8. <اَللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ كُلُّ أُنْثى وَ مَا تَغِيْضُ الْأَرْحامُ وَ مَاتَزْدَادُ وَ كُلُّ شَىْ‏ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ؛

خداوند از وضع جنين هر زن بار دارى آگاه است و آن چه را رحم‏ها از بين مى‏برند و سقط مى‏كنند و آن‏چه را مى‏افزايند. و هر چيزى نزد او به اندازه معين و ميزان خاصى است».

9. <عَالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ الْكَبِيرُ الْمُتَعالِ؛

خدايى كه آگاه از پنهان و آشكار و بزرگ و برتر است».

10. <سَوَاءٌ مِنْكُمْ مِنْ اَسَرَّالْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِالَّيْلِ وَ سَارِبٌ بِالنَّهَارِ؛

در پيشگاه او يك‏سانست كه كسى سخن را پنهان دارد (يا آهسته سخن بگويد) يا آن را آشكار سازد و كسى كه در تاريكى شب راه برود يا در روز روشن راه بپيمايد».

هدف ابتدايى اين آيات، معرفى علم محيط خداوند است و اين كه او از رازهاى پوشيده رحم‏ها، از وضع جنين‏هايى كه در آن قرار دارند، آگاه است و پنهان و آشكار، شب و روز، صداهاى آهسته و بلند، براى او يك‏سان است و به كارهاى مخفى و آشكار بندگان خود، آگاهى دارد و چون او بزرگ و برتر است، بر تمام مصنوعات خود محيط و مسلط مى‏باشد.

عقل و خرد در اين باره مى‏گويد: نظام هر ورقى از اوراق هستى، هر برگى از گياهان، هر اتمى از اتم‏هاى بى‏شمار، هر ذره‏اى از ذرات وجود انسان، هر سلولى از سلول‏هاى جانداران، هر سياره‏اى از سيارات آسمان، گواهى مى‏دهند كه آفريدگار آنها از تمام خصوصيات وجودى آنها آگاه است و هرگز بدون آگاهى كامل، از رازهاى درونى و برونى يك مصنوع، نمى‏توان آن را با اين نظم شگفت‏انگيز آفريد. آيا مى‏توان گفت سازنده يك هواپيما، از قسمت‏هاى علمى و فنى آن بى‏خبر است، يا نويسنده يك دوره دائرة المعارف از محتويات آن اطلاع ندارد؟

قرآن اين حقيقت علمى را با لطيف‏ترين بيان توضيح داده و مى‏فرمايد:

<أَلا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ؛(1)

آيا او از اوضاع مخلوق و مصنوع خود آگاه نيست، در حالى كه اوست باريك‏بين و آگاه».

بار ديگر بر گرديم مسأله را از راه ديگر مورد بررسى قرار دهيم: حقيقت علم و آگاهى از چيزى جز حضور آن نزد شخص آگاه چيز ديگرى نيست، چنان كه حقيقت جهل و ناآگاهى نيز جز غيبت و پنهانى شى‏ء از انسان، معناى ديگرى ندارد.

البته حضور يك شى‏ء نزد انسان بر دو نوع است: گاهى وجود خارجى شى‏ء نزد انسان نيست، اما تصويرى از آن نزد او حاضر است؛ مثلاً افرادى كه به زيارت خانه خدا رفته‏اند و الآن فرسنگ‏ها از آن فاصله گرفته‏اند هر موقع بخواهند مى‏توانند از طريق تصويرذهنى كعبه، به آن نقطه توجه پيدا كنند.

گاهى خود شى‏ء خارجى، بدون و ساطت تصويرى در نزد ما (روح) حاضر است و چيزى ميان عالم و معلوم واسطه نيست.(2) روشن‏ترين مثال براى اين نوع آگاهى، علم انسان به خود انسان است؛ زيرا حقيقت و واقعيت هر انسانى بر خود او روشن است و هر فردى از روحيات و ملكات خوب و بد خويش آگاهى كامل دارد، ديگر اين جا ميان عالم و معلوم چيزى واسطه نيست. يا مثلاً ما از صورت‏هاى ذهنى خود آگاهيم؛ زيرا اين صورت‏ها پيش ما حاضراست و براى درك آنها نياز نداريم كه تصويرى از اين صورت‏ها برگيريم، بلكه خود اين صورت‏ها را به روشنى درك مى‏كنيم و در نزد روح خود حاضر مى‏بينيم.

علم خدا به مصنوعات و مخلوقات خود از قبيل نوع دوم است. او در علم خود به آن چه آفريده، نيازى به تصوير ندارد، بلكه تمام موجودات جهان با واقعيت خارجى خود، نزد خدا حاضرند و ميان او و مخلوق فاصله‏اى نيست.

فلسفه اسلامى، علم حضورى خدا را به موجودات از طرق گوناگون ثابت نموده است و كوتاه‏ترين راه آن است كه اين حقيقت را از تدبر در مسأله آفرينش موجودات به دست آوريم. جاى گفتگو نيست كه خداوند وجود دهنده و ما وجود پذيريم. در اين صورت آيا لازمه ايجاد يك موجود، اين نيست كه در نزد موجد و سازنده آن حاضر باشد؟ آيا ايجاد و پديد آوردن يك شى‏ء، با غيبت و عدم حضور آن نزد وجود دهنده مى‏سازد؟ به عبارت ديگر، ايجاد يك شى‏ء بدون توجه وجود دهنده و حضور وجودپذير در نزد آفريننده، امكان‏پذير هست؟

بار ديگر، تصويرهاى ذهنى خود را مورد بررسى قرار دهيم مى‏بينيم تمام اين صور، مخلوق و آفريده روح و روان و قواى ادراكى است و تا وجود دارند در نزد روح وقواى مدرك ما حاضرند و ميان ما و آنها جدايى نيست و به همين ترتيب تمام موجودات جهان همگى مخلوق خدا و در نزد او حاضرند.

برنامه‏اى تربيتى

آشنايى به صفات خدا، خود گرچه نوعى كمال معنوى و روحى است؛ ولى در عين حال اعتقاد به چنين خداى آگاه از درون و بيرون، خود مكتبى تربيتى است كه افراد با ايمان و معتقد را از بسيارى از كارهاى نكوهيده باز مى‏دارد. چه برنامه‏اى بالاتر از اين، كه بدانيم از نخستين لحظه زندگى، از روزى كه به صورت سلولى در رحم مادر قرار داريم تا لحظه‏اى كه به خاك سپرده مى‏شويم، مراقبى بزرگ و برتر، متوجه اعمال و كردارهاى ماست و از آن‏چه ما انجام مى‏دهيم كاملاً مطلع و آگاه مى‏باشد آيا با وجود چنين مراقبى شايسته است به فكر گناه و نافرمانى او باشيم؟

نكاتى چند در آيات

1. قرآن در طرح معارف عقلى راه تعبد را پيش نمى‏گيرد، بلكه در غالب موارد، به استدلال دست مى‏زند؛ مثلاً در اين آيات كه هدف بيان احاطه علمى خداوند به موجودات است و اين‏كه آشكار و پنهان براى او يك‏سان مى‏باشد به دليل مسأله، با بيان دو صفت از اوصاف خدا: <الْكَبيرُ الْمُتَعَال» اشاره نموده است؛ زيرا <كبير» (بزرگ) در مورد خداوند به معناى احاطه او بر همه موجودات است و لازمه اين احاطه، اطلاع بر اوضاع محاط مى‏باشد. <متعال» يعنى بسيار بلند مقام، يعنى خداوند عالى و در علم خود نيز برتر است و بر موجودات و مصنوعات خود نيز تسلط دارد همان‏طور كه هر موجود عالى‏تر بر موجودات پايين‏تر مسلط است. در واقع اين دو صفت دليلى است بر اطلاع او از آشكار و پنهان (عَالِمُ الغَيْب وَ الشَهَادَةِ).

2. چون مقصود از <ما» در <ما تحمل» جنين است از اين نظر ناچار مقصود از <ما» در دو جمله بعدى: <و ما تغيض الأرحام و ما تزداد» نيز همان جنين خواهد بود از آن جا كه <غيض» در لغت عربى به معناى <نقص و كم شدن» است‏(3) ناچار هدف آيه اين است: خدا مى‏داند آن‏چه رحم‏ها بر مى‏دارند (و دوران حمل را به‏طور طبيعى به پايان مى‏رسانند) و آن چه را كم مى‏كنند (و پيش از وقت طبيعى سقط مى‏كنند) و آن چه را رحم‏ها مى‏افزايند (و بيش از يكى پرورش مى‏دهند).

به عبارت ديگر مقصود از <و ماتغيض الأرحام» به قرينه جمله بعدى <وماتزداد» همان كم كردن رحم است و مقصود از كم كردن رحم به قرينه <مَاتَحْمِلُ كلُّ أُنْثَى» همان سقط كردن و حمل نكردن رحم مى‏باشد. گويا مضمون آيه چنين است: خدا از آن‏چه رحم‏ها برمى‏دارند يا برنمى‏دارند و از بين مى‏برند و يا مى‏افزايند آگاه است.(4)

3. جمله <وَكُلُّ شَىْ‏ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ؛ هر چيزى در نزد او اندازه معينى دارد» به حقيقتى علمى و فلسفى اشاره دارد كه قرآن در سوره‏هاى مختلفى روى آن تكيه كرده است‏(5) و مقصود از آن اين‏است كه هر موجودى در نزد خدا، حدّ معينى دارد؛ زيرا لازمه معلول و مخلوق بودن، داشتن حد و اندازه است. در اين صورت، طبعاً هر موجودى محدود خواهد بود و در پيشگاه خدا - كه نامحدود و نامتناهى است - غايب نخواهد بود.

در حقيقت اين جمله، مفسر علم وسيع خداست به آن‏چه در آغاز آيه بيان شده و مفاد آن اين است كه، <أَلا إِنَّهُ بِكُلِّ شَىْ‏ءٍ مُحِيطٌ؛(6) آگاه باشيد كه خداوند بر همه چيز محيط است».(7)

گاهى اين جمله به‏طور ساده‏ترى تفسير و گفته مى‏شود مقصود از آن، اوضاع سه گانه رحم است كه گاهى حمل خود را حفظ مى‏كند و يا گاهى بر آن مى‏افزايد و احياناً از بين مى‏برد و اين اوضاع مختلف، براى اين است كه هر چيزى نزد خدا اندازه معينى دارد و تمام كارهاى او روى حساب و اندازه است و هرگز اراده او بى‏جهت و نسنجيده به حفظ و يا زيادى حمل و يا كم كردن آن تعلق نمى‏گيرد.

4. روز و شب و هم‏چنين آشكار و پنهانى، يك سلسله مفاهيم نسبى هستند كه در محيط ما، كه محيطى نسبى است، مفهومى دارند؛تاريكى شب مانع از ديدن انسان است، در عين حال برخى از حيوانات در دل شب پرواز مى‏كنند و مى‏بينند. چون وجود ما محدود است و بر اثر نارسايى ديدگان، موجودات در شب از ديده ما مخفى هستند، طبعاً قسمتى از جهان ما پنهان خواهد بود؛ ولى براى موجود محيط و برتر (خدا) تمام غيب‏ها، شهود است و پنهان و آشكار براى او مفهومى ندارد. قرآن به اين حقيقت با جمله زير (آيه‏10 همين سوره) اشاره مى‏كند: <وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِالَّيْلِ وَ سارِبٌ بِالنَّهارِ».


1. ملك (67) آيه 14.

2. در اصطلاح فلسفه، نوع اول را علم حصولى و دوم را علم حضورى مى‏نامند.

3. راغب، مفردات، ص 368.

4. كشاف، ج 2، ص 160. در تفسير اين دو جمله دو نظر ديگر است كه به‏طور اختصار نقل مى‏شوند: گاهى گفته مى‏شود مقصود از <ما تغيض الأَرحام و ما تزداد؛ آن‏چه رحم‏ها كم مى‏كنند و يا مى‏افزايند» خون ايام باردارى زنان است كه قسمتى را صرف غذاى جنين نموده وقسمت ديگرى در دوران نفاس به بيرون از رحم مى‏ريزد. اين نظر، با ظاهر آيه تطبيق نمى‏كند؛ زيرا چنان‏كه گفته شد، مقصود از <ما» در هر سه جمله، جنين است؛ ولى در اين نظر مقصود از اولى جنين است و از دومى و سومى خون رحم است. گذشته از اين به كار بردن لفظ كم كردن و زياد نمودن در تغذيه جنين از خون و يا بيرون ريختن خون در دوران وضع حمل، نوعى مجاز و يا خلاف ظاهر است.

دورتر از اين نظر، نظر سومى است كه مى‏گويند مقصود از كم كردن رحم‏ها، همان تولدهاى كمتر از نه ماه و منظور از افزودن رحم‏ها، تولدهاى بالاتر از آن است و دورى اين نظر از ظاهر آيه بر اهل دقت مخفى نيست.

5. ر.ك: حجر (15) آيه 31؛ فرقان (25) آيه 2؛ طلاق (65) آيه 65.

6. فصلت (41) آيه 54.

7. الميزان، ج 11، ص 346.