ربنا آتنا من لدنك رحمة
و هيّئ لنا من امرنا رشدا




رسم الخطّ مصحف




تأليف : غانم قدورى الحمد

ترجمه: يعقوب جعفرى



صفحه 9


 

مقدمه

نگارش، همواره مهمترين وسيله، براى ضبط انديشه ها و انتقال معارف و اخبار است و در عين حال، از لحاظ لغوى در بسيارى از مواقع جهت نشان دادن صداهاى كلمات، به تكامل نيازمند است از اين جهت كاستى هايى دارد كه يكى از آنها، وجود علامتهايى است كه نوشته مى شود، ولى خوانده نمى شود و يكى ديگر از آنها، وجود علامتهايى است كه نوشته مى شود ولى صدايى غير از آنچه كه براى آن تعيين شده، مى دهد و يكى ديگر از آنها صداهايى است كه در مقام سخن گفتن وجود دارند، ولى در كتابت علامتى براى آنها نيست. نگارشهاى شناخته شده در زبانهاى مختلف، از لحاظ كمى يا زيادى اين سه نوع كاستى، با يكديگر فرق دارند.
هجاى كلمات در مصحف كريم، تقريباً با نطق مطابقت تمام دارد جز در مواردى كه به نظر مى رسد علامتهاى حركتهاى بلند (الف، واو وياء) حذف شده است از باب مثال در كلماتى مانند: «العلمين، يلون، البنين، ايه، يدع، يأت» يا زايد بودن بعضى از اين علامتها، به ويژه در كلمات مهموز مانند: «بأييد، اولئك، مائة، نبأى، لقاىء، لاأذبحنّه»، و يا زايد بودن الف بعد از واو آخر، در كلماتى مانند: (ملاقوا، يعفوا...) و يا آنچه كه به نظر مى رسد بعضى

صفحه 10


از صداها، با علامتهاى مخصوص به خود آنها نوشته نشده، مانند: نوشتن فتحه بلند، با علامت واو و ياء در كلماتى مانند: «الصلوة، الزكوة، رمى، يسعى، الذكرى،» و آنچه كه شبيه اين حالات است و كتابت آنها با نطق به آنها، مختصر تفاوتى دارد.
چيزى كه در هجاى كلمات مصحف، جلب توجه مى كند، افزودن علامتهايى است كه بالا يا پايين حرف قرار داده شده بعضى كه از آنها براى تشخيص حروف مشابه، بعضى براى نشان دادن حركتهاى كوتاه و بعضى ديگر براى بيان برخى از حالات گفتارى است. اين صورتهاى هجايى و اين علامتهاى نگارشى، انديشه هاى علما و محققان را در گذشته و حال به كار انداخته، تا اساس اين صورتها را كشف كنند و تاريخ آنها را به دست آورند.
هنگامى كه به اين مرحله از فعاليتهاى تحقيقى خود رسيدم، استادم دكتر عبدالصبور شاهين، به من پيشنهاد كرد كه موضوع «رسم المصحف» را از لحاظ لغوى و تاريخى، مورد تحقيق قرار دهم، تا به درجه ماجستيرى (فوق ليسانس) برسم. اين تحقيق شامل روش نگارش كلمات، عدد رمزها و علامتهاى تشكيل دهنده هجاى كلمات و ميزان فراگيرى اين رمزها و علامتهاى مكتوب، در نشان دادن صداهاى منطوق را شامل مى شود و اينها همه در صلاحيت لغت شناسان است. اين تحقيق شامل شكل حرف و زيبايى خط نمى شود كه اينها در صلاحيت خطاطان و مورخان خط است.
شايد بتوان گفت كه اين تحقيق، نخستين اثر تحقيقى است كه رسم مصحف و كتابت عربى را از لحاظ لغوى، مورد بحث قرار مى دهد، زيرا تحقيقاتى كه در اين موضوع در گذشته و حال انجام گرفته، رسم مصحف و كتابت عربى را از لحاظ هاى ديگرى بررسى كرده و از طبيعت كتابت كه بر پايه هاى صوتى محض، استوار است بكلى بيگانه است. شك نيست كه كتابهاى قديمى كه درباره رسم مصحف نوشته شده، در اين صدد نبوده اند كه ظواهر رسم عثمانى را تفسير كنند، بلكه آن كتابها به طور دقيق و با امانت بسيار كه انسان را دچار حيرت و اعجاب مى كند، تنها روش رسم كلمات را در مصحف عثمانى توصيف مى كنند كه اگر اين توصيف نبود، بسيارى از تفاصيل مربوط به تاريخ كتابت عربى از بين مى رفت و اگر در اين كتابها، يا كتابهاى دانشمندان علوم عربى، علتهايى براى بعضى از اين ظواهر ديده مى شود، آنها هم نظرات جزيى است و جز چند مثال محدود را در بر نمى گيرد

صفحه 11


و تفسير عام و گسترده اى براى ظواهر رسم به دست نمى دهد گذشته از اينكه همين بحثها نيز، احياناً به شناخت درست اين ظواهر نيازمند است، ظواهرى كه تحقيقات جديد، در نگارشهاى قديمى، بسيارى از اسرار آن را كشف كرده است.
شايد مشهورترين تحقيق، در تفسير ظواهر رسم كه به صورت محدودى در گذشته صورت گرفته است مربوط به ابوالعباس احمد مراكشى، معروف به ابن البناء (721 ق) باشد كه در كتاب خود، به نام «عنوان الدليل فى مرسوم التنزيل» انجام داده است. البته اساس اين كار، تفسير ظواهر رسم بر مبناى اختلاف معانى كلمات، مطابق سياق عبارت و با روش صوفيانه و باطنى گرايانه است و هرگز به لغت و طبيعت نگارش عربى، نپرداخته است. شك نيست كه صحابه، هنگامى كه قرآن را در مصحف عثمانى كتابت مى كردند، چيزى از اين معانى كه ابوالعباس مراكشى ذكر كرده، به ذهنشان خطور نمى كرد. آنها مطابق عادتى كه در نظام كتابت داشتند مى نوشتند.
اين روش ابوالعباس، در كسانى كه پس از وى به بررسى ظواهر رسم پرداختند، تا زمان حاضر تأثير داشته است.
استاد عبدالحى حسين فرماوى مدرس دانشكده اصول دين دانشگاه الازهر، رساله اى در مورد رسم مصحف و نقطه گذارى آن در تاريخ 10/2/1975م به اين دانشكده تقديم كرد، تا به درجه دكترا نايل شود. وى ضمن آن رساله، حكم شرعى در التزام به رسم عثمانى در چاپ و نسخه بردارى مصاحف را بررسى نمود. همچنين در مبحث سوم از فصل سوم آن رساله (115ـ161) موضوع ظواهر رسم عثمانى را مورد بحث قرار داد و در بحث خود، از آنچه كه از ابوالعباس مراكشى، در مورد تفسير و تعليل ظواهر رسم روايت شده بود، فراتر نرفت.
گذشته از اين روش نادرست در بررسى موضوع، چيزى كه اين نوع بحثها را بى اعتبار مى كند، اعتماد مطلق به اسناد مخطوط است كه به روايات دانشمندان پيشين، روح تازه اى مى دهد.
براى همين است كه دنبال كردن اين بحث، بايد براساس يافتن راهى براى بررسى درست اين مذاهب وآراء در تفسير ظواهر رسم باشد وسعى شود كه از آراى درست

صفحه 12


استفاده گردد واز آراى نادرست دورى گزينيم و اين وظيفه اى بس دشوار است. در كنار اين بررسيها بايد تاريخى نگاشت كه به واقعيت نزديكتر باشد و در آن تاريخ استعمال علامتهاى نوشتارى، در تكميل رسم الخط عثمانى، بررسى گردد، همان علامتهايى كه بسيارى از آنها را هم اكنون نيز، در نوشته هاى خود، مورد استفاده قرار مى دهيم.
و اما مصادر و منابعى كه در اين بحث، به كار مى آيد و در بررسى اين موضوع به ما كمك مى كند، بسيار است و به شاخه هاى گوناگونى از علوم قرآنى، لغت عربى و تاريخ مربوط مى شود. البته كتابهايى كه درباره رسم الخط نوشته شده، منبع اصلى براى توصيف هجاى كلمات در مصاحف عثمانى است كه شايد در رأس آنها، كتابهاى امام ابوعمرو عثمان بن سعيد دانى (متوفى 444 ق)، به ويژه دو كتاب او به نامهاى «المقنع» و «المحكم» باشد كه اوّلى در بررسى ظواهر هجايى و دومى در بيان تاريخ علامتهاى نوشتارى است. ضمن اينكه اهميت مصاحف خطى قديمى كه ما به دست آورده ايم و يا مجموعه هاى خطى تصويرى كه نمونه هايى از مخطوطات مربوط به زمانهاى گوناگون را در برگرفته، ازاين منابع كمتر نيست.
همچنين در اين بحث، از كتابهاى تفسير، قرائت و حديث در كنار كتابهاى لغت، نحو، معاجم، املاء، تاريخ و طبقات استفاده كرده ايم و نيز، از كتابها و بحثهاى جديد، در موضوع لغت و كتابت عربى و بررسيهاى مربوط به آواشناسى، در قرائت قرآن استفاده نموده ايم و از برخى از منابع خارجى نيز، كه درباره تاريخ و پديده كتابت به صورت عام و كتابت عربى به شكل خاص نوشته شده، بهره جسته ايم.
شايد مهمترين مشكل بحث اين باشد كه بعضى از جوانب آن به گونه اى است كه بررسى همه جانبه آن، از عهده يك فرد بيرون است اما اگر چيزى تمامى آن، قابل دسترسى نباشد نبايد بكلى رها شود. بسيارى از مصادر بحث، مخطوط است و بررسى كامل نصوص كار آسانى نيست، از اينها گذشته قرائت قرآنهاى خطى قديمى كه تعداد آنها زياد و در كتابخانه هاى دنيا پراكنده است، آن هم به صورت دقيق، بسيار مشكل وحتى محال مى نمايد. به خاطر همين بود كه مابه قرائت مصحفهايى كه در «دارالكتب المصريه» موجود بود اكتفا كرديم. درست است كه مثالهايى كه از اين مصحف ها نقل كرديم بسيار

صفحه 13


مفيد است، اما قرائت مصاحف ديگر در بررسى موضوع، بسيار سودمند خواهد بود.
شايد يكى از نمونه هاى قصور من كه نمى توان ناديده گرفت اين باشد كه بر بسيارى از نمونه هاى خطى كه تنها عكس آنها را در اختيار داشتم، اعتماد كردم و اين به سبب عدم امكان دسترسى، به نسخه هاى اصل بود. در اين نمونه ها هر چند هم دقت لازم به عمل آيد، باز جهت بيان رنگهايى كه در نوشتن آنها به كار رفته، كافى نخواهد بود و اين مطلب، مشكل فهم علامتها و دلالت نقطه ها را بيشتر خواهد كرد.
همچنين اين بحثها، نخواهد توانست، رنگهاى مختلفى را كه در قرنهاى پيشين، در مصحف ها به كار رفته، تعيين كند. گذشته از اينكه وسايل نگارش امروزى، قادر نيست كه بعضى از صورتهاى نوشتارى كه به زودى شكل دقيق آنها را تا حد امكان، ارائه خواهيم كرد، منتقل كند. ما در پايان بحث، نمونه هاى تصويرى بعضى از متون خطى را كه به آنها اعتماد كرده ايم خواهيم آورد.
در نخستين مراحل بررسى اين موضوع، متوجه شدم روشى كه بايد در پيگيرى بحث، به كار گرفته شود، مى بايست از طبيعت لغت و كتابت اتخاذ گردد.
اين روش، بايد براساس تتبع نشانه هاى هجاى كلمات در قديمى ترين شكل آن باشد و اين امر، مورد دقت قرار مى گيرد كه چگونه علامتهاى هجايى از نشان دادن دقيق تلفظ كلمه قاصر است و اساساً كتابت كمتر از نطق دچار تغيير و تحول شده است و گاهى تلفظ كلمه اى تغيير يافته، بدون اينكه كتابت آن تغيير پيدا كند.
بر اساس اين روش لغوى و تاريخى، موضوع را در شش فصل بررسى كرده ام:
فصل اوّل را فصلى مقدماتى قرار داده ام ودر آن تاريخ كتابت عربى و ويژگيهاى آن را از مرحله رسم الخط عثمانى، مورد بحث قرار داده ام و در كنار آن پايه هايى كه كتابت عربى بر آن استوار است بيان شده است.
در فصل دوم، تاريخ كتابت قرآن كريم در زمان حيات پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و جمع آورى آن در عهد خلافت ابوبكر ونسخه بردارى مصاحف در خلافت عثمان را بررسى كرده و بعضى از قضاياى مربوط به آن را آورده ام.
در فصل سوم، دو موضوع را مورد بحث قرار داده ام: نخست مصادر نشانه هاى هجايى

صفحه 14


رسم الخط عثمانى، دوم بيان موضع علماى سلف درباره دو موضوع: اوّل، التزام آنها به رسم الخط عثمانى در كتابت مصاحف، دوم، موضع آنها در تفسير نشانه هاى هجايى كه در رسم الخط عثمانى وجود دارد.
در فصل چهارم، رسم الخط عثمانى را از تمام جوانب آن، به صورت يك بحث لغوى تحليلى، بررسى كرده ام. اين بحث شامل بررسى نگارش يك حرف و يك كلمه است، از اين رو نخست علامتهاى حروف صامت را بررسى كرده، آنگاه به علامتهاى حركتها، پرداخته و علامت همزه را به صورت مستقلى بحث كرده ام، زيرا بيان اين حرف، مشكلاتى داشت كه بحث و بررسى بيشترى را طلب مى كرد.
همچنين كتابت عربى را، در سطح كلمه، بحث كرده و معناى آن را از لحاظ كتابت، بيان داشته ام و نيز، آنچه كه مربوط به مسأله است مانند فصل يا وصل كلمات معينى كه در رسم الخط عثمانى آمده و عواملى را كه در پيدايش آن دخالت داشته است، بيان نموده ام.
روايات و مصاحف خطى قديم و نقشهايى كه به عصر جاهلى و نيمه اوّل قرن اوّل هجرى مربوط مى شود، براين مطلب تاكيد دارند كه كتابت عربى، از هر نوع علامتى كه نشان دهنده حركتهاى كوتاه و يا تشخيص حروفى است كه شبيه يكديگرند، خالى بوده و رسم الخط عثمانى هم، بر همين سياق بوده است; از اين رو فصل پنجم را به كوششهاى دانشمندان رسم و علوم عربى در تكميل رسم الخط عثمانى با نهادن علامتهاى خارجى، اختصاص داده ام. آنان طى مراحل متعددى، دست به اين كار زده اند تا به سطحى رسيده است كه ما امروز، در قرآنها مى بينيم و در كتابت مورد استفاده قرار مى دهيم.
در فصل ششم، رابطه ميان اداى كلمه و رسم آن را بررسى كرده و روشن ساخته ام كه چگونه موافقت رسم، يكى از شرايط قرائت صحيح است. همچنين شرايطى را كه اقتضا مى كند مخالفت الفاظى كه تلاوت آنها به وسيله نقل ثابت شده با رسم الخط جايز باشد، بيان كرده ام. البته اين از چيزهايى است كه به طبيعت كتابت باز مى گردد و روشن مى كند كه كتابت، از اينكه نماينده دقيق نطق باشد قاصر است و اين نيز، به طبيعت رسم الخط عثمانى مربوط مى شود.
در نهايت به نظرم رسيد كه بررسى رسم الخط مصحف را، با بحث ديگرى همراه كنم

صفحه 15


كه طى آن رابطه، ميان رسم الخط مصحف و رسم الخط اسلامى را كه مردم از قرن اوّل تاكنون در غير مصحف از آن استفاده مى كنند و ما اينك مطابق آن مى نويسيم، بيان كنم و روشن سازم كه آيا اين املا چيزى غير از رسم مصحف است؟ و مقدار تأثيرى كه اين دو در يكديگر داشته اند تا چه حد بوده است؟ با ملاحظه اين نكته كه من قواعد املا را به تفصيل نياورده ام، زيرا كه اين مهم به عهده كتابهايى است كه در قديم و جديد، در اين موضوع نگاشته شده است و تنها به ذكر چند مثال پرداخته ام كه هدف مرا از مطرح كردن رابطه ميان دو نوع رسم الخط روشن مى سازد.
نكته اى كه بايد در اينجابه آن اشاره كنم اين است كه آنچه در اين بحث، مطرح شده و مطالب جديدى كه درتفسير ظواهر رسم مصحف و بيان تاريخ آن ارائه كرده ام، همانا نتيجه و چكيده گزارشها و اطلاعات و اسناد خطى است كه در زمان معينى، در اختيار من بوده است و آن نتيجه اى است كه اميدوارم در بيشتر موارد، درست باشد، ولى در عين حال آخرين تحقيق در اين موضوع نيست، بلكه به خواست خدا آغاز يك روش صحيح، در بررسى رسم مصحف و تاريخ آن است كه از تمام آنچه كه براى رسيدن به فهم درست ظواهر رسم و تاريخ آن كمك مى كند، استفاده شده است.
البته اميدوارم كه چنين باشد و از اين جهت من خود را از پيش مديون كسانى مى دانم كه انديشه اى را در اين بحث تصحيح كرده و يا مشكلى را حل نموده اند، زيرا كه مسأله مربوط به كتاب خداوند عزيز است كه: «لايأتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه» و اگر اين روش، در تمام بحثها مطلوب باشد، مسلماً در بحثى كه مربوط به قرآن است سزاوارتراست.
در پايان روى به سوى خداوند سبحان مى آورم و از او مى خواهم كه اين بحث را مفيد قرار بدهد و به هر كس كه در تهيه آن به من كمكى كرده است پاداش نيك در دنيا و آخرت عنايت فرمايد.
«ربنا لاتوأخذنا ان نسينا او اخطأنا ربّنا ولا تحمل علينا اصراً كما حملته على الذين من قبلنا ربنا ولا تحمّلنا ما لا طاقة لنا به واعف عنا واغفرلنا وارحمنا انت مولانا فانصرنا على القوم الكافرين».

 

غانم قدورى الحمد
قاهره
11 جمادى الاولى 1396