موسى سالهايى را كه قرار داد كرده بود، در خدمت حضرت شعيب باشد، سپرى كرد و سپس با خانوادهاش رهسپار منطقه جنوب شد تا به طور سينا رسيد و در شبى ميمون و مبارك، اراده خداوند تعلق گرفت كه موسى(ع) را خاص كرامت و نبوت و سخن گفتن خود گرداند. موسى(ع) راه را گم كرد و نمىدانست به كدام سمت رو آورد. در همين حال بود كه از فاصله دور آتشى را ديد. به خانوادهاش گفت: شما اينجا بمانيد، من آتشى را از راه دور مىبينم، بدان سو رفته و مقدارى از آن را براى روشنايى يا گرما برايتان خواهم آورد و يا از كسانى كه آتش را در اختيار دارند، راه را سراغ مىگيرم تا ما را بدان راهنمايى كنند. وقتى موسى به نزديكى محل آتش رسيد، ندايى ربّانى شنيد كه به وى مىفرمايد: به راستى كه من پروردگار توأم. از اين رو به جهت ادب و تواضع، كفشهايت را برون آر، چه اينكه تو در سرزمين <طوى» سرزمين پاك و مقدس گام نهادهاى. در آنجا اين سخن الهى را شنيد كه جان و روحش به واسطه آن آرامش يافت. اى موسى، تو را براى نبوّت و پيامبرى برگزيدم و به آنچه به تو وحى مىشود گوش فرا ده، به راستى من خدايم و خدايى جز من نيست، در آن روز هر كسى به تناسب كارى كه
انجام داده، مورد حسابرسى قرار مىگيرد، چيزى تو را از ياد قيامت و انجام كار نيك براى آن روز باز ندارد. كسى كه پديد آمدن قيامت را انكاركند، سبب هلاكت خويش را فراهم ساخته است. سپس خداوند برخى از معجزات خود مانند عصا را به وى نماياند كه آن را به زمين مىانداخت و به صورت اژدهاى حقيقى در مىآمد و به دور خودش مىپيچيد و تكان مىخورد و به حركت در مىآمد و در دل تماشاگران رعب ووحشت ايجاد مىكرد و نيزدستش را درون جيب خود مىبرد و برون مىآورد و از آن روشنايى دلپذير و خيره كنندهاى مىدرخشيد. پروردگارش بدو فرمود: با اين دو معجزه نزد فرعون برو و رسالت الهى را بدو ابلاغ كن، چه اينكه فرعون در سركشى و قدرت طلبى پا از گليم خود فراتر گذاشته است.
و از آنجا كه رويارويى با فرعون، شجاعت و متانت مىطلبيد. موسى(ع) از پروردگارش خواست بدو شرح صدر عنايت كند تا بتواند با مشكلات، دست و پنجه نرم كرده و كارها را بر او آسان گرداند و او را در بيانِ روانِ دستوراتش يارى كند و برادرش هارون را در رسالت خطير وى، يار و ياورش قراردهد. خداوند با اجابت خواسته وى، هرچه را خواسته بود، بدو عنايت فرمود.
وَهَلْ أَتاكَ حَدِيثُ مُوسى * إِذْ رَأى ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّى آنَسْتُ ناراً لَعَلِّىآتِيكُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلىَ النّارِ هُدىً * فَلَمّا أَتاها نُودِىَ يا مُوسى * إِنِّى أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالوادِ المُقَدَّسِ طُوىً * وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى * إِنَّنِى أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلّا أَنَا فَاعْبُدْنِى وَأَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِى * إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكادُ أُخْفِيها لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى * فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنْها مَنْ لا يُؤْمِنُ بِها وَاتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدى * وَما تِلْكَ بِيَمِينِكَ يا مُوسى * قالَ هِىَ عَصاىَ أَتَوَكَّأُ عَلَيْها وَأَهُشُّ بِها عَلى غَنَمِى وَلِىَ فِيها مَآرِبُ أُخْرى * قالَ أَلْقِها يا مُوسى * فَأَلْقاها فَإِذا هِىَ حَيَّةٌ تَسْعى * قالَ خُذها وَلا تَخَفْ سَنُعِيدُها سِيرَتَها الأُولى * وَاضْمُمْ يَدَكَ إِلى جَناحِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرى * لِنُرِيَكَ مِنْ آياتِنا الكُبْرى * إِذهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى * قالَ رَبِّ
اشْرَحْ لِى صَدْرِى * وَيَسِّرْ لِى أَمْرِى * وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِى* يَفْقَهُوا قَوْلِى * وَاجْعَلْ لِى وَزِيراً مِنْ أَهْلِى* هرُونَ أَخِى* أُشْدُدْ بِهِ أَزْرِى* وَأَشْرِكْهُ فِى أَمْرِى* كَىْ نُسَبِّحَكَ كَثِيراً * وَنَذكُرَكَ كَثِيراً * إِنَّكَ كُنْتَ بِنا بَصِيراً * قالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى؛(1)
آيا ماجراى موسى را شنيدهاى، آنگاه كه آتشى را ديد و به خانوادهاش گفت: شما درنگ كنيد من آتشى از دور ديدم، شايد از آن آتشى برايتان بياورم و يا به وسيله آن راهى بيابم. وقتى به آتش رسيد، ندا آمد كه، اى موسى، به راستى كه من پروردگار توام، كفش هايت را برون آر، چه اينكه تو در سرزمين مقدس طوى هستى و من تو را به پيامبرى برگزيدم. به آنچه به تو وحى مىشود گوش بسپار، به راستى كه من خدا هستم و معبودى جز من نيست، مرا پرستش نما و نماز را به ياد من بهپاىدار. روز قيامت خواهد آمد و آن را پنهان مىكنم، تا هر كسى را به عملش پاداش دهم. كسانى كه به روز قيامت ايمان نداشته و در پى هواى نفس خويشتنند تو را از ياد قيامت باز ندارند كه در اين صورت هلاك خواهى شد. اى موسى، در دست راست چه دارى؟ گفت: چوبدستى من است كه بر آن تكيه مىزنم و به وسيله آن براى گوسفندانم برگ درختان را مىريزم و كارهاى ديگرى نيز انجام مىدهم، فرمود: اى موسى، آن را بينداز، و آنگاه آن را افكند، ناگهان به صورت اژدهايى در آمد و به هر سو مىشتافت. گفت: اى موسى، آن را بگير ونترس، ما آن را به صورت نخست آن درخواهيم آورد، دستت را به گريبان فر
و ببر و بىهيچ عيب و نقصى، نورانى و درخشان بيرون مىآيد تا نشانهاى ديگر باشد و براى اينكه نشانههاى بزرگ خود را به تو ارائه دهيم، اكنون به نزد فرعون برو؛ زيرا او به سركشى پرداخته است. موسى عرض كرد: پروردگارا، به من شرح صدر عنايت كن و كارم را آسان گردان و گره از زبانم باز نما تا مردم سخنم را بپذيرند، و برايم وزيرى از خانوادهام قرار ده، هارون برادرم را براى اين كار انتخاب فرما، او را پشتيبان من قرار ده و او را در امر رسالت شريك من گردان، تا پيوسته به ستايش تو پردازم و تو را بسيار ياد كنم. به راستى كه تو به احوال ما بصير هستى، پروردگار فرمود: اى موسى، آنچه خواستى به تو عطا گرديد.
خداوند، موسى(ع) را براى رسالت خويش مهيا ساخت و خواستههاى وى را اجابت فرمود و برادرش هارون را با او فرستاد و بدو دستور داد، با نشانهها و معجزات، به همراهى برادرش به سوى فرعون بروند، و آنان را از خستگى و كوتاهى در ياد خدا و ابلاغ رسالت الهى نهى فرمود و بدانها فرمان داد به نزد خود فرعون بروند؛ زيرا هم او بود كه به سركشى و طغيان پرداخته است و بدانها سفارش فرمود تا با فرعون به نرمى سخن گويند، شايد طبع سركش و طغيانگر او را ملايم ساخته و با سخن دلپذير خود به قلب او راه يابند و سرانجام از خدا بترسد. موسى و هارون عرض كردند: ما از قدرت و خشونت فرعون بيمناكيم كه اين رسالت را به او ابلاغ كنيم، شايد وى خشمگين شده و بر ما تندى كند و يا ما را شتابزده كيفر نمايد. خداوند بدانها فرمود: از چيزهايى كه تصور كردهايد از ناحيه فرعون به شما برسد، بيم نداشته باشيد؛ زيرا من با شما هستم، مىبينم و مىشنوم و شما را از شرّ او نگاه خواهم داشت و آنگاه به آنها فرمان داد تا به فرعون بگويند: ما فرستادگان خدايى هستيم كه تو بندهاى ازبندگان او هستى و آن گونه كه ادعا مىكنى، خدا نيستى و حق ندارى بنىاسرائيل را به
بند كشيده و آزادىشان را سلب نمايى، آنها را آزاد كن، تا اگر بخواهند همراه ما بيايند، آزادانه بتوانند و تو نبايد آنان را با به كار گرفتن به اعمال شاق و طاقت فرسا، آزار و شكنجه دهى، و ما با دليل و برهان وظيفه داريم اين پيام را به تو برسانيم. درود و نيكبختى كسى را سزاوار است كه ازحق پيروى كرده و به خدا ايمان بياورد. خداوند فرمود:
إِنَّنا نَخافُ أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنا أَوْ أَنْ يَطْغى * قالَ لا تَخافا إِنَّنِى مَعَكُما أَسْمَعُ وَأَرى * فَأْتِياهُ فَقُولا إِنّا رَسُولا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِى إِسْرائِيلَ وَلا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْناكَ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ وَالسَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الهُدى؛ (2)
اكنون تو و برادرت با معجزات من برويد و در ياد من سستى به خود راه ندهيد. نزد فرعون برويد؛ زيرا او دست به سركشى زده و با ملايمت و نرمى با وى سخن بگوييد، شايد متذكر شود و يا از خدا بترسد. عرضه داشتند: پروردگارا، ما بيم آن داريم كه فرعون به ما ستم روا داشته و يا بر سركشى خود بيفزايد. خداوند فرمود: بيمناك نباشيد؛ زيرا همه جا من با شما هستم و همه چيز را مىشنوم و مىبينم. نزد فرعون برويد و بدو بگوييد: ما فرستادگان خداى تو هستيم. بنىاسرائيل را با ما بفرست و آنها را آزار و شكنجه نكن. ما بامعجزهاى از پروردگارت نزد تو آمدهايم و درود بر كسى كه طريق هدايت را بپويد.
موسى و هارون(ع) دستور پروردگار خويش را لبيك گفته و نزد فرعون رفتند و رسالت الهى را به وى ابلاغ كردند. از جمله مطالبى كه موسى(ع) به فرعون ابلاغ كرد اين بود كه، درباره خدا جز حق نگويد و خداوند به او معجزاتى عطا كرده كه گواه براين است وى فرستاده حقيقى خداست و از فرعون درخواست كرد تا اجازه دهد بنىاسرائيل همراه او به فلسطين بروند. خداى متعال فرمود:
وَقالَ مُوسى يا فِرْعَوْنُ إِنِّى رَسُولٌ مِنْ رَبِّ العالَمِينَ * حَقِيقٌ عَلى أَنْ لا أَقُولَ عَلَى اللَّهِ إِلّا الحَقَّ قَدْ جِئْتُكُمْ بِبَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِىَ بَنِى إِسْرائِيلَ؛(3)
موسى گفت: اى فرعون، به راستى كه من فرستاده پروردگار جهانيان هستم، سزاوار است كه من از ناحيه خداوند چيزى جز حق نگويم. من از جانب پروردگارتان دليلى روشن برايتان آوردم، بنابراين بنىاسرائيل را با من بفرست.
فرعون، از سخن موسى كه تربيت يافته سابق خود بود در شگفت شد و با منّت گذاشتن براو و به دليل اينكه در خانه او تربيت شده، بر وى اظهار فضل و برترى نمود و اين اقتضا داشت كه موسى به او اظهار وفادارى كرده و كارى كه وى را خشمگين كند انجام ندهد و پس ازآن فرعون، كشته شدن مرد فرعونى را به دست وى، بدو يادآور شد و گفت: كسى كه مرتكب گناه قتل شده باشد، گناهكار تلقى شده و از رحمت خداى خويش دور است، بنابراين، چنين فردى شايستگى انجام رسالت او را نخواهد داشت. موسى در اين قضيه بدو پاسخ داد: وى قصد نداشته مرد فرعونى را بكشد، بلكه تنها بر او يك سيلى نواخته است و نمىدانسته كه او در اثر اين سيلى جان مىدهد و افزود: چون ترسيدم مرا در ازاى كشتنش كه قصد آن را نداشتهام، مؤاخذه و كيفر كنيد، لذا به قصد فرار از شما از مصر بيرون رفتم و پس از آن پروردگارم به من حكمت بخشيد و مرا به پيامبرى برگزيد. موسى منّت گذارى فرعون را نيز فراموش نكرد و بدو پاسخ داد و گفت: تو چه نعمتى به من دادى كه آن را بر من منّت مىنهى؟ آيا اينكه مرا در كودكى پرورش دادى، نعمت مىشمارى در حالى كه بنىاسرائيل را به بردگى كشيدهاى؟ اگر از ناحيه
تو به من نعمتى رسيده، در عوض قوم من از تو خوارى و ذلتها كشيدهاند، درد و رنج آنها مرا آزار مىدهد و دلم به حال آنان مىسوزد. خداى متعال فرمود:
قالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينا وَلِيداً وَلَبِثْتَ فِينا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ * وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِى فَعَلْتَ وَأَنْتَ مِنَ الكافِرِينَ * قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَأَنَا مِنَ الضّالِّينَ * فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِى رَبِّى حُكْماً وَجَعَلَنِى مِنَ المُرْسَلِينَ * وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَىَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِى إِسْرائِيلَ؛(4)
آيا ما تو را در كودكى ميان خودمان پرورش نداديم و چندين سال از عمرت را ميان خانواده ما سپرى نكردى، و آن كار زشت از تو سر زد و اينك ناسپاسى مىكنى!؟ گفت: زمانى كه گمراه بودم دست به آن كار زدم و زمانى كه از شما بيم و ترس داشتم فرار كردم. خداوند به من حكمت عنايت فرمود و از پيامبران خود قرار داد. و آيا به بردگى كشيدن بنىاسرائيل نعمتى است كه منت آن را بر من مىنهى؟
رسالت موسى(ع) فرعون را به شگفتى آورد و در ربوبيّت الهى با موسى به بحث و مناقشه پرداخت و از او پرسيد: <ما رَبُّ العالَمِينَ؛ خداى جهانيان كيست؟» موسى به فرعون و حاشيه نشينانش گفت: خداى جهانيان پروردگار آسمانها و زمين است، اگر راز قدرت الهى را در آنها درك كنيد. فرعون متوجه اطرافيان و هواداران خود شد و با تعجب گفت: <أَلاتَسْتَمِعُونَ؛ آيا نمىشنويد چه مىگويد؟» موسى سخن خويش را ادامه داده و گفت: <رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبائِكُمُ الأَوَّلِينَ؛ خداى شما و خداى پيشينيان شماست» يعنى زمانى كه فرعون هم به وجود نيامده بود. فرعون پاسخ داد: موسى ديوانه است و درباره مسائل عجيب و غريب حرف مىزند، موسى سخن خويش را ادامه داد و گفت:
<رَبُّ المَشْرِقِ وَالمَغْرِبِ وَما بَيْنَهُما إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ».
و قرآن به اين مطلب اشاره مىكند:
قالَ فِرْعَوْنُ وَما رَبُّ العالَمِينَ * قالَ رَبُّ السَّمواتِ وَالأَرْضِ وَما بَيْنَهُما إنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ * قالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَلا تَسْتَمِعُونَ * قالَ رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبائِكُمُ الأَوَّلِينَ * قالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِى أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ * قالَ رَبُّ المَشْرِقِ وَالمَغْرِبِ وَما بَيْنَهُما إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ؛(5)
فرعون گفت: خداى جهانيان كيست؟ موسى گفت: پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دوست، اگر باور داريد. فرعون به اطرافيانش گفت: آيا نمىشنويد؟ موسى گفت: پروردگار شما و پروردگار پيشينيان شماست. فرعون به مردم گفت: پيامبرى كه به سويتان فرستاده شده ديوانهاست. موسى گفت: رب العالمين پروردگار مشرق و مغرب است؛ با آنچه ميان آن دو مىباشد، اگر انديشه كنيد.
وقتى موسى و هارون ملاحظه كردند فرعون سخن آنها را نمىپذيرد، او را تهديد كردند به اينكه خداوند بر كسانى كه دعوت آن دو را نپذيرند عذاب فرو مىفرستد. در اين هنگام فرعون از حقيقت خداى آنها جويا شد، و آنان بدو فهماندند كه خدا كسى است كه همه چيزرا آفريده و به برخى از آفريدگان خود حيات بخشيده و سپس آنها را با قرار دادن غرايزويژهاى به حفظ حيات خويش راهنمايى فرموده است. فرعون خواست مسير سخن را عوضكند و يا موسى را از هدفى كه به خاطر آن آمده بود منصرف سازد و يا اينكه از برخى امور غيبى اطلاع يابد، لذا از او پرسيد: سرنوشت نسلها و امتهاى گذشته چه شد؟ موسى(ع) اين مطلب را به علم الهى كه تنها خاص اوست محوّل كرد و گفت: در اين زمينه علمالهى در لوح محفوظ نوشته شده است و خداوند در حكم خود اشتباه نكرده و در هر زمان و مكانى، هيچ يك ازبندگانش را فراموش نمىكند و سپس برخى از دلايل قدرتِ الهى را، كه نشانههايى بر وجود او بوده و هر خردمندى آن را در مىيابد، برشمرد. خداى متعال فرمود:
إِنّا قَدْ أُوحِىَ إِلَيْنا أَنَّ العَذابَ عَلى مَنْ كَذَّبَ وَتَوَلّى * قالَ فَمَنْ رَبُّكُما يا مُوسى * قالَ رَبُّنا الَّذِى أَعْطى كُلَّ شَىءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى * قالَ فَما بالُ القُرُونِ الأُولى * قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّى فِى كِتابٍ لا يَضِلُّ رَبِّى وَلا يَنْسى * الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الأَرضَ مَهْداً وَسَلَكَ لَكُمْ فِيها سُبُلاً وَأَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءاً فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتّى * كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعامَكُمْ إِنَّ فِى ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِى النُّهى؛(6)
به ما چنين وحى شده كه عذاب الهى مربوط به كسانى است كه پيامبران را تكذيب كرده و از حق رو بگردانند. فرعون گفت: اى موسى، پروردگار شما كيست؟ وى گفت: پروردگار ما كسى است كه هر چيزى را هستى بخشيده و سپس هدايت فرمود. فرعون گفت: بنابراين حال اقوام گذشته چيست؟ موسى گفت: احوال آنها به علم ازلى پروردگارم در كتابى محفوظ است، پروردگار من نه چيزى را گم مىكند و نه به فراموشى مىسپارد. همان خدايى كه زمين را آسايشگاه شما قرار داد و در آن راههايى به وجود آورد و از آسمان باران فرستاد و به وسيله آن گياهان مختلفى رويانيديم. خود از آنها بخوريد و چهارپايانتان را هم بچرانيد. به راستى كه در اين كار نشانههاى ربوبيت الهى براى خردمندان آشكار است.
موسى(ع) فرعون را، كه در جمع سران قوم خود بود، به ايمان به خدا دعوت كرد. وقتى فرعون ديد اين عمل عظمت و شوكت او را تضعيف كرده و از قدرت او مىكاهد، به وزيرش <هامان» فرمان داد قصرى بلند بنا كند تا از خداى موسى با خبر شود. ما تصور نمىكنيم كه فرعون تا اين اندازه نادان بوده كه آرزو كند به وسيله برجى بلند مىتواند به آسمان دست يابد، بلكه فرعون با اين كار خواست مردمى را كه با او بودند به اشتباه بيندازد، تا درقدرت وتوان او ترديدى به خود راه ندهند.
مفسران مىگويند، هامان براى او برجى بلند بنا كرد و سپس فرعون بر آن بالا رفت وتيرى كه قبلاً پيكان آن را به خون آغشته كرده بود به سوى آسمان نشانه رفت و به اطرافيان خود گفت: خداى موسى را كشتم. خداى متعال فرمود:
وَقالَ فِرْعَوْنُ يا هامانُ ابْنِ لِى صَرْحاً لَعَلِّى أَبْلُغُ الأَسْبابَ * أَسْبابَ السَّمواتِ فَأَطَّلِعَ إِلى إِلهِ مُوسى وَإِنِّى لَأَظُنُّهُ كاذِباً وَكَذلِكَ زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَصُدَّ عَنِ السَّبِيلِ وَما كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلّا فِى تَبابٍ؛ (7)
فرعون گفت: اى هامان، برايم كاخى بلند بنا كن، شايد به درهاى آسمان راه يابم و از خداى موسى خبرى بيابم و من تصور مىكنم موسى دروغ مىگويد. بدينسان عمل زشت فرعون در نظرش زيبا جلوهگر شد و راه حق بر او مسدود گشت و مكر و تدبير فرعون جز بر زيان وهلاكت وى به كار نيامد.