<المر تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ...».

اين سوره، به سان 28 سوره ديگر با حروفى آغاز شده است كه در اصطلاح مفسران آنها را <فواتح السور» و يا <حروف مقطعه» مى‏نامند. و مجموع حروفى كه در آغاز 29 سوره وارد شده‏اند چهارده تاست و آنها عبارتند از: الف، لام، ميم، صاد، راء، كاف، هاء، ياء، عين، طاء، سين، حاء، قاف و نون. همه اين حروف در اين جمله زير جمع شده‏اند: <صراط علي حق نمسكه؛ راه على، حق است. ما به آن چنگ مى‏زنيم».

مفسران در تفسير اين حروف به بحث و گفتگو پرداخته و اقوال و آراى زيادى‏(1) در تفسير اين حروف بيان نموده‏اند كه نقل و انتقاد اين اقوال از حوصله بحث بيرون است.

در ميان اين نظريات، سه نظر نزديك به واقع و حايز اهميت است و پذيرفتن هر كدام مانع از پذيرش ديگرى نبوده و به اصطلاح <مانعة الجمع» نمى‏باشند.

1. اين حروف به اسماى حسنى اشاره دارند و برخى افزوده‏اند علاوه بر اين كه متضمّن چنين اشاره‏اى‏اند سوگند به آنها نيز هستند؛ مثلاً <المر» سوره رعد را چنين تفسير مى‏كنند: <الف» به <اللّه» و لام به <لطيف» و ميم به <مجيد» و راء به <رحمان» اشاره دارد و در عين‏حال سوگند به آنها نيز هست. بنابر اين معناى آيه مورد بحث ما چنين مى‏شود: <به خداى لطيف و مجيد و رحيم سوگند»، اين آيات كتاب است و آن‏چه از پروردگار تو نازل شد صحيح است.

از ميان مفسران اين نظر را ابن عباس و سدى و عكرمه برگزيده‏اند.(2) ابن‏عباس مى‏گويد: ممكن است كه <الف» به <احديت و اوليت و آخريت و ازليت و ابديت» خداوند و <لام» به اسم مبارك <لطيف» و <ميم» به اسماى <ملك»، <مجيد» و <منان» اشاره بوده باشد.

باز مى‏گويد: <كهيعص» يك نوع ستايشى است از خداوند در مورد خويش و <كاف» به <كافى» اشاره دارد و <هاء» به <هادى» و <عين» به <عالم» و <صاد» به <صادق».

گاهى گفته مى‏شود كه اين حروف، خود اسماى الهى هستند نه اشاره به آنها. از امير مؤمنان نقل شده كه مى‏فرمود: <يا كهيعص!»،<يا حم عسق!».

و نيز گفته مى‏شود كه اين حروف اجزا و قطعاتى از اسماى الهى‏اند كه اگر با هم تركيب شوند به صورت يكى از اسما درمى‏آيند؛ مثلاً هر گاه <الر» و <حم» و <نون» را با هم تركيب كنيم مجموع آنها <الرحمان» مى‏شود اگر چه اِعمال چنين تركيبى در حروف ديگر در توان ما نيست.

اين سه نوع تفسير، كه امام رازى آن را نظر دوم و سوم و پنجم قرار داده است قريب و نزديك به هم هستند و از اين جهت ما همه را تحت نظر اول ذكر كرديم و هم‏چنين چهار نظر ديگرى كه آنها را امام رازى نظر ششم و هفتم و هشتم و نهم ذكر كرده است هر چهارنظر(3)، قريب به هم و در عين حال، همگى نيز قريب به اين سه نظر شمرده مى‏شوند كه در اين‏جا نقل شد.

مؤيد اين نظر اين است كه، شعار نظامى مسلمانان در جنگ‏هاى <بنى قريظه» و <خندق» و علامت دادن هر مسلمانى به مسلمان ديگر در مواقع لزوم، <حم لاينصرون» بوده است.(4) مقصود از اين شعار اين بوده كه به خدا سوگند، شما پيروز نمى‏شويد. در حديث وارد شده كه، <إذا بيتم فقولوا: حاميم لا ينصرون؛ هر موقع به شما شبيخون زدند بگوييد: حاميم پيروز نمى‏شوند». ابن اثير حديث مزبور را چنين معنى كرده است:<اللهم لا ينصرون».(5)

اساس اين نظريات را، كه هر يكى از حروف اشاره به نام‏ها و صفات خدا باشد، مطلبى تشكيل مى‏دهد كه در ادبيات عربى به آن <نحت» مى‏گويند و حقيقت آن، اختصار كلمات و از هر كلمه‏اى به نخستين حرف آن اكتفا كردن است و اين مطلبى است كه بعدها در ادبيات عربى و فارسى كاملاً رواج يافته و از ديرباز به جاى صلى الله عليه وآله، حرف <ص» و به جاى عليه السلام حرف <ع» و به جاى مقدم و مؤخر حرف <م» و <خ» و به جاى الى آخره، لفظ <الخ» يا <اه» و به جاى حينئذ <ح» به كار مى‏رود و اين شيوه در نقل نام كتاب‏ها و شهرها و بخش‏ها زياد به كار مى‏رود؛ مثلاً محمد بن حسن، كه در قرن سوم هجرى قمرى مى‏زيسته به <كشاجم» ملقب بوده و اين لفظ از ابتداى اين كلمات: <كاتب»، <شاعر»، <اديب»، <جامع» و <منجم» كه مشاغل و مناصب وى بوده، گرفته شده است.

2. اين حروف نمونه‏هايى از حروف تهجى هستند كه در آغاز برخى از سوره‏ها آمده‏اند و هدف از آوردن آنها اين است كه قرآن مجيد از اين حروف تركيب يافته و اين سوره‏ها و آيات، كه همه بشر در مقابله با آن عاجز و ناتوان مانده‏اند، از اين مواد و عناصر تشكيل يافته و در حقيقت خميرمايه قرآن همين حروف و مانند آنهاست. اگر فكر مى‏كنيد قرآن ساخته و پرداخته فكر محمد(ص) بوده و او با فكر بشرى خود، از اين حروف قرآن را ساخته است، شما نيز برخيزيد از همين مواد، كه در اختيار همگى است، به كمك يك‏ديگر سوره‏اى مانند سوره‏هاى آن بسازيد و حجت و دليل او را ابطال نماييد و اگر با داشتن چنين امكانات در مقام مبارزه، با شكست روبه‏رو شديد، اعتراف كنيد قرآن ساخته فكر بشر نيست، بلكه وحى الهى است كه بر او نازل گرديده است.

اصولاً تفاوت <اعجاز» و <صنعت» در اين است كه پيامبران پيوسته براى وصول به هدف و مطلوب از وسايل بسيار ساده‏اى استفاده مى‏كردند و امر بسيط و ساده‏اى را براى وصول به هدف خارق‏العاده، پايه قرار مى‏دادند برخلاف صنعت‏گران كه از وسايل پيچيده علمى و دقيق، كه حقيقت آن براى نوع مردم معلوم نيست، براى نيل به هدف استفاده مى‏كنند.

وسيله موسى براى اعجاز، همان عصاى خشك و بى‏روح و ساده بود كه آن را در همه موارد، حتى بردن گوسفندان خود به كار مى‏برد و در مقام اعجاز از همان وسيله استفاده مى‏كرد و همگان با ديدگان خود ديده بودند كه چوب خشكى است كه به صورت حيوان درنده‏اى در مى‏آيد؛ در حالى كه جادوگران مصر، از ابزار پيچيده و ريسمان‏هاى مملو از جيوه استفاده مى‏كردند و نوع مردم از حقيقت آنها آگاه نبودند.

پيامبر اكرم(ص) با ساده‏ترين وسيله به سوى آسمان‏ها پرواز كرد، در حالى فضانوردان شرق و غرب، با <آپولوها» به فضا مى‏روند و يا گام در ماه مى‏نهند؛ وسيله‏اى كه براى ساختن يك واحد آن، از سى‏صد هزار مغز انسانى و صدها دستگاه‏هاى الكترونى كمك گرفته شده و هزاران مهندس و تكنيسين و فيزيك‏دان و شيمى‏دان و... در تركيب قطعات و ساختن اجزاى آن تشريك‏مساعى كرده و سفينه را با دستگاه‏هاى متعدد ويژه آن به پرواز درمى‏آورند.

قرآن نيز كه معجزه جاودان پيامبر خاتم است از اين راه وارد شده و از ساده‏ترين ابزار (يعنى حروف الفباء) به عالى‏ترين هدف دست يافته است و از ساده‏ترين ابزار، كه در اختيار همگان قرار داشت و دارد، كتابى عرضه كرد كه كلمات آن موزون است و معانى بزرگى در بر دارد، جمله‏هاى آن مرتب و كلمات آن در بلندترين پايه از فصاحت قرار دارد و معانى بلند و ژرف را در قالب زيباترين الفاظ مى‏ريزد كه تاكنون نظيرى براى آن ديده نشده است.

هدف از آوردن اين حروف در آغاز 29 سوره اشاره به اين است كه، اى مردم، اساس و ريشه اين قرآن را همين حروف تشكيل مى‏دهد و ابزارى كه در اختيار من است در دسترس شما نيز قرار دارد؛ هرگاه تصور مى‏كنيد كه اين كتاب فكر من و ساخته انديشه بشر است برخيزيد از اين ابزار و اسباب، سوره‏اى به سان يكى از سوره‏هاى قرآن بسازيد.

اين نظر گذشته از اين كه مؤيد قرآنى دارد چنان‏كه خواهيم گفت مورد تأييد رواياتى كه از پيشوايان معصوم وارد شده نيز هست: شيخ صدوق از امام حسن‏عسكرى(ع) نقل مى‏كند:

قريش و يهود به قرآن تهمت زدند و آن را جادو تصور كردند؛ در حالى كه خدا مى‏گويد:<الم ذلك الكتاب» يعنى اى محمّد! اين كتابى كه به تو فروفرستاده‏ام از همان حروف <الف»، <لام»، <ميم» تركيب و تشكيل يافته است و اين كتاب كه به زبان شما نازل شده از حروفى تركيب يافته كه با آن سخن مى‏گوييد هر گاه در اين نسبت راستگو هستيد برخيزيد و به كمك يكديگر بشتابيد و نظير آن را بياوريد.(6)

پيشواى هشتم(ع) در حديثى كه در مورد قرآن، نه حروف مقطعه سخن مى‏گويد جمله‏اى دارد كه تا حدى مؤيد اين است؛ آن‏جا كه مى‏فرمايد:

خداوند بزرگ قرآن را با حروفى نازل كرد كه تمام عرب با آن سخن مى‏گفته، سپس فرمود: هرگاه انس و جن دور هم گرد آيند و نظير اين قرآن را بياورند نخواهند توانست هر چند يكديگر را پشتيبانى نمايند.(7)

مؤيد اين نظر اين است كه در سوره‏هاى بيست و نه گانه كه با اين حروف آغاز شده‏اند جز در سوره‏هاى مريم، عنكبوت، روم و قلم در همگى، پس از ذكر اين حروف سخن از قرآن و كتاب به ميان آمده است؛ مثلاً مى‏فرمايد:

<الم ذلِكَ الْكِتابُ لارَيْبَ فِيهِ؛(8)

اين است كتابى كه در آن شك و ترديدى نيست».

و در جاى ديگر مى‏فرمايد:

<الم أللّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَالْحَىُّ الْقَيُّومُ نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ...؛(9)

خداوندى كه جز او خدايى نيست. اوست زنده و بى‏نياز، كتاب را بر تو نازل كرده است».

هم‏چنين بسيارى از سوره‏هاى ديگر كه اين حروف در آغاز آنها وارد شده است.

اين‏كه قرآن نيمى از حروف تهجى را در آغاز 29 سوره آورده و نيم ديگر را ترك كرده است و از انواع حروف، نيمى از آن را آورده و نيم ديگر را نياورده، بدين نكته هم، اشاره دارد؛ مثلاً از <حروف مهموسه»(10) نيمى از آن را كه عبارتند از: صاد، كاف، هاء، سين و حاء آورده و نيم ديگر را ترك گفته است. هم‏چنين نيمى از <حروف مجهوره» را كه عبارتند از: الف، لام، ميم، راء، عين، طاء، قاف، ياء و نون، آورده و نيم ديگر را نياورده است.

از انواع ديگر حروف نيز، مانند <شديده» و <رخوه» و <مطبقه» و <منفتحه» و <مستعليه» و <منخفضه»(11)، نيمى را آورده و نيم ديگر را ترك گفته است. خلاصه در مورد تمام انواع حروف، چنين كارى را انجام داده است.(12)

به‏طور مسلم چنين تبعيضى خالى از نكته نبوده و از اشاره به اين وجه نيز خالى نيست. شايد علت اين‏كه از حروف تهجى و انواع حروف نيمى را آورده و نيم ديگر را ترك گفته است اين باشد كه نيمى از اعجاز قرآن به زيبايى لفظ و نيمى ديگر آن به عظمت معانى قرآن مربوط است. و از اين‏كه قرآن در مجموع اين سوره‏ها، نيمى از حروف الفبا را آورده خواسته است برساند اگر مى‏انديشيد كه زيبايى ظاهر و اعجاز لفظى آن، مولود قريحه پيامبر است شما نيز برخيزيد از همين مواد و عناصر چنين كلام زيبا و معجزه‏اى بياوريد.(13)

برخى به اين نظريه ايراد و خرده گرفته‏اند كه بيانگر عدم تأمل كافى در آن است. اكنون اين اشكال‏ها را بيان مى‏كنيم:

الف) موقع نزول قرآن خود عرب‏ها متوجه بودند كه حضرت محمد(ص) عبارات عربى را تلاوت مى‏كند.

ب) در چند سوره از قرآن تصريح شده است كه خدا اين قرآن را به زبان عربى نازل كرده است چنان‏كه در سوره شعراء آيه 192 مى‏فرمايد: <بلسان عربى مبين؛ به زبان عربى روشن».

ج) اگر اين نوع حروف به حروف زبان عربى اشاره دارد؛ چرا تمام حروف ذكر نشده و برخى از حروف، چند بار تكرار شده است؟(14)

پاسخ: هدف از آوردن حروف بيان اين نكته نيست كه اين قرآن به زبان عربى نازل‏شده و از حروف عربى تشكيل يافته است، بلكه هدف اين است كه اين قرآن - به هر زبانى مى‏خواهد باشد و اصلاً كار به زبان آن ندارد - از همين حروف تشكيل يافته و مواد نخستين و خمير مايه قرآن، همين حروف است. اگر تصور مى‏كنيد كه اين قرآن زاييده انديشه و ساخته فكر من است برخيزيد به كمك يكدگير نظير آن را بياوريد. و اين هدف، غير از آن است كه بگوييم هدف از آوردن اين حروف، اشاره به عربى بودن آن است.

اين‏جا پاسخ يك سؤال باقى مى‏ماند و آن اين‏كه همه عرب‏ها مى‏دانستند ريشه و اساس قرآن همين حروف هجايى و الفباى عربى است ديگر چه لزومى داشت به اين مطلب اشاره شود.

پاسخ اين سؤال روشن است؛ زيرا جامعه عربى اگر چه توجه داشتند اين قرآن از همين كلمات تركيب يافته است، ولى از نتيجه‏اى كه قرآن از اين مقدمه روشن گرفته است كاملاً غافل بودند؛ زيرا قرآن از اين مقدمه روشن و همگانى چنين نتيجه مى‏گيرد كه اين قرآن نمى‏تواند ساخته فكر بشر باشد، چرا كه در اين صورت، همه بايد بتوانند چنين كارى انجام دهند.

يكى از نوآورى‏هاى قرآن در ارشاد و توجه مردم به حقايق، اين است كه از يك‏رشته امور فطرى و وجدانى و همگانى، عالى‏ترين نتيجه را مى‏گيرد؛ مثلاً مى‏فرمايد:

<إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُم لَميِّتونَ؛(15)

تو مى‏ميرى و آنان نيز خواهند مرد».

در اين‏كه چراغ عمر پيامبر و تمام افراد بشر به خاموشى خواهد گراييد، سخنى نيست؛ ولى هدف قرآن از يادآورى اين موضوع اين است كه آنان را توجه دهد براى پس از مرگ فكرى كنند و به اين عمر محدود، اين قدر اهميت ندهند و به فكر زندگى ديگرى باشند كه پيوسته و نامحدود است.

دليل اين‏كه همه حروف را نياورده است از توضيحى كه قبلاً داديم روشن شد؛ زيرا از اين‏كه از هر نوعى، نيمى را آورده؛ مثل اين است كه همه حروف را آورده است تو گويى ذكر همه حروف گاهى به صورت ذكر افراد و آحاد آنهاست و گاهى ذكر نمونه‏اى از تمام انواع آنها.

خلاصه، اين نوع سؤالات و پرسش‏ها نمى‏تواند چنين نظرى را، كه احاديث اسلامى و تناسب اوايل اين سوره‏ها آن را تأييد مى‏كنند، غير صحيح جلوه دهد.

3. دكتر رشاد خليفه با زحمات پى‏گير و صرف ده‏ها هزار دلار، همراه با يك جهان شوق و علاقه و فكر و ابتكار توانسته است پرده از روى چهره ديگرى از اعجاز قرآن بردارد و از طريق محاسبات علمى، كه جز با كمك مغز الكترونيكى امكان‏پذير نبود، ثابت نمايد، محال است اين كتاب محصول فكر انسان باشد و اگر انسان‏هاى جهان دور هم گرد آيند و بخواهند كتابى مثل اين بياورند نخواهند توانست هر چند پشتيبان يكديگر باشند.

كوشش‏هاى پى‏گير استاد، براى اين بوده است كه ثابت كند ميان حروف مقطعه‏اى كه در آغاز 29 سوره است و ديگر حروف اين سوره‏ها، رابطه خاصى وجود دارد و رعايت اين رابطه، جز براى بشرى كه با جهان غيب ارتباط دارد، امكان‏پذير نيست.

اكنون متن نظر ايشان، كه خود استاد آن‏را در اختيار خبرنگار مجله معروف مصرى، آخر ساعة (بزرگ‏ترين مجله مصور خاورميانه) قرار داده است در اين‏جا، مى‏آوريم:(16)

دكتر رشاد مى‏گويد: مى‏دانيم قرآن مجيد 114 سوره دارد كه از ميان آنها 86 سوره در مكه نازل گرديده و 28 سوره در مدينه، و از ميان مجموع سوره‏هاى قرآن، 29 سوره است كه در آغاز آنها حروف مقطعه آمده است.

جالب اين‏كه اين حروف مجموعاً درست نصف حروف 28 گانه الفباى عربى را تشكيل مى‏دهد و آنها به ترتيب عبارتند از: ا، ح، ر، س، ص، ط، ع، ق، ك، ل، م، ن، ه، ى، كه گاهى آنها را <حروف نورانى» مى‏نامند.

او مى‏گويد: سال‏ها بود كه من مى‏خواستم بدانم معناى اين حروف به ظاهر از هم بريده در آغاز سوره‏هاى قرآن چيست و هر قدر به تفاسير مفسران بزرگ و آراى مختلفى كه در اين زمينه داده بودند مراجعه كردم پاسخ صريح و قانع‏كننده‏اى نيافتم؛ به خصوص اين‏كه خودشان تصريح داشتند تفاسيرى كه درباره اين حروف شده است از حدود حدس و تخمين تجاوز نمى‏كند و شايد از اسرار باشد. از خداوند يارى جستم و به مطالعه پى‏گير و مداومى دست زدم: گاهى فكر مى‏كردم شايد اين حروف با اسماى حسناى خداوند ارتباط دارد ولى مطالعات من نشان داد چنين نيست.

زمانى فكر مى‏كردم شايد ميان اين حروف و نام‏هاى انبيا و پيامبران رابطه‏اى هست؛ ولى مطالعات من آن‏را نفى كرد.

ناگهان به اين فكر افتادم كه شايد ميان اين حروف و حروف هر سوره‏اى كه آنها در آغازش قرار گرفته‏اند رابطه‏اى وجود داشته باشد.

اما بررسى تمام حروف 14 گانه نورانى در 114 سوره قرآن و تعيين نسبت هر يك از آنها و محاسبات فراوان ديگرى كه مى‏بايست در اين زمينه بشود چيزى نبود كه بدون استخدام مغزهاى الكترونيكى امكان‏پذير باشد. لذا قبلاً تمام حروف مزبور را در 114 سوره قرآن به‏طور جداگانه و هم‏چنين مجموع حروف سوره را دقيقاً تعيين كرده و با شماره هر سوره به مغز الكترونيكى، براى انجام محاسبات پيچيده بعدى سپردم و به اصطلاح مغز را تغذيه كردم. اين كار و مقدمات ديگر، در مدت دو سال عملى شد.

آن‏گاه مغز الكترونيكى را يك سال تمام براى انجام محاسباتى كه به آن اشاره شد به كار گرفتم. نتيجه اين محاسبات و آن همه زحمات، بسيار درخشان و عالى بود و براى نخستين بار در تاريخ اسلام پرده از حقايق شگفت انگيزى برداشته شد كه اعجاز قرآن را علاوه بر جنبه‏هاى ديگر، از نظر رياضى و نسبت حروف قرآن، كاملا روشن مى‏ساخت.

نتيجه اعجاب‏انگيز محاسبات

سپس دكتر رشاد ضمن توضيحاتى نتايج كار خود را چنين شرح مى‏دهد:

مغز الكترونيكى با محاسبات خود براى ما روشن ساخت كه ميزان هر يك از حروف 14 گانه در هر سوره از 114 سوره قرآن، به نسبت مجموع حروف آن سوره، چند درصد است؛ مثلاً پس از محاسبه در مى‏يابيم كه نسبت حرف قاف كه يكى از حروف نورانى قرآن است در سوره <فلق» بزرگ‏ترين رقم را دارد (6/700 درصد) و در درجه اول، در ميان سوره‏هاى قرآن است (البته به استثناى سوره‏ق).

بعد از آن، سوره <قيامت» قرار دارد كه تعداد قاف‏هاى آن نسبت به حروف سوره مزبور (3/907 درصد) مى‏باشد. و پس از آن سوره والشمس است (3/906 درصد).

همان‏طور كه ملاحظه مى‏كنيم تفاوت سوره <قيامت» و <والشمس» فقط 0/001 درصد است و به همين ترتيب اين نسبت را در تمام 114 سوره قرآن به دست مى‏آوريم نه تنها درباره اين يك حرف بلكه درباره تمام حروف چهارده‏گانه نورانى. و به اين ترتيب، حروف هر يك از سوره‏ها با مجموع حروف روشن مى‏شود.

اكنون به نتايج عجيب و حيرت آورى كه از اين محاسبات به دست آمده توجه فرماييد:

1. نسبت حرف <ق» در سوره <ق» از تمام سوره‏هاى قرآن بدون استثنا بيشتر است؛ يعنى آياتى كه در طى 23 سال دوران نزول قرآن در 113 سوره ديگر قرآن آمده آن چنان هست كه حرف قاف در آنها كمتر به كار رفته است و اين راستى حيرت آور است كه انسانى بتواند مراقب تعداد هر يك از حروف سخنان خود در طول 23 سال باشد و در عين حال، آزادانه مطالب خود را بدون كمترين تكلفى بيان كند.

مسلماً چنين كارى از عهده يك انسان بيرون است حتى محاسبه آن براى بزرگ‏ترين رياضى‏دان‏ها جز به كمك مغزهاى الكترونيكى ممكن نيست.

اينها همه نشان مى‏دهد كه نه تنها سوره‏ها و آيات قرآن، بلكه حروف قرآن نيز روى حساب و نظام خاصى است كه فقط خداوند، قادر بر حفظ آن است.

2. هم‏چنين محاسبات نشان مى‏دهد كه حرف <ص» در سوره ص نيز همين حال را دارد؛ يعنى مقدار آن به تناسب مجموع حروف سوره از هر سوره ديگر قرآن بيشتر است.

حروف <ن» در سوره ن و القلم بزرگ‏ترين رقم نسبى را در 114 سوره قرآن دارد. تنها استثنايى كه در اين زمينه وجود دارد سوره حجر است كه تعداد نسبى حرف <ن» در آن بيشتر از سوره ن و القلم است. اما جالب اين است كه سوره حجر يكى از سوره‏هايى است كه آغاز آن <الر» مى‏باشد و بعداً خواهيم ديد اين سوره‏ها كه آغاز آنها <الر» است بايد همگى در حكم يك سوره محسوب گردد و اگر چنين كنيم نتيجه مطلوب به دست خواهد آمد؛ يعنى نسبت تعداد <ن» در مجموع آنها از سوره ن و القلم كمتر خواهد شد.

3. چهار حرف <آلمص» را در آغاز سوره اعراف در نظر بگيريد، اگر الف‏ها و ميم‏ها و صادهايى كه در اين سوره وجود دارد با هم جمع كنيم و نسبت آن را با حروف اين سوره بسنجيم خواهيم ديد كه تعداد مجموع آن، از هر سوره ديگر قرآن بيشتر است.

هم‏چنين چهار حرف <المر» در آغاز سوره رعد همين حال را دارد و نيز پنج حرف <كهيعص» در آغاز سوره مريم اگر روى هم حساب شوند، با مجموع اين پنج حرف بر هر سوره ديگر قرآن فزونى دارند.

در اين‏جا به چهره تازه و پيچيده‏ترى برخورد مى‏كنيم كه نه تنها يك حرف جداگانه در اين كتاب آسمانى روى حساب و نظم خاص آورده شده، بلكه حروف متعدد آن نيز چنين وضع حيرت آورى دارند.

4. تاكنون بحث درباره حروفى بود كه تنها در آغاز يك سوره قرآن قرار داشت اما حروفى كه در آغاز چند سوره قرار دارد، مانند <الر» و <الم» شكل ديگرى به خود مى‏گيرد و آن اين كه بر طبق محاسبات مغز الكترونيكى مجموع اين سه حرف، مثلا (ا - ل - م) اگر در مجموع سوره‏هايى كه با <الم» آغاز مى‏گردد حساب شود و نسبت آن با مجموع حروف اين سوره‏ها به دست آيد از ميزان آن در هر يك از سوره‏هاى ديگر قرآن بيشتر است.

در اين‏جا باز مسأله، صورت جالب‏ترى به خود گرفته و آن اين كه نه تنها حروف هر سوره قرآن تحت ضابطه و حساب معينى است، بلكه مجموع حروف سوره‏هاى مشابه نيز ضابطه و نظام واحدى دارند. ضمناً علت اين موضوع نيز روشن مى‏شود كه از چه لحاظ، چند سوره مختلف قرآن با <الم» يا با <الر» آغاز شده و اين موضعى تصادفى و بى‏دليل نيست.

دكتر رشاد محاسبات پيچيده‏ترى روى سوره‏هاى مشتمل بر <حم» انجام داده است كه براى اختصار از آن صرف نظر مى‏كنيم.

استاد مزبور در ضمن اين مطالعات به نكات جالب و شگفت آور ديگرى دست يافته كه به ضميمه نكات تازه‏اى كه ما استنتاج كرده‏ايم در اين‏جا مى‏آوريم:

1. حفظ رسم الخط اصلى قرآن

او مى‏گويد تمام محاسبات فوق در صورتى صحيح خواهد بود كه به رسم‏الخط اصلى و قديمى قرآن دست نزنيم؛ مثلاً اسحق و زكوة و صلوة را به همين صورت بنويسيم نه به صورت اسحاق و زكاة و صلاة؛ چون در غير اين صورت محاسبات ما به هم خواهد ريخت و به همين دليل بر مسلمانان لازم است رسم الخط قديمى و اصلى قرآن را، كه حافظ اين نكته اعجاز است، حفظ كنند.

2. دليل ديگرى بر عدم تحريف قرآن

از تحقيقات استاد مزبور مى‏توانيم اين نتيجه را نيز بگيريم كه در قرآن مجيد حتى يك كلمه و يك حرف كم و زياد نشده است و گرنه به يقين محاسبات كنونى روى قرآن فعلى، صحيح از آب در نمى‏آمد و كلمات و حروف حساب شده، نظام كنونى حروف قرآن را به كلى به هم مى‏ريخت.پس اين خود نشانه ديگرى بر عدم كوچك‏ترين تحريف در قرآن مجيد است.

3. تفاوت‏هايى در حدود 0/0001

دكتر رشاد مى‏گويد: ضمن بررسى علميات محاسباتى كه با مغز الكترونيكى روى سوره <مريم» و <زمر» به جا مى‏آوردم ديدم كه نسبت (درصد) مجموع حروف (ك - ه' - ى - ع - ص) در هر دو سوره مساوى است با اين كه بايد در سوره مريم بيش از هر سوره ديگر باشد؛ زيرا اين حروف مقطعه فقط در آغاز سوره مريم قرار دارد.

اما هنگامى كه محاسبات مربوط به نسبت‏گيرى حروف دو سوره را از رقم سوم اعشار بالاتر بردم روشن شد كه نسبت مجموع اين حروف در سوره مريم يك‏ده هزارم (0/0001) بيش از سوره <زمر» است. اين تفاوت‏هاى جزئى راستى عجيب و حيرت آور است.

4. اشارات پرمعنا

در بسيارى از سوره‏هاى قرآن كه حروف مقطعه در آغاز آنها هست پس از ذكر اين حروف، بلافاصله به حقانيت و عظمت قرآن اشاره شده و با جمله‏هايى مانند: <الم ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ»(17) و <الم اللّهُ لا إلهَ إلّا هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ...»(18) حروف مزبور بدرقه شده است و اين خود اشاره لطيفى است به اين كه حروف مزبور رابطه مرموزى با اعجاز قرآن و اهميت و حقانيت آن دارد.

نتيجه بحث (دقت كنيد): آيا شما حساب كلمات و حروفى را كه در يك روز با آن سخن مى‏گوييد داريد؟

اگر فرضاً چنين باشد تعداد كلمات و حروف سخنان يك سال خود را مى‏توانيد به خاطر بسپاريد؟

فرضاً چنين باشد آيا هرگز امكان دارد نسبت اين حروف با يكديگر در روز و ماه و سال در عبارات شما، مدّ نظرتان باشد؟

مسلماً چنين چيزى محال است؛ زيرا با وسايل عادى طى قرن‏ها نيز نمى‏توانيد اين محاسبات را انجام دهيد.

آيا اگر مشاهده كرديم انسانى در مدت 23 سال، با آن همه گرفتارى سخنانى آورد كه نه تنها مضامين آنها حساب شده و از نظر لفظ و معنا و محتوا در عالى‏ترين صورت ممكن بود، بلكه از نظر نسبت رياضى و عددى حروف، چنان دقيق حساب شده بود كه نسبت هر يك از حروف الفبا در هر يك از سخنان او، يك نسبت دقيق رياضى دارد، نمى‏فهميم كه كلام او از علم بى‏پايان پروردگار سرچشمه گرفته است؟

كوتاه سخن اين كه، قطع نظر از جنبه‏هاى مختلف اعجاز قرآن از حيث محتويات و تعبيرات، طرز تقسيم بندى حروف آن و تعداد هر يك و پخش آنها در سوره‏هاى مختلف قرآن نيز، كه بر طبق نظام بسيار دقيقى صورت گرفته است، خارق العاده و بيرون از قدرت بشر است و اين همان چيزى است كه نام اعجاز قرآن از جنبه رياضى به آن داده شده‏است.

انتقادهاى ناروا

يكى از كارهاى ناشايست براى نويسنده باهدف اين است كه در انتقاد از نظريه‏اى علمى به مصدر اصلى آن مراجعه نكند و به جاى اين كه مطالب را از مصدر دست اول بگيرد به ترجمه‏هاى اين و آن اكتفا ورزد؛ آن هم ترجمه افرادى كه مايه علمى درست ندارند و جز تهيه كردن خبر براى روزنامه‏اى كه هر روز بايد در صفحات زيادى منتشر گردد، هدف ديگرى را تعقيب نمى‏كنند.

نظريه دكتر رشاد، كه از طريق روزنامه‏ها در اختيار افراد قرار گرفت دچار همين گرفتارى گرديد. چه انتقادهاى غير اساسى از اين نظريه شد كه همگى حاكى از آن بود كه منتقدان از حقيقت نظريه وى آگاه نبوده و تكيه گاه آنها تيترهاى روزنامه و مطالعه چند ستون از ترجمه غير اصيل آن بوده است.

يكى از خرده‏گيران، كه انتقادهاى وى در روزنامه اطلاعات پس از انتشار نظريه دكتر رشاد نيز چاپ گرديد، نظريه دكتر رشاد را چنين خلاصه كرده است: دكتر رشاد خليفه، شيمى دان مصرى به يارى مغز الكترونيك در مدت سه سال به اين نتيجه رسيده است كه حروف واقع در آغاز سوره‏ها دال بر كثرت استعمال آن حروف در همان سوره‏هاست؛ به تعبير روشن‏تر مثلا <الم» در آغاز سوره بقره نشان مى‏دهد، سه حرف الف و لام و ميم، بيشتر از همه حروف ديگر الفباى عربى در همان سوره به كار رفته است.(19)

يك چنين تقرير در بيان نظريه دكتر رشاد خليفه حاكى از آن است كه نويسنده به منبع اصلى مطلب مراجعه نكرده و يا دسترسى نداشته و به ترجمه‏هاى غير صحيح اكتفا ورزيده است؛ زيرا هر گز دكتر رشاد يك چنين مطلب بى‏اساسى را ادعا نكرده است؛ چون بنابراين تقرير بايد حرف <ص» در سوره ص بيش از حروف ديگر باشد در صورتى كه يك نظر اجمالى و محاسبه كوتاه درباره حروف اين سوره، خلاف آن را نشان مى‏دهد.

هم‏چنين او هرگز نمى‏خواهد بگويد تعداد حرف <ق» در سوره ق بيش از حروف ديگر است؛ زيرا هرگز تعداد <ق» در اين سوره بيش از <ق»هاى سوره بقره نيست، بلكه مقصود وى در تمام موارد، يك تفوق نسبى است و اين‏كه نسبت حروف <ص» و يا <ق» در اين سوره به حروف ديگر در حدى است كه اين نسبت به اين پايه در هيچ يك از سوره‏ها وجود ندارد؛ يعنى تعداد <ق» در سوره بقره ممكن است بيش از تعداد آن در سوره <ق» باشد؛ ولى آن نسبتى را كه اين حرف در سوره ق نسبت به حروف ديگر دارد در سوره بقره موجود نيست‏(20).

اشكالات ديگر نويسنده

نويسنده مقاله كه به مناسبت يادنامه پدر خود پژوهشى در باره <فواتح سور» انجام داده است اشكالات ديگرى بر نظريه دكتر رشاد دارد كه از نظر خوانندگان گرامى مى‏گذرانيم:

1. تحقيق دانشمند مصرى صرفاً لفظى است و حسن تعبير، اگر چه پايه اصلى بلاغت و شيوايى است اما لفظ وسيله است نه هدف؛ هدف معنا و مفهوم است. نقش و وظيفه لفظ تا آن‏جاست كه شنونده يا خواننده را به معنا راهبر شود؛ چون اين امر انجام گرفته شد وظيفه آن انجام يافته است. متأسفانه مسلمانان به اين نكته مذكور توجه ننموده‏اند كه كوششى كه در آداب تجويد و قرائت قرآن شده صد يك آن در فهم معانى آيات قرآن به عمل نيامده است و از آثار اين قصور است كه مشاهده مى‏شود اغلب به شمردن حروف و كلمات قرآن پرداخته‏اند. اين تحقيق جديد دكتر رشاد نيز از همين مقوله است. اگر اين دانشمند بر اعجازى دست يافته است صرفاً اعجازى لفظى و صورى است و به معنا و مفهوم ارتباطى ندارد(21).

جاى گفتگو نيست كه اعجاز قرآن منحصر به جنبه‏هاى لفظى و شيوايى ظاهرى و زيبايى الفاظ آن نيست، بلكه اين مطلب يك بخش از اعجاز قرآن را تشكيل مى‏دهد و قرآن از جهات گوناگونى مى‏تواند امرى خارق العاده باشد(22).

ولى جاى سخن اين جاست كه اگر مردى با زحمات توان‏فرسايى در مورد الفاظ و حروف قرآن تحقيق شايسته‏اى انجام داد و از اين راه بر تعداد جهات اعجاز قرآن افزود، نبايد آن را به بهانه اين كه مربوط به الفاظ و صورت قرآن است و به معنا و مفهوم ارتباطى ندارد، ناديده بگيريم؛ زيرا همان‏طور كه گفته شد يكى از جهات اعجاز قرآن مسأله زيبايى الفاظ و رسايى تعبير و جاذبه و كشش الفاظ و جمله‏ها و آيات آن است و اگر محققى در اين قسمت كار كرد نبايد كار او را به دليل اين كه مربوط به اين بخش از اعجاز قرآن است، نقد كنيم.

اگر اين انتقاد صحيح باشد بايد كليه بحث‏هايى كه دانشمندان بزرگ فن فصاحت و بلاغت، پيرامون الفاظ و تعبيرات و جنبه‏هاى ادبى و لفظى قرآن انجام داده‏اند، كم ارزش شمرده شود و كتاب‏هاى دلائل الاعجاز شيخ عبدالقاهر جرجانى و اعجاز القرآن باقلانى و رافعى‏(23) و ده‏ها كتابى كه در اين زمينه نوشته شده است كم‏ارزش قلمداد گردند.

گذشته از اين، هرگاه دكتر رشاد و امثال او جهات اعجاز قرآن را منحصر به جنبه لفظى و صورى و آمارگيرى مى‏نمود جا داشت كه چنين انتقادى از شيوه كار و نتيجه انحصارى وى انجام بگيرد، ولى اگر هدف خدمت به يك گوشه از جهات اعجاز قرآن باشد نه تنها، جاى ملامت و انتقاد نيست، بلكه جاى تشكر و سپاسگزارى است.(24)

2. آيا قرآن مجيد پيش از اختراع مغز الكترونيكى معجزه بوده است يا نه؟ هنگامى كه قرآن با نداى <يا ايها الناس» مردم را مخاطب قرار داد مردم دنيا در چه حدى در فرهنگ و تمدن بوده‏اند؟ قدر مسلم اين است كه درك آنان در باب معجزه بودن قرآن بر مبناى روش آمارى نبوده كه دانشمندى پس از گذشت قرن‏ها به يارى مغز الكترونيك و سه سال رنج مطالعه و تحقيق و آزمايش به آن پى برده است.(25)

پاسخ اين اعتراض نيز روشن است. قرآن كتاب بشرى نيست كه محتويات و معانى محدودى داشته باشد و تمام مفاهيم و معانى آن براى همه مردم در روز نخست روشن باشد و مردم قرون و اعصار بعدى جز آن‏چه را ياران رسول خدا مى‏فهميدند چيز ديگرى نفهمند.

يك چنين نظرى درباره قرآن، نوعى اهانت و جسارت غير قابل عفو به ساحت قرآن است. مفاهيم و حقايق فلسفى و علمى و تقنين و تشريع قرآن و هم‏چنين مطالبى كه در مورد اسرار خلقت و جهان آفرينش و ديگر معارف بيان كرده است، محدود به فهم مردم و فرهنگ و تمدن آن روز نيست و اگر از قرآن از طريق صحيح و معقول مطلبى را فهميديم كه عقل و خرد و تمدن و فرهنگ مردم آن روز قدرت درك آن را نداشت نبايد آن را به جرم اين كه مطلب از افق فرهنگ عصر نزول قرآن بالاتر و برتر است، ناديده بگيريم و بر ديده دل مهر بزنيم.

نه تنها چنين نيست بلكه روش مسلمانان و تجربه و آزمايش بر خلاف آن گواهى مى‏دهد، چه بسا حقايقى در قرون بعدى از قرآن به دست آمده كه بر مردم آن زمان كاملا مخفى و پنهان بوده است و گواه <نهايت ناپذيرى قرآن» اين است كه با اين‏كه صدها متخصص روى كشف معانى و درك مفاهيم عالى قرآن كار كرده‏اند؛ با اين وجود هنوز اسرار و گنجينه‏هاى گرانبهايى دارد كه پنجه فكر بشر به آنها دست نيافته است و هر چه درباره تعاليم عالى و قوانين استوار و معارف بلند، و قوانين اخلاقى و اجتماعى و معجزات علمى آن، غور و دقت بيشترى به عمل آيد، حقايقى مكشوف مى‏گردد كه متخصصان پيشين قرآن بر آن دست نيافته بودند. تو گويى قرآن، اقيانوس ژرف و ناپيدا كرانه‏اى‏ست كه با هيچ قدرت نمى‏توان به ژرفاى آن رسيد و با هيچ نيرو نمى‏توان بال انديشه بشر را در كرانه‏هاى آن به پرواز درآورد.

تو گويى قرآن نسخه دوم جهان طبيعت است كه هر چه بينش‏ها وسيع‏تر و ديده‏ها عميق‏تر گردد و هر چه درباره آن تحقيقات و مطالعات زيادترى انجام گيرد، رموز و اسرار آن تجلى بيشترى نموده حقايق نوى از آن كشف مى‏شود.

البته از كتابى كه از جانب خداى نامتناهى براى هدايت بشر فرستاده شده است جز اين انتظار نمى‏رود. كتاب او بايد به سان خود او نامتناهى بوده و در نماياندن انتساب خود به مبدأ جهان و عالم وحى، به دليل و برهانى نيازمند نگردد و مانند آفتاب، كه دليل و راهنماى خود است و حقيقت و واقعيت خود را نشان دهد.

پيامبر عالى‏قدر اسلام به اين حقيقت (خصيصه نهايت ناپذيرى قرآن) در سخنان تاريخى خود - كه درباره اهميت و عظمت قرآن ايراد فرموده - چنين تصريح نموده است:

<ظاهره أنيق و باطنه عميق... لايحصى عجائبه و لاتبلى غرائبه؛(26)

قرآن ظاهرى زيبا و باطنى عميق دارد. شگفتى‏هاى آن پايان‏ناپذير است و تازه‏هاى آن كهنه نمى‏شود».

تربيت يافته ممتاز اين مكتب الهى، اميرمؤمنان على(ع) در يكى از خطبه‏هاى خود، از قرآن چنين ياد كرده است:

<سراجاً لاتخبو توقده، و بحرا لايدرك قعره؛(27)

قرآن مشعل فروزانى است كه فروغ و تابش آن، به خاموشى نمى‏گرايد و درياى عميقى است كه فكر بشر به ژرفاى آن نمى‏رسد».

اين حقيقت براى بشر امروز كه با ديد وسيع و معلومات سرشار و جهان‏بينى عظيمى به قرآن مى‏نگرد به روشنى تجلى كرده و روز به روز ايمان و عقيده او به نهايت ناپذيرى قرآن زيادتر و افزون‏تر مى‏شود. مفسران عالى‏قدر كه با امكانات و تجهيزات علمى كافى قرآن را مطالعه كرده و بررسى مى‏نمايند هر روز حقايق تازه و شگفت‏انگيزترى از آن به دست مى‏آورند.

شايد يكى از علل اين خصيصه (نهايت‏ناپذيرى) علاوه بر آن‏چه گفته شد اين است كه، قرآن معجزه جاويدانى براى آيين ابدى و هميشگى است و كتابى كه داراى چنين موقعيتى است بايد آن‏چنان عميق و نامتناهى باشد كه در تمام اعصار، دانشمندان جهان به فراخور دانش و اطلاعات خود از آن بهره‏مند شوند و بهره‏رسانى و نورافشانى آن به قشرى و جمعيتى و يا دوره و زمانى، مخصوص نباشد.

مردى از امام صادق(ع) پرسيد: چرا همواره قرآن تازه است و خواندن و مطالعه آن، نه تنها از طراوت آن نمى‏كاهد، بلكه بر تازگى‏هاى آن مى‏افزايد؟

امام صادق(ع) فرمود: نكته آن اين است كه، خداوند قرآن را براى عصر محدود و اشخاص معينى نفرستاده است از اين جهت آن در هر عصرى و نزد هر گروهى تازه و طراوت آن تا روز قيامت باقى است.(28)

امام با جمله خود: <قرآن تا روز قيامت طراوت و تازگى خود را حفظ خواهد كرد» به نهايت ناپذيرى آن از نظر زيبايى ظاهر و عمق معنا اشاره مى‏نمايد. ازاين‏رو بايد در هر عصرى در انتظار كشف تازه‏اى از حقايق عالى قرآن بود.


1. خطيب رازى در مفاتيح الغيب (ج 1، ص 160 - 162) 21 نظر، و شيخ طوسى در تبيان (ج 1، ص‏51-47) متجاوز از ده قول ذكر نموده‏اند.

2. تفسير طبرى، ج 1، ص 66.

3. خلاصه چهار نظر اين است كه اين حروف، به صفات ذات، صفات فعل، يا به فرشته و پيامبر اشاره دارند.

4. واقدى، مغازى، ج 1، ص 8؛ سيره ابن هشام، ج 2، ص 226.

5. تاريخ القرآن، ص 73.

6. تفسير برهان، ج 1، ص 34.

7. <انَّ اللهَ تبارك و تعالى اُنزل هذا القرآن بهذه الحروف التي يتداولها جميع العرب ثم قال:"لئنِ اجْتَمَعَتِ الإنْسُ وَالْجِنُّ عَلى‏ أَنْ يأتُوا بِمِثلِ هذا الْقُرْآنِ لا يَأتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيراً»" - توحيد صدوق، ص‏162.

8. بقره(2) آيه 1 و 2.

9. آل عمران(3) آيات 1 - 3.

10. حروفى كه اعتماد هر يكى به مخرج خود ضعيف است و هنگام تلفظ، صدا به نرمى و آهسته بيرون مى‏آيد و نفس در جريان بوده و قطع نمى‏گردد <مهموسه» مى‏نامند؛ مانند كاف، خاء، حاء، ثاء، شين، سين، صاد، و غير آنها را <مجهوره» مى‏نامند.

11. درباره توضيح صفات حروف ر.ك: فقيد علم و ادب، مرحوم مدرس تبريزى، نثراللئالى، ص‏39-33.

12. تفسير كشاف، ج 1، ص 78 - 79. در اين كتاب به‏طور مشروح اين مطلب بيان شده است.

13. علامه شهرستانى، المعجزة الخالده، ص 122.

14. تفسير آيات مشكله قرآن، ص 11.

15. زمر(39) آيه 30.

16. شماره 1996 (20 ذوالحجه 1392، 24 يناير 1973). متن عربى آن را دانشمند محقق، جناب آقاى مكارم به فارسى ترجمه كرده و در مجله مكتب اسلام (شماره چهارم، سال چهاردهم) درج شده است. با تشكر از زحمات ارزنده ايشان، براى رعايت امانت و احتياط بيشتر ترجمه ياد شده را به طور اجمال با متن عربى آن يك بار تطبيق نموده، علاوه بر اين، خود متن عربى آن را چند بار به دقت خواندم.

17. بقره (2) آيه 1 و 2.

18. آل عمران (3) آيات 1 -3.

19. يادنامه استاد، مقاله دكتر جعفر شعار، ص 5.

20. براى توضيح بيشتر به متن عبارت عربى دكتر رشاد توجه كنيد:

<إنّ حرف القاف مثلاً يظهر متفوقا حسابيا في سورة القاف؛ أي إن نسبته في هذه السورة إلى بقية الحروف الأبجدية الأخرى أعلى منها عن نسبته في جميع سور القرآن الكريم الأخرى.

و قد شاء اللَّه أن تكون هذه السورة التي تحمل رقم 50 في المصحف الشريف هي التي تحتوي على أعلى نسبة لحرف القاف بين مختلف سور القرآن الكريم و شاءت أرادته أيضاً أن تبدأ هذه السورة بحرف القاف كفاتحة للسورة و أن يطلق عليها اسم سورة القاف...».

21. يادنامه استاد، ص 5 - 7.

22. ر.ك: آلاء الرحمان (مقدمه)؛ الوحى المحمدى؛ مرزهاى اعجاز؛ قرآن و آخرين پيامبر.

23. ر. ك: آية الله جعفر سبحانى، مرزهاى اعجاز (مقدمه).

24. اين كه مى‏گويد نقش الفاظ تا آن جايى است كه معنا را برساند و هر موقع اين كار انجام گرفت وظيفه آن به پايان رسيده است درباره آن الفاظ و جمله‏هايى است كه نقشى جز افاده معنا ندارند و اما آن رشته الفاظ و جمله‏هايى كه علاوه بر رسانيدن معنا، خود جمله و الفاظ، جنبه اعجاز دارند (مانند قرآن) در اين موارد، رسالت الفاظ با رسانيدن معنا، به آخر نمى‏رسد. از اين رو، قرآن علاوه بر جهات ديگر، از نظر تركيب و جمله بندى و الفاظ و تعابير، معجزه است و بحث پيرامون آنها ادامه دارد.

25. يادنامه استاد، ص 7.

26. اصول كافى، چاپ سنگى، ص 591.

27. نهج‏البلاغه عبده، خ 193.

28. <ما بال القرآن لايزال عندالنشر والدرس إلا غضاضة؟ فقال: إن الله تعالى لم يجعله لزمان دون زمان و لاناس دون ناس؛ فهو في كل زمان جديد و عند كل قوم غض إلى يوم القيامة» - تفسيربرهان، ج‏1، ص‏18.