هر گاه قرآن كوهها را به حركت در مىآورد و زمين را مىشكافت و مردگان به وسيله آن سخن مىگفتند (باز گروه لجوج، بهانهجويى مىنمودند و ايمان نمىآوردند). همه كارها با خدا و به اراده اوست. آيا افراد با ايمان نمىدانند كه هرگاه خدا بخواهد، همه مردم روى زمين ايمان مىآورند؟ و همواره افراد كافر به كيفر اعمال خود رسيده، مصايب كوبنده و حادثههاى هو لناكى بر آنان وارد مىشود و يا در نزديكى خانه (و محيط زندگى آنان) رخ مىدهد، تا روزى كه وعده خدا فرا رسد. خداوند خلاف وعده نمىكند».
صفحات تاريخ، شاهد صحنههايى از مدعيان دروغگو و متنبّيان غير صادق است، گروهى در طول تاريخ بشر، از سادگى و كشش فطرى انسان به مبدأ و معاد، سوء استفاده و ناجوانمردانه خود را پيامبران الهى و سفراى غيبى معرفى كردند در صورتى كه كالايى جز دروغ و سرمايهاى غير از تزوير و هدفى جز رياست وحكومت بر مردم نداشتند.
براى شناسايى پيامبران واقعى از مدعيان قلابى، راهها و نشانههايى وجود دارد كه با آن مىتوان صادق را از كاذب و <نبى» را از <متنبّى» باز شناخت:
يكى از آن راهها اين است كه، مدعى نبوت داراى معجزه باشد؛ يعنى دست به كار خارقالعادهاى بزند كه نوع بشر حتى نوابغ جهان نتوانند با آن به مبارزه و مقابله بپردازند.
هر انسانى با فطرت پاك و دست نخورده خود در مىيابد معجزه، گواه بر ارتباط آورنده آن با پروردگار است و خداوند اين قدرت را در اختيار كسى مىگذارد كه در ادعاى خود راستگو باشد؛ زيرا دادن اين قدرت به كسانى كه به دروغ ادعاى رسالت مىكنند، موجب گمراهى مردم مىشود و مخالف با هدفى است كه پيامبران آسمانى براى آن مبعوث شدهاند و هرگز خدا چنين كارى را انجام نمىدهد و اسباب گمراهى بندگان خود را فراهم نمىسازد و البته مردم در برابر معجزه پيامبران سه دستهاند:
1. گروهى با واقعبينى و حقيقتجويى خاصى، به قدرتنمايى پيامبران مىنگرند و با ديدن گواههاى استوار، به آورنده آن ايمان آورده و در پرتو عشق به حقيقت و آشنايى به واقعيت و اهميت معجزه، در برابر آن سر تسليم فرود آورده و به تصديق و ايمان بر مىخيزند.
نخستين گروهى كه به حضرت موسى ايمان آوردند و با ديدن قدرتنمايى خارقالعاده موسى(ع) سر به سجده نهادند، همان ساحران دربار فرعون بودند. عامل مهمى كه آنان را در برابر آن همه تهديدهاى فرعون به ايمان و تصديق واداشت، علاوه بر روح حقيقتجويى آشنايى كامل و عميق آنان به معجزه بود؛ زيرا خود آنان اهل فن بودند و به خوبى فهميدند كه حساب اين كار خارقالعاده از كارهاى خارقالعاده آنان جداست و سرچشمهاى جز قدرت مطلقه خداوند ندارد.
2. گروهى هوسران كه همه چيز و همه مقدسات را بازيچه افكار كودكانه قرار داده و از مشاهده معجزات هدفى جز سرگرمى و اتلاف وقت ندارند. چنين گروهى براى هوسرانى در هر لحظه بدون مطالعه معجزه مىخواهند چه بسا به اصطلاح <گز نكرده پاره مىكنند».
معجزاتى مىخواهند كه ذاتاً محال و ممتنع مىباشد و يا به قيمت نابودى آنان تمام مىشود؛ مثلا گروهى از مشركان از پيامبر درخواست نمودند كه كارهاى زير را انجام دهد:
الف) در سرزمين مكه چشمهاى در آورد؛
ب) باغى از نخل و تاك داشته باشد و در ميان آن نهر آب جارى گردد؛
ج) سنگهاى آسمان را بر سر آنها فرو ريزد؛
د) خدا و فرشتگان را نشان دهد؛
ه') خانهاى از طلا داشته باشد؛
ز) به آسمان برود و در برابر ديدگان آنهاكتابى فرو آورد(1).
ناگفته پيداست برخى از درخواستهاى آنان محال و نامعقول و قسمتى موجب نابودى آنان بوده و برخى ديگر مانند داشتن باغ و آب، معجزه محسوب نمىشد و از آنجا كه درخواست كنندگان، هدف صحيحى از درخواست خود نداشته هرگز بر پيامبر لازم نبود به درخواست آنان جامه عمل بپوشاند لذا در پاسخ آنان چنين گفت:
<...سُبْحَانَ رَبِّى هَلْ كُنْتُ إلاَّ بَشَراً رَسُولاً؛(2)
منزه است خداى من. من بشرى پيام رسان بيش نيستم»(3).
3. كسانى كه سرشت آنان با عناد و لجاج و عداوت و دشمنى باحق و حقيقت، عجين گرديده هر نوع آيت و نشانهاى ببينند، نه تنها ايمان نمىآورند، بلكه بر عناد و مقاومت نابهجاى خود در برابر حق مىافزايند. قرآن درباره اين افراد به مناسبتهاى گوناگونى سخن گفته است؛ مثلاً درباره گروه لجوج يهود چنين مىفرمايد:
<وَلَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ بِكُلِّ آيَةٍ مَا تَبِعُوا قِبْلَتَكَ...؛(4)
اگر براى اهل كتاب (مقصود در اين آيه يهود است) هر نوع معجزهاى بياورى، هرگز از قبله تو پيروى نمىكنند».
آيه مورد بحث، روح عناد و لجاجت آنان را به رساترين و بليغترين جملهها ترسيم نموده و مىفرمايد: هر گاه با قرآن، عظيمترين و بزرگترين كارها انجام گيرد؛ كارى كه به تصديق همه افراد بشر از حدود توانايى انسان عادى بيرون است؛ مثلا كوهها از جاى خود كنده شوند، زمين شكافته شود، مردگان به سخن در آيند و... باز اين گروه لجوج و عنود، ايمان نياورده و بر مقاومت خود در برابر حق مىافزايند و بيمارى اين گروه به حدى رسيده است كه با هيچ دارويى نمىتوان آن را معالجه نمود.
هر گاه پيامبر، ماه را هم، در برابر ديدگان آنان بشكافد، تازه مىگويند سحر و جادوى هميشگى اوست!(5)
قرآن چهره دشمنى آنان را با حق و حقيقت، در آيه ديگرى كه از جهاتى شبيه آيه مورد بحث ماست، ترسيم نموده و مىفرمايد:
<وَ لَو اَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَيْهِمُ الْمَلائِكَةَ وَ كَلَّمَهُمُ الْمَوتى وَ حَشَرْنَا عَلَيْهِمْ كُلَّشَىْءٍ قُبُلاً مَا كَانُوا لِيُؤمِنُوا...؛(6)
هر گاه فرشتگان را بر آنان نازل كنيم و مردگان با آنان سخن بگويند هرگز ايمان نمىآورند».
گاهى تصور مىشود چرا خداوند در روح و روان مردم جهان، كه قلوب همگى در قبضه قدرت اوست، انقلابى پديد نمىآورد، تا همه مردم را از پليدى شرك پاك سازد و در صف خدا پرستان قرار گيرند؛ ولى ناگفته پيداست انديشه مزبور بسيار خام و نابهجاست؛ زيرا هدف از ايمان، تكامل همه جانبه است و ايمانى مىتواند موجب تكامل گردد، كه انسان آن را با آزادى به دست آورد و ايمان قهرى و غير اختيارى نمىتواند مايه تكامل انسان شود، چنان كه ترك گناه در صورتى مىتواند مايه افتخار و نشانه خويشتن دارى انسان گردد، كه انسان با داشتن همه نوع تمكن، آن را با آزادى ترك كند، ولى هرگاه نفس سركشى از نداشتن وسيله، افسرده و خاموش گردد، افتخارى محسوب نمىشود، از اين جهت قرآن به اين حقيقت در آيه مورد بحث اشاره نموده و مىفرمايد:
<بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَميعاً أَفَلَمْ يَايْئَسِ الَّذينَ آمَنُوا أَنْ لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَميعاً؛
آيا افراد با ايمان نمىدانند كه اگر خدا بخواهد همه مردم ايمان مىآورند؟ (ولى هرگز چنين كارى انجام نمىدهد؛ زيرا نشانه كمال و عظمت روح انسان نيست)».
يكى از فوايد آفات و بلاها اين است كه انسان را به حكم فطرت، به خداى يگانه كه سرچشمه قدرت و حيات است و زوال و نيستى به آن را ه ندارد، متوجه مىسازد و ناخود آگاه به او پناه برده، از او استمداد مىجويد و برعكس گاهى ثروت و غوطه ورى در زندگى مادى موجب غفلت و بىخبرى گرديده و انسان را از توجه به خدا باز مىدارد. يك حادثه نابه هنگام، به سان توقف غير عادى ماشين و قطار است، كه مسافران خفته و بىخبر را بيدار مىكند.
قرآن مجيد در برخى از موارد، به اين نكته اشاره نموده آن جا كه مىفرمايد:
<وَ مَا أَرْسَلْنَا فِى قَرْيَةٍ مِنْ نَبِىٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَها بِالْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ؛(7)
هيچ پيامبرى را به نقطهاى اعزام نكرديم مگر مردم آن جا را به فقر و شدت، دچار نموديم تا زارى كنند (و بيدار گردند)».
براى همين هدف بود كه قوم فرعون را به خشكسالى و كمى ميوه دچار نمود تا متذكر گردند؛ چنان كه مىفرمايد:
وَلَقَدْ اَخَذْنَا آلَ فِرْعَونَ بَالسِّنِينَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ»(8).
از اين رو در پايان آيه مورد بحث، ياد آور مىشود براى بيدار ساختن افكار خفته قريش و عموم مشركان، آنها را به مصايب كوبنده دچار مىنماييم تا روزى كه وعده الهى، كه همان پيروزى پيامبر بر شرك و كفر است، فرا رسد و بساط شرك از ميان آنها بر چيده شود و به اين حقيقت در ذيل آيه چنين اشاره مىكند: <وَ لاَ يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُمْ بِماصَنَعُوا قَارِعَةٌ أَو تَحُلُّ قَرِيباً مِنْ دَارِهِمْ حَتَّى يَأْتِىَ وَعْدُاللَّه إِنَّ اللَّهَ لاَيُخْلِفُ الْمِيعَادَ».
شأن نزول آيه در مورد مشركان جزيرةالعرب است، ولى مناسب بحثهاى قرآن اين است كه مفاد آن جنبه جهانى داشته باشد، و گويا مىخواهد چنين بفرمايد: ملل كافر، در هر قرنى و هر زمانى گرفتار كيفر اعمال خود شده همواره با حوادث كوبندهاى از قبيل جنگها و مصايب ديگر، كه در ديار و يا نزديك آنان رخ مىدهد، مواجه مىشوند تا بيدار گردند.
مردم غرب در مدت كوتاهى با دو جنگ كوبنده، كه به قتل و كشتار و ويرانگرى عجيبى انجاميد، روبه رو و آن چنان در هم كوبيده شدند كه قسمتى از آثار شوم جنگ، هنوز هم مرمت نشده و خصومتها و اختلافها، حلّ و فصل نگشته است.
بنابر اين، مفاد آيه به زمان رسول خدا(ص) اختصاص نداشته؛(9) و هدف از ذيل آيه، بشارت به پيروزى مطلق حق بر باطل است و مقصود از وعده الهى، همان غلبه مؤمنان بر طبقه مخالف است، چنان كه مىفرمايد:
<وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ رُسُلاً إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَاؤهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَانْتَقَمْنَا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا وَ كَانَ حَقّاً عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤمِنينَ؛(10)
پيامبرانى را پيش از تو، با دلايل و معجزات به سوى اقوام آنها فرستاديم، و از افراد مجرم انتقام گرفتيم و بر ماست كه گروه با ايمان را كمك كنيم.
3. در تفسير آيه هفتم اين سوره، در مورد اين گروه به گستردگى سخن گفتيم .