كسانى كه كافرند مىگويند: تو فرستاده خدا نيستى. (در پاسخ آنان بگو:) همين بس كه خدا و آن كس كه علم كتاب نزد اوست ميان من و شما گواه است».
در نخستين آيه اين سوره(1) خداوند با صراحت هر چه تمامتر، تصديق كرد كه قرآن كتابى است كه از طرف پروردگار جهان به پيامبر نازل شده است چنانكه فرمود: <وَالَّذِى أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ» و در پايان سوره مىفرمايد: همين بس كه خدا و كسىكه علم كتاب پيش اوست بر رسالت تو گواهى مىدهد.
مشكلى كه در گواهى دادن خدا به نظر مىرسد اين است كه چگونه مىتوان اطمينان پيدا كرد كه خداوند بر حقانيت مدعى نبوت گواهى داده است.
با بررسى دقيقى مىتوان پرده از روى اينگونه شهادتها - كه در قرآن مكرراً وارد شده است - برداشت؛ زيرا اولاً، داورى جامعه بىغرض عرب، بر اين بود كه قرآن كلام خداست و از نظر فصاحت و بلاغت، حلاوت و شيرينى، جاذبه و كشش، جمال و زيبايى در درجهاى است كه هرگز نمىتوان با آن مبارزه نمود. با توجه به اين موضوع كه آنان مىدانستند قرآن كلام خداست و همگى از زبان قرآن مىشنيدند كه خداوند باصراحت، رسالت او را تصديق مىكند، مسأله گواهى دادن خداوند بر صدق گفتار او روشن مىگردد.
ثانياً، دليل نبوت پيامبر به قرآن منحصر نبود؛ بلكه خداوند رسالت او را با انواع دلايل و معجزات همراه ساخته بود و هرگز خداوند حكيم اين معجزات را در اختيار فرد ناصالح نمىگذارد. اينكه او را با اين اسناد مجهز نموده است، خود نوعى شهادت عملى بر رسالت اوست.
در اين دو وجه و يا دو تفسير شهادت، مقصود از <گواهى دادن خدا» همان تصديق نبوت و رسالت اوست كه گاهى بهطور لفظى و زبانى است و گاهى به صورت عملى .
در ذيل آيه، شاهد ديگرى را نيز ياد آور شده و مىفرمايد: <وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» يعنى علاوه بر خدا، شخصى كه علم كتاب نزد اوست به رسالت من نيز گواهى مىدهد. اكنون بايد ديد مقصود از اين شخص كه گواهى مىدهد و علم كتابى كه در نزد اوست، چيست؟!
اعجاز و انجام كارهاى خارج از قدرت بشر، از طرق شناسايى پيامبران واقعى و تشخيص آنها از مدعيان دروغين نبوت است، البته راه منحصر به فرد نيست؛ زيرا تصريح پيامبر قبلى، كه نبوت خود او با دلايل قطعى ثابت شده است، به نبوت و پيامبرى فردى كه پس از وى به رسالت مىرسد، يكى ديگر از طرق شناسايى پيمبران واقعى از مدعيان قلابى است.
هر گاه خصوصيات و مشخصات دقيق پيامبرى در كتابهاى انبياى پيشين، بهطور روشن بيان شود و آورندگان آن كتابها با صراحت، علايم و نشانههاى پيامبر بعدى را كه پس از آنان خواهد آمد، براى مردم بازگو كنند و پس از مدتى، شخصى با داشتن تمام آن علايم و مشخصات، ادعاى نبوت و رهبرى نمايد، طبعاً افراد بىغرض مطمئن مىشوند كه اين فرد، همان موعود آسمانى است كه در كتابهاى پيامبران پيشين، گزارشهايى از او وارد شده است.
قرآن مجيد در آيات فراوانى، نبوت پيامبر گرامى اسلام را از اين راه ثابت مىكند و مىگويد نام و نشان و خصوصيات پيامبر اسلام در كتابهاى تورات و انجيل وارد شده است شما مىتوانيد با مراجعه به آن كتابها حقيقت مطالب را به دست آوريد؛ مثلاً آن جا كه مىفرمايد:
<اَلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِىَّ الْأُمِّىَّ الَّذِى يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِى التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجيلِ؛(2)
آنان كه از پيامبر درسنخواندهاى، كه نام و خصوصيات او را در تورات و انجيل مىيابند پيروى مىكنند».
به عبارت ديگر، گواه دومى كه آيه مورد بحث ياد آور مىشود گواهى دادن كسانى است كه بر محتويات و مضامين كتابهاى آسمانى آگاهى و احاطه كامل و گستردهاى دارند. اين افراد در موقع بررسى كتابهاى آسمانى، به نشانههاى بعدى آگاه مىگردند و اگر همه اين مشخصات را در وجود پيامبر گرامى اسلام جمع ديدند، بر نبوت و راستگويى پيامبر گواهى مىدهند و به حمايت از او برمىخيزند. از اين رو، در اين سوره يادآور مىشود برخى از اهل كتاب، كه از پيروان حقيقت و دور از بيمارى تعصب هستند، از نزول قرآن بر پيامبر خوشحال و شادمان مىشوند چنان كه مىفرمايد: <اَلَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَفْرَحُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ؛(3) كسانى كه كتاب به آنها دادهايم، از قرآنى كه بر تو نازل شده است، شادمان مىگردند زيرا محتويات آن را با آنچه در تورات و انجيل خواندهاند، مطابق و برابر مىيابند.
بنابر اين، مقصود از <كتاب» در جمله <وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» همان كتابهاى آسمانى است و مقصود از شخصى كه <علم كتاب» پيش اوست، كسى است كه از مضامين آنها آگاهى كامل دارد، خواه نصرانى باشد يا يهودى و يا مسلمان.
در اين صورت تعجب نخواهيد كرد كه روايات شيعه(4) اتفاق بر اين دارند كه مقصود از كسى كه <علم كتاب» نزد اوست اميرمؤمنان على بن ابى طالب(ع) است و امام باقر گفتار خود را، كه مقصود از آن على(ع) است، چنين مدلل مىفرمايد:
<إنه عالم هذه الاُمة بعد رسول اللّه(ص)؛(5)
او يگانه عالم و دانشمند بزرگ امت پس از پيامبر است».
مقصود امام، بيان فرد كامل از اين معناى وسيع و كلى است نه بيان فرد منحصر؛ زيرا نه تنها على(ع) در اين معناى كلى داخل است؛ بلكه همه پيشوايان معصوم شيعه، كه آگاهى كاملى از كتابهاى آسمانى دارند، در اين حقيقت شريكند. در ضمن حديثى تصريح فرموده و مىگويد: <إيانا عني و علي أفضلنا و أولنا و خيرنا بعد النبي؛(6) مقصود از جمله <كسى كه علم كتاب پيش اوست» همه ما هستيم و اميرمؤمنان نخستين پيشوا و برترين ما و بهترين فرد پس از پيامبر گرامى است».
در اين صورت مىتوان براى جمله ياد شده معناى وسيعترى قائل شد كه نه تنها دانشمندان طراز اول اسلام، يعنى پيشوايان بزرگ دين شامل شود بلكه دانشمندان و علماى اهل كتاب را نيز دربرگيرد بهخصوص آن گروه كه بعدها روى همين اطلاعات كافى از كتابهاى آسمانى به آيين اسلام گرويدند؛ مانند عبدالله بن سلام و تميم الدارى و جارود.
در اين جا ممكن است گفته شود، چگونه مىتوان براى آيه، معناى وسيعى ياد نمود كه علما و دانشمندان اهل كتاب را نيز شامل گردد در صورتى كه آيه در مكه نازل گرديده و در محيط نزول آيه، اهل كتابى وجود نداشت كه مشركان و كافران به آنها رجوع كنند؟
پاسخ اين سؤال روشن است؛ زيرا هر گاه ما مفاد آيه را به دانشمندان اهل كتاب منحصر مىكرديم جاى اين سؤال بود كه در محيط نزول آيه چنين افرادى و جود نداشت و مركز آنان در مدينه بود؛ ولى اگر گفته شود كه مقصود معناى وسيعى است كه برخى از افراد آن، هنگام نزول آيه در مكه وجود داشتند و برخى ديگر در مدينه، كه با گذشت زمان مىتوانستند به حقانيت رسالت پيامبر گواهى دهند، در اين صورت مكى بودن آيه، اشكالى بهوجود نمىآورد.
گذشته از اين، سران شرك و كفر در مكه پيش از مهاجرت پيامبر اكرم با دانشمندان اهل كتاب، كه در مدينه مىزيستند، تماسهايى داشتند و همواره از آنها مىخواستند به متون كتابهاى خود، مراجعه كنند و در باره صحت و عدم صحت نبوت پيامبر اسلام داورى نمايند.
ابن هشام مىنويسد: در سال ششم بعثت پيامبر اكرم(ص) جمعيتى از طرف قريش، كه در ميان آنها حارث بن نضر و عقبة بن ابى معيط وجود داشت، رهسپار مدينه شدند، تا رسالت پيامبر اسلام را با دانشمندان يهود در ميان بگذارند. آنان به نمايندگان قريش گفتند كه، از محمد سه موضوع زير را سؤال كنيد:
1. حقيقت روح چيست؟
2. سرگذشت جوانانى كه در روزگارهاى پيشين از انظار مردم غايب شدند به كجا منجر گرديد (اصحاب كهف)؛
3. زندگى مردى كه در شرق و غرب جهان گردش كرد (ذوالقرنين) چيست؟
سپس افزودند: هر گاه وى به اين سؤالها پاسخ داد قطعاً پيامبر و برگزيده خداست. در غير اين صورت، بايد با او مبارزه كرد. ابن هشام مىگويد: نمايندگان قريش پس از ترتيب مجلسى، هر سه سؤال را در اختيار پيامبر گذاردند و وحى الهى پاسخ آنها را در سورههاى اسراء، آيه 85 و كهف، طى آيههاى 9 - 28 و آيههاى 83 - 98 داد.(7) اين بخش تاريخى حاكى است كه آنچنان نبود قريش با اهل كتاب هيچ گونه رابطهاى نداشته باشند.
گواه اين حقيقت سى و ششمين آيه همين سوره است(8) كه آشكارا گواهى مىدهد برخى از اهل كتاب از نزول قرآن بر پيامبر خوشحال و شادمان مىگردند، بلكه گاهگاهى براى كشف حقيقت با آن حضرت تماس داشتند. بنابر اين، هيچ مانعى نخواهد داشت كه آيه، متضمن معناى وسيعى باشد كه همه افراد آگاه از مضامين كتابهاى آسمانى را در بر گيرد، اگر چه فرد كامل و برتر آنها اميرمؤمنان و پس از وى پيشوايان ديگر، وارثان علم پيامبر هستند. در تفسير آيه نظرهاى ديگرى نيز هست كه بيان آنها در اين جا نمىگنجد.
8 رجب 1394 / 5 شهريور 1353
5. بصائر الدرجات، ص 58؛ بحارالانوار، 35، ص 432.
6. تفسير عياشى، ج 2، ص220؛ بحارالانوار، ج 35، ص 433.
7. سيره ابن هشام، ج ا، ص 300 - 310.
8. <اَلَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَفْرَحُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ - رعد (13) آيه 36.