31. <وَلَوْأَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوتَى بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعاً أَفَلَمْ يَايْئَسِ الَّذِينَ آمَنُوا أن لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِيعاً وَ لا يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُمْ بِمَا صَنَعُوا قَارِعَةٌ أَو تَحُلُّ قَرِيباً مِنْ دَارِهِمْ حَتَّى يَأتِىَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَايُخْلِفُ الْمِيعَادَ؛

هر گاه قرآن كوه‏ها را به حركت در مى‏آورد و زمين را مى‏شكافت و مردگان به وسيله آن سخن مى‏گفتند (باز گروه لجوج، بهانه‏جويى مى‏نمودند و ايمان نمى‏آوردند). همه كارها با خدا و به اراده اوست. آيا افراد با ايمان نمى‏دانند كه هرگاه خدا بخواهد، همه مردم روى زمين ايمان مى‏آورند؟ و همواره افراد كافر به كيفر اعمال خود رسيده، مصايب كوبنده و حادثه‏هاى هو لناكى بر آنان وارد مى‏شود و يا در نزديكى خانه (و محيط زندگى آنان) رخ مى‏دهد، تا روزى كه وعده خدا فرا رسد. خداوند خلاف وعده نمى‏كند».

صفحات تاريخ، شاهد صحنه‏هايى از مدعيان دروغگو و متنبّيان غير صادق است، گروهى در طول تاريخ بشر، از سادگى و كشش فطرى انسان به مبدأ و معاد، سوء استفاده و ناجوانمردانه خود را پيامبران الهى و سفراى غيبى معرفى كردند در صورتى كه كالايى جز دروغ و سرمايه‏اى غير از تزوير و هدفى جز رياست وحكومت بر مردم نداشتند.

براى شناسايى پيامبران واقعى از مدعيان قلابى، راه‏ها و نشانه‏هايى وجود دارد كه با آن مى‏توان صادق را از كاذب و <نبى» را از <متنبّى» باز شناخت:

يكى از آن راه‏ها اين است كه، مدعى نبوت داراى معجزه باشد؛ يعنى دست به كار خارق‏العاده‏اى بزند كه نوع بشر حتى نوابغ جهان نتوانند با آن به مبارزه و مقابله بپردازند.

هر انسانى با فطرت پاك و دست نخورده خود در مى‏يابد معجزه، گواه بر ارتباط آورنده آن با پروردگار است و خداوند اين قدرت را در اختيار كسى مى‏گذارد كه در ادعاى خود راستگو باشد؛ زيرا دادن اين قدرت به كسانى كه به دروغ ادعاى رسالت مى‏كنند، موجب گمراهى مردم مى‏شود و مخالف با هدفى است كه پيامبران آسمانى براى آن مبعوث شده‏اند و هرگز خدا چنين كارى را انجام نمى‏دهد و اسباب گمراهى بندگان خود را فراهم نمى‏سازد و البته مردم در برابر معجزه پيامبران سه دسته‏اند:

1. گروهى با واقع‏بينى و حقيقت‏جويى خاصى، به قدرت‏نمايى پيامبران مى‏نگرند و با ديدن گواه‏هاى استوار، به آورنده آن ايمان آورده و در پرتو عشق به حقيقت و آشنايى به واقعيت و اهميت معجزه، در برابر آن سر تسليم فرود آورده و به تصديق و ايمان بر مى‏خيزند.

نخستين گروهى كه به حضرت موسى ايمان آوردند و با ديدن قدرت‏نمايى خارق‏العاده موسى(ع) سر به سجده نهادند، همان ساحران دربار فرعون بودند. عامل مهمى كه آنان را در برابر آن همه تهديدهاى فرعون به ايمان و تصديق واداشت، علاوه بر روح حقيقت‏جويى آشنايى كامل و عميق آنان به معجزه بود؛ زيرا خود آنان اهل فن بودند و به خوبى فهميدند كه حساب اين كار خارق‏العاده از كارهاى خارق‏العاده آنان جداست و سرچشمه‏اى جز قدرت مطلقه خداوند ندارد.

2. گروهى هوس‏ران كه همه چيز و همه مقدسات را بازيچه افكار كودكانه قرار داده و از مشاهده معجزات هدفى جز سرگرمى و اتلاف وقت ندارند. چنين گروهى براى هوس‏رانى در هر لحظه بدون مطالعه معجزه مى‏خواهند چه بسا به اصطلاح <گز نكرده پاره مى‏كنند».

معجزاتى مى‏خواهند كه ذاتاً محال و ممتنع مى‏باشد و يا به قيمت نابودى آنان تمام مى‏شود؛ مثلا گروهى از مشركان از پيامبر درخواست نمودند كه كارهاى زير را انجام دهد:

الف) در سرزمين مكه چشمه‏اى در آورد؛

ب) باغى از نخل و تاك داشته باشد و در ميان آن نهر آب جارى گردد؛

ج) سنگ‏هاى آسمان را بر سر آنها فرو ريزد؛

د) خدا و فرشتگان را نشان دهد؛

ه') خانه‏اى از طلا داشته باشد؛

ز) به آسمان برود و در برابر ديدگان آنهاكتابى فرو آورد(1).

ناگفته پيداست برخى از درخواست‏هاى آنان محال و نامعقول و قسمتى موجب نابودى آنان بوده و برخى ديگر مانند داشتن باغ و آب، معجزه محسوب نمى‏شد و از آن‏جا كه درخواست كنندگان، هدف صحيحى از درخواست خود نداشته هرگز بر پيامبر لازم نبود به درخواست آنان جامه عمل بپوشاند لذا در پاسخ آنان چنين گفت:

<...سُبْحَانَ رَبِّى هَلْ كُنْتُ إلاَّ بَشَراً رَسُولاً؛(2)

منزه است خداى من. من بشرى پيام رسان بيش نيستم»(3).

3. كسانى كه سرشت آنان با عناد و لجاج و عداوت و دشمنى باحق و حقيقت، عجين گرديده هر نوع آيت و نشانه‏اى ببينند، نه تنها ايمان نمى‏آورند، بلكه بر عناد و مقاومت نابه‏جاى خود در برابر حق مى‏افزايند. قرآن درباره اين افراد به مناسبت‏هاى گوناگونى سخن گفته است؛ مثلاً درباره گروه لجوج يهود چنين مى‏فرمايد:

<وَلَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ بِكُلِّ آيَةٍ مَا تَبِعُوا قِبْلَتَكَ...؛(4)

اگر براى اهل كتاب (مقصود در اين آيه يهود است) هر نوع معجزه‏اى بياورى، هرگز از قبله تو پيروى نمى‏كنند».

آيه مورد بحث، روح عناد و لجاجت آنان را به رساترين و بليغ‏ترين جمله‏ها ترسيم نموده و مى‏فرمايد: هر گاه با قرآن، عظيم‏ترين و بزرگ‏ترين كارها انجام گيرد؛ كارى كه به تصديق همه افراد بشر از حدود توانايى انسان عادى بيرون است؛ مثلا كوه‏ها از جاى خود كنده شوند، زمين شكافته شود، مردگان به سخن در آيند و... باز اين گروه لجوج و عنود، ايمان نياورده و بر مقاومت خود در برابر حق مى‏افزايند و بيمارى اين گروه به حدى رسيده است كه با هيچ دارويى نمى‏توان آن را معالجه نمود.

هر گاه پيامبر، ماه را هم، در برابر ديدگان آنان بشكافد، تازه مى‏گويند سحر و جادوى هميشگى اوست!(5)

قرآن چهره دشمنى آنان را با حق و حقيقت، در آيه ديگرى كه از جهاتى شبيه آيه مورد بحث ماست، ترسيم نموده و مى‏فرمايد:

<وَ لَو اَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَيْهِمُ الْمَلائِكَةَ وَ كَلَّمَهُمُ الْمَوتى وَ حَشَرْنَا عَلَيْهِمْ كُلَّشَىْ‏ءٍ قُبُلاً مَا كَانُوا لِيُؤمِنُوا...؛(6)

هر گاه فرشتگان را بر آنان نازل كنيم و مردگان با آنان سخن بگويند هرگز ايمان نمى‏آورند».

ايمان اجبارى بيهوده است

گاهى تصور مى‏شود چرا خداوند در روح و روان مردم جهان، كه قلوب همگى در قبضه قدرت اوست، انقلابى پديد نمى‏آورد، تا همه مردم را از پليدى شرك پاك سازد و در صف خدا پرستان قرار گيرند؛ ولى ناگفته پيداست انديشه مزبور بسيار خام و نابه‏جاست؛ زيرا هدف از ايمان، تكامل همه جانبه است و ايمانى مى‏تواند موجب تكامل گردد، كه انسان آن را با آزادى به دست آورد و ايمان قهرى و غير اختيارى نمى‏تواند مايه تكامل انسان شود، چنان كه ترك گناه در صورتى مى‏تواند مايه افتخار و نشانه خويشتن دارى انسان گردد، كه انسان با داشتن همه نوع تمكن، آن را با آزادى ترك كند، ولى هرگاه نفس سركشى از نداشتن وسيله، افسرده و خاموش گردد، افتخارى محسوب نمى‏شود، از اين جهت قرآن به اين حقيقت در آيه مورد بحث اشاره نموده و مى‏فرمايد:

<بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَميعاً أَفَلَمْ يَايْئَسِ الَّذينَ آمَنُوا أَنْ لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَميعاً؛

آيا افراد با ايمان نمى‏دانند كه اگر خدا بخواهد همه مردم ايمان مى‏آورند؟ (ولى هرگز چنين كارى انجام نمى‏دهد؛ زيرا نشانه كمال و عظمت روح انسان نيست)».

بانگ بيدار باش

يكى از فوايد آفات و بلاها اين است كه انسان را به حكم فطرت، به خداى يگانه كه سرچشمه قدرت و حيات است و زوال و نيستى به آن را ه ندارد، متوجه مى‏سازد و ناخود آگاه به او پناه برده، از او استمداد مى‏جويد و برعكس گاهى ثروت و غوطه ورى در زندگى مادى موجب غفلت و بى‏خبرى گرديده و انسان را از توجه به خدا باز مى‏دارد. يك حادثه نابه هنگام، به سان توقف غير عادى ماشين و قطار است، كه مسافران خفته و بى‏خبر را بيدار مى‏كند.

قرآن مجيد در برخى از موارد، به اين نكته اشاره نموده آن جا كه مى‏فرمايد:

<وَ مَا أَرْسَلْنَا فِى قَرْيَةٍ مِنْ نَبِىٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَها بِالْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ؛(7)

هيچ پيامبرى را به نقطه‏اى اعزام نكرديم مگر مردم آن جا را به فقر و شدت، دچار نموديم تا زارى كنند (و بيدار گردند)».

براى همين هدف بود كه قوم فرعون را به خشكسالى و كمى ميوه دچار نمود تا متذكر گردند؛ چنان كه مى‏فرمايد:

وَلَقَدْ اَخَذْنَا آلَ فِرْعَونَ بَالسِّنِينَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ»(8).

از اين رو در پايان آيه مورد بحث، ياد آور مى‏شود براى بيدار ساختن افكار خفته قريش و عموم مشركان، آنها را به مصايب كوبنده دچار مى‏نماييم تا روزى كه وعده الهى، كه همان پيروزى پيامبر بر شرك و كفر است، فرا رسد و بساط شرك از ميان آنها بر چيده شود و به اين حقيقت در ذيل آيه چنين اشاره مى‏كند: <وَ لاَ يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُمْ بِماصَنَعُوا قَارِعَةٌ أَو تَحُلُّ قَرِيباً مِنْ دَارِهِمْ حَتَّى يَأْتِىَ وَعْدُاللَّه إِنَّ اللَّهَ لاَيُخْلِفُ الْمِيعَادَ».

شأن نزول آيه در مورد مشركان جزيرةالعرب است، ولى مناسب بحث‏هاى قرآن اين است كه مفاد آن جنبه جهانى داشته باشد، و گويا مى‏خواهد چنين بفرمايد: ملل كافر، در هر قرنى و هر زمانى گرفتار كيفر اعمال خود شده همواره با حوادث كوبنده‏اى از قبيل جنگ‏ها و مصايب ديگر، كه در ديار و يا نزديك آنان رخ مى‏دهد، مواجه مى‏شوند تا بيدار گردند.

مردم غرب در مدت كوتاهى با دو جنگ كوبنده، كه به قتل و كشتار و ويرانگرى عجيبى انجاميد، روبه رو و آن چنان در هم كوبيده شدند كه قسمتى از آثار شوم جنگ، هنوز هم مرمت نشده و خصومت‏ها و اختلاف‏ها، حلّ و فصل نگشته است.

بنابر اين، مفاد آيه به زمان رسول خدا(ص) اختصاص نداشته؛(9) و هدف از ذيل آيه، بشارت به پيروزى مطلق حق بر باطل است و مقصود از وعده الهى، همان غلبه مؤمنان بر طبقه مخالف است، چنان كه مى‏فرمايد:

<وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ رُسُلاً إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَاؤهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَانْتَقَمْنَا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا وَ كَانَ حَقّاً عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤمِنينَ؛(10)

پيامبرانى را پيش از تو، با دلايل و معجزات به سوى اقوام آنها فرستاديم، و از افراد مجرم انتقام گرفتيم و بر ماست كه گروه با ايمان را كمك كنيم.


1. اسراء (17) آيات 93-90.

2. اسراء (17) آيه 93 .

3. در تفسير آيه هفتم اين سوره، در مورد اين گروه به گستردگى سخن گفتيم .

4. بقره (2) آيه 145.

5. قمر (54)، آيه 2 و 3.

6. انعام (6) آيه 111.

7. اعراف (7) آيه 94 .

8. اعراف (7) آيه 20.

9. هر گاه مفاد آيه را وسيع بدانيم و به آن رنگ جهانى بدهيم در اين صورت مى‏توان گفت اين آيه در مكه نازل شده است و هرگز لزومى ندارد كه آن را مدنى بدانيم و از اين راه، گفتار برخى از مفسران، كه همه آيات اين سوره، جز آخرين آيه آن را مكى مى‏دانند، مى‏توان تصحيح نمود.

10. روم (30) آيه 47.