اوست كه برق را (موقع باران) براى بيم و اميدوارى شما مىنماياند و ابرهاى سنگين و گرانبار را پديد مىآورد».
13. <وَ يُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلائِكَةُ مِن خِيْفَتِهِ وَيُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَيُصِيبُ بِهَا مَنْ يَشَآءُ وَ هُمْ يُجَادِلُونَ فِى اللَّه وَ هُوَ شَدِيدُ الْمِحَالِ؛(2)
رعد با ستايش خود و فرشتگان از بيم او، خدا را تسبيح مىگويند. (خدا) صاعقهها را مىفرستد و هر كه را خواهد گرفتار آن مىسازد. آنان (مشركان) درباره (توحيد و قدرت) خدا، مجادله مىكنند، در حالى كه او كيفرده و سخت گير است».
14. <لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لايَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَىْءٍ إِلا كَبَاسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى المَاءِ لِيَبْلُغَ فَاهُ وَ مَا هُوَ بِبالِغِهِ وَ مَادُعَاءُ الكَافِرِينَ اِلاَّ فِى ضَلالٍ؛
دعوت حقيقى از آن اوست (و نبايد كسى جز او را، معبود و بر آورنده نيازمندى خواند). كسانى كه جز او را مىخوانند هرگز آنان از اين دعوت سودى نمىبرند مگر (مانند تشنهاى بر نقطهاى مانند سر چاه بنشيند و) دو دست خود را به سوى آب باز كند (و انتظار داشته باشد كه) آب به دهان او برسد، در صورتى كه هرگز با اين وضع (آب به دهان او) نخواهد رسيد (همانطور كه اين فرد از كار خود نتيجه نمىگيرد بت پرستان نيز از دعوت خدا نتيجهاى نمىگيرند). دعوت كافران (و پرستش بتان) جز گمراهى چيزى نيست».
مجموع اين آيات گواه و يا گواههاى روشن و استوار بر نفى معبودى جز خداوند است و هدف از اين دلايل، بيدار ساختن افكار مشركان و هدايت آنان به سوى توحيد خداست كه جز او را، معبود و يا آفريدگار جهان ندانند.
جاى گفتگو نيست كه موقع نزول اين آيات، قسمت اعظم شبه جزيره و مناطق زيادى از جهان را بتپرستى فرا گرفته بود: گروهى اين بتها را جلوه گاه خدا و يا خدايان و شفيع ميان خالق و مخلوق و شايسته عبادت مىدانستند، بدون اين كه آنها را خالق و رازق بدانند و كارهاى مخصوص خدا را مانند آفريدن و روزى دادن، به آنها نسبت دهند و گروهى ديگر، اجرام سماوى و بتها را آفريننده و روزىدهنده مىدانستند. اين دسته نسبت به گروه نخست در اقليت بودند.
در هر حال، خواه آنها را فقط معبود و شايسته ستايش بدانند، ياعلاوه بر مقام معبودى آنهارا مبدأ كار و مؤثر در جهان طبيعت قلمداد كنند، عبادت و پرستش، تواضع، خضوع و بندگى، در خواست حاجت و رفع نيازمندى، مخصوص معبودى است كه ذات وى جلوه گاه كمال بوده و از هر نظر غنى و بىنياز و قادر و توانا و پيراسته از نقص و عيب باشد. ناگفته پيداست فرد عاقل و با وجدان و بيدار، بىاختيار در برابر چنين معبودى سر تعظيم فرود مىآورد.
به عبارتى ديگر، از طرفى عشق به كمال در انسان امرى فطرى است و كمالات يك فرد، انسان را ناخود آگاه به سوى خود جلب مىنمايد و عاشق خود مىسازد.و از طرف ديگر، نيكى و كمك به يك فرد، برطرف ساختن نيازمندىهاى شخص، از عواملى است كه رشته ارادت را استوارتر ساخته و بر ارادت و اخلاص و خضوع انسان در برابر چنين نيكو كارى مىافزايد.
اين دو عامل (عشق به كمال مطلق و نيكى و كمك) به صورت نامحدود در خدا وجود دارد؛ زيرا كمالى نيست كه به انديشه ما برسد مگر اين كه خدا آن را به صورت كامل و بىنهايت داراست. همچنين نيكىها و كمكهاى او آنچنان نامحدود است كه اگر يك لحظه، سايه جود و احسان خود رإ؛ ّّ از سرما كوتاه كند، پرونده هستى ما بسته مىشود.
اين دو عامل سبب مىشود جز او را نپرستيم و به غير او عشق نورزيم و دست نياز به سوى ديگرى دراز ننماييم؛ چون او كمال مطلق بوده و از نقص پيراسته است و در ذات او، جز كمال و فضيلت چيزى پيدا نمىشود و هر موجودى جز او داراى نقايصى است كه از وى جدا نمىگردد و هر موجودى بدون استمداد از او هيچ نيازى را نمىتواند برطرف سازد، در اين صورت، فلسفه توحيد و عبادت و علت انحصار پرستش به ذات اقدس خداوند مبرهن و روشن مىگردد.
قرآن مجيد در اين آيات به هر دو عامل، كه با جاذبه خاصى در انسان، روح عبادت را پرورش مىدهند، اشاره مىنمايد و به عامل اول (خداوند جهان، كمال مطلق و از هر نقص و عيبى پيراسته است) از دو راه رهبرى مىكند:
1. ذات او مظهر كمال و جلال است و فرشتگان و رعد آسمانى او را از هر عيب و نقص تنزيه مىكنند و موجودى كه از هر عيبى پيراسته گردد جز كامل مطلق نمىتواند باشد.
2. قدرت نامحدود خداوند را كه آفريننده برق و پديد آرنده ابرهاى گرانبار(3) و خالق صاعقههاى آتشين است، تشريح مىنمايد.
آيا موجودى كه از هر عيب و نقص پيراسته است و رعد با صداى مهيب خود، جهانيان را به عظمت او رهبرى مىكند و فرشتگان آسمانها او را ستايش و تنزيه مىنمايند، شايسته عبادت و پرستش است يا، اجسام بىروح زمينى و آسمانى كه سراپا نقص و احتياج و نياز هستند؟
قرآن براى عامل ديگر، كه انسان را به عبادت و پرستش خدا دعوت مىكند، با مثال لطيفى كه در آيه 14 وارد شده است، اشاره مىنمايد و مىفرمايد: <دعوت حق، از آن اوست».
قرآن با اين جمله، دو نوع دعوت و اظهار نياز ثابت مىكند: يكى حق و ديگرى باطل. هر گاه انسان نياز خود را به مقامى اظهار كند كه بينا و شنوا و قادر و توانا باشد وى مىتواند نياز او را برطرف كند، چنين دعوت و عرض حاجتى، حق خواهد بود و غير آن باطل و بىحاصل شمرده خواهد شد.
سپس مىگويد: ستايش و پرستش مخصوص مقامى است كه بتواند نياز ستايش كننده را بر طرف سازد و چنين شخصى جز خدا، كسى ديگر نيست. توقع كمك از بتها به سان توقع لب تشنهاى است كه در نقطه مرتفعى مانند لب چاه بنشيند و دو دست خود را از آن نقطه به سوى آب دراز كند، و انتظار داشته باشد كه آبى بر دارد و رفع عطش كند، در صورتى كه بر اثر دورى، هرگز به اين هدف نخواهد رسيد.
در اين مثال، نكته لطيفى نهفته است و آن تشبيه انسان خداجو، به تشنه لبى است كه دنبال آب مىرود همانطور كه طلبيدن آب براى شخص تشنه، امرى طبيعى و فطرى است و هر نوع تحرك و فعاليت براى به دست آوردن آب، انگيزه ذاتى و درونى دارد، همچنين خداجويى و توجه به مقام ربوبى و گرايش به سوى قدرت مافوق طبيعى ريشه فطرى دارد. و همانطور كه گاهى انسان در پيدا كردن آب بيراهه مىرود و يا سراب را به جاى آب مىپذيرد، هم چنين گاهى در تشخيص خداى واقعى خود دچار اشتباه مىشود و به خدا نمايان باطل و بىحاصل پناه مىبرد.
درباره <تسبيح رعد» در بخش بعد، در تفسير آيه 15 بحث خواهيم نمود.
3. براى اولين بار در تاريخ علم، قرآن براى ابر، وزن ثابت و آن را سنگين و گرانبار معرفى كرده است.