براى كسانى كه (دعوت) پروردگار خود را اجابت نمودهاند، (پاداشهاى) نيكوست، كسانى كه دعوت او را اجابت ننمودهاند (و دستورهاى او را به مورد اجرا نگذاشتهاند) هر گاه آن چه در روى زمين است مال آنها باشد و آن را با يك برابر ديگر براى نجات خويش بدهند (سودى نخواهد داشت). براى آنان حساب بدى در پيش است و جايگاه آنها دوزخ است و چه جايگاه بدى است».
19. <أَفَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمى إِنَّمَا يَتَذَّكَّرُ أُولُواالْأَلْبَابِ؛
آيا آن كسى كه مىداند آن چه از پروردگارت بر تو نازل گرديده است، حق است با آن كس كه كور و نابيناست (و حق را از باطل تميز نمىدهد) يكسان است؟ تنها خردمندان از اين سخن پند مىگيرند».
20. <الَّذِيْنَ يُوفُونَ بِعَهْدِاللَّهِ وَ لايَنْقُضُونَ الْمِيثَاقَ؛
خردمندان كسانى هستند كه به پيمان الهى وفا مىكنند و پيمان خود را نمىشكنند».
نيمى از شخصيت انسان را، عقل و خرد تشكيل مىدهد و نيم ديگر را عواطف و احساسات؛ ولى بزرگترين مايه امتياز انسان همان عقل و ادراك انسانى است كه به خود او اختصاص دارد، در صورتى كه بسيارى از عواطف و احساسات او را، جانداران ديگر نيز دارند.
عقل چراغ پر فروغ زندگى است كه انسان در پرتو آن، راه را از چاه و حق را از باطل و حقيقت را از مجاز تميز مىدهد. براى خرد و شخص خردمند نشانههاى زيادى وجود دارد و در قرآن مجيد در موارد مختلفى بر آن نشانهها، اشارات و تصريحاتى شده است.
در آيه دوم از آيات مورد بحث، متذكر گرديده كه افراد عاقل و خردمند، در پرتو راهنمايى عقل و خرد و در سايه ژرف نگرى و حقبينى، كه از خصايص اين يگانه امتياز انسان (عقل) است، به حقانيت قرآن پى برده و تصديق مىكند كه اين قرآن (با اين عظمت و اعجاب و با داشتن اين همه امتيازات بىشمار و عجز تمام بشر در مقابله با آن) از طرف خداوند نازل گرديده است و آيين محمّد آيين الهى و گفتار و دستورهاى او، فرمانهاى آسمانى است.
روى اين مناسبت از آيه 20 - 22 درباره نشانههاى افراد عاقل سخن گفته و بهطور خلاصه امور زير را از آنِ خردمندان دانسته است:
1. به پيمان عمل مىكنند؛
2. پيوندهاى خويشاوندى را محترم مىشمارند (صله رحم)؛
3. از مخالفت با خدا مىپرهيزند و از عذاب او مىترسند؛
4. از سختى عذاب اخروى سخت بيمنا كند؛
5. در راه خداوند صابر و بردبارند؛
6. بزرگترين فريضه دينى (نماز) را به پاى مىدارند؛
7. قسمتى از ثروت خود را در آشكار و پنهان انفاق مىنمايند؛
8. گناهان خود را با انجام كارهاى نيك جبران مىكنند.
اكنون درباره نخستين نشانه از نشانههاى هشتگانه به اختصار سخن مىگوييم:
الف) وفا به پيمان: عمل به پيمان و انجام دادن هر نوع مسؤوليتى كه انسان به عهده مىگيرد، يكى از وظايف خطير انسان است و احترام به پيمان يكى از سرمايههاى فطرى بشرى به شمار مىرود، كه هر فردى لزوم عمل به آن را از راه فطرت در ك مىكند و در سايه تربيتهاى دينى و اجتماعى اين سرمايه فطرى، شكفتهتر و بهطور صحيح رهبرى مىشود.
كودك از طريق وحىِ فطرت و الهامِ نهاد، عمل به پيمان را امرى لازم تلقى مىكند و پدر پيمان شكن را، كه به وعدههاى خود جامه عمل نمىپوشاند، از صميم دل ملامت مىكند و درك فطرى خود را به صورت اعتراض، كه چرا <چيز مورد علاقه او را نخريده است» ابراز مىدارد.
وفا به عهد، نشانه فضيلت و شرافت انسانى است چنان كه نقض عهد و پيمانشكنى، دليل بر بىشخصيتى و گواه فرصتطلبى و فريبكارى و حكومت روح ظاهرسازى بر انسان مىباشد.
نفاق و دو رويى كه يكى از رذايل اخلاقى به شمار مىرود، بزرگترين سبب براى پيمان شكنى و ناديده گرفتن تعهدات است و در جامعه منحط، كه پايههاى اخلاق در آن به سستى گراييده و كاخ اخلاق انسانى فرو مىريزد عهدشكنى و بىاعتنايى به قول و پيمان رونق بسزايى پيدا مىكند.
از نظر محاسبات اجتماعى، بزرگترين عامل براى جلب اعتماد عمومى، اجراى كامل پيمانها و تعهدات است و بهاى بىقيدى و بىاعتنايى به پيمان و تعهد، جز از دست دادن اعتبار و حيثيت چيز ديگرى نيست. اى كاش كار در همين جا خاتمه مىيافت! در صورتى كه چنين فردى، براى باز يافتن حيثيت و اعتبار خود و براى اين كه بر عيب بزرگ اخلاقى خود پوششى بگذارد، سرانجام دچار پريشانگويى و تناقضبافى و دروغپردازى مىگردد كه خود رذيلهاى است بزرگتر و آفتى است زيانبارتر.
لذا عمل به پيمان نه تنها نشانه ايمان است، بلكه بزرگترين گواه بر عقل اجتماعى و درايت و كاردانى انسان مىباشد.
قرآن مجيد درباره احترام به پيمان، در سورههاى مختلفى سخن گفته و با لحن شديدى دستور مىدهد كه به عهد و پيمان وفادار باشيم؛ زيرا در روز بازپسين از آن سؤال خواهدشد چنان كه مىفرمايد:
<وَالَّذِيْنَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَاعُونَ؛(1)
افراد با ايمان كسانى هستند كه به امانات و پيمانهاى خود وفادارند».
نه تنها ما بايد به پيمانهايى كه با دوستان مىبنديم احترام بگذاريم، بلكه هر گاه با دشمنى نيز پيمانى بستيم بايد به آن وفادار باشيم.
على(ع) در فرمانى كه براى مالك اشتر نوشته، درباره اهميت عمل به پيمان چنين مىفرمايد:
<وإن عقدت بينك و بين عدوك عقدة أو البسته منك ذمة فحط عهدك بالوفاء وارع ذمتك بالأمانة...؛(2)
هر گاه با دشمن خود قراردادى بستى، يا به او امانى دادى، به قرارداد خود وفادار باش، و به امانى كه دادهاى احترام بگذار».
در موضوع حكميت ابو موسى و عمرو عاص كه گروهى از ياران نادان بر آن حضرت تحميل كردند و امام(ع) نيز بعد از اصرار آنان به آن تن داد و اندكى نگذشت كه ياران وى از خواب سنگين جهل و نادانى بيدار شدند و فهميدند حكميت اين دو نفر مصلحت نبوده و آنگاه با اصرار زياد از حضرتش خواستندپيمان خود را با معاويه در اين موضوع ناديده بگيرد، حضرت با عصبانيت فرمود:
<ويحكم أبعد الرضا و العهد ترجع أوليس الله يقول: "و اوفوا بالعهد إن العهد كان مسؤولا"؛
آيا پس از رضايت و بسته شدن پيمان، از خود و پيمان خود باز گردم مگر خداوند نمىفرمايد: "به پيمانهاى خود وفادار باشيد"؟»
آيين مقدس اسلام به پيمان مسلمان آن قدر اهميت داده است كه پيمان يكى از آنها را با فرد يا گروهى از دشمن، مانند پيمان همه، تلقى نموده است. اميرمؤمنان فرمود: <ذمة المسلمين واحدة يسعى بها أدناهم».(3)
فضيل بن زيد با سربازان خود قلعهاى را به نام <سهرياج» محاصره كرد. آنان تصميم داشتند يك روزه آن را فتح كنند. پس از چند ساعت زدو خورد، سربازان مسلمان براى استراحت به لشكرگاه خود رفتند، تا پس از رفع خستگى دوباره براى پيكار آماده شوند. يك سرباز مسلمان از صف سربازان عقب افتاد دشمنان از اين فرصت استفاده كردند با زبان محلى با آن سرباز سخن گفتند و از او امان خواستند. سرباز اسلام درخواست آنان را پذيرفت و امانى نوشت و به آنان تسليم كرد.
موقعىكه لشكراسلام آمادهجنگ شدند و بهطرف قلعه حركتكردند برخلاف انتظار مشاهده نمودند كه دشمنان با اطمينانخاطر در قلعه را گشوده و به خارج قلعه آمدهاند، اماننامه سرباز را روى دست گرفته و گفتند: اين امان شماست.
براى ارتش اسلام پذيرش امان يك نفر سرباز امر عادى بود ولى وقتى متوجه شدند كه اين اماننامه به امضاى يك مسلمان مملوك است مردد ماندند كه آيا امان او مانند امان يك مسلمان آزاد محترم و لازم الاجراست يا نه. ناچار موضوع را به مركز گزارش دادند. خليفه وقت در جواب نوشت: <إن العبد المسلم من المسلمين ذمته كذمتكم، فلينفد أمانه».(4)
برخى مىگويند مقصود از پيمانهاى الهى كه در آيه سوم وارد شده است آن دسته از فضايل و رذايل اخلاقى است كه با قلم قضا بر صفحه روان ما نوشته شده و با روح و روان ما درآميخته است و هر فردى از راه الهام فطرت، خوبى و بدى آنها را درك مىكند.
همانطور كه دادن چشم و گوش نوعى پيمانگيرى از انسان است كه در مواقع لزوم از آن استفاده كند تا در قعر چاه و دره سقوط ننمايد؛ همچنين خداوند بزرگ با دادن اين سرمايههاى فطرى از ما التزام گرفته است كه خود را با فضايل اخلاق بياراييم و از رذايل و زشتىها دورى كنيم و اين كه در نهاد ماميل به فضايل و انزجار از بدىها را نهاده است گويا از ما عهد و پيمان گرفته است كه از مسير فطرت دور نشويم.
اين نظر گرچه صحيح و پا برجاست؛ ولى هرگز دليلى ندارد آيه را فقط ناظر به اين پيمانها بدانيم؛ بلكه هر نوع تعهدى و عهدى كه در آن نام خدا به ميان آيد و يا براساس آيين خدا انجام گيرد، مشمول اين آيه است و در برخى از آيات، عمل به هر نوع پيمانى كه در آن نام خدا به ميان آمده و يا بر اساس دستور خدا بسته شده است <عهداللّه» گفته شده است، آنجا كه مىفرمايد:
<وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ وَ لَا تَنْقُضُواالْأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا...؛(5)
به پيمانهاى الهى وفادار باشيد و سوگندهاى خود را پس از تأكيد و ابرام نشكنيد».
سخن درباره ثمرات عمل به پيمان و عواملى كه اين فضيلت انسانى را پرورش مىدهد، فراوان است، شايد همين اندازه بحث در توضيح آيه كافى باشد. اكنون به تفسير دومين نشانه افراد عاقل، يعنى احترام به پيوندهاى خويشاوندى، مىپردازيم.
2. نهج البلاغه عبده، ج 3، فرمان به مالك اشتر، ص 117.
3. مستدرك الوسائل، ج 2، ص250.