براى (انسان) نگهبانانى گماشته شده است كه بهفرمان خدا او را پيش رو و پشت سر (از هلاك و نابودى) حفظ مىكنند و خداوند وضع ملتى را عوض نمىكند تا خود آنان وضع خود را تغيير دهند. هرگاه خداوند نابودى گروهى را بخواهد بازدارندهاى در برابر او نيست. براى بشر جز خدا سرپرستى وجود ندارد».
انسان بهسان موجودات ديگر، محتاج و نيازمند آفريده شده است؛ از روز نخست كه به صورت سلولى در رحم مادر قرار مىگيرد نيازمندى، سراسر وجود او را احاطه كرده و تا دم واپسين با او همراه است.
اگر بشر از نظر تعقل و فكر، قوى و نيرومند است و در پرتو دانش و بينش خود، زمين و دريا و فضا را تسخير نموده است، از نظر شرايط زندگى و لوازم حيات در محدوديت شديدى قرار دارد؛ مثلا اگر چند لحظه اكسيژن هوا، وارد ششهاى او نگردد، خفه مىشود. اگر فشار هوا كم و زياد گردد، زندگى او در خطر مىافتد، اگر درجه حرارت هوا از حد معينى بالا يا پايين رود، نابود مىشود و انسان مقتدر، از حركت و جنبش باز مىماند.اين حقيقت را قرآن در آياتى ياد آور شده و مىفرمايد:
<يَاأَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمِيدُ؛(2)
اى مردم! شما نيازمندان درگاه خدا هستيد، و خدا بىنياز و شايسته ستايش است».
در حقيقت اگر بخواهيم واقعيت نيازمندى انسان را به صورت امرى محسوس بيان كنيم بايد بگوييم: انسان با تمام قدرت خود، بسان لامپ نيرومند پر فروغى است كه ديدهها را خيره مىسازد. اين نور خيره كننده هر چه باشد، از خود او نيست و هر لحظه از مركز مولد برق، به آن قوه و نيرو مىرسد و اگر يك لحظه جريان برق قطع گردد، فوراً خاموش شده و خودنمايى آن سپرى خواهد شد.
خلاصه بشر براى ادامه زندگى خود در آغوش طبيعت بايد از عوامل بىشمارى كمك گيرد و اگر اين كمكها و امدادها به او نرسد؛ چراغ زندگى او به خاموشى گراييده از حركت و جنب و جوش مىافتد.اين از يك طرف.
از طرف ديگر، در اطراف وجود انسان عوامل نابود كننده، فراوان است كه درهر لحظه، هستى و زندگى او را تهديد مىكنند: ميكربهاى خطرناك و كشنده در آب آشاميدنى و هوا به قدرى زياد است كه اگر عوامل ضد ميكرب در خون او نباشد، بشر را فوراً از پاى در مىآورند. خداوند براى خنثى نمودن آثار اين دشمنان نامريى گلبولهاى سفيد را در خون آفريده كه همواره در جنگهاى ميكربى خون شركت مىكنند و دشمنان انسان را از پاى در مىآورند.
گاهى در شبانه روز هزاران تن سنگهاى آسمانى كره خاك را سنگباران مىكنند، حيات و زندگى بشر را به فنا و نابودى تهديد مىنمايند و دست آفرينش براى حفظ انسان، يك زره هوايى بر دور كره خاك كشيده تا سپرى در برابر اين صخرهها باشد و اين سنگها با اصابت به اين زره هوايى، آتش بگيرند و از بين بروند.
عوامل انحراف فكرى از چپ و راست انسان را احاطه كرده، ايمان و اخلاق و فضايل او را تهديد مىكنند و در برابر همه اين عوامل، حاميانى مانند مربيان صالح و پيامبران و پيشوايان وساير عوامل و موجبات هدايت وجود دارد كه او را از هر نوع انحراف باز مىدارند.
از اين بيان، چنين نتيجه مىگيريم خداوند براى حفاظت بدن و روح انسان پاسدارانى آفريده است كه بقاو هستى او را در برابر حوادث بيمه كنند و اين عوامل همان است كه در اين آيه مورد بحث به عنوان <معقبات» از آن ياد شده و مىفرمايد:
<لَهُ مُعَقِباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ و مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ اَمْرِ اللَّهِ؛
براى انسان حاميان و مراقبانى هستند كه وجود او را از هر نظر حراست مىكنند».
قسمتى از اين <معقبات» (حاميان) همانها هستند كه بيان گرديد و براى ما محسوس و ملموس هستند و از طريق حس و علم از حمايت آنها از تن و روان بشرى آگاهيم؛ ولى قسمت ديگر از اين حاميان يك سلسله عوامل نامريى ديگرى است كه قرآن از آنها در آيات به لفظ <حافظين» تعبير مىآورد و مىفرمايد:
<وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ؛(3)
براى شما نگهبانانى (فرشتگان) گماردهايم».
در آيه ديگر مىفرمايد:
<وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وُيُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً حَتَّى إِذا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمُوتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ هُمْ لايُفَرِّطُونَ؛(4)
اوست مقتدر و برتر از بندگان خود. نگهبانانى براى شما مىفرستد تا وقتى مرگ يكى از شما فرا رسد فرستادگان ما (جان) شما را مىگيرند و آنها در كار خود كوتاهى نمىكنند، اگر چه حافظ و حامى واقعى همان خداست و فرشتگان مجرى فرمانهاى او هستند»(5).
قرآن مجيد، پايه سعادت و خوشبختى و استوارى نعمت را در ميان هر ملتى معلول پيروى آنان از تقوا و پرهيزگارى و دورى از نافرمانى و گناه مىداند و مىفرمايد: هماى سعادت هنگامى بر سر ملتى پروبال مىگشايد و تمام نعمتهاى الهى در صورتى بر سر ملتها پيوسته و پايدار است كه آنان از مسير فطرت گام فراتر ننهند و از زشتىها و پليدىها، ستم و تعدى و فساد اخلاق دور باشند. قرآن به اين حقيقت علاوه بر آيه مورد بحث (إِن اللّه لا يغير...)در آيات ديگرى نيز اشاره نموده و مىفرمايد:
<وَلَوْأَنَّ أَهْلَ القُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَ الأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ؛(6)
اگر مردم جهان به خدا ايمان بياورند و از مخالفت دستورهاى او بپرهيزند درهاى بركت را از آسمان و زمين به روى آنان باز مىكنيم؛ ولى آنان دستورهاى الهى را ناديده گرفتند و سرانجام، آنها را به نتيجه اعمالشان دچار ساختيم».
مقدارى از اين مطلب (كه پيروى از فرمانهاى خدا نعمت و بركت و سعادت و خوشبختى را به دنبال دارد) براى ما مشهود و محسوس است؛ زيرا مردمى كه همه مرزهاى اخلاقى و حدود الهى را در هم بشكنند و در زندگى جز فساد و فحشا و ستم و... چيزى را نشناسند، قطعاً به واكنش كردارهاى خود كه گسترش بيمارى، دشمنى، فساد نسل، جنگهاى خونين و... گرفتار خواهند شد.
ولى قسمتى از اين مطلب كه چگونه اعمال نيك و كردارهاى خدا پسندانه ملتى، گشودن درهاى رحمت و بركت از زمين به روى آنها را موجب مىگردد حقيقتى قرآنى است كه قرآن از آن خبر داده و ما بايد به آن ايمان بياوريم و ما با علم و دانش كوتاه خود به همه علل آن احاطه پيدا نكردهايم تا درباره آن به داورى برخيزيم.
خلاصه، يكى از سنتهاى قطعى الهى اين است كه سرانجامِ ملتى كه غرق در گناه و فساد باشد، نابودى است و چنين گروهى زود يا دير، در كام مرگ و فنا فرو رفته و جز نام، نشانى از آنها باقى نخواهد ماند و امروز كه بسيارى از ملل مغرب زمين غرق در عصيانگرى و فساد و فحشا هستند به چنين سرنوشتى دچار خواهند شد و دير يا زود با تمدن ماشينى خود - كه كمالات انسانى و عواطف بشرى و مراسم الهى را ناديده گرفته است - به خاك سپرده خواهند شد. مگر اين كه در برنامه خود تجديد نظر كنند و همانطور كه برخى از دانشمندان دل آگاه، آنها را هشدار دادهاند از خواب غفلت ماديگرى بيدار شوند و مسير زندگى را دگرگون سازند و اين سنت قطعى الهى است: <وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْديلا».
چيرگى ملت غارتگر مغول بر حكومت چند صد ساله عباسيان معلول قدرت نظامى و برترى تاكتيك رزمى آنان نبود، بلكه گسترش فساد در ميان عباسيان و خود خواهى امرا و حكمرانانشان، گرايش خلفا و زمامداران به هوس رانى و فساد و خود كامگى، موجب سقوط خلافت چند صد ساله اسلامى گرديد و مسلمانان را در طول تاريخ با بزرگترين فاجعه روبهرو ساخت.
در روزهاى محاصره منطقه موصل از طرف فرمانده كل نيروهاى هلاكو دونامه مختلف به دست استاندار موصل رسيد: يكى از دشمن خونخوار اسلام هلاكو و ديگرى از طرف خليفه بغداد.
هلاكو در نامه خود ياد آور شده بود كه اگر استاندار موصل، ابزار و آلات جنگى و وسيله فتح قلعه عظيم بغداد را در اختيار او بگذارد وى از محاصره موصل صرف نظر نموده و راه بغداد را پيش خواهد گرفت.هم زمان با رسيدن اين نامه، نامهاى از دربار خلافت عباسى به دست حاكم موصل رسيد و خليفه در آن نامه، درخواست كرده بود حاكم موصل گروهى از بهترين نوازندگان موصل را روانه بغداد نمايد، تا به مجالس عيش و طرب خليفه رونق بخشند.
حاكم پس از خواندن هر دو نامه، چنين اظهار داشت: در اين لحظه حساس، دشمن خونخوار اسلام از من ابزار جنگى مىطلبد ولى خليفه، رامشگر ونوازنده مىخواهد كدام يك بايد پيروز شوند؟
اين جاست كه حقيقت و مفاد جمله <إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ» به صورت واضح تجلى مىكند و معلوم مىشود چرا مسلمانان روزى در ميان ملل جهان، سر بلند و سرفراز بودند ولى پس از چند قرن سيادت و عظمت و عالىترين تمدن، مقهور ملل ديگر گرديدند. نا گفته پيداست چون دگرگونى در روحيات و اعمال آنان پديد آمد، خدا نيز سيادت و عظمت را از آنان سلب نمود و براى اين مطلب شاهد و گواه فراوان است.
گذشته از اين، از برخى از آيات استفاده مىشود كه فرشتگان نه تنها حافظ ما هستند، بلكه يك نوع نقش مراقبت روانى ما را بر عهده دارند و براى ما طلب آمرزش مىكنند چنان كه مىفرمايد: <وَالْمَلائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِى الاَْرْضِ؛ فرشتگان، خدا را با حمد و ثناى خويش، تنزيه مىكنند و براى كسانى كه در روى زمين هستند، طلب آمرزش مىنمايند» - شورى (42) آيه5.