مقدمه مؤلف 3>
دشوارترين كارها, براى يك نويسنده محقق در زمينه هاى اسلامى , اين است كه بايد در ابتدا,جهت
حركت خود را مشخص سازد, و همچنين دشوار است كه از گذشتگان , ميراث بزرگى را به دست
آورد كـه بـتـوانـد تـمـام آن را در خـدمـت نـص قـرآن بـه كـارگـيرد, چرا كه بخش عمده اين
ميراثهاى علمى به صورت خطى و چاپ نشده در لابلاى كتابخانه هاى جهان پراكنده است و حتى
آثـارچـاپ شـده نيز كه وجود داشته , بر اثر گذشت زمان از كتابفروشيها و كتابخانه ها, خارج و از
آثارخطى هم , كمتر باقى مانده اند.
پـس از تـعـيـيـن جـهـت حـركـت , بـر محقق لازم است كه در آغاز تحقيق به چند موضوع مهم
بپردازد,زيرا پژوهش اسلامى بسان كشتزار دست نخورده و گسترده اى است كه هر كس واردش
شود, بايدبه كاوش و ريشه يابى بپردازد و در حد توان خويش , نخستين منابع آن را بجويد.
در ايـن جـا, خـواهـيد يافت كه پژوهش اسلامى شاخه هايى آنچنان فراوان و گوناگون دارد, كه
تـمـام فنون فرهنگ عربى قديم و جديد را به موازات فرهنگ و تمدنهاى بيگانه در بر مى گيرد, و
ازلابـلاى ايـن فـرهـنـگ مـى تـوان بـه تـحـقـيقات شرق شناسان دست يافت و به شيوه ها و نيز
اهداف پيچيده آنها و اين كه چه كسى از ايشان , پيرو هواى نفس و چه كسى بى طرف بوده , پى برد.
اكـنـون بـا تـوجـه بـه مـيـراثهاى علمى عظيم و مفيد و پر بركت گذشتگان , لازم است , قدم به
قـدم روش آنـان را دنـبـال كـنـيـم , و در حـفـظ اين ميراث بكوشيم و آن را درك كنيم و تنها به
ابرازاحساسات عاطفى خويش اكتفا نكنيم .
از ايـن رو, اين جانب , با توجه به احسات عميق و درك مفيد, به سراغ نخستين منابع تحقيق اسلام
رفتم و از اين منابع دريافتم كه چگونه پيشينيان ما براى درك نص قرآن تلاش كردند.
نـخـسـتـين بررسى من به صورت گذرا, درباره زندگانى حضرت محمد(ص ), امين وحى الهى
ويـاران بـرگـزيـده او بود كه چگونه آنان , ميان تلاوت قرآن و فهم آن , ارتباط بر قرار كردند, و با
تـمـام احـساس در نصوص قرآن , تمام انديشه ها و خردهاى خود را به كار گرفتند و با رفتار خود,
تعاليم عاليه آن را براى زندگى بشر, ترجمه كردند.
دوران رسـول خدا(ص ) سپرى مى شود, عصر ديگر و نسل ديگرى فرا مى رسد, شخصى در اين دور
كـه از خـويـشـان رسول اكرم است به نام عبداللّه عباس , براى برآوردن حوايج مردم زمان خويش ,
پـيشقدم مى شود و به منظور روشن ساختن حقايق قرآن روش تفسيرى خود را پى مى ريزد كه در
ايـن راسـتا درخت تنومند و پر بركت حديث را مورد توجه قرار مى دهد, زيرا در آن دوران , حديث ,
جامع تمام ميوه هاى باغ معرفت اسلام بود.
ابـن عـبـاس , آنـچـه از آگـاهيها كه براى يك مفسر, لازم است از خود بروز داد, و حدودى را كه
نبايد,مفسر, از آن تجاوز كنند, ترسيم كرد و راههايى را بايد در تفسير قرآن به پيمايد, بگشود.
با توجه به اين كه وى , در علم تفسير, سمت پدرى دارد, بسيارى از امور كه حتى روحش از آن خبر
نـدارد به او مى دهند, در حالى كه لازم است , وقتى كه روش او را بررسى مى كنيم از افزون چيزى
بر انديشه هاى وى دورى جوييم .
براى تاريخ نگار كه نمى تواند روش تفسيرى ابن عباس را درك كند, شايسته است كه او را درعرصه
مطالعات اسلامى داراى ارزشى بزرگ بداند.
زيرا وى ميراث رسول خدا(ص ) و اصحاب او را بخوبى
دريافت كرد و در حدود اين ميراث به تفسير نص قرآن پرداخت و علاوه بر اين آگاهيها, از مواهب و
اسـتعدادهاى ذاتى خود نيز بهره گرفت و به منظور تكميل روش تفسيرى خود از تمام علومى كه
در عصر او متداول بود استفاده كرد: عصر فتوحات اسلامى , عصر آميزش نژادها و فرهنگها و تماس
تـمـدنها و برخورد انديشه ها و عقيده ها و بالاخره جنگ با تمام سلاحها, اعتراز سلاح مادى از قبيل
شمشير يا سلاح معنوى و فرهنگى است .
مـا, كـارى بـه زور و شـمـشـيـر نـداريم , لكن در قرن دوم , متوجه مى شويم كه تخصص علمى با
تـلاش فـراوان بـه نص قرآن گرفته مى شود, از اين رو, مردى مانند مالك بن انس قيام مى كند و
تمام احاديث فقهى را از ميراث احاديث جدا مى سازد و آن را به ابواب مختلف تقسيم مى كند.
ديـگرى مانند ابن اسحاق سيره پيامبر(ص ) و نيز شان نزولهاى قرآن و حوادث اسلامى را ازنصوص
حديثى جدا مى سازد.
امـا زبـان شـنـاسـان , شـعـرهاى عربى و كلمات و تعبيرات گوناگون را جمع مى كنند تا با تمام
اينهانص قرآن را تفسير كنند و همچنين زبان شناسان , لغات قرآن و روشهاى گوناگون بيان آن
را بـرلـغـت عرب و متون ادبى آن عرضه مى دارند و در حالى كه به نشانه هاى بيان عربى و معانى
لـفـظقـرآنى اشاره مى كنند, آن را با آنچه مثل آن نزد عرب شناخته شده است مقايسه مى كنند و
برخى از اين لغويها اصرار دارند كه تفسير قرآن خود را با آنچه از تفسير گذشتگان رسيده , ضميمه
كـنـنـد وآنـچه را با اجتهاد خود در زبان شناسى قرآن به دست آورده نيز بر آن بيفزايند و قسمت
عمده اين عمل نزد زجاج : لغت شناس بصرى مشاهده مى شود.
آنـچـه گـذشـت شـيـوه گـروهـى از زبـان شـناسان بود, اما روش گروه ديگر, تلاشى است كه
ابوعبيده ,لغت شناس بصرى انجام داده است , زيرا او تمام كوشش خود را در پاره عربى بودن قرآن
بـه كـاربـرده اسـت كه ثابت كند: لفظ قرآن از لحاظ ساختار و معنا, و نيز از نظر سبك بيان عربى
اسـت و بـه ايـن طريق , اين لغت شناس , پيوسته ميان اسلوب قرآن و شيوه عربى مقايسه مى كرد تا
سرانجام به عربى بودن قرآن برسد.
ابوعبيده با واكنش سختى از سوى مخالفان روبرو شد, زيرا اولا:
بـراى انـديشه گذشتگان زمينه اى باقى نگذاشت , ثانيا در تفسير نص قرآن , تنها لغت را داور قرار
دادو اضافه بر ابعاد ديگر شخصيت وى نظرياتى را بر ضد او بر انگيخت .
حاصل سخن آن كه : مكتب زبان شناسى او با هر دو طريقه اش , اسلوبى بود براى بيان عربيت قرآن ...
.
پـس از فـتـوحـات اسـلامـى و جـنـگ بـا شـمـشـير, آن گاه جنگ عقيدتى موجب ايجاد خرده
گـيـريـهـا,اشـكـال تراشيها و شك و ترديدها در قرآن شد و طرفداران و قهرمانان اين جنگ هم
متكلمان مسلمان بودند.
مـن بـه مـنـظـور آشـكـار سـاختن كوشش اين گروه (متكلمان ) و آشنايى به تمام روشهايى كه
بـراى تـوضـيـح نـص قـرآن و حـديـث بـه كـار مـى رفت دست به كار شدم و در تمام اين امور به
انديشه هاى كلامى دانشمند بزرگ , يعنى جاحظ معتزلى پناه بردم .
در اين جا, جمع ميان شناسايى روش متكلمان در فهم نص قرآن و روش آنها در فهم حديث ,تحقق
نـمـى يـابد, مگر اين كه نظريات آنها را درباره تفسير نقلى كه بسيارى از آن به صورت حديث بيان
شده , مشخص كنيم .
مـا, در ايـن بـحـث بـه راه و روشى برخورد مى كنيم كه در فهميدن نص و احساس زيبايى آن در
كـنـارعـلـوم آن زمـان از فـلـسـفـه نيز استفاده مى كند و به منظور دستيابى به اين فهم و ذوق
راههاى گوناگونى از تاويل را مى پيمايد و از تمام ابزار فرهنگى بهره مى گيرد كه گاهى درست
است و گاه به بيراهه مى رود.
در ايـن دوره , يـعـنـى از آغـاز عـصـر رسـول اكـرم (ص ) و دوران ابـن عـبـاس در قـرون اول و
دوران لـغـت شـناسان در قرن دوم (به استثناى زجاج در قرن چهارم ت 311 ه) تا زمان جاحظ در
قرن سوم كه قرآن را با راى تفسير مى كرد, به دوره ابن جرير طبرى پيشواى مفسران نقلى در آغاز
قرن چهارم مى رسيم .
طبرى در آغاز كارش سعى داشت كه ميراث نقلى در تفسير قرآن را جداى از
تمام ميراثهاى حديثى گرد آورد.
او سپس به بررسى و نقد آنها پرداخت و آنچه او را در اين امر مساعدت كرد توشه اى بود كه تمام آن
را از فرهنگ زمانش گرفته بود و حركت اصلى او در چهارچوب تفسير نقلى بود و براى مناقشه در
اصالت مكتب تفسير لغوى و مكتب تفسير عقلى از مفسران نقلى استفاده مى كرد.
مـا بـر خود لازم مى دانيم كه درباره مكتبهاى زبان شناسى , عقل گرايى و نقل اقوال , تاملى بيش
ازگـذشته داشته باشيم , زيرا مجال گفتن در اين زمينه ها زياد است و بررسى جوانب بسيارى از
آنهاهمچنان نياز به كوشش و بينش دارد.
لازم اسـت بـديـن نـكـتـه اشـاره كنيم كه ما, در بررسى روش مفسران , مى كوشيم تا ميان روش
وصـاحـب روش , رابـطـه بـر قـرار كـنـيم , زيرا يقين داريم كه عمل هر شخص چنان كه اصيل و
ريـشه دارباشد نه تنها منعكس كننده تمام ابعاد شخصيت اوست .
بلكه عمل اصيل , منعكس كننده
چهره تمام عصر او مى باشد.
...
به همين طريق مى بينيم كه تفسيرهاى هر گروه از مفسران , علاوه بر گوشه هايى از شخصيت
آن گروه چهره تمدن عصر آنها را نيز منعكس مى سازد.
در بـررسـى هـر راه و روشى با كمال اشتياق تلاش مى كنيم كه مقدار درك و نهايت ذوق صاحب
آن را درباره نص قرآن روشن سازيم .
تلاش درباره فهميدن نص قرآن , چيزى جز بالا رفتن به سوى درك لطايف قرآنى نيست .
آنـچـه ضرورت بحث ايجاب مى كند اين است كه به بررسى ديدگاه زجاج در قرن چهارم كه اوج
قـلـه مـكـتـب اهـل لـغـت اسـت بـپردازيم - هر چند قسمت اعظم حيات او, به قرن سوم نسبت
داده مـى شـود - و نـيز ديدگاه سيد مرتضى (ت 436 ه) را كه بروشنى از روش مكتب مستقل در
تـفسيرسخن مى گويد مورد بررسى قرار دهم و بالاخره گفتگوى ما, در اين مورد (مكتب تعقل )
از بـاب مـقدمه براى مكتب جاحظ است , زيرا زمان بحثهاى تفسيرى كه در اين كتاب ذكر شده از
قـرن سـوم تـجـاوز نـمى كند چنان كه حتى طبرى (ت 310ه) تفسير خود را پيش از قرن سوم به
انجام رسانيد.
بنابر اين , مباحث اين كتاب , در اطراف روشهاى تفسير قرآن , تا قرن سوم هجرى , دور مى زند.
در پـايـان , ايـن مـرحـلـه اى اسـت كـه ما به كوشش پيشگامان در بررسى نص قرآن و توجه به آن
آشنامى شويم و اگر خدا كمك كند و توفيق يار باشد در مرحله ديگر اضافاتى به دنبال خواهد آمد
كـه تـا حـد وسـع و فـراهـم شـدن اسـبـاب بـه آن خواهيم پرداخت كه البته توفيقى جز از ناحيه
خداى متعال نصيب نخواهد شد.
باب اول : روش قرآنى در قرائت و تفسير 3>
قرآن روشى را براى قرائت متن و فهم معانى اش وضع كرده است و مى بينيم كه نخستين گام در
ايـن روش از ايـن سـخـن خـداى سبحان در قرآن آغاز مى شود: فاذا قرات القرآن فاستعذ باللّه من
الشيطان الرجيم , هنگامى كه قرآن مى خوانى از شر شيطان مطرود به خداپناه بر (نحل /98) پس
تـلاوت كـنـندگان آيات خدا بايد صورت شيطان و اوهام و القائات وسوسه انگيز او را از ذهن خود
دور سـازنـد و خـود را براى نشستن در محضر خداوند مهياو دل و انديشه و كوش خويش را براى
سپردن به خدا و آيات او فارغ و آماده كنند.
دومـين گام در اين روش را نيز از سخن خداى متعال به دست مى آوريم كه فرموده : وريل القرآن
ترتيلا, وقرآن را با دقت و تامل بخوان (مزمل / 4).
منظور از ترتيل در قرائت همان تامل و شمرده
خـوانـدن و آشـكار ساختن حروف و حركات است كه از باب تشبيه آن بدالثغر المرتل يعنى دندانى
مرتب و زيبا بسان پرهاى سفيد گل بابونه , اين گونه تعبيرشده است .
پيامبر(ص ) در ترتيل , نمونه
اعـلا بوده و حفصه (همسر حضرت ) گويد:رسول خدا سوره هاى قرآن را با ترتيل قرائت مى فرمود
بـه طـورى كـه هـر سـوره , طـولانـى تـراز آنچه بود به نظر مى رسيد.
انس بن مالك قرائت رسول
خدا(ص ) را چنين توصيف مى كند: پيامبر(ص ) در وقت قرائت , حروف و كلمات را به گونه خاصى
مى كشيد.
ايـن شـمرده خواندن و تامل در قرائت , جز براى حضور يافتن در متن قرآن و تفكر درمفاهيم آن و
سـيـر در راههاى مختلفش نيست .
خداى عز وجل مى فرمايد: كتاب انزلناه اليك مبارك ليك بروا
آيات وليذكر اولو الالباب , اين كتاب است پر بركت كه بر تو نازل كرده ايم تا در آيات آن تدبر كنند و
خردمندان متذكر شوند (ص /29).
افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها, آيا آنها در قرآن تدبر
نمى كنند؟ يا بر دلهايشان مهر نهاده شده است .
(محمد/24).
قرآن مشحون از آياتى است كه لزوم تدبر و تعقل مردم را در آيات الهى و پند گرفتن ازآنها را بيان
مى كند: آيات لقوم يسمعون ...
يتفكرون ...
يعقلون ...
يتذكرون ...
, روايات نيز,صحنه هاى شگفتى را از
چـگـونگى اين تدبر نزد رسول خدا(ص ) و صحابه , براى ما به تصوير كشيده اند: حذيفه نقل مى كند
شـبـى بـا پـيامبر نماز گزاردم , حضرت ابتدا سوره بقره و سپس سوره نساء و آل عمران را شمرده
شمرده خواند و هرگاه به آيه اى مى رسيد كه خدا در آن تسبيح شده بود, تسبيح مى گفت و چون
بـر آيـه اى مـى گـذشـت كه در آن چيزى از خداوند مطالبه شده بود, آن را درخواست مى كرد, و
هرگاه به آيه اى مى رسيد كه پناهنده شدن به خدا در آن مطرح بود به خدا پناه مى برد.
از عوف بن مالك نقل شده كه گفت : شبى با پيامبر به نماز ايستادم , حضرت سوره بقره رادر نماز
خواند و به هر يك از آيات رحمت كه مى رسيد درنگ و از خداوند طلب رحمت مى كرد, و بر هر يك
از آيات عذاب كه مى گذشت از قرائت باز مى ايستاد و به خدا پناه مى برد.
ابـوذر غـفـارى نـيـز روايت مى كند كه يك شب پيامبر(ص ) آن قدر آيه : ان تعذبهم فانهم عبادك ,
خـدايـا اگر آنان را مجازات كنى بندگان تواند (مائده /118) را در نماز تكرار كردكه صبح شد.
مقصود از اين خبر تنها اين است كه رسول خدا(ص ) [با توجه به معانى گوناگونى كه در آيه وجود
داشـت ] در حـالـى كـه به بررسى وجوه مختلف معناى آيه مى پرداخت , آن معنا را در ذهن خويش
تكرار مى كرد.
ايـن تـكرار و تدبر به پيامبر(ص ) امكان داد با آياتى كه مى خواند همنوا و هم سخن شود,چونان كه
هرگاه سوره : ولتين والزيتون و...
را تلاوت مى كرد و به آيه : اليس اللّه باحكم الحاكمين , آيا خداوند
بـهـترين حكم كنندگان نيست ؟ مى رسيد, مى فرمود: بلى ,وهنگامى كه آيه : فباى حديث بعده
يـؤمنون , به كدام سخن بعد از آن ايمان خواهندآورد؟ (اعراف /185) را مى خواند, مى فرمود: به
خـدا و آنـچـه نازل كرده ايمان آوردم : وچون حضرت آيه : فالهمها فجورها وتقواها, پس آنچه مايه
نـاپـاكـى و آنـچـه مايه پاكى است را به او الهام كرد (شمس /8) در نماز قرائت مى كرد مى فرمود:
پـروردگار را نفس مرا ازتقوايش برخوردار ساز و آن را تزكيه گردان و تو بهترين تزكيه كننده و
سـرپـرست و مولاى آن هستى , و صحابه نيز چنين مى كردند.
علقمه گويد: در كنار عبداللّه نماز
مـى گـزاردم , اوشـروع بـه خـواندن سوره طه كرد و چون به اين آيه رسيد: وقل رب زدنى علما,
وبـگـوپـروردگـارا بر دانش و آگاهى من بيفزا (طه /114), گفت : رب زدنى علما.
عبداللّه بن
عـمـرهـرگـاه ايـن آيـه را: الم يان للذين امنوا ان تحشع قلوبهم لذكر اللّه ...
, آيا وقت آن نرسيده
اسـت كه دلهاى مومنان در برابر ذكر خدا و آنچه از حق نازل شده است خاشع گردد,(حديد/16)
تلاوت مى كرد, مى گريست و مى گفت : آرى وقت آن رسيده است اى پروردگار من !
اسـتحباب ترتيل نيز براى تدبر كردن در آيات است , زيرا ترتيل به شكوه و متانت و وقارنزديكتر و
تاثيرش در دل بيشتر است .
رسول اكرم (ص ) و صحابه هرگاه با قرآن خلوت مى كردند و به تلاوت و
تـدبـر در آن مـى پرداختند, در آن فضاى معنوى كه قرآن پديد آورده بود ذوب مى شدند, همراه با
مـتـن آيـات مـى زيـستند, دل بر روى مفاهيم آيات مى گشودندو ميان خود با آن پيوندى استوار
مى يافتند و بدين سبب دلهايشان نرم مى شد ومى گريستند.
مطرف بن عبداللّه بن شخير از پدرش
حـكـايـت مـى كند كه گفت : رسول خدا(ص ) را ديدم كه نماز مى خواند و سينه اش از گريه صدا
مـى كـند مانند صداى ديگ ازجوشش آب در درون آن .
از عبداللّه (عباس ) روايت شده كه گفت :
رسول خدا(ص ) به من فرمود: برايم قرآن بخوان و من سوره نساء را براى حضرت تلاوت كردم تا به
ايـن آيـه رسـيـدم : فـكـيـف اذا جـئا مـن كـل امـة بشهيد وجئنابك على هؤلاء شهيدا, حال آنان
چگونه است , آن روز كه براى هر امتى گواهى بر اعمالشان مى طلبيم تو را - اى پيامبر - گواه اينها
قرار مى دهيم (نساء /41), به رسول خدا(ص ) نگريستم و ديدم اشك از ديدگانش جارى است .
پيامبر(ص ) را به تواضع و فروتنى در قرائت تشويق مى كرد و چنان كه جابر روايت مى كند, فرموده
است : خوش صداترين مردم كسى است كه هرگاه صداى تلاوتش راشنيديد او را چنان بيابيد كه
از خداى متعال مى ترسد.
ابوبكر اهل گريه بود و هرگاه قرآن مى خواند بى اختيار اشكهايش سرازير مى شد.
عمربن خطاب
بـا مـردم نـماز مى گزارد و در قرائت نماز چنان مى گريست كه قرائتش قطع وصداى ناله او در
صـف چـهـارم شنيده مى شد.
عبداللّه بن عمر سوره مطففين را قرائت كردو چون به آيه يوم يقوم
الـنـاس لرب العالمين , روزى كه مردم در پيشگاه پروردگار جهانيان مى ايستند (مطففين /16)
رسـيد آن قدر گريست كه از خواندن بقيه سوره باز ماند.
ازگروهى از صحابه و تابعين نقل شده
كه آنها موقع تلاوت قرآن از بيم و ترس عذاب الهى گريه مى كردند.
خداوند در كتاب خود گريه
كـنندگان را مورد ستايش قرار مى دهد و ازحال پيامبران و اولياى الهى كه به آنان پيوستند خبر
مى دهد و مى فرمايد: ان الذين اوتواالعلم من قبله اذا يتلى عليهم يخرون للا ذقان يبكون ويزيدهم
خـشـوعا, آنها كه پيش از اين علم و دانش به آنان داده شده هنگامى كه (اين آيات ) بر آنها خوانده
مى شود به خاك مى افتند و سجده مى كنند.
و مى گويند:؟ است پروردگار ما كه وعده هايش قطعا
انـجـام شدنى است .
آنها (بى اختيار) به زمين مى افتند (و سجده مى كنند) واشك مى ريزند وهر
زمان خشوعشبان فزونتر مى شود (اسراء / 108 - 110), و در جاى ديگر فرمود: اذاتتلى عليهم آيات
الرحمن خروا سجدا وبكيا, آنها كسانى بودند كه وقتى آيات خداوندرحمان بر آنان خوانده مى شد
بـه خـاك مـى افتادند و سجده و گريه مى كردند (مريم /58).
خداوند خبر داده است كه گريه بر
خشوع آنان مى افزايد.
و كسانى كه علم و دانش به آنان داده شده , اهل خشيتند, چنان كه در قرآن
فرموده : انما يخشى اللّه من عباده العلماء, تنهادانشمندان از خدا مى ترسند (فاطر/ 28), بنابر اين ,
كـسـانـى كـه بـه خـدا داناترند, بيشتر ازاو بيم دارند, و از اين روست كه پيامبر اكرم (ص ) فرمود:
سـوگـنـد بـه خـدا كـه مـن پـرهيزگارترين شما نسبت به خداوند و داناترين شمايم به آنچه او
بندگانش را از آن برحذر داشته است .
پـس از ايـن سـخـنان , به اوج اين شيوه قرآنى در قرائت مى رسيم , تا آنجا كه از قول خداوندچنين
مى شنويم : الذين آتيناهم الكتاب يتلونه حق تلاوته اوليك يؤمنون , كسانى كه به آنهاكتاب آسمانى
داده ايـم و چنان كه بايسته است آن را تلاوت مى كنند, هم اينان به او ايمان مى آورند.
(بقره /121),
مـفسران گفته اند: منظور از يتلونه حق تلاوته اين است كه باپيروى كردن از اوامر و نواحى قرآن ,
چنان كه سزاوار است از آن پيروى مى كنند, حلال قرآن را حلال و حرام آن را حرام مى شمرند و به
احكام و دستوراتى كه در بر دارد عمل مى كنند.
خداى متعال فرموده : اتبع ما اوحى اليك من ربك , از آنچه از طرف پروردگارت بر تووحى شده
پيروى كن (انعام /106) و نيز فرموده : فاستمسك بالذى اوحى اليك , بدانچه بر تو نازل شده است
چـنگ زن (زخرف /43).
هم فرموده : اتبعوا ما انزل اليكم من ربكم ,از آنچه از سوى پروردگارتان
بر شما نازل شده پيروى كنيد (اعراف / 3).
رسول اكرم (ص ) سه بار به حذيفه فرمود: اى حذيفه كتاب خدا را بياموز و از احكام ودستوراتى كه
در آن اسـت پيروى كن .
از ابوشريح خزاعى نقل شده كه گفت : رسول خدا(ص ) نزد ما وارد شد و
فـرمـود: بـشـارت بر شما, بشارت بر شما, آيا گواهى مى دهيدكه خدايى جز خداى يكتا نيست و
مـحـمد(ص ) رسول خداست ؟ حاضران گفتند: آرى فرمود: همانا اين قرآن رشته انى است كه
يك طرف آن در دست خدا و طرف ديگرش در دست شماست , پس به آن چنگ بزنيد, بدرستى كه
شما پس از آن هرگز گمراه وهلاك نخواهيد شد.
ابـوهـريـره روايـتى را نقل مى كند كه در آن پيامبر(ص ) اشاره فرموده اند به اين كه در روزقيامت
اولين كسانى كه در باره آنها حكم صادر مى شود, آن دسته از قاريان قرآنند كه بدان عمل نكرده اند.
رسول خدا بشارت داده و فرموده است : خوشا به حال آنان كه به قرآن عمل كنند.
ابـو درداء گـويـد: بـيـم دارم كـه روز قيامت از من سوال شود: عالم بودى يا جاهل ؟ و بگويم علم
آمـوختم , آنگاه اوامر و نواهى كتاب خدا نزد من آيند و از تكليف واجب خود سوال كنند, اوامر قرآن
از من بپرسند آيا فرمان بردى و نواهى آن سوال كنند آيا از آنچه تو رانهى كرديم خوددارى كردى ؟
داشـته باشد, چه بنابر اين تلاوت كننده قرآن بايد در متن قرآن حضور و در دل به آن ايمان داشته
بـاشد, چه هنگامى كه با قرآن خلوت مى كند و چه زمانى كه از آن جداست از تعاليم قرآن پيروى و
بر طبق آنها عمل كند و همواره به يادقرآن باشد.
لذا ناپسند دانسته شده كه كسى تمام قرآن را در
كـمـتر از سه روز تلاوت كند,زيرا اين تلاوت موجب تدبر در قرآن و كسب فهم و درك آن نخواهد
بـود.
در حديث مرفوع ((1))3>
از عبداللّه بن عمر نقل شده است : كسى كه قرآن را در كمتر از سه روز
بـخـوانـدچـيـزى از تـعاليم آن را درك نمى كند.
در حديث موقوف ((2))3>
از ابن مسعود نقل شده
كه گفت : قرآن را در كمتر از سه روز قرائت نكنيد.
از معاذ بن جبل نقل شده كه او دوست نداشت
قـرآن را در كـمـتـر از سـه روز قـرائت كند.
از مكحول نقل شده كه گفت :نيرومندترين اصحاب
رسـول خدا(ص ) قرآن را در ظرف هفت روز, برخى از آنان در يك ماه , برخى در دو ماه و برخى هم
آن را در بـيـشتر از اين مدت قرائت مى كردند.
عبداللّه بن عمر از رسول خدا(ص ) پرسيد: در ظرف
چند روز قرآن را ختم مى كنيد؟ فرمود: درمدت چهل روز.
مردى از زيد بن ثابت سوال كرد ختم
كـردن قرآن را در هفت روزچگونه مى بينى ؟ زيد گفت خوب است ولى من دوست دارم آن را در
ظرف پانزده يا ده روز بخوانم , مى دانى چرا؟ سائل گفت نه , زيد پاسخ داد: براى اين كه در آن تدبر
و درنگ كنيم .
تمايل شديد مسلمانان به تدبر در قرآن و عمل بن دستورات آن آنان را وا داشته بود تابراى حفظ و
فـراگـيرى قرآنى مدتى در آن تامل و درنگ كنند.
از مالك نقل شده كه به وى خبر رسيد عبداللّه
بـن عمر هشت سال بر روى سوره بقره درنگ كرد و آن را مى آموخت ,و از ابن مسعود روايت شده
كـه گـفـت : افرادى در ميان ما بودند كه هرگاه دو آيه قرآن را فرامى گرفتند در آن آيات توقف
مـى كـردند تا معناى آنها را بفهمند, و به آنها عمل كنند.
از ابوعبدالرحمن روايت شده كه گفت :
كـسـانـى كـه بـه مـا قـرائت مـى آمـوختند, براى ما نقل كردندكه آنها قرائت را از پيامبر(ص ) فرا
مـى گـرفـتـنـد و چـون ده آيـه را مـى آموختند از آن آيات تجاوز نمى كردند تا اين كه بدان عمل
مى كردند و ما همگى , قرآن و عمل بدان راآموختيم .
اما روشى را كه ما در تفهيم متن قرآن و تفسير آن از خود قرآن استنباط مى كنيم , طبيعى بوده كه
اولـيـن مـجـرى آن , امين وحى و كسى است كه خداوند او را براى انجام رسالتش برگزيده است .
خـداونـد در مـقـام بيان رسالت همگانى فرستادگانش مى فرمايد: وما ارسلنامن رسول الا بلسان
قومه ليبين لهم , ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر به زبان قومش تا -حقايق را - براى آنها آشكار
سـازد (ابـراهيم /4).
سپس قرآن بيان مى كند كه مردم دراجراى دستوراتى كه خداوند در كتاب
خـود دارد, بـايـد بـه مـحمد(ص ) رسول عربى مراجعه كنند: فان تنازعتم فى شى ء فردوه الى اللّه
والـرسـول , و هـرگاه در چيزى نزاع كرديدآن را به خدا و پيامبر ارجاع دهيد.
(نساء /59).
وانزلنا
اليك الذكر لتبين للناس مانزل اليهم , ما اين ذكر (قرآن ) را بر تو نازل كرديم تا آنچه به سوى مردم
نـازل شـده اسـت بـراى آنـها بيان كنى , شايد انديشه كنند (نحل /44) وما انزلنا عليك الكتاب الا
لـتـبين لهم الذى اختلفوا فيه , ما قرآن را بر تو نازل نكرديم , مگر براى اين كه آنچه در آن اختلاف
دارنـدبراى آنها بيان كنى (نحل /64).
بنابر اين پيامبر اكرم (ص ) اولين آموزگار تعليمات اسلام و
نخستين مفسر كتاب خداست , چنان كه قرآن مى فرمايد: كما ارسلنا فيكم رسولا منكم يتلوا عليكم
ءايـتنا ونركيكم ويعلمكم الكتب والحكمة ويعلمكم مالم تكونوا تعلمون , همان گونه - كه با تغيير
قبله نعمت خود را بر شما كامل كرديم - رسولى در ميان شما از نوع خودتان فرستاديم تا آيات ما را
بر شما بخواند, و شما را تزكيه كند, و كتاب و حكمت بياموزد, و آنچه نمى دانستيد به شما ياد دهد
(بقره /151).
رسـول خـدا(ص ) مـردم را به پرسش از امور دين تشويق مى كرد و مى فرمود: شفاى فردناتوان و
درمـانـده سوال كردن است و هرگاه از حضرت سوال مى شد, به آنچه از قرآن فهيمده بود پاسخ
مى داد.
شافعى مى گويد: هر حكمى كه رسول خدا(ص ) صادر فرمود,همان چيزى بود كه از قرآن
فـهـمـيده بود.
خداوند متعال در آيات ديگرى مى فرمايد: اناانزلنا اليك الكتاب بالحق لتحكم بين
الناس بما اراك اللّه , ما اين كتاب را بحق بر توفرستاديم تا به آنچه خدا به تو آموخته , در ميان مردم
قـضاوت كنى (نساء /105).
رسول اكرم (ص ) فرمود: همانا قرآن با نظيرش كه همان سنت است به
مـن داده شـده اسـت گـاهـى سـوالـى از پـيـامـبر مى شد و پاسخش از طريق وحى به حضرت
مـى رسـيـد,چنان كه در قرآن اين مطلب آمده است : ويسئلونك عن الاهلة قل هى تواقيت للناس
والحج ,درباره هلالهاى ماه از تو سوال مى كنند, بگو آنها بيان اوقات - و تقويم طبيعى براى -نظام
زنـدگى مردم و تعيين وقت حج است .
(بقره /189), يستلونك ماذا ينفقون قل ماانفقتم من خير
فللو الدين , از تو سؤال مى كنند, چه چيز انفاق كنند, بگو, هر خير و نيكى (و سرمايه سودمند مادى
و معنوى ) كه انفاق مى كنيد, براى پدر و مادر...
, (بقره /215),يسئلونك عن الشهر الحرام قتال فيه
قل قتال فيه كبير, از تو درباره جنگ كردن در ماه حرام سوال مى كنند, بگو: جنگ در آن (گناه )
بزرگى است (بقره /217).
ويستفتونك فى النساءقل اللّه يفتيكم فيهن ...
, از تو درباره زنان سوال
مى كنند, بگو خداوند در اين زمينه به شماپاسخ مى دهد (نساء /127).
الـف - اگـر مـا روشـهـاى تفسيرى رسول اكرم (ص ) را بررسى و دنبال كنيم , در مى يابيم كه آن
حـضرت معناى كلمات مجملى را كه در قرآن وجود داشت بيان مى فرمود.
از ابن عباس نقل شده
كـه گـفـت : مـردى از رسـول خـدا(ص ) پـرسـيـد: منظور از مقتسمين در آيه :كما انزلنا على
الـمـقـتـسـمين كيانند؟ فرمود يهود و نصارى , سؤال كرد مقصود از عضين درآيه : الذين جعلوا
الـقـرآن عضين چيست ؟ فرمود: كسانى هستند كه به بخشى از قرآن ايمان آورده و به بخشى ديگر
كـفـر ورزيـدنـد, آن حضرت آيه كريمه : هل جزاء الا حسان الاالاحسان , را با سخن خود اين گونه
تـفسير فرمودند: هل جزاء من انعمت عليه بالتوحيد الاالجنة : آيا جز بهشت , پاداش كسى است كه
نعمت توحيد را به او ارزانى داشته اى ؟.
ب - رسول خدا(ص ) مفاهيم قرآنى را توضيح مى داد و آن را قابل درك مى ساخت , زيراقرآن بمانند
هر اثر ادبى ديگر در خور فهم مردم است , منتها هر كسى به ميزان درك وعقل خود آن را مى فهم ,
و هـر چـه فـصـاحـت (وبلاغت ) و محتواى يك اثر ادبى بيشترباشد, ميزان تفاوت مردم در مقدار
دركـشـان از آن وسيعتر است , و اين مطلب خدشه اى بر قرآن وارد نمى سازد, مادام كه مفاهيم آن
روشـن و بـيـانـگـر بـاشد و بخشى از قرآن بخشى ديگر را تفسير كند كه : ولو كان من عند غير اللّه
لـوجـدوا فـيه اختلافا كثيرا, واگر قرآن از جانب غير خدا بود اختلافات فراوانى در آن مى يافتند
(نـسـاء /82) ونـيـز مادام كه عواطف وفطرت عقلى سالم را مخاطب خويش بداند و مردم با رشد
عـقـلـى مـتـفاوتى آفريد شده باشند, بلكه درجات فكرى يك فرد نيز در روزهاى مختلف عمرش
متفاوت است .
روايت شده كه ابوبكر به پاخاست و پس از حمد و ثناى خداوند گفت : اى مردم شما
آيه :يا ايها الذين آمنوا عليكم انفسكم لا يضركم من ضل اذا اهتديتم , اى كسانى كه ايمان آورده ايد
مـراقـب خـود بـاشيد, هنگامى كه شما هدايت يافتيد گمراهى كسانى كه گمراه شده اند به شما
زيانى نمى رساند.
(مائده /105) را تلاوت مى كنيد, ولى ما ازرسول خدا(ص ) شنيديم كه مى فرمود:
هـرگـاه مـردم منكرى را مشاهده كنند و آن را تغييرندهند نزديك است كه خداوند همه آنان را
مشمول عذاب خويش گرداند.
ابوبكر مى پرسد, اى رسول خدا پس از اين آيه كه : ليس بامانيكم ولا امانى اهل الكتاب من يعمل سوء
يجزبه , (فضيلت و برترى ) به آرزوهاى شما و آرزوهاى اهل كتاب نيست , هركس كه عمل بد كند,
كـيـفر داده مى شود (نساء /127) چاره چيست ؟ و آيا در برابر هركار بدى كه انجام داديم مجازات
مـى شـويـم ؟ رسول خدا(ص ) فرمود: اى ابوبكر خدا تورا بيامرزد, آيا تو بيمار و خسته و درمانده و
محزون مى شوى و سختى و گرفتارى به تومى رسد؟
گفت : بلى
فرمود: اينها همان چيزهايى است كه شما توسط آنها كيفرى مى شويد.
رسـول اكرم (ص ) آيه : وما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم ويعفو عن كثير, را براى على (ع )
چنين تفسير مى كند كه : ما اصابكم من مرض اوعقوبة اوبلاء في الدنيا فيما كسبت ايديكم , (شورى
/30) هـر بـيـمـارى يـا كـيـفر يا بلايى كه در دنيا به شما مى رسد به خاطراعمالى است كه انجام
داده ايـد و خداوند متعال برتر از آن است كه آنها را در آخرت نيزدچار عقوبت كند و آنچه خداوند
در دنـيـا مـورد عـفـو قرارداده بردبارتر از آن است كه دوباره به كيفر دادن بنده اش باز گردد.
از
عـايشه نقل شده كه گفت : اى رسول خدا قرآن مى گويد: والذين يوتون ما ءاتوا وقلوبهم وجلة , و
آنها كه نهايت كوشش را در انجام طاعات به خرج مى دهند, اما با اين حال دلهايشان ترسناك است .
(مومنون /60) آيامقصود كسانى هستند كه دزدى و زنا مى كنند و شراب مى نوشند و در عين حال
از خدامى ترسند؟
فرمود: نه , دختر ابوبكر, آنان كسانى هستند كه نماز مى خوانند و روزه مى گيرند و از(عذاب ) خدا
مى ترسند.
ج - قـرآن بـه زبان عربى آشكار نازل شده است : انا انزلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون , ما آن را قرآن
عـربى نازل كرديم تا شما درك كنيد (يوسف /2).
وانه لتنزيل رب العالمين , نزل به الروح الامين ,
عـلـى قـلبك لتكون من المنذرين , بلسان عرب مبين , و اين (قرآن ) از سوى پروردگار جهانيان
نازل شده است , روح الامين آن را نازل كرده است , بر قلب (پاك ) تو تا(مردم را) انذار كنى , آن را به
زبـان عـربـى آشـكار نازل كرديم (شعراء/ 192 - 195).
قوم اصلى كه قرآن به زبان آنان نازل شده
قـريش بودند كه زبانشان منقح و اصلاح شده بود,آنها لغات (قبايل مختلف ) عرب را كه در مراسم
حـج يـا هـر مـوسـم ديـگـر و هـنـگـام خـريد وفروش در مكه گرد مى آمدند, در ميان خودشان
مـى چرخاندند.
در قرآن الفاظى از ديگرلغات عرب آمده است كه به نقل طبرى تعداد آنها به هفت
لـغـت مى رسد.
اين علاوه برمفاهيم جديدى است كه اسلام آورده و به وسيله آنها مدلول برخى از
الـفاظ لغت عرب راتغيير داده و معانى اسلامى را به آنها بخشيده است .
در زبان عرب بيش از صد
لـغـت وجـود دارد كـه مـربـوط بـه زبـانـهـاى فارسى , رومى , قبطى ((3))3>
نبطى ((4))3>
, حبشى ,
بـربـرى ,سـريـانـى ((5))3>
و عـبرى است و اين لغات را عرب با زبان خود هماهنگ ساخته و آنها را
درزبان عربى فصيح به كار برده و بدين سان به لغات عربى تبديل شده است .
از ايـن گـذشته , در قرآن الفاظى وجود دارد كه بر معانى مختلفى حمل مى شود يا الفاظى هست
كه به معنايى جداگانه غير از آن كه معمولا در آن استعمال مى شده آمده است .
درهمه اين موارد
هـرگـاه مـردم خواهان تفسير آنها بودند به پيامبر اكرم (ص ) رجوع مى كردندو آن حضرت آنان را
تـشـويـق مى فرمود تا الفاظ قرآن را همان گونه كه وى بازگو مى كردبشناسند.
بيهقى در حديث
مـرفوعى از ابوهريره نقل كرده كه پيامبر(ص ) فرمود: قرآن رابا اعراب بخوانيد و در طلب غرائب
آن باشيد.
وى نظير اين خبر را در حديث موقوفى ازعمر و بن مسعود نيز نقل كرده است .
همچنين
بـيـهقى در حديث مرفوعى از پيامبر(ص )نقل كرده است كه فرمود: هر كس قرآن بخواند و آن را
اعراب دهد در برابر هر حرفى براى او بيست حسنه خواهد بود و كسى كه آن را بدون اعراب بخواند
بـرابـر هـر حـرفى ده حسنه برايش خواهد بود.
سيوطى مى گويد: منظور از اعراب دادن قرآن ,
درك معانى الفاظ آن است .
از ابوسلمة بن عبدالرحمن روايت شده كه گفت : مردى نزد پيامبر(ص ) مى آمد و مسائلى را از وى
سـوال مـى كـرد.
و چـون از مـعـناى كلالة پرسيد, حضرت فرمود: آيا نشنيده اى آيه اى را كه در
تـابستان نازل شد؟: يستفتونك قل اللّه يفتيكم فى الكلالة , از تو (در باره ارث خواهران و برادران )
سوال مى كنند, بگو خداوند حكم كلاله (خواهر و برادر) رابراى شما بيان مى كند (نساء /176).
پس
در صورتى كه ميت فرزند يا پدرى از خودباقى نگذارد برادر و خواهرش از او ارث مى برد.
از ابـو هـريـره روايـت شـده كـه رسول خدا(ص ) فرمود: مقصود از سائحون [در آيه قرآن ]روزه
دارانند.
عمر بن خطاب از پيامبر(ص ) نقل كرده كه فرمود: اقم الصلوة ليلوك الشمس ...
, نماز را از
زوال خورشيد تا ظلمت شب بر پا دار (اسراء /78).
د - مـطـلـب ديـگرى در مورد اين روش قرآنى وجود دارد و آن اين است كه خداوند علم برخى از
مـعـانـى قرآن را به خود اختصاص داده و از اين ناحيه شر بسيارى دامنگيرمسلمانان شده است و
مـنشا آن درك نكردن روح شيوه قرآن و افراط در تكيه و اعتماد به عقل بوده است .
خداوند متعال
در آيـات فراوانى از قرآن بيان فرموده كه [تنها] او از امورغيبى آگاه است و مردم به چيزى از علم
آفريدگارشان احاطه ندارند چرا كه هيچ عقل وانديشه اى هرگز به ادراك ذات حق نايل نمى شود.
قـرآن در دعـوت به ايمان به خدا و صفاتش از قبيل علم و قدرت و وحدانيت او, روشى رادر پيش
گـرفـتـه اسـت كه عقل را بر مى انگيزاند, و آن فرا خواندن مردم به نگريستن به پديده هاى جهان
اسـت , ولـى در عـيـن حـال از ظـاهـر بـينى و سطحى نگرى و نيز از پيروى محض از همين عقل
جلوگيرى كرده است , زيرا آزادى بدون نظم و قانون منجر به هرج ومرج مى شود و نگرش بيش از
حـد موجب گمراهى است .
قرآن مى فرمايد: يعلم مابين ايديهم وما خلفهم ولا يحيطون بشي ء من
علمه الا بماشاء, خداوند آنچه را در بيش روى آنها و پشت سر آنهاست مى داند و جز به مقدارى كه
بـخواهد كسى از علم او آگاه نمى گردد.
(بقره /255).
رب السموات والا رض وما بينهما فاعبده
واصطبر لعبادته هل تعلم له سميا, او پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان اين دو قرار دارد,
مـى بـاشـد پـس او راپـرسـتـش كن , و در راه عبادتش شكيبا باش , آيا مثل و مانندى براى او پيدا
مـى كـنـى ؟!(مـريـم / 65).
ومـا يـعـلم جنود ربك الا هو, و لشكريان پروردگارت را جز خود او
كسى نمى داند (مدثر /31).