40. <وَ إِنْ مَا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِى نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلاَغُ وَ عَلَيْنَا الْحِسَابُ؛

اگر برخى از چيزهايى را كه به آنان وعده مى‏دهيم، به تو نشان دهيم يا تو را (پيش از آن) بميرانيم، (تفاوتى نمى‏كند) زيرا وظيفه تو تبليغ و بيان است و محاسبه كار آنها با ماست».

41. <أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا نَأْتِى الْأَرْضَ نَنْقُصها مِنْ أَطْرافِها وَ اللَّهُ يَحْكُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ وَ هُوَ سَرِيعُ الْحِسَابِ؛

آيا نمى‏بينيد كه پيوسته اقدام به كاستن جوانب زمين مى‏كنيم. خدا حكم مى‏كند. امر او را رد كننده‏اى نيست (فرمان او در جهان نافذ) و او سريع‏الحساب است».

دعوت عمومى پيامبر(ص) با يك رشته وعده‏هاى الهى مبنى بر فراگير شدن آيين او در جهان و نابودى دشمنان، آغاز شد. گروهى از شنيدن اين اخبار، انگشت تعجب به دندان گرفته و به پيامبر اصرار مى‏ورزيدند كه در ارائه اين وعده‏ها، كه آيات الهى بودند، تعجيل ورزد، تا آنان اين وعده‏ها را با ديدگان خود مشاهده كنند.

وحى الهى نازل شد كه به اصرار آنان درباره رؤيت اين وعده‏ها اعتنايى نكند؛ زيرا قسمتى از اين وعده‏ها در طول حيات پيامبر و قسمتى بعد از او تحقق مى‏يابد و در هرحال تأثيرى در وظيفه او ندارد و وظيفه پيامبر جز اين نيست كه رسالت خود را انجام دهد و محاسبه افراد را به خدا واگذارد.

قرآن براى بيان اين حقيقت (وظيفه خطير پيغمبر، تبليغ است و محاسبه افراد با خداست) در نخستين آيه مورد بحث چنين مى‏فرمايد:

<وَ إنْ مَا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذى‏ نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلَاغُ وَ عَلَيْنَا الْحِسابُ؛

اگر برخى از چيزها را كه به آنان وعده مى‏دهيم به تو نشان دهيم، يا تو را پيش از آن بميرانيم (تفاوتى نمى‏كند) وظيفه تو تبليغ و بيان است و محاسبه افراد با ماست».

به‏طور مسلم اين وعده‏ها مربوط به انتشار اسلام و شكست دشمنان آن بوده است. اكنون نمونه‏هايى از اين وعده‏ها را، كه در سوره‏هاى مكى وارد شده‏اند، در اين‏جا منعكس مى‏كنيم و بايد توجه نمود اين كه پيامبر در مدينه چه وعده‏هايى داده است، از هدف آيه بيرون مى‏باشد؛ زيرا آيه مورد بحث ما مكى است و طبعاً ناظر به آن دسته از وعده‏هاى الهى است كه در مكه وارد شده‏اند:

1. قرآن مجيد در همان آغاز دعوت عمومى با بيان رسايى، از حفظ و حراست پيامبر از شرّ دشمنان خبر داد و فرمود:

<فَاصْدَعْ بِمَا تُؤمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ اِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ؛(1)

آيين خود را آشكارا ابلاغ كن و از گروه مشرك روى برگردان. ما تو را از شر دشمنان حفظ مى‏كنيم».

2. در همين سوره (رعد) پس از ذكر تشبيه بديعى درباره حق و باطل، نويد قطعى داده است كه كفر و شرك به‏سان كف آب محو و نابود مى‏شود و آيين اسلام چون آبى كه در زمين فرو مى‏رود، در قلوب مردم جاى مى‏گيرد(2).

3. قرآن به صورت يك نداى عمومى پيروزى پيامبران را در صحنه مبارزه با دشمنان، امرى قطعى اعلام نموده و مى‏فرمايد:

<وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِينَ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ؛(3)

اراده ازلى ما درباره فرستادگان خود، بر اين تعلق گرفته است كه آنان در پيكارهاى خود پيروز باشند».

4. گاهى قرآن گام فراتر نهاده انگشت روى افراد معينى گذارده و از سرانجام بد آنان خبر مى‏داد؛ مثلا از بدبختى سر سخت‏ترين دشمن خود ابولهب و همسر او گزارش داد كه با همان حالت كفر و شرك جان مى‏سپارند(4) و درباره وليد بن مغيره خبر داد كه بر صورت او علامتى مى‏گذاريم‏(5) چيزى نگذشت كه ابولهب و همسر وى با حالت كفر درگذشتند و وليد در نبرد بدر شركت كرد و شمشيرى بر بينى او وارد آمد و اثر آن روى بينى او باقى ماند.

5. گاهى خود پيامبر، شخصاً درباره نابودى برخى از دشمنان خود سخن مى‏گفت: ابى بن خلف از دشمنان سر سخت پيامبر بود، روزى در مكه به پيامبر گفت: ما تو را خواهيم كشت. پيامبر در پاسخ وى فرمود: بلكه من تو را خواهم كشت. چيزى نگذشت كه در درگيرى <احد» اين مرد از پاى درآمد، با اين كه زخم وى سطحى بود و دوستان وى او را دلدارى مى‏دادند؛ با وجود اين از وحشت و ترس، جان سپرد و مى‏گفت: <محمد به من گفته است من تو را خواهم كشت و او فردى نيست كه دروغ بگويد»(6).

آيه مورد بحث حاكى است كه پيامبر، مشركان مكه را از برخى از وعده‏هاى الهى آگاه ساخته بود و آن وعده‏ها يا همين‏ها هستند كه گفته شد يا قريب و مشابه اينهايند.

دشمنان ديرباور پيامبر، اصرار مى‏ورزيدند هر چه زودتر اين وعده‏هاى الهى را باديدگان خود مشاهده كنند، در اين موقع نخستين آيه مورد بحث، يادآور مى‏شود كه تحقق يافتن تدريجى اين وعده، در هدفى كه پيامبر براى آن اعزام گرديده است تأثيرى نمى‏گذارد؛ وظيفه پيامبر، همان تبليغ و بيان حقايق است و هرگز نبايد در انتظار آثار گفتار خود بنشيند. اين كار خداست كه به محاسبه افراد رسيدگى كند و هر فردى را به پاداش و يا كيفر اعمال خود برساند آن جا كه فرمود:

<فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلاَغُ وَ عَلَيْنَا الْحِسَابُ؛

برتوست ابلاغ حقايق و بر ماست رسيدگى به حساب افراد».

اين جمله مى‏گويد: وظيفه رهبر اين نيست كه در انتظار نتايج كار خود باشد و اگر در كار خود پيشروى نديد، فوراً دست از كار بكشد. او بايد با تمام قوا وارد كار شود و وظيفه مقدس رهبرى را به شايستگى انجام دهد و نتايج كار و محاسبه افراد را به خدا واگذارد.

آيه ديگر مورد بحث براى رفع تعجب دشمنان درباره وعده‏هاى الهى (نابودى دشمنان اسلام) موضوع مرگ و ميرهايى را كه در اطراف جهان انجام‏مى‏گيرد يادآور شده و مى‏فرمايد: آيا آنان نمى‏بينند كه ما پيوسته اقدام‏به‏كاستن جوانب زمين مى‏كنيم و در هر زمانى گروه‏هايى را به ديار مرگ‏مى‏فرستيم! مقصود از كاستن، همان نابود كردن ساكنان آن منطقه است.

بنابر اين خود اين كار، روشنگر آن است كه خداوند مى‏تواند به وعده‏هاى خود درباره دشمنان اسلام، جامه عمل بپوشاند؛ زيرا خداوند توانا و اراده او نافذ است كه هيچ عاملى نمى‏تواند جلو اراده او را بگيرد چنان كه مى‏فرمايد: <لَامُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ وَهُوَ سَرِيعُ‏الْحِسَابِ».

امام صادق(ع) در حديثى، كاهش اطراف زمين را <مرگ عالم» تفسير نموده است‏(7). زيرا وجود عالم از نظر تأثير، به اندازه تأثير جمعيتى بزرگ و انبوه است به‏طورى كه مرگ يك دانشمند معادل با مرگ يك جمعيت به‏شمار مى‏رود.

در حقيقت اين تفسير نوعى تطبيق كلى بر مصداق است كه امام از آن پرده برداشته است.


1. حجر (15) آيه 94 و 95.

2. <فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَ أَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِى الْأَرْضِ» - رعد (13) آيه 17.

3. صافات (37) آيه 171 و 172.

4. ر.ك: تبت (111) آيات 1 - 5.

5. ر.ك: القلم (68) آيه 16.

6. سيره ابن هشام، ج‏2، ص 84؛ واقدى، مغازى، ج‏1، ص 244.

7. مجمع البيان، ج‏3، ص 200.