زندگى رسول اكرم(ص) سرشار از فضايل انسانى و صفات پسنديده و سير و سلوكى پايدار بود كه عظمت و بزرگى و اصالت و خُلق و خوى پسنديده از آن نمودار بود. خداوند او را نيكو تربيت فرمود و از گزند محيطى كه در آن مىزيست مصون نگاه داشت. پيامبر(ص) آراسته به كليه سجاياى نكوى اخلاقى بود، به همين دليل خداى متعال او را در قرآن بدين صفت توصيف فرمود: <وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ». از اين رو محمد(ص) برجستهترين نمونه كمال انسانى و بهترين الگوى شايسته براى مسلمانان است و خداوند به ما فرمان داده كه از او پيروى نموده و براى دستيابى به رضوان الهى، به دستورات وى عمل نماييم. خداى سبحان مؤمنين را مخاطب ساخته و فرموده است:
لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُو اللَّهَ وَاليَوْمَ الآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً؛(1)
براى كسانى كه به ثواب خدا و روز قيامت اميدوار بوده و خدا را زياد ياد كنند، رسولخدا(ص) برايشان بهترين الگو و سرمشق است.
جا دارد هر محقق و پژوهشگرى درباره اخلاق نبى اكرم و صفات پسنديده او در اين زمينه، برقرآن آگاهى يابد؛ زيرا هر صفت پسنديدهاى كه قرآن بيان داشته، رسول اكرم(ص) بدان متّصف و آراسته بوده است، كتب روايات نيز گوياى دهها هزار حديث از گفتار و كردار و سفارشات آن حضرت است كه بشر را به هر فضيلت و صفت برجسته انسانى دعوت مىكند و اين خود قوىترين دليل و بزرگترين گواه براين است كه رسول خدا(ص) داراى شايستهترين اخلاق نيكو و پسنديده و منحصر به فرد بوده است و ما در اين اندك صفحات، فشردهاى از صفات آن حضرت را بيان مىداريم تا خواننده گرامى بر آنها آگاه گردد و به همان شيوه عمل نمايد تا به رضوان الهى دست يابد و جا دارد قبل از آنكه به بيان صفات آن حضرت بپردازيم اوصاف جسمانى آن بزرگوار را - آن گونه كه يارانش توصيف كردهاند - يادآور شويم.
پيامبر بزرگ اسلام(ص) چهرهاى زيباتر از همه مردم داشت و هر كس كه آن حضرت را توصيف مىكرد، وى را به ماه شب چهارده تشبيه مىنمود. آن حضرت چهرهاى نورانى و سفيد متمايل به سرخى، چشمانى درشت و مشكين داشت. و بىآنكه سرمه بزند گويى چشمانش سرمه داشت. داراى مژههاى بلند و ابروهاى كشيده و باريك بود كه تا آن سوى چشمانش امتداد داشتند. پيشانى باز و بينى متناسب، دهانى گشاده با لبهايى بسيار زيبا داشت و بين دندانهايش فاصله بود. گونههايى لطيف و گردنى بسيار موزون داشت كه نه بلند بود و نه كوتاه، سينهاى فراخ، كف دستان و پاهاى او پهن و اندامى نه خيلى بلند و نه خيلى كوتاه داشت. برجستگى شكم او با سينهاش مساوى بود و بدن مباركش نه چاق بود و نه لاغر. شانههايى پهن داشت و بين كتفهاى آن حضرت مهر نبوت قرار داشت و در كتف راستش خال سياهى متمايل به زرد قرار داشت كه اطرافش را موهايى پر پشت پوشانده بود، موى سر حضرت نه مجعّد بود و نه لَخت، بلكه در حدّ متوسط و تا محاذى نصف و يا نرمى گوشها مىرسيد. با صلابت راه مىرفت به نحوى كه گويى در سرازيرى حركت مىكند، هرگاه متوجه كسى مىشد با تمام بدن رو به سمت او مىكرد، صد
ايى زيبا داشت، پيوسته اندوهگين بود و در انديشه، سكوتى طولانى داشت و جز در هنگام نياز سخن نمىگفت. با ياد خدا سخن را آغاز كرده و پايان مىداد. خداوند را بر نعمتهايش، هر چند اندك بود سپاس مىگفت و با نكوهش از آنها ياد نمىكرد و آنگاه كه خشمگين مىشد رو برمىگرداند و چهرهاش متغير مىشد و زمانى كه شادمان مىگشت، چشمان خود را فرو مىانداخت.
بيشتر خندهاش تبسّم بود. كسى كه او را به يكباره مىديد، تحت تأثير اُبهت و شكوه و جلالش واقع مىشد و كسى كه با شناخت، با وى همنشينى كرده بود، او را دوست مىداشت. ناعته مىگويد: قبل از پيامبر و پس از او كسى را مانند آن حضرت نيافتم، رسول خدا(ص) بوى خوش را دوست داشت و بيشتر اوقات، جهت ديدار با فرشتگان و نشستن با مسلمانان از بوى خوش استفاده مىكرد، به همين دليل پياز و سير تناول نمىكرد، بلكه سير را سبزى بدبو مىخواند.
اندك اتفاق مىافتد فرمانروايان صاحب قدرتى كه زمام امور مردم را به دست دارند، داراى تواضع و فروتنى باشند، به ويژه در زمانهاى گذشته كه تكبر و فخر فروشى از صفات بارز حكام و فرمانروايان كشورها به شمار مىآمد، ولى حضرت محمد(ص) با آن آداب ورسوم رايج به مخالفت برخاست و تواضع و فروتنى يكى از برجستهترين صفات آن حضرت محسوب مىشد و يكى از اهداف رسالت آن بزرگوار، ريشه كن نمودن تكبر و خودپسندى بود كه در جهان گسترش يافته بود. بيشتر اوقات، هواداران خويش را پند و اندرز مىداد و مىفرمود: <كسى كه ذرهاى تكبر در دل او باشد، هرگز روى بهشت را نخواهد ديد».
پيامبر(ص) در زندگى خويش منتهاى تواضع و فروتنى را از خود نشان داد. در باب رفتار رسول خدا(ص) آمده است كه آن حضرت در آخر مجلس مىنشست و در مورد هر يك از افرادى كه با او نشسته بودند به گونهاى يكسان برخورد مىكرد كه شخص تصور نكند ديگرى كه در مجلس نشسته از او بيشتر مورد احترام پيامبر است.
روزى رسول خدا(ص) با تكيه بر عصا نزد اصحاب رفتند، آنان به احترام حضرت از جاى خود برخاستند. وى فرمود: <مانند عجمها نايستيد كه برخى بر بعضى ديگر تعظيم و كرنش مىكنند».
از جمله سخنان حضرت به يارانش اين بود كه فرمود: <شما در مدح و ستايش من مبالغه نورزيد، آن گونه كه مسيحيان درباره فرزند مريم راه افراط پيش گرفته و او را فرزند خدا خواندند، من بندهاى از بندگان خدا هستم، لذا به من بنده خدا و فرستاده او بگوييد».
از نمونههاى تواضع و فروتنى آن حضرت اين بود كه وى كفش خود را پينه و لباسش را وصله مىزد و در كارهاى خانه با خانوادهاش همكارى مىكرد، به كمك آنها گوشت خُرد مىكرد و با حياترين انسانها بود و به چهره كسى خيره نمىشد، به پرسش بَرده و شخص آزاد پاسخ مىگفت و به گونهاى در جمع يارانش مىنشست كه آخر مجلس واقع شود. اگر كسى در مورد نيازى كه داشت با او مىنشست و سخن به درازا مىكشيد، حضرت حوصله به خرج مىداد تا آن فرد خودش سخن را كوتاه كند و كسى كه حاجتى از او مىخواست آن را بر آورده مىنمود و يا حداقل در زمينه برآورده شدن نيازش با او سخن مىگفت.
روز فتح مكه مردى نزد آن حضرت آمد كه از ترس، اندامش مىلرزيد، حضرت فرمود: <نترس، من كه پادشاه نيستم، من فرزند بانويى از قريش هستم كه گوشت خشكيده خوراكش بود».
اگر اهل تحقيق در پى دليل قاطعى بر نبوت او باشند، چنان چه در همين كلمه دقت كنند، قوى ترين دليل بر نبوت و پيامبرى حضرت را خواهند يافت؛ زيرا مىبينيم فرمانروايى كه همه سرزمينها تحت استيلاى وى قرار گرفته و حرف اوّل را مىزند خويشتن را از تمامى القاب بزرگى و عظمت بر كنار مىدارد و او انسانى است كه وصفى جز وصف نبوت در شأن او نيست.
اگر ميان ويژگىهايى كه انسان از آن بهرهمند است و صفاتى را كه بدان آراسته مىباشد مقايسه نماييم از حيث وارستگى و فضيلت، صفتى را برتر از صفت مهربانى نمىيابيم. مهربانى در اسلام صفتى نيك و برجسته است و يكى از صفات خدايى است كه مسلمانان در عبادت و پرستش، رو به سوى او مىآورند چه اينكه او <رَحمن و رَحيم» است و <وَرَحْمَتِى وَسِعَتْ كُلَّ شَىءٍ».
خداى سبحان، رسول اكرم(ص) را خاصّ اين صفت گرداند و در خطاب به مؤمنين فرموده است:
لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ؛(2)
پيامبرى از بين خودتان به سويتان آمد. وضع پريشانى و جهل شما بر او دشوار مىآيد به شما اهتمام دارد و به مؤمنان رئوف و مهربان است.
رأفت و مهربانى پيامبر خدا(ص) در دفع ضرر و زيان از مسلمانان و جلب منافع آنها تجسم يافته بود. اين آيه از قرآن، پيامبر(ص) را مورد مدح و ستايش قرار داده، همچنان كه به اخلاق نكو و پسنديده و قلب مهربانى كه با گرفتارى و زيان و ضرر امتش نگران مىشد اشاره كرده است و نيز فرستادهاش را اين چنين توصيف فرموده است:
فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظّاً غَلِيظَ القَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ؛
خداوند با رحمت خويش تو را با مردم مهربان و خوشخو گرداند و اگر تندخو و سخت دل بودى، مردم از پيرامون تو پراكنده مىشدند.
خداى سبحان او را توصيف نمود، چون با مردم به مهربانى سخن مىگفت و اين ملايمت و مهربانى از عطايايى سرچشمه گرفته بود كه خداوند به وى عنايت كرده بود، و اگر او فردى درشتخو و سنگدل و نامهربان بود، مردم از او متنفّر گشته و از اطرافش پراكنده مىشدند. سراسر زندگى رسول اكرم(ص) رأفت و مهربانى بود، چه در رفتارش با مردم و چه در رهنمودهايى كه به امت خويش داشت. او كسى بود كه به امت خود سفارش مىفرمود: <به زمينيان مهربانى كنيد تا آن كس كه در آسمان است [خدا] به شما مهر بورزد»؛ <كسى كه با مردم مهربانى نكند، مشمول مهر و محبت الهى نخواهد بود»؛ <مهربانى از دل شقاوتمند سلب مىشود».
مهربانى صفتى است كه به روشنى در انسانها پديدار نمىشود، مگر نسبت به كسانى كه از حيث قدرت و مكنت پايينتر از او باشند. شما رفتار رسول خدا(ص) را در مورد خدمتكاران وى ملاحظه كنيد؛ يكى از ياران حضرت مىگويد: <من هرگز نديدم رسول اكرم(ص) يكى از خدمتكاران خود را كتك بزند».
مسلم، از أنس روايت مىكند كه وى گفت: <ده سال خدمتگزارى رسول خدا(ص) را نمودم، آن حضرت هرگز به من اُف نگفت و كارى را كه انجام دادم نفرمود چرا انجام دادى و چيزى را كه انجام ندادم، نفرمود چرا انجام ندادهاى».
از سفارشاتى كه آن حضرت نسبت به بردگان داشتند اين بود كه فرمود: <آنها برادران شما هستند كه زير دستتان قرار دارند. از آنچه مىخوريد بدانان نيز بخورانيد و از آنچه مىپوشيد آنها را نيز بپوشانيد، و كارى را كه در توان آنها نيست به آنان محوّل نكنيد، و اگر محوّل كرديد به آنها كمك كنيد».
مهربانى و عطوفت پيامبر(ص) تا آنجا گسترش داشت كه به حيوانات بىزبان هم رسيده بود. وى به حيوانات مهربانى مىكرد و سفارش مىفرمود كه با آنها مهربانى كنند. از جمله سخنان آن حضرت در اين باب اين است: <هر مسلمانى كه درختى بكارد و يا زراعتى كشت نمايد و پرنده، يا انسان ويا حيوانات از آن بهرهمند شوند، صدقه به شمار مىآيد».
حضرت در اين سخن كسى را كه به حيوانى غذا بدهد ستوده و آن را عمل نيك دانسته است كه انسان به واسطه آن به پيشگاه خداوند تقرب مىجويد. رسول خدا(ص) درباره ثواب كسى كه به حيوان ترحم و مهربانى كند مىفرمايد: <مردى در راهى مىگذشت، تشنگى بر او چيره شد، چاه آبى ديد و از آن پايين رفت و آب نوشيد و بالا آمد. ناگهان سگى را ديد كه از شدت تشنگى زبانش بيرون آمده، مرد با خود گفت: تشنگى، قدرت و توان اين سگ را نيز به اندازه من سلب كرده است، از اين رو از چاه پايين رفت و كفش خود را پر از آب نمود و آن را به دهان گرفت و بالا آمد و سگ را سيراب ساخت. خداوند او را مورد ستايش قرار داد و گناهان او را بخشيد». و نيز پيامبر(ص) فرمود: <زنى در اثر زندانى كردن گربهاى كه به او خوراك و آب نداد و آن را رها نساخت تا از حشرات بيابان بخورد، مورد عذاب قرار گرفت».
البته اسلام، كشتن حيوان موذى مانند سگ هار را جايز مىداند، ولى در كشتن آن رعايت انصاف را شرط دانسته است و ذبح حيوان حلال گوشت را جايز و روا دانسته، ولى دستور داده در كشتن آن رعايت احسان شود. پيامبر(ص) مىفرمايد: <خداوند بر هر چيزى احسان را لازم شمرده، بنابراين اگر حيوانى را كشتيد، صحيح بكشيد و اگر گوسفندى را ذبح نموديد، به شايستگى ذبح كنيد. وسيله ذبح را تيزكنيد تا گوسفندى را كه ذبح مىكنيد به راحتى جان دهد».
اگر بيم به درازا كشيدن سخن نبود، موارد بسيارى از مهربانى رسول اكرم(ص) را در مورد ضعفا و بيچارگان بر مىشمرديم.
رسول خدا(ص) در سرشت خود آراسته به بردبارى و عفو و گذشت بود، با اينكه قدرت برانتقام داشت، و بدين ترتيب دستور الهى را امتثال كرد كه فرمود: <خُذِ العَفْوَ وَأْمُرْ بِالعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الجاهِلِينَ».
در تفسير اين آيه شريفه گفته شده با كسى كه قطع رابطه با تو نموده ارتباط برقرار كنى و به كسى كه تو را از اعطا محروم ساخته است، بخشش نمايى و كسى را كه به تو ستم رواداشته، عفو كنى؛ زيرا اگر با كسى كه قطع رابطه با تو نموده، ارتباط برقرار سازى، درحقيقت او را بخشودهاى و اگر به كسى كه تو را از اعطا محروم ساخته بخشش نمايى، كار نيكى را انجام دادهاى و آنگاه كه كسى را كه به تو ستم رواداشته مورد عفو و گذشت قراردهى، درواقع از افراد جاهل و نادان رو گردان شدهاى. در قرآن كريم درباره تشويق به عفو و بخشش آمده است:
وَلا تَسْتَوِي الحَسَنَةُ وَلا السَّيِّئَةُ إِدْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ فَإِذا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِىٌّ حَمِيمٌ؛(3)
خوبى و بدى با هم يكسان نيستند. بدى مردم را هميشه با بهترين عمل پاداش ده تا همان كس كه بين تو و او دشمنى وجود دارد، دوست تو باشد.
درباره متصف بودن رسول اكرم(ص) به اين صفات، اخبار فراوانى وارد شده است از جمله در وصف آن حضرت گفته شده: <رسول خدا(ص) هرگز براى خود از كسى انتقام نگرفت، مگر در مواردى كه هتك حرمت الهى مىشد، كه در آن صورت براى خدا انتقام مىگرفت».
معروف است كه آن بزرگوار به افراد ناشناسى كه از آنها جفايى مىديد، صبر و شكيبايى مىكرد. أنس مىگويد: <با پيامبر(ص) راه مىرفتم. حضرت ردايى نجرانى پوشيده بود كه حاشيهاى زبر و خشن داشت. مرد عربى به او برخورد، رداى حضرت را محكم كشيد، من به كتف پيامبر نگريستم و اثر حاشيه ردا را كه مرد عرب به شدت كشيده بود بر آن مشاهده كردم. سپس آن مرد گفت: اى محمد، دستور ده تا از مال خدا كه نزدت هست به من بدهند. پيامبر متوجه او شد و تبسّم فرمود و سپس دستور داد اموالى را بدو بدهند».
يكى از رخدادهايى كه مشمول عفو و بخشش كريمانه حضرت شد و دلالت بر بردبارى بىنظير وى داشت، اين بود كه تعداد هشتاد تن از اهالى مكه غرق در سلاح از ناحيه كوه تنعيم به سمت رسول خدا و يارانش فرود آمده و آهنگ حمله به رسول اكرم(ص) را داشتند، كه توسط ياران آن حضرت به اسارت در آمدند و سپس پيامبر از خطاى آنها گذشت.
وحشى، قاتل حضرت حمزه عموى پيامبر غلامى حبشى بود كه با عمل خود رسولخدا(ص) را به گريه انداخت و مسلمانان را اندوهگين ساخت. اين فرد درباره خود مىگويد: پس از فتح مكه و طائف نزد پيامبر شرفياب شدم، وى ناگهان مرا نزديك خود يافت كه به رسالت او شهادت مىدادم، وقتى حضرت مرا ديد فرمود تو وحشى هستى؟ عرض كردم: آرى، اىرسول خدا(ص). حضرت فرمود: بنشين و برايم بگو چگونه حمزه را كشتى؟ مىگويد: من ماجرا را به عرض رسول خدا(ص) رساندم، وقتى سخنم پايان يافت به من فرمود: واى بر تو، از پيشم برو نمىخواهم ديگر تو را ببينم. وحشى گفت: از آن به بعد هر كجا رسول خدا(ص) حضور داشتند، من خود را از او پنهان مىكردم.
شگفتا! پيامبر از بردهاى حبشى كه اصل و ريشهاى ندارد و قاتل عموى پيامبر(ص) است درمىگذرد؛ كسى كه منتهاى آرزوى مسلمانان اين بود او را كشته ببينند همانگونه كه قبلاً حمزه را كشته ديده بودند، اين است معناى گذشت و بخشش هنگام قدرت و اين يكى از صفات پيامبر بود كه گوياى بلندى هدف و رفتار پسنديده آن حضرت و پيروزى بر هواى نفس بود.
يكى ازصفات بارز مردم جهان امروز ما كشمكش بر سر دنيا و لذايذ آن است، كشمكش است كه ميان جمعيتها و افراد، اختلاف و درگيرى آفريده است. و آدمى را پيوسته در پى ماديات به مسابقه وا داشته تا از هر طريقى كه شده بدان دست يابد، به همين دليل وى را به خستگى كشانده و اسير و گرفتار اندوه و اضطراب نموده و در جستجوى سعادت و خوشبختى است، ولى اثرى از آن نمىيابد.
از ديدگاه اسلام، نبايد ماديات انسان را از انجام وظايف او در برابر آفريدگار خود و وظايف انسانى خود در برابر برادران مسلمانش منحرف سازد، هر اندازه انسان در زندگى، اموال و دارايى گرد آورد، سرانجام وى مرگ است و از آنچه گرد آورده بايد دست بشويد. ازاينرو خداوند انسان را بدين سرنوشت هشدار داده است: <أَلْهيكُمُ التَّكاثُرُ * حَتّى زُرْتُمُ المَقابِرَ». چنان كه خداوند انسان را بدين سرنوشت بر نعمتهايى كه در آنها غوطهور و سرگرم است مورد حسابرسى قرار مىدهد، در صورتى كه بهواسطه آنها خدا را فراموش كند و در راه حقّ و خير مصرف ننمايد: <ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ». لذا خداوند با اين فرمودهاش پيامبر را به زهد دعوت فرموده است:
<وَلا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقى»(4).
خداى سبحان دراين آيه شريفه، پيامبر خود و مؤمنين را از طمع به مال دنيا و روآوردن به زرق و برق آن و انواع لذايذى كه كافران از آن بهرهمند مىشوند، برحذر داشته است، زيرا اينگونه لذايذ امتحان و آزمايشى براى آنان است، هدايتى كه خداوند نصيب مؤمنين كرده و آنچه را در آخرت برايشان ذخيره نموده برايشان بهتر و ماندنىتر است و اين معنا، دعوتى در جهت انزواگرايى و دست برداشتن از وسايل زندگى و چشم داشتن به اميد ديگران نيست، بلكه منظور، گذشتن از اين لذايذ در راه يارى حقّ و دستگيرى مستمندان است. به همين دليل زهد، يكى از سفارشات رسول اكرم(ص) براى كاستن از طمع ورزى و كشمكش بر سر دنياست، حضرت فرمود: <به مال دنيا بىاعتنا باش تا خداوند تو را دوست بدارد و به آنچه مردم دارند چشم نداشته باش تا مردم تو را دوست داشته باشند».
نبى گرامى اسلام(ص) در زندگى خويش الگوى زهد در دنيا بوده و ازلذايذ دنيوى روگردان بود و زهد آن حضرت از دلايل صدق نبوت وى بود. دنيا به آن بزرگوار -بهويژه پس از فتح مكه - روآورده بود ولى شيوه حضرت در خوراك و پوشاك و اثاثيه منزل تغيير نكرد.
يكى از همسران پيامبر زندگى ساده رسول خدا(ص) را اين گونه توصيف مىكند: <رختخوابى كه رسول اكرم(ص) در آن مىخوابيد از پوستى كه با ليف خرما پُر شده بود تهيه گشته بود. گاهى ما به عنوان خانواده رسول خدا(ص) مدت يك ماه براى پختن غذا، آتش روشن نمىكرديم و خوراك ما تنها خرما و آب بود، و تا آن زمان كه پيامبر رحلت كرد خانواده وى، دو روز پى در پى از قرص نان جو هم، سير نگشتند».
از ابن عباس روايت شده كه گفت: <رسول اكرم(ص) شبها گرسنه مىخوابيد و خود و خانوادهاش غذا براى شام نداشتند و بيشتر نانى كه استفاده مىكردند از جو تهيه شده بود».
البته اين بدين معنا نيست كه پيامبرخدا(ص) در مدت عمر خود از اين گونه غذا استفاده مىكردند، بلكه روايت شده كه آن حضرت حلوا و عسل را دوست مىداشت و از گوشت و سبزيجات و ميوه تناول مىفرمود، ولى براى كمك به تهيدستان امت خود، از خوردن آنها خوددارى مىكرد و جز به مقدارى كه سدّجوع وى نمايد تناول نمىفرمود.
پيامبر اسلام(ص) بيش ازديگران به عبادت مىپرداخت. عشق و علاقه به عبادت در ژرفاى قلبش جاى گرفته بود. وى با خدا مرتبط بوده و خويشتن را در راه او فانى ساخته بود و عبادت و پرستش خدا جزئى از هستى او را تشكيل مىداد.
يكى از بزرگ ترين مظاهر عبادت آن حضرت اين بود كه در كليه حالات، تسليم الهى بوده و رو به سوى او داشت و كسى كه با تسليم در برابر حقّ، رو به سوى خدا آرد، بهترين و برترين مظاهر ديانت را به منصه ظهور گذاشته است. خداى سبحان فرمود: <وَمَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَمُحْسِنٌ».(5)
آن سخن الهى را كه از حيث معنا در بين كتب آسمانى منحصر به فرد بوده و بيانگر چگونگى تسليم خدا شدن است، در قرآن كريم مىيابيم كه حضرت محمد(ص) را مخاطب ساخته و فرموده است:
قُلْ إِنَّ صَلاتِى وَنُسُكِى وَمَحْياىَ وَمَماتِى لِلَّهِ رَبِّ العالَمِينَ * لا شَرِيكَ لَهُ وَبِذلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ المُسْلِمِينَ؛(6)
اى پيامبر، بگو نماز و طاعت و زندگى و مماتم براى خداوند پروردگار جهانيان است، شريكى ندارد و به همين كارها مأمور شدهام و من نخستين كسى هستم كه تسليم امر خدا مىباشم».
از اين گفته كمال درجه اخلاص براى خدا بيان گشته است. رسول گرامى در همه حالات از خداوند بيمناك بود و پيوسته او را ياد مىكرد و از وى طلب آمرزش مىنمود و عرضه مىداشت:
والله إني لأستغفر الله و أتوب إليه في اليوم أكثر من سبعين مرّة؛
به خدا سوگند من هر روز هفتاد بار از خداوند طلب آمرزش نموده و نزدش توبه مىكنم.
و نيز آن حضرت با روزهدارى و نمازگزاردن و تلاوت قرآن به پيشگاه خداوند تقرب مىجست. شبها به عبادت مىپرداخت و طبق دستور خدا، سيزده ركعت نماز به جاى مىآورد، آنجا كه فرمود: <وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً».
پيامبر(ص) هنگام نمازگزاردن آن اندازه سرپا مىايستاد كه پاهاى مبارك آن حضرت متورّم مىشد. بدو عرض مىكردند: <اى رسول خدا(ص)! شما اينگونه عبادت مىكنى، در حالى كه خداوند گناهان آينده و گذشته تو را بخشيده است؟! حضرت فرمود: آيا نبايد بندهاى شكرگزار باشم».
رسول اكرم(ص) از هر ماه چند روز، روزه مىگرفت، چنان كه خود حضرت فرمود: <اعمال انسان در روز دوشنبه و پنجشنبه بر خداى متعال عرضه مىشود و من دوست دارم آنگاه كه عملم بر خداوند عرضه مىشود، روزهدار باشم».
در زمينه عبادت رسول خدا(ص) اين نكته قابل ذكر است كه آن حضرت ميان برترين مراتب عبادت و بين رهبرى امت خويش را جمع كرده بود. اگر آن حضرت از افراد عادى بهشمار مىرفت و در گوشهاى به عبادت مىپرداخت در عبادات و پرستش او جنبههايى كه جلب توجه كند، وجود نداشت. بنابراين جمع بين برترين مراتب عبادت و پرستش خدا و بين انجام ضروريات امور زندگى از برجستهترين صفات رسول اكرم(ص) مىتواند باشد.
از اَنس بن مالك روايت شده كه گفت: سه تن به منازل همسران پيامبر آمده و از آنان درباره عبادت حضرت پرسش نمودند، وقتى در جريان عبادات پيامبر قرار گرفتند، عبادتهاى خويش را ناچيز شمرده و گفتند: عبادات ما كجا و پيامبر كجا؟! در صورتى كه خداوند خطاهاى گذشته و آينده آن حضرت را بخشوده است، يكى از آنان گفت: من شب را به طور كامل نماز به جا مىآورم و ديگرى عنوان كرد: من تمام عمر روزهدار هستم و هرگز چيزى نمىخورم و شخص سوم گفت: من از زنان كنارهگيرى كرده و هرگز تن به ازدواج نمىدهم، رسول خدا(ص) كه نزد آنان آمد فرمود: <شما بوديد كه چنين و چنان مىگفتيد؟ به خدا سوگند من شما را از خداوند بيم داده و مىترسانم، اما من روزه مىگيرم و افطار مىكنم، نماز به جا مىآورم و مىخوابم و با زنان ازدواج مىكنم و كسى كه از سنّت من سر برتابد از من نيست».
سيماى ديگرى از عبادت رسول خدا(ص)را مشاهده مىكنيم كه دلش ارتباط با خدا داشته و در هر حالتى به درگاه او رو مىآورد؛ اگر قضيهاى كه آن را دوست مىداشت محقق مىگشت عرض مىكرد: سپاس خدايى را كه كارهاى نيك و شايسته، با نعمتهايش اتمام مىپذيرد و اگر مىخواست كارى انجام دهد عرضه مىداشت: خداوندا آن را برايم خير قرار داده و برايم برگزين. و اگر اراده مىكرد بخوابد عرض مىكرد: بار خدايا، با نام تو به بستر مىروم و با يادت برمىخيزم.
و آنگاه كه بيدار مىشد مىگفت: سپاس خدايى را كه ما را پس از ميراندن زنده ساخت و در قيامت، همه ما در پيشگاه او زنده مىشويم. و اگر لباس نو مىپوشيد عرضه مىداشت: سپاس خدايى را كه اسباب رفاه و تجمّل مرا در زندگىام فراهم فرمود.
و هرگاه مىخواست غذا تناول كند عرض مىكرد: سپاس خدايى را كه به ما غذا داد و سيرابمان ساخت و ما را مسلمان قرار داد.
و آنگاه كه به آسمان مىنگريست عرضه مىداشت: اى دگرگون كننده دلها، دلم را بر اطاعت و فرمانت ثابت و استوار نگاهدار و زمانى كه آهنگ بيرون رفتن از خانه مىنمود عرض مىكرد: <بسم الله توكلت على الله، و لاحول و لاقوه الّا بالله، اللهم إني أعوذ بك أن اَضِّلَ أو اُضَلّ، أو أَذل أو أُذل، أو أَظلِم أو أُظلم، أو أَجهل أو يُجهِل عليّ؛ به نام خدا، به او توكل مىكنم و هيچ حركت و نيرويى جز به يارى پروردگار نيست، خداوندا، به تو پناه مىبرم از اين كه كسى را گمراه سازم و يا خود گمراه گردم، كسى را خوار كنم يا خوار شوم، به كسى ستم روا دارم، يا مورد ستم واقع شوم، كسى را به نادانى بكشانم و يا خودم به جهل و نادانى گرفتار آيم». و ديگر دعاهاى فراوانى كه در كتب روايى آمده و ما برخى از آنها را ياد آور شديم.
رسول اكرم(ص) فصيحترين فرد عرب بود و با عباراتى شيوا و واضح و به شيوهاى جامع وسرشار از حكمت و به دور از ابهام سخن مىگفت. سخنان آن حضرت به گونهاى ساده وروشن و بىزيادت و كاستى بود كه هركس با او مىنشست، سخن او را حفظ مىكرد.
پيامبرخدا(ص) جز به حق دعوت نمىكرد و حكيمانه سخن مىگفت. سخنان حكمتآميزى كه با شيوهاى بليغ در دلها راه مىيافت و با سخنان غير بليغ تفاوت داشت و از همين رهگذر است كه سخنان رسول اكرم(ص)در قوم او تأثيرى ژرف داشت كه اين گونه تأثير در سخنان ديگران نبود.
و اكنون نمونههايى ازسخنان آن حضرت را كه با وجود اختصار در اَوج فصاحت و حكمت و هدايت بيان شدهاند، يادآور مىشويم:
-ارزش اعمال بستگى به نيّت دارد و پاداش هر فرد منطبق با نيّت او خواهد بود.
- مؤمن راستين كسى است كه آنچه را براى خود دوست دارد براى ديگران نيز بخواهد.
- دين، يعنى پند و اندرزِ خيرخواهانه.
- كسى كه امين نباشد، از ايمان برخوردار نيست.
- هريك از شما به منزله شبان ديگرى است و در قبال يكديگر مسؤول هستيد.
- وقتى كه از خدا شرم نمىكنى هر چه مىخواهى بكن.
- مسلمانِ خوب كسى است كه در آنچه مربوط به او نيست دخالت نكند.
- از آنچه در آن ترديد دارى بگذر و به سوى آنچه باور دارى روى آور، چون كار شايسته، آرامش دل است و شرّ و تبهكارى، شكّ و ترديد.
- دو صفت در مؤمن وجود ندارد: يكى بخل و ديگرى بد اخلاقى.
- هر كجا هستى از خدا بيمناك باش. در پى بدى خوبى بنما، تا بدى را محو و نابود كند و با مردم با اخلاق نكو و پسنديده معاشرت كن.
- منافق سه علامت دارد: 1- هر گاه سخنى بگويد دروغآميز است. 2- هر زمان وعده دهد وفا نمىكند. 3- و آنگاه كه امين كسى قرار گرفت خيانت مىورزد.
- خدا بيامرزد بندهاى را كه سخن نكو گويد و بهرهاى ببرد و يا سكوت كند و سلامت بماند.
- صبر و شكيبايى تنها در نخستين حادثه دشوار مىنمايد.
- انسان دو چهره و منافق، در پيشگاه خدا بىآبروست.
- فرد مؤمن از يك سوراخ دو بار گزيده نمىشود.
- انسان سعادتمند و خوشبخت كسى است كه از ديگران پند گيرد.
- خداوند، سروصداى زياد و پرس و جوهاى فراوان و تباه ساختن مال و دارايى را براى شما نمىپسندد.
- براى پرهيز از اطاله كلام، به همين اندازه بسنده مىكنيم وگرنه صدها نمونه ازسخنان آن حضرت را، كه سرشار از بلاغت و ارشاد و هدايت است، برايتان يادآور مىشديم.