كسى كه سرگذشت ابراهيم(ع) را، آن گونه كه در تورات و قرآن كريم آمده، با يكديگر مقايسه كند، بين آن دو تفاوت بسيار مىبيند. ما تورات را ملاحظه مىكنيم كه بيشتر به بيان حيات و زندگى ابراهيم(ع) و مسافرتها و حوادث و وعدههاى الهى به او و فرزندانش،در مورد جانشينى در زمين پرداخته در حالى كه قرآن كريم با اشاراتى كوتاه زندگى خاص آن حضرت را بيان مىدارد، ولى در عين اين كه به اين مسائل مىپردازد، جنبههاى ارزشمندترى را عنوان مىكند. از جايگاه و مقام ابراهيم(ع) در پيشگاه پروردگار خود و جهاد و مبارزه در راه او سخن به ميان مىآورد و با بررسى خصوصيات نفسانى او و اخلاق پسنديده و از خود گذشتگى او، به بيان رسالتِ توحيدى خود كه مردم را بدان دعوت مىكرد، و دلايل و براهين عقلى كه در بطلان بتپرستى اقامه مىنمود، مىپردازد. چنانكه از تقوا و پرهيزكارى و تضرع و زارى در پيشگاه خداوند و ژرفاى ايمان و اخلاص او سخن مىگويد. در حالى كه چنين مطالبى را در تورات نمىيابيم و اين ويژگى خاص قرآن است كه اين گونه به بيان زندگى ابراهيم(ع) پرداخته است. و اين خود جايگاهى خاص به قرآن بخشيده كه ديگر كتب آسمانى بدان پايه نمىر
سند.
اينك برخى از صفات حضرت ابراهيم(ع) را كه در قرآن آمده و خداوند آن حضرت را با اين صفات، الگويى براى هدايت و فرمانبردارى و سپاسگزارى معرفى كرده است، از نظر شما مىگذرانيم:
إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنِيفاً وَلَمْ يَكُ مِنَ المُشْرِكِينَ * شاكِراً لِأَنْعُمِهِ اجْتَباهُ وَهَداهُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ * وَآتَيْناهُ فِى الدُّنْيا حَسَنَةً وَإِنَّهُ فِى الآخِرَةِ لَمِنَ الصّالِحِينَ؛ (1)
به راستى ابراهيم امتى مطيع خدا و فردى حقجو بود. او به خدا شرك نمىورزيد. وى نعمتهاى خدا را سپاس مىگفت. خدا او را برگزيد و به راه راست هدايت كرد. ما در دنيا به او سعادت داديم و در آخرت در زمره صالحان و شايستگان در آمد.
خداوند ابراهيم(ع) را به عنوان يك <امت» توصيف مىكند؛ يعنى او به تنهايى امتى از امتهاست، به دليل اينكه او جامع همه كمالات پسنديده بود، گويى در اين كلمه [يعنى امت] به طور مفصل و مشروح در مدح و ستايش ابراهيم(ع) سخن رفته است؛ زيرا همه صفات نيك و پسنديدهاى را كه مردم به طور متفرقه دارا بودند، خداوند آنها را يكجا در وجود پيامبرش حضرت ابراهيم(ع) جمع كرده بود. به همين جهت او، امام و پيشوايى گرديد كه مورد اقتدا و پيروى قرار گيرد.
خداوند او را به <حَنِيفاً وَلَمْيَكُ مِنَ المُشْرِكِينَ» توصيف فرموده است؛ يعنى خدا را به يگانگى مىشناسد و مخلصانه او را عبادت مىكند و هيچ يك از آفريدگان را شريك او نمىداند و نيز <قانِتاً لِلَّهِ» است؛ يعنى خاضع و فرمانبردار او بوده و به دستورات وى عمل مىكند. همچنان كه <شاكِراً لِأَنْعُمِهِ» است؛ يعنى نعمتهايى را كه خدا بر او ارزانى داشته، سپاس مىگويد و به همين سبب، سزاوار چنين مقام و مرتبه است. <اجتباهُ وَهَداهُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» يعنى خداوند او را براى اين رسالتش برگزيد و توفيق پيمودن راه حق و مستقيم را كه به خشنودى خدا منتهى مىشود، بدو ارزانى داشت تا اينكه خداى سبحان فرمود: <وَآتَيْناهُ فِى الدُّنْيا حَسَنَةً وَإِنَّهُ فِى الآخِرَةِ لَمِنَ الصّالِحِينَ» يعنى خداوند در دنيا به نيكى از او ياد كرده و در آخرت در زمره افراد شايستهاى كه از نعمت بهشت و رضوان الهى برخوردارند خواهد بود.
از جمله چيزهايى كه خداوند ابراهيم(ع) را در قرآن بدان توصيف فرموده است اين آيه است:
<وَإِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّى جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِى قالَ لا يَنالُ عَهْدِى الظّالِمِينَ».(2)
خداوند به ما ارائه داد كه ابراهيم(ع) را به وظايف شرعى و اوامر و نواهى، مورد آزمايش قرار داده و آن حضرت آنها را به جاى آورده و به خوبى از عهده انجام آنها برآمد، پروردگارش بدو فرمود: من تو را براى مردم به عنوان امام و پيشوايى قرار دادم كه مردم از تو پيروى نموده و مورد اقتداى آنان باشى. در اين هنگام ابراهيم از خداى خود خواست تا برخى از نسل او را نيز پيشوا و امام قرار دهد. خداوند بدو پاسخ داد: ستمگران به اين امامت و پيشوايى نمىرسند. اين سخن اشاره به اين است كه ميان نسل او، افراد نكوكار و تبهكار وجود خواهند داشت. پيداست كه خداوند ابراهيم(ع) را مطلع ساخت كه ستمگران به اين امامت و پيشوايى دست نخواهند يافت؛ زيرا آنها شايسته پيروى نيستند، چنانكه خدا اراده فرموده، مردم از ستمگران گريزان بوده و سرپرستى امور مردم را بر عهده نداشته باشند، ظلم و ستم از ديدگاه قرآن تجاوز ازحدود خدا و پيروى نكردن از دستورات اوست. خداى متعال فرمود: <وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَاُولئكَ هُمُ الظّالِمُونَ».
خداى سبحان در باره ابراهيم(ع) فرموده است:
<وَاذكُرْ فِى الكِتابِ إِبْراهِيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيّاً» مفهوم آن اين است كه اى محمد(ص) سرگذشت ابراهيم را براى امت خود يادآورى كن، شايد از آن پند و اندرز گيرند. از ابراهيم(ع) به <صدّيق» يعنى بسيار راستگو ياد شده است. ابراهيم به جهت راستگويى زياد سزاوار اين لقب قرار گرفته است. دقت كنيد كه خداوند قبل از نبوت نيز او را به راستگويى توصيف كرده است،تا ارزش و اهميت راستگويى را به ما يادآور شود و راستگويى را يكى از اركانى بداند كه نبوت بر آن پايهگذارى شده است.
خداوند در قرآن، ابراهيم را به اين گفتهاش كه <وَإِبْراهِيمَ الَّذِى وَفّى» وصف نموده؛ يعنى به ايمان به خدا و انجام دستورات او وفا كرده و هيچ كار مهم و بزرگى او را از اين كار باز نداشته است.
خداى سبحان مقام و مرتبه ابراهيم(ع) را با اين گفته: <وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِيمَ خَلِيلاً» بيان مىدارد. در معناى خليل گفته شده به معناى دوستدارى است كه هيچ گونه خللى در عشق و محبت او وجود ندارد و نيز گفته شده : خُلّه، در بردارنده كمال و اوج محبت است و خداوند بندگان برگزيدهاش را دوست دارد. ابراهيم(ع) كمال دوستى را به ذات مقدس خداوند داشت، به همين دليل در راه خدا با پدر و قوم خود به مخالفت پرداخت. از اين رو خداوند او را مورد محبّت خويش قرار داد و او را بهعنوان خليل و دوست انتخاب كرد.
دعا در اسلام به عنوان مغز عبادت شناخته شده است. همان گونه كه انسان به مغز خود بستگى دارد، عبادت نيز به دعا بستگى دارد.
دعا نخستين مظهر ايمان انسان و بندگى خدا و تسليم دستورات اوست. نوع دعا از حقيقت انسان پرده برمىدارد كه در درخواستهايش در پى منافع مادى است يا درجات روحى.
قرآن برخى از دعاهايى را كه بر زبان ابراهيم(ع) جارى شد، برايمان يادآورى مىكند. دعاهايى كه خواننده مىتواند اوج و بلنداى روح ابراهيم(ع) و جايگاهى را كه كسب كرده و وى را محبوب خدايش ساخته بود، ملاحظه كند. آن حضرت در دعايش در پى خواستههاى دنيايى نبود؛ زيرا آن دعاى مؤمنى بود كه خدا را [آن گونه كه بايد] شناخته بود و غير از خدا همه چيز در نظرش كوچك به شمار مىآمد. وى كسى بود كه لذّت ايمان را چشيده بود و در جستجوى مراتب بالاى آن بود.
اينك به برخى از دعاهاى ابراهيم(ع) كه الگوهايى بس جالب از اوج روحى آن حضرت است اشاره مىكنيم:
رَبِّ هَبْ لِى حُكْماً وَأَلْحِقْنِى بِالصّالِحِينَ * وَاجْعَلْ لِى لِسانَ صِدْقٍ فِى الآخِرِينَ* وَاجْعَلْنِى مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ * وَاغْفِرْ لِأَبِى إِنَّهُ كانَ مِنَ الضّالِّينَ * وَلا تُخْزِنِى يَوْمَ يُبْعَثُونَ * يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَلا بَنُونَ * إِلّا مَنْ أَتى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ؛(3)
خدايا مرا فرمانروايى ده و به بندگان صالح ملحق ساز و نامم را بر زبان اقوام آينده نيكو گردان و مرا از وارثان بهشت پر نعمت قرار داده و از پدرم (پدر بزرگم) درگذر. او از گمراهان است و آن روز كه مردم برانگيخته مىشوند و مال و فرزندان سودى نمىبخشند مرا رسوا و خوار مگردان و تنهاكسانى سود مىبرند كه با اخلاص به درگاه خدا آيند.
ابراهيم(ع) در اين دعاها از خداى خود درخواست كرده است كه بدو حكمت و دانش عطا كند تا به وسيله آن ارزشهاى سره را از ناسره باز شناسد و يا از خداى خويش خواست به او توانى دهد تا ميان مردم به حقّ داورى كند، چنان كه از پروردگار خود طلب كرد او را براى انجام كارهاى شايسته موفق گرداند تا در زمره شايستگان درآيد و پس از مرگش به خوبى و نيكى از او بيان شود و از كسانى باشد كه در آخرت، خشنودى خدا را كسب كرده و به بهشت جاودان راه يابد و خداوند، كفر و گمراهى پدرش را ببخشايد، همچنان كه ابراهيم(ع) از خدايش مسألت كرد، در روزى كه مردم براى حسابرسى از قبرهايشان برانگيخته مىشوند، خداوند او را به خوارى و ذلّت دچار نسازد. آن روز كه، مالهاى اندوخته شده، سودى به حال گناهكار ندارد؛ زيرا نمىتواند او را از عذاب الهى مصون نگه دارد، همانگونه كه فرزندانش هر چند شايسته باشند به او سودى نمىرسانند. هيچ چيز انسان را نجات و رهايى نمىبخشد، مگر اينكه با قلبى عارى از كفر و نفاق و برخوردار از صفات پسنديده به ديدار خداى خويش برود.
ابراهيم و اسماعيل خداى خويش را مىخوانند:
رَبَّنا وَاجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنا مَناسِكَنا وَتُبْ عَلَيْنا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوّابُ الرَّحِيمُ * رَبَّنا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَالحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ العَزِيزُ الحَكِيمُ؛(4)
بار خدايا، به ما توفيق ده تا از مخلصين تو بوده و تسليم دستورات تو باشيم و از فرزندان و نسل ما افراد مخلصى براى خود مقرر دار و شيوه پرستش خودت را به ما بياموز، توبه ما را بپذير، به راستى كه تو توبه گناهكاران توبه كننده را مىپذيرى؛ زيرا تو نسبت به آفريدههايت مهربان هستى. بار خدايا، در نسل ما پيامبرى از خودشان برانگيز كه آيات و نشانههاى دالّ بر وجود و يگانگى و مقام عظمايت را بر مردم بخواند و كتابى را كه تو بدو وحى كرده و دستورات دينت در آن آمده بدانان بياموزد، همانگونه كه حكمت را كه راز و رمز و اهداف و خير و صلاح در احكام شرعى است به آنان مىآموزد و روح و روان آنها را از آداب و رسوم ناروا و صفات ناپسند پاك گرداند.
خداوند، دعاى ابراهيم و اسماعيل را مستجاب گرداند و در نسل آن دو، پيامبرى از خودشان برگزيد و آن وجود مقدس حضرت محمد(ص) بود كه صريحاً فرمود: <من دعاى مستجاب شده ابراهيم(ع) و مژده عيسى(ع) هستم».
حضرت محمد(ص) كسى بود كه صفات ناپسند را از روح و روان اعراب زدود و قرآن را بدانان آموخت و حكمت را كه سنت نبوى بود به آنان ياد داد؛ چنانكه طى چند سال، امتى يكپارچه و هماهنگ به وجود آورد كه خوبىها و فضليتها را در دورترين نقاط جهان منتشر ساختند و اينها مردمى بودند كه در لجنزارى از مفاسد اخلاقى پرسهزده و در عرصههاى فتنه و شرارت به سر مىبردند.
از جمله دعاهاى ابراهيم(ع) اين بود:
رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَإِلَيْكَ أَنَبْنا وَإِلَيْكَ المَصِيرُ * رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا وَاغْفِرْ لَنا رَبَّنا إِنَّكَ أَنْتَ العَزِيزُ الحَكِيمُ؛(5)
پروردگارا، بر تو توكل نموديم و به سوى تو بازگشتيم و فرجامها همه به سوى توست. پروردگارا، ما را مايه گمراهى كافران قرار نده، گناهان ما را ببخش به راستى كه تو دانا و حكيمى.
بسيارى از مردم تصور كردهاند كه اسلام، نامى است كه محمد(ص) آن را بر دين خود نهاده است و او نخستين كسى است كه اين نام را به وجود آورده است. اين تصور بىترديد اشتباه است. حقيقتى كه قرآن بيان كرده اين است كه همه پيامبران خدا مسلمان بودهاند و در رأس آنها ابراهيم(ع) بود كه اين نام را براى دين خويش انتخاب كرد و آن را بر پيروان خود اطلاق نمود و فرزندانش را بر آن سفارش فرمود. قرآن، اعرابى را كه به رسالت حضرت محمد(ص) ايمان آورده و به دين اسلام گرويده بودند، مورد خطاب قرار مىدهد:
<وَما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِى الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْراهِيمَ هُوَ سَمّاكُمُ المُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ».(6)
حضرت محمد(ص) مأمور به پيروى از امت ابراهيم بود. امتى كه تنها به پرستش خدا قيام نمود. خداى متعال پيامبرش حضرت محمد(ص) را مخاطب مىسازد:
<ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَما كانَ مِنَ المُشْرِكِينَ».(7)
و سپس مىفرمايد:
<وَمَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَمُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً».(8)
كسى كه خويش را تسليم خدا مىكند كسى است كه پرستش و عبادتش را تنها براى خدا انجام مىدهد و با عبادت خود در پى كسب خرسندى پروردگار است و فرد نكوكار كسى است كه خوب عمل كند و حسنه انجام دهد و حسنات، همان عمل خوب و شايسته است.
اسلام عهد و پيمانى است كه انسان روح، روان، دل، گفتار، تمايلات، خشم و شادى خود را در ميزان الهى قرار مىدهد.
ابراهيم به قوم خود مىفرمايد:
وَبَدا بَيْنَنا وَبَيْنَكُمُ العَداوَةُ وَالبَغْضاءُ أَبَداً حَتّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ؛
و پيوسته ميان ما و شما دشمنى و كينهتوزى ايجاد شد تا آنكه به خداى يگانه ايمان آوريد.
و نيز مىفرمايد:
إِنِّى وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذِى فَطَرَ السَّمواتِ وَالأَرضَ حَنِيفاً وَما أَنَا مِنَ المُشْرِكِينَ؛(9)
من رو به سوى كسى آوردم كه آسمانها و زمين را آفريد. من تسليم خدايم و به او شرك نمىورزم.
اسلامِ ابراهيم اين گونه بود و به همين دليل خداوند او را به خاطر اسلام وى (تسليم بودنش) برگزيد و فرمود:
وَلَقَدِ اصْطَفَيْناهُ فِى الدُّنْيا وَإِنَّهُ فِى الآخِرَةِ لَمِنَ الصّالِحِينَ * إِذ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ العالَمِينَ؛(10)
ما او را در دنيا برگزيديم و وى در آخرت از صالحان خواهد بود. آنگاه خدايش بدو فرمود: تسليم شو. گفت: تسليم پروردگار جهانيان گشتم.
اراده و مشيّت خداوندى براين تعلق گرفت كه قوم لوط را هلاك گرداند، آنان دست به اعمال زشتى زده بودند كه هيچيك از مردم جهان زمان خودشان بدان كار دست نيازيده بود. مردان به عمل شنيع همجنسبازى (لواط) مىپرداختند، به همين دليل سزاوار بودند كه خداوند عذاب خود را بر آنان وارد سازد. خداى متعال فرشتگان را مأمور ساخت كه آنان را به هلاكت رسانند، ولى آن فرشتگان قبل از هلاك كردن آنها، مأموريت يافتند تا در چهره جوانانى به عنوان ميهمان، بر ابراهيم(ع) وارد شوند.
ابراهيم(ع) به جود و بخشش و ميهماننوازى معروف بود، به همين دليل وقتى پانزده شب برايش ميهمان نيامد، بسيار نگران شد و آنگاه كه ميهمانان را ديد از ديدنشان شادمان گشت و نزد خانواده خويش رفت و گوسالهاى فربه، كه بريان و سرخ شده بود، آورده و نزد آنان گذاشت.ولى دست اين ميهمانان به سمت گوشت گوساله دراز نشد، و چون ابراهيم(ع) احساس كرد آنان ميل و رغبتى به غذا نشان نمىدهند. در باره آنان دچار شك و ترديد شد و در اين خصوص با آنان گفتگو كرد. آنها بدو اطلاع دادند كه فرشتگانى از سوى خداوند متعالند كه آنها را براى انتقام از مردم <سدوم» و <عاموره» مأموريت بخشيده كه در قرآن از آنان به قوم لوط تعبير شده است.
ساره همسر ابراهيم(ع) هنگامى كه به حقيقت اين ميهمانان كه بىدرنگ به وى مژده داده بودند، خداوند به آنان فرزندى به نام اسحاق و به اسحاق فرزندى به نام يعقوب عنايت مىكند، آشنا گشت، خندان شد و از اين مژدگانى شگفتزده شده و بدانان گفت: آيا منِ پيرزن بچه مىآورم، در حالى كه شوهرم ابراهيم پير و سالخورده شده است! فرشتگان بدو پاسخ دادند: آيا از اين مژده در شگفتى؟ اين قدرت الهى است كه هيچ چيز آن را ناتوان نمىسازد، خداوند با رحمت و بركات خود بر شما آل ابراهيم، آن را ويژه شما گرداند.
آنگاه كه ابراهيم(ع) به حقيقت اين ميهمانان همراه با مژده به وجود اسحاق و نوهاش يعقوب، اطمينان حاصل كرد در باره قوم لوط با خداى خويش به گفتگو پرداخت، به اين اميد كه خداوند بدانها با ديده رحمت بنگرد.قرآن به اين گفتگو اشاره دارد و شرح آن در سِفر تكوين آمده است. خداى متعال مىفرمايد:
وَلَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِيمَ بِالبُشْرى قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ * فَلَمّا رَأى أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قالُوا لا تَخَفْ إِنّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمِ لُوطٍ * وَامْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحقَ وَمِنْ وَراءِ إِسْحقَ يَعْقُوبَ * قالَتْ ياوَيْلَتى أَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهذا بَعْلِى شَيْخاً إِنَّ هذا لَشَىءٌ عَجِيبٌ * قالُوا أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ البَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ * فَلَمّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهِيمَ الرَّوْعُ وَجاءَتْهُ البُشْرى يُجادِلُنا فِى قَوْمِ لُوطٍ * إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوّاهٌ مُنِيبٌ * يا إِبْراهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَإِنَّهُمْ آتِيهِمْ عَذابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ؛(11)
و فرستادگان ما ابراهيم را مژده دادند، سلام دادند. سلامشان را جواب داد. طولى نكشيد براى آنها گوساله كبابى تدارك ديد و آنگاه كه ملاحظه كرد آنها دست به طعام نمىبرند آنان را نشناخت و از آنها بيمناك شد. آنان گفتند: بيم نداشته باش. ما به سوى قوم لوط فرستاده شدهايم و همسرش ايستاده بود و تبسّم كرد و خنديد. ما او را به اسحاق و بعد از او به يعقوب بشارت و مژده داديم، همسرش گفت: واى بر من كه پير زن بوده و شوهرم نيز پير است، چگونه فرزنددار مىشوم و اين مطلب شگفتآورى است! گفتند: آيا از امر الهى در شگفتى!؟ رحمت و بركات او اختصاص به شما اهل بيت دارد. خداوند بسيار ستوده و بزرگوار است و زمانى كه بيم و ترس ابراهيم برطرف شد و مژده دريافت كرد، براى رهايى قوم لوط با ما به گفتگو پرداخت. ابراهيم بسيار بردبار و رئوف و اهل تضرع و زارى بود. خطاب شد: اى ابراهيم، از اين خواهش در گذر. حكم خشم الهى بر آنان قرار گرفته و عذابى كه قطعى بوده و بازگشت ندارد، بر آنان وارد خواهد شد.