12. <هُوَ الَّذِى يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَيُنْشِئُ السَّحَابَ الثِّقَالَ؛(1)

اوست كه برق را (موقع باران) براى بيم و اميدوارى شما مى‏نماياند و ابرهاى سنگين و گرانبار را پديد مى‏آورد».

13. <وَ يُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلائِكَةُ مِن خِيْفَتِهِ وَيُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَيُصِيبُ بِهَا مَنْ يَشَآءُ وَ هُمْ يُجَادِلُونَ فِى اللَّه وَ هُوَ شَدِيدُ الْمِحَالِ؛(2)

رعد با ستايش خود و فرشتگان از بيم او، خدا را تسبيح مى‏گويند. (خدا) صاعقه‏ها را مى‏فرستد و هر كه را خواهد گرفتار آن مى‏سازد. آنان (مشركان) درباره (توحيد و قدرت) خدا، مجادله مى‏كنند، در حالى كه او كيفرده و سخت گير است».

14. <لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لايَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَىْ‏ءٍ إِلا كَبَاسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى المَاءِ لِيَبْلُغَ فَاهُ وَ مَا هُوَ بِبالِغِهِ وَ مَادُعَاءُ الكَافِرِينَ اِلاَّ فِى ضَلالٍ؛

دعوت حقيقى از آن اوست (و نبايد كسى جز او را، معبود و بر آورنده نيازمندى خواند). كسانى كه جز او را مى‏خوانند هرگز آنان از اين دعوت سودى نمى‏برند مگر (مانند تشنه‏اى بر نقطه‏اى مانند سر چاه بنشيند و) دو دست خود را به سوى آب باز كند (و انتظار داشته باشد كه) آب به دهان او برسد، در صورتى كه هرگز با اين وضع (آب به دهان او) نخواهد رسيد (همان‏طور كه اين فرد از كار خود نتيجه نمى‏گيرد بت پرستان نيز از دعوت خدا نتيجه‏اى نمى‏گيرند). دعوت كافران (و پرستش بتان) جز گمراهى چيزى نيست».

مجموع اين آيات گواه و يا گواه‏هاى روشن و استوار بر نفى معبودى جز خداوند است و هدف از اين دلايل، بيدار ساختن افكار مشركان و هدايت آنان به سوى توحيد خداست كه جز او را، معبود و يا آفريدگار جهان ندانند.

جاى گفتگو نيست كه موقع نزول اين آيات، قسمت اعظم شبه جزيره و مناطق زيادى از جهان را بت‏پرستى فرا گرفته بود: گروهى اين بت‏ها را جلوه گاه خدا و يا خدايان و شفيع ميان خالق و مخلوق و شايسته عبادت مى‏دانستند، بدون اين كه آنها را خالق و رازق بدانند و كارهاى مخصوص خدا را مانند آفريدن و روزى دادن، به آنها نسبت دهند و گروهى ديگر، اجرام سماوى و بت‏ها را آفريننده و روزى‏دهنده مى‏دانستند. اين دسته نسبت به گروه نخست در اقليت بودند.

در هر حال، خواه آنها را فقط معبود و شايسته ستايش بدانند، ياعلاوه بر مقام معبودى آنهارا مبدأ كار و مؤثر در جهان طبيعت قلمداد كنند، عبادت و پرستش، تواضع، خضوع و بندگى، در خواست حاجت و رفع نيازمندى، مخصوص معبودى است كه ذات وى جلوه گاه كمال بوده و از هر نظر غنى و بى‏نياز و قادر و توانا و پيراسته از نقص و عيب باشد. ناگفته پيداست فرد عاقل و با وجدان و بيدار، بى‏اختيار در برابر چنين معبودى سر تعظيم فرود مى‏آورد.

به عبارتى ديگر، از طرفى عشق به كمال در انسان امرى فطرى است و كمالات يك فرد، انسان را ناخود آگاه به سوى خود جلب مى‏نمايد و عاشق خود مى‏سازد.و از طرف ديگر، نيكى و كمك به يك فرد، برطرف ساختن نيازمندى‏هاى شخص، از عواملى است كه رشته ارادت را استوارتر ساخته و بر ارادت و اخلاص و خضوع انسان در برابر چنين نيكو كارى مى‏افزايد.

اين دو عامل (عشق به كمال مطلق و نيكى و كمك) به صورت نامحدود در خدا وجود دارد؛ زيرا كمالى نيست كه به انديشه ما برسد مگر اين كه خدا آن را به صورت كامل و بى‏نهايت داراست. هم‏چنين نيكى‏ها و كمك‏هاى او آن‏چنان نامحدود است كه اگر يك لحظه، سايه جود و احسان خود رإ؛ ّّ از سرما كوتاه كند، پرونده هستى ما بسته مى‏شود.

اين دو عامل سبب مى‏شود جز او را نپرستيم و به غير او عشق نورزيم و دست نياز به سوى ديگرى دراز ننماييم؛ چون او كمال مطلق بوده و از نقص پيراسته است و در ذات او، جز كمال و فضيلت چيزى پيدا نمى‏شود و هر موجودى جز او داراى نقايصى است كه از وى جدا نمى‏گردد و هر موجودى بدون استمداد از او هيچ نيازى را نمى‏تواند برطرف سازد، در اين صورت، فلسفه توحيد و عبادت و علت انحصار پرستش به ذات اقدس خداوند مبرهن و روشن مى‏گردد.

دلايلى كه آيات مورد بحث به آن اشاره مى‏كنند

قرآن مجيد در اين آيات به هر دو عامل، كه با جاذبه خاصى در انسان، روح عبادت را پرورش مى‏دهند، اشاره مى‏نمايد و به عامل اول (خداوند جهان، كمال مطلق و از هر نقص و عيبى پيراسته است) از دو راه رهبرى مى‏كند:

1. ذات او مظهر كمال و جلال است و فرشتگان و رعد آسمانى او را از هر عيب و نقص تنزيه مى‏كنند و موجودى كه از هر عيبى پيراسته گردد جز كامل مطلق نمى‏تواند باشد.

2. قدرت نامحدود خداوند را كه آفريننده برق و پديد آرنده ابرهاى گرانبار(3) و خالق صاعقه‏هاى آتشين است، تشريح مى‏نمايد.

آيا موجودى كه از هر عيب و نقص پيراسته است و رعد با صداى مهيب خود، جهانيان را به عظمت او رهبرى مى‏كند و فرشتگان آسمان‏ها او را ستايش و تنزيه مى‏نمايند، شايسته عبادت و پرستش است يا، اجسام بى‏روح زمينى و آسمانى كه سراپا نقص و احتياج و نياز هستند؟

قرآن براى عامل ديگر، كه انسان را به عبادت و پرستش خدا دعوت مى‏كند، با مثال لطيفى كه در آيه 14 وارد شده است، اشاره مى‏نمايد و مى‏فرمايد: <دعوت حق، از آن اوست».

قرآن با اين جمله، دو نوع دعوت و اظهار نياز ثابت مى‏كند: يكى حق و ديگرى باطل. هر گاه انسان نياز خود را به مقامى اظهار كند كه بينا و شنوا و قادر و توانا باشد وى مى‏تواند نياز او را برطرف كند، چنين دعوت و عرض حاجتى، حق خواهد بود و غير آن باطل و بى‏حاصل شمرده خواهد شد.

سپس مى‏گويد: ستايش و پرستش مخصوص مقامى است كه بتواند نياز ستايش كننده را بر طرف سازد و چنين شخصى جز خدا، كسى ديگر نيست. توقع كمك از بت‏ها به سان توقع لب تشنه‏اى است كه در نقطه مرتفعى مانند لب چاه بنشيند و دو دست خود را از آن نقطه به سوى آب دراز كند، و انتظار داشته باشد كه آبى بر دارد و رفع عطش كند، در صورتى كه بر اثر دورى، هرگز به اين هدف نخواهد رسيد.

در اين مثال، نكته لطيفى نهفته است و آن تشبيه انسان خداجو، به تشنه لبى است كه دنبال آب مى‏رود همان‏طور كه طلبيدن آب براى شخص تشنه، امرى طبيعى و فطرى است و هر نوع تحرك و فعاليت براى به دست آوردن آب، انگيزه ذاتى و درونى دارد، هم‏چنين خداجويى و توجه به مقام ربوبى و گرايش به سوى قدرت مافوق طبيعى ريشه فطرى دارد. و همان‏طور كه گاهى انسان در پيدا كردن آب بيراهه مى‏رود و يا سراب را به جاى آب مى‏پذيرد، هم چنين گاهى در تشخيص خداى واقعى خود دچار اشتباه مى‏شود و به خدا نمايان باطل و بى‏حاصل پناه مى‏برد.


1. <ثقال» جمع <ثقيله» مانند كرام جمع كريمه است.

2. <محال» مصدر <محل» به معناى كيفر دادن است و گاهى گفته مى‏شود كه مصدر ميمى <ماحل» به معناى مكر است. در اين صورت، به كار بردن اين لفظ در باره خدا نوعى مجاز است و مقصود اين است كه خداوند باطرق مختلفى معبود بودن بتان را محكوم مى‏سازد.

درباره <تسبيح رعد» در بخش بعد، در تفسير آيه 15 بحث خواهيم نمود.

3. براى اولين بار در تاريخ علم، قرآن براى ابر، وزن ثابت و آن را سنگين و گرانبار معرفى كرده است.