خداوند آبى از آسمان نازل نمود و آب در درهها و نهرها به اندازه وسعت و گنجايش آنها جارى گرديد (رودهاى كوچك به هم پيوست و سيلى را تشكيل داد). سيل كفهاى بالاروندهاى را با خود حمل نمود؛ (اين نه تنها سيل است كه كفهايى را با خود حمل مىكند) بلكه در روى فلزاتى كه براى زينت و يا ابزار زندگى بر اثر فشار آتش ذوب مىشوند، كفهايى ظاهر مىگردد. خداوند اينچنين حق و باطل را ترسيم مىكند (و اندازه ثبات و پايدارى حق و باطل را مجسم مىسازد) اما كفها از بين مىروند، ولى آنچه براى مردم سود دارد (مانند خود آب و فلزات) در زمين باقى مىماند. خداوند اينچنين مثلها را مىزند (و مقام حق و باطل را روشن مىنمايد)».
يكى از امتيازات برجسته قرآن اين است كه عالىترين و عميقترين معانى را با جملههايى ظريف و زيبا بيان مىكند؛ اين كتاب آسمانى، تنها در بند ظرافت و زيبايى الفاظ و جملهها نيست تا فكر سخنپردازى و آرايش الفاظ و جمله بندىها، آن را از طرح معانى عميق و بزرگ فلسفى و اجتماعى باز دارد، همانطور كه عظمت معنا و بيان ريزه كارىهاى آن، اين كتاب آسمانى را از به كار بردن الفاظ جالب و زيبا و موزون و آهنگ دار، باز نداشته است.
در ميان نويسندگان و سرايندگان، كمتر كسى مىتواند هر دو جنبه را مراعات كند وسخن او هر دو امتياز را داشته باشد. قرآن به تصديق استادان فن و پايه گذاران علم فصاحت و بلاغت كاملاً از زيبايى ظاهر و عمق معنا برخوردار است و حكيم و سخن ساز جامعه عرب وليد بن مغيره پس از شنيدن قسمتى از آيات قرآن به اين حقيقت اعتراف كرد و گفت (بقول برخى از دانشمندان بزرگ، اين سخن تقريظى است كه از طرف دشمنان درباره قرآن گفته شده است): <قرآن از ظاهرى زيبا و دلارا و حقايقى عميق وريشهدار، برخوردار است».
خود پيامبر اسلام اين حقيقت را با عبارت روشنترى بيان كرده است آن جا كه مىفرمايد:
<ظاهره أنيق و باطنه عميق لاتحصى عجائبه؛(2)
ظاهر آن زيبا و معانى آن عميق است. شگفتىهاى آن به پايان نمىرسد».
آيه مورد بحث، گواه زنده گفتار ماست. در اين آيه منظرهاى از مبارزه حق و باطل با طرح مثالى جالب ترسيم شده است و در آن يك سلسله حقايق فلسفى و اجتماعى و نكات شايان توجه، نهفته است كه به قسمتى از آن اشاره مىكنيم:
در اين آيه، حق به آبهايى كه در زمين مىماند و يا فلزاتى كه مردم از آنها استفاده مىكنند و باطل به كفهاى روى سيلابها و يا روى فلزات مذاب، تشبيه شده است. اكنون به نكات اين تشبيه توجه كنيم:
<حق» در لغت به معناى ثابت و استوار و پاى برجاست و <باطل» در نقطه مقابل آن قرار دارد.
هر فكر و انديشه و طرح علمى و فلسفى و اخلاقى كه با خارج از انديشه وفق دهد و از يك واقعيت خارج از محيط فكر حكايت كند، طبعاً چنين انديشهاى حق و استوار خواهد بود؛ چون اين فكر از واقعيت ثابت و استوار حكايت مىكند، از اين نظر بر اثر حقانيت و ثبات واقعيت خود، فكر نيز ثابت و پاى بر جا خواهد بود؛ ولى هر نوع انديشه و طرحى كه به واقعيتى منهاى محيط انديشه متكى نباشد بر اثر نداشتن تكيهگاهى ثابت و استوار، خود به خود باطل و پوچ و غير پايدار خواهدبود.
اگر قواعد رياضى و اصول هندسى و بسيارى از علوم طبيعى حق و پايدارند روى ملاكى است كه گفته شد؛ زيرا همگى با واقعيت خارج از محيط انديشه وفق مىدهند و داراى واقعيتى ثابت و پايدارند و بر اثر پايدارى آن، خود اصول نيز رنگ ابديت و قيافه جاودانى به خود گرفتهاند، ولى بر عكس سلسله نظرياتى كه بر مشتى تخيلات و اوهام استوار باشند، با يك چشم زدن پوچ و نابود مىشوند.
اين نه تنها انديشههاى علمى و فلسفى است كه به دو جناح مختلف تقسيم مىشوند، بلكه دعوتهاى اجتماعى و مكتبهاى سياسى و اخلاقى نيز از اين تقسيم بر كنار نيستند؛ هر نوع دعوت اصلاحى و قوانين اجتماعى و اخلاقى كه بر اساس فطرت انسانى و اصول عدل و انصاف و رعايت حقوق بشرى استوار باشد، طبعا حق و پايدار بوده و قيافه ابدى به خود خواهد گرفت و مبارزه با آن به سان شنا بر خلاف مسير آب خواهد بود و شخص مبارز پس از اندكى، خسته و ناتوان شده و مانند شناگر مزبور كه پس از مدتى خود را در مسير طبيعى جريان آب قرار مىدهد اين شخص نيز سر انجام مجبور مىشود از اصول فطرت انسانى و قوانين عدل و انصاف پيروى نمايد.
برخى از احزاب سياسى كه داراى منويات ناسالم و غير صحيح هستند، براى جلب افكار عمومى مىكوشند اهداف و منويات خود را در قالب اصول انسانى و درخواستهاى فطرى جلوه دهند از اين رو، از يك سلسله ماسكها و نقابها استفاده مىكنند؛ ولى پس از مدتى ماسك كنار رفته و خود حزب با تمام منويات و اهداف خود، به دست فراموشى سپرده مىشود.
قرآن براى ترسيم اين حقيقت، كه ثبات و پايدارى از آثار حق و بىثباتى و فرو كش كردن از علايم باطل است، حق را به سان آب و فلز مصفايى مىداند كه در مسير خود در روى زمين باقى مىماند و پس از اندكى به صورت چشمه و چاه ظاهر مىگردد و يا به صورت ابزار و آلات زندگى، در دست مردم مورد استفاده قرار مىگيرد؛ ولى باطل به سان كفهاى روى آب و يا فلزات ذوب شده است كه هيچ ثباتى ندارد و پس از لحظاتى خاموش مىشود(3).
در اين جا از پايدارى و ناپايدارى حق و باطل سخن گفته شد و هدف از تشبيه پايدارى حق و ناپايدارى باطل است.
طرفداران باطل به سان خود آن، ظاهرى فريبنده و توخالى دارند و در عين حال به سان كفهاى روى آب و يا روى فلزات ذوب شده، خود خواه و بلند پرواز هستند؛ ولى طرفداران حق مانند خود آن، از هر نوع فريبندگى و تظاهرات توخالى، دور هستند و همواره متواضع بوده و از كبر و بلندپروازى پيراستهاند.
قرآن براى اشاره به اين نكته، <زبد» يعنى <كف» را با لفظ <رابياً» به معناى بالا رونده، شرح داده است.
در ميان تمام اقوام و ملل جهان ضرب المثلهايى وجود دارد كه گويندگان و نويسندگان در روشن كردن مقاصد و آرمانهاى خود، به آنها استشهاد مىجويند. از آن جا كه نوع مثلهاى رايج، از واقعيتى مسلم و آزمايش شده حكايت مىكنند و در شنونده تأثير خاصى از خود به يادگار مىگذارند و به سخن گوينده رنگ دليل و برهان مىبخشند، چه بسا يك مثل كوتاه، در روح و روان جوان، شور و انقلابى پديد مىآورد او را متوجه سرانجام شوم عمل خود مىسازد كه دليل و برهان نمىتواند آن كار را انجام دهد؛ مثلاً براى جوان بيكار و بىعارى كه عمر خود را با بطالت و ولگردى مىگذراند وقتى اين شعر معروف خوانده شود:
هنگامى كه به افراد ستمگر و مردم آزار كه از نتيجه اعمال خويش غافلند گفته مىشود: <كماتدين تدان؛ مطابق كردار خود پاداش مىگيرى» و يا شعر مولوى:
ملل مسلمان جهان كه از چهارده قرن پيش با كلام الهى و سخنان پيامبر اكرم و خاندان گرامى آشنا شدهاند؛ قسمتى از آيات قرآن، آن چنان در ميان آنان رواج پيدا كرده كه حكم امثال را پيدا كرده است؛ مانند
<أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بَالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ...؛(5)
آيا مردم را به نيكى دعوت مىكنيد و خود به آن عمل نمىكنيد؟»
<هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ؛(6)
آيا پاداش نيكى جز نيكى چيز ديگرى هست؟».
اين نوع از آيات كه بر اثر دقت و بلندى معنا، حكم امثال را پيدا كردهاند بهترين وسيله براى گويندگان و نويسندگان در جهت رساندن مقاصد اجتماعى و اخلاقىشان است.
برخى از دانشمندان كه درباره اين نوع از آيات دقت بيشترى نمودهاند از ميان آيات قرآن، 245 آيه استخراج نمودهاند كه در ميان گويندگان و نويسندگان دانشمند، حكم مثل را پيدا كرده است(7).
قرآن مجيد علاوه بر اين نوع آيات، خود مبتكر و پايه گذار يك رشته از امثال است(8) كه هر كدام را بايد شاهكارى در جهان سخن و فن و بلاغت دانست. اين نوع امثال مىتواند گروههاى غافل و منحرف را، كه بهطور اجمال در صدد اصلاح خود بر آمدهاند، بيدار و متوجه سازد و خود قرآن هدف خويش را از طرح اين مثلها با جمله كوتاهى بيان مىكند آن جا كه مىفرمايد:
<...وَ تِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ؛(9)
اين مثلها را از آن جهت مىزنيم كه مردم درباره آنها به تفكر بپردازند».
روى اهميت فراوانى كه امثال قرآن داشت دانشمندان اسلام درباره توضيح اين امثال، كتابها و رسالههايى نوشتند(10).
يكى از مثلهاى پر مغز و پرمعناى قرآن، مثلى است كه در آيه مورد بحث وارد شده است. در اين آيه، ترسيمى دقيق و پر نكته از مبارزه حق و باطل و موقعيت و نتايج آن دو به عمل آمده است. در اين مثل، حق به آب و فلزات تشبيه شده و باطل به سان كف روى آب و يا فلزات ذوب شده تلقى گرديده است.
در قسمت پيش در برخى از نكات بليغ اين مثل گفتگو نموديم هم اكنون به بيان نكات ديگر مىپردازيم:
1. گاهى مبارزه حق و باطل به صورت مبارزه ايمان به خدا و كفر به او درمىآيد در اين صورت، تشبيه حق (ايمان) به آب، تجلى خاصى پيدا مىكند؛ زيرا همانطور كه آب، مايه حيات بلكه آغاز حيات جانداران و گياهان است و قرآن مجيد درباره آن مىگويد: <...وَ جَعَلْنَا مِنَ الْمَآءِ كُلَّ شىْءٍ حَىٍّ...؛(11) هر موجود زندهاى را از آب آفريديم» همچنين ايمان به خدا و روز رستاخيز مايه حيات اجتماعى مىباشد و در پرتو ايمان به خدا، عدل اجتماعى كه در حقيقت مايه زندگى اجتماعى است زنده مىگردد و عواطف انسانى و احساسات پاك بشرى، تجلى خاصى پيدا مىكنند، در صورتى كه ملت فاقد ايمان، هيچ انگيزهاى براى مراعات حقوق افتادگان و اجراى عدالت اجتماعى ندارد و همواره در لب پرتگاه فاصله طبقانى قرار گرفته و با جنگهاى كوچك و بزرگ دست به گريبان است.
روزى آقاى فرويد، روانكاو معروف تصور مىكرد روزگار دين سپرى گرديده و نظامات مدنى و تربيتهاى اجتماعى، جاىگزين دين شده است، ولى تلفات وحشت آور جنگ اول جهانى، كه آمار تلفات از ده ميليون تجاوز كرد، او را مجبور كرد كه فرضيه خود را پس بگيرد و جنگ دوم جهانى روشن ساخت كه اروپاى ماشينى فاقد حيات انسانى است و هنوز به صورت درندگان باقى است.
اگر ايمان به فلزات تشبيه شده است، آن نيز براى اين است كه برخى از آنها مايه حيات انسان است و قرآن درباره يكى از آنها چنين مىفرمايد:
<...وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيه بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ؛(12)
آهن را آفريديم در آن قدرت عظيم و سودهايى براى مردم است».
اگر اين فلز از بين برود زندگى انسان دچار اختلال مىگردد.
2. كفهاى روى سيل يا فلزات ذوب شده به سان حجابى است كه تا مدتى چهره آب و فلز مىگيرد، ولى طولى نمىكشد كه تمام كفها نابود شده وسيماى شفاف آب، چشمها را خيره مىسازد؛ همچنين چهره حقيقت گاهى با نقاب باطل پوشيده مىشود؛ اما سر انجام نقاب باطل بر كنار رفته، سيماى حق با درخشندگى خاصى خودنمايى مىكند.
گاهى افكار شيطانى و آراى باطل تا مدتى آفتاب حق را به سان ابرهاى تيره بهار مىپوشانند، ولى اين پرده پوشى هميشگى نيست و قرآن اين حقيقت را به زبان ديگر نيز بيان كرده است آن جا كه مىفرمايد:
<وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُإِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقاً؛(13)
بگو حق آمد و باطل نابود گرديد و باطل از ميان رفتنى است».
و در جاى ديگر مىفرمايد:
<وَ يَمْحُ اللَّهُ البَاطِلَ وَ يُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ...؛(14)
خداوند باطل را نابود مىسازد و حق را با سخنان خود پايدار مىدارد».
3. باطل خاصيت و فايدهاى ندارد؛ ولى حق، منبع انواع بركات است؛ از كفهاى روىآب گلى رشد نمىكند و درختى سبز، و تشنهاى سيراب نمىشود، ولى آب سرچشمه هزاران جلوه حيات و زندگى در جانداران و گياهان است.
4. همانطور كه باران از آسمان مىبارد و هر نقطهاى به اندازه لياقت و شايستگى خود از آن بهرهمند مىگردد و به اصطلاح <در باغ لاله رويد و در شورهزار خس» و به علاوه ظرفيت درهها و نهرها و مسيلها هم يكسان نيست و هر يك به اندازه گنجايش خود آب بر مىدارد؛ همچنين روح و روان افراد بشر از نظر گنجايش يكسان نيست و هر كدام به اندازه شايستگى خود، از معارف و تعاليم آسمانى بهره مىگيرند؛ به عبارت ديگر قلوب و ارواح از نظر گنجايش با هم اختلاف دارند، برخى به اندازه يك سبو و گاهى به اندازه يك دريا، و هر كدام به نسبت گنجايش خود، از تعاليم آسمانى بهرهمند مىگردند. قرآن براى رسانيدن اين نكته لفظ <بقدرها» را آورده است.
اختلاف در مسأله آفرينش به قدرى مهم است كه قرآن روى آن تكيه كرده مىفرمايد:
<وَ قَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَاراً؛(15)
شماها را مختلف آفريده است».
پيامبر اكرم استعداد و شايستگى افراد را به معادن زير زمينى تشبيه كرده كه برخى طلا و برخى ديگر نقره است: <الناس معادن كمعادن الذهب و الفضة».(16)
اميرمؤمنان در سخن معروف خود به كميل چنين فرمود:
<إن هذه القلوب أوعية فخيرها أوعاها؛(17)
قلوب و ارواح مردم ظرفهايى هستند و بهترين آنها، روحى است كه وسيعتر باشد».
خلاصه هر فردى به اندازه شايستگى خود از نعمتهاى معنوى و مادى بهره مىگيرد.
5. رمز بقا و پيروزى در صحنههاى مبارزه اين است كه وجود انسان براى مردم مفيد و سودمند باشد و خداوند براى تفهيم اين مطلب چنين فرموده است:
<وَ أَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِى الْأَرْضِ؛
آنچه به حال مردم مفيد است در زمين باقى مىماند».
6. باطل به شكلهاى گوناگون و چهرههاى مختلفى در صحنههاى متعددى خود نمايى مىكند، همانطور كه كف هم بر روى آبها و هم بر روى فلزهاى ذوب شده، آشكار مىگردد چنان كه مىفرمايد: <وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِى النَّارِ». كف نه تنها بر روى آبها، بلكه بر روى فلزات ذوب شده نيز ظاهر مىگردد.
7. فروغ ناپايدار باطل، از فروغ پايدار و پيوسته حق است و باطل در خودنمايى موقت خود مديون حق مىباشد و تا از حيثيت حق بهره نگيرد، نمىتواند خود را به جاى حق به ديگران بقبولاند. كفهاى باطل از موقعيت آب استفاده مىكنند و خود را نشان مىدهند و اگر آبى در كار نبود كف را ياراى خود نمايى نبود. قرآن براى افهام اين نكته، جمله <فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً» را آورده است.
8. باطل همواره از محيطهاى آشفته و پرهرج و مرج استفاده كرده و خود را نشان مىدهد و در محيط آرام و بىصدا، نمىتواند خود را بنماياند. هم چنان كه كف، موقعى ظاهر مىشود كه سيلاب از سراشيبى تند كوهها با هيجان و شور به پايين بريزد؛ اما وقتى آب به جلگه و نقاط صاف و هموار رسيد و شور و هيجان سپرى شد، به تدريج به خاموشى مىگرايد.(18)
4. اين شعر مضمون مثل معروف عربى است كه مىگويد: <كما تزرع تحصد».
8. شماره اين نوع مثلها در حدود 53 مثل است .
10. براى اطلاع بيشتر ر.ك: كشف الظنون، ج 1، ص 150.
17. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 147
18. برخى از اين وجوه در كتاب قرآن و آخرين پيامبر (ص 91 - 93) آمده است.