آنها بدى (عذاب) را پيش از نيكى از تو تقاضا مىنمايند (در حالى كه با چشم خود ديده و با گوش خود شنيدهاند) كه كيفر و عذاب (خدا) امتهاى گذشته را فرا گرفت. پروردگار تو به مردم با اين كه ستم مىكنند، داراى آمرزش است و در عين حال، كيفر او سخت و دردناك است».
روانشناسى براى بشر، حسى به نام <حس كنجكاوى» ثابت نموده است. اين حس، پديد آرنده علوم و خلّاق تمدن و معارف است و اگر روزى بشر فاقد اين حس گردد علم و دانش او از پيشرفت باز مىماند و گره از مشكلات زندگى گشوده نمىشود. همين حس كنجكاوى است كه كودك دو ساله را به جستجو و پرسش در آنچه مىبيند و يا مىشنود، وادار مىنمايد و هر روز در سايه اين حس، گامى بلند بهسوى جهان خارج بر مىدارد و حقايقى را درك و لمس مىكند.
اين حس، به سان احساسات ديگر انسان، رابط و پلى است كه رو ح و روان ما را با جهان خارج و با آنچه بيرون ذهن ما وجود دارد، آشنا و مربوط مىسازد. دست آفرينش سرشت ما را با اين حس، از اين جهت خمير كرده، كه حقايق را آن چنان كه هست دريابيم و سپس در برابر آن خاضع گرديم و زانو بزنيم.
متأسفانه گروهى، روى يك سلسله اغراض و مطامع از فرمان اين حس سر بر مىتابند و باب بحث و تحقيق را به روى خود مىبندند و خود را در برابر حقايق مسلم كور و كر قلمداد مىكنند، تو گويى داراى چنين حسى نيستند، و يا اصلاً حادثهاى در مسير زندگى آنان رخ نداده و يا با واقعيتى رو به رو نگرديدهاند. از نظر روانى چنين فردى و از نظر اصول جامعهشناسى چنين اجتماعى، افراد كوتاه فكر و كم رشدند و همواره مىخواهند در زندان تغافل و تجاهل به سر ببرند، غافل از آن كه عكس العمل واقعيات مسلم جهان، روزى ديوار زندان موهوم آنان را مىشكند و آنها را از خواب گران و سنگين بيدار مىسازد و به حساب آنها مىرسد.
پيامبر گرامى اسلام(ص) با ابلاغ و اعلام نبوت ورسالت خود، حس كنجكاوى گروههاى مختلف را بر انگيخت، تا درباره گفتار او به فكر و انديشه بپردازند. در اين موقع طبقهاى كه صحيح و سالم فكر مىكردند به نداى آسمانى وى گوش فراداده خواستار دلايل نبوت و براهين رسالت وى گرديدند، تا از اين راه پى به حقيقت ببرند.
در برابر اين گروه، افراد مغرض و ماجراجو، به جاى كنجكاوى و بررسى دلايل نبوت و اَسناد رسالت، به تكذيب وانكار رسالت او برخاستند و خواستار نزول عذاب و نابودى خود شدند و در اين باره آن قدر شتاب داشتند كه قرآن كريم حالت شتابزدگى آنان را با جمله <وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ؛ عذاب را پيش از نيكى از تو مىطلبند» منعكس نموده است و در اين موضوع آن قدر اصرار داشتند كه قرآن در خواست آنان را در سورههاى مختلفى بازگو نموده است.(1)
اين خصيصه مخصوص عناصر عهد رسالت نيست و همانطور كه گفته شد در ميان همه اقوام و ملل، گروه مغرض ماجراجو پيدا مىشوند كه بر اثر كوتاهى نظر و كمى رشد، موضوعات را جدى نمىگيرند. قرآن نمونههايى از اين طبقه را يادآور مىشود آنجا كه پيامبر شان به آنها چنين خطاب مىكند:
<قَالَ يقَومِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ لَوْلا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّكُمْتُرْحَمُونَ...؛(2)
صالح به قوم خود گفت: چرا به بدى (عذاب) پيش از نيكى شتاب مىكنيد! چرا براى خويش از خداوند آمرزش نمىطلبيد شايد مورد ترحم و آمرزش او قرار گيريد!».
خواستاران نزول عذاب لازم بود به دو مطلب توجه نمايند:
1. هدف از اعزام پيامبران راهنمايى مردم است و اگر هم براى اثبات نبوت معجزهاى بياورند بايد اعجاز آنها موجب هدايت آنان گردد، نه نابودى آنان و اگر مردم در مقام معجزهخواهى، خواستار عذاب گردند كه به قيمت نابودى آنان تمام شود، در اين موقع پيامبران به هدفى كه براى آن اعزام و بر انگيخته شدهاند نرسيدهاند و به اصطلاح نقضِ غرض مىگردد.
از اين نظر يكى از شرايط اعجاز اين است كه موجب هدايت مردم گردد نه موجب نابودى آنها و اگر پيامبران به چنين در خواستهاى غير منطقى، پاسخ مثبت ندادهاند به همين دليل است كه بيان گرديد.
2. آنان با مراجعه به تاريخ اقوام پيشين، بايد متوجه شوند نابود ساختن آنان كارى است آسان و همان خدايى كه با قدرت غيبى خود، اقوام پيشين را نابود ساخت مىتواند در يك چشم به هم زدن مقدمات نابودى آنان را نيز فراهم سازد. قرآن كريم براى توجه دادن اين افراد به اين مطلب در آيه مورد بحث مىفرمايد: <... وَقَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ...؛(3) پيش از آنان اقوامى به كيفر اعمال و كردار خود رسيدهاند» و بايد آنان از سر گذشت اين ملل، درس عبرت بگيرند.
گروهى از دانشمندان كلام(4) و مفسران جمله <وَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ عَلَى ظُلْمِهِمْ؛ پروردگار تو در مورد مردم داراى آمرزش است؛ در حالى كه آنان ستم مىكنند» را دليل بر آن گرفتهاند كه تمام گناهان - اعم از بزرگ وكوچك - هر چند مرتكب آن راه توبه را پيش نگيرد، قابل عفو است؛ زيرا جمله <على ظلمهم» روشنگر حال آنان است؛ يعنى آنان با اين كه ظالم و گناهكارند، آمرزش خدا شامل حال آنها نيز مىگردد.
اين نوع تعبير در زبان عرب زياد است؛ مثلاً مىگويند: <أَنا أوده على غدره؛ من فلانى را با آن كه با من از در حيله وارد مىشود دوست دارم». فقط از ميان گناهان، يك گناه قابل بخشش نيست و آن شرك به خداست كه به تصريح آيه زير بدون توبه و بازگشت از آن قابل بخشش نمىباشد چنان كه مىفرمايد: <إِنَّ اللَّهَ لايَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ...؛(5) خداوند گناه شرك را نمىبخشد».(6)
عقل نيز مويد اين مطلب است؛ زيرا عفو و بخشش حق ويژه خداست در اين صورت هيچ مانعى ندارد كه صاحب حق در موارد مخصوصى براى يك سلسله مصالح از تقصير گناهكاران بگذرد و در آيه ديگر به اين حق اشاره كرده و مىفرمايد:
<إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُكَ وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكِيمُ؛
اگر بزهكاران را كيفر دهى آنان بندگان تو هستند و اگر بيامرزى تو عزيز و حكيم هستى».
گذشته از اين كه لفظ <على ظلمهم» حاكى از آن است كه آيه، به آن دسته از گناهكاران ناظر است كه از در توبه وارد نشدهاند. آيه مورد بحث در بيان مورد عفو، لفظ <الناس» يعنى مردم را به كار برده نه الفاظى مانند <مؤمنان» يا <تائبان».(7) و اين خود مبين اين است كه مورد مغفرت، افراد گناهكارىاند كه از طريق توبه گناه و ستمهاى خود را شستشو ندادهاند. نكته قابل توجه اين است كه، در آيه به جاى لفظ <غافر» (بخشاينده) لفظ <ذو مغفرة» (صاحب آمرزش) را به كار برده است و علت اين تعبير اين است كه هدف آيه آن نيست كه برساند همين الآن ستمگران در حال ستم، مورد عفو و آمرزش هستند تا مايه جسارت آنان براى ادامه گناه گردد، بلكه هدف، بيان قابليت آنان براى عفو است و اين كه عفو الهى آن چنان وسيع و گسترده است كه حتى ظالم و ستمگر را در حال ظلم و ستم نيز شامل مىگردد.
سيوطى در كتاب الدر المنثور در تفسير اين آيه از پيامبر نقل كرده است كه آن حضرت فرمود:
<لولا عفو الله و تجاوزه ماهنأ لأحد العيش و لولا وعيده و عقابه لاتكل كل أحد؛
اگر عفو و گذشت خدا نبود زندگى براى كسى گوارا نبود و اگر وعده كيفر و عذاب خداوند نبود همه مردم به مغفرت و آمرزش او مغرور مىشدند».(8)
در جمله <وَاِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ...». نكته ديگرى نيز وجود دارد و آن بيان تعجب از شتابزدگى آنان در برابر عذاب الهى است در صورتى كه رحمت و عفو خدا آن چنان وسيع است كه افراد گناهكار را نيز در حال طغيان و معصيت شامل مىشود با اين وصف چگونه آنان رحمت او را فراموش كرده و خواستار عذاب مىشوند! و در دعاها مىخوانيم:
<يا من سبقت رحمته غضبه؛
اى خدايى كه رحمت تو بر خشمت پيشى گرفته است و اميد به آمرزش تو بيش از غضب و خشم توست!».
البته سوء تفاهم نشود، منظور اين نيست كه خداوند <برات آزادى بدون قيد و شرط» را به همه گنهكاران غير مشرك داده است، بلكه منظور اين است كه گناه مشرك و كسانى كه با اين حال از جهان مىروند، به هيچ وجه قابل بخشش نيست، اما گناهان ديگر قابل بخشش است. البته اين قابليت بخشش، بدون قيد و شرط نيست؛ بلكه بخشش الهى در مورد گناهان نيز، قيدو شروطى دارد و شايستگى افراد براى پذيرش آمرزش خداوند از نخستين شرطهاست؛ يعنى بايد كارى كرده باشند كه مشمول رحمت پروردگار ولايق بخشودگى شوند.
خلاصه، آيه مورد بحث بيش از امكان آمرزش، مطلب ديگرى را نمىرساند و اما فعليت آمرزش بهطورى كه نام افراد از نامه گناهكاران خارج شده و در طومار بهشتيان درج گردد مستلزم يك رشته كارها و طىّ عقباتى است كه بدون رنج نمىتوان آن را پيمود.
4. كشف المراد، ص262؛ قوشجى، شرح تجريد، ص 1 - 5.
6. كشاف، ج 2، ص 159؛ مجمع البيان، ج 3.