19. (وَالَّذِينَ آمَنُوا بِاللّهِ وَرُسُلِهِ أُولِئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَالشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَنُورُهُمْ والَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوابِآياتِنا أُولِئِكَ أَصْحابُ الْجَحِيمِ؛.
كسانى كه به خدا و پيامبر او ايمان آوردند در پيشگاه پروردگار خويش راستگويان (صديقين) و گواهان (شهدا) هستند. از پاداش عمل و نورانيت ايمان خود بهره مند مى شوند و كسانى كه كافر شدند و آيات خدا را تكذيب كردند، اهل دوزخند).
قرآن مجيد گروهى را با صفت (صديق) توصيف نموده است؛ مانند.
1. (وَ اذْكُرْ فِى الْكِتابِ إِبْراهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقاً نَبِيّاً؛(1).
در اين كتاب (قرآن) از ابراهيم يادى بنما كه او شخصى راستگو و پيامبر بود).
2. (وَاذْكُرْ فِى الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقاً نَبِيّاً؛(2).
در قرآن از (ادريس) يادى كن كه راستگو و پيامبر بود).
مردم مصريوسف را (صديق) مى گفتند، چنان كه مى فرمايد: (يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ).(3).
ازنظر لغت (صديق) صيغه مبالغه است و مقصود از آن كسى است كه در قول و عمل، گفتار و كردار راستگو باشد.
صدق در عمل اين است كه عمل او با گفته اش مطابق باشد و يك چنين مطابقت، كشف از صدق گفتار او نموده و ثابت مى نمايد كه او به آن چه مى گويد معتقد است.
صدق در گفتار ، يعنى گفتار او مطابق واقع باشد و لازمه چنين حالت روحى اين است كه صديق هيچ گاه از هواى نفس پيروى ننموده و چيزى را جز حق و حقيقت انجام نمى دهد.(4).
به طور مسلم وجود چنين حالت روانى و يا ملكه نفسانى در افراد عادى، به تدريج پيدا شده، تا آن جا كه گفتار و كردار او به غير حق متمايل نگردد. امام باقر(ع)به ربيع فرمود: كسى كه يك عمر راست بگويد خدا او را (صديق) مى نامد.
از آن جا كه قرآن يوسف(5) را صديق معرفى كرده است مى توان گفت كه (صديقين) علاوه براين كه در گفتار و كردارخود راستگو هستند، در ديدگاه ها و حدسيات و اجتهادات علمى و فكرى خود صايب مى باشند، اگر ساقى زمامدار مصر، يوسف را صديق خواند و به او گفت:.
(يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنَا فِى سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْع عِجَاف؛(6).
اى يوسف راستگو، در باره هفت گاو چاقى كه هفت گاو لاغر آنها را مى خوردند، مرا راهنمايى كن (و تعبير خواب را براى ما بگو».
براى اين است كه قبلاً يوسف خواب سؤال كننده را - كه مدت ها هم بند يوسف بود به طرز صحيح تعبير كرده بود. توضيح اين كه سائل يكى از دو نفر هم زندانى يوسف بود كه هر دو در زندان خواب ديده و از يوسف خواستار تعبير خواب خود بودند. يكى از آنها خواب ديده بود كه نانى به سر مى برد و مرغان هوا از آن مى خورند و ديگرى خواب ديده بود كه انگور مى فشارد كه شراب بسازد. يوسف خواب شخص نخستين را تعبير كرد كه به دار آويخته مى شود و مرغان مغز او را مى خورند و خواب دومى را تعبير نمود كه ساقى زمامدار مصر مى گردد و همان طوركه يوسف تعبير كرد يكى به دار آويخته شد و ديگرى ساقى ملك گرديد.
چنين نظر صايب و تفسير صحيحى باعث شد هنگامى كه ساقى ملك خواست، تعبير ماجراى خواب ملك را از وى بپرسد او را صديق بنامد و بگويد: (يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ).(7).
ازاين جا مى توان حدس زد كه مقام صديقى تنها راستگويى در قول و عمل نيست، بلكه بايد با حدس صايب و فكر واقع بين توأم باشد كه در نظريات و حدسيات خود نيز صايب و صادق گردد.
شهداء جمع شاهد است و كسى را كه در يك واقعه حاضر بوده و اوضاع را از نزديك مشاهده كند (شاهد) مى گويند. آيات قرآنى حاكى است كه در ميان هر امتى شاهدى وجود دارد آن جا كه مى فرمايد:.
(وَيَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً ثُمَّ لاَيُؤْذَنُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا...؛(8).
روزى كه از هر امتى شاهدى را مبعوث مى كنيم در آن وقت به كسانى كه كافر بوده اند اجازه داده نمى شود (كه عذر بخواهند».
از آيه ديگراستفاده مى شود كه هر امتى گواهى دارند و پيامبر نيز گواه بر گواه هاست، چنان كه مى فرمايد:.
(فَكَيْفَ إِذ ا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنا بِكَ عَلى هِؤُلاءِ شَهيداً؛(9).
چگونه خواهد بود هنگامى كه از هر امتى گواهى بياوريم و تو را گواه بر همه آنها).
اكنون با ملاحظه مفاد دو آيه ديگر مى توان دريافت كه مراد او از (شهادت) چيست. هنگامى كه خداوند حضرت مسيح را مورد بازجويى قرار داده و از او مى پرسد: آيا تو به مردم گفتى كه خودت و مادرت را به عنوان معبود بپرستند وى در پاسخ خدا مى گويد: من به آنان جز آن چه را مأمور گفتن آن بودم چيز ديگرى نگفتم. من به آنان گفتم كه خدا را - كه خداى من و شماست - بپرستيد. در اين موقع مسيح خود را جزء (شهداء) محسوب كرده و مى گويد:.
(...وَكُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً مادُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِى كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وأَنْتَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ شَهِيد؛(10).
من تاميان آنها بودم بر آنها گواه بودم؛وقتى مرا برگرفتى، تو مراقب آنها بودى و تو بر هرچيزى گواه هستى).
مقصود از گواه بودن عيسى نظارت او بر اعمال و نحوه پرستش و فرمانبردارى آنها بوده است. از اين كه در آيه ديگر (شهداء) و (كتاب)(11) در كنار هم آمده اند مى توان اطمينان پيدا كرد كه مقصود از شهداء، گروه با بصيرتى است كه بر اعمال و افعال و اوضاع امت گواهى مى دهند، چنان كه مى فرمايد:.
(... وَوُضِعَ الْكِتابُ وَجِىءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَداءِ وَقُضِىَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَهُمْ لايُظْلَمُونَ؛(12).
نامه اعمال باز مى شود و پيامبران و گواهان آورده مى شوند؛ در اين موقع در باره آنها از روى حق و عدالت بدون اين كه ذره اى اجحاف گردد، داورى مى شود).
مجموع اين آيات مى رساند كه در ميان هر امتى افراد پاك و صالحى هستند كه روز قيامت بر اعمال مجرمان و يا به طور اعم گواهى مى دهند. آنان شهادت را در اين جهان متحمل مى شوند ولى وقت ادا و ابلاغ آن روز رستاخيز است.
اكنون بايد ديد كه شعاع شهادت آنها تا چه اندازه است. ممكن است گفته شود كه آنان به آن چه با يكى از حواس درك كرده اند، گواهى مى دهند؛ مثلاً گواهى مى دهند كه از طرف خدا پيامبران آمدندو مردم را به خداپرستى و... دعوت نمودند(13) و شايد هم بر بسيارى از اعمال محسوس افراد معاصر خود گواهى دهند، در اين صورت با گواهى دادن اين افراد، به ضميمه پرونده ها و گواهى اعضاى خود شخص، رأى دادگاه الهى صادر مى گردد.
ممكن است گفته شود شعاع شهادت آنها مربوط به محسوسات نيست، بلكه آنان بر حقايق وباطن اعمال و صفات نفسانى افراد، از قبيل كفر و ايمان نيز گواهى مى دهند و آنان اين حقايق را با تأييد الهى درك كرده و روز رستاخيز گواهى مى دهند.
ناگفته پيداست كه اين مقام (شهادت بر حقايق اعمال) در خور تمام افراد نيست و مخصوص طبقه ممتاز امت و طبقه متوسط درسعادت است، تا چه رسد طبقه پايين تر كه بهره اى از آن ندارند.(14).
در عظمت مقام آنان كافى است كه خداوند به افرادى كه خدا و پيامبر را اطاعت نموده اند نويد مى دهد آنان با صديقين و شهداء خواهند بود، چنان كه مى فرمايد:.
(وَمَنْ يُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولِئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهداءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولِئِكَ رَفِيقاً؛(15).
كسانى كه خدا و رسول او را اطاعت كنند آنان با كسانى خواهند بود كه خدا نعمت خود را در باره آنان ارزانى داشته، از پيامبران و صديقان و شهيدان و صالحان، و چه نيك مصاحبانى هستند).
ممكن است گفته شود كه آيه مورد بحث، همه افرادى را كه به خدا و پيامبران او ايمان آورده اند صديق و گواه مى نامد(16) با اين وصف چطور مى توان گفت كه گروه صديق افراد خاصى هستند كه در پرتو عنايات خدا و سرپرستى وى به اين مقام مى رسند.
ولى در پاسخ اين سؤال مى توان گفت مقام شهادت درجاتى دارد كه همه افراد با ايمان مى توانند به برخى از درجات آن نايل گردند. اما شهادت بر حقايق و باطن اعمال امت ها، به طور مسلم، مخصوص گروه خاصى است كه از عنايات ربانى حظ و بهره بيشترى دارند.