ما در اين بحث هرگز در مورد آزاديى كه اسلام به زن داده و حقوقى كه به وى اعطا كرده است و زنِ قرن بيستم بدان نرسيده سخن نمىگوييم؛ زيرا مطلب به درازا مىكشد، ولى موضوع بحث ما تعدد زوجات و علل و اسبابى است كه موجب شد رسول خدا(ص) همسران متعددى اختيار نمايد.
تعدد زوجات از قديم الايام در اغلب اقوام و آيينها معروف بوده و اعراب قبل از اسلام بيش از ديگران نسبت به تعدد زوجات اهتمام داشتهاند. دين اسلام در اين خصوص براى مرد حدّ و مرزى قائل شد كه نتواند بيش ازچهار زن اختيار كند، ولى مشروط به اين كه بين همسرانش به عدالت رفتار كند و به آنان ستم روا ندارد؛ اگر كسى به دادن نفقه و محل سكونت و خوشرفتارى و هر آنچه بيم برهم زدن مساوات بين همسران از آن مىرود عمل نكند، خود ستم و ظلم به شمار مىآيد.
واقع مطلب اين است كه تعدد همسر، يك ضرورت اجتماعى است تا از آلوده شدن مرد بهاعمال خلاف عفّت جلوگيرى كند و فرزندان نامشروع گريبانگير جامعه نشوند، انگيزه جواز تعدد همسر، حمايت اززن و جلوگيرى از نفس سركش مرد و مصونيت حقوق زن و فرزندان است.
ملّتها گاهى ناگزير به انتخاب همسران متعدد مىشوند، به ويژه پس ازجنگهايى كه بيشتر مردان كشته شده و زنان چند برابر تعداد مردان به جاى مىمانند و گاهى به جهت پاسخگويى به نيازهاى طبيعى خود مجبور به انتخاب همسران متعدد مىگردند، مانند اين كه همسرش به بيمارى غير قابل علاج و يا نازايى مبتلا بوده و يا اسباب و علل ديگرى در كار است، به هر حال تعدد زوجات بر طلاق دادن زن، افضل است و اگر تعدد همسر براى انسان تجويز نشده بود، قهراً به گناه آلوده مىگشت.
رسول اكرم(ص) با يازده زن ازدواج كرد و اين استثنا ويژه آن حضرت بود و قوم او از آن ويژگى برخوردار نبودند. دشمنان اسلام از سيره پيامبر(ص) به سبب همسران متعدد انتقاد كرده و گفتهاند سراسر زندگى آن حضرت در شهوترانى سپرى گشته است و اين شيوه با مقام والايى كه لزوماً بايد بدان آراسته باشد، سازگار نيست.
در پاسخ اين افراد مىگوييم: حضرت محمد(ص) از كودكى تا دوران سالخوردگى، به عفّت وپاكدامنى شهرت داشت و كسى در تاريخ سراغ ندارد كه وى در عنفوان جوانى آلوده به شهوات و تمايلات جنسى شده باشد و هرگز درباره او شنيده نشده كه اهل لَهو و لَعِب و يا بادهگسارى باشد و يا [نعوذ بالله] با زنان سر دوستى داشته باشد در صورتى كه دشمنان حضرت پافشارى داشتند تا هر عيب و نقصى را كه احتمال بدهند در پيامبر هست بزرگ جلوه داده تا نسبت به رسالت حضرت در مردم ايجاد شك و شبهه نمايند، ولى در دوران آن حضرت چنين تهمتى به آن بزرگوار نزدند.
وى نخستين همسرى بود كه رسول خدا(ص) با او ازدواج كرد، در آن زمان بيستو پنج بهار از عمر شريف پيامبر مىگذشت و حضرت خديجه بيوه زنى چهل ساله بود، تا خديجه زندهبود، پيامبر همسر ديگرى انتخاب نكرد تا آن كه قبل از هجرت در حالى كه بيش از شصت سال از عمر وى مىگذشت، رحلت كرد و در آن زمان رسول اكرم(ص) نزديك به پنجاه سال داشت.
و بدين ترتيب پيامبر خدا(ص) مدت 25سال با همسرش خديجه زندگى كرد و با اينكه تعدد زوجات در جزيرةالعرب مرسوم بود، اما رسول خدا(ص) حاضر نشد با وجود حضرت خديجه3 همسر ديگرى برگزيند و با اين عمل، الگويى ارائه داد كه لزوماً در حالات عادى، قاعده تنها، داشتن يك همسر است. حضرت خديجه3 با اينكه سنّى از او گذشته بود محبوبترين همسران آن حضرت به شمار مىرفت و پيوسته رسول خدا(ص) بين همسرانى كه پس از او با آنان ازدواج نمود، از خديجه به نيكى ياد مىكرد و اين كار خوشايند ديگر همسرانش نبود.
عايشه مىگويد: هرگاه رسول اكرم(ص) از خانه بيرون مىرفت، از خديجه ياد مىكرد و به نحوى شايسته او را مدح و ستايش مىنمود.
روزى پيامبر از او ياد كرد و براى من ناخوشايند آمد، گفتم: آيا خديجه پيرزنى بيشتر بود، خداوند بهتر از او را نصيب تو گردانده است؟ [منظور او خودش بود] رسول خدا(ص) خشمگين شد و آنگاه فرمود: <به خدا سوگند بهتر از او را خداوند به من نداده، او زمانى كه مردم در كفر به سر مىبردند، به من ايمان آورد و آنگاه كه مردم مرا تكذيب مىكردند مرا تصديق كرد، و زمانى كه مردم مرا در تنگناى اقتصادى قرار داده بودند، خديجه با دارايى خود مرا يارى نمود و خداوند از او فرزندى به من عنايت كرد، نه از ديگر زنان».(2)
بنابراين محبت و علاقهاى كه رسول خدا(ص) به خديجه داشت، از جنبه شهوانى و زيبايى و جوانى نبود، بلكه سبب آن نجابت، اخلاق پسنديده، وفادارى و گرويدن قبل از ديگران به آن حضرت بود.
اگر علل و اسباب همسران متعدد حضرت جنبه تمايلات جنسى بود، آن حضرت زيباترين دختران جزيرةالعرب را براى خود انتخاب مىكرد و قبايل عرب به اين ازدواج افتخار كرده و بدان خشنود مىگشتند، ولى حضرت اين عمل را انجام نداد و هيچ دوشيزهاى را جزعايشه به ازدواج خويش در نياورد و ديگر همسران آن حضرت بيوه زن بودند.
هدفِ رسول خدا(ص) از انتخاب همسران متعدد چند چيز بود؛ از جمله: آموزش احكام الهى، تشريع آن احكام، مصالح اجتماعى و سياسى جامعه.
پيامبر(ص) مىخواست با اين عمل آموزگارانى براى زنان مسلمان تربيت كند كه احكام شرع را بدانان بياموزند، چه اينكه زنان نيمى از جامعه را تشكيل مىدهند و همان گونه كه خداوند بر مردان تكاليف و دستوراتى را واجب فرموده، بر زنان نيز آنها را واجب گردانده است، بسيارى از زنان مسلمان از پرسش درباره احكام از رسول خدا(ص) شرم داشتند، بهويژه آنچه مربوط به آنها بود؛ مانند حيض و نفاس و جنابت و ديگر امور زناشويى، و بدين ترتيب مىتوانستند آن احكام را ازهمسران پيامبر(ص) بپرسند.
از سويى آيين اسلام براساس قرآن و سنّت استوار گشته و سنّت شامل گفتار، كردار و رفتار آن حضرت مىشود و چه كسى بهتر از همسرانش كه گفتار و كردار حضرت را در خانهاش براى ما بازگو كنند؟ از اين رو برخى از همسران حضرت به عنوان آموزگارانى برجسته دستورات هدايت بخش وى را در كمال امانت براى مسلمانان نقل كردهاند و اسباب ديگرى را مانند تشريع احكام و امور اجتماعى و سياسى، كه از موجبات تعدد همسران برشمرديم، در بيان حالات هر يك از همسران وى بدانها اشاره خواهيم كرد.
رسول اكرم(ص) پس ازوفات حضرت خديجه، سوده را كه زنى بيوه بود به ازدواج خويش در آورد. همسر سوده ازكسانى بود كه به حبشه مهاجرت كرده و در آنجا به آيين مسيحيت در آمد و از دنيا رفت و اين زن تنها و بىسرپرست ماند و اگر به نزد خاندان و بستگان خويش باز مىگشت او را مجبور به كفر مىكردند و يا مورد آزار و اذيت آنها قرار مىگرفت، از اين رو پيامبر(ص)سرپرستى او را به عهده گرفت و با وى ازدواج نمود تا در ازاى صدق ايمانش، وى را مورد تكريم و احترام قرار دهد.
پيامبر خدا(ص) او را در سن نه سالگى به همسرى گرفت و در آن زمان نزديك پنجاهوپنج سال از عمر شريف حضرت سپرى مىشد و او تنها دوشيزهاى بود كه به همسرى پيامبر در آمد.
خويشاوندى سببى رسول اكرم(ص) با پدر وى برترين افتخار و سعادت در زندگى براى ابوبكر بود، همان گونه كه براى انتشار سنّت پيامبر و احكام شرع ثمربخش بود، بهويژه آنچه مربوط به زنان بود. عايشه زيركترين همسران پيامبر بود و احكام اسلام را زود مىآموخت، به همين دليل بسيارى از بزرگان صحابه، برخى از احكام اسلام را كه فهم آنها برايشان دشوار بود، از عايشه مىپرسيدند.
برخى ازخاورشناسان، ازدواج ميان پيرمردى سالخورده و دخترى جوان را مورد نكوهش قرار دادهاند، ولى خاورشناسى به نام <بودلى» اين گفته را رد و عنوان نموده است كه عايشه با اين كه سن چندانى نداشته، ولى رشد و نموّى چون ديگر زنان عرب داشته است و براى دختران عرب، اواخر سالهاى بعد ازبيستسالگى، سن كهولت به شمار مىآيد.
ولى اين ازدواج برخى از مورخان را به خود مشغول ساخته است .... آنها از ديدگاه جامعه كنونى خود كه در آن زندگى مىكنند بدان مىنگرند. و ارزيابى نكردهاند كه چنين ازدواجهايى پيوسته در قاره آسيا معمول بوده و نينديشيدهاند كه اين آداب و رسوم هم چنان در شرق اروپا رايج است و ازدواج به طور طبيعى در اسپانيا و پرتقال در سنين اندك انجام مىشود، و چنين امورى امروزه در برخى از مناطق كوهستانى دور افتاده در ايالات متحده آمريكا نيزعادى به نظر مىرسد.
رسول خدا(ص) با حفصه كه زنى بيوه بود، ازدواج كرد. همسر وى <خنيس بن حذافه سهمى» در غزوه بدر پس از كارزارى جانانه به شهادت رسيد و آنگاه كه عده وفات او بهپايان رسيد، پدرش او را به ابوبكر عرضه كرد و او سكوت اختيار نمود و زمانى كه رقيه دختر پيامبر، همسر عثمان از دنيا رفته بود، حفصه را به او عرضه داشت. عثمان گفت: فعلاً قصد ازدواج ندارم. عمر اين مطلب را به رسول خدا(ص) گفت حضرت فرمود: <حفصه به ازدواج مردى بهتر از عثمان در خواهد آمد و عثمان با زنى بهتر از حفصه ازدواج مىكند». و سپس پيامبر حفصه را از عمر خواستگارى كرده و به ازدواج خويش در آورد و دختر خود امكلثوم را به عثمان داد.
بدين ترتيب پيامبر(ص)افتخار خويشاوندى با او را كه نصيب عمر شده بود، از او سلب نكرد، چنان كه با ابوبكر نيز چنين نمود. اين ازدواج در حقيقت براى تحكيم پيوند و ارتباط بين خود و يارانش بود، كه پاداشى براى جهاد آنها در راه اسلام به شمار آيد.
پيامبر(ص) وى را كه بيوه زن بود تزويج نمود. همسر او از جمله كسانى بود كه به اتفاق وى به حبشه مهاجرت كرده بود. شوهرش به آيين مسيحيت گرويد و سعى كرد همسرش را نيز به آيين جديد خود در آورد، ولى او خوددارى كرده و بر آيين اسلام باقى ماند و همسرش به دين نصرانيّت از دنيا رفت. وقتى اين موضوع به سمع رسول خدا(ص) رسيد، فرستادهاى را نزد نجاشى اعزام داشت تا او را از نجاشى براى وى خواستگارى كند و نجاشى او را براى ازدواج با پيامبر به نزد او فرستاد.
از اين ازدواج به خوبى روشن است كه هدف پيامبر(ص)خشنود كردن اين زن مؤمنه و اكرام و احترام او نسبت به پايدارى و استقامت و پايبندى به دين اسلام بوده است، چنان كه اين عمل سبب خشنودى ابوسفيان و علاقهمندى او به اسلام شده و از شدت دشمنى او با پيامبر مىكاست.
وى از جنبه ايمان و جهاد در راه خدا برترين زنان به شمار مىآمد، ام سلمه براى حفظ دين خود و آزار و اذيت قريش به اتفاق همسرش به حبشه مهاجرت نمود و پس از آن به مدينه هجرت كرد.
شوهرش <ابوسلمة بن عبد الأسد» در جنگ اُحد زخمى كارى برداشت كه در اثر آن به شهادت رسيد. رسول خدا(ص) از او خواستگارى به عمل آورد، وى به حضرت عرض كرد: <سنّ من زياد است و عيالمندم و در اين سن عار دارم ازدواج نمايم». حضرت در پاسخ او فرمود: <سن من بيشتر از توست و روزى عيال را خداوند مىدهد و از خدا مىخواهم كه حالت عارداشتن را از تو دور گرداند».
آيا اين ازدواجى است كه منظور از آن لذت بردن است؟ هيچ كس چنين چيزى نمىگويد، اين ازدواجى است كه حضرت خواسته بدان وسيله اين بانوى گرامى را احترام كند و او وفرزندانش را يارى نمايد و او را خرسند گرداند تا پاداش جهاد و تلاش و شكيبايى او باشد.
رسول خدا(ص) او را بدين سبب به ازدواج خويش در آورد كه تا بر آداب و رسوم جاهليت خط بطلان بكشد. زينب از قبيله قريش و از خاندانى شرافتمند به شمار مىرفت، وى دختر عمه رسول خدا(ص)و مادرش أميمه دختر عبدالمطلب بود. زينب همسر زيدبن حارثه بود كه وى را طلاق داده بود.
زيد بن حارثه بردهاى بود كه رسول خدا(ص)او را به فرزندى پذيرفت و از آن به بعد اعراب به او <زيد بن محمد» مىگفتند و خداوند خواست زينب را به وسيله ازدواج با زيد مورد آزمون قرار دهد، تا حسّ تعصب قبيلهاى و افتخارات نسبى را كه در جزيرةالعرب رايج بود درهم بشكند، لذا وقتى كه پيامبر(ص) به زينب ازدواج با زيد را عنوان كرد، زينب به جهت فخر به نسب و شرافت خاندان خود سر باز زد و به اين ازدواج تن در نداد، و اين آيه شريفه نازل شد:
<وَما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِيناً».
اينجا بود كه زينب دستور پيامبر خدا را پذيرا شده و با بى ميلى به ازدواج زيد در آمد و مدتى با زيد زندگى كرد و سپس بين آنان ناسازگارى به وجود آمد. زينب با زيد به درشتى سخن مىگفت و به برترى نسب خود بر او فخر مىكرد، تا كار به جايى رسيد كه زيد مجبور شد زينب را طلاق دهد. خداوند به پيامبرش دستور فرمود زينب را به ازدواج خود در آورد تا بر آيين <عدم جواز ازدواج با زن پسر خوانده» خط بطلان بكشد
(3) و پايه و اساس اسلام را آن گونه كه خدا مىخواهد بنا نمايد، ولى رسول خدا(ص) از بيم اين كه مبادا منافقين بگويند پيامبر با زن پسرش ازدواج كرده، در امر ازدواج خود با زينب تعلل مىكرد تا اين كه از ناحيه خداوند متعال مورد عتاب قرار گرفت:
<وَتَخْشى النّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمّا قَضى زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَيْ لايَكُونَ عَلى المُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِى أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً»(4).
پس از نزول اين آيه بود كه رسول خدا(ص) زينب را به ازدواج خويش در آورد. رسولاكرم(ص) زينب دختر عمه خود را از كودكى مىشناخت، بنابراين اگر رسول خدا(ص) در پى لذايذ جنسى بود، چه چيز مانع ازدواج او با زينب مىتوانست باشد؟ و از سويى چگونه فردى حاضر مىشود دخترى را به ازدواج شخصى در آورد و پس از آنكه شوهر كرد به او تمايل پيدا كند؟
ازدواج پيامبر با زينب جز براى امتثال امر الهى نبود كه برخى از عادات و رسوم جاهليت را از ميان برداشته و عملاً پايههاى دين اسلام را تثبيت نمايد تا در عقل و انديشهها جاى گيرد.
رسول گرامىاسلام(ص) جويريه را به خاطر علاقهمند ساختن دل قبيله او به اسلام و اعطاى آزادىِ از دست رفته آنان، به ازدواج خويش در آورد. جويريه از قبيله بنى مصطلق بود كه به رهبرى رئيسشان حارث بن أبى ضرار به نبرد با پيامبر(ص) برخاستند، رسول خدا(ص) سرعت عمل به خرج داد و آنها را در خانههايشان به شكست واداشت و بسيارى از مردان و زنان و فرزندان آنها را اسير ساخت و اموال فراوانى را به غنيمت گرفت. از جمله زنانى كه به اسارت در آمدند، جويريه دختر حارث بود كه در سهم غنيمتى يكى از مسلمانان قرار گرفت. جويريه خود را به صورت مُكاتَب از وى خريدارى كرد و سپس نزد پيامبر آمد و عرض كرد: اى رسول خدا(ص) من جويريه دختر حارث بن أبى ضرار هستم كه رئيس قبيله خود بود. دشوارىهايى كه در اين مسير ديدم بر شما پوشيده نيست، من در سهم ثابت بن قيس قرار گرفتم و خود را به نحو مُكاتَب از او خريدارى كردم [يعنى با او به توافق رسيد كه در برابر آزادى خود مبلغى پول به او بپردازد] و اينك نزد شما آمدهام تا در زمينه مكاتبه مرا يارى نمايى.
اينجاست كه دور انديشى رسول خدا(ص) درباره بنى مصطلق آشكار مىگردد، چه اين كه آنها از خاندانهاى اشراف و مورد احترام عرب بودند و اسارت انبوه مردان و زنان آنها برايشان دشوار تلقى مىشد و اين قضيه مشكلات اجتماعى غير قابل حلّى را در پى داشت. پيامبر(ص) با انجام عملى حكيمانه، به گونهاى برخورد كرد كه به آزادى تمام اسيران منتهى گشت. به جويريه فرمود: آيا مىخواهى كارى برتر از اين براى تو انجام دهم؟ عرض كرد: چه كارى؟ حضرت فرمود: من مبلغ پولى را كه براى آزادى خود نياز دارى بپردازم و تو را به ازدواج خويش در آورم. عرض كرد: آرى، اين كار را مىتوانيد انجام دهيد. خبر به مسلمانها رسيد كه پيامبر با جويريه دختر حارث ازدواج كرده است با خود گفتند: خويشاوندى سببى رسول خدا(ص) با آنها، باعث خواهد شد كه همه اسراى آنها آزاد شوند. طولى نكشيد كه مسلمانها، كليه اسرايى را كه در اختيار داشتند آزاد ساختند.
عايشه مىگويد: رسول خدا(ص)به وسيله ازدواج با جويريه، تعداد صد خانواده از بنىمصطلق را آزاد ساخت و من زنى با بركتتر از جويريه نسبت به قوم خود نديدم.
پدر صفيه رئيس قبيله بنى نضير از بنى اسرائيل بود كه پس از كشته شدن شوهرش كنانة بن ربيع بن ابى الحقيق در غزوه خبير به اسارت مسلمانها در آمد. رسول خدا(ص) او را خواست و بدو فرمود: اگر بخواهى بر آيين خود باقى بمانى تو را مجبور به پذيرش اسلام نخواهيم كرد و اگر خدا و رسول او را پذيرا گردى، تو را براى خويشتن انتخاب مىكنم. وى گفت: من خدا ورسول او را اختيار مىكنم. از اين رو پيامبر(ص)او را آزاد كرد و به نكاح خويش در آورد و آزادى او را مهريهاش قرار داد.
پيامبر گرامى اسلام(ص) اسلام را بر او عرضه كرد و او پذيرفت و ازدواج آن حضرت با وى به پاس پذيرا شدن اسلام او بود. صفيه بانوى بزرگ قوم خود بود كه بيشترين دشمنى را با پيامبر داشتند. آن حضرت با اين ازدواج خواست قوم او را به اسلام متمايل ساخته و در همزيستى مسالمتآميز و دور افكندن دشمنى و كينهتوزى درسى آموزنده بدانان بدهد.
وى نيز زنى بيوه و آخرين همسر پيامبر(ص) بود، شوهر قبلى او <ابارهم بن عبدالعزى» نام داشت. پيامبر اكرم(ص) به جهت ارج و احترام به قبيله او، كه از آن حضرت حمايت و پشتيبانى كردند وى را به ازدواج خويش در آورد.
از جمله كنيزان حضرت، ماريه قبطيه دختر شمعون بود كه براى پيامبر فرزندى به نام ابراهيم آورد و در كودكى از دنيا رفت و ديگرى ريحانه قرظيه دختر زيد بوده است.
كليه فرزندان نبىاكرم(ص) به جز پسرش ابراهيم، كه از ماريه قبطيه بود، از حضرت خديجه بودند كه عبارتند از: قاسم، طيّب، طاهر، عبدالله، زينب، رقيه،امكلثوم و فاطمه3. فرزندان پسر او همه در كودكى ازدنيا رفتند، ولى دختران حضرت ازدواج كرده و صاحب فرزند شدند.
و بدينسان، اين مبحث را درباره زندگى پيامبر اكرم(ص) و همسرانش به پايان مىبريم.حياتى كه سراسر پارسايى و زهد و دورى از لذايذ زندگى و تمايلات نفسانىبود.
رسول خدا(ص) شبها گرسنه مىخوابيد و خانوادهاش شام شب نداشتند و بيشتر از نان جوين استفاده مىكردند.
عايشه مىگويد: خانواده پيامبر تا آن زمان كه حضرت از دنيا رحلت نمود، حتى سه روز پىدر پى از نهار و شامى سير نگشتند.
خانههاى همسران رسول اكرم(ص) به سادهترين وجهى از گِل و چوبِ نخل بنا گرديده بود و پردههاى درهاى آنها از موى بُز و كُرك شتر تهيه شده بود. و اين يكى از مظاهر زندگى و حيات رسول خدا(ص) و همسرانش بود، اگر پيامبر(ص)مىخواست در ظرفهاى زرين و طلايى غذا تناول كند و يا كاخ و آسمانخراش بنا نمايد، مىتوانست، به ويژه پس از آن كهجريرةالعرب تحت نفوذ فرمان آن حضرت در آمد و او به عنوان يگانه رهبر آن مطرحشد و تمام مردم آن سرزمين اطاعت او را گردن نهاده و به او عشق و علاقه مىورزيدند.
همسران آن حضرت نيز در اين زندگى مشقت بار و پر از محروميت با آن بزرگوار تشريك مساعى داشتند و هيچ گاه لب به اعتراض نگشودند، مگر در يك مورد كه قرآن آن را ياد آور شده است و اين خود عهد و پيمانى است براى جلوگيرى از هر تهمتى كه ممكن است در اين زمينه، تحريك آميز جلوه كند.
[ماجرا به اين ترتيب بود كه] همسران پيامبر(ص) - به افتخار منسوب بودن به آن حضرت- نزد وى شكوه كردند كه براى نفقه و زينت خويش سهمى ندارند، و خواستار اضافه شدن هزينه نفقه و زينت خود شدند، همان گونه كه معمولاً ديگر زنان چنين مىكردند. پاسخ رسول خدا(ص) به درخواست آنان اين بود كه مدتى طولانى آنها را ترك كرد تا آنكه وحى الهى نازل گشت:
يا أَيُّها النَّبِىُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الحَياةَ الدُّنْيا وَزِينَتَها فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَمِيلاً * وَإِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدّارَ الآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْكُنَّ أَجْراً عَظِيماً؛(5)
اى پيامبر، به همسرانت بگو اگر شما لذايذ زندگى و نعمتهاى آن و بهرهمندى از زرق و برق آن را مىخواهيد نزد من جاى نداريد، بياييد و حقوق شما را داده و شما را طلاق دهم، ولى اگر در پى رضا و خشنودى خدا و رسول او و پاداش آخرت هستيد، بنابراين با دشوارى زندگى پيامبر شكيبايى و صبر كنيد؛ زيرا خداوند براى آن دسته از شما كه اعمالى نيك داشته باشند، اجر و ثوابى بس بزرگ مهيا نموده است.
وقتى اين دو آيه شريفه نازل شد، پيامبر از عايشه آغاز كرد و بدو فرمود: مطلبى به تو مىگويم كه شتابزده بدان عمل نكنى تا اين كه از پدر و مادرت اجازه بگيرى و آياتى را كه بر او نازل شده بود، برايش تلاوت كرد، عايشه بدو عرض كرد: آيا در چنين قضيهاى از پدر و مادرم اجازه بگيرم؟ من خدا و رسول و آخرت را مىخواهم، و آنگاه حضرت محمد همه زنان خويش را مخيّر ساخت و آنها نيز مانند عايشه سخن گفتند.
آيا اين زندگىِ كسى مىتواند باشد كه در پى شهوترانى و كامجويى است؟ آيا همسران متعدد را به اين خاطر انتخاب مىكند؟ هر منصفى كه انگيزههاى تعدد زوجات پيامبر را در سنّى فراتر از پنجاه سال درك كند و به عهدهدار بودن تنظيم و اداره امور مسلمانان و هدايت و ارشاد آنها و پرستش خدايش كه بيشترِ اوقاتِ او را پُر كرده بود، پى ببرد، هرگز چنين سخنى بر زبان جارى نخواهد ساخت.