صفحه قبل
البيان والتبيين , ج 3, ص 4 ـ 283 .

216- 217- الحيوان , ج 1,ص 80 ـ 179.

218- الحيوان , ج 1,ص 343 ـ 346.

219- البيان البيين , ج 1,ص 37.

221- الحيوان , ج 5, ص 5 ـ 424.

222- البيان التبيين , ج 1,ص 1 ـ 290.

223- الحيوان , ج 1,ص 35.

224- البيان والتبيين , ج 1 ,ص 368.

225- البيان التبيين , ج 1 ,ص 9 ـ 368.

226- الحيوان , ج 3, ص 5 ـ 34.

227- الـحـيوان , ج 3, ص 5 ـ 24.

و درباره عبدالاعلاى قصه گو, مى گويد: چون تندرستى در او غـلـبه داشت ,احتمال غفلت و بى خيالى در او مى رود و از قول خودش مصداقى بر اين احتمال هم ذكـر مـى كـنـد.

هـمـان ماخذ, ج 1 ,ص 107.

از شمامه حكايت مى كند كه گفت : بر غذاى يكى از داسـتـانسرايان و نيز روى صورتش مگسى مى نشست , وى گفت : خدا قبرها را به وسيله شما زياد كـنـد [يـعـنى يمريد و معلوم است كه مگس دفن و قبرى ندارد].

و شمامه از همين داستانسرا در آبادان شنيد كه مى گفت خدايا بر ما و تمام مسلمين به شهيدشدن سنت گذار (همان ماخذ, ج 3, ص 324).

228- الحيوان , ج 1 , ص 146.

229- الـبـيان التبيين , ج 1 ,ص 369.

از جمله نمونه هايى كه جاحظ مفسران روايى مورد وثوق را؟ مى داند, سخن او درباره جمعى از آنهاست .

(همان ماخذ, ص 8 ـ 367).

230- الحيوان , ج 1 ,ص 185 ـ 186.

231- هـمـان ماخذ, ص 308 ـ 311.

از سخن مسخره آميز او درباره عتبى شاعر, معلوم مى شود كه اين روايت براى او نقل و به او نسبت داده شده است كه [زمانى ] بر اصحاب كهف داخل شد و شماره آنها را فهميد وآنان لباسهاى وحشتناك و بدنهاى بى مو, داشتند و خداوند متعال به پيامبرش (ص ) فرموده است اگر برآنها مشرف مى شدى با فرار پشت از آنها مى كردى و سخت از آنها مى ترسيدى (كهف / 18) الحيوان , ج 3,ص 44.

232- الحيوان , ج 4, ص 192 ـ 201 .

233- همان ماخذ, ص 3 ـ 202.

234- سيال : گياهى است با خارهاى سفيد و دراز كه در وقت كندن خارهايش , شيراز آن مى ريزد.

ترجمه منجدالطلاب .

235- الحيوان , ج 4, ص 6 ـ 205.

236- ماخذ بالا, ج 6, ص 477.

237- الحيوان , ج 6, ص 161 ـ 164 و ص 196 ـ 220 عقايد آنها در باره جن ذكر مى كند.

238- الحيوان , ج 6, ص 9 ـ 248.

239- الحيوان , ج 1 , ص 4 ـ 153.

240- الحيوان , ج 1 ,ص 306.

241- الـحـيـوان , ج 3, ص 365 ـ 367, در پـانـوشـت همين صفحه راجع به كلمه عمود السبح مـى نـويـسد: منظوراز سبح عروج و صعود به آسمان است و به وسيله اين عمود و همى (معنوى ) تـسبيحات و تقدسيها و سخنان پاك و كارهاى خير به آسمان بالا مى رود.

اين چيزى است كه مانى گفته است , مراجعه شود به كتاب الفهرست 461 مصر 330 ليبسك .

در اصل الصبح بوده در جزء اول ص 57 نيز راجع به اين كلمه صحبت شده است .

(الحيوان همان مورد).

242- همان .

243- الحيوان , ج 1 ,ص 334 ـ 337.

244- همان ماخذ, ص 347.

245- الحيوان , ج 1 , ص 348.

246- بـراى لانـه هاى تو در توى اين جانور, هفت نام گفته اند: نافقاء, تاصعاء, داماء, راهطاء, عانقاء حاثياء, ولغز.

نافقاء: جايى از لانه موش است كه آن را نازك كرده , تا هر گاه تعقيب شود با سرش آن را خـراب و فـرار كـنـد.

قاصعاء: لانه اى است كه آن را مى كند و پس از داخل شدن در آن , درش را مى بندد كه جانورى داخل نشود وبعضى گفته : در نخستين لانه يا در لانه اى است كه پس از داماء آن را حـفـر كـرده , بـعضى گفته اند: خاكى است كه با آن در لانه را مى بندد, از قصع كه ضميمه كـردن چـيـزى به چيزى است .

داماء: نام ديگرى براى آن است زيرا به معنانى خاكى است موش از لانـه اش مـى كند و بيرون مى آورد و لانه اش رابا آن اندود مى كند.

راهطاء: نخستين سوراخى است كه ايجاد مى كند.

زهرى مى گويد: بين نافقاء و قاصعاء است كه فرزندانش را آن جا مخفى مى كند.

ابـوالـهـيثم گويد: خاكى است كه آن را دم در قاصعاء قرار مى دهد (لسان العرب ماده نفق ,قصع , دمم , رهط).

247- الحيوان , ج 5, ص 276 ـ 280.

248- الـبـيان والتبيين , ج 1 ,ص 123.

براى آيه عين اين مطلب را در كتاب حيوان , ج 4, ص 188 ذكر مى كند.

249- شـاعر, صداى لرزشى گوشت ميان كتف و سينه را از ترشى , به خروج نفسى از ميان دو لب شـخـص شـكـافته لب تشنه , كرده است و ديگرى گفته است : گستردگى زخم را به شكاف لب بـالاى شكافته لب تشنه كرده است .

مجانى الحديثه , عن مجانى الاب شيخون , ج 1 ,ص 158 ,شرح معلقه عنترة بن شداد.

250- الحيوان , ج 3, ص 246 ـ 249.

251- براى اين حديث معانى زيادى نقل شده است به كتاب لسان العرب ماده راى مراجعه شود.

م .

252- الحيوان , ج 7, ص 1 ـ 200.

253- الحيوان , ج 2, ص 192.

254- صـيـامـى , جـمـع صيصيه به معناى قلعه هاى محكم است و سپس به هر وسيله دفاعى نيز اطـلاق شـده اسـت مـابـنـد شاخ گاو و شاخكى كه در پاى خروس است و چنان كه از آيه معلوم مـى شـود, يـهـود قلعه هاى خود را دركنار مدينه در نقطه مرتضعى ساخته بودند...

(تفسير نمونه سوره احزاب , ذيل كلمه صياصى ).

255- الحيوان , ج 2, ص 234 ـ 236 .

256- الحيوان , ج 5, ص 8 ـ 137 ,و ص 1 ـ 140 و ص 148.

257- الحيوان , ج 7, ص 48 ـ 53).

258- در جاهليت رسم بود كه چون در امرى مردد مى شدند, بر تيرى مى نوشتند: خدا امر كرد و بـر تـيـر ديـگرى مى نوشتند: خدا نهى كرده آن گاه تيرها را درهم ريخته يكى را به قرعه بيرون آورده , مطابق آن , رفتارمى كردند.

(ترجمه الهى قمشه اى ).

259- الحيوان , ج 4, ص 56 ـ 60 .

260- الحيوان , ج 6, ص 410, جاحظ براى بررسيهاى لغوى الفاظ قرآنى كه از لحاظ معنا, با به كار ـ رفـتـن اين الفاظ, در نص ديگر و يا در مورد ديگرى از قرآن , تفاوت دارند, مثالهايى آورده است , از قـبـيـل : كلمات اللّه (الحيوان , ج 1 ,ص 209 ـ 210).

قولا بليغا.

(البيان والتبيين , ج 1 ,ص 408).

ولازب (الـبـيـان والـتبيين ,ج 1 ,ص 199).

المعازير (البيان والتبيين , ج 1 ,ص 160).

اللحن , (البيان والتبيين , ج 2, ص 217).

262- الحيوان ج 2, ص 156.

263- همان , ج 6, ص 16.

264- همان , ج 6, ص 19 .

265- همان , ج 4, ص 320.

266- الحيوان ج 1 ,ص 168.

267- البيان والتبيين , ج 1 ,ص 359 ـ 360.

268- البيان والتبيين ج 1 , ص 4 ـ 83 .

269- همان ماخذ ج 1 , ص 203.

270- الـحـيوان , ج 1 ,ص 164 ,دنباله مطلب اين است : ما مى دانيم كه در حديث چنين نيست كه پيامبر(ص ) بعداز آن كه دانست آن غلام اخته است او را پذيرفته باشد.

271- البين التبيين , ج 4, ص 28 .

272- البيان والتبيين , ج 2, ص 28 .

273- الحيوان , ج 2, ص 5 ـ 204.

274- الـبـيـان التبيين , ج 1 ,ص 194 ـ 196 و ص 200 ـ 203 و نيز نگاه كنيد كه حديث : ما گروه انبياء بسيارگريانيم .

را با قرآن مقايسه كرده است : (همان ماخذ, ج 4, ص 27 ـ 32).

275- الحيوان , ج 5, ص 426 ـ 429.

276- الحيوان , ج 1 ,ص 5 ـ 304 و نيز نگاه كنيد به تشريح معتزله در باره اشكالى كه مخالفان دارد كرده اند ازقبيل اين خبر كه چون پيامبر(ص ) غلام اخته اى را كه مقوقس او را همراه ماريه قبطيه بـه وى هـديـه كـرد,پذيرفت , معلوم مى شود كه آن حضرت اخته كردن غلامان را جايز مى دانسته اسـت .

همان ماخذ, ص 5 ـ163.

و درباره ارزيابى احاديثى كه از پيامبر نقل شده كه امر به قتل مار مـولـك فـرموده و آن را فوسيق ناميده , جاحظ مى گويد: تمام اين احاديث از چيزهايى است كه جـاهـلان [مـعـتزله ] و كسانى كه گمان كرده اندكه تمام اشياء سخن مى گويند و امتهايى مانند انسانها هستند, به آنها استدلال كرده اند (همان ماخذ, ج 4,ص 7 ـ 286).

277- الحيوان , ج 1 ,ص 339.

278- الحيوان , ج 3, ص 1 ـ 190 .

279- الحيوان , ج 1 ,ص 340.

280- قيراط, نيم دانگ كه تقريبا به وزن چهار جو مى باشد (فرهنگ جديد (قرط).

281- الحيوان , ج 1 ص 291 ـ 297 .

282- الحيوان , ج 3, ص 394 ـ 397.

283- الـحـيوان , ج 4, ص 9 ـ 288 و نيز نگاه كنيد به استدلال آنها به حديث كافر بودن مار, با اين كـه حـق تاويل آن چنان است كه مطابق روايت عبدالرحمان بن عبداللّه مسعود باشد كه گفت : از قاسم بن عبدالرحمان شنيدم كه مى گفت : عبداللّه [مسعود] گفته است : هر كس مار يا عقربى را بكشد, گويى كافرى را كشته است .

(همان ماخذ, ص 292 ـ 295).

284- الحيوان , ج 1 ,ص 1 ـ 180 .

285- الحيوان , ج 3, ص 191.

286- الحيوان , ج 4, ص 1 ـ 160.

جاحظ در كتاب عثمانيه گفته است : پيامبر(ص ) فقط يك نفر را كشت و اوابى بن خلف بود و سه نفر ديگر به دستور آن حضرت كشته شدند نه به دست او.

287- مـراجـعـه شـود بـه احاديث و آثار در باره مورچه (الحيوان , ج 4, ص 17 ـ 20) و به احاديث دربـاره مـوش وگـربه , (همان ماخذ, ج 5, ص 269 ـ 271) و به احاديث در باره گوسفند, همان مـاخـذ ص 503 ـ 508)و احـاديث و آثار درباره قورباغه و شب پره (همان ماخذ ص 535 ـ 537) و احـاديـثى در اثبات شيطان ذكرمى كند.

(همان ماخذ, ج 6, ص 4 ـ 223) و در همين كتاب , ج 1 , ص 3 ـ 152) بـلافـاصـلـه بـعـضـى ازاحاديث و آثار را نقد و بررسى مى كند و بقيه را به حال خود وامى گذارد.

288- درباره جعل احاديث ادبى به مقدمه البخلا چاپ دارالمعارف به قلم د.

طه حاجرى , ص 40 ـ 48,مـراجعه كنيد.

جاحظ در البيان التبيين , ص 339, خبرى روايت مى كند و در آن بيان مى دارد كـه برخى ازحديث سازان در احاديث خود زيبايى عبارت و خوبى معنا را طالب بودند: مى گويد: به حباب گفتم : تو درحديث دروغ مى گويى .

گفت : چيزى بر تو نيست وقتى كه آنچه من بر آن مى افزايم بهتر از آن باشد.

به خداقسم صدق در كذب آن براى تو سود و زيانى ندارد و مدار كار جز بر لفظ زيبا و معناى نيكو, نيست و ليكن تو, به خدا قسم اگر خواهى اين كار را انجام بدهى , زبانت به لكنت مى افتد و سخنانت از بين مى رود.

289- ايـن اصـطلاح در پاورقى , ص 197 , دستنوشت مربوط به ص 146 متن نوشته شده مراجعه شود.

290- رسائل جاحظ بر متن هامش كلام مبرد, ج 2, ص 110 ـ 111.

291- رسائل جاحظ بر حاشيه كامل مبرد, ج 2, ص 110 ـ 102 .

292- از چـيـزهايى كه اين سخن را تكميل مى كند مطلبى است كه جاحظ به عنوان سخن مكروه نـقل مى كند كه حسن ادبى عمومى را بيان مى دارد.

از رسول خدا(ص ) روايت شده است كه هيچ كـس نـبـايـد بگويد: نفس من پليد است بلكه بگويد: دلم را قساوت گرفته است گويى حضرت دوست ندارد كه مومن به هيچ وجه پليدى و تباهى را به خودش نسبت دهد و از اصحاب و تابعين و مشاهير و اعيان نيز مطالبى روايت كرده است .

الحيوان , ج 1 , ص 335 ـ 343.

293- البيان التبيين , ج 1, ص 170.

294- البيان التبيين , ج 1 ,ص 53.

295- همان ماخذ, ص 63 .

296- تنها جاحظ نام شاعر را ليلا گفته ولى اصح اقوال اين است كه نامش قتيله بوده است .

297- البيان والتبيين , ج 3, ص 108.

298- البيان التبيين , ج 1 ,ص 13.

299- همان ماخذ ص 284.

300- البيان والتبيين , ج 1 ,ص 287 ـ 291.

301- البيان والتبيين , ج 1 ,ص 5 ـ 6 .

302- البيان التبيين , ج 1 ,ص 70.

303- البيان والتبيين , ج 1 ,ص 162 ـ 163.

304- البيان التبيين , ج 1 ,ص 145.

305- همان ماخذ, ص 79 .

306- الـبيان والتبيين , ج 1 ,ص 61 ـ 63.

در اين مورد حاجظ نخستين حروفى را كه كودك به آن سـخـن مـى گـويدو نيز مخرج ضاد را يادآورى مى كند و درباره تاثير دندانها در سخن گفتن , سخن مى گويد و به مناسبت , ازحروفى سخن مى گويد كه براى حيوانهاى بى زبان تهيه مى شود.

307- الـبـيـان والـتبيين , ج 1 ,ص 22.

در مورد اين تحقيق صوتى , حروفى را ذكر مى كند كه نزد رومـيـان و ارامـنـه نـقش بيشترى دارد.

(همين ماخذ, ص 64) و حروفى كه روميان و فارسيان و سوريان به آن سخن نمى گويند:(همين ماخذ, ص 65).

308- از حـروف اجنبى كه داخل لغت شده نيز سخن گفته است : (البيان والتبيين , ج 1 ,ص 34) از كلمات : فافاءوتمتام و الف و حبسه و عقله و لجلجه و لكنه و حككه سخن (همان ماخذ صفحات 72, 73, 165) دربـاره لكنت زبان اعرابى كه در دامن عجم ترتيب شده اند: (همان ماخذ ص 73) و دربـاره زشـت ترين لحن : (همان ماخذ ص 146) و درباره صقاليه , دال را به ذال : (همان ماخذ ص 74) و در ايـن قـسمت يادآورى مى كند كه غير عرب از تقليد كردن لهجه عربى عاجز است و فق ط در مـواردى كـه بـه مخارج الفاظ و صور حركتها وسكون اكتفا شود, حكايت لهجه ها مصداق پيدا مى كند: (البيان والتبيين ج 1 ,ص 69 ـ 70).

309- البيان والتبيين , ج 1 ,ص 205 ـ 206.

310- البيان والتبيين , ج 1 ,ص 68 ـ 69.

311- البيان والتبيين , ج 1 ,ص 65.

312- البيان التبيين , ج 1 , ص 66 ـ 67 .

313- البيان والتبيين , ج 1 ,ص 378 ـ 379.

314- همان ماخذ, ص 144.

315- البيان والتبيين , ج 1 ,ص 255.

316- البيان والتبيين , ج 1 ,ص 204.

317- الـبـيـان والـتبيين , ج 1 ,ص 206, و نيز مى بينم صحيفه هنديه در بلاغت چنين مى گويد: خـطـيـب نـبـايد دقت زياد در معانى داشته باشد و الفاظ را زياد منقح كند و نبايد آنها را تصيفه و تهذيب كامل كند و اين كار انجام بدهد مگر اين كه با دانشمند يا فيلسوف آگاهى برخورد كند و يا با كسى كه عادت به حذف زيادى كلام واسقاط الفاظ مشترك دارد (همين ماخذ, ص 92).

318- الـبـيان والتبيين , ج 1 ,ص 137.

و بشر بن معتمر در وصيت خود از ناهموارى لفظى برحذر داشـته و نظرمى دهد كه بليغ كامل كسى است كه معانى مورد نظر خود را با لفظهاى معتدل (نه خيلى سخت و نه بسيارزشت ) بيان كند.

(همان ماخذ, ص 7 ـ 136).

319- الحيوان , ج 3, ص 39.

320- البيان والتبيين , ج 1 , ص 144.

321- الـحـيوان , ج 3, ص 9 ـ 398 جاحظ در كتاب البيان والتبيين با بى ويژه اين مطلب باز كرده اسـت (ج 2, ص 175) و پـس از آن نـصـوص ادبـى كه تحت تاثير محيط يا طبيعت يا صناعت واقع مـى شـود ذكـر كرده و درصحيفه بلاغت هندى سفارش مى كند كه خطيب نبايد با رئيس ملت با كلامى مثل كلام مردم سخن بگويد وبا پادشاهان نيز نبايد با زبان مردم كوچه و بازار سخن گفت (البيان والتبيين , ج 1 ,ص 92).

322- البيان والتبيين , ج 1 ,ص 7 ـ 8 .

323- البيان والتبيين , ج 1, ص 83 ـ 84 .

324- البيان والتبيين , ج 1, ص 145 ـ 146 .

325- ماخذ پيشن , ج 2, ص 8 ـ 9.

326- ماخذ پيشين , ج 1 ,ص 254.

327- ماخذ قبل , ج 1 ,ص 85 ـ 86 .

328- الحيوان , ج 1 ,ص 89 .

329- البيان والتبيين , ج 1 ,ص 114.

330- البيان والتبيين , ج 1 ,ص 76.

331- الحيوان , ج 5, ص 542 .

332- الـبـيان والتبيين , ج 1 ,ص 138 ـ 139.

در اين مورد, معنا به وسيله نسبت دادن آن به افراد خاصى شرافت نمى يابد بلكه شرافت آن , بسته به هدف و نتيجه آن است چنان كه جاحظ از بشر بن معتمر نقل مى كند:شرافت معنا به اين نيست كه از معانى ويژه اى باشد و نيز روشن بودنش به اين نـيـسـت كـه عـاميانه باشد, بلكه ميزان شرافت , درستى و احراز منفعت است و نيز موافقت حال و سخنى كه موقعيت اقتضا دارد (همان ماخذ, ص 136).

333- الحيوان , ج 3, ص 131 ـ 132.

334- البيان والتبيين , ج 1 , ص 115.

335- همان ماخذ, ص 92 ـ 93 .

336- مجموعه رسائل جاحظ, ج 1 ساسى , ص 195 .

337- الحيوان , ج 3, ص 132.

338- البيان والتبيين , ج 3, ص 5 ـ 222.

339- رسـالـه فـصـل ما بين العداوة والاسد ج 1 ,ص 351, از رسالة الجاحظ چاپ كتابخانه مثنى , انتشارات عبدالسلام هارون , 1385 ه ـ 1965 م .

340- رسالة فى الجد والهزل , ص 262, ج 1 , از مجموع رسائل جاحظ, نشر عبدالسلام هارون .

341- البيان والتبيين , ج 1 ,ص 383.

342- الحيوان , ج 4, ص 90 .

343- رسـائل جـاحظ در حاشيه جزء دوم از كتاب كامل برد, ص 118 ـ 119 و ص 121 ـ 122 كتاب اختيارالايام از عبيداللّه بن حسان , چاپخانه تقدم العلميه مصر سال 1323 ه .

344- الحيوان , ج 1 ,ص 94 .

345- البيان والتبيين , ج 1, ص 105.

347- الحيوان , ج 3, ص 250.

348- الحيوان , ج 2, ص 181 ـ 182 و همين مضمون , ج 5, ص 96 ـ 97 .

349- الحيوان , ج 3, ص 412 ـ 414 .

350- البيان والتبيين , ج 1 , ص 18 ـ 19 .

351- همان ماخذ, ج 1 ,ص 21 .

352- همان ماخذ, ص 21.

353- وقتى حضرت موسى عصاى خود را انداخت , مارى شد و شروع به دويدن كرد.

(طه / 20).

354- الحيوان , ج 4, ص 3 ـ 271 .

355- البيان والتبيين , ج 1 ,ص 229 ـ 230 .

356- الحيوان , ج 1 ,ص 335 .

357- مـاده بـزغاله يك ساله در آن ضرطه نمى زند, ضرب المثل است براى كارى كه مورد اعتناء نيست (پاورقى البيان و التبيين , ج 2, ص 15).

358- البيان والتبيين ج 2, ص 15 ـ 16 .

359- البيان والتبيين , ج 2, ص 16 ـ 19 .

360- البيان والتبيين ج 2, ص 28.

و نيز در ج 4 ص 29 ذيل همين حديث در پاورقى شرح مى دهد كه نصرت بالصبا اشاره به غزوه خندق است كه در شبهاى بسيار سرد زمستان خداوند باد شديدى بـر مـشـركـان فـرسـتـادپس ديكپايه ها وارد نه شد و ظرفهاى غذاشان بر زمين افتاد.

و ابوسفيان هنگامى كه شكست خورده بودمى گفت : اى گروه قريش به خدا قسم شما روى آسايش نخواهيد ديـد تـمـام چـهـارپـايـان و شتران از بين رفتند وبنى قريظه نيز با ما پيمان شكنى كردند و آنچه نمى خواستيم از آنها به ما رسيد و از شدت باد چيزى به مارسيد كه مى بينيد ديكهاى ما آرام ندارد و آتـش از بـراى مـا بـر نـمـى خيزد و ساختمانى براى ما باقى نمى ماند,كوچ كنيه كه من نيز كوچ كـنـنده ام .

السيره , ص 3 ـ 282, جوتنجن و شرح الزرقانى على المواهب اللدنيه ازقسطلانى , ج 2, ص 143 ـ 146.

و مـتـن حديث در اين كتاب و نزد بخارى : يوم الخندق : نصرت بالصباواهلكت عاد بالد بور.

361- شـرى , كـوهـى اسـت در نجد يا تهامه كه به كثرت درندگان شهرت دارد و خفيه , بيشه و جـنـگـلـى اسـت درنـواحـى كـوفه , اساود جمع اسود: نوعى از مارهاى قوى و سياه رنگ .

(البيان والتبيين ج 4 ـ ص 55پاورقى ).

362- البيان والتبيين , ج 4, ص 55 ـ 56 .

363- الحيوان , ج 1 ,ص 7 ـ 91 .

364- الحيوان , ج 6, ص 7 ـ 9 .

365- البيان والتبيين , ج 1 , ص 149 ـ 153 .

366- الـبيان والتبيين , ج 2, ص 478 و مثالهاى حديثى و غيره در ص 16 ـ 30 نيز ذكر شده است .

(همان ماخذ).

367- الحيوان , ج 7, ص 50 .

368- از اين جا تا آخر پرانتز قسمت اول پاسخ جاحظ به مخالفان دينى است .

369- الحيوان , ج 4, ص 74 ـ 77 شاعر كله را هم گوشت گفته است .

370- الحيوان , ج 5, ص 423 ـ 426.

371- الحيوان , ج 5, ص 25 ـ 28 .

372- يعنى چنان كه وقتى مزد آهنگر دير داده شود از دوستانش قطع رابطه مى كند, اين زن هم وقتى پوش ديرشود با مربوطيش قطع رابطه مى كند.

373- ايـن شعر را يزيد به اين دليل گفت كه بنى سليم نخست بر سر رئيس قبيله شان عباس تاج بر نهادند و او را به شاهى برگزيدند, اما همين كه در بعضى امور با آنها مخالفت كرد بر او شوريدند و كردند آنچه كردند, زيرا اورا بى ياور ديدند.

و قبيله عباس بن رعل (رعل نام قبيله اى است از بنى سـلـيـم ) در زمـان جاهليت خواستند كه تاج بر سر عباس گذارند, اما يكى از پسر عموهايش بر او حـسد برد و با ضربتى چشمش را معيوب كرد.

اوهم با عده اى از خانواده و خويشانش , از سرزمين بنى سليم گريخت و در سرزمين بنى فزاره مكان گرفت (االاغانى (16: 55 ساسى ).

374- نـقاخ به ضم نون و خاء معجمه : آب سرد گواراى صاف .

لسان العرب با حاء بى نقطه دانسته است و برد دراين جا به معناى آب دهان يا, خواب است زيرا خواب با راحت كردن چشم آن را سرد مـى كـنـد.

و ايـن , يـكى ازدو وجه تفسير در آيه لايذوقون فيها بردا ولا شربا است .

(الحيوان , ج 5, پاورقى , ص 33).

375- الحيوان , ج 5, ص 28 ـ 30 .

376- الحيوان , ج 1, ص 211 ـ 212.

377- الحيوان , ج 4, ص 310 ـ 311 .

378- ماخذ قبل , ج 7, ص 84 .

379- ماخذ پيشين , ج 6, ص 211 ـ 213.

380- ماخذ پيشين , ج 7, ص 55 ـ 58 .

381- ايـن را كلام نمى گويند چون كلام لفظ مفيد است و اين چيزى به معلومات نمى افزايد مثل آتش گرم است ,زيرا اصل بر اين است و خلاف آن انتظار نمى رود.

ـ م .

382- ماخذ پيشين , ج 2, ص 246 ـ 247.

383- مصراع اول از لسان العرب ماده شطن گرفته شده است .

384- الحيوان , ج 1 ,ص 299 ـ 293 .

385- ماخذ پيشين , ج 2, ص 15 ـ 17 .

386- البيان والتبيين , ج 1 ,ص 12.

387- الحيوان , ج 5, ص 529 .

388- ماخذ پيشين , ج 4, ص 390 ـ 391 .

390- حش به ضم : نخلستان و بوستان , در گذشته عربها هنگام قضاى حاجت به اين دو پناه مى بردند.

(ماخذ بالاپانوشت , ص 295).

391- ابـومحمد يحيى بن مبارك نحوى و لغوى , اهل بصره ساكن بغداد, شاگرد ابو عمرو و خليل اسـتـاد ادب فرزندان يزيد بن منصور حميرى و نيز استاد مامون در سال 202 با هفتاد و چهار سال سن در خراسان از دنيارفت .

(الحيوان , ج 5, ص 295 پانوشت ).

392- الـحيوان , ج 5, ص 6 ـ 295, اغلب اصفهانى در المفردات فى غريب القرآن مى نويسد: رجع كنايه ازباران است زيرا ابر باران را بالا مى برد و سپس آن را بر مى گرداند.

(همان كتاب به تحقيق محمدسيد گيلانى چاپ البابى حلبى ).

393- الحيوان , ج 1 ,ص 344 .

394- اصـطـلاح غـريب الحديث برسه گونه است :الف غريب الالفاظ حديثى است كه در متن آن لفظ مشكلى به كاررفته باشدودراين فن كتابها نوشته شده كه لغات مشكل حديث شرح داده شده است ب ـ غريب المتن حديثى است كه در طبقه اول فقط يكنفر آن رانقل كرده است ج ـ غـريـب الـمـسـنـد هـمـان غريب المتن كه به طريق ديگر معروف باشدغريب المسند گفته مى شودعلم الحديث استاد وشانه چى چاپ سوم ص 15تاص 53 395- صفحه كتاب 303 دستنوشت 4 .

396- اين روايت در كفاف عنوان شفافت فلسفه ص 307 تكرار شده است .

397- نسخه خطى اين كتاب در كتابخانه دانشگاه الزهر موجود است .

398- مـعـجـم الادبـاء18 ـ 8, نسخه خطى اين كتاب در كپرپل و عاطف افندى و با يزيد و فاتح و استاد(استانبول ) موجود است و اول آن در كتابخانه اسكريان در اسپانيامى باشد 399- قسمت آخر در سال 1321در بمبئى وسپس در مصر چاپ شده وبه شرح السنه معروف شده است .

400- ايـن كـتـاب در اروپـا و سـپـس در مـطـبـقـه حسينه در قاهره به چاپ رسيده واكنون در دارلمعارف مصر با تحقيق استاد محمد ابوالفضل ابراهيم زير چاپ است .

401- گزيده اى از اين كتاب باجزء سيزدهم كتاب تاريخ طبرى به عنوان (المنتخب من كتاب ذيل المذيل به طبع رسيده است .

402- در كـتـاب منتخب تاريخ علم الدين تاليف البرزانى , آمده است كه او اين كتاب رادر دو جلد بزرگ مشاهده كرده است (مقدمه كتاب اختلاف الفقهاء طبرى ) 403- حـمـار: سـه پايه چوبين كه بر آن مطهره آويزند تا سرد شود.

حماران : دو سنگ ايستاده كه رويش سنگ نازكى بنام علاة نهند و رويش كشك خشك كنند (لسان العرب /و فرهنگ نفيسى ).

404- طبرى از اين الفاظ معانى نامناسبش را فهميد: قصريه : كنيز , زير: خمره شراب , حماران : دو راس الاغ و...

ازاين رو نخست از قبول آنها خوددارى كرد.

405- تمام كبابهايش راخورد .

406- تفسير طبرى , ج 1 ,ص 2 ـ 4 .

407- به كتاب منهج الزمخشرى فى تفسير القرآن و بيان اعجازه , فصل قضية الاعجاز القرآنى كه مولف نوشته مراجعه شود.

408- اومن ينشؤ فى الحلية وهو فى الخصام غير مبين .

(زخرف / 18).

409- سـوگـنـد بـه زنـانـى كه با دستاس , خوب آرد مى كنند, سوگند به زنانى كه بسيار خمير مـى كـنـنـد, سـوگـند به زنانى كه بسيار نان مى پزند, سوگند به زنانى كه بسيار تريد مى كنند, سوگند به زنانى كه لقمه هاى زيادى بر مى دارند.

410- تفسير الطبرى , ج 1 ,ص 4 تا 6 .

411- تا خدا شما را از رحمتش دو بهره نصيب گرداند.

حديد / 28 .

412- البته نماز شب و دعا و ناله سحر (بهترين شاهد اخلاص است ) مزمل / 6 .

413- اى كوهها و اى مرغان شما نيز با ناله داود هماهنگ شويد سبا / 10 .

414- از شير درنده مى گريزد مدثر / 51 .

415- و اگـر مـا ايـن قرآن را به زبان عربى مى فرستاديم , كافران مى گفتند چرا آيات اين كتاب مـفصل و روشن [به زبان عرب ] نيامده است , آيا كتاب عجمى بر رسول و امت عربى نازل مى شود؟ به آنها بگو اين قرآن براى اهل ايمان , هدايت و شفاست فصلت / 44 .

416- تفسير الطبرى , ج 1 ,ص 6 ـ 8 .

417- انـزل القرآن على سبعة احرف , نالمراء فى القرآن كفر ـ ثلاث مرات ـ فما عرفتم منه فاعملوا به وماجهلتم منه فردده الى عالمه (تفسير طبرى ج 1 ,ص 9).

418- تفسير طبرى , ج , ص 10 .

419- ماخذ پيشين , ج 1 ,ص 23 .

420- ماخذ قبل , ج 1 ,ص 25 .

421- تفسير طبرى , ج 1 ,ص 6 ـ 25 .

423- همان ماخذ, ج 1 ,ص 9 ـ 27 .

424- تفسير طبرى , ج 1 ,ص 29 ـ 30 .

425- ماخذ پيشين , ج 1 ,ص 30 ـ 32 .

426- تفسير الطبرى , ج 3, ص 114 ـ 117.

427- تفسير الطبرى , ج 14 ,ص 158 تحقيق محمود شاكر, چاپ دارالمعارف , سال 1958.

428- ماخذ بالا, ص 166 ـ 167 .

429- همان ماخذ, ج 14 ,ص 53 .

430- ابن الصلاح در اين مورد اشكال مى گيرد كه ملاك بررسى و جرح و تعديل در تفسير صحابه مـربـوط بـه چيزهايى است كه خبر از سبب نزول آيات و مانند آن مى دهد نه آنچه خود صحابه در تـفـسـيـر آيـات مـى گـويند,زيرا اين طور كه آنها از پيش خود مى گويند و نسبت به رسول خدا نمى دهند, محل توقف است خدا داناست .

(مقدمه ابن الصلاح , ص 24).

432- همان ماخذ, ج 1 ,ص 120 .

433- ماخذ پيشين , ج 14 ,ص 103 ـ 105 , چاپ دارالمعارف .

434- همان ماخذ, ج 2, ص 278 ـ 279 .

435- پس چهار ماه در رورى زمين به گردش بپردازيد.

436- تفيسر الطبرى , ج 14 , ص 96 ـ 103, ط, دارالمعارف .

437- ماخذ پيشين , ج 14 ,ص 112 ـ 127 ,ط, دارالمعارف .

438- همان ماخذ, ج 1 ,ص 96 ـ 97 .

439- در ايـن بـاره بـه تـفاسير مجمع البيان مرحوم طبرسى و صافى فيض كاشانى (سوره بقره ) مراجعه شود.

440- تفسير الطبرى , ج 1 ,ص 73 .

441- فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشركين حيث وجد تموهم ...

, وقتى كه ماههاى حرام تمام شدمشركان را هر جا يافتيد به قتل برسانيد...

(توبه / 5).

442- فـاذا لـقـيـتـم الذين كفروا فضرب الرقاب حتى اذا اثخنتوهم فشدوا الوثاق فاما منا بعدو اما فداء...

, هرگاه در جنگ كافران , روبرو شديد, آنها را گردن بزنيد تا [بقيه ] دشمن را تسليم سازيد, آن گـاه اسيران را محكم ببنديد و سپس يا بر آنها سنت گذاريد و آزادشان كنيد, يا در برابر آزادى از آنها غديد بگيريد...

(محمد(ص )/ 4).

443- تفسير طبرى , ج 14 , ص 138 ـ 140, ط, دارالمعارف .

444- تفسير الطبرى , ج 1 ,ص 414 ـ 417.

446- همان مدرك , ج 1 ,ص 280 ـ 286.

447- همان ماخذ, ج 2, ص 19 ـ 20 .

448- و 3 ـ همان جا, ج 1, ص 161 ـ 162 .

449- ماخذ پيشين , ج 1 ,ص 165 ـ 166.

450- تفسير الطبرى , ج 3, ص 119 ـ 121.

451- ماخذ پيشين , ج 3, ص 119.

452- همان ماخذ, ج , ذيل آيه اول سوره النام .

453- همان ماخذ, ج 1 ,ص 61.

454- همان ماخذ, ج 1 ,ص 53 ـ 54 و 91 .

455- همان ماخذ, ج 1 ,ص 53 ـ 54 و 91 .

456- ماخذ پيشين , ج 5, ص 21.

457- آل عمران / 140.

458- تفسير طبرى , ج 4, ص 95 .

459- ماخذ قبل , ج 29, ص 120.

460- ماخذ, ج 2, ص 44 ـ 45 .

461- مدرك قبل , ج 4, ص 149.

462- اين عبارت در آخر دو آيه ذكر شده است : الف - نساء / 59: يا ايها الذين آمنوا اطيعوا...

ب - بنى اسرائيل / 35: و اوفو لليل ...

.

463- داخل پرانتز از لسان العرب ماده : اول گرفته شده است .

464- تفسير طبرى , ج 3, ص 184 در باره اين شعر وجوه مختلفى آمده سوره آل عمران به منبعى كه داده شده مى توان مراجعه كرد.

465- ماخذ اخير, ج 1 ,ص 104, بقره , / 3 .

466- ماخذ, ج 320, ص 104.

467- فـلـج : راه مـيـان بـصره و يمامه است و منظور از مصراع دوم اين است كه اين گروه ديه و قصاص ندارند.

(البيان والتبيين , ج 4, ص 55 پاورقى ).

468- در تفسير طبرى چند سطر قبل گفته است : مراد به كلمه مثل معناى مفرد است نه جمع , زيرا وضع گروه منافق را به يك نفر تشبيه كرده است كه آتش افروخته باشد.

469- تفسير طبرى , ج 1 ,ص 141 سوره بقره ذيل آيه 17.

470- ماخذ قبل , ج 1 ,ص 44 .

471- ماخذ پيشين , ج 4, ص 34 ـ 35 .

472- همان ماخذ, ج 1 ,ص 7 ـ 206.

473- همان ماخذ, ج 16 ,ص 2 .

474- همان ماخذ, ج 1 ,ص 365.

475- و 2 ـ ظاهرا الف اشاره به انا يعنى من و لام , به اللّه : خدا و ميم به اعلم يعنى داناتر است .

م .

476- عجيب ينطقون فى اسمائه و يعشون فى رزقه , فكيف يكفرون ؟!! 477- تفسير طبرى , ج 1 ,ص 94.

478- همان ماخذ, ج 1 ,ص 172.

479- در همان جا, ج 14 ,ص 95, ط, دارالمعارف .

480- ماخذ پيشين , ج 3,ص 3 ـ 122.

481- ماخذ پيشن , ج 1 ,ص 3 ـ 62 .

482- همان ماخذ, ج 4, ص 129.

483- همان ماخذ, ج 14 ,ص 162, ط, دارالمعارف .

484- ماخذ پيشن , ج 1 ,ص 23 ـ 25.

485- ماخذ پيشين , ج 1 ,ص 5 ـ 174 .

486- همان ماخذ, ج 1 ,ص 343.

487- ماخذ پيشين , ج2 , ص 29 .

488- همان ماخذ, ج 4, ص 29 .

489- در همان جا, ج 29, ص 24 .

490- همان ماخذ, ج 16 ,ص 167.

491- اول آيـه : واللّه جـعـل لـكم ...

خداوند از آنچه آفريده براى شما, سايه ها و از كوهها پناهگاهها قرارداده وبرايتان لباسها آفريده كه شما را از گرما, حفظ مى كند و نيز لباسهايى كه حافظ شما در هنگام جنگ است ...

(نحل /81) 492- تفسير طبرى , ج 14 ,ص 104.

493- ماخذ پيشين , ج 1 ,ص 54 .

494- بقره / 163 .

496- همان ماخذ, ج 14 ,ص 145 ط, دارالمعارف .

497- ماخذ پيشين , ج 4, ص 152 .

498- منظور از قمر, صورت زيباست .

499- تفسير طبرى , ج 1 ,ص 94 .

500- ماخذ پيشين , ج 1 ,ص 6 ـ 65 .

501- همان ماخذ, ج 1 ,ص 50 ـ 149 .

502- ماخذ پيشين , ج 1 ,ص 108 .

503- تـرجـمه تفسير مجمع البيان , ج 2, ص 162.

و تفسير نمونه از مجمع نيز نقل كرده است كه ((يـنعق )) از ((نعق ))(با عين ) به معناى صداى آهسته كلاغ و (ينغق , باغين ) به معناى فرياد كلاغ تـوام با كشيدن گردن است .

م .

504- عاقل : متمنع بالجبل , عاقل يعنى كسى كه [از ترس ] به كوه پناه مى برد (تفسير طبرى , ج 2, ص 81).

505- از محقق تا مقلد فرقهاست آن يكى فعل است و اين ديگر صداست .

506- تـفسير طبرى , ج 2, ص 7 ـ 47, طبرى تشبيه در آيه و مثلهم كمثل الذى استوقدنارا فلما...

(بقره / 17) رانيز به همين روش توجيه كرده است .

(ج 1 ,ص 9 ـ 108).

507- همان ماخذ, ج 11 , ص 121.

508- در همان ماخذ, ج 2, ص 106.

509- از ايـن پس , خدا و رسولش از عهد مشركانى كه با شما مسلمانان بسته و شكسته اند, بيزارى جسته است .

(توبه / 1).

510- تفسير طبرى , ج 14 ,ص 96, ط, دارالمعارف .