شهر نينوا در منطقه موصل، پايتخت دولت آشوريان به شمار مىرفت، اين دولت قدرت و استيلاى خود را بر بيشتر كشورهاى آسيا گسترش داد. نينوا در آن دوران از غنىترين و بزرگترين شهرهاى مشرق زمين محسوب مىگشت، فراوانى نعمت و ثروت بى حد و حصر، مردم آن سامان را به وسيله انجام كارهاى ناروا و گناهانشان به ورطه گمراهى كشاند. از طرفى مردم نينوا بتپرست بوده و به خداى متعال ايمان نمىآوردند. بدينسان هلاكت آنها حتمى بود، ولى خداوند رحمت خويش را شامل آنها گردانده و يونس(ع) را به سوى آنان فرستاد، وى آنها را به ايمان به خدا و توبه و بازگشت از گناهانشان دعوت مىفرمود، ولى آنان بر انجام كارهاى خود پافشارى كرده و دعوت وى را نمىپذيرفتند، از اين رو، يونس(ع) آنها را تهديد كرد كه پس از مدتى بر آنان عذاب فرود خواهد آمد.
يونس(ع) تصور كرد كه رسالت خويش را به پايان رسانده و تمام دستوراتى را كه خداوند بدو فرمان داده انجام داده است، لذا به سبب انجام كارهاى نارواى مردم و اصرار آنها بر كفر و الحاد، در حالتى از خشم و نگرانى از شهر آنان بيرون رفت، وى بدون اذن پروردگارش شهر را ترك كرد، به اين اعتقاد كه خداوند هرگز او را به انجام اين كار بازخواست نخواهد كرد، از اين رو، به راه خود ادامه داد تا به ساحل دريا رسيد. به كشتى مسافربريى برخورد كه آماده حركت بود. از صاحبان آن تمنّا كرد كه او را با خود سوار كشتى كنند و آنها نيز تقاضاى او را پذيرفتند.
كشتى حامل يونس حركت كرده و در سطح دريا به راه خود ادامه مىداد، خداوند با فرستادن بادى شديد دريا را دستخوش طوفان نمود و امواج شديدى پديد آمد كه هر لحظه كشتى را تهديد به غرق شدن مىكرد كشتىبانان و مسافران سخت نگران شدند و گفتند: بىترديد فردى گنهكار ميان ما وجود دارد، لذا ميان خود به مشورت پرداختند كه قرعه بكشند و هر كس را كه قرعه به نام او در آمد از كشتى بيرون اندازند تا از خطر طوفان مصون بمانند. وقتى قرعه كشيدند. به نام يونس پيامبر درآمد كه سرگذشت خود را براى آنها بازگو كرده بود. آنان گفتند: اين شخص فردى صالح و شايسته است و دور از عقل و خرد است كه وى گنهكار باشد و شايد قرعه بهطور اتفاقى به نام او در آمده باشد، از اين رو، بار دوم قرعه انداختند، اين بار نيز قرعه بهنام او در آمد، لذا وى آماده شد تا لباس از تن خود خارج ساخته و خود را بر دريا افكند، ولى آن جمعيت مانع شدند و بار سوم قرعه انداختند و از آنجايى كه خداوند امر بزرگى را اراده كرده بود، اين بار نيز قرعه به نام او در آمد و او را در دريا انداختند. خداوند ماهى بزرگى را مأمور ساخت و يونس را به كام خود فرو برد، قرآن بدين ماجرا اشار
ه مىفرمايد:
وإِنَّ يُونُسَ لَمِنَ المُرْسَلِينَ * إِذْ أَبَقَ إِلَى الفُلْكِ المَشْحُونِ * فَساهَمَ فَكانَ مِنَ المُدْحَضِينَ * فَالْتَقَمَهُ الحُوتُ وَهُوَ مُلِيمٌ؛(1)
و به راستى يونس از پيامبران الهى بود، آنگاه كه به سوى كشتى پر از مسافر گريخت، قرعه انداختند به نام يونس در آمد و از غرق شدگان بهشمار آمد و ماهى او را به كام خويش فرو برد و مورد ملامت و سرزنش مردم نيز بود.
آنگاه كه يونس(ع) قوم خود را ترك كرد، آنان مطمئن شدند كه عذاب بر آنها فرود خواهد آمد و مقدمات آن پديدارشده بود. خداوند به دلهاى آنان الهام فرمود كه توبه و انابه كنند، لذا ازكرده خود پشيمان شدند و با پوشيدن لباسهاى خشن، به پيشگاه خداوند تضرع و زارى نمودند و مردان و زنان و كودكان به گريه در آمدند و هر كس به شخصى ستمى روا داشته بود، از او درگذشت و صحنهاى بسيار شگفتآور و هيجانانگيز بهوجود آمد، لذا خداوند بزرگ با لطف و مهربانى خود عذاب را از آنها برطرف ساخت. در قرآن آمده است:
فَلَوْلا كَانَتْ قَرْيَةٌ امَنَتْ فَنَفَعَهَا ايمَانُهَا اِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا امَنُوا كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْىِ فى الْحَيوةِ الدُّنْيَا وَمَتَّعْنَاهُمْ اِلى حينٍ؛(2)
چرا هيچ يك از شهرها و آبادىها ايمان نياوردند كه به حالشان مفيد افتد؟ مگر قوم يونس، هنگامى كه آنها ايمان آوردند عذاب رسوا كننده را در زندگى دنيا از آنها برطرف ساختيم و تامدت معيّنى آنها را بهرهمند ساختيم.
معناى آيه شريفه اين است كه: اگر مردم هر منطقهاى ايمان مىآوردند، ايمانشان به سود آنها بود ولى جز قوم يونس كسى ايمان نياورد، به همين دليل وقتى آنها ايمان آوردند خداوند، عذاب و ذلّت و خوارى را از زندگى دنيوى آنان برطرف، و آنها را تا پايان عمر از لذّتهاى زندگى بهرهمند ساخت.
زمانى كه ماهى، يونس را در كام خود فرو برد، خداوند به آن حيوان الهام فرمود كه به يونس آسيبى نرساند. يونس در شكم ماهى كه جاى گرفت، پنداشت از دنيا رفته است، لذا اعضاى بدنش را حركت داد، دانست كه زنده است، از اين رو به سجده افتاد و عرضه داشت: پروردگارا؛ جايگاهى براى پرستشات برگزيدم كه كسى در چنين جايى تو را ستايش نكرده است. سپس چند روز همچنان در شكم ماهى بسر برد و پيوسته به ذكر و ستايش پروردگار مىپرداخت، پس از آن به عظمت الهى اعتراف كرد و اقرار نمود در كارى كه از او سر زده بهخود ستم روا داشته است، خداوند دعايش را مستجاب كرد و توبهاش را پذيرفت و بهماهى الهام كرد تا يونس را در بيابانى بى آب و علف بيفكند.
يونس در حالتى از بيمارى و خستگى از شكم ماهى خارج شد، خداوند درختى با سايه گسترده از نوع كدو، بالاى سرش رويانيد تا به جهت گرماى آفتاب از سايهاش استفاده كند. يونس مدتى را همچنان با همان حالت سپرى كرد تا بهبودى خود را بازيافت و ترس و بيماش برطرف گرديد و دلش آرام گرفت. سپس خداوند به او دستور داد تا نزد قوم كه جمعيّتى بيش از صد هزار نفر بودند و از آنها دست برداشته بود، بازگردد و آنها را به ايمان به خدا دعوتكند، و او نيز رسالتى را كه خدا به او فرمان داده بود، انجام داد، به همين دليل مردم هدايت يافتند، و خداوند اين هدايت يافتهگان را در طول زندگى دنيا از سعادت و خوشبختى بهرهمند ساخت، خداى متعال فرمود:
فَلَوْلا أَنَّهُ كانَ مِنَ المُسَبِّحِينَ * لَلَبِثَ فِى بَطْنِهِ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ * فَنَبَذناهُ بِالْعَراءِ وَهُوَ سَقِيمٌ * وَأَنْبَتْنا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِنْ يَقْطِينٍ * وَأَرْسَلْناهُ إِلى مائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ * فَآمَنُوا فَمَتَّعْناهُمْ إِلى حِينٍ؛
اگر يونس ذكر و تسبيح خدا نمىگفت تا قيامت در شكم ماهى باقى مىماند ما او را در حالى كه بيمار و ناتوان بود به خشكى ساحل افكنديم و درختى ازكدو بر او رويانيديم و او را به سوى بيش از يكصد هزار تن فرستاديم. آنها نيز بدو ايمان آوردند و ما نيز بدانان تا زمانى معين نعمت بخشيديم.
وَذَا النُّونِ إِذ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى فِى الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّى كُنْتُ مِنَ الظّالِمِينَ * فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّيْناهُ مِنَ الغَمِّ وَكَذلِكَ نُنْجِى المُؤْمِنِينَ؛(4)
و آنگاه كه يونس خشمگين از شهر بيرون رفت، تصور مىكرد ما هرگز قادر بر او نيستيم، سپسدر تاريكى شكمِ ماهى، ما را خواند كه خدايى جز تو نيست و منزهى، بهراستى من از ستمكاران بودم، دعايش را مستجاب گردانديم و او را از غم و اندوه رهانيديم و اين چنين مؤمنين را نجات مىبخشيم.