26. <اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَ يَقْدِرُ(1) وَ فَرِحُوا بِالْحَيوةِ الدُّنْيَا وَ مَا الْحَيوةُ الدُّنْيَا فِى الْأَخِرَةِ إِلّا مَتَاعٌ؛

خداوند روزى هر كس را بخواهد گسترده مى‏كند و (براى هر كس كه بخواهد) تنگ و ضيق مى‏سازد. (كافران) به زندگى اين جهان خوشحال شدند؛ در حالى كه زندگى دنيا در برابر (زندگى) آخرت، كالاى ناچيزى بيش نيست.

27. <وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَولا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِى إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ؛

افراد كافر مى‏گويند: چرا براى او (پيامبر) نشانه‏اى (معجزه) از طرف خداى خود نازل نمى‏گردد؟بگو: خدا هر كس را بخواهد، گمراه مى‏كند و آن كس را كه به سوى او توجه كند، هدايت مى‏نمايد».

هر فردى در تماس خود با طبقات مختلف مردم، با يك حقيقت مسلم كه پيوسته بر جامعه‏هاى بشرى حكومت دارد روبه رو مى‏گردد و آن، اختلاف مردم از نظر معيشت و وسايل زندگى است و اين اختلاف در زندگى مردم به گونه‏اى است كه هيچ‏گاه بشر نتوانسته است خود را از چنگال آن رها سازد و همه مردم را از نظر سطح زندگى و توليد درآمدها يك‏سان و برابر نمايد؛ بلكه مى‏توان گفت انديشه برابرى بشر، از نظر در آمد و سطح زندگى، يكى از آرزوهاى خام بشرى است كه هيچ‏گاه جامه عمل به خود نخواهد پوشيد؛ حتى كشورهايى كه مدعى هستند در اين راه گام بر مى‏دارند و در اين مسير قرار گرفته‏اند، فقط توانسته‏اند به قسمتى از خواسته‏هاى خود برسند و همواره اختلاف طبقاتى از نظر وضع زندگى و وسايل آسايش، در ميان آنان به صورت ديگرى جلوه‏گرى مى‏كند.

علت اين كه اين شيوه از زندگى، هيچ‏گاه رنگ وجود به خود نمى‏بيند اين است كه، چنين مساواتى برخلاف فطرت انسانى است و هر طرحى كه اساس آن را مخالفت با فطرت انسانى تشكيل دهد به سان شنا برخلاف مسير آب است كه به نتيجه‏اى نمى‏رسد و جز خستگى و فرسودگى و بازگشت به مسير نخستين ثمره‏اى ندارد.

در نهاد و آفرينش بشر و در زندگى اجتماعى انسان، عواملى وجود دارد كه اختلاف‏ها را مى‏سازد و چون وجود اين عوامل، قطعى و ضرورى و اجتناب‏ناپذير است حتى وجود اين عوامل در رشد و پيشبرد جامعه انسانى تأثير به سزايى دارند، طبعاً اختلاف، كه مولود و زاييده اين عوامل است، قطعى و حتمى خواهد بود.

به اجمال، عوامل پديد آرنده اختلاف وضع زندگى، عبارتند از: اختلاف انسان‏ها از نظر نيروى فكرى و قواى عقلى و قدرت بدنى و جسمى. اين اختلاف براى بشر در هر دوره‏اى مشهود و روشن است و در هيچ دوره‏اى افراد جامعه انسانى، از نظر قدرت دماغى و بدنى برابر و يك سان نبوده‏اند و فعلاً در صدد بيان ريشه اين نوع اختلاف‏ها نيستيم، ولى به يقين افراد يك جامعه، در هيچ زمانى از نظر هوش و كاردانى و فعاليت يك سان نبوده‏اند و در نتيجه ممكن نيست وضع زندگى آنها برابر باشد؛ افراد هوشمند و كاردان، كوشا و فعال، از زندگى مرفه‏تر برخوردار مى‏گردند و اين دو گروه از لحاظ در آمد با دو گروه ديگر، كه در قطب مخالف آن قرار گرفته‏اند، متفاوت خواهند بود.

افراد هوشمند و با درايت، بر اثر بلندى فكر بر افق‏هاى تازه‏اى در زندگى دست مى‏يابند و در پيكار زندگى قله‏هاى بيشترى را تسخير مى‏كنند و بر اثر قدرت فكرى و استعداد طبيعى براى زندگى بهتر خود، نقشه‏اى صحيح و مفيد مى‏كشند و با سر انگشت فكر، بر مشكلات غلبه مى‏يابند و طبيعت سر كش را مهار مى‏كنند و از نيروى انسانى و ذخاير زمينى و دريايى به گونه‏اى خاص بهره‏مند مى‏شوند.

هرگاه نيروى بدنى و جسمى با اراده آهنين و خستگى ناپذيرى، توأم گردد به طورى كه دارنده آن رنج كار را احساس نكند و يا زحمت آن را به آسانى تحمل نمايد، مسلماً پيشرفت وضع زندگى را به بار مى‏آورد.

عوامل سازنده اختلاف به آن‏چه گفته شد منحصر نيست، بلكه تربيت‏هاى دوران كودكى، يا رشد اجتماعى يك ملت، نظام حكومت‏ها، وضع جغرافيايى يك منطقه، وضع خاص خانوادگى و...، از عوامل پديد آرنده اختلاف از نظر سطح زندگى و به اصطلاح قرآن موجب گسترش روزى و يا تنگى آن است و چون اين عوامل، از عناصر ثابت و اجتناب‏ناپذير در زندگى بشرى‏اند طبعاً شاخص رشد افراد و جامعه‏هاى انسانى در حال اختلاف و نوسان است و اين قانونى طبيعى مى‏باشد.

البته اين مطلب بدين معنا نيست كه خداوند بدون ملاك و جهت، عرصه زندگى را بر گروهى تنگ و بر گروه ديگر آسان مى‏سازد، بلكه مقصود اين‏است خداوند با در نظر گرفتن عوامل ياد شده، كه به اختصار گفته شد،معيشت و روزى مردم را به گونه‏هاى مختلفى تقدير و اندازه‏گيرى مى‏نمايد و قسمتى از اين عوامل، اگر از حدود اختيار انسان خارج باشد، قسمتى ديگر كاملاً در اختيار جامعه و فرد دارد و اگر فردى يا جامعه‏اى نتوانست زندگى‏آبرومندى براى خود درست كند، مقصر خود او و يا اجتماع اوست. به همين دليل اميرمؤمنان(ع) مى‏فرمايد: <گروهى كه با داشتن سرزمين‏هاى آماده و آب‏هاى كافى دست گدايى به سوى اين و آن دراز مى‏كنند از رحمت وسيع و گسترده خداوند دورند».(2) يعنى اين دورى از رحمت حق، زاييده كردار خود آنهاست.

امام صادق(ع) مى‏فرمايد:

<دعاى چند گروه به هدف اجابت نمى‏رسد از آن جمله: كسى كه در خانه بنشيند و از خداوند روزى بطلبد؛ زيرا به او گفته مى‏شود مگر خداوند راه تحصيل روزى به تو نشان نداده است؟».(3)

هنگامى كه اين آيه: <وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَّهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لايَحْتَسِبُ...؛(4) هر كس از نافرمانى خدا بپرهيزد خداوند راهى براى زندگى او باز مى‏كند و او را از جايى كه فكر نمى‏كرد روزى مى‏دهد» نازل شد. بعضى از ياران پيامبر درها را به روى خود بستند و از كسب و كار دست كشيدند و به عبادت پرداختند و گفتند خداوند متكفل روزى ما شده است. خبر به پيامبر رسيد. شخصى سراغ آنان فرستاد و گفت: انگيزه شما بر اين كار چيست؟ گفتند: به حكم آيه، خداوند متكفل زندگى ما گرديده است، بنابر اين به عبادت پرداخته‏ايم. پيامبر فرمود: دعا و عبادت چنين افرادى پذيرفته نمى‏شود و بايد به دنبال كار و كوشش بروند. حضرت بدين وسيله آنهارا از اشتباه بيرون آوردند.(5)

سيره و روش پيشوايان ما در زندگى نيز همين بوده است و آنان متذكر بودند كه تقسيم روزى، غالباً بر ملاك كار و فعاليت و شايستگى‏هاى فكرى و بدنى استوار است.

نظام‏هاى ظالمانه

اشتباه نشود ما با اين طرز تفكر از نظام‏هاى ظالمانه استعمارى، كه گرسنگى‏هاى مصنوعى را به وجود مى‏آورند و هر روز در جهان به توسعه و گسترش آن دامن مى‏زنند، طرفدارى نمى‏كنيم. ما هرگز نبايد گرسنگى‏هاى ساختگى قاره هند و آفريقا و... را به حساب خواست و مشيت الهى بگذاريم و با آيه مورد بحث اين عمل را توجيه كنيم و بگوييم وسعت وضيق‏معيشت آنها در دست خداست؛ زيرا به خوبى پيداست اين جنايات‏فجيع، ساخته افكار شيطانى غول‏هاى اقتصاد غرب است كه اموال ملت‏ها را به عناوين گوناگون غارت مى‏نمايند و مردم را از حقوق حقه خود محروم مى‏سازند.

چه بسا آنان براى حفظ سيادت اقتصادى خود ميليون‏ها تن مواد غذايى را تلف مى‏كنند و در نتيجه ميليون‏ها انسان از بين مى‏روند تا وضع اقتصادى آنان ثابت بماند، مثلاً در آمارهاى مربوط به سال‏هاى پيش چنين مى‏خوانيم:

<در سال 1960، صدو بيست ميليون تن نان در انبارهاى آمريكا از بين رفت و همين رقم كافى بود يك سال تمام بيش از پانصد ميليون جمعيت هندى را سير نگاه دارد»(6).

در برابر اين سياست‏هاى ضد انسانى، در هند ده ميليون نفر جان مى‏سپارند و 250 هزار كودك، تنها در برزيل بر اثر كمبود غذا مى‏ميرند(7).

در پايان تذكر يك نكته لازم است كه، مضمون آيه در آيات فراوان ديگرى‏(8) وارد شده است و در همه موارد مقصود از روزى، همان روزى دنيوى است و طبعاً در آيه مورد بحث نيز مقصود از گسترش روزى، همان نيازمندى‏هاى زندگى بشر در اين جهان خواهد بود و اگر در برخى از تفاسير(9) اين آيه به روزى‏هاى اخروى و مقامات بهشتيان و دركات دوزخيان تطبيق شده است، تا حدى از مفهوم آيه دور است.

در ذيل آيه، حيات مادى و دنيوى را در برابر زندگى اخروى ناچيز مى‏شمارد و بدين وسيله مى‏خواهد به جامعه انسانى بفهماند از گسترش روزى و ثروت جهان بايد به عنوان وسيله استفاده نمود و آن را منزلى از منازل زندگى شمرد، نه اقامتگاه دايمى، و براى آن نبايد به ظلم و جنايت پرداخت.

بحث‏هايى كه درباره آيه هفتم از اين سوره انجام گرفت، ما را از بحث در مورد آيه 27 بى‏نياز مى‏سازد؛ زيرا در هر دو آيه موضوع سخن اين است كه افراد مشرك اعتراض مى‏كنند: چرا براى پيامبر معجزه‏اى نازل نمى‏گردد؟

ما در آن بحث به روشنى ثابت كرديم معجزات ممنوع، آن معجزاتى بودند كه هدف درخواست كنندگان آن، هدايت و راهنمايى نبوده است و موافقت با چنين درخواستى عقلاً لازم نيست و پيامبر فقط راهنماست و اختيار جهان در دست او نيست.

ولى در ذيل آيه 27 پاسخى غير آن چه در آيه هفتم بيان گرديده، داده است و آن اين كه هدايت و راهنمايى مشركان در گرو آوردن معجزات مورددلخواه شما نيست، بلكه هدايت و ضلالت افراد به مشيت و خواست الهى مربوط است.

مشيت و خواست خداوند نيز بى‏ملاك و بى‏جهت نيست و هدايت او تنها شامل حال افرادى مى‏شود كه به فكر حقيقت‏جويى باشند و به سوى او توجه كنند و لجاج و عناد را كنار بگذارند كه در اين موقع شايسته هدايت الهى خواهندبود.

قرآن مجيد به اين حقيقت و اين كه ملاك هدايت و ضلالت چيست با جمله <وَيَهْدِى إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ» اشاره مى‏كند و با اين جمله مى‏توان بسيارى از آيات مربوط به هدايت و ضلالت را تفسير نمود و خود را از چنگال اوهام <جبريگرى» رها ساخت.


1. <قدر» در لغت عرب به معناى ايجاد ضيق و سخت‏گيرى است، چنان‏كه در آيه زير در همين معنا به كار رفته است: <فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ؛ (يونس) تصور كرد كه ما زندگى را بر او تنگ نخواهيم كرد»- انبياء (21) آيه 87.

2. <و من وجد ماءاً و تراباً ثم افتقر فأبعده اللّه» - بحار الانوار، ج 23، ص 19.

3. اثناعشريه، ص 107.

4. طلاق (65) آيه 2 و 3.

5. نور الثقلين، ج 5، ص 355، ذيل تفسير آيه 2 سوره طلاق.

6. روشنفكر، شماره 719 .

7. سالنامه نسل جوان، سال 1350، ص 205.

8. مضمون اين آيه در اين سوره‏ها آمده است: بقره (2) آيه 245 ؛ اسراء (17) آيه 30؛ قصص (28) آيه 82 ؛ عنكبوت (29) آيه 62 ؛ روم (30) آيه 37؛ سبأ (34) آيه 36 ؛ زمر (39) آيه 52 ؛ شورى (42) آيه 12. به قرينه اين آيات، بايد آيه مورد بحث را نيز تفسير نمود.

9. الميزان، ج 11، ص 383.