عصا به اژدها
تبديل مى شود. از اين رو هنگامى كه خداوند از موسى پرسيد، و ما تلك بيمنيك يا موسى
و آن حضرت پاسخ داد: و هى عصاى ...، خداوند به طور ضمنى فرمود: نگو عصاست ،
بلكه بگو:تا تو چه بخواهى ؛اگر خواستى عصا باشد عصاست و اگر خواستى
مار باشد مار است . از اين رو فرمان داد: القها؛ آن را بينداز تا معلوم شود
عصاست يا غيرعصا؟
پس از آن كه موسى عليه السلام اين حقيقت را ادراك كرد، آرام شد و خوف وخشيت او از غير
خدا زايل گرديد و موسايى كه در طليعه نبوت به او گفته شد: نترس ؛
لاتخف پس از نبوت و آشنايى با حقيقت مزبور، در جريان نجات بنى
اسرائيل به وى خطاب شد:تو نمى ترسى ؛لاتخاف دركا ولاتخشى ؛
يعنى به مقام امن و اطمينان رسيدى .
از اين رو هنگامى كه اصحاب موسى دريا را روبرو و سپاه فرعون را در پى خود ديدند و
گفتند: هم اكنون به ما مى رسند؛ فلمّا تراءا الجمعان
قال اصحاب موسى انّا لمدركون موساى كليم با قاطعيت و آرامش
كامل فرمود: كلّا؛ هرگز به ما نمى رسند و پس از اين طرد و ردع ، با حرف تاءكيد و به
صورت جمله اسميه فرمود: انّ معى ربّى سيهدين ؛ تحقيقا خداى من و كليددار نظام
هستى با من است . البته اين معيت ويژه غير از معيّت قيومى مطلق است كه همگانى و هميشگى
است . منظور از معيّت در اين جا همراهى عنايت ، نصرت و امداد خاص الهى است .
2- زمامدارى نظام جمع و فرق
خداى سبحان همان طور كه خالق وصل است خالق
فصل نيز هست و چنان كه نظام جمع به دست اوست ، زمام فرق
نيز تحت قدرت اوست ، و اوست شكافنده دريا: و اذ فرقنا بكم البحر، ربّ الفلق :
قل اعوذ بربّ الفلق و شكافنده صبح : فالق الاصباح و
جعل الّيل سكنا و فالق و شكافنده حبّه و هسته : فالق الحبّ والنوى ؛ هسته اى كه به
صورت نخل بلند قامت : والنخل باسقات ... و حبّه اى كه به صورت خوشه زيبا و
پرطراوت ظهور مى كند: ءاءنتم تزرعونه ام نحن الزارعون .
به بيان ديگر، زمام همه اشيا در دست قدرت اوست و هر چيزى آن مى شود كه خدا بخواهد؛
زمينى كه در موقعيت عادى غير قابل كشت و لم يزرع يا، غيرذى زرع ، است با
شكافتن آن و بيرون آوردن چشمه آب ، مزورعى و
قابل كشت و برخوردار از آب وعلف گرديده ، قلوب مردم را به خود منعطف مى كند و
ثمرات و بركات ، بدان جا سرازير مى شود: ربّنا انّى اسكنت من ذريّتى بواد غير ذى
زرع ... فاجعل افئدة من الناس تهوى اليهم و ارزقهم من الثمرات ....
ورحمى كه بر اثر عُقم از يك سو و كهن سالى و فرتوتى از سوى ديگر به طور
طبيعى آماده پرورش جنين نيست ، با خواست و مشيّت او آماده پرورش يحياى پيامبر مى
شود: قل ربّ انّى يكون لى غلام و قد بلغنى الكبر و امرائى عاقرٌ
قال كذلك اللّه يفعل ما يشاء. و آبى كه مطابق قوانين طبيعى عالم ماده ، اجزايش به هم
اتصال دارد، از هم شكافته مى شود و كسى كه را كه روزى به جريان چنين آبى در زير
كاخش افتخار مى كرد و نداى اليس لى ملك مصر و هذه الانهار تجرى من تحتى سر
مى داد، در كام خود فرو مى برد.
وبالاخره ، آبى كه مايه حيات است با اراده او سبب مرگ و هلاكت مى شود، به طورى كه
گوينده انا ربّكم الاعلى را بر اثر قهر الهى در قعر خويش فرو مى برد. روزى سبب
نجات قنداقه موسى مى شود و روز ديگر، با فرق و شكافته شدن سبب رهايى بنى
اسرائيل ، و با جمع شدن و به هم پيوستن سبب نابودى فرعونيان مى گردد.
3- تكرار نعمت نجات از دريا
نعمت نجات از دريا نسبت به حضرت موساى كليم عليه السلام كه دامنه بركت آن ، نجاتِ
بنى اسرائيل را به همراه داشت ، مسبوق به چنين نعمتى نيز بوده است ؛ چنان كه خداوند
به آن حضرت فرمود: ولقد مننّا عليك مرّةً اخرى # اذ اوحينا الى امّك ما يوحى # ان
اقذفيه فى التابوت فاقذفيه فى اليمّ فليلقه اليمُّ بالساحل . آنچه در مرحله
حدوث براى كليم خدا رخ داد، در مرحله بقا نيز براى وى و امّت او
حاصل شد.
در ماجراى مادر موسى عليه السلام به دريا امر شد كه امانت الهى رابه سلامت به
ساحل برساند و در جريان موساى كليم عليه السلام نيز تصريح به دستور انفلاق
دريا صادر نشد، ليكن تصريح امر به ضرب دريا به منزله امر كردن به دريا به
امتثال و انفلاق است .: فاوحينا الى موسى ان اضرب بعصاك البحر فانفلق .
4- ويژگى هاى شكافته شدن دريا
الف : هرگونه فَرق و شكافى كه در دريا پديد آمد،
محصول ضرب عصاى موساى كليم بود؛ خواه
اصل فرق و شكاف و خواه راه هاى دوازده گانه واقع شد؛ زيرا ظاهر آيه فاوحينا الى
موسى ان اضرب بعصاك البحر فانفلق فكان
كل فرق كالطّود العظيم همين است . احتمال آن كه مقصود از آيه ، فرق و
فصل بين آب دريا و بين بنى اسرائيل باشد ضعيف است . عمده
اصل فرق درياست اولا، وتعدد آن ثانيا، كه هر دو
قبل از ورود بنى اسرائيل به دريا به وسيله عصاى كليم خدا
حاصل شد.
ب : آب به منزله پرده روى زمين دريا بود كه با ضرب عصا، پرده آبى كنار رفت و
زمين خشك هويدا شد؛ زيرا ظاهر آيه ... فاضرب لهم طريقا فى البحر يبسا همين
است . البته تاءثير باد و آفتاب به طور طبيعى مورد انكار نيست ، ليكن ظاهر آيه آن
است كه خشكى زمين متاءثر از ضرب عصاى كليم خدا بود.
ج : خداوند همه مصائب برّ و بحر را برطرف مى كند، ليكن خطر دريا و عبور بى رنج از
آن براى بنى اسرائيل طبق عنايت ويژه الهى بود. از اين رو خداوند در عين آن كه هرگونه
رهايى از ظلمت هاى برّ و بحر را به خود نسبت مى دهد:
قل من ينّجيكم من ظلمات البرّ و البحر... ليكن خصوص نجات بنى
اسرائيل را به خود اسناد داده است : و جاوزنا ببنى
اسرائيل البحر...؛ يعنى ورود و خروج بنى
اسرائيل به رحمت ويژه خداوند وبد، به طورى كه بستر دريا به صورت زمين خشك
هموار و مستوى ظهور كرد تا عبور برروى آن ممكن باشد و مراد از واترك البحر
رهوا... اين است كه دريا را به همان حالت فرو رفته و آرام رهاكنيد؛ زيرا همين
طريق يبس و مسير خشكِ زمين دريا زمينه غرق شدن
آل فرعون را فراهم مى كند؛ زيرا آنان به طمع همين فرورفتگى آب و آرامش دريا در آن
قدم نهادند.
د: معجزه براى هدايت مردم و صيانت هدف انبيا، از سنخ سنّتهاى الهى است ، از اين رو با
ساير سنّت هاى عادى منافاتى ندارد و سنّت الهى را نبايد به معناى عادت و منحصر در
آن دانست كه اگر چيزى خرق عادت باشد نه خرق عليّت ، و
محال عادى بود نه ممتنع عقلى ، مخالف سنّت خدا تلقى شود.
5- اِسراى موسوى و اِسراى محمدى صلى الله عليه و آله
آنچه براى شخص حضرت موساى كليم عليه السلام رخ داد، در حدّ خود اِسراى ويژه
بود، گرچه معراج را ظاهرا به دنبال نداشت ؛ زيرا صرف سير شبانه يا به سرات
رفتن و جاى مرتفع را پيمودن اسراى معهود نبوى نيست . از اين رو براى بنى
اسرائيل كه چنين رخداد شيرين و ماندنى پديد آمد، هرچند
كمال پيروى از انسان كامل را به همراه داشت و صحابت اعجاز را در برداشت ، ولى اسراء
محسوب نخواهد شد، اما براى حضرت موسى عليه السلام مى تواند در حدّ اسراى نبوى
به حساب آيد .التبه با اسراى رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرق ممتاز دارد.
سرّ اِسراء بودن حركت موساى كليم عليه السلام اين است كه قبلا به آن حضرت وحى
شده : اولا، شبانه حركت كن و بندگان خدا، يعنى بنى
اسرائيل را به همرا خود ببر: فاءس بعبادى ليلا. ثانيا،
آل فرعون شمارا تعقيب مى كنند: انّكم متّبعون . ثالثا، مسير خشك دريا را بدون هراس
طىّ كن : ولقد اوحينا الى موسى ان اسر بعبادى فاضرب لهم طريقا فى البحر يبسا
لاتخاف دركا و لاتخشى ، بنابراين كه دستور زدن عصا همان وقتى كه دستور اسراء
نازل شد فرود آمده باشد. رابعا، آگاهى از غرق شدن
آل فرعون : واترك البحر رهوا انّهم جند مغرقون ، بنابر
نزول هم زمان با دستور اسراء؛ چنان كه ظاهر سياق ايات چنين است . اين گونه از
انديشه هاى غيبى و انگيزه هاى فراطبيعى در آن سير شبانه يا به سرات و مكان فسيح و
مرتفع آمدن ، دلمايه حضرت كليم اللّه بود. بنابراين ، مى توان گفت : سبحان الذى
اوحى بعبده الاسراء من المصر الى البحر و من البحر الى البر سالما عن درك العدوّ و
ناجيا عن اليّم ، قاهرا على البحر و قادرا على انجاء بنى
اسرائيل من الغرق باذن اللّه سبحانه .
فرق اساسى بين اسراى موسوى و اسراى محمّدى از اين جا شروع مى شود كه موساى
كليم عليه السلام به اذن خداوند اسراء را آغاز كرد و به پايان برد، ولى حضرت
ختمى مرتبت صلى الله عليه و آله از آغاز تا انجام آن مهمان الهى بود و خداوند شخصا
اسراى او را برعهده گرفت و او را برد، نه آن كه به او فرموده باشد برو: سبحان
الذى اسراى بعبده ليلا.... همين طليعه فروق ، نشانه تمايزهاى بى شمارى است كه
بين دو اسراء يافت مى شود كه شرح آن از مبحث كنونى خارج است .
6- نظر حسّى و نگاه شاهدانه
آنچه در صحنه اسراء پديد آمد ممكن است براى بنى
اسرائيل فى الجمله نه بالجمله معلوم شده باشد؛ چنان كه شكافتن دريا، تعدد مسالك
دريايى ، عبور آنان به راحتى ، غرق آل فرعون و... مورد التفات آنان واقع شد و خداوند
نيز در اين باره فرمود: وانتم تنظرون ، ليكن نظر حسّى آنها كه محصولى جز علم
حصولى نداشت ، غير از نگاه شاهدانه و بصيرانه حضرت كليم اللّه بود كه به همه
ماجرا از صدر تا ساقه علم شهودى داشت . بنى
اسرائيل آثار را با علم حصولى مى فهميدند، ولى حضرت كليم اللّه آثار و مؤ ثر را با
علم حضورى مى يافت . آنچه براى بهشتيان در معاد مكشوف مى شود، براى اوليا الهى در
دنيا مشهود است . بنابراين ، سنخ مشاهده نجات غير از صنف احساس نجات است ؛ چنان كه در
امور فراوان ديگر نيز از هم متمايزند. موساى كليم عليه السلام داراى اعجاز بود و از
نفس قُدسى او به اذن خدا همه امور خارق عادت صادر شده است ، ولى بنى
اسرائيل گوشه اى از آثار پربركت آن را احساس كرده اند.
7- هشدار به سركشان و جبّاران
روزى هيود در نهايت ضعف و ذلّت بود و دشمن او در غايت قوّت و عزّت ، امّا قضيّه به
گونه اى معكوس شد كه آل فرعون به همان سوء العذابى مبتلا شدند كه بر بنى
اسرائيل روا مى داشتند، بلكه عذابى بدتر از ذبح پسران ؛ زيرا ذبح ، مرگى
سريعاست و مذبوح را هر چه زودتر خلاصى مى بخشد در حالى غرق شدن ، مرگى
بطى ء و از سخت ترين نوع مرگ هاست (از اين رو غريق مسلمان در حكم شهيد است ). به
گونه اى جريان به عكس شد كه آل فرعون ، هم ذلّت غرق شدن در دريا راپذيرا شدند
و هم ذلّت نظاره كردن بنى اسرائيل و در مراءى و منظر آنان بودن را.
اين قضيّه ، هم اتمام حجّت و هشدارى است براى يهوديان و بنى
اسرائيل آن زمان ، كه اگر شما همانند فرعونيان با ديگران چنان كنيد، مانيز چنين مى كنيم
، و هم هشدارى است براى جبّاران و زورمداران يهود اين زمان كه اگر با مردم فلسطين مانند
فراعنه عمل كنيد، بدانيد كه به زودى ورق برمى گردد؛ چنان كه تاريخ اجداد شما با
غلبه بخت النصر و روميان برگشت .
نيز زنگ خطر و بيدار باشى براى مؤ منان عصر حاضر است كه اگر شما هم راه طغيان و
فساد پيشه كنيد، آن سنّت قطعى استثناپذير نيست و گريبان شما را نيز خواهد گرفت ؛
چنان كه پيشينيان شما پس از رحلت پيامبرصلى الله عليه و آله ، با بى وفايى ها و
نقض عهدها و پيش گرفتن راه طغيان و فساد، به جبّاران و خون ريزانى چون حاكمان بنى
اميه و بنى عباس مبتلا شدند.
به بيان ديگر، در عين حال كه حكايت اين معجزه
جليل و عظيم از جانب وحى به وسيله رسول گرامى قلب هاى
متزلزل را آرام مى سازد و همه رهروان راه آن حضرت را نويد مى دهد كه اگر به خدا
تكيه كنيد، قدرت بى زوال الهى در سخت ترين شرايط، معجزه آسا به فرياد شما مى
رسد، در عين حال به آنان هشدار مى دهد كه بيدار باشيد و بدانيد كه گناه چه عاقبت
تلخى دارد؛ ما آل فرعون را براثر گناهانشان نابود كرديم : اهلكناهم بذنوبهم و همان
سوء العذابى كه بر بنى اسرائيل تحميل مى كردند هم اكنون در عالم برزخ ، صبح و
شام به صورت سوء العذاب ، برآنان عرضه مى شود: وحاق
بال فرعون سوء العذاب # النار يعرضون عليها غدوّا و عشيّا و در قيامت نيز به
اشدّ العذاب مبدّل مى شود: و يوم تقوم الساعة ادخلوا
ال فرعون اشدّ العذاب . اين همان است كه در آيات ديگرى از قرآن آمده كه مكر مكّار به
خودش بازمى گردد و هيچ عملى عامل خود را رها نمى كند و نقشه بد، صاحب خود را در
برمى گيرد: ولايحيق المكر السيّى ء الّا باهله .
با اين بيان ، احتمالى كه برخى از مفسران ابداع كردند كه : و انتم تنظرون ، به معناى
تنتظرون باشد، يعنى شما هم اگر به
رسول اكرم صلى الله عليه و آله ايمان نياوريد، منتظر چنان عاقبت تلخ بوده و هستيد،
توجيه مى شود؛ زيرا نظر به معناى انتظار در آياتى از
قبيل هل ينظرون الّا ان ياتيهم اللّه فى ظلل من الغمام ،
هل ينظرون الّا تاءويله و... به كار رفته است . البته نظر به معناى
انتظار در طول معناى رايج خود خواهد بود، نه آن كه آن معنا نفى شود.
8- دفع يك توّهم
عدهّاى از منكران معجزات پيامبران ، گمان كرده اند كه شكافته شدن دريا از
قبيل جزرومدّ است ؛ يعنى وقتى موسى و قومش به دريا رسيدند، دريا در
حال جزر بود و پس از خارج شدن آنان و وارد شدن
آل فرعون دريا به حال مدّ بازگشت .
در پاسخ بايد گفت :
اوّلا، تعبير به فلمّا تراء الجمعان قال اصحاب موسى انّا لمدركون ... (وقتى كه
دو گروه ، يكديگر را از دور ديدند اصحاب موسى گفتند: هم اكنون ما دستگير مى شويم
)، دليل براين است كه دريا در حال جزر نبوده است وگرنه اين گونه تحيّر و وحشت ،
توجيهى ندارد.
ثانيا، در ادامه همان داستان آمده است كه موسى در پاسخ قوم خود فرمود:كلّا انّ معى
ربّى سيهدين كه نشا مى دهد راه طبيعى براى رهايى بسته بود و هدايت الهى و امر
خارق عادتى بايد آنان را نجات دهد.
ثالثا، باز هم در ادامه داستان آمده است : ان اضرب بعصاك البحر. اگر دريا در
حال جزر بود نيازى به زدن عصا نبود؛ با توجه به اين كه اين عصا همان عصايى است
كه اژدها مى شود و معجزه مى كند.
رابعا، در آيه اى ديگر آمده است : فاضرى لهم طريقاً فى البحر يبسا كه دلالت
دارد راهى كه در دريا باز شد حتى رطوبت نيز نداشت و دقيقا دريا به خشكى
تبديل شد؛ چنان كه در طوفان نوح خشكى به دريا
مبدل گشت و تنورى كه جز آتش از آن مشاهده نمى شد، به جوشش آمد و آب از آن فوران
كرد: وفار التّنّور.
خامسا، در آيه اى ديگرمى فرمايد: فانفلق فكان
كل فرق كالطود العظيم ، چون عصا را به دريا زد ديواره هاى آب مانند سدّ و كوه
عظيمى شد. شكى نيست كه آب دريا در حال جزر چنين حالتى پيدا نمى كند و در اين حدّ،
ارتفاع نمى يابد.
سادسا، راه هاى متعددى در دريا پديد آمد كه هر سبطى از معبر خاص خارج شوند و
اصل تعدد آن را از آيه فكان كلّ فرق كالطّود العظيم مى توان استفاده كرد.
بحث روايى
1- دعايى كه با آن دريا شكافته شد
- فى تفسير على بن ابراهيم فى قصّة حنين : ثمّ رفع
رسول اللّه يده فقال :اللّهمّ لك الحمد و اليك المشتكى و انت المتسعان ؛
فنزل عليه جبرئيل فقال : يا رسول اللّه دعوت بما دعاه به مويس حين فلق اللّه له
البحر و نجاه من فرعون .
- عن العسكرى عليه السلام :قال اللّه عزّوجلّ لبنى
اسرائيل فى عهد محمّدصلى الله عليه و آله فاذا كان اللّه تعالى
فعل ذلك باسلافكم لكرامة محمّدصلى الله عليه و آله و دعاء موسى دعاء يقرب بهم
افلا تعقلون انّ عليكم الايمان بمحمّد و آله اذ شاهد تموه الا ن .
اشاره : بااغماض از بحث سندى ، متن اين گونه از احاديث كاملا
معقول و مقبول است و هيچ محذور عقلى يا نقلى را به همراه ندارد؛ امّا دعاى
اول كه محتاج توضيح نيست و اما دعاى دوم همان طور كه در جريان تلقّى آدم از كلمات
بازگو شد، انسان هاى كامل مظاهر اسماى حسناى الهى هستند و
توسل به آنان و استعانت به آن ذوات مقدس به اذن خداوند بسيارى از مصائب را دفع يا
رفع مى كند.
2- روزى كه دريا شكافته شد
- عن النبىّصلى الله عليه و آله قال : فلق البحر لبنى
اسرائيل يوم عاشوراء.
اشاره الف :قرآن كريم از آن جهت كه كتاب هدايت است ، امور جزئى را كه تاءثيرى در
هدايت ندارد، بازگو نمى كند. از اين رو نام روزى كه جريان شكاف دريا رخ داد
نقل نكرده است .
ب : از ابن عباس حكايت شده كه يهود مدينه عاشورا را روزه مى گرفتند و
رسول گرامى پس از هجرت از يهوديا پرسيد چرا روزه مى گيريد. گفتند: حضرت
موسى به شكرانه نجات در آن روز صائم مى شد و مانيز برآنيم .
رسول خدا فرمود: ما به موسى عليه السلام از شما سزاوارتريم . پس حضرت
رسول صلى الله عليه و آله روز عاشورا را صائم مى شد و ديگران را امر به صيام
فرمود.
برخى نقل كردند: قريش در جاهليت عاشورا را صائم مى شد و
رسول اكرم در مكّه نيز روز عاشورا روزه مى گرفت و پس از هجرت نيز ديگران را به
صيام آن روز امر فرمود و با واجب شدن صيام ماه رمضان آن را ترك كرد؛ هركس خواست
روزه بگيرد و نخواست . ترك كند. احتمال اين كه صوم قريش در جاهليت به استناد و
فتواى علماى يهود باشد مطرح است .
عمده آن است كه با اغماض از وهن سند اين گونه احاديث ، عاشورا در اسلام روز شهادت
انسان كامل و خليفه مطلق خدا، مظهر تام اسم اعظم الهى ، وارث همه انبياى عظام از
اولوالعزم و غيرآن ، به ويژه وارث موساى كليم اللّه عليه السلام ، حضرت حسين بن
على بن ابى طالب عليه السلام روحى لمضعجه الشريف الفداء به دست فرعون
عصر و وارث همه فراعنه و اكاسراه و قياصره و طغات لئام ، نحس ترين جرثومه فساد
و پليدترين سبع ضارى ، يزيد بن معاويه بن ابى سفيان عليهم لعائن اللّه و
الملائكة و الناس است . از اين رو روز اندوه انسانيت است و حكم فقهى آن كراهت روزه
گرفتن است .
تذكّر: امويّان عاشورا را كه روز سانحه سنگين
قتل سالار شهيدان عليه السلام و روز فاجعه الهى و انسانى است يوم مبارك قرار دادند و
احاديث فراوانى در بركت آن روز جعل كردند. آنچه در زيارت عاشورا آمد كه هذا يوم
تبركت به بنواميّة اشاره به زاويه اى از جنايت هاى اموى است .
واذ وعدنا موسى اربعين ليلة ثم اتخدتم العجل من بعده و انتم ظلمون (51) ثم عفونا
عنكممن بعد ذلك لعلكم تشكرون (52)
گزيده تفسير
از بزرگ ترين نعمت هاى خداوند به بنى اسرائيل و به ويژه شخص موساى كليم عليه
السلام ضيافت الهى چهل شبه آن حضرت بود كه
تحمل يك اربعين رياضت و انقطاع از غير خدا قلب وى را آماده دريافت تورات كرد و خداوند
نعمت كتاب ، يعنى شريعت و دين را كه نخستين نياز جامعه اى
استقلال يافته است به آنان عطا كرد.
خداى سبحان با حضرت موسى وعده كرده كه
چهل شب مزبور به پايان رسد و موساى كليم عليه السلام هم آن را پذيرفت . اين قرار
طرفينى و مواعده ، از سنخ اسماى تشبيهى خداست كه تكريم و تشريف حضرت موسى
عليه السلام را به همراه دارد.
بنى اسرائيل بر اثر شتاب زدگى ، قرار ياد شده را
تحمل نكردند و با اغواى شيطان ، تاءخير حضرت موسى عليه السلام را، كه خداوند
وعده اوّلى سى شبه وى را به چهل شب تحويل و تمديد كرد،
دليل بر عدم بازگشت آن حضرت گرفتند و با سوء استفاده سامرى از ضعف فكرى آنان
، به گوساله پرستى رو آوردند.
اغواى فرهنگى و مغالطه فكرى اى كه بنى اسرائيل با آن تن به بت پرستى و ارتداد
دادند، اين بود كه بر اثر همسان پنداشتند خوار جسد بى روح گوساله با مار شدن
عصاى حضرت موسى ، آن را معجزه سامرى تلقّى كردند يا بر اثر همتا دانستن بانگ
گوساله با نداى انّنى انا اللّه درخت ، آن را كلام خداى سبحان انگاشتند.
آنان بعد از ديدن آن همه بيّنات و آيات روشن ، شرك را كه بدترين ستم است برخويش
تحميل كردند، در حالى كه خود به قبح آن توجّه داشتند. در ايه اخير، براى مشهود شدن
اين ظلم و گوشزد كردن شدّت قبح تبديل خداپرستى به گوساله پرستى ، اسم اشاره
بعيد به كار رفت تا عظمت عفو الهى نيز بيشتر آشكار شود:ثمّ عفونا عنكم من بعد ذلك
.
خداى سبحان توده محروم و ناآگاه بنى اسرائيل ، و نه سامرى و
آل او را با چنان گناه برزگى عفو كرد؛ اگر چه اين عفو و
قبول توبه ، كه محتمل است منشاء آن حقارت و بى مقدارى بنى
اسرائيل بوده باشد، كيفيت و شرايط و مقدماتى داشت و مصداقى از مقدمات آن عفو اين بود
كه آنان تا آمدن موساى كليم عليه السلام از ميقات ، مهلت يافتند تا اين كه حضرت آنها
را از كفاره گناهشان آگاه سازد.
بنى اسرائيل شكر نعمت هاى الهى را به جا نياورند، بلكه با گوساله پرستى كفر
ورزيدند. خداوند اين ظلم را بخشيد تا شايد آنان نعمت هاى گذشته را شكر گزارده و از
اين پس شاكر باشند.
تفسير
موسى :كلمه موسى در لغت عرب نام ابزار تراشيدن موى سر، و جمع آن ، مواسى و
مواسيات است ، ليكن بى ترديد در آيه به چنين اصلى بازنمى گردد؛ زيرا
موسى كه عَلَم شخص آن پيامبر بزرگ است عبرى است ، نه عربى وچنين
تحليل عربى در لغت قبطى و عجمى اصلا راه ندارد.
برخى برآنند كه اين اسم در لغت عبرى مركب است از دو كلمه مو به معناى
آب و سى (كه مطابق آنچه در بسيارى از تفاسير كهن آمده ، در
اصل شى بوده و در لغت عرب ، قلب به سى شده است ) به
معناى شجر است و موسى يعنى آبِ درخت . جهت اين كه آن حضرت به اين اسم ناميده شد،
اين بوده است كه وقتى مادرش وى را در تابوت نهاد و در درياها رها كرد، امواج آب ،
تابوت را حركت داد تا اين كه آن را نزديك كاخ فرعون ، در ميان درختان قرار داد. كنيزان
آسيه ، همسرفرعون ، كه براى شستشو بدان جا رفته بودند به تابوت دست يافتند
كه مشتمل برآب و درخت بود، او را موسى (ماءالشجر) نام گذاشتند.
آن حضرت پسر عمران بن يصهر بن فاهت بن لاوى بن يعقوب بن اسحق بن ابراهيم عليه
السلام ، يعنى نسل پنجم حضرت يعقوب عليه السلام است .
اربعين : در اين كه كلمه اربعين ظرف (مفعول فيه ) براى وعدنا است يا
مفعول دوم يا چيز ديگر، بين مفسّران ، اختلاف است ، ليكن ظرف بودن آن بعيد به نظر مى
رسد؛ زيرا اعراب ، تابع صحّت معناست و معنا ندارد گفته شود: ما موسى را در
چهل شب وعده داديم ، با توجه به اين كه وعده ، در زمانى خاص تحقق يافته است .
بعضى آن را جانشين مفعول مطلق دانستند؛ يعنى واعدنا موسى مواعدة اربعين ليلة ؛ ما
با موسى قرارداد چهل شبه بستيم و آلوسى
احتمال مى دهد كه صفت براى مفعول به محذوف باشد؛ يعنى واعدنا موسى
امرا كائنا فى اربعين (كه در اين صورت از
قبيل ظرف مستقر خواهد بود) و احتمال مى رود كه
مفعول به دوم با حذف مضاف باشد؛ يعنى واعدنا موسى انقضاء اربعين
ليلة ؛ ما با موسى قرار گذاشتيم چهل شب به پايان برسد.
اين وجه كه مختار وعدّه اى از مفسران است به نظر اولى مى رسد، به قرينه
ذيل آيه كه سخن از بى قرارى و شتاب زدگى بنى
اسرائيل در جريان گوساله پرستى است . گويا مقصود آن است كه ما براى اعطاى
تورات ، با موسى عليه السلام قرار گذاشتيم كه
چهل شب به پايان برسد، اما شما تحمّل نكرديد و با اغواى شيطان ، تاءخير موسى را
دليل بر عدم بازگشت او گرفتيد و به گوساله پرستى رو آورديد.
اتخذتم : درباره معناى اتّخاذ دو
احتمال داده شده است : يكى اين كه به معناى صناعت و ساختن باشد؛ نظير اتّخذتُ
سيفا، يعنى شمشيرى ساختم ، وديگر به معناى قرار دادن وصفى از اوصاف ؛
يعنى جارى مجراى جعل باشد. در صورت
اول يك مفعولى است و نيازى به تقدير مفعول دوم نيست و در صورت دوم دو
مفعول است ؛ نظير اتّخذت زيدا صديقا و
مفعول دوم آن درآيه بر اثر شناعت و زشتى آن حذف شده است ؛ يعنى اتّخذتم العجل
الّذى صنعه السامرى الها.
البته آنچه در اين نكته مطرح است تركيب لفظى و معناى ادبى جمله است و گرنه
بازگشت احتمال اوّل نيز به گوساله پرستى است (يعنى شما گوساله ساختيد براى
اين كه آن را معبود قرار دهيد) نه اين كه مقصود در اين
احتمال صرف مجسّمه سازى باشد؛ زيرا اصل مجسمه سازى نزد عدّه اى از علما، از جمله امين
الاسلام (ره )، مكروه است ، نه حرام . شيخ طوسى آن را مكروه دانست و حديث نبوى صلى
الله عليه و آله انّه لعن المصوّرين را چنين معنا كرد: كسى كه خداوند را
شبيه خلق او كند يا معتقد باشد كه خداوند صورت جسماين است ملعون است .
ذلك : مشاراليه ذلك اتّخاذ گوساله است و اين كه به جاى من بعده من بعد
ذلك آن هم با اسم اشاره بعيد آمده براى برجسته شدن آن است . گويا خداوند مى خواهد
ظلم آنان را كه گوساله را به جاى خداوند قرار دادند مشهودشان قرار دهد و شدت قبح آن
را به آنان گوشزد كند، تا عظمت عفو خداوندى نيز بيشتر آشكار شود.
تناسب آيات
پس از رهايى از چنگال طاغوت و به دست آوردن مُلك و سلطنت و
استقلال ، اولين و مهمترين نياز مردمى استقلال يافته ، مجموعه اى از قوانينى است كه با
آن كشور دينى آنان اداره شود.
اعطاى چنين نعمتى ، يعنى اعطاى كتابى مشتمل بر مجموعه اى از اعتقادات واخلاقيات و احكام
و حقوق ، مقدمه اى داشت كه عبارت بود از مهمانى
چهل شبه حضرت موسى و تحمّل يك اربعين رياضت و عبادت و انقطاع از غيرخدا، تا قلب
آن حضرت آماده دريافت تورات گردد.
آنچه در صدر آيه اوّل مطرح است ، اشاره به همين مهمانى و رياضت است ، ليكن در
مقابل چنين نعمت و در طليعه رفع چنين نياز عظيمى ، بنى
اسرائيل بزرگترين كفران و ناسپاسى را مرتكب شدند؛ يعنى گوساله را خدا پنداشتند
و پرستش آن را عبادت دينى تلقى كردند. آنچه در
ذيل آيه اوّل مطرح است ، اشاره به همين شرك است و آيه دوم كه از بخشش الهى نسبت به
چنين گناه بزرگى سخن مى گويد، اشاره به نهايت لطف ورحمت خدا دارد.
مواعده
واعدنا از باب مفاعله دلالت بر وعده دو جانبه دارد و در توجيه آن در اين آيه گفته شده
است : هم خداوند به موسى وعده وحى و اعطاى تورات داده بود و هم موسى به خدا وعده
آمدن به ميقات ، و مطابق آنچه خواهد آمد، دقيق تر آن است كه گفته شود: هم خداوند به
موسى وعده ضيافت چهل شب را داده بود و هم موسى آن را پذيرفت . پس قرار طرفين بر
اين بود كه چهل شب به پايان رسد و به بيان ديگر، خداوند وعده كرد و موسى عليه
السلام آن را پذيرفت و پذيرش وعده به منزله خود وعده است . البته
احتمال اين كه واعَدَ به معناى وَعَدَ باشد نيز داده شده است . در
اين حال فرقى بين مواعده و وَعْد نيست ؛ نظير مسافرت و سفر كه امتيازى با هم ندارد و
معناى مفاعله و فَعَلَ در اين گونه موارد يكى است .
اختلاف قراءت مواعده و وعد، وقتى تاءثير معنوى دارد كه مفاعليه در اين جا به معناى
فَعَلَ نباشد، وگرنه صرف اختلاف لفظ و احتمالا با تفاوت
غيرقابل اعتنا، خواهدبود. اگر اختلاف قرائت با اختلاف معنا همراه باشد،يعنى مواعده ،
طرفينى و وعد، يك جانبه باشد تفاوت اين است كه مواعده از سنخ اسماى تشبيهى خداست
كه تشريف موساى كليم عليه السلام را به همراه دارد و وعد از اسماى تنزيهى خداست
كه چنين تكريمى را در صحابت خود ندارد. رجحان مواعده بر وعد گذشته از جنبه نقلى و
شهرت و اعتماد صبغه تشريف يكى از بزرگ ترين انبياى اولوالعزم را به همراه دارد.
البته برخى از امور از سنه وعد و وعيد الهى و از يك طرف است ؛ نظير وعد به بهشت و
وعيد به دوزخ . اما مكالمه در طور و اعطاى تورات و دريافت آن مى تواند از دو طرف
باشد؛ نظير عهدها و قراردادهاى ديگر كه براى اسماى تشبيهى خداى سبحان بين مولا و
عبد او برقرار مى شود.
اصل مواعده و نيز وعد از سنخ انشا و گزارش از آن از صنف اخبار است . با اين
تحليل ، حكم مواعده كه فقط درباره حضرت موساى كليم عليه السلام و امّت او واقع شده
است معلوم مى شود. البته وعد عبد نسبت به خداوند از سنخ تعهّد و اعتراف است كه از آيه
بما اخلفوا اللّه ما وعده برمى آيد.
تذكّر:ظرف زمانى مواعده پس از عبور از دريا و آزادى از سلطه
آل فرعون و نجات از خطر غرق بود، اما ظرف مكانى آن معلوم نيست . آنچه گروهى از
مفسران گفته اند كه مواعده پس از مراجعت بنى
اسرائيل به مصر بود بايد با توضيح همراه مى بود كه عبور آنان از دريا با اعجاز
بود، آيا بازگشت آنها از راه دريا بود يا از مسير ديگر. بالاخره كيفيّت رجوع آنان به
مصر مجهول است . از اين رو احتمال آن كه مواعده در غير مصر بوده ، موجّه است .
نكاتى درباره اربعين
1- معناى آيه اين نيست كه ما چهل شب با موسى وعده كرديم ، تا لازمه اش تعدّد يا تكرار
وعده باشد؛ زيرا اين در صورتى است كه مضافى در تقدير نباشد و خود
اربعين ظرف باشد، در حالى كه تقدير آيه واذ واعدنا موسى انقضاء
اربعين ليلة است ، كه اشاره به مجموع دو تعبير از وعده اى دارد كه در آيه وواعدنا
موسى ثلاثين ليلة و اتممناها بعشر فتمّ ميقات ربّه اربعين ليلة وارد شده و در اين
صورت ، وعده يكى است و آن عبارت از پايان يافتن ضيافت
چهل شب است .
2- خصوصيت اربعين از آن جهت كه امرى جزئى است ، نه با
دليل عقلى اثبات پذير است و نه بطلان پذير. دراين باره
قول معصوم عليه السلام معتبر و حجّت است و در احاديث
اهل بيت عليه السلام براى عدد چهل اثر خاصى ثابت شده است .
3- تعبير از چهل شبانه روز به چهل شب به استناد جهات متعدد است كه جهت هاى معنوى آن
مهم است ، و آن اين كه الف : روز كه ظرف سبح
طويل است به حكم شب باشد، كه ناشئه ليل پايگاه مستحكمى است . ب : امساك حضرت
موساى كليم در شب ها هم ادامه داشت . البته هر امساكى صوم مصطلح فقهى و عبادى نيست ؛
چنان كه بر فرض آن كه امساك متصل ليل و نهار كليم اللّه از سنخ صوم فقهى بوده
است ، تاءسّى به آن حضرت در شريعت اسلام نيازمند به امضاست ، هرچند به صورت
عدم ردع باشد، ليكن چنين چيزى وجود ندارد، بلكه صوم
وصال كاملا ممنوع است . بنابراين : اين گونه از تنسّك هاى منسوخ كژراهه است ، نه
صراط مستقيم . ج : برخى گفته اند: راز تعبير از
چهل شبانه روز به چهل شب اين است كه مدار محاسبه در ماه هاى قمرى رؤ يت
هلال است كه آغاز آن در شب است .
4- هر اربعينى فيض خاص خود را دارد، ولى آنچه درباره اربعين حضرت موساى كليم
عليه السلام نقل شده ، سى روز از ذى القعده و دهه نخست ذى الحجه بوده است ؛ گرچه
برخى از آن را سى روز از ذى الحجه و دهه اول محرم دانسته اند؛ چون عدد اربعين مهم است
. بنابراين ، اگر ذى العقده فاقد سلخ باشد، بايد براى تتميم عدد مزبور يازده روز
از ذى الحجه را ضميمه كرد.
5- در اين كه تكليم الهى پس از انقضاى اربعين شروع شد يا در اثناى آن پديد آمد،
روشن نيست . ممكن است بحث هاى روايى آيات آتى مقدارى از آن را معلوم كند. البته افاضه
علوم و معارف ، مصداق تكليم الهى است ، هرچند الفاظ مخصوصى آن را همراهى نكند.
6- قرار مهمانى چهل شبه موساى كليم عليه السلام ، از بهترين نعمت هايى بود كه
خداوند به بنى اسرائيل عطا كرد؛زيرا چنين نعمت عظيمى مقدمه و طليعه دريافت تورات
بود، زيرا در طى همين چهل شب موسى عليه السلام با خدايش سخنانى داشت و چنان به او
تقرّب پيدا كرد كه به خود اجازه داد از خداوند تقاضاى رؤ يت و نظر باطنى حسّى نبود.
حضرت موسى بالاتر از آن است كه از خداى سبحان بخواهد به گونه اى خود را نشان
وى دهد كه او با چشم سر، خدا ببيند. چگونه مى شود چنين چيزى را بخواهد، در حالى كه
خود موسى عليه السلام بنى اسرائيل را برگفته ربّ ارنى انظراليك ؛ زيرا قطعا،
مقصود موساى كليم عليه السلام تقاضاى نظر حسّى نبود. حضرت موسى بالاتر از آن
است كه از خداى سبحان بخواهد به گونه اى خود را نشان وى دهد كه او با چشم سَرْ، خدا
را ببيند. چگونه مى شود چنين چيزى را بخواهد، در حالى كه خود موسى عليه السلام
بنى اسرائيل را برگفته لن نؤ من لك حتى نرى اللّه جهرة تقبيح مى كرد، بلكه
آن حضرت عليه السلام مقامى از خدا طلبيد كه اميرالمؤ منين على عليه السلام از آن
برخوردار بود:افا عبد ما لاارى و خدا نيز در پاسخ موسى عليه السلام
فرمود: اين مقام از آن تو نيست . تو به آنچه به تو داديم اكتفا كن و از شاكران باش :
فخذ ما اتيتك وكن من الشاكرين . شرح اين ماجرا و معناى رؤ يت در ارنى و لن ترانى و
اين كه آيا به معناى رؤ يت حسّى و با چشم سر است يا به معناى رؤ يت قلبى ، در سوره
اعراف خواهد آمد.
گوساله پرستى بنى اسرائيل
در فرصتى كه موساى كليم به مناجات و دريافت تورات براى اداره كشور و رهبرى همه
جانبه امّت توحيدى اشغال داشت ، سامرى از ضعف فكرى بنى
اسرائيل سوء استفاده كرد؛ زيرا آنان پس از شكافته شدن دريا و مشاهده آن همه آيات ، و
بيّنات ، وقتى گروهى از سرگرم بت پرستى ديدند، به موساى كليم گفتند: يا
موسى اجعل لنا الها كما لهم الهة . سامرى از اين كوته بينى بنى
اسرائيل سوء استفاده كرد و بساط گوساله پرستى را براى آنان گسترد: ثمّ
اتّخذتم العجل من بعده و انتم ظالمون .
نقش كلمه ثمّ در طليعه اين دو جمله اظهار تعجّب است ؛ يعنى با آن كه
حضور موسى در ميقات براى دريافت تورات از بزرگترين نعمت هاى الهى و فضيلتى
براى بنى اسرائيل و نشانه اى براى علوّ درجه آنان و سبب تتميم و
تكميل دين آنان بود، درعين حال ، قدر آن را ندانسته ، به زشت ترين كفر و جهالت مبتلا
شدند و اين بسى جاى تعجّب است (مثل اين كه ولى نعمت به متنّعم خود بگويد: انّنى
احسنت اليكم و فعلت كذا و كذا ثمّ انّك تقصدنى بالسوء والاذى . شدّت گناه مزبور
در اين است كه گوساله را به جاى پروردگار قرار دادند.
مقصود از عجل گوساله زنده و حقيقى نيست ، بلكه جسد و مجسّمه گوساله
است كه به دست سامرى ساخته شده بود (كه
تفضيل قصه آن خواهد آمد)؛ چنان كه در سوره اعراف به آن تصريح شده ،
مى فرمايد: جسدى بود كه بانگ مخصوص گاو از آن برمى خاست ؛ عجلا جسداله خوار؛
چون خائر (مثل صاهل )
فصل منطقى گاو است . سامرى چنين جسدى را كه داراى خُواربود ساخت و به
بنى اسرائيل گفت : همان طور كه خدا، معاذاللّه ، در شجر
حلول كرد و با موسى سخن گفت ، اكنون در اين گوساله
حلول كرده ، با شما تكلّم مى كند. اين خداى موسى و خداى شماست ؛ هذا الهكم و اله
موسى .
|