اطلاعات، 16 بهمن 15 1352. <وَللَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِى السَّمَواتِ وَ الأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَالاْصَالِ؛(1)

آن چه در آسمان‏ها و زمين است و هم‏چنين سايه‏هاى آنها، صبح و شام از روى ميل يا اجبار، براى خدا سجده مى‏كنند».

با مراجعه به آيات قرآن، روشن مى‏گردد كه همه موجودات جهان، سه وظيفه خطير خود را در برابر خداوند بزرگ انجام مى‏دهند كه عبارتند از:

1. همه موجودات جهان، خدا را <تسبيح» مى‏گويند؛

2. سراسر هستى خدا را <حمد و ثنا» مى‏گويد؛

3. تمام موجودات جهان براى خدا <سجده» مى‏كنند.

قرآن هر سه مطلب را يعنى <تسبيح» و <حمد» و <سجده» را براى هر موجودى ثابت مى‏نمايد و فرق هر يك از ديگرى كاملا روشن است:

تسبيح خدا اين است كه او را از هر عيب و نقص پيراسته سازيم و وجود او را از هر عيبى منزه و مبرا بدانيم.

مقصود از حمد خدا اين است كه خدا را در برابر صفات كمال و جمال و روش‏هاى نيكوى او به بندگان خويش، بستاييم و در حقيقت تفاوت <حمد» با <تسبيح» در اين‏جاست كه در تسبيح، نظر به پيراستگى خداوند از عيب و نقص است و بازگشت آن به توصيف خدا با صفات سلبى او مى‏باشد؛ ولى هدف در <حمد» توصيف خدا، با صفات ثبوتى و افعال نيكوى او و انگيزه ستايش، وجود همان كمالات نامحدود است خواه اين كمال جزو ذات او باشند؛ مانند علم و قدرت بى‏پايان وى يا از افعال او به شمار روند؛ مانند رأفت و رحمت گسترده وى بر بندگان خويش.

در برابر اين دو، حقيقت سومى نيز به نام <سجود» هست و مقصود از سجده براى خداوند اين است كه هر موجودى در مقابل عظمت بى پايان او ابراز تذلل و كوچكى مى‏نمايد. بنابراين هر يك از اين عناوين سه گانه براى خود حقيقت و واقعيتى دارد كه از ديگرى جداست.

درباره تسبيح موجودات و هم‏چنين ستايش هر موجودى از خداى جهان، در تفسير سوره <حديد»(2) سخن مى‏گوييم و بعداً نيز توضيحاتى در اين باره خواهيم داد.

قرآن با طرز شيوايى سجده همه موجودات جهان را بيان نموده است. در آيه مورد بحث به گواهى لفظ <من» در جمله <وَللَّه يَسْجُدُ مَنْ فِى السَّمَوَاتِ» تنها خضوع موجودات با شعور را مطرح مى‏نمايد و اين كه هر موجود صاحب دركى در برابر عظمت بى‏پايان خداوند، احساس ذلت و ابراز خضوع مى‏نمايد و در برخى از آيات، دايره سجده گسترده‏تر گرفته شده و از سجود تمام جنبندگان سخن به ميان آمده است، آن‏جا كه مى‏فرمايد:

<وَللَّهِ يَسْجُدُ مَا فِى السَّمَوَاتِ وَ مَا فِى الْأرْضِ مِنْ دَآبَّةِ وَ الْمَلائِكَةُ وَ هُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ؛(3)

براى خدا آن‏چه در آسمان‏ها و زمين از جنبندگان و فرشتگان است، سجده مى‏كنند و هرگز كبر نمى‏ورزند».

در جاى ديگر سجده گياهان و درختان را متذكر مى‏گردد و مى‏فرمايد:

<وَالنَّجْمُ وَ الشَّجَرُ يَسْجُدَانِ؛(4)

گياهان و درختان او را سجده مى‏كنند».

دگر بار با ديد وسيعى از سجود و خضوع سايه‏هاى اجسام سخن گفته و مى‏فرمايد:

<أَوَلَمْ يَرَوْا إلى‏ مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَىْ‏ءٍ يَتَفَيَّؤُا ظِلالُهُ عَنِ اليَمِيْنِ وَ الشَّمَائِلِ سُجَّداً للَّهِ وَ هُمْ دَاخِرُونَ؛(5)

مگر نمى‏نگريد به اجسامى كه خدا آفريده است كه سايه‏هاى آنها از راست و چپ (صبح و عصر) حركت و خدا را سجده مى‏كنند و خود اجسام نيز در حال خضوع و اطاعت هستند».

بنابر اين، مسأله سجده موجودات مسأله‏اى عمومى است كه سراسر جهان هستى را فرا مى‏گيرد و اختصاص به موجودى ندارد.

آن‏چه مهم است فهميدن حقيقت سجده است و چگونه هر موجودى اعم از عاقل و غير عاقل در برابر عظمت حق، ابراز تذلّل و كوچكى مى‏كند و به تعبير قرآن سجده مى‏نمايد.

مقصود از سجده كردن موجودات چيست؟

انسان معمولا هنگام سجده كردن بر روى زمين قرار گرفته و پيشانى و احياناً چانه‏(6) را بر زمين مى‏گذارد. اين هيأت، شكل ظاهرى سجده است؛ ولى روح آن، همان ابراز تذلل و فروتنى در برابر معبود مى‏باشد.

در اين جا اين مسأله مطرح مى‏گردد كه آيا در استعمال لفظ <سجده» لازم است حتماً آن هيأت خاص موجود باشد و بدون تحقق آن، نمى‏توانيم اين لفظ را به كار ببريم يا اين كه ملاك و ميزان آن، ابراز خضوع و فروتنى است و هركجا اين امر محقق گردد مى‏توانيم لفظ سجده را به كار ببريم ولو با آن هيأت خاص صورت نپذيرد و اگر هم به آن هيأت خاص، سجده مى‏گوييم، از اين نظر است كه در اعتبار عقلا، اين كار، طريقه اظهار كوچكى و فروتنى است؟

قرآن در اين مسأله، راه دوم را بر گزيده و هر نوع تذلل و كوچكى را كه به وسيله‏اى تحقق پذيرد، سجده مى‏نامد و روش عرف و عقلا نيز در نام‏گذارى و به كار بردن الفاظ همين است؛ مثلا روزى، لفظ <چراغ» را در چراغ‏هاى محقرى به كار مى‏بردند كه براى خود شكل و وضع خاصى داشت و از هيچ نظر قابل مقايسه با چراغ‏هاى پر فروغ امروز نبود؛ ولى چون خاصيت و اثر همان چراغ‏هاى ديرينه‏در چراغ‏هاى امروز، به صورت كامل‏ترى موجود است از اين نظر لفظمزبور، بدون هيچ‏گونه تغييرى به نور افكن‏هاى قوى و نيرومند نيز اطلاق‏مى‏شود.

حقيقت سجده در موجودات جهان

سراسر موجودات جهان، به نحو خاصى مراتب فروتنى و تذلل خود را به مقام ربوبى ابراز مى‏نمايند و عالى‏ترين مظهر براى اظهار كوچكى و تعظيم معبود جهان، اين است كه همه جهان در قبضه قدرت وى بوده و همگى مطيع فرمان و اراده مطلق او هستند؛ به عبارت ديگر، اراده واحدى بر جهان حكومت مى‏كند و همه موجودات از آن پيروى كرده و در برابر آن هيچ‏گونه مقاومتى ابراز نمى‏نمايند.

بنابر اين، در سجده به اين معنا (اطاعت بى‏چون و چراى موجودات در مقام آفرينش از اراده نافذ خداوند) كراهتى تصور نخواهد شد؛ زيرا اكراه در موردى به كار مى‏رود كه موجودى از خود داراى اراده و اختيار باشد، تا در مقابل ديگرى ابراز مقاومت كند، در صورتى كه در اين مورد هيچ موجودى واجد وجود نيست تا چه رسد كه از خود اراده مخالفى داشته باشد و سجده در برابر عظمت خدا را مكروه بشمارد(7).

با وجود اين مشاهده مى‏شود كه آيه براى انسان دو نوع سجده ثابت مى‏كند: سجده‏اى از روى ميل، و خضوعى از روى كراهت.

منظور از <سجده از روى رغبت» آن نوع‏پذيرش‏هاست كه با طبع انسان و يا هر موجودى ديگر موافق باشد؛ مانندنمو و رشد و گردش خون و ضربان قلب براى انسان و مقصود از <سجده از روى كراهت» پذيرش يك سلسله روى‏دادهايى است كه با طبع موجودى سازگار نباشد؛ مانند مرگ‏ها و بلاهايى كه انسان را پيش از وصول به پايان عمر، به فنا و نيستى محكوم مى‏سازد.

در قرآن مجيد در آيه ديگرى نيز لفظ رغبت و كراهت درباره آسمان‏ها و زمين به كار رفته است و طبعاً مقصود همان است كه گفته شد. چنان كه مى‏فرمايد:

<...فَقَالَ لَهَا وَلِلأرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوَ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ؛(8)

به آسمان و زمين خطاب نمود (بياييد) و فرمان مرا (در پذيرش هر نوع تبدلات و تغييرات) از روى اراده يا كراهت بپذيريد. گفتند: به رغبت پذيرفتيم».

بنابر اين پذيرش وجود و قبول هر نوع تصرف، خواه موافق طبيعت موجود باشد يا مخالف آن، خضوع و اظهار كوچكى در برابر خداست چيزى كه هست به يك معنا همه اين پذيرش‏ها از روى ميل و رغبت است و به يك معنا آن قسم از حوادث، كه بر خلافت مسير طبيعى موجود باشد در پذيرفتن آن نوعى كراهت وجود دارد.

نه تنها وجود هر موجودى در قبضه قدرت اوست، بلكه سايه‏هاى اجسام در گردش و تحولات خود، تابع اراده و خواست او هستند و هنگام صبح و عصر در دو طرف جسم سايه‏هاى چشمگيرى ديده مى‏شود كه همگى در پرتو اراده نافذ اويند.

آيا شايسته است كه هر موجودى با سايه‏هاى خود در برابر خدا ابراز كوچكى كند، اما انسان مشرك از سجده در برابر خدا امتناع ورزد به خصوص اين كه خداوند انواع موجودات زمين و آسمان را در برابر انسان خاضع ساخته است؟

همه از بهر تو سر گشته و فرمانبردار
شرط انصاف نباشد كه تو فرمان نبرى

سخنى در مورد تسبيح موجودات

در بخش پيش، در تفسير آيه سيزدهم وعده داديم كه درباره تسبيح <رعد» سخن بگوييم. علت اين كه توضيح اين قسمت را به اين بخش موكول كرديم، اين است كه خواستيم دو مسأله (سجده موجودات و تسبيح آنها) را يك جا بررسى كنيم.

درباره <تسبيح موجودات جهان» - اعم از جاندار و نبات و جماد نظرهاى گوناگونى گفته شده است و ما تمام آنها را در كتاب قرآن و معارف عقلى - كه تفسيرى بر سوره حديد است - آورده‏ايم و از ميان آنها يك نظر را برگزيده‏ايم كه با ظاهر آيات قرآن و دلايل فلسفى كاملاً تطبيق مى‏كند.

حاصل آن اين است كه، وجود و هستى در هر مقام و مرتبه‏اى با علم و شعور و درك و آگاهى، ملازم و توأم است و هر چيزى كه سهمى از وجود و هستى دارد، به همان اندازه از علم و شعور سهمى خواهد داشت و دلايل فلسفى اين نظر را كاملا تأييد مى‏كند و پايه برهان فلسفى آن را دو چيز تشكيل مى‏دهد:

1. در جهان هستى آن‏چه اصيل و سر چشمه آثار و كمالات است <وجود» است. هر نوع فيض معنوى و مادى از آن اوست. اگر در جهان، علم وادراكى، قدرت و نيرويى، حيات و زندگيى هست همگى در پرتو وجود و هستى اشياست و اگر وجود از ميان برود همه اين جنب و جوش‏ها، تلاش‏ها و حركت‏ها به خاموشى مى‏گرايد.

2. براى وجود در تمام مراحل هستى از واجب و ممكن، ازمجرد و مادى، از عرض و جوهر، يك حقيقت بيش نيست و حقيقت وجود اگر چه براى ما روشن نيست؛ ولى ما به آن حقيقت با يك رشته مفاهيم ذهنى اشاره مى‏كنيم و مى‏گوييم وجود، عدم و نيستى را طرد مى‏كند و به هر چيزى حقيقت و عينيت مى‏بخشد.

بنابر اين هر كجا از وجود سراغى داشته باشيم اين دو صفت (طرد عدم؛ تشكيل دهنده حقيقت خارجى) را در آن جا مى‏يابيم؛ از اين جهت مى‏گوييم وجود در تمام مراحل يك حقيقت بيش ندارد به گواه اين كه در تمام مراحل دو اثر ياد شده را، كه حقيقت آنها نيز يكى است، دارد.

روى اين بيان، كه وجود را منبع تمام كمالات بدانيم و براى آن يك حقيقت بيش قائل نشويم، بايد چنين نتيجه بگيريم: هر گاه وجود در مرتبه‏اى از مراتب هستى مانند موجودات جاندار، داراى اثرى (علم و ادراك) گرديد، حتماً بايد اين اثر در تمام مراحل وجود نسبت به سهمى كه از وجود دارد، محقق باشد و در غير اين صورت، يا بايد سر چشمه كمالات وجود نباشد و يا اين كه براى وجود، حقايق متباين تصور كنيم و حقيقت آن را در مرتبه جاندار، با آن‏چه در مراتب گياه و معدن است، مغاير و مباين بدانيم؛ زيرا معنا ندارد يك حقيقت در مرتبه‏اى داراى اثرى باشد و در مرتبه ديگر فاقد آن.

به عبارت ديگر، هر گاه وجود داراى حقايق مختلف و متباين بود، جا داشت كه در نقطه‏اى واجد اثرى باشد و در نقطه ديگر نشانه‏اى از آن نباشد، ولى هرگاه براى آن يك حقيقت بيش نباشد و تفاوت مصاديق آن، بر اساس شدت و ضعف مراتب باشد در اين صورت، معنا ندارد يك حقيقت در مرحله‏اى، داراى اثرى باشد و در مرتبه ديگر نباشد.

اين خلاصه برهان فلسفى است كه مرحوم صدر المتألهين در اسفار(9) در موارد مختلفى در مورد آن بحث و گفتگو نموده است و ظواهر آيات قرآن اين حقيقت را تأييد مى‏كند آن جا كه مى‏فرمايد:

<...وَ إِنْ مِنْ شَىْ‏ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ...؛(10)

همه موجودات با ستايش خود خدا را تنزيه مى‏كنند، ولى شما از نحوه تسبيح آنها آگاه نيستيد».

ظاهر آيه اين است كه تمام موجودات آگاهانه خدا را تسبيح مى‏كنند و همه آنها سهمى از علم و ادراك دارند. روشن‏تر از همه در اثبات علم و ادراك براى تمام اشيا، آيه زير است:

<...وَ إِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنْهَارُ...وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِاللَّهِ...؛(11)

برخى از سنگ‏ها مى‏شكافد و از آن نهر جارى مى‏گردد و پاره‏اى از آنها از خوف خدا از فراز كوه به زير مى‏افتد».

در اين آيه صريحاً علت سقوط سنگ را از فراز كوه‏ها همان حالت خوف و خشيت سنگ معرفى كرده و اگر آيه را تأويل نكنيم بايد بگوييم به راستى صخره‏ها خوف و خشيت دارند.

مرحوم صدر المتألهين اين حقيقت فلسفى و قرآنى را از طريق شهود نيز درك كرده و در رساله سير و سلوك خود اشعارى در اين مضمون دارد:

بر عارف همه ذرات عالم
ملك وارند در تسبيح هردم
كف خاكى كه در روى زمين است
بر عارف كتاب مُسْتَبين است
به هر جا دانه‏اى در باغ و راغى است
درون مغز او روشن چراغى است
به فعل آيد زقوه هر نهانى
زهر خاكى يكى عقلى و جامى
بود نامحرمان را چشم دل كور
و گرنه هيچ ذره نيست بى‏نور
بخوان تو آيه <نور السماوات»
كه چون خورشيد يابى، جمله ذرات
كه تا دانى كه در هر ذره‏اى خاك
يكى نورى است تابان گشت زان پاك
خوش‏بختانه دانش امروز، در سايه زحمات پژوهشگران، وجود علم و ادراك را در جهان نبات ثابت نموده است تا آن جا كه دانشمندان روسى معتقدند گياهان اعصاب دارند و فرياد هم مى‏كشند.

لابراتوار علايم كشاورزى مسكو فرياد و گريه‏هاى ريشه گياهى را كه در آب گرم قرار گرفته بود ضبط كرد. خبر گزارى‏هاى جهان از راديو مسكو نقل مى‏كنند كه گياهان اعصاب دارند و فرياد مى‏كشند.

راديو مسكو ديشب گوشه‏اى از نتايج تحقيقات دانشمندان روسى را در نباتات و گياهان فاش كرد و گفت: دانشمندان به اين نتيجه رسيده‏اند كه گياهان نيز داراى دستگاهى شبيه شبكه اعصاب حيواناتند. اين نتيجه آزمايش يك دانشمند است كه به دستگاه‏هاى اليافى ساقه كدو فرستنده‏هايى نصب كرد و سپس مطالعات را با تعقيب ريشه گياه دنبال كرد و با انجام بريدگى در ريشه گياه با عكس‏العمل گياه مواجه شد.

هم‏زمان با اين آزمايش، آزمايش مشابهى در آزمايشگاه فيزيو لوژى نباتات فرهنگستان علوم كشاورزى صورت گرفت و نتيجه مشابهى به بار آورد. در اين آزمايش ريشه گياهى را در آب گرم قرار دادند و متوجه شدند كه صداى فرياد گياه بلند شد. البته فرياد گياه آن‏چنان نبود كه به گوش برسد؛ ولى گريه‏ها و فريادهاى نامريى اين گياه را دستگاه‏هاى دقيق الكترونيكى روى نوار پهنى ضبط كردند(12).


1. آغاز روز را <غدو» و آخر آن را <اصيل» مى‏نامند و <آصال» جمع <اُصُل» بر وزن رُسُل و آن جمع <اصيل» است و در حقيقت از آغاز وقت عصر تا لحظه غروب آفتاب را <اصيل» مى‏گويند. ر.ك: راغب، مفردات؛ مجمع البيان.

2. ر.ك: قرآن و معارف عقلى.

3. نحل (16) آيه 49.

4. رحمن (55) آيه 6.

5. نحل (16) آيه 48.

6. قرآن به اين نوع از سجده نيز اشاره نموده است چنان كه مى‏فرمايد: <...إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إَذَا يُتْلى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلأَذْقَانَ سُجَّداً؛ مردان دانشمند از پيشينيان هر موقع آيات خداوند بر آنها خوانده شود، روى زمين به سجده مى‏افتند و چانه‏هاى خود را بر زمين مى‏گذارند». اسراء (17) آيه‏107.

7. از اين بيان كيفيت سجده سايه‏هاى اجسام نيز روشن مى‏گردد؛ زيرا همان‏طور كه اجسام در قبضه قدرت خدا بوده و در پذيرش هر نوع تصرف و تركيب و انحلال در برابر خدا، كمال خضوع دارند، هم‏چنين سايه اجسام در برابر آفتاب، از نظر گسترش و جمع شدن اين حالت را دارند. زمخشرى در تفسير سجده اجسام مى‏گويد: <ينقادون لإحداث ما أراده فيهم من أفعاله شاؤوا أو أبوا، لايقدرون أن يمتنعوا عليه».

و نيز در معنى سجده سايه‏ها مى‏گويد:

<حيث تتصرف على مشيته في الامتداد و التقلص والفي‏ء والزوال». و آن چه ما در بالا گفتيم، توضيح نظر ايشان است.

8. فصلت (41) آيه 11.

9. ج 1، ص 118 و ج 6، ص 139 - 140.

10. اسراء (17) آيه 44.

11. بقره (2) آيه 74.

12. اطلاعات، 16 بهمن 1352