وفات رسول اكرم(ص)

آغاز و شدت بيمارى آن حضرت

پيامبر اسلام(ص) پس از بازگشت از حجة الوداع، چند ماهى نگذشته بود كه احساس بيمارى نمود و درد و ناراحتى وى با سردردى سخت آغاز شد.

وقتى درد آن حضرت شدت يافت، از همسرانش درخواست كرد به جاى اين كه طبق عادت خود به خانه‏هاى زنانش رفت و آمد كند، در خانه عايشه تحت درمان قرار گيرد. همسران آن حضرت به خواسته وى پاسخ مثبت دادند و شدت بيمارى حضرت افزون شد و بالطبع درد آن حضرت هم افزايش يافت. عبدالله بن مسعود مى‏گويد: بر پيامبر كه بيمار بود وارد شدم و دست بر بدن مباركش نهادم و عرض كردم: اى رسول خدا(ص) بيمارى شما شدت يافته است حضرت فرمود: آرى، من دو برابر شما احساس درد و ناراحتى مى‏كنم. وى گفت: بنابراين شما دو پاداش داريد. حضرت فرمود: آرى، به خدايى كه جانم در دست اوست هر مسلمانى كه در اثر بيمارى يا غير آن بدو آسيبى برسد، خداوند به واسطه آن، گناهان وى را مى‏ريزد، همان گونه كه درخت برگ‏هاى خويش را به زمين مى‏ريزد، هر اندازه بيمارى حضرت شدت مى‏يافت، سعى مى‏كرد ناراحتى درد را نزد عايشه ابراز نكند، عايشه مى‏گفت: من بعد از سختى‏اى كه پيامبر قبل از رحلت كشيد، پيوسته به سختى جان كندن مؤمن حسرت مى‏خوردم.

سخن او با مسلمانان

حرارت بدن مطهر پيامبر در اثر بيمارى بالا رفت، وى درخواست كرد آب زيادى بر بدن او بريزند تا خنك شود ... و بدان‏ها فرمود: <هفت مشك آب از چاه‏هاى گوناگون بر بدنم بريزيد». عايشه گفت: ما آن حضرت را در تشتِ شستشويى كه ويژه همسرش حفصه بود قرارداده و سپس بر بدنش آب ريختيم تا اين‏كه خود فرمود: كافى است، كافى است. زمانى كه بدنش شستشو شد، احساس راحتى كرد و در حالى كه سر خود را بسته بود روانه مسجد شد و با مردم نماز به جا آورد و بعد از آن با آنها سخن گفت و براى شهداى اُحد طلب آمرزش و دعا كرد و سپس ياران خود را سفارش كرد و فرمود: اى مهاجرين، تعداد شما روز به روز افزون گشته، ولى انصار به همان تعدادى كه امروز هستند باقى بوده و اضافه نشده‏اند. انصار ياران و اصحاب سرّ و رازدار من بوده‏اند كه به آنان پناه آوردم. شما نيز به بزرگان آنان احترام قائل شده و به نيكوكارانشان نيكى كنيد و سپس فرمود: <خداوند بنده‏اى از بندگان خود را بين دنيا و آنچه نزد اوست، مخيّر گذاشت، وى آنچه را نزد خدا بود برگزيد...».

رسول خدا(ص) بيم آن داشت كه مبادا امتش شرك به خدا را با پرستش الهى به هم آميزند و دل‏هاى آنان به جاى اين‏كه ارتباط با خدا داشته باشد متوجه قبر(1) و ضريح او گردد، لذا مسلمانان را مخاطب ساخت و فرمود: كسانى قبل از شما بودند كه قبور پيامبران و صالحان خويش را محل عبادت تلقى مى‏كردند، شما اين قبور را جايگاه عبادت قرار ندهيد؛ زيرا من شما را از اين كار نهى مى‏كنم.

نماز ابوبكر(2)

وقتى كه رسول اكرم(ص) از خواندن نماز هم ناتوان گرديد، فرمود: به ابوبكر بگوييد با مردم نماز بگزارد. عايشه گفت: اى رسول خدا(ص) ابوبكر مردى رقيق القلب است و صدايى خفيف دارد و هرگاه قرآن مى‏خواند زياد گريه مى‏كند. حضرت فرمود: او را در جريان قرار دهيد، بايد با مردم نماز بگزارد. عايشه گفت: من سخنم را تكرار كردم. حضرت فرمود: شما زن‏ها رقيق القلب هستيد. به او بگوييد تا با مردم نماز بگزارد. عايشه گفت: به خدا سوگند من چنين چيزى نمى‏گويم و من دوست دارم اين مسؤوليت از ابوبكر برداشته شود و مى‏دانم مردم دوست ندارند هرگز كسى جاى پيامبر بايستد و چنين كسى را در هر رخدادى به فال بد مى‏گيرند و من دوست دارم اين مسؤوليت از ابوبكر برداشته شود.

پس از آن پيامبر خدا كه در خود اندك قدرتى براى بيرون رفتن و اقامه نماز احساس كرد، با پاى خود تا مسجد رفت و ابوبكر با مردم نماز مى‏گزارد، ابوبكر خواست كنار رود كه پيامبر بدو اشاره كرد تا جاى خود باقى بماند، و سپس حضرت آمد تا اين‏كه كنار او نشست. پيامبر نماز مى‏گزارد و ابوبكر نيز با مردم نماز مى‏خواند.

آخرين سفارش

زمان جدايى رسول خدا(ص) كه نزديك شد، ياران خويش را در خانه عايشه گرد آورد و بدانان سخت نگريست و اشك از چشمانش جارى شد و فرمود: <مرحباً بكم، حياكم الله، رحمكم الله، آواكم الله، حفظكم الله، رفعكم الله، وفّقكم الله، سلّمكم الله، قبّلكم الله». شما را به تقواى الهى سفارش مى‏كنم و توصيه مى‏كنم خدا را در نظر داشته باشيد. بر بندگان خدا برترى جويى نكنيد و در زمين خدا خود را بالاتر از ديگران ندانيد؛ زيرا خداوند به من و شما فرمود: <تِلْكَ الدّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوّاً فِى الأَرْضِ وَلافَساداً وَالعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ».

و سپس دستور داد مراسم تكفين و تدفين وى را چگونه انجام دهند و در مصيبت آن حضرت صدا را بلند نكنند. از جابر نقل شده كه گفت: از رسول خدا(ص) شنيده است كه قبل از رحلتش مى‏فرمود: <نسبت به خداوند حسن ظن داشته باشيد». پيامبر اسلام(ص) بيم آن داشت كه مبادا امتش از تمايلاتى كه به ترك نماز منتهى مى‏شود، پيروى كنند و كبر و غرور بر آنان چيره گردد، از اين رو بدانان سفارش فرمود نماز را به‏پاى دارند و به زيردستان و بردگان و خدمتكاران خويش، مهربانى كنند. اَنَس مى‏گويد: آن‏گاه‏كه حضرت در آستانه رحلت قرارگرفت، غالب سفارشات آن بزرگوار، اقامه نماز و نيكى به زير دستان بود.

آخرين لحظات

مسلمانان براى امتثال دستور پيامبر(ص) نماز را تا روز دوشنبه - روز وفات حضرت - با ابوبكر به جا آوردند. رسول خدا(ص) پرده حجره خود را كه مشرف به مسجد بود كنار زد و در حالى كه مسلمانان را در حال نماز مشاهده مى‏كرد لبخندى زد. مسلمانان پيامبر را مشاهده كردند و به اندازه‏اى شادمان شدند كه خواستند از شادى نماز را رها كنند و ابوبكر خواست به صفى كه پشت سر او بود برگردد و جا را براى پيامبر باز نمايد، تا با مردم نماز بگزارد، پيامبر(ص) اشاره كرد تا نماز خويش را ادامه دهند، و پرده حجره را كشيده و به بستر خويش رفت و اين آخرين ديدار آن حضرت، با مسلمانان بود.

وقتى حضرت در آستانه رحلت قرار گرفت با دست خويش آب به صورت مبارك خود مى‏ريخت و مى‏فرمود: چه اندوهى! فاطمه‏3 عرض مى‏كرد: اى پدر بزرگوار، اندوه تو چه اندازه بزرگ است. پيامبر خدا(ص) مى‏فرمود: پدرت بعد از امروز اندوهى نخواهد داشت. آن حضرت وقتى شدت نگرانى فاطمه‏3 را ديد او را نزديك خود خواند و به او رازى گفت و وى گريست. بار ديگر رازى به او گفت كه خنديد. وقتى رسول خدا(ص) به ملكوت اعلى پيوست، عايشه علت آن را از فاطمه‏3 جويا شد. وى فرمود: زمانى كه گريستم پدرم خبر رحلت خويش را به من داد و آن‏گاه كه خنده كردم به من اطلاع داد كه نخستين فردى هستم كه به او مى‏پيوندم.

عايشه، آخرين لحظات عمر حضرت را اين گونه توصيف مى‏كند(3): نزد پيامبر ظرفى از آب قرار داشت، حضرت دست خود را وارد آب نمود و به صورت خويش ماليد و سپس مى‏فرمود: <في الرفيق الأعلى، في الرفيق الأعلى» تا اين كه روح بلندش به نزد معبود شتافت.

رحلت آن حضرت در روز دوشنبه دوازدهم ربيع‏الاول(4) اتفاق افتاد و هنگام رحلت 63بهار از عمر شريف آن حضرت مى‏گذشت.

كسى كه سخنان حضرت محمد(ص) را قبل از رحلت و در آخرين لحظات زندگى او بشنود، بى‏ترديد يقين حاصل خواهد كرد كه وى فرستاده بر حقّ الهى است. آخرين سفارشات آن حضرت به مسلمانان سفارش به نماز و تقواى الهى و پرهيز از فساد و تباهى بود و آن‏گاه كه مسلمانان را در حال نماز مشاهده نمود، شيرين‏ترين منظره‏اى بود كه وى را شادمان ساخت، در حالى كه مى‏دانست زمان رحلت او فرارسيده است.

اگر بر فرض احتمال دهيم آن حضرت پيامبر نبودند [نعوذ بالله‏] و مانند ساير مردم به شمار مى‏آمدند، در آن لحظات آخر كه انسان احساس مى‏كند مرگش نزديك شده، تمام همّ و غم او انديشيدن به خانواده و نزديكان و كارهاى مهم خويش و امور مورد علاقه خود است و مشاهده شده كسانى كه مردم فريبى كرده‏اند، در آن لحظات آخر، به جرم و گناه خود اقرار و اعتراف مى‏كنند و خود را از گمراه‏گرى‏ها تبرئه مى‏كنند، ولى آنچه در اين لحظات مردم از پيامبر(ص) ديدند بر عكس چيزى بود كه مردم از آن دروغگويان حقه‏باز سراغ داشتند. محبوب او خدا و هدفش خدا بود، همان رفيق اعلى كه در واپسين لحظات زندگى‏اش نام او را بر لب جارى مى‏كرد.

رسول اكرم كه از دنيا رحلت فرمود، كتاب خدا و سنت(5) خويش را براى مسلمانان به‏وديعه گذاشت كه اگر از آن دو پيروى كنند هرگز به گمراهى نيفتند و اصحاب گرامى خود را ميان مردم گذاشت تا دستورات اسلام را تشريح نمايند ودامنه اسلام را گسترش دهند و مشعل هدايت الهى را در جهان پديدار سازند، از خداوند مسألت داريم كه بهترين پاداش را به نبى اكرم عطا فرمايد و ما را در عمل به دستورات وى موفق گرداند تا به سعادت دنيا وآخرت دست يابيم.


1- به نظر مى‏رسد هدف از طرح سفارشى كه به نام پيامبر درج و در آن به عدم توجه به زيارت قبر و ضريح اشاره شده از باب، <اياك اعني و اسمعي ياجاره» باشد كه تلويحاً به زيارت قبور و ضريح پيشوايان مذهب توسط شيعه عنوان شده است. <ج».

2- نويسنده، نمازخواندن ابوبكر با مردم را به دستور پيامبر با تب و تاب فراوان نقل كرده كه در جاى خود بتواند به عنوان امتيازى بزرگ مسأله جانشينى را مطرح كند چنان‏كه اهل سنت براين اعتقادند. اما واقعيت تاريخى غير از اين است. عايشه مى‏گويد: پيامبر به من فرمود به پدرت بگو با مردم نماز بخواند، ولى من به‏خاطر كهولت سن و صداى باريك و ضعف پدرم... راضى نمى‏شدم نمازبخواند. سرانجام او را راضى كردم و براى نماز به مسجد رفت. ملاحظه كنيد كه راوى حديث تنها عايشه است، آن هم براى گرفتن و يا ثبت امتيازى براى پدرش. امّا اين ماجرا از مسلّمات تاريخ است كه به مجرّد اين‏كه پيامبر متوجّه شد ابوبكر قصد دارد با مردم نماز بخواند با تن تبدار با كمك على(ع) و ابن عباس از جا برخاست و در حالى‏كه بازوان مباركش در دست على و فضل بن عباس بود و از شدت تب پاهاى مقدسش به زمين كشيده مى‏شد به مسجد آمد و ابوبكر را كنار زد و خود با آن حال با مردم نماز گزارد و سپس با تكيه بر على(ع) و فضل، به ايراد خطبه پرداخت و نسبت به سپاه اُسامه سفارش كرد. از اين مطلب به خوبى روشن است كه حديث فوق (نماز خواندن ابوبكر) جعلى و ساخ

تگى است. بر فرض ثبوت نماز خواندنِ ابوبكر، اين مسأله نمى تواند براى او امتيازى خاص تلقى شود چرا كه، رسول خدا(ص) در طول حيات شريف خود گاه و بيگاه كه از مدينه به قصد كارى و يا جنگ و غزوه‏اى خارج مى‏شدند، تعداد 72 تن از صحابه خود را براى نمازگزاردن گماشته‏اند و اگر قرار باشد هر كس فرضاً به دستور پيامبر هم با مردم نماز جماعت خوانده باشد، داعيه رهبرى و جانشينى داشته باشد، بايد همه اين افراد چنين ادعايى داشته باشند، نه تنها ابوبكر. حال آن‏كه براى كسى غير از ايشان چنين ادعايى نشده است. در اين زمينه مى‏توان به: صحيح مسلم، ج‏2، ص‏338. صواعق ابن حجر، ص‏81 به نقل از احمد بن حنبل و نسايى و ترمذى . كامل ابن اثير، ج‏2، ص‏122 مراجعه نمود. <ج»

3- ابن سعد مى نويسد: پيامبر(ص) در آخرين لحظات زندگى، چشمان مبارك خود را گشود و فرمود: برادرم را صدا بزنيد. همه فهميدند كه جز على كس ديگرى نيست. على(ع) را صدا زدند. در كنار بستر حضرت نشست، احساس كرد پيامبر مى‏خواهد از بستر برخيزد، لذا او را از بستر بلند كرد و به سينه خود تكيه داد. و نيز مى‏افزايد: شخصى از ابن عباس پرسيد: پيامبر در آغوش چه كسى دنيا را وداع گفت. وى گفت: پيامبر در حالى كه سرش در آغوش على(ع) بود روحش به جنان پرواز كرد. همان شخص اضافه كرد: عايشه مدعى است كه هنگام رحلت پيامبر، سر حضرت بر سينه او بوده است، ابن عباس گفته عايشه را تكذيب كرد و گفت: پيامبر در آغوش على(ع) جان داد و على و برادرم فضل پيكر پاك آن حضرت را غسل دادند. طبقات ابن سعد، ج‏2،ص‏254 و263.

روزى كعب الأحبار از عمر خليفه دوم پرسيد: آخرين سخنان پيامبر در حالت احتضار چه بود؟ وى به اميرالمؤمنين(ع) اشاره كرد و گفت: از او بپرس. حضرت در پاسخ فرمود: پيامبر در حالى‏كه سر مباركش روى شانه من بود مى‏فرمود: الصلاة الصلاة. كعب گفت: پيامبران گذشته نيز بر همين روش بوده‏اند.

افزون بر اين خود اميرالمؤمنين(ع) در يكى از خطبه‏هاى نهج‏البلاغه به اين مطلب تصريح مى‏كند: <ولقد قُبض رسول الله و ان رأسه لعلى‏ صدري... و لقد وليتُ غسله و الملائكة اعواني؛ رسول خدا در حالى‏كه سرش بر سينه من قرار داشت، قبض روح شد و در حالى‏كه فرشتگان مرا يارى مى‏كردند پيكر پاكش را غسل دادم».

در خصوص ماجراى جان دادن رسول گرامى اسلام در آغوش اميرالمؤمنين على(ع) مى‏توان به كتبى از قبيل مستدرك حاكم، ج‏3، ص‏138؛ تاريخ ابن عساكر درحالات امام، ج‏3، ص‏14 - 17؛ مصنف ابن ابى شيبه، ج‏6، ص‏348؛ مجمع الزوائد ج‏9، ص‏112؛ كنزالعمال فضائل على بن ابيطالب، ج‏15، ص‏128، حديث 374 و... مراجعه كرد. <ج».

4- محدثين و سيره نويسان اتفاق نظر دارند كه رحلت جانگذاز رسول اكرم(ص) دوشنبه 28 ماه صفر اتفاق افتاده است.

5- به گفته ابن حجر عسقلانى در صواعق، ص‏136. رسول خدا(ص) توجه مردم را به همبستگى كتاب خدا و عترت، در موارد متعدد و گوناگون، از جمله: روز عرفه، روز غدير پس از بازگشت از طائف و حتى در بستر بيمارى جلب نموده است. كه مؤلف از بيان آن طفره رفته است.<ج».