چون بحث و مناقشه ميان فرعون و موسى درباره رسالت الهى او بالا گرفت، فرعون از موسى دليلى شاهد بر صدق گفتارش خواست. در اين هنگام موسى(ع) عصا را از دست خود انداخت به اژدهايى تبديل شد كه شك و ترديدى در آن نبود و به حركت در آمد و نيز دستش را از جيب خود بيرون آورد و نور سفيدى از آن آشكار گشت و براى تماشاگران درخشيدن گرفت.
فرعون و حاشيهنشينان وى كه اين صحنه را ديدند به تكذيب موسى ادامه داده و كارهاى او را جادوگرى تلقى كردند و درباره موسى به مشورت پرداخته و تأكيد كردند وى ساحر بوده و آشناى به علم جادوگرى است و هدفش اين است كه با سحر و جادوى خويش آنان را از مصر بيرون رانده و آن را تصرف كند، سپس از آنها پرسيد: چه نظرى دارند؟ اشراف قوم به فرعون اشاره كردند كه موسى و برادرش را مهلت دهد و در گوشه و كنار مصر در پى جادوگران بفرستد تا مانند موسى به جادوگرى بپردازند؛ زيرا معجزهاى را كه موسى آورده تا زمانى كه انجام دادن آن در توان ديگرى باشد و مانند آن را انجام دهد، از اعتبار افتاده ودعوت او تباه مىگردد.
فرعون، مأموران خود را به گوشه و كنار مصر اعزام كرد تا جادوگران را نزد او آورند. مأموران وى تعداد زيادى از جادوگران را آوردند. ساحران به فرعون گفتند: در صورتى كه در جادوگرى بر موسى پيروز شوند، از او پاداش گرانبهايى مىخواهند و فرعون نيز پذيرفت و بدانان وعده داد كه آنها در پيشگاه وى از مقامى بس والا برخوردار خواهند شد. علاوه براينكه جادوگرى در مصر داراى ارزش و اهميت زيادى بود كه پادشاهان و اُمرا بدان توجه خاصى داشته و در ازاى اين كار پاداش فراوان مىدادند، و اين قضيهاى است كه اخيراً آثار باستانى مصر از آن پرده برداشته است.
روز موعودِ ديدار جادوگران با موسى(ع) فرا رسيد و جمعيّت انبوهى به صحنهنمايش هجوم آوردند و اين ماجرا در روز عيد انجام شد. به نظر مىرسد آن روز مصادف با روز طغيان رود نيل بوده كه از بزرگترين عيدهاى آنان به شمار مىرفته است.
موسى(ع) با جادوگران به گفت و گو پرداخت كه آيا آنها ابزار جادويى خود را بر زمين مىافكنند يا نخست او مبادرت به اين كار كند؟ موسى پافشارى كرد كه نخست آنان جادوگرى كنند. و ابزار و آلات آنان عصا و طناب بود كه با انداختن آنها عرصه نمايش مملوّ از مار وافعى شد و موسى و مردمِ تماشاگر تصور كردند كه اين اشيا واقعاً به حركت در آمدهاند، از اين رو مردم از اين صحنه وحشتزده شده و ترس و اضطراب بر دلهاى آنان حكمفرما گشت.
فرعون و هوادارانش شادمان گشتند و مطمئن شدند كه جادوگران پيروزشدند و موسى نمىتواند بر آنان برترى يابد، ولى خداى متعال به موسى وحى فرمود تا عصاى خود را برزمين افكند و او نيز همان گونه كه دستور يافته بود آن را به زمين انداخت، ناگهان به صورت اژدهايى در آمد و ابزار و وسايل دروغين جادوگرى آنها را، كه بدان زرق و برق داده بودند، به سرعت بلعيد و طعمه خويش ساخت.
فرعون و هواداران او مات و مبهوت شدند و جادوگران دانستند كارى را كه موسى انجام داده، سحر مانند آن را انجام نمىدهد، بلكه آن قدرت الهى است كه چنين كرده است. از اينرو، ساحران به خاك افتاده و خدا را سجده كردند و گفتند: <ما به پروردگار جهانيان، پروردگار موسى و هارون ايمان آورديم».
فرعون يقين حاصل كرد كه موسى را مغلوب نساخته، بلكه اين موسى است كه بر او پيروز گشته است، و براى اينكه بر شكست خود پوشش بنهد به جادوگران گفت: موسى، بزرگ واستاد شما بود و او به شما جادوگرى آموخت و به همين دليل بر شما پيروز شد و سحر وجادوى او بر شما غالب آمد و چيره شد. فرعون اين سخن را در حالى مىگفت كه به خوبى مىدانست موسى جادوگران را نمىشناسد و قبلاً هم با آنان نشستى نداشته است، ولى انسانى كه شكست مىخورد، همه گونه عذرى براى خود مىتراشد. سپس فرعون براى اينكه قدرت خود را به رخ جادوگران بكشد بدانان گفت: <آمنتم به قبل أن آذن لكم؛ پيش از آنكه من اجازه دهم به موسى ايمان آورديد؟» و ادعا مىكرد كه وى صاحب اختيار آنهاست و مىبايست او بدانان چنين اجازهاى بدهد، ولى آنها قبل از صادر شدن اجازه از ناحيه وى، مرتكب جرم شده و به موسى ايمان آوردهاند، به همين دليل آنها را تهديد كرد كه دست و پاى آنان را خواهد بريد و آنها را بر شاخههاى نخل به دار مىآويزد.
تهديد فرعون، ساحران را از ايمان آوردن باز نداشت، بلكه گفتند: ما به پيشگاه خداى خويش باز مىگرديم و تو ما را بدين جهت كيفر مىكنى كه ما موسى را تصديق كرديم و به نشانههاى واضح و روشن پروردگارمان كه دليل حقانيت وى بود، اذعان نموديم. جادوگران سپس با تضرع و زارى متوجه خدا شدند و عرضه داشتند: پروردگارا، به ما صبرى بزرگ عنايت كن تا با آن توان تحمل كيفر و شكنجه فرعون را داشته باشيم و ما را مسلمان بميران:
قالَ إِنْ كُنْتَ جِئْتَ بِآيَةٍ فَأْتِ بِها إِنْ كُنْتَ مِنَ الصّادِقِينَ * فَأَلْقى عَصاهُ فَإِذا هِىَ ثُعْبانٌ مُّبِينٌ * وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذا هِىَ بَيْضاءُ لِلنّاظِرِينَ * قالَ المَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِيمٌ * يُرِيدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ فَماذا تَأْمُرُونَ * قالُوا أَرْجِهْ وَأَخاهُ وَأَرْسِلْ فِى المَدائِنِ حاشِرِينَ * يَأْتُوكَ بِكُلِّ ساحِرٍ عَلِيمٍ * وَجاءَ السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قالُوا إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنّا نَحْنُ الغالِبِينَ * قالَ نَعَمْ وَإِنَّكُمْ لَمِنَ المُقَرَّبِينَ * قالُوا يا مُوسى إِمّا أَنْ تُلْقِىَ وَإِمّا أَنْ نَكُونَ نَحْنُ المُلْقِينَ * قالَ أَلْقُوا فَلَمّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْيُنَ النّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجاءُوا بِسِحْرٍ عَظِيمٍ * وَأَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَلْقِ عَصاكَ فَإِذا هِىَ تَلْقَفُ مايَأْفِكُونَ * فَوَقَعَ الحَقُّ وَبَطَلَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ * فَغُلِبُوا هُنالِكَ وَانْقَلَبُوا صاغِرِينَ * وَأُلْقِىَ السَّحَرَةُ ساجِدِينَ * قالُوا آمَنّا بِرَبِّ العالَمِينَ * رَبِّ مُوسى وَهرُونَ *
قالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّ هذا لَمَكْرٌ مَكَرْتُمُوهُ فِى المَدِينَةِ لِتُخْرِجُوا مِنْها أَهْلَها فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ* لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ * قالُوا إِنّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ * وَما تَنْقِمُ مِنّا إِلّا أَنْ آمَنّا بِآياتِ رَبِّنا لَمّا جاءَتْنا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَتَوَفَّنا مُسْلِمِينَ؛(1)
فرعون گفت: اگر معجزهاى دارى و راست مىگويى آن را بياور. موسى عصاى خود را به زمين افكند كه ناگهان به صورت اژدهايى پديدار گشت و دست خود از گريبان برون آورد، بر تماشاگران درخشيد. سران قوم فرعون بدو گفتند: اين شخص جادوگرى ماهر است و قصد دارد شما را از سرزمينتان بيرون راند، درباره او چه دستور مىدهيد. گفتند: او و برادرش را نگهدار و افرادى را به شهرها بفرست تا كليه جادوگران چيرهدست را نزد تو آورند. ساحران نزد فرعون آمدند و به فرعون گفتند: اگر ما بر موسى چيره گشتيم پاداشى هم داريم؟ گفت: آرى، شما از مقرّبان من خواهيد گشت. ساحران گفتند: اى موسى، تو نخست عصاى خود را مىافكنى يا ما بساط جادويى خويش را بيندازيم. موسى گفت: شما بيندازيد، آنگاه كه بساط سحر خويش را افكندند، ديدگان مردم را افسون نمودند (بستند) و آنها را به شدّت بيمناك ساختند و سحرى بس بزرگ و هولانگيز ايجاد نمودند و ما به موسى وحى كرديم عصاى خويش را بينداز. زمانى كه انداخت، همه آنچه را ساحران ساخته و پرداخته بودند، بلعيد و معجزه حق ثابت شد و اعمال ساحران باطل گرديد. جادوگران مغلوب گرديده و به گونهاى حقارتآميز بازگشتند، و در برابر
قدرت الهى به سجده افتادند، و گفتند: به خداى جهانيان ايمان آورديم، پروردگار موسى و هارون. فرعون بدانان گفت: قبل از آن كه من به شما اجازه دهم، به موسى ايمان آورديد؟ اين مكر و حيلهاى است كه شما در اين شهر به كار بردهايد تا اهالى آن را بيرون برانيد، به زودى پى خواهيد برد. دست و پاهاى شما را بر عكس يكديگر (پاى چپ، دست راست) خواهم بريد و همه شما را به دار مىآويزم. جادوگران گفتند: ما پس ازمرگ، به سوى خداى خويش برمىگرديم و تو به جرم اينكه ما به معجزات الهى كه برايمان نمودار شد ايمان آورديم، مىخواهى از ما انتقام بگيرى. پروردگارا، به ما صبر و شكيبايى عنايت كن و ما را در حال تسليم بودن به دستوراتت بميران.
فرعون نشانههايى را كه موسى با خود آورده بود ديد و كفر خود را ادامه داد و بر دشمنى و عناد خويش پافشارى نمود. سران قوم، فرعون را مورد ملامت و سرزنش قرار دادند كه چرا موسى و پيروان او را رها و آزاد گذاشته تا خداى يگانه را بپرستند و دست ازپرستش فرعون و خدايانش بردارند، و اين كار به نظر آنان، فساد در زمين بود.
فرعون آنان را مطمئن ساخت و با اين وعده به آنان گفت: پسران آنها را مىكشيم و زنانشان را براى بردگى زنده نگاه خواهيم داشت و سپس به عملى كردن تهديد پليد خود پرداخت.
طبيعى بود كه بنى اسرائيل از ظلم و ستمى كه بر آنها رفته بود نزد موسى شكايت ببرند وآن حضرت آنان را بر گرفتارى به وجود آمده و كمك گرفتن از خدا براى تحمل آن، به صبر سفارش كرد و در صورت پرهيزكارى آنها را به سرانجامى نيك وعده داد، ولى اين سخنان از مصيبتها و گرفتارىهاى آنان نكاست، بلكه بدو گفتند: ما همان گونه كه قبل از رسالت تو مورد آزار و اذيت قرار مىگرفتيم، اكنون بعد از آوردن آن هم، مورد اذيت و آزاريم. موسى(ع) جهت همدردى با آنها، بدانان گفت: شايد خداوند دشمن شما را هلاك گرداند و در سرزمينى كه شما را بدان وعده داده بود، جانشين خود قرار دهد تا ببيند از شما عمل نيك سرمىزند يا عمل ناپسند، و شما را بدان پاداش دهد:
وَقالَ المَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَتَذَرُ مُوسى وَقَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِى الأَرضِ وَيَذَرَكَ وَآلِهَتَكَ قالَ سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَنَسْتَحْيِى نِساءَهُمْ وَإِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ * قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ وَاصْبِرُوا إِنَّ الأَرضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَالعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ * قالُوا أُوذِينا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِيَنا وَمِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا قالَ عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَيَسْتَخْلِفَكُمْ فِى الأَرضِ فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ؛(2)
سران قوم فرعون به او گفتند: آيا موسى و هواداران او را به حال خود وا مىگذارى تا درزمينبه فساد و تباهى بپردازند و تو و خدايانت را رها كنند؟ فرعون گفت: پسران آنهارامىكشيم و زنانشان را نگاه مىداريم و ما بر آنان استيلا داريم. موسى به قوم خود گفت:ازخدا يارى بجوييد و شكيبايى كنيد، به راستى كه زمين از آن خداست و آن را به هركسازبندگانش بخواهد وا مىگذارد. سرانجام نيك از آنِ پرهيزگاران است، قوم موسىگفتند: قبل وبعد از آنكه شما بيايى، ما در آزار و شكنجه بوديم. موسى گفت: شايدخداوند دشمن شما رانابود ساخته و شما را در زمين جانشين گرداند، سپس بنگرد تا شما چه مىكنيد.
فرعون از مقاومت در برابر موسى ناتوان گرديد، لذا با قوم خود نقشه كشتن موسى را كشيد تا از دعوتش و به گمان آنها از فساد او رهايى يابند. خداى متعال فرمود:
وَقالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِى أَقْتُلْ مَوسى وَلْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّى أَخافُ أَنْ يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِى الأَرْضِ الفَسادَ؛(3)
فرعون گفت: مرا وا گذاريد تا موسى را به قتل رسانم و او خداى خود را به يارى بطلبد. بيم آن دارم كه آيين شما را تغيير و تبديل دهد و يا در زمين ايجاد فساد نمايد.
در حالى كه براى عملى كردن نقشه كشتن او به تبادل نظر مىپرداختند، جوانمردى، مؤمنى را كه ايمان خود را نهان مىكرد، بر آن داشت به گونهاى پسنديده و بىپروا به دفاع از موسى بپردازد. وى بدانها گفت: شايسته نيست مردى را كه مىگويد: <پروردگار من خداست» بكشند، به ويژه كه او معجزاتى دال بر صدق گفتارش براى آنها آورده است. اگر فرض كنيم كه وى (موسى) در گفتار خود دروغگو باشد، دروغ او ضرر و زيانى به آنها نمىرساند و اگر در گفتارش صادق باشد، بخشى از عذابهايى كه آنان را بدان تهديد كرده، بر آنها وارد خواهد شد و در ادامه به آنها گفت: شما امروز در زمين صاحب قدرت و نفوذ هستيد، اگر عذاب خدا بر ما وارد شود، چه كسى قادر است آن را از ما برطرف سازد. فرعون با نظريه او به مخالفت برخاست و مدعى شد كه خود، مردم را به راه راست رهنمون مىشود. سپس اين مرد مؤمن آنان را به عذاب و خشم الهى در اين دنيا يادآور ساخت، همان گونه كه براى امتهاى گذشته در اثر اعمال نارواى آنان به وجود آمده بود، و پس از آن، آنها را از عذاب آخرت بر حذر داشت. آن روز كه كافران سعى مىكنند از عذاب خدا فرار نمايند، ولى راه گريزى از آن نخواهند داشت.
و بعد بدانان يادآور شد رسالتى را كه امروز موسى آورده، دعوتى جديد نيست، يوسف(ع) نيز براى پدران اينها دلايل و نشانههاى الهى را ارائه داد و آنان در صدق گفتار وى به شك و ترديد افتادند، تا آنكه از دنيا رفت، و گفتند: خداوند پس از او پيامبرى را نمىفرستد، و سپس برايشان روشن شد كه اين انديشه پليد، آنها را به گمراهى كشانده است؛ زيرا آنان زمانى كه از راه راست منحرف گرديدند، خداوند دلهاى آنها را از طريق هدايت منحرف ساخت:
وَقالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جاءَكُمْ بِالبَيِّناتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَإِنْ يَكُ كاذِباً فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِنْ يَكُ صادِقاً يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِى يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِى مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذّابٌ * يا قَوْمِ لَكُمُ المُلْكُ اليَوْمَ ظاهِرِينَ فِى الأَرْضِ فَمَنْ يَنْصُرُنا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جاءَنا قالَ فِرْعَوْنُ ما أُرِيكُمْ إِلّا ما أَرى وَما أَهْدِيكُمْ إِلّا سَبِيلَ الرَّشادِ * وَقالَ الَّذِى آمَنَ يا قَوْمِ إِنِّى أَخافُ عَلَيْكُمْ مِثْلَ يَوْمِ الأَحْزابِ * مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَعادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَما اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ * وَيا قَوْمِ إِنِّى أَخافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنادِ * يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ ما لَكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ * وَلَقَدْ جاءَكُمْ يُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالبَيِّناتِ فَما زِلْتُمْ فِى شَكٍّ مِمّا جاءَكُمْ بِهِ حَتّى إِذا هَلَكَ قُلْتُمْ لَنْ يَ
بْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولاً كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ؛(4)
مردى مؤمن از آل فرعون كه ايمان خويش را نهان مىداشت گفت: آيا مردى را به جرم اينكه مىگويد پروردگار من خداست مىكشيد، حال آنكه او از ناحيه پروردگارتان دلايل و براهين و معجزات براى شما آورده، بنابراين اگر او فردى دروغگوست، وزر و وبال دروغش به خود وى بر مىگردد و اگر در گفتههايش صادق و راستگو باشد، برخى از وعدههاى كيفرى كه به شما داده دامنگيرتان خواهد شد. به راستى كه خداوند انسانهاى اسراف گر دروغگو را هدايت نخواهد كرد، و گفت: اى قوم، امروز ملك و سلطنت زمين از آن شماست، ولى اگر عذاب الهى بر ما فرود آيد، چه كسى ما را نجات خواهد داد. فرعون گفت: رأى من همان است كه دادم، و شما را جز به راه صواب دلالت نمىكنم. آن فرد مؤمن گفت: اى قوم، من از سرنوشتى مانند روز احزاب (امتهاى پيشين) و قوم نوح و عاد و ثمود وامتهاى بعد از آنها بر شما بيمناكم، و خداوند بهبندگانش ستم روا نمىدارد، و اى قوم، من از روز قيامت، روزى كه از بيم و هراس پابه فرار مىگذاريد، بر شما بيم دارم. شما در آن روز از قهر خدا هيچ پناهى نداريد، و كسى را كه خدا گمراه سازد، هرگز راه هدايت نيابد. قبلاً يوسف با براهين و معجزات به سوى
شما آمد و شما پيوسته در دستوراتى كه برايتان آورده بود شك و ترديد داشتيد، تا اينكه او از دنيا رفت و شما گفتيد: خداوند پس از او هرگز پيامبرى را بر نخواهد گزيد و اين چنين خداوند هر انسان ستمكار و اهل ترديد را گمراه مىگرداند.
فرعون و قومش هم چنان به گمراهى خويش ادامه دادند، و اين فرد مؤمن، دعوت خود را به حق و هدايت ادامه داده و آنها را پند و اندرز داد كه فريب اين دنياى فانى را نخورند و براى آخرت عمل كنند كه سراى جاودان است. در آنجا خداوند كارهاى ناروا را به مثل آنها پاداش داده و نيكى فرد را به بهترين وجهى اجر و مزد عنايت مىكند. سپس اين مؤمن آنها را مورد نكوهش قرار داد كه چرا در حالى كه وى آنها را دعوت به ايمان مىكند، آنان وى را به كفر دعوت مىكنند. خدايانى كه آنها وى را به پرستش آنها مىخوانند، نه در دنيا سودى دارند و نه در آخرت شفاعت مىكنند، چه اينكه بازگشت همه تنها به سوى خداست و آنگاه بدانان هشدار داد كه روزى فراخواهد رسيد كه پند و اندرز خير خواهانه وى را در مورد خود به ياد خواهند آورد، و او امور مربوط به خود را به خدا مىسپارد. آنان تلاش كردند وى را به قتل رسانند، ولى خداوند او را از شرّ آنان محافظت كرد و سرانجام سعادتمند گرديد وفرجام فرعونيان جز شقاوت و بدبختى چيزى نبود. به نحوى كه قرآن، ندايى را كه اين مؤمن با شيوهاى بسيار جالب عنوان كرده و سرشار از اخلاص و صدق و صفاست، روشن ساخته است، كه با خو
اندن آن اطمينان كامل به مصدر الهى آن پيدا كرده و در درون شما احساسى روحى والهامى آسمانى ايجاد مىكند كه شما را به خداوند مرتبط مىسازد:
وَقالَ الَّذِى آمَنَ يا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشادِ * يا قَوْمِ إِنَّما هذِهِ الحَياةُ الدُّنْيا مَتاعٌ وَإِنَّ الآخِرَةَ هِىَ دارُ القَرارِ * مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلا يُجْزى إِلّا مِثْلَها وَمَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيها بِغَيْرِ حِسابٍ * وَيا قَوْمِ ما لِى أَدْعُوكُمْ إِلى النَّجاةِ وَتَدْعُونَنِى إِلىَ النّارِ* تَدْعُونَنِى لِأَكْفُرَ بِاللَّهِ وَأُشْرِكَ بِهِ مالَيْسَ لِى بِهِ عِلْمٌ وَأَنَا أَدْعُوكُمْ إِلى العَزِيزِ الغَفّارِ * لا جَرَمَ أَنَّما تَدْعُونَنِى إِلَيْهِ لَيْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِى الدُّنْيا وَلا فِى الآخِرَةِ وَأَنَّ مَرَدَّنا إِلى اللَّهِ وَأَنَّ المُسْرِفِينَ هُمْ أَصْحابُ النّارِ * فَسَتَذكُرُونَ ما أَقُولُ لَكُمْ وَأُفَوِّضُ أَمْرِى إِلى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالعِبادِ* فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا وَحاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ العَذابِ؛(5)
آن مرد مؤمن گفت: اى مردم، ازمن پيروى كنيد تا شما را به راه صحيح رهنمون گردم. اى مردم، اين زندگى دنيا جز متاع اندكى نيست و سراى آخرت منزلگاه ابدى است. آن كس كه مرتكب گناه شود، جز به مانند آن كيفر نمىشود و كسى كه عمل نيك انجام دهد، چه مرد و چه زن، درحالى كه ايمان به خدا داشته باشد، جايگاه اين گونه افراد بهشت جاودان است و در آنجا از نعمتهاى بىشمار برخوردارند. اى قوم، چرا من شما را به راه نجات دعوت مىكنم، ولى شما مرا به سوى آتش دوزخ فرا مىخوانيد، از من مىخواهيد كه به خدا كفر ورزيده و برايش شريك قائل شوم، آن هم از چيزهايى كه بدان علم ندارم، و من شما را به سوى خداى توانا وبخشاينده مىخوانم، بىشك آنچه مرا به سوى آن فرا مىخوانيد، هيچ اثرى در دنيا و آخرت ندارند، و بازگشت ما به سوى خداست، و ستمكاران در آتش دوزخند. شما به زودى آنچه را مىگويم متذكر خواهيد شد. من كار خود را به خدا وا مىگذارم كه او كاملاً بر احوال بندگان آگاه است و خداوند او را از شر و مكر فرعونيان محفوظ نگاه داشت و عذاب سخت برفرعونيان فرا رسيد.
فرعون به سركشى خود ادامه داد و غرور تاج و تخت او را فرا گرفت و قوم خود را گرد آورده و به آنان چنين گفت: اى مردم، آيا من پادشاه مصر و صاحب اختيار شما نيستم؟ آيا رود نيل وشاخههاى فرعى آن از ميان كاخهاى من عبور نمىكند؟ آيا من بهتر از اين شخص فقير و تهيدست (موسى) نيستم؟ كسى كه در اثر لكنت زبانش نمىتواند آنچه را مىخواهد بيان كند، و سپس سخن خود را ادامه داد و گفت: در اين مرد، نشانه و علامت مقام و رياست وجود ندارد، چگونه مىخواهيد بىآنكه دستبندهاى طلا در اختيار داشته و مانند پادشاهان بدان مزين گردد، از او پيروى نماييد؟ و چرا فرشتگان او را همراهى نمىكنند، تا پشت سر او صف آرايى كرده و حركت نمايند، تا اينكه به عنوان پيروان و هوادارانش در كنار يكديگر قرار گيرند، همان گونه كه اطرافيان پادشاه پشت سر او حركت مىكنند؟
فرعون با اين سخنان بيهوده خويش، عقل و انديشه آنها را فريفت و آنان اطاعت او را گردن نهادند؛ زيرا آنها افرادى بودند كه به دستورات الهى بىاعتنا بوده و بدان عمل نمىكردند.
وَنادى فِرْعَوْنُ فِى قَوْمِهِ قالَ يا قَوْمِ أَلَيْسَ لِى مُلْكُ مِصْرَ وَهذِهِ الأَنْهارُ تَجْرِى مِنْ تَحْتِى أَفَلا تُبْصِرُونَ * أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِنْ هذا الَّذِى هُوَ مَهِينٌ وَلا يَكادُ يُبِينُ * فَلَوْلا أُلْقِىَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جاءَ مَعَهُ المَلائِكَةُ مُقْتَرِنِينَ * فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ؛(6)
فرعون قوم خود را آواز داد وگفت: اى قوم، آيا كشور بزرگ مصر از من نيست؟ و چنين نهرهايى از زير قصر من جارى نيست؟ آيا شكوه و جلال مرا نمىنگريد؟ آيا من بهترم يا اين مردفقير و خوارى كه هيچ منطق و بيان روشنى ندارد؟ اگر موسى رسول خداست، پس چرا طوقهاى زرين بر دست ندارد و يا فرشتگان آسمان همراه او نيستند. با اين سخنان، قومش را ذليل و زبون داشت تا همه مطيع فرمان وى شدند، آنان افرادى فاسق و نا به كار بودند.