قرائت كه جمع آن قراآت است، در اصطلاح، عبارت است از: طُرق و روايات قرآنى كه با اِسناد به ثبوت رسيده است.(1) با توجّه به معناى مذكور، هر روشى در خواندن و تلاوت قرآن كه مستند به روايتى و نقل از پيامبر(ص) نباشد، در معناى اصطلاحىِ قرائت جاى نخواهد گرفت؛ گر چه مشهور باشد و يا حتى بر اساس و مبناى صحيحى از عربيت باشد و لفظ قرآن، امكان انطباق با آن را دارا باشد. لذا قرائتِ مستند به نقل صحيح و مستند به پيامبر(ص)، هميشه اصل بوده و كتابت بر اساس آن شكل مىگرفته است و مأخذ كتابت، قرائت بوده است.
قرآن كتابى است كه نزد همه مسلمانان به تواتر از پيامبر(ص) روايت شده است و آنچنان اهميّت داشته است كه ناقلان كثيرى تمام آيات آن را ازپيامبر(ص) براى نسلهاى بعد تا به امروز نقل و روايت نمودهاند. آية اللَّه خوئى مىنويسد:
همه مسلمين اتفاق نظر دارند كه طريق ثبوت قرآن منحصر به تواتر است و حكم نمودهاند كه قرآن كلام الهى است كه از راه خبر متواتر ثابت شدهاست.(2)
آيةاللَّه معرفت مىگويد:
بدون ترديد قرآن كه نص وحى خداوند حكيم است، در بين همه مسلمين متواتر است؛ تواترى قطعى در تمامى سورهها و آيات و كلمات، به شكلى كه اگر كلمهاى با كلمات آن جايگزين شود و يا حتى كلمات آن با يكديگر عوض شوند، مسلمانان، آن را نمىپذيرند و آن را انكار مىكنند و آن تغيير يافته را سخنى به دور از اسلوب كلام الهى مىدانند.(3)
از نخستين روزهاى نزول قرآن، جمعى متصدى تلاوت و تدريس آيات شدند كه به نام <قرّاء» شهرت يافتند تمام اشتغال آنان، قرائت و تدريس قرآن بود و پيامبر(ص) نيز آنها را به ديگران معرفى نمود. در روايتى آمده است كه پيامبر(ص) فرمود:
خُذُوا القرآنَ مِنْ أربعةٍ: عبداللَّهِ بنِ مسعود و سالم مَولى حُذيفة و معاذِبنِ جبل و أُبيّبنِكعب؛
قرائت قرآن را از عبداللَّه بن مسعود و سالم مولى حذيفه و معاذبن جبل و أبىّبنكعب بگيريد.(4)
مهمترين قرّاى قرآن در حيات پيامبر(ص) كه از كبار صحابه نيز بودهاند، طبق نقل ذهبى در معرفة القراء، هفت نفر بودند، كه به ترتيب تاريخ وفات چينن مىباشند:(5)
ابىّبنكعب (م 20 ه'.ق)؛ عبداللَّه بن مسعود (م32ه'.ق)؛ ابوالدرداء عويمربنزيد (م 32 ه'.ق)؛ عثمان بن عَفّان (م35ه'.ق)؛ علىبنابىطالب(ع) (م40ه'.ق)؛ ابوموسى اشعرى (م44ه'.ق) و زيدبنثابت (م 45 ه'.ق).
به گزارش ذهبى، اين گروه هفت نفره، حافظ قرآن نيز بودهاند.(6)
قرّاى ديگر كه معروفترين آنها، قراى سبعه هستند، قرائت خود را عرضاً از آنان دريافت كردهاند؛ يعنى قرائت خود را بر آنها از حفظ يا از روى كتاب، عرضه كردهاند و آنها را محور تأييد خود قرار دادهاند. لذا اسانيد قرّاء سبعه و حتى عشره بر اساس قراآت آنهاست.
مردم هر شهرى از بلاد اسلامى، به ويژه كوفه، مدينه، مكه و ... به قرائت آنان اهتمام خاصى مىورزيدهاند. در هر شهرى، قرّاى معروفى مىزيستند كه بعدها جمعى از آنها توسط ابىبكر محمدبنموسىبنعباسبنمجاهد تميمى بغدادى (م324ه'.ق) بهنام <قرّاى سبعه» معروف شدند. وى در كتاب السبعة فى القراءات به تفصيل، قرائتآنها را بيان نموده است. آنها هر كدام براى خود قرائتى مستقل داشتند. دراينكه چرا ابن مجاهد فقط به قراآت سبعه اكتفا نموده است، بحثى است كه در موضوع تواتر قراآت بررسى خواهد شد. در اين مجال به شناخت مختصرى از آنان و راويان آنان پرداخته مىشود.
عبداللَّه بن عامر دمشقى يحصبى، (م 118 ه'.ق) مقرى و امام اهل شام در قرائت(7) بود. او قرآن را بر مغيرة بن شهاب مخزومى و أبوالدرداء قرائت نمود و مغيره بر عثمان بن عفان، و او بر پيامبر(ص) قرائت كرد. عجلى و نسائى وى را ثقه دانستهاند. اودو راوى بهنامهاى هشام بن عمار (م 245 ه'.ق) و عبداللَّه بن احمد دمشقى (م242ه'.ق) معروف به ابن ذكوان داشت. عبداللَّه بن عامر از نزديكترين قراى سبعه به عهد تابعين است و خود مىگويد: <پيامبر رحلت فرمودند، در حالى كه من دو سال سن داشتم.»(8)
عبداللَّه بن كثير مكى (45 - 120 ه'.ق) امام و مقرى مكه بود. او براساس گفته ابوعمر دانى، قرائت خود را عرضاً از عبداللَّه بن سائب مخزومى گرفته است. ابنحجر مىگويد: <وى قرائت خود را بر مجاهد بن حبر و درباس مولى ابن عباس، عرضه داشته و درباس بر ابن عباس و او بر ابىّبنكعب و زيدبن ثابت قرائت نمودهاست.»(9) دو راوى او، بزّى و قنبل بودهاند.
عاصم بن ابىالنجود كوفى(10) (م 129 ه'.ق) امام و مقرى و نحوى اهل كوفه و بسيار خوش صدا بوده است. وى قرائت خود را بر عبدالرحمن سُلَمى و زر بن حبيش عرضه داشته است. عبدالرحمن بن سلمى بر حضرت على(ع) و زر بن حبيش بر ابنمسعود، قرائت خود را عرضه كردهاند. دو راوى او، حفص بن سليمان دورى (م180ه'.ق) و ابوبكر شُعبة بن عياش (م 193 ه'.ق) است. عاصم امام شيعه در قرائت بوده است و نسبت به ساير قرا نزد شيعه برترى خاصى دارد. زيرا وى در قرائت خود با عبدالرحمن سلمى هيچگاه مخالفت ننمود و امروز غالب مصاحف رايج ميان مسلمانها به قرائت حفص از عاصم است. زيرا قرائت عاصم به على(ع) و ابن مسعود بر مىگردد، و آنان نيز از پيامبر(ص) قرائت را فرا گرفتهاند.
ابو عمرو بن علاء بصرى(11) ( 68 - 154 ه'.ق) مقرى بصره بود. معروف است كه وى اهل فارس بوده است. قرائت خود را بر حميد بن قيس اعرج و يحيى بن يعمر و مجاهد و سعيد بن جبير و عكرمه و عبداللَّه بن كثير عرضه داشته است.(12) در مكه، كوفه، مدينه و بصره، قرائت خود را بر جمع زيادى از قرّا عرضه كرد. راويان ابوعمروبنعلاء، حفص بن عمرو دورى (م264ه'.ق) و صالح بن زياد بن عبداللَّه سوسى (م261ه'.ق) مىباشند.
حمزة بن حبيب زيّات كوفى(13) ( 80 - 156 ه'.ق) مقرى كوفه بود. ذهبى در مورد وى مىگويد: <او پيشوا و امام و حجت نسبت به كتاب خدا بوده است.» وى قرائت خود را عرضاً از سليمان اعمش و حمران بن أعين گرفت. شيخ طوسى وى را از اصحاب امام صادق(ع) شمرده است. اعمش، وى را حبر القرآن ناميده است. جماعتى از اهل حديث وى را در قرائت مذمت نموده و نماز را به قرائت وى باطل دانستهاند.(14) راويان او عبارتند از: خلف بن هشام بزار (م 229 ه'.ق) كه در ده سالگى حافظ قرآن بوده و ابن جزرى او را يكى از قراى عشره ناميده است،(15) و خلاد بن خالد (م220ه'.ق) وى امام در قرائت بوده است.
نافع بن عبدالرحمن ابىنعيم(16) (م 169 ه'.ق) مقرى مدينه بود. قرآن را از جمعى از تابعين اهل مدينه، مانند عبدالرحمن بن هرمز و أبى جعفر القارى و شيبة بن نصاح و مسلم بن جندب و اصبغ بن عبدالعزيز، فراگرفت. راويان وى، ورش (عثمان بن سعيد م197ه'.ق) و قالون (عيسى بن ميناء م 220 ه'.ق) مىباشند. ابن مجاهد مىنويسد: <نافع امام وقارىِ مدينَة الرسول بعد از تابعين، و آگاه به وجوه قراآت و پيرو آثار ائمه گذشته در بلد خود بوده است.»
على بن حمزه كسائى كوفى(17) (م 187 ه'.ق) رياست قرائت را در كوفه بعد از حمزه زيّات بر عهده داشت. وى قرائت خود را چهار مرتبه، عرضاً از حمزة بن زيات اخذ نموده است. راويان وى، حفص بن عمر (م 264 ه'.ق) و ليث بن خالد بغدادى (م240ه'.ق) مىباشند. ابن مجاهد مىگويد: <مردم الفاظ قرائت خود را از كسائى به هنگام قرائت وى، مىگرفتند.»
2 . آية اللَّه خوئى، البيان، ص 124.
3 . آيةالله محمد هادى معرفت، التمهيد فى علوم القرآن، ج2، ص80.
4 . صحيح بخارى، ج3، ص228، فضائل القرآن.
5 . ذهبى، معرفة القراء، تحقيق عواد معروف، ص 24 - 42.
6 . همان.
7 . ابن حجر عسقلانى، تهذيب التهذيب، ج5، ص274.
8 . ابن جزرى، غاية النهاية فى طبقات القراء، ج1، ص404.
9 . ابن حجر، تهذيب التهذيب، ج5، ص368 و غاية النهاية فى طبقات القراء، ج1، ص443.
10 . تهذيب التهذيب، ج5، ص38 و غاية النهاية فى طبقات القراء، ج1، ص348.
11 . ابن جزرى، غاية النهاية فى طبقات القراء، ج1، ص288.
12 . ابن حجر، تهذيب التهذيب، ج12، ص178.
13 . ابن جوزى، غاية النهاية فى طبقات القراء، ج1، ص261.
14 . البيان. ص137.
15 . البيان. ص137.
16 . غاية النهاية فى طبقات القراء، ج2، ص330.
17 . همان، ج1، ص535 و عثمان ذهبى، معرفة القراء الكبار على الطبقات و الاعصار..