خاتمه
مهمترين نتايج بحث
اولا: بررسى تاريخ و ويژگيهاى كتابت عربى چه در قالب رسم عثمانى و چه در هر سند ديگر، بايد در محدوده ارتباط كتابت عربى با كتابتهاى ديگر انجام گيرد و آن مجموعه كتابتهاى سامى است. كتابت عربى طبق نظريه برگزيده از كتابت نبطى تحول يافته است كه خود آن نيز از شاخه هاى كتابت آرامى است و به همين جهت كتابت عربى بسيارى از ويژگيهاى سامى را در نشان دادن صامتها و حركتها در بر گرفته و فهم اين ويژگيها جز در محدوده اين ارتباط امكان پذير نيست.
ثانيا: قصور كتابتهاى هجايى در نشان دادن دقيق تلفظ به هر نحو كه باشد، يك امر طبيعى از ويژگيهاى عمومى كتابت است چون نگارش نمى تواند همراه با تلفظ حركت كند و لذا كتابت، مظاهر بسيارى از بازمانده هاى تلفظ قديم را حفظ مى كند و در عين حال ممكن است از نشان دادن تلفظ جديد قاصر باشد.
و از اينجاست كه اين ادعا كه «اصل در كتابت، مطابقت خط با تلفظ است» خطاى بزرگى است كه بسيارى از پژوهشگران در آن افتاده اند; و اين در حالى است كه آنها درباره
بعضى از صورتهاى هجايى رسم مصحف بحث مى كنند و اين بى توجهى آنها را از فرصت بحث نيكو درباره اصل اين صورتها كه در آنها نوعى قصور احساس مى شود، محروم كرده و آنها را وادار نموده كه يا قائل به توقيف شوند و يا معتقد به غلط بودن اين صورتها باشند.
مطابق با اين انديشه در طبيعت صورتهاى هجايى كه علامتى بر آن افزوده و يا كاسته مى شود يا مطابق با تلفظ نوشته نمى شود، مى توان در اين بحث اصول زيادى را در اين صورتها كشف كرد و تفسيرى كه به واقعيت نزديكتر است ارائه داد، بخصوص درباره علامتهاى حركات بلند (الف، واو، ياء) و آنچه به همزه مربوط است و مانند آنها.
ثالثا: انگيزه هاى كاستى در بعضى از صورتهاى هجايى در نشان دادن دقيق تلفظ، دو چيز است:
اول: كتابت همواره به حفظ صورتهاى هجايى كه نشانگر تلفظ قديم است، ميل دارد. بنابراين، كتابت با تطور لغت همراهى نمى كند و لذا گاهى علامتهايى قديمى مى بينيم كه نشان دهنده صداهاى جديدى است; و اين عامل مثالهاى بسيارى از هجاى كلمات در رسم عثمانى و كتابت عربى را هم در صوامت و هم در حركتها تفسير مى كند.
دوم: غالبا هجاى كلمات عربى حروف كلمه را در حال ابتدا و در حال وقف نشان مى دهد; ولى كلمات بسيارى وجود دارد كه مطابق با تلفظ آنها در حال درج در كلام، نوشته مى شود و شك نيست كه حروف لفظ در سلسله گفتارى پيوسته احيانا دچار تغيير بسيارى مى شود; مانند انتقال مخرج يا تغيير حالت يا كوتاه شدن طول صدا، و گاهى هم در هجاى كلمه، كار بر عكس مى شود و اين در صورتى است كه كلمه مطابق با تلفظ آن در درج كلام نوشته شود، همان كارى كه كاتبان مصاحف عثمانى در بعضى از موارد چنين كرده اند; و اين عامل بسيارى از مثالهاى حذف علامتهاى حركات بلند و تغيير علامتهاى بعضى از حروف صامت و بعضى از مثالهاى هجاى همزه و قسمتى از مثالهاى مربوط به هجاى كلمات وصل شده را براى ما تفسير مى كند.
رابعا: براى تكميل رسم عثمانى، دانشمندان پيشين از ميان سه روش ممكن تنها يك روش پيش رو داشتند و آن، روش استفاده از علامتهاى خارجى است كه كتابت عربى توانست به وسيله آن براى هر يك از حرفها يك علامت نوشتارى قرار بدهد; زيرا
روشهاى ديگر باعث شكسته شدن شكل هجايى كلمات مى شد و راه براى تحريف متن قرآن باز مى شد، بخصوص پس از آنكه موافقت با خط مصحف، يكى از شرايط پذيرش قرائت صحيح شناخته شد و علماى پيشين با اين روش توانستند علامتهايى را كه مشابه بودند، از همديگر تمييز بدهند و حركتهاى كوتاه را مشخص كنند و بعضى از حالات تلفظ را نشان بدهند بدون اينكه به هجاى كلمات دست بزنند. بنابراين، روش استفاده از علامتهاى خارجى تنها روش حفظ اصل و تكميل كاستيها بود.
خامساً: طبيعت رسم عثمانى تأثيرى در تعدد وجوه قرائت نداشت و رسم مصحف وسيله اى براى حفظ قرائتهاى ثابت شده، بود; زيرا اين وجوه مختلف بيش از يك سبب و يك مصدر نداشت و آن دريافت از شخص پيامبر (ص) بود; و هر كس گمان كرده كه رسم مصحف باعث پيدايش بعضى از قرائتهايى شده كه علماى قرائت آنها را نقل مى كنند، به خطا رفته و يا از تاريخ قرآن و قرائتها و حكمت اين وجوه اطلاعى نداشته و يا گمراه و غرض ورز بوده و از هواى نفس پيروى مى كرده و آنچه از حماد راويه و يا كسان ديگر كه ربطى به نقل قرآن ندارند، روايت شده و آنها در حال قرائت مصحف بعضى از حروف آن را تصحيف مى كردند، نمى تواند دليلى بر ادعاى مزبور باشد.
سادساً: هجاى كلمات در كتابت امروز ما با آنچه در رسم مصحف آمده تفاوتى ندارد; جز اينكه ما در تمام موارد، فتحه بلند را مى آوريم. البته در چند كلمه محدود، همان صورتهاى هجايى قديمى باقى مانده است. همچنين ما در كتابت خود سعى مى كنيم كه كلمات را به طور يكسان مطابق اين قاعده بنويسيم كه اصل، نوشتن كلمه با حروف هجايى آن در حالت ابتدا و وقف است و اين تنها باعث تغيير هجاى بعضى از كلمات شد و اين در كلماتى بود كه در رسم عثمانى بيش از يك قاعده داشت و اين يك تغيير محدود بود.
آخرين مطلب اينكه رسم مصحف، اثر بسيارى در رسيدن كتابت عربى به اين مرتبه از دقت در نشان دادن حروف لغت داشته است و اگر تلاشهاى دانشمندان پيشين رسم علوم عربى نبود، كتابت عربى به اين پايه نمى رسيد; به گونه اى كه بسيارى از كتابتهاى دنيا در نشان دادن حروف منطوق خود به آن نظر دارند. همان طور كه قرآن كريم در زندگى عربها تأثير عميقى گذاشت، همان طور در لغت و كتابت آنها نيز تأثير مشابهى داشت و زمينه را
فراهم كرد كه لغت و كتابت عربى، جهانى باشد و هر مسلمانى به آن افتخار كند.
پس از بيان نتايج بحث، در اين فرصت كوتاه، ناچار هستم بر مطلبى كه دانشمندان گذشته و حال بر آن اجماع كرده اند، تأكيد كنم و آن وجوب محافظت بر رسم مصاحف عثمانى در نسخه بردارى و چاپ مصاحف است، نه از آن جهت كه اين رسم توقيفى است، چون توقيفى بودن آن تا آنجا كه من مى دانم ثابت نشده است و شواهد گواهى مى دهد كه صحابه قرآن را مطابق با كتابت زمان خود كه در تمام امور زندگى خود به كار مى بردند، نوشته اند، بلكه از آن جهت كه:
اولاً: قرآن يك اثر پاك در دستهايى پاك است و خواننده قرآن از لابلاى آن گرمى نفسهاى صحابه را حس مى كند و مى بيند كه آنها قرآن كريم را در چهارده قرن پيش براى اولين بار در مصاحف مى نويسند.
ثانياً: رسم عثمانى يكى از شرايط سه گانه اى است كه در هر قرائتى بايد محقق شود تا آن قرائت صحيح شناخته شود و خواندن با آن جايز باشد. اگر ما هجاى بعضى از كلمات رسم را تغيير بدهيم، ركن مهمى از اركان قرائت صحيح از بين مى رود و اين به اخلال يا تضييع قرائت منجر مى شود و محافظت بر هجاى كلمات به آن صورت كه در مصاحف عثمانى آمده، مانع از ضبط مصاحف، مطابق با هر يك از قرائتهاى صحيح نيست; همان گونه كه در مصاحف چاپ شده در مصر كه به روايت حفص ياورش چاپ شده است، مى بينيم.
ثالثاً: علاوه بر اينها گاهى رسم مصحف بر يك سلسله معانى دقيقى در زمينه بررسى لغت و كتابت و قرائت دلالت مى كند; و اگر چنين باشد كه هر وقت روش كتابت كلمات در دست كاتبان تغيير يافت، رسم مصحف هم تغيير پيدا كند، از پژوهشگران معانى بسيارى فوت مى شود كه مى توانستند آنها را از صورتهاى هجايى كلمات در رسم مصحف، استفاده كنند; مثلا رسم كلمه (العلماء) در سوره فاطر (35/28) (انما يخشى الله من عباده العلمؤا) با واو به جاى الف، دلالت دارد كه صحابه وقتى اين را مى نوشتند آن را با ضمه قرائت مى كردند. همچنين نوشتن همزه در رسم عثمانى، به طور كلى بر قرائت به روش تسهيل دلالت دارد و موارد ديگرى از پديده هاى نوشتارى.
البته منظور اين نيست كه در تحقيق الفاظ تلاوت تنها رسم عثمانى مورد اعتماد است; ولى با وجود اين، رسم مصحف اين توانايى را دارد كه از ميان قرائتهاى روايت شده موافق با رسم، قرائت معينى را مشخص كند و نشان دهد كه كاتبان مصحف وقتى كلمه معينى را مى نوشتند آن قرائت را اراده كرده بودند.
سخن آخر اينكه رسم مصحف به صورتى كه امروز در مصاحف مى بينيم به گونه اى است كه هر كس قرائت و كتابت را تا حدّ مناسبى خوانده باشد، مى تواند آن را بخواند و دچار اشتباه نشود، با اينكه در قرائت چيزى بيشتر از متحرك يا ساكن بودن حرف وجود دارد كه كتابت آن را نمى رساند و بايد قاريان آن را ضبط كنند و با همه اينها رسم عثمانى با كتابت ما چه در هجاى كلمات و چه در علامتهاى حركات، اختلافى ندارد جز در چند كلمه شناخته شده كه در هجاى آن حرفى زايد يا ناقص شده است و دانشمندان رسم و ضبط، اين موارد را با علامتهايى مشخص نموده اند و كسى كه آنها را بشناسد گمراه نمى شود. من معتقد نيستم كسى كه بدرستى اراده كند كلام پروردگار جهانيان را قرائت كند، دشواريهايى در رسم مصحف كه در دست مردم است پيدا نمايد. آن هم پس از تلاشهاى فراوانى كه علماى پيشين در خدمت به متن قرآن كريم به عمل آورده اند.
و شايد رسيدن بحث به اين مرحله به من اجازه بدهد كه دو پيشنهاد مطرح سازم كه اميدوارم در انجام گرفتن آنها فايده اى داشته باشد.
اول: در بررسى املاى عربى كه امروز ما با آن مى نويسيم در جهت رابطه آن با رسم مصحف، تجديد نظر شود چون اين املاء در مرحله اى پس از رسم عثمانى است. اين بررسى ما را قادر مى كند كه پديده هاى هجايى مصحف را بهتر بفهميم; به اضافه اينكه اين فرصت را مى دهد كه تاريخى را كه به واقعيت كتابت عرب نزديكتر است بنويسيم.
دوم: اهميت دادن به مصحفهاى خطى و كتابهاى قديمى و سندهاى خطى با تمام شكلهاى آن و در تمام زمانها. اين كار علاوه بر اهميّت علمى كه دارد، روش رسم كلمات را نشان مى دهد و يك ماده حقيقى است كه مى توان از لابلاى آن مراحل تطوّر صورتهاى هجايى كلمات را به دست آورد و تاريخ كتابت عربى را تدوين كرد و شايد بارزترين مظاهر اين اهتمام، اين باشد كه پژوهشگران از آنها آگاهى يابند و آنها را بخوانند; چه اين
كار از طريق عكسبردارى از آنها باشد و يا از هر طريق ديگرى انجام بگيرد.
و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين