خداوند روزى هر كس را بخواهد گسترده مىكند و (براى هر كس كه بخواهد) تنگ و ضيق مىسازد. (كافران) به زندگى اين جهان خوشحال شدند؛ در حالى كه زندگى دنيا در برابر (زندگى) آخرت، كالاى ناچيزى بيش نيست.
27. <وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَولا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِى إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ؛
افراد كافر مىگويند: چرا براى او (پيامبر) نشانهاى (معجزه) از طرف خداى خود نازل نمىگردد؟بگو: خدا هر كس را بخواهد، گمراه مىكند و آن كس را كه به سوى او توجه كند، هدايت مىنمايد».
هر فردى در تماس خود با طبقات مختلف مردم، با يك حقيقت مسلم كه پيوسته بر جامعههاى بشرى حكومت دارد روبه رو مىگردد و آن، اختلاف مردم از نظر معيشت و وسايل زندگى است و اين اختلاف در زندگى مردم به گونهاى است كه هيچگاه بشر نتوانسته است خود را از چنگال آن رها سازد و همه مردم را از نظر سطح زندگى و توليد درآمدها يكسان و برابر نمايد؛ بلكه مىتوان گفت انديشه برابرى بشر، از نظر در آمد و سطح زندگى، يكى از آرزوهاى خام بشرى است كه هيچگاه جامه عمل به خود نخواهد پوشيد؛ حتى كشورهايى كه مدعى هستند در اين راه گام بر مىدارند و در اين مسير قرار گرفتهاند، فقط توانستهاند به قسمتى از خواستههاى خود برسند و همواره اختلاف طبقاتى از نظر وضع زندگى و وسايل آسايش، در ميان آنان به صورت ديگرى جلوهگرى مىكند.
علت اين كه اين شيوه از زندگى، هيچگاه رنگ وجود به خود نمىبيند اين است كه، چنين مساواتى برخلاف فطرت انسانى است و هر طرحى كه اساس آن را مخالفت با فطرت انسانى تشكيل دهد به سان شنا برخلاف مسير آب است كه به نتيجهاى نمىرسد و جز خستگى و فرسودگى و بازگشت به مسير نخستين ثمرهاى ندارد.
در نهاد و آفرينش بشر و در زندگى اجتماعى انسان، عواملى وجود دارد كه اختلافها را مىسازد و چون وجود اين عوامل، قطعى و ضرورى و اجتنابناپذير است حتى وجود اين عوامل در رشد و پيشبرد جامعه انسانى تأثير به سزايى دارند، طبعاً اختلاف، كه مولود و زاييده اين عوامل است، قطعى و حتمى خواهد بود.
به اجمال، عوامل پديد آرنده اختلاف وضع زندگى، عبارتند از: اختلاف انسانها از نظر نيروى فكرى و قواى عقلى و قدرت بدنى و جسمى. اين اختلاف براى بشر در هر دورهاى مشهود و روشن است و در هيچ دورهاى افراد جامعه انسانى، از نظر قدرت دماغى و بدنى برابر و يك سان نبودهاند و فعلاً در صدد بيان ريشه اين نوع اختلافها نيستيم، ولى به يقين افراد يك جامعه، در هيچ زمانى از نظر هوش و كاردانى و فعاليت يك سان نبودهاند و در نتيجه ممكن نيست وضع زندگى آنها برابر باشد؛ افراد هوشمند و كاردان، كوشا و فعال، از زندگى مرفهتر برخوردار مىگردند و اين دو گروه از لحاظ در آمد با دو گروه ديگر، كه در قطب مخالف آن قرار گرفتهاند، متفاوت خواهند بود.
افراد هوشمند و با درايت، بر اثر بلندى فكر بر افقهاى تازهاى در زندگى دست مىيابند و در پيكار زندگى قلههاى بيشترى را تسخير مىكنند و بر اثر قدرت فكرى و استعداد طبيعى براى زندگى بهتر خود، نقشهاى صحيح و مفيد مىكشند و با سر انگشت فكر، بر مشكلات غلبه مىيابند و طبيعت سر كش را مهار مىكنند و از نيروى انسانى و ذخاير زمينى و دريايى به گونهاى خاص بهرهمند مىشوند.
هرگاه نيروى بدنى و جسمى با اراده آهنين و خستگى ناپذيرى، توأم گردد به طورى كه دارنده آن رنج كار را احساس نكند و يا زحمت آن را به آسانى تحمل نمايد، مسلماً پيشرفت وضع زندگى را به بار مىآورد.
عوامل سازنده اختلاف به آنچه گفته شد منحصر نيست، بلكه تربيتهاى دوران كودكى، يا رشد اجتماعى يك ملت، نظام حكومتها، وضع جغرافيايى يك منطقه، وضع خاص خانوادگى و...، از عوامل پديد آرنده اختلاف از نظر سطح زندگى و به اصطلاح قرآن موجب گسترش روزى و يا تنگى آن است و چون اين عوامل، از عناصر ثابت و اجتنابناپذير در زندگى بشرىاند طبعاً شاخص رشد افراد و جامعههاى انسانى در حال اختلاف و نوسان است و اين قانونى طبيعى مىباشد.
البته اين مطلب بدين معنا نيست كه خداوند بدون ملاك و جهت، عرصه زندگى را بر گروهى تنگ و بر گروه ديگر آسان مىسازد، بلكه مقصود ايناست خداوند با در نظر گرفتن عوامل ياد شده، كه به اختصار گفته شد،معيشت و روزى مردم را به گونههاى مختلفى تقدير و اندازهگيرى مىنمايد و قسمتى از اين عوامل، اگر از حدود اختيار انسان خارج باشد، قسمتى ديگر كاملاً در اختيار جامعه و فرد دارد و اگر فردى يا جامعهاى نتوانست زندگىآبرومندى براى خود درست كند، مقصر خود او و يا اجتماع اوست. به همين دليل اميرمؤمنان(ع) مىفرمايد: <گروهى كه با داشتن سرزمينهاى آماده و آبهاى كافى دست گدايى به سوى اين و آن دراز مىكنند از رحمت وسيع و گسترده خداوند دورند».(2) يعنى اين دورى از رحمت حق، زاييده كردار خود آنهاست.
امام صادق(ع) مىفرمايد:
<دعاى چند گروه به هدف اجابت نمىرسد از آن جمله: كسى كه در خانه بنشيند و از خداوند روزى بطلبد؛ زيرا به او گفته مىشود مگر خداوند راه تحصيل روزى به تو نشان نداده است؟».(3)
هنگامى كه اين آيه: <وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَّهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لايَحْتَسِبُ...؛(4) هر كس از نافرمانى خدا بپرهيزد خداوند راهى براى زندگى او باز مىكند و او را از جايى كه فكر نمىكرد روزى مىدهد» نازل شد. بعضى از ياران پيامبر درها را به روى خود بستند و از كسب و كار دست كشيدند و به عبادت پرداختند و گفتند خداوند متكفل روزى ما شده است. خبر به پيامبر رسيد. شخصى سراغ آنان فرستاد و گفت: انگيزه شما بر اين كار چيست؟ گفتند: به حكم آيه، خداوند متكفل زندگى ما گرديده است، بنابر اين به عبادت پرداختهايم. پيامبر فرمود: دعا و عبادت چنين افرادى پذيرفته نمىشود و بايد به دنبال كار و كوشش بروند. حضرت بدين وسيله آنهارا از اشتباه بيرون آوردند.(5)
سيره و روش پيشوايان ما در زندگى نيز همين بوده است و آنان متذكر بودند كه تقسيم روزى، غالباً بر ملاك كار و فعاليت و شايستگىهاى فكرى و بدنى استوار است.
اشتباه نشود ما با اين طرز تفكر از نظامهاى ظالمانه استعمارى، كه گرسنگىهاى مصنوعى را به وجود مىآورند و هر روز در جهان به توسعه و گسترش آن دامن مىزنند، طرفدارى نمىكنيم. ما هرگز نبايد گرسنگىهاى ساختگى قاره هند و آفريقا و... را به حساب خواست و مشيت الهى بگذاريم و با آيه مورد بحث اين عمل را توجيه كنيم و بگوييم وسعت وضيقمعيشت آنها در دست خداست؛ زيرا به خوبى پيداست اين جناياتفجيع، ساخته افكار شيطانى غولهاى اقتصاد غرب است كه اموال ملتها را به عناوين گوناگون غارت مىنمايند و مردم را از حقوق حقه خود محروم مىسازند.
چه بسا آنان براى حفظ سيادت اقتصادى خود ميليونها تن مواد غذايى را تلف مىكنند و در نتيجه ميليونها انسان از بين مىروند تا وضع اقتصادى آنان ثابت بماند، مثلاً در آمارهاى مربوط به سالهاى پيش چنين مىخوانيم:
<در سال 1960، صدو بيست ميليون تن نان در انبارهاى آمريكا از بين رفت و همين رقم كافى بود يك سال تمام بيش از پانصد ميليون جمعيت هندى را سير نگاه دارد»(6).
در برابر اين سياستهاى ضد انسانى، در هند ده ميليون نفر جان مىسپارند و 250 هزار كودك، تنها در برزيل بر اثر كمبود غذا مىميرند(7).
در پايان تذكر يك نكته لازم است كه، مضمون آيه در آيات فراوان ديگرى(8) وارد شده است و در همه موارد مقصود از روزى، همان روزى دنيوى است و طبعاً در آيه مورد بحث نيز مقصود از گسترش روزى، همان نيازمندىهاى زندگى بشر در اين جهان خواهد بود و اگر در برخى از تفاسير(9) اين آيه به روزىهاى اخروى و مقامات بهشتيان و دركات دوزخيان تطبيق شده است، تا حدى از مفهوم آيه دور است.
در ذيل آيه، حيات مادى و دنيوى را در برابر زندگى اخروى ناچيز مىشمارد و بدين وسيله مىخواهد به جامعه انسانى بفهماند از گسترش روزى و ثروت جهان بايد به عنوان وسيله استفاده نمود و آن را منزلى از منازل زندگى شمرد، نه اقامتگاه دايمى، و براى آن نبايد به ظلم و جنايت پرداخت.
بحثهايى كه درباره آيه هفتم از اين سوره انجام گرفت، ما را از بحث در مورد آيه 27 بىنياز مىسازد؛ زيرا در هر دو آيه موضوع سخن اين است كه افراد مشرك اعتراض مىكنند: چرا براى پيامبر معجزهاى نازل نمىگردد؟
ما در آن بحث به روشنى ثابت كرديم معجزات ممنوع، آن معجزاتى بودند كه هدف درخواست كنندگان آن، هدايت و راهنمايى نبوده است و موافقت با چنين درخواستى عقلاً لازم نيست و پيامبر فقط راهنماست و اختيار جهان در دست او نيست.
ولى در ذيل آيه 27 پاسخى غير آن چه در آيه هفتم بيان گرديده، داده است و آن اين كه هدايت و راهنمايى مشركان در گرو آوردن معجزات مورددلخواه شما نيست، بلكه هدايت و ضلالت افراد به مشيت و خواست الهى مربوط است.
مشيت و خواست خداوند نيز بىملاك و بىجهت نيست و هدايت او تنها شامل حال افرادى مىشود كه به فكر حقيقتجويى باشند و به سوى او توجه كنند و لجاج و عناد را كنار بگذارند كه در اين موقع شايسته هدايت الهى خواهندبود.
قرآن مجيد به اين حقيقت و اين كه ملاك هدايت و ضلالت چيست با جمله <وَيَهْدِى إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ» اشاره مىكند و با اين جمله مىتوان بسيارى از آيات مربوط به هدايت و ضلالت را تفسير نمود و خود را از چنگال اوهام <جبريگرى» رها ساخت.
2. <و من وجد ماءاً و تراباً ثم افتقر فأبعده اللّه» - بحار الانوار، ج 23، ص 19.
5. نور الثقلين، ج 5، ص 355، ذيل تفسير آيه 2 سوره طلاق.
7. سالنامه نسل جوان، سال 1350، ص 205.