پس از آن كه نوح(ع) نهايت تلاش خود را در راه هدايت قومش به كار برد و همه راههاى اصلاح آنها براى وى به بن بست رسيد، به پيشگاه پروردگار خويش پناه برد و از قومش نزد او شِكوه كرد:
قالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِى كَذَّبُونِ * فَافْتَحْ بَيْنِى وَبَيْنَهُمْ فَتْحاً وَنَجِّنِى وَمَنْ مَعِىَ مِنَ المُؤْمِنِينَ؛(1)
نوح عرضه داشت: پروردگارا، قومم مرا تكذيب كردند، تو بين من و آنها داورى كن و خود و همراهان مؤمنم را از شرّ آنها رهايى بخش.
همچنين براى هلاكت قومش، اين گونه نفرين كرد:
رَبِّ لا تَذَرْ عَلىَ الأَرْضِ مِنَ الكافِرِينَ دَيّاراً * إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبادَكَ وَلايَلِدُوا إِلّا فاجِراً كَفّاراً؛(2)
پروردگارا، هيچ يك از كافران را باقى نگذار؛ زيرا اگر از آنها كسى را باقى بگذارى، بندگانت را گمراه ساخته و جز فرزندانِ بدكار و كافر از آنان به وجود نمىآيد.
نوح(ع) ازخداى خويش خواست تا كافرى را در زمين باقى نگذارد؛ زيرا اگر خداى سبحان، كافران را در ادامه گمراهىشان رها سازد، ديگران را از حق منحرف و گمراه مىكنند و گناه و معصيتِ آنها، همه جا منتشر شده، فساد و تباهىِ آنها با وراثت به نسلهاى آينده منتقل مىشود و از آنها جز فرزندى كه در كفر، فسق و فجور مانند خود آنان باشد، متولد نخواهد شد.
خداوند دعاى نوح(ع) را مستجاب گرداند و اراده فرمود تا قبل از آن كه قومِ دروغگوى وى به هلاكت برسند، اسباب رهايى نوح(ع) و ايمان آورندگان به او فراهم شود؛ از اين رو به آن حضرت چنين وحى فرمود كه، غير از اين عدهاى كه ايمان آوردهاند، كس ديگرى ايمان نخواهد آورد، به او فرمان داد تا از تكذيبِ كافران و آزار و اذيتشان اندوهگين نشود؛ زيرا به زودى خداوند همه آنها را غرق خواهد ساخت.
آنگاه به نوح(ع) دستور داد تا كشتى نجات را بسازد و به او يادآور شد كه در مدت ساختن كشتى، در حيطه عنايت الهى و تحت حمايتِ خداوند قرار دارد و زمانى كه كفار بر كفر خويش پافشارى كردند، خداوند از نوح(ع) خواست كه براى رهايى آنان دعا نكند؛ زيرا حكم خداوند به غرق شدن آنها تعلق گرفته بود.
نوح(ع) شروع به ساختن كشتى كرد. آنچه باعث شگفتى كفار شد و مسخره كردن حضرت نوح(ع) را در پىداشت، اين بود كه ديدند وى كه قبلاً مردم را به خدا دعوت مىكرد، بهطور ناگهانى دست به نجارّى زد. آن حضرت در برابر كسانى كه او را مسخره كردند فرمود:
<اگر شما، من و ايمانآورندگان همراهم را به باد تمسخر مىگيريد، ما نيز در آيندهاى نزديك شما را به مسخره خواهيم گرفت. من آگاهم كه خداوند عذاب و هلاكتش را بر شما وارد مىسازد و بهزودى خواهيد دانست كسى كه بر او عذاب وارد شود در دنيا خوار و ذليل مىشود، همچنان كه در آخرت نيز در عذاب هميشگى و جاودان باقى خواهد ماند». خداى متعال فرمود:
وَأُوحِىَ إِلى نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إِلّا مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما كانُوا يَفْعَلُونَ * وَاصْنَعِ الفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَوَحْيِنا وَلا تُخاطِبْنِى فِى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ * وَيَصْنَعُ الفُلْكَ وَكُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنّا فَإِنّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَما تَسْخَرُونَ * فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ(3) وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقِيمٌ(4)؛
به نوح وحى شد، جز كسانى كه تاكنون ايمان آوردهاند، هيچ كس ديگر ايمان نخواهد آورد. نسبت به كارهايى كه انجام مىدهند اندوهگين مباش. كشتى را با نظارت و دستور ما بساز و در باره ستمكارانى كه بايد غرق شوند با من سخن نگو. وى كشتى را مىساخت و هرگاه گروهى از قومش بر او مىگذشتند او را به مسخره مىگرفتند. نوح در پاسخ آنها گفت: اگر اكنون ما را مسخره مىكنيد ما هم شما را به استهزا خواهيم گرفت. بهزودى خواهيد دانست كه عذاب خوار كننده، بر چه كسى وارد شده و كيفر و عذاب جاودان از آنِ چه كسى خواهد بود.
نوح(ع) ساختن كشتى را به پايان رساند و نشانههاى عذاب كه جوشيدن آب از زمين بود، آشكار شد؛ از اين رو خداوند به نوح(ع) فرمان داد تا از هر كدام از موجودات و حيوانات يك جفت، نر و ماده، گردآورده، آنها را با خود سوار بر كشتى كند تا پس از غرق شدنِ ساير موجودات در روى زمين، تكثير نسل كرده، نوع آنها منقرض نشود.
همچنين خداوند به نوح(ع) دستور داد كليه اعضاى خانواده و نزديكان خويش، جز همسر و يكى از پسرانش را كه به خدا كفر ورزيده بودند، بر كشتى سوار كند. همچنين بدو فرمان داد تا غير از نزديكان خود، مؤمنينى را كه تعدادشان اندك بود نيز، با خود حمل كند.
نوح(ع) كشتى را آماده ساخت و به مؤمنين گفت:
<سوار شويد و هنگام حركت و توقف كشتى، نام خداى متعال را به عنوان تيمّن بر زبان آوريد، چون كشتى سبب رهايى نيست، بلكه مىبايست دلهاى خود را متوجه خدا كنيد؛ زيرا او به حركت در آورنده و متوقف كننده كشتى است».
همچنين بدانها ياد آور شد كه، درياى مغفرت الهى وسيع و خداوند به بندگان مؤمن خود مهربان است، چون آنان را از هلاكت رهايى بخشيد. پس از آن كه آب بالا آمد، كشتى در ميان امواج خروشانى چون كوه به حركت در آمد:
حَتّى إِذا جاءَ أَمْرُنا وَفارَ التَّنُّورُ قُلْنا احْمِلْ فِيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ القَوْلُ وَمَنْ آمَنَ وَما آمَنَ مَعَهُ إِلّا قَلِيلٌ * وَقالَ ارْكَبُوا فِيها بِسْمِ اللَّهِ مَجْريها وَمُرْساها إِنَّ رَبِّى لَغَفُورٌ رَحِيمٌ * وَهِىَ تَجْرِى بِهِمْ فِى مَوْجٍ كَالجِبالِ؛(5)
[مسخره كردن ادامه داشت] تا اين كه فرمان ما فرا رسيد و از تنور آتش، آب جوشيدن گرفت. به نوح گفتيم: همراه خانوادهات از هر نوع از موجودات نر و مادهاى با خود در كشتى قرار ده، مگر كسانى كه وعده هلاكتشان در علم ازلى گذشته (پسر و همسرت) و گروندگان به آن حضرت عدهاى اندك بودند. گفت: سوار شويد تا كشتى به نام خدا روان شده و به ساحل نجات برسد؛ زيرا خدايم آمرزنده و مهربان است. كشتى در دريايى كه امواجى چون كوه داشت، روان شد.
آن گونه كه از قرآن برمىآيد، نوح(ع) از خداى خويش خواست تا از قومش انتقام گيرد. خداوند دعاى او را مستجاب كرد و بارانِ شديدى را فرو فرستاد كه زمين مانند آن را به خود نديده بود، به زمين نيز فرمان داد تا آبها از گوشه و كنار آن جوشيدن گيرد. بدين ترتيب باران و آب زمين با يكديگر در آميخته، طوفانِ مهيبى به وجود آوردند كه براى عبرت حضرت نوح(ع) و هلاكتِ كافران، مقدر شده بود، هرچند خداوند راه را براى رهايى نوح(ع) و گروندگان با او كه در حمايت و حراست خدا بودند، بازكرد. خداى سبحان اين ماجرا را چنين بيان مىفرمايد:
فَدَعا رَبَّهُ أَنِّى مَغْلُوبٌ فانْتَصِرْ * فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ بِماءٍ مُنْهَمِرٍ * وَفَجَّرْنا الأَرْضَ عُيُوناً فَالْتَقى الماءُ عَلى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ * وَحَمَلْناهُ عَلى ذاتِ أَلْواحٍ وَدُسُرٍ * تَجْرِى بِأَعْيُنِنا جَزاءً لِمَنْ كانَ كُفِرَ؛(6)
نوح به پروردگار خود عرضه داشت: به راستى من مغلوب شدهام، ياريم فرما [با استجابت دعاى او] درهاى آسمان را گشوديم و سيلابى از آب فرو فرستاديم و در زمين چشمهها جارى ساختيم تا آب آسمان و زمين به طوفانى كه مقدر شده بود به هم بپيوندند. نوح را در كشتى كه محكم ساخته شده بود سوار كرديم كه آن كشتى، زير نظر ما روان شد تا كافران به سزاى خويش برسند.
در آغاز طوفان، عاطفه پدرى حضرت نوح(ع) او را بر آن داشت تا پسرش را كه به جهت پافشارى بر كفر از كشتى فاصله داشت، به نزد خود فرا خواند. نوح(ع) به او فرمود:
<فرزندم، همراه با ما سوار شو تا از غرق شدن رهايى يابى، كفر نورز و به انكار دين خدا مپرداز». ولى پسر، دعوتِ پدرش را نپذيرفت و برنافرمانى خود اصرار و پافشارى ورزيد و تصور كرد آن چه قرار است به وجود آيد يك سلسله امور طبيعى و معمولى است و اميدوار بود كه بدون سوار شدن بركشتى نجات يابد. از اين رو به پدرش گفت:
<من به كوهى كه آب بدان نمىرسد، پناه مىبرم و از غرق شدن نجات خواهم يافت». حضرت نوح(ع) پاسخ داد:
<هيچ قدرتى نمىتواند كسى را از غرق شدنى كه سزاى كافران است، رهايى بخشد». ولى او همچنان از دادن پاسخ مثبت به پدر امتناع مىورزيد و تصور مىكرد تلاشش براى دستيابى به قله كوه، او را از غرق شدن مىرهاند، ولى قدرت آب و امواج خروشان آن، فرزندِ گمراه و كافرِ نوح را در كام خود فرو برد:
وَهِىَ تَجْرِى بِهِمْ فِى مَوْجٍ كَالجِبالِ وَنادى نُوحٌ ابْنَهُ وَكانَ فِى مَعْزِلٍ يا بُنَىَّ ارْكَبْ مَعَنا وَلا تَكُنْ مَعَ الكافِرِينَ * قالَ سَآوِى إِلى جَبَلٍ يَعْصِمُنِى مِنَ الماءِ قالَ لا عاصِمَ اليَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلّا مَنْ رَحِمَ وَحالَ بَيْنَهُما المَوْجُ فَكانَ مِنَ المُغْرَقِينَ؛(7)
و آن كشتى در دريايى كه امواجش چون كوه بود روان شد. نوح پسرش را كه دور از او بود فراخوانده بدو گفت: همراه با ما سوار شو و با كافران همسو نشو. گفت: به كوه پناه مىبرم تا مرا از آب حفظ كند. نوح فرمود: امروز كسى از قهر الهى مصون نيست، مگر كسى كه مورد لطف خدا قرار گيرد و آنگاه موجِ آب، ميان آنان جدايى افكند و فرزند او در كام آب فرو رفت.
غليان مهر و عاطفه نوح(ع) سبب شد تا با آه و زارى از خدا بخواهد كه پسرش را نجاتدهد، چرا كه پروردگارش قبلاً رهايى او و اعضاى خانوادهاش را وعده داده بود و خداوند آنگاه كه وعدهاى دهد بدان وفا مىكند؛ چه اين كه او عادلترين داوران است. خداوند در پاسخ نوح(ع) فرمود:
پسر وى كافر بوده و در زمره خانواده او كه وعده رهايى آنها را داده بود نيست؛ زيرا نه تنها وى ايمان نياورد، بلكه بر كفر پافشارى كرد و كارهاى ناشايستى انجام داد و خداى متعال از نوح(ع) خواست تا جز در مواردى كه به حقانيت و درستى كارى يقين ندارد، از وى درخواستى نكند و نيز وى را نهى فرمود تا در زمره ستمكارانى نباشد كه در باره كيفر الهى شفاعت مىكنند، هر چند فرد خطا كار و مجرم پسرش باشد و دست از مهر پدرى بردارد تا بر حكم خدا غلبه نيابد.
نوح از كرده خويش پشيمان شد و به گناه خود اقرار كرد و عرضه داشت:
پروردگارا، به تو پناه مىبرم و از تو يارى مىجويم كه از اين پس چيزى را كه مورد رضاى تو نيست، از تو درخواست نكنم. اگر مرا نيامرزى و به فضل و رحمتت مرا مورد لطف قرار ندهى، در شمار زيانكاران خواهم بود.
وَنادى نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ ربِّ إِنَّ ابْنِى مِنْ أَهْلِى وَإِنَّ وَعْدَكَ الحَقُّ وَأَنْتَ أَحْكَمُ الحاكِمِينَ * قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ فَلا تَسْأَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّى أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الجاهِلِينَ * قالَ رَبِّ إِنِّى أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَ ما لَيْسَ لِى بِهِ عِلْمٌ وإِلّا تَغْفِرْ لِى وَتَرْحَمْنِى أَكُنْ مِنَ الخاسِرِينَ؛(8)
و نوح به درگاه پروردگارش عرض كرد: پسرم، از جمله خانواده من است و وعده تو هم قطعى بوده و تواناترين حكمفرما هستى. خداوند به نوح خطاب فرمود: فرزند تو از زمره خانوادهات نيست؛ زيرا او فردى ناشايست است، بنابراين از من چيزى را كه بدان آگاهى ندارى مپرس. پند مرا بپذير و از زمره افراد نادان و جاهل مباش. عرض كرد: پروردگارا، به تو پناه مىبرم از اين كه چيزى را كه بدان آگاهى ندارم ازتو بپرسم، اگر مرا نيامرزى و لطف خود را شامل حالم نكنى، در شمار زيانكاران خواهم بود.
زمانىكه كفار در اثر طوفان به هلاكت رسيدند، خداوند به زمين فرمان داد تا آب خود را فروبرد و به آسمان نيز دستور داد تا از بارش باران باز ماند. بدين سان پس از آن كه خداوند ستمگران را به سزاى خود رساند، آبِ موجودِ در زمين، فرو نشست و كشتى در كنار كوهى بهنام <جودى» بهطور يكنواخت آرام گرفت. در اين هنگام بانگ الهى به كفارى كه هلاك شده بودند، نهيب زد كه ستمگران از رحمت و آمرزش خدا دور و بىبهره خواهند بود:
وَقِيلَ يا أَرْضُ ابْلَعِى ماءَكِ وَيا سَماءُ أَقْلِعِى وَغِيضَ الماءُ وَقُضِىَ الأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلىَ الجُودِىِّ وَقِيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظّالِمِينَ(9)؛
و گفته شد: اى زمين، آب خود را فرو بر و اى آسمان، باران را قطع كن و آب فرو نشست و وعده الهى انجام پذيرفت و كشتى بر جودى(10) قرار گرفت و به ستمگران گفته شد كه از رحمت خدا دورند.
پس از آن كه كشتى در كنار كوه لنگر انداخت و زمين آبها را فرو برد، خداوند به نوح(ع) دستور داد تا از كشتى فرود آيد. آن حضرت برخوردار از بركاتِ سرشار الهى براى خود و همراهان و نسلهاى بعدى و مؤمن آنها، در سرزمين موصل فرود آمد. برخى از نسلهاى بعدى ايشان، افرادى بهرهمند از دنيا و ثروتهاى آن شدند، ولى از مسير حق منحرف شده، فريب شيطان را خوردند و وى آنها را سزاوار كيفر الهى در دنيا و آخرت گرداند. از اين رو هرگز از بركات خداوند بهرهاى نبردند. خداى تعالى مىفرمايد.
قِيلَ يا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنّا وَبَرَكاتٍ عَلَيْكَ وَعَلى أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ وَأُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ يَمَسُّهُمْ مِنّا عَذابٌ أَلِيمٌ؛(11)
به نوح گفته شد: ازكشتى فرود آى، سلام و بركات ما بر تو و امتهايى كه با تو بوده و امتهايى كه به آنها بهرهاى از دنيا دهيم و سپس به عذاب دردناك ما دچارشوند.
در پايانِ سرگذشت، خداوند سخن خويش را متوجه رسول گرامى اسلام، حضرت محمد(ص) كرده مىفرمايد:
<داستانى كه از نوح و قوم او برايت بازگو كرديم، اخبارى غيبى است و قبل از اينكه آن را به تو وحى كنيم، نه خود و نه قومت از اين ماجرا با اين دقت و شرح و توضيح آگاهى نداشتيد، همانگونه كه نوح قبل از تو بر آزار و اذيّت قومش صبر كرد، تو نيز صبر پيشه كن؛ زيرا سرانجامت، چون نوح رستگارى است و سرانجامِ نيك، پيوسته از آن پرهيزكاران است».
تِلْكَ مِنْ أَنباءِ الغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ ما كُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَلا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هذا فَاصْبِرْ إِنَّ العاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ؛(12)
اين ماجرا از خبرهاى نهان و غيبى بود كه آن را به تو وحى كرديم و قبل از اين نه تو و نه قومت از آن اطلاعى نداشتيد. صبر پيشه كن، سرانجام نيك از آنِ پرهيزكاران است.
خداوند وعده خويش را عملى ساخت و همان گونه كه نوح(ع) را يارى كرده بود، رسول خدا، حضرت محمد(ص) را نيز بر دشمنانش پيروز كرد. بيانِ اين معنا از بزرگترين دلايل [اثبات] وحى بودن قرآن و حقيقى بودن بعثت حضرت محمد(ص) است؛ زيرا خداوند از امور غيبىِ به وقوع پيوسته در گذشته و آينده خبر داده است و جز خدا كسى غيب و نهان نمىداند.
ظاهرِ قرآن واحاديث شريفه دلالت بر اين دارند كه طوفان، تنها مختص به سرزمين قوم نوح(ع) بوده و اين گونه نبوده است كه تمام روى زمين را فرا گرفته باشد؛ زيرا دليلى در دست نيست كه مردم، در سراسر زمين زندگى مىكردهاند، بلكه تنها در منطقهاى مشخص مىزيستهاند و آن همان مكانى بود كه دچار طوفان شد.
هيچ يك از دانشمندان جرأت اين تصور را نداشتهاند كه مىتوان براى اثبات وقوع اين طوفان، دليلى فيزيكى يافت، حتى به نظر مىرسيد كه كشف آثار تاريخى، وجود چنين طوفان بزرگى را غير ممكن مىداند.
زمانى كه لئونارد در سال1920م. در رأس گروهى كه در آن كارشناسانى از موزه انگليس و دانشگاه پنسيلوانياى آمريكا شركت داشتند، وارد عراق شد، مطمئناً در انديشه طوفان نبود و هدفِ اين گروه حفارى و كاوش برخى از آثار تاريخى گذشته بود.
طى كاوشهايى كه بر تپههاى كوچكى در چهار ميلى شمال شهر <اور»، در منطقهاى به نام <تل العبيد» و نيز در گورستان مخصوص پادشاهان در <اور» انجام پذيرفت، در عمق زياد به طبقاتى از رسوبات برخوردند كه مقدار زيادى ظروف سفالى و ابزار سنگى مورد استفاده در عصر حجر را در خود جاى داده بود. همچنين مجسمههاى سفالى و قطعاتى از گچ كه روى آنها آثار حاصل از فشار چوبهاى نى نقش بسته بود، به دست آمد.
آزمايشهايى نيز توسط ميكروسكپ بر روى آبهايى كه اين رسوبات در آنها تهنشين شده بود، صورت گرفت و مشخص شد كه اين رسوبات متشكل از موادى است كه جريان آب، آن مواد را از منطقه ميانى رود فرات با خود آورده اند.
همه اينها دلايلى بود بر وجود طوفان كه دير زمانى آن مناطق را فرا گرفته بود. تحقيقات سفر لئونارد حاكى از اين بود كه ارتفاع آب كمتر از 25 پا نبوده است و آن گونه كه در تورات آمده، ارتفاع آب26 پا بوده است.
نظر لئونارد اين بود كه طوفان همه دنيا را فرا نگرفته بوده، بلكه به صورت سيلى بنيان كن بوده است كه در مسير دجله و فرات طغيان كرده و تمام منطقه مسكونى واقع ميان كوهها و صحرا را فرا گرفته است. اين منطقه نسبت به ساكنانش در آن روز، همه دنيا به شمار مىآمدهاست.
پس از طوفان، ساكنانِ آن منطقه، سرگذشت آن را بر دوازده لوح (تخته) نگاشتهاند و در آنها ماجراى غرق شدن ساكنانِ اين منطقه را ذكر كرده و در آن يادآور شدهاند كه مردى نيكوكار با خانوادهاش و برخى از حيوانات و جنبندهها توسط يك كشتى كه وى به دست خود ساخته بود، از طوفان نجات يافتند.(13)