آن چه در آسمانها و زمين است و همچنين سايههاى آنها، صبح و شام از روى ميل يا اجبار، براى خدا سجده مىكنند».
با مراجعه به آيات قرآن، روشن مىگردد كه همه موجودات جهان، سه وظيفه خطير خود را در برابر خداوند بزرگ انجام مىدهند كه عبارتند از:
1. همه موجودات جهان، خدا را <تسبيح» مىگويند؛
2. سراسر هستى خدا را <حمد و ثنا» مىگويد؛
3. تمام موجودات جهان براى خدا <سجده» مىكنند.
قرآن هر سه مطلب را يعنى <تسبيح» و <حمد» و <سجده» را براى هر موجودى ثابت مىنمايد و فرق هر يك از ديگرى كاملا روشن است:
تسبيح خدا اين است كه او را از هر عيب و نقص پيراسته سازيم و وجود او را از هر عيبى منزه و مبرا بدانيم.
مقصود از حمد خدا اين است كه خدا را در برابر صفات كمال و جمال و روشهاى نيكوى او به بندگان خويش، بستاييم و در حقيقت تفاوت <حمد» با <تسبيح» در اينجاست كه در تسبيح، نظر به پيراستگى خداوند از عيب و نقص است و بازگشت آن به توصيف خدا با صفات سلبى او مىباشد؛ ولى هدف در <حمد» توصيف خدا، با صفات ثبوتى و افعال نيكوى او و انگيزه ستايش، وجود همان كمالات نامحدود است خواه اين كمال جزو ذات او باشند؛ مانند علم و قدرت بىپايان وى يا از افعال او به شمار روند؛ مانند رأفت و رحمت گسترده وى بر بندگان خويش.
در برابر اين دو، حقيقت سومى نيز به نام <سجود» هست و مقصود از سجده براى خداوند اين است كه هر موجودى در مقابل عظمت بى پايان او ابراز تذلل و كوچكى مىنمايد. بنابراين هر يك از اين عناوين سه گانه براى خود حقيقت و واقعيتى دارد كه از ديگرى جداست.
درباره تسبيح موجودات و همچنين ستايش هر موجودى از خداى جهان، در تفسير سوره <حديد»(2) سخن مىگوييم و بعداً نيز توضيحاتى در اين باره خواهيم داد.
قرآن با طرز شيوايى سجده همه موجودات جهان را بيان نموده است. در آيه مورد بحث به گواهى لفظ <من» در جمله <وَللَّه يَسْجُدُ مَنْ فِى السَّمَوَاتِ» تنها خضوع موجودات با شعور را مطرح مىنمايد و اين كه هر موجود صاحب دركى در برابر عظمت بىپايان خداوند، احساس ذلت و ابراز خضوع مىنمايد و در برخى از آيات، دايره سجده گستردهتر گرفته شده و از سجود تمام جنبندگان سخن به ميان آمده است، آنجا كه مىفرمايد:
<وَللَّهِ يَسْجُدُ مَا فِى السَّمَوَاتِ وَ مَا فِى الْأرْضِ مِنْ دَآبَّةِ وَ الْمَلائِكَةُ وَ هُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ؛(3)
براى خدا آنچه در آسمانها و زمين از جنبندگان و فرشتگان است، سجده مىكنند و هرگز كبر نمىورزند».
در جاى ديگر سجده گياهان و درختان را متذكر مىگردد و مىفرمايد:
<وَالنَّجْمُ وَ الشَّجَرُ يَسْجُدَانِ؛(4)
گياهان و درختان او را سجده مىكنند».
دگر بار با ديد وسيعى از سجود و خضوع سايههاى اجسام سخن گفته و مىفرمايد:
<أَوَلَمْ يَرَوْا إلى مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَىْءٍ يَتَفَيَّؤُا ظِلالُهُ عَنِ اليَمِيْنِ وَ الشَّمَائِلِ سُجَّداً للَّهِ وَ هُمْ دَاخِرُونَ؛(5)
مگر نمىنگريد به اجسامى كه خدا آفريده است كه سايههاى آنها از راست و چپ (صبح و عصر) حركت و خدا را سجده مىكنند و خود اجسام نيز در حال خضوع و اطاعت هستند».
بنابر اين، مسأله سجده موجودات مسألهاى عمومى است كه سراسر جهان هستى را فرا مىگيرد و اختصاص به موجودى ندارد.
آنچه مهم است فهميدن حقيقت سجده است و چگونه هر موجودى اعم از عاقل و غير عاقل در برابر عظمت حق، ابراز تذلّل و كوچكى مىكند و به تعبير قرآن سجده مىنمايد.
انسان معمولا هنگام سجده كردن بر روى زمين قرار گرفته و پيشانى و احياناً چانه(6) را بر زمين مىگذارد. اين هيأت، شكل ظاهرى سجده است؛ ولى روح آن، همان ابراز تذلل و فروتنى در برابر معبود مىباشد.
در اين جا اين مسأله مطرح مىگردد كه آيا در استعمال لفظ <سجده» لازم است حتماً آن هيأت خاص موجود باشد و بدون تحقق آن، نمىتوانيم اين لفظ را به كار ببريم يا اين كه ملاك و ميزان آن، ابراز خضوع و فروتنى است و هركجا اين امر محقق گردد مىتوانيم لفظ سجده را به كار ببريم ولو با آن هيأت خاص صورت نپذيرد و اگر هم به آن هيأت خاص، سجده مىگوييم، از اين نظر است كه در اعتبار عقلا، اين كار، طريقه اظهار كوچكى و فروتنى است؟
قرآن در اين مسأله، راه دوم را بر گزيده و هر نوع تذلل و كوچكى را كه به وسيلهاى تحقق پذيرد، سجده مىنامد و روش عرف و عقلا نيز در نامگذارى و به كار بردن الفاظ همين است؛ مثلا روزى، لفظ <چراغ» را در چراغهاى محقرى به كار مىبردند كه براى خود شكل و وضع خاصى داشت و از هيچ نظر قابل مقايسه با چراغهاى پر فروغ امروز نبود؛ ولى چون خاصيت و اثر همان چراغهاى ديرينهدر چراغهاى امروز، به صورت كاملترى موجود است از اين نظر لفظمزبور، بدون هيچگونه تغييرى به نور افكنهاى قوى و نيرومند نيز اطلاقمىشود.
سراسر موجودات جهان، به نحو خاصى مراتب فروتنى و تذلل خود را به مقام ربوبى ابراز مىنمايند و عالىترين مظهر براى اظهار كوچكى و تعظيم معبود جهان، اين است كه همه جهان در قبضه قدرت وى بوده و همگى مطيع فرمان و اراده مطلق او هستند؛ به عبارت ديگر، اراده واحدى بر جهان حكومت مىكند و همه موجودات از آن پيروى كرده و در برابر آن هيچگونه مقاومتى ابراز نمىنمايند.
بنابر اين، در سجده به اين معنا (اطاعت بىچون و چراى موجودات در مقام آفرينش از اراده نافذ خداوند) كراهتى تصور نخواهد شد؛ زيرا اكراه در موردى به كار مىرود كه موجودى از خود داراى اراده و اختيار باشد، تا در مقابل ديگرى ابراز مقاومت كند، در صورتى كه در اين مورد هيچ موجودى واجد وجود نيست تا چه رسد كه از خود اراده مخالفى داشته باشد و سجده در برابر عظمت خدا را مكروه بشمارد(7).
با وجود اين مشاهده مىشود كه آيه براى انسان دو نوع سجده ثابت مىكند: سجدهاى از روى ميل، و خضوعى از روى كراهت.
منظور از <سجده از روى رغبت» آن نوعپذيرشهاست كه با طبع انسان و يا هر موجودى ديگر موافق باشد؛ مانندنمو و رشد و گردش خون و ضربان قلب براى انسان و مقصود از <سجده از روى كراهت» پذيرش يك سلسله روىدادهايى است كه با طبع موجودى سازگار نباشد؛ مانند مرگها و بلاهايى كه انسان را پيش از وصول به پايان عمر، به فنا و نيستى محكوم مىسازد.
در قرآن مجيد در آيه ديگرى نيز لفظ رغبت و كراهت درباره آسمانها و زمين به كار رفته است و طبعاً مقصود همان است كه گفته شد. چنان كه مىفرمايد:
<...فَقَالَ لَهَا وَلِلأرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوَ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ؛(8)
به آسمان و زمين خطاب نمود (بياييد) و فرمان مرا (در پذيرش هر نوع تبدلات و تغييرات) از روى اراده يا كراهت بپذيريد. گفتند: به رغبت پذيرفتيم».
بنابر اين پذيرش وجود و قبول هر نوع تصرف، خواه موافق طبيعت موجود باشد يا مخالف آن، خضوع و اظهار كوچكى در برابر خداست چيزى كه هست به يك معنا همه اين پذيرشها از روى ميل و رغبت است و به يك معنا آن قسم از حوادث، كه بر خلافت مسير طبيعى موجود باشد در پذيرفتن آن نوعى كراهت وجود دارد.
نه تنها وجود هر موجودى در قبضه قدرت اوست، بلكه سايههاى اجسام در گردش و تحولات خود، تابع اراده و خواست او هستند و هنگام صبح و عصر در دو طرف جسم سايههاى چشمگيرى ديده مىشود كه همگى در پرتو اراده نافذ اويند.
آيا شايسته است كه هر موجودى با سايههاى خود در برابر خدا ابراز كوچكى كند، اما انسان مشرك از سجده در برابر خدا امتناع ورزد به خصوص اين كه خداوند انواع موجودات زمين و آسمان را در برابر انسان خاضع ساخته است؟
در بخش پيش، در تفسير آيه سيزدهم وعده داديم كه درباره تسبيح <رعد» سخن بگوييم. علت اين كه توضيح اين قسمت را به اين بخش موكول كرديم، اين است كه خواستيم دو مسأله (سجده موجودات و تسبيح آنها) را يك جا بررسى كنيم.
درباره <تسبيح موجودات جهان» - اعم از جاندار و نبات و جماد نظرهاى گوناگونى گفته شده است و ما تمام آنها را در كتاب قرآن و معارف عقلى - كه تفسيرى بر سوره حديد است - آوردهايم و از ميان آنها يك نظر را برگزيدهايم كه با ظاهر آيات قرآن و دلايل فلسفى كاملاً تطبيق مىكند.
حاصل آن اين است كه، وجود و هستى در هر مقام و مرتبهاى با علم و شعور و درك و آگاهى، ملازم و توأم است و هر چيزى كه سهمى از وجود و هستى دارد، به همان اندازه از علم و شعور سهمى خواهد داشت و دلايل فلسفى اين نظر را كاملا تأييد مىكند و پايه برهان فلسفى آن را دو چيز تشكيل مىدهد:
1. در جهان هستى آنچه اصيل و سر چشمه آثار و كمالات است <وجود» است. هر نوع فيض معنوى و مادى از آن اوست. اگر در جهان، علم وادراكى، قدرت و نيرويى، حيات و زندگيى هست همگى در پرتو وجود و هستى اشياست و اگر وجود از ميان برود همه اين جنب و جوشها، تلاشها و حركتها به خاموشى مىگرايد.
2. براى وجود در تمام مراحل هستى از واجب و ممكن، ازمجرد و مادى، از عرض و جوهر، يك حقيقت بيش نيست و حقيقت وجود اگر چه براى ما روشن نيست؛ ولى ما به آن حقيقت با يك رشته مفاهيم ذهنى اشاره مىكنيم و مىگوييم وجود، عدم و نيستى را طرد مىكند و به هر چيزى حقيقت و عينيت مىبخشد.
بنابر اين هر كجا از وجود سراغى داشته باشيم اين دو صفت (طرد عدم؛ تشكيل دهنده حقيقت خارجى) را در آن جا مىيابيم؛ از اين جهت مىگوييم وجود در تمام مراحل يك حقيقت بيش ندارد به گواه اين كه در تمام مراحل دو اثر ياد شده را، كه حقيقت آنها نيز يكى است، دارد.
روى اين بيان، كه وجود را منبع تمام كمالات بدانيم و براى آن يك حقيقت بيش قائل نشويم، بايد چنين نتيجه بگيريم: هر گاه وجود در مرتبهاى از مراتب هستى مانند موجودات جاندار، داراى اثرى (علم و ادراك) گرديد، حتماً بايد اين اثر در تمام مراحل وجود نسبت به سهمى كه از وجود دارد، محقق باشد و در غير اين صورت، يا بايد سر چشمه كمالات وجود نباشد و يا اين كه براى وجود، حقايق متباين تصور كنيم و حقيقت آن را در مرتبه جاندار، با آنچه در مراتب گياه و معدن است، مغاير و مباين بدانيم؛ زيرا معنا ندارد يك حقيقت در مرتبهاى داراى اثرى باشد و در مرتبه ديگر فاقد آن.
به عبارت ديگر، هر گاه وجود داراى حقايق مختلف و متباين بود، جا داشت كه در نقطهاى واجد اثرى باشد و در نقطه ديگر نشانهاى از آن نباشد، ولى هرگاه براى آن يك حقيقت بيش نباشد و تفاوت مصاديق آن، بر اساس شدت و ضعف مراتب باشد در اين صورت، معنا ندارد يك حقيقت در مرحلهاى، داراى اثرى باشد و در مرتبه ديگر نباشد.
اين خلاصه برهان فلسفى است كه مرحوم صدر المتألهين در اسفار(9) در موارد مختلفى در مورد آن بحث و گفتگو نموده است و ظواهر آيات قرآن اين حقيقت را تأييد مىكند آن جا كه مىفرمايد:
<...وَ إِنْ مِنْ شَىْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ...؛(10)
همه موجودات با ستايش خود خدا را تنزيه مىكنند، ولى شما از نحوه تسبيح آنها آگاه نيستيد».
ظاهر آيه اين است كه تمام موجودات آگاهانه خدا را تسبيح مىكنند و همه آنها سهمى از علم و ادراك دارند. روشنتر از همه در اثبات علم و ادراك براى تمام اشيا، آيه زير است:
<...وَ إِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنْهَارُ...وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِاللَّهِ...؛(11)
برخى از سنگها مىشكافد و از آن نهر جارى مىگردد و پارهاى از آنها از خوف خدا از فراز كوه به زير مىافتد».
در اين آيه صريحاً علت سقوط سنگ را از فراز كوهها همان حالت خوف و خشيت سنگ معرفى كرده و اگر آيه را تأويل نكنيم بايد بگوييم به راستى صخرهها خوف و خشيت دارند.
مرحوم صدر المتألهين اين حقيقت فلسفى و قرآنى را از طريق شهود نيز درك كرده و در رساله سير و سلوك خود اشعارى در اين مضمون دارد:
لابراتوار علايم كشاورزى مسكو فرياد و گريههاى ريشه گياهى را كه در آب گرم قرار گرفته بود ضبط كرد. خبر گزارىهاى جهان از راديو مسكو نقل مىكنند كه گياهان اعصاب دارند و فرياد مىكشند.
راديو مسكو ديشب گوشهاى از نتايج تحقيقات دانشمندان روسى را در نباتات و گياهان فاش كرد و گفت: دانشمندان به اين نتيجه رسيدهاند كه گياهان نيز داراى دستگاهى شبيه شبكه اعصاب حيواناتند. اين نتيجه آزمايش يك دانشمند است كه به دستگاههاى اليافى ساقه كدو فرستندههايى نصب كرد و سپس مطالعات را با تعقيب ريشه گياه دنبال كرد و با انجام بريدگى در ريشه گياه با عكسالعمل گياه مواجه شد.
همزمان با اين آزمايش، آزمايش مشابهى در آزمايشگاه فيزيو لوژى نباتات فرهنگستان علوم كشاورزى صورت گرفت و نتيجه مشابهى به بار آورد. در اين آزمايش ريشه گياهى را در آب گرم قرار دادند و متوجه شدند كه صداى فرياد گياه بلند شد. البته فرياد گياه آنچنان نبود كه به گوش برسد؛ ولى گريهها و فريادهاى نامريى اين گياه را دستگاههاى دقيق الكترونيكى روى نوار پهنى ضبط كردند(12).
و نيز در معنى سجده سايهها مىگويد:
<حيث تتصرف على مشيته في الامتداد و التقلص والفيء والزوال». و آن چه ما در بالا گفتيم، توضيح نظر ايشان است.
9. ج 1، ص 118 و ج 6، ص 139 - 140.