رهبانيت از نظر عقل و فطرت.

26. (وَلَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَإِبْراهِيمَ وَجَعَلْنا فِى ذُرِّيَّتِهِمَا الْنُّبُوَّةَ وَالْكِتابَ فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَكَثِير مِنْهُمْ فاسِقُونَ؛.

ما نوح و ابراهيم را (براى هدايت مردم) اعزام كرديم و در ميان فرزندان آنها نبوت و كتاب قرار داديم (از آنها پيامبرانى كه داراى كتاب بودند برانگيختيم) دسته اى از آنها هدايت يافته و بسيارى از آنها گنه كار بودند).

27.(ثُمَّ قَفَّيْنا عَلى آثارِهِمْ بِرُسُلِنا وَقَفَّيْنا بعيسَى ا بْنِ مَرْيَمَ وَ آتَيْناهُ الإنْجِيلَ وَجَعَلْنا فِى قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَرَهْبانِيَّةً ابْتَدَعُوها ماكَتَبْناها عَلَيْهِمْ إِىَ ابْتِغاءَ(1) رِضْوَانِ اللّهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رِعايَتِها فَ‏آتَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَكَثِير مِنْهُمْ فاسِقُونَ؛.

سپس پيامبرانى را به دنبال آنها فرستاديم وعيسى بن مريم را پيرو آنها برانگيختيم و انجيل را بر او نازل كرديم و در دل پيروان (واقعى) وى رأفت و رحمت قرار داديم (و براى رضايت خدا) رهبانيتى را كه مقرر نساخته بوديم، پيشه خود قرار دادند، ولى حدود و شرايط آن را مراعات نكردند و به افراد با ايمان از آنها اجر داديم و بسيارى از آنها گنه كار بودند).

از دلايل روشن و حقانيت اسلام اين است كه همه دستورات آن براساس فطرت انسانى گذارده شده است و در اين آيين پاك وجامع، حكمى بر خلاف فطرت وجود ندارد و بر اين اساس، اسلام اجازه داده است كه انسان به غرايز مختلف خود، مانند غريزه جنسى، مقام و منصب خواهى، مال و ثروت طلبى، تفريح و ورزش و سرگرمى، پاسخ مثبت بگويد.

اسلام همه ميل هاى باطنى بشر را با يك سلسله قوانين و شرايط تعديل كرده و از افراط و تفريط جلوگيرى نموده است. از آن جا كه انسان در اشباع غرايز خود حد و مرزى را نمى شناسد، نقش پيامبران اين است كه آنهارا به طرز صحيحى رهبرى نموده و انسان را از افراط و تفريط بازدارند.

رمز و ضامن بقا و ابديت آيين اسلام، همين هماهنگى دستگاه آفرينش و فطرت با تشريع و قانون گذارى اسلام است. هرآيينى كه برخلاف ميل طبيعى و فطرت انسانى است، هرگز پايدار نخواهد بود و پيروى از چنين آيين، مانند شنا بر خلاف مسير آب خواهد بود كه شناور پس از اندكى عملاً شكست مى خورد.

رهبانيت در اسلام ممنوع است.

رهبانيت يك سنت خارجى است كه قرن هاست در ميان مسيحيان به وجود آمده و رهبانان، همان تاركان دنيا بودند كه دست از زندگى كشيده و به كوه ها و غارها پناه برده و جان و جسم را به اصطلاح وقف بر طاعت مى كردند و در تمام عمر از ازدواج ممنوع بودند؛ البته اين سنت از نظر كم و كيف، صورت هاى گوناگونى داشت و فرقه هاى رهبانان از نظر شدت اجتناب از لذايذ به دسته هاى زيادى تقسيم مى شدند:.

دسته هاى افراطى كه هر فردى از آنها در حجره اى جداگانه زندگى مى كردند با نان و شير و گاهى گياهان، تغذيه مى نمودند، از موى اسب جامه هايى بر تن مى كردند و تقريباً به طور دايم لب از تكلم فرو مى بستند. اين قبيل رهبانان هفته اى سه بار براى عشاى ربانى و ادعيه نيم شب دور هم جمع مى شدند و روزهاى يك شنبه و ايام عيد مهر خاموشى را شكسته و از قيد گوشه نشينى در آمده و به گفتگو و صرف خوراك دسته جمعى مى پرداختند. اين دسته از همه فرقه ها رياضت كش تر بود. روى اين علل بود كه (شواليه) از زندگى رهبانى دست كشيد و گفت: من از شپش جامه رهبانى مى ترسيدم؛ زيرا جامه هاى پشمين، پناهگاه شپش هاى فراوان بود.(2).

مسأله رهبانيت به موازات اصلاح كليساها در طىّ قرون، اصلاحاتى پيدا كرد و از شرايط سنگين آن به حدّ قابل ملاحظه اى كاسته شد و ديرها و صومعه ها در برخى از نقاط به صورت مراكز خدمات اجتماعى درآمده، با اين همه ترك ازدواج و چشم پوشى از بعضى لذايذ حلال، ركن مهم آن به شمار مى رود. پيشواى بزرگ اسلام، براى ابطال اين گونه نظام ها صريحاً فرمود:.

(لارهبانية فى الاسلام؛(3) در آيين اسلام رهبانيت تشريع نشده است). زيرا رهبانيت جان و جسم را فرسوده و نسل و تمدن را به فنا و نابودى تهديد مى نمايد و تعطيل قواى جنسى و چشم پوشى از لذايذ حلال، مبارزه با فطرت انسانى است واگر همه مردم از اين شيوه ناپسنديده پيروى نمايند شيرازه تمدن از هم مى گسلد و اگر اصلاحات اخير درباره دير نشينان مسيحيان به وجود نيامده بود اين وضع رسوا بزرگ ترين حربه در دست مخالفان كليسا و آيين مسيح بود؛ ولى با آن همه اصلاحات، اساس كار آنها همان ترك ازدواج و چشم پوشى از لذايذ مى باشد كه برخلاف فطرت انسانى است.

روزى كه آيه (... وَمَنْ يَتَّقِ اللّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً ُوَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لايَحْتَسِبُ...؛(4) هركسى از نافرمانى خدا بپرهيزد خداوند براى او راه نجات قرار داده، و از آن جا كه هرگز فكر نمى كرد و به حساب نمى آورد روزى مى دهد) نازل گرديد دسته اى از ياران پيامبر درها را به روى خود بسته و از كار و فعاليت دست كشيده و مشغول عبادت شدند و منطق آنها اين بود: (قد كفينا) يعنى اين آيه در باره ما كافى است و خدا روزى ما را برعهده گرفته است. پيامبر اكرم ق از اين انحراف آگاه شد و كسى را فرستاد كه بگويد به چه علت دست از كار كشيده اند و جان و جسم را وقف عبادت نموده اند. آنها پاسخ دادند خداوند با آيه فوق، متكفل روزىِ آنها شده و ما فعلاً كارى جز عبادت نداريم. پيامبر جواب داد كه بيراهه رفته ايد و خدا دعاهاى شما را مستجاب نخواهد نمود و او روزىِ شما را درگرو فعاليت قرار داده و از اين راه ضامن شده است.(5) از كلمات ارزنده اميرمؤمنان اين است كه فرمود:.

(للمؤمن ثلاث ساعات: ساعة يناجى فيها ربه؛ وساعة يَرِمّ معاشه؛ وساعة يخلّى بين نفسه وبين لذاتها فيما يَحِل و يجمل؛(6).

مرد با ايمان بايد زندگانى خود را سه قسم كند: يك قسمت با خداى خود مناجات كند و به عبادت او بپردازد و يك قسمت دنبال زندگى و كسب و كار برود و در قسمت سوم به لذايذ حلال، كه روح و روان را صفا مى بخشد، بپردازد).

سپس مى فرمايد: (مرد خردمند را بايد در يكى از سه حالات ديد: يا در كسب وكار و يا موقعى كه قدمى به سوى آخرت برمى دارد و يا به دنبال لذتى مى رود كه حلال است).

اميرالمؤمنين(ع)راهبى را اندرز مى دهد.

پس از پايان جنگ جمل، على(ع)در بصره به ديدن يكى از يارانش به نام علاء بن زياد رفت و از خانه مجلل و وسيع او ديدن به عمل آورد و فرمود: (تو در آخرت به اين محتاج ترهستى ولى تو مى توانى با همين خانه در دنيا، خانه وسيعى در آخرت كسب كنى و در اين خانه از مهمان، پذيرايى نمايى وصله رحم كنى و حقوق مسلمانان را در اين خانه آشكارسازى).

در اين لحظه علاء عرض كرد من از برادرم عاصم شكايت دارم؛ زيرا تارك دنيا شده و جامه كهنه پوشيده و گوشه گير و منزوى شده است. همه چيز و همه كس را ترك كرده است. علي(ع)دستور داد او را حاضر كنند. سپس به او فرمود: (اى دشمن جان خود، شيطان عقل تو را ربوده است؛ چرا به زن و فرزند خود رحم نكردى آيا تو خيال مى كنى كه خدايى كه نعمت هاى پاكيزه دنيا را براى تو حلال و روا ساخته، اگر از آنها بهره خود را بگيرى، بر تو خشم مى كند تو در نزد خدا كوچك تر از اين هستى).(7).

مردى شرفياب محضر پيامبر گرديد، قد رسا و اندام موزون او توجه پيامبر را جلب كرد، فرمود: كار تو چيست عرض كرد: بى كارم. فرمود: در نظرم فوق العاده كوچك شدى.

امير مؤمنان وارد كوفه شد ديد دسته اى در گوشه مسجد نشسته اند. از ملازمان خود پرسيد: اينها كيستند گفته شد: (رجال الحق) هستند.اگر كسى لقمه اى بدهد مى خورند والا صبر مى نمايند. فرمود: سگ هاى بازار كوفه هم همين طورند. اگر كسى استخوانى دهد مى خورند والا راه صبر و شكيبايى پيش مى گيرند. سپس دستور داد حلقه را بشكنند و دنبال كار بروند.

خلاصه، رهبانيت به هر صورتى باشد و به هر رنگى در آيد از آن جاكه كه بر خلاف فطرت و مصالح انسانى است نمى تواند سنت صحيح عقلى باشد. اكنون براى توضيح بيشتر، داستان زير را از زبان يك مورخ بزرگ مغرب زمين بشنويد:.

رهبانان كه هنگام ورود به حلقه دير نشينان متعهد مى شدند مجرد بمانند. قدرت غريزه جنسى را كه بر اثر ديدن زنان و مردان متأهل روحانى كراراً به جنبش در مى آيد دست كم گرفته بودند. روزى رئيس ديرى به اتفاق رهبان جوانى سوار بر مركب شدند و از دير بيرون رفتند. جوان كه براى نخستين بار زن ها را به چشم مى ديد، پرسيد: اينها چه چيزند رئيس دير پاسخ داد: اينها شياطينند. راهب جوان گفت: اينها زيباترين موجوداتى به نظرم آمد كه هرگز به چشم نديده ام.(8).

آيا رهبانيت در آيين مسيح ريشه صحيحى دارد.

آيين فعلى مسيح با رهبانيت آميخته است و در اعصار اخير از شرايط سنگين آن كاسته شده و با يك سلسله خدمات اجتماعى آميخته گرديده است؛ ولى قرآن معتقد است كه مسأله رهبانيت از آن پيرايه هايى است كه بعدها به آيين مسيح بسته شده است و اين مطلب را با جمله (ماكتبناها عليهم؛ چنين دستورى نداده بوديم) بيان مى فرمايد. ضررهاى فردى و اجتماعى آن به قدرى روشن و واضح بود كه فرقه (پروتستانت) - كه دسته روشنفكر و پيشرو آيين مسيح است - تجرد را - كه اساس رهبانيت است - الغا نمود و به كشيشان و پدران روحانى اجازه داد ازدواج كنند.

علاوه بر گواه عقلى و محاسبات گذشته، اسناد زنده تاريخى گواهى مى دهد كه رهبانيت ساخته قرون بعدى است و مسيح از چنين راه و رسمى بى خبر است و خدمات اجتماعى، تعليم و تربيت، عيادت و پرستارى در گرو تشكيل دير و صومعه، و تجرد و ترك ازدواج نيست.

دائرة المعارف لاروس از كشيش بزرگ به نام تيرتوليان - كه در قرن سوم ميلادى مى زيسته - چنين نقل مى كند:.

آيين مسيح به آيين برهما و گوشه گيران هند ارتباطى ندارد. ما هرگز از مردم جدا نبوده و به جنگل ها پناه نمى بريم. ما وشما در يك نقطه زندگى مى كنيم و در بازار و مجامع به داد وستد اشتغال مى ورزيم. براى به دست آوردن سود مادى و اصلاح جامعه سفرهاى دريايى مى نماييم و در اين راه از هيچ تلاشى شانه خالى نمى كنيم.(9).

خدمات اجتماعى كه راهبان پس از اصلاح ديرها و صومعه ها دست به آن زده اند مربوط به مسأله رهبانيت نيست؛ زيرا خدمات و كمك به جامعه و بالأخص درماندگان و بيماران بدون تجرد و ترك دنيا نيز ميسر و ممكن است و لازم نيست با رهبانيت توأم باشد، چه بسا مردانى بودند كه در عين اين كه از لذايذ مباح زندگى بهره مى گرفتند، به خدمات بزرگى نيز دست مى زدند.

اين كه برخى از تاريخ نويسان مسيحى خدمات اجتماعى راهبان را به رخ مى كشند و مى گويند: (بى نقص ترين و نافع ترين كارهاى مسيحيت آنهايى بود كه به دست فرقه هاى صومعه نشين صورت گرفت و بهبود اقتصادى عظيمى كه در اروپاى قرون وسطى صورت گرفت به دست راهبان بوده است و...) يك نوع سفسطه و حساب حق و باطل را درهم آميختن است؛ زيرا هرگز لازم نيست اين گونه خدمات با حالت رهبانيت توأم و هماهنگ باشد؛ زيرا مردان خير و شايسته اى بودند كه خدماتى عظيم انجام دادند، ولى هرگز راهب نبودند.

از اين گذشته، اين گونه خدمات پس از گذشت قرن ها از تاريخ پيدايش رهبانيت به وجود آمده است و گر نه، راهبان عصر پيامبر اسلام ريزه خوار نذورات و صدقات بودند. بعدها روى تحولاتى، دست به كشاورزى و صنايع دستى زدند. اولين قدم اصلاحى براى رهبانان اين بود كه درحدود سال 1039 ميلادى گولبرتوس فرقه اى را در دره مشجر در ايتاليا به نام (والومبروزا) تأسيس كرد و مقرر داشت كه افراد عادى بتوانند در عين اشتغال به كارهاى دستى، به حلقه رهبانان درآيند و در پرتو اين اصلاح، رهبانان از دريوزگى و تكدى بيرون آمدند.(10).

بنابر اين نكوهش قرآن و بيانات پيشوايان اسلام بيشتر ناظر به رهبانيت قرون وسطى است، كه صد در صد با فطرت انسانى و حكم صحيح خرد مخالف بود؛ اگرچه پس از اين همه اصلاحات هنوز در فرقه هاى رهبانيت نقاط ضعف فراوانى وجود دارد كه خدمات اجتماعى، قيافه بد و ضدّ فطرى آن را پوشانيده است. اكنون براى مزيد توضيح به اوضاع راهبان قرون وسطى توجه نماييم:.

گروه مهمى از آنها كه فقر و گدايى را برخود ضرورى مى دانست؛ از خوردن هرنوع گوشت احتراز بجويند. به فرا گرفتن علم تشويق نمى شدند. سرودن شعر ممنوع بود.آنها مكلف بودند كه از پوشيدن البسه مجلل مذهبى، يا به كار بردن ظروف اعلى و يا اجتماع در اماكن با شكوه خوددارى كنند.(11).

طرز ساختمان ديرها.

ساختمان ديرها، بنايى بود مشتمل بر يك نمازخانه و محلى براى خوردن غذا، كه زير سقف واحدى قرار داشت و قسمت بالاى آن خوابگاه بود كه به وسيله نردبانى به پايين متصل مى شد. جاى خواب هرفرد عبارت از جعبه اى چوبى بود كه كف آن را زمين خاكى تشكيل مى داد. خوراك رهبانان منحصراً از گياهان بود و گاهى از ماهى استفاده مى كردند و در بساط، گندم و ادويه ديده نمى شد.(12).

زندگى يك راهب.

برنارد يكى از راهبان معروف اروپاست. او در نزديكى (ويزون) به سال 1091 ميلادى پا به عرصه وجود نهاد. در دوران جوانى به رهبانيت گرويد و به عالى ترين مرحله رياضت رسيد. آن قدر روزه مى گرفت كه پير ارشدش سيستو مجبور بود به وى امر كند روزه خود را بشكند. مدت 38 سال تمام در حجره كوچك و تنگى زندگى كرد كه داراى بسترى از كاه بود و تمام نشيمن او صخره اى در ديوار بود. او دست هاى خود را بر روى چشمان خود مى نهاد تا مبادا ديدگانش از رؤيت درياچه (سويس) زياد از حد به درك لذت نفسانى نايل آيد.(13).

اينها يك سلسله از تعاليم عاليه! مسيحيتى است كه رهبانيت را از اصول آيين خود مى داند. با اين اوضاع و احوال آيا اين آيين مى تواند، آيينى جهانى باشد و به نداى فطرت پاك انسانى پاسخ گويد.

چگونه رهبانيت در آيين مسيح پديد آمد.

با توجه به جمله (إى ابتغاء رضوان اللّه)(14) به دست مى آيد كه نظر پايه گذاران رهبانيت در آغاز كار، به دست آوردن رضايت خدا بود؛ زيرا رهبانيت در حقيقت يك نوع عهد و نذر و عقيده و پيمانى با خدا بود كه راهب جان و تن را بر عبادت وقف كند، ولى بعدها به شرايط اين پيمان وفادارنبوده تخلف هاى زياد ديده مى شد.

اين معنا (كسب رضايت) را روايات، توضيح بيشترى مى دهند. ابن مسعود از پيامبر اسلام ق نقل مى كند:.

روزگارى پس از حضرت مسيح، زمامداران بر مردم مسلط شدند و آتش نبرد ميان آنها و مؤمنان شعله ور گرديد وعده زيادى از مردان با ايمان كشته شدند و اقليت ناچيز احساس كردند كه اگر در برابر آنها بيش از اين مقاومت نمايند، همه آنها نيز كشته شده و در نتيجه آيين مسيح منقرض مى شود. براى جلوگيرى از انقراض، به غارها پناهنده شده و در انتظار پيامبرى كه مسيح از طلوع آن خبر داده بود به سر بردند.(15).

تاريخ از اين ستمگر ديسيوس رومى نام مى برد كه دسته زيادى را كشت و گروهى به كوه ها و صومعه ها پناه بردند؛ ولى بر اثر مرور زمان، فكر رهبانيت پديد آمد.(16).

روايتى كه ابن مسعود از پيامبر نقل مى كند اساس كار آنها را تحسين مى كند، آن دسته براى حفظ آيين خدا خانه و كاشانه را ترك نموده و رهسپار كوه ها و غارها شدند و قرآن نيز آغاز و هدف آنهارا در باره انزوا از اجتماع مى ستايد و مى گويد:.

نظر آنها از پناهندگى به بيغوله ها كسب رضاى خدا بوده است. چنان كه مى فرمايد: (ابتغاء رضوان اللّه؛ كسب رضاى خداوند). بنابراين رهبانيت به معناى انزوا از اجتماع براى منظور ديگرى بوده و آن حفظ آيين مسيح و جلوگيرى از انقراض شريعت آن حضرت بوده است؛ زيرا در آن روز حفظ آيين جز در سايه انزوا و گوشه گيرى امكان نداشته است ولى اين كار كه در آن روز در شرايط خاصى براى حفظ آيين بوده، كم كم به صورت ديگرى در آمد و آن اين كه گروهى از انسان ها در هر شرايط و در تمام امكنه و ازمنه، از اجتماع بيرون رفته و جان و تن را در بيغوله ها وقف بر عبادت سازند!.

راهبان پيمان شكن.

ورود به دير و صومعه يك نوع عهد و پيمان با خدا بود كه از گناهان بپرهيزند و خود را وقف برطاعت نمايند ولى بيشتر آنها اصولى را كه متعهد شده بودند زير پا مى نهادند و به تعبير قرآن: (فَمارَعَوْها حَقَّ رِعايَتِها). پيمان شكنى و زيرپا نهادن شرايط اين پيمان معناى وسيعى دارد كه روايات و تاريخ به برخى از آن اشاره نموده اند.

ابن مسعود از پيامبر نقل مى كند: از جمله پيمان شكنان كسانى هستند كه به من ايمان نياورده و نبوت مرا تصديق نكردند. آنان براى حفظ آيين مسيح به غارها پناه برده و در انتظار آيين من به سر مى بردند و با خدا پيمان بسته بودند كه گرد گناه و سركشى نگردند؛ چه گناهى بالاتر از تكذيب پيامبر آسمانى است!(17).

مصداق ديگر اين معناى وسيع (زير پا نهادن شرايط نذر) همان بى عفتى هايى است كه در ميان راهب ها و راهبه ها بوده و هست. دسته اى كه حيوانات ماده را به دير راه نمى دادند كه مبادا هوس ازدواج در مغز آنها پديد آيد، ناگهان آن چنان پرده را دريده و مرزها را شكستند كه روپوتر مى نويسد: من تنها درسال 1563 به 120 دير سرزدم در مجموع آنها 426 راهب و 160 راهبه و 199 كنيز و55 زن شوهر دار و443 كودك ديدم (دقت كنيد اين كودكان قانونى! راجع به كسانى است كه با خدا پيمان بسته بودند كه تا دم مرگ ازدواج نكنند). سپس مى نويسد: من اگر اوضاع ديرها را بگويم شما تصور خواهيد نمود كه من از اماكن فساد و در باره زنان آلوده سخن مى گويم در صورتى كه من در باره دختران پاكدامن كه براى عبادت خدا به اين نقطه مقدس آمده اند سخن مى گويم؛ ولى متأسفم كه ديرهاى مذهبى امروز به صورت مجامع آلوده در آمده و يك مشت جوان بى بند و بار، كه جز اشباع غريزه جنسى هدفى ندارند، در آن جا گرد مى آيند.

اين وضع اسفناك منحصر به اين قرن نيست، بلكه در تمام قرون، بى عفتى هاى زيادى در ميان راهبه ها و راهب ها وجود داشته است؛ و براى جلوگيرى از اين كارها سران ديرها تصويب كرده اندكه مرتكبين را دونيم كنند و يا با هم زنده به خاك بسپارند.(18).

غالباً راهبه ها را آن دسته تشكيل مى دادند كه شوهران و پسران، از آنها دلِ خوشى نداشتند و آنها را به يكى از ديرها روانه مى كردند و در 458 ميلادى امپراتور ماژوريان از ورود اجبارى دوشيزگانى كه درخانه مانده بودند جلوگيرى كرد. واكنش اين گونه رهبانيت كه به زور و اجبار بود، همان هرزگى هاى زيادى است كه در طى قرون گذشته از آنها مشاهده مى شده است تا آن جا كه سر اسقف ها، اسقفان و كشيشان و پيران دير را مأمور كرد كه راهبه ها را از اعمال منافى عفت باز دارند و اسقف شارتر (1015 - 1035) اطلاع داد كه راهبه هاى صومعه (سن فارا) به فحشا اشتغال دارند. پاپ اينوسال سوم، صومعه (سن آگاتا) را فاحشه خانه اى توصيف كرد كه تمامى ناحيه اطراف را با بى عصمتى و بدنامى خود ملوث ساخته است و اسقف روان (1249 ميلادى) صومعه اى را تعريف مى كند كه درميان 33زن راهبه هشت نفر آلوده به فحشا بوده و رئيسه دير تقريباً هر شب مست بوده است.(19).

اين گونه گرايش به فحشا معلول انحراف از سنت فطرى انسانى است كه اين سنت فطرى ايجاب مى كند انسان غريزه جنسى خود را از طريق مشروع اشباع كند و اگر تاركان دنيا فرضاً بتوانند درمحيط ديرخود را پاك نگه دارند، درخارج آن آلودگى فراوانى خواهند داشت. علاوه براين، مدت ها صومعه ها مركز ثقل سياست و زد و بندهاى سياسى بود كه شرح آن از حوصله مقاله ما بيرون است.

نكته قابل توجه.

در آيه مورد بحث پيروان حضرت مسيح را مردان رؤوف و مهربان معرفى كرده است و اين حقيقت را نيز در آيه زير متذكر مى شود:.

(...وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قالُوا إِنّا نَصارى...؛(20).

نزديك ترين افراد براى مردان با ايمان، نصارا هستند).

اين مطلب در باره نصاراى حبشه و نجران براى مسلمانان صدر اسلام صادق است و تعاليم عالى مسيح نيز طورى است كه اين مطلب را ايجاب مى كند؛ ولى بايدتوجه داشت اين صفت عالى انسانى به پيروان واقعى مسيح تعلق دارد نه مسيحيان جغرافيايى كه به زبان، مسيحى هستند و در باطن به هيچ اساس و مبدئى عقيده ندارند و تحت لواى آيين مسيح، حزبى تشكيل داده اندكه ملت هاى ضعيف را به زنجير بسته و آنها را استثمار كنند... و چنان كه همه مى دانيم، همين سران مسيحى جغرافيايى هستند كه آتش جنگ و نفاق را در كشورهاى اسلامى شعله ور ساخته و بذر نفاق و تخم عداوت را در سرزمين هاى اسلامى پاشيده و شيوه برادركشى را در ميان ملل ضعيف مسلمانان رايج نموده اند و به قول معروف (تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل).

نمونه كوچكى از جنايت مسيحيان جغرافيايي.

تاريخ جنگ هاى صليبى و نبرد مسيحيان با ملت اسلام، از وقايع تلخ و جانگداز جهان بشرى است. در اين نبرد، پرده از چهره واقعى اين ملت متظاهر به بشر دوستى برداشته شد و جناياتى را به نام دفاع از دين و مذهب مرتكب گرديدند كه قلم از شرح و بيان آن ناتوان است، تا آن جا كه مورخ معروف فرانسوى، گوستاولوبون در باره آنان مى نويسد: قبايح اعمال و كردار مجاهدين صليب در تمام اين لشكر كشى ها حقيقتاً آنها را در رديف درنده ترين و بى شعورترين وحشى هاى روى زمين قرار داده بود. رفتار آنان باهم پيمانان خود، با دشمن، رعاياى بى گناه، نظاميان، زنان، اطفال، پير و جوان به كلى يك سان و در يك رديف قرار گرفته بود؛ يعنى بدون امتياز همه را غارت كرده و به قتل مى رسانيدند.

رفتار آنان با مسلمانان (بيت المقدس) طبق نوشته يك كشيش به قرار زير بوده است:.

(وقتى جمعيت ما برج و باروى شهر را گرفت يك منظره غريب و هولناكى در مسلمانان آشكار گرديد؛ يعنى ديده مى شد كه برخى سر از بدن جدا شده و اين يك درد كوچكى بود.

برخى چهره و صورت آنها از زخم هاى تير سوراخ و مشبك گرديده ناچار از بالاى ديوار خود را به زمين مى انداختند؛ جمعى تا مدتى به حالت جراحات باقى و بعد آنهارا در آتش انداخته و مى سوزانيدند. در گذرها و ميدان هاى بيت المقدس از سرها و دست ها و پاها، تل هايى تشكيل يافته از روى آنها عبور مى كردند.

ده هزارنفرى كه به مسجد عمر پناه برده بودند تمام آنها را طعمه شمشير قرار دادند و در معبد سليمان، خون به قدرى جارى بود كه لاشه هاى مقتولين در آن غوطه خورده و حركت مى كردند. اعضاى جدا شده مثل دست و پا و غيره و نيز بدن هاى بدون اعضا آن قدر جمع شده و روى هم ريخته بودند كه هيچ نمى شد آنها را از هم تميز داد....(21).

در حقيقت آنان مصداق روشن و بارز اين آيه بودند كه مى فرمايد:.

(إِنَّ شَرَّ الدَّوابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لايَعْقِلُونَ؛(22)بدترين چهارپايان نزد خدا كران و گنگانى هستند كه تعقل نمى كنند). خدا تعصّب كوركورانه را مرگ دهد.


1. (إلا ابتغاء...) استثنا از (ابتدعوها) است و تقدير آيه چنين است: (ماابتدعوها إلا ابتغاء رضوان اللّه). براى كسب رضايت خدا، رهبانيتى را به وجود آوردند و در آغاز كارهدف الهى داشتند و برخى آن را استثنا از جمله (ماكتبناها) دانسته اند.

2. ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج‏11، ص‏401 - 406.

3. نهايه ابن اثير، ماده (رهب).

4. طلاق (65) آيه 2 و3.

5. نور الثقلين، ج‏5، ص‏355.

6. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 390.

7. همان، خ‏204.

8. ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج‏11، ص‏405.

9. دائرة المعارف وجدى، ماده (رهب).

10. ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج‏11، ص‏406.

11. همان، ج‏1، ص‏404.

12. همان، ج‏11، ص‏290.

13. همان، ص‏411 - 412.

14. همان طور كه گفته شد استثنا از جمله (ابتدعوها) است وجمله اى مانند (ماابتدعوها إى) در تقدير است.

15. مجمع البيان، ج‏9، ص‏243.

16. دائرة المعارف وجدى، ج‏3، ص‏297.

17. مجمع البيان، ج‏9، ص‏243.

18. دائرة المعارف وجدى، نقل از دائرة المعارف لاروس، ج‏3، ص‏897.

19. ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج‏11، ص‏443.

20. مائده (5) آيه 82.

21. گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ص‏407 - 410.

22. انفال (8) آيه 22.