اين خبر به رسول الله (صلى الله عليه و آله ) رسيد بى درنگ به خانه عثمان آمد،
ليكن او را نديد، به عيالش ام حكيم دختر اميه كه اسمش حولاء و كارش گرفتن عطر بود
فرمود: آيا اين مطلب كه من درباره شوهرت و رفقاى شوهرت شنيده ام صحيح است ؟ حولاء
كه دشوارش بود به رسول الله (صلى الله عليه و آله ) دروغ بگويد، و از طرفى هم
ميل نداشت سر شوهر را فاش نمايد، ناچار عرض كرد: يا
رسول الله اگر اين داستان را از خود عثمان شنيده ايد صحيح است ،
رسول الله (صلى الله عليه و آله ) برگشت ، وقتى عثمان به خانه آمد همسرش داستان
را برايش گفت ، عثمان رفقاى خود را خبر كرده و نزد
رسول الله (صلى الله عليه و آله ) آمدند، رسول الله (صلى الله عليه و آله ) فرمود:
مى خواهيد خبر دهم كه تصميم بر چنين و چنان گرفته ايد؟ گفتند آرى يا
رسول الله ، و ما غرض بدى نداشتيم ، غرض ما جز خير نبود، حضرت فرمود: آرى و
ليكن من به چنين روشى مامور نيستم ، آنگاه فرمود: نفس شما هم حقى به گردن شما دارد،
پس ناگزير براى اينكه هم حق خدا و هم حق نفس خود را ادا كرده باشيد گاهى افطار كنيد،
پاره اى از شبها را بخوابيد و در پاره اى از آن به عبادت بپردازيد، زيرا مى بينيد كه
من نيز چنين مى كنم ، هم عبادت مى كنم و هم مى خوابم ، هم روزه مى گيرم و هم افطار مى
كنم ، گوشت و چربى مى خورم و بسراغ زنان مى روم ، هر كسى كه از سنت من اعراض كند
از من نيست ، آنگاه مردم را جمع كرده و در برابرشان اين خطبه را ايراد فرمود:
چه شده است اقوامى را كه زنان و طعام و عطريات و خواب و شهوات دنيا را بر خود حرام
كرده اند؟ اما من شما را به چنين روشى كه روش كشيشان و رهبانان است دعوت نمى كنم ،
زيرا ترك خوردن گوشت و دورى از زنان و گوشه گيرى و اتخاذ صومعه براى عبادت
، در دين من نيست ، جهان گردى امت من همان روزه دارى آنهاست ، و رهبانيتشان همان جهاد آنها
است ، خدا را عبادت كنيد و چيزى را انبازش مگيريد، حج و عمره و نماز بجاى آريد، زكات
بپردازيد، روزه رمضان را بر پا داريد، در دين استقامت بورزيد، تا آنكه خدا هم براى
شما استقامت را بخواهد، چه مللى كه قبل از شما بودند و هلاك شدند هلاكتشان از اين جهت
بود كه بر خود دشوار گرفتند، خدا هم بر آنان سخت گرفت ، و اين رهبانانى كه در
گوشه و كنار بيابانها مى بينيد از بقاياى آنانند، بعد از اين جريان اين آيه
نازل شد: (يا ايها الذين آمنوا لا تحرموا...) اين بود گفتار مفسرين درباره شان
نزول آيه .
مؤ لف : از مراجعه به روايات عامه بر مى آيد كه اين
تفصيل خلاصه ايست از روايات بسيار زيادى كه در اين باب
نقل شده ، و گلچينى است كه از تلفيق مضامين روايات درست شده ، و بصورت روايتى در
آمده است .
و اما خود آن روايات با همه كثرتى كه دارند مع ذلك در هيچ كدامش اين ده نفر اسم برده
نشده است ، بلكه صحابه در هر كدام به لفظى تعبير شده است ، مثلا در بعضى ازآنها
دارد:
بعضى رجالى از اصحاب نبى (صلى الله عليه و آله )، و همچنين كلماتى كه در اين
روايت از خطبه رسول الله (صلى الله عليه و آله )
نقل شده به اين تفصيل در هيچ روايتى نيست ، بلكه هر فقره از آن از روايتى گرفته شده
است . و همچنين تصميمى كه عثمان بن مظعون و اصحابش در اين روايت گرفته اند آن
تصميم هم در ساير روايات مختلف است ، و هيچ روايتى با همه آن ها مطابقت ندارد، بلكه
بعضى از آنها تصريح دارد كه اين چند نفر تصميم هايشان يكى نبوده ، و هر كدام
تصميم بر ترك چيزى گرفته اند، غير از آنچه ديگرى گرفت .
چنانكه در صحيح بخارى و مسلم از عايشه روايت شده كه گفت جمعى از اصحاب
رسول الله (صلى الله عليه و آله ) از زنان آن حضرت پرسيدند از رفتار آن جناب كه
در خلوت چگونه است ؟ آنگاه بعضى گفتند ما بنا گذاشته ايم كه گوشت نخوريم ، و
بعضى گفتند ما بنا داريم با زنان نزديكى نكنيم ، و بعضى گفتند ما تصميم داريم در
بستر نيارميم ، اين مطلب از ناحيه زنان بگوش آن جناب رسيد، فرمود اين چه حرفهائى
است كه اين مردم مى زنند؟ يكى مى گويد: من چنين مى كنم ديگر مى گويد: من چنان مى كنم
، و ليكن من كه پيغمبر خدايم هم روزه مى گيرم ، و هم افطار مى كنم ، هم پاسى از شب را
مى خوابم ، و هم در ساعتى از آن ، شب زنده دارى مى كنم ، هم گوشت مى خورم و هم با
زنان مى آميزم ، پس اگر كسى از روش من اعراض كند از من نخواهد بود.
بنابراين با اين همه اختلافى كه در روايات هست نمى شود به روايت مجمع البيان اعتماد
نمود، و تصميم بر ترك همه آن امور را به همه آن ده نفر حتى على (عليه السلام ) نسبت
داد، مگر اينكه كسى بگويد: گر چه در روايت مجمع البيان هم جمله : بنا را گذاشتند بر
اينكه همه روزها را روزه بدارند و...، وجود دارد، ليكن نمى خواهد بگويد همه آنها بنا را
گذاشتند بر ترك اين امور، پس بعيد نيست كه روايت مزبور روايتى جداگانه باشد، نه
گلچين از ساير روايات ، به هر حال چه روايت مجمع البيان روايت مستقلى باشد و چه
نباشد تامل در آن و در روايات ديگر، گر چه هم در مضمون و هم در سند مختلفند - يعنى
سند بعضى ضعيف و بعضى مرسل و بعضى معتبر است - براى آدمى اطمينان مى آورد كه
اجمالا عده اى از اصحاب كه از آن جمله على (عليه السلام ) و عثمان بن مظعون بوده اند
چنين تصميمى گرفتند، و بنا را بر اين چنين زهد و عبادتى گذاشتند و
رسول الله (صلى الله عليه و آله ) هم آنها را تخطئه كرد، و به آنها فرمود: كسى كه
از سنت من اعراض كند از من نيست (و خدا داناتر است ). و همچنين كسانى كه بخواهند بيشتر و
بيش از اين مقدار درباره اين قضيه اطلاع بدست آورند بايد به تفسيرهاى روايتى از
قبيل تفسير طبرى و الدر المنثور و فتح القدير و
امثال آن مراجعه نمايند.
در الدر المنثور است كه ترمذى و ابن جرير و ابن ابى حاتم و ابن عدى در
كامل و طبرانى و ابن مردويه همگى اين روايت را كه ترمذى آنرا حسن دانسته از ابن عباس
نقل كرده اند، كه گفت : مردى آمد خدمت رسول الله (صلى الله عليه و آله ) و عرض كرد يا
رسول الله من هر وقت گوشت مى خورم رغبتم به زنان بيشتر شده و شهوتم تحريك مى
گردد، لذا جز اين چاره نديدم كه گوشت را بر خود حرام كنم ، و چنين كردم ، در جواب آن
مرد اين آيه نازل شد: (يا ايها الذين آمنوالا تحرموا...) .
و نيز در الدر المنثور است كه ابن جرير و ابن ابى حاتم از زيد بن اسلم
نقل كرده اند كه عبدالله بن رواحه را شخصى از بستگانش ميهمان شد، وقتى به خانه
اش وارد شد كه او نزد رسول الله (صلى الله عليه و آله ) بود، همسر عبد الله به
انتظار آمدن وى ميهمان را طعام نداد، وقتى عبدالله وارد شد زن را عتاب كرد كه چرا ميهمان
را حبس كرده و طعام ندادى ؟! حرامم باد اين طعام ، همسرش هم از روى خشم گفت : حرامم باد
اين طعام ، ميهمان هم چون چنين ديد گفت : حرامم باد اين طعام ، عبدالله وقتى ديد كار به
اينجا كشيد دست به طعام برده ، و گفت : بنام خدا
تناول كنيد، بعد از صرف غذا خدمت حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و آله ) رفته و
ماجرا را بعرض آن حضرت رسانيد، حضرت فرمود: تكليف همان بود كه كردى ، آنگاه اين
آيه نازل شد: (يا ايها الذين آمنوا...)
مؤ لف : ممكن است اين دو سببى كه در اين دو روايت اخير براى
نزول آيه ذكر شده ، يعنى داستان تحريك شدن شهوت آن مرد و داستان عبدالله بن رواحه
، شان نزول آيه نبوده باشد، و راوى وقتى داستان را
نقل كرده آيه را از پيش خود بعنوان استشهاد ذكر كرده است ، و از اين
قبيل استشهادات روايات اسباب نزول زياد ديده مى شود، و ممكن هم هست براى
نزول آيه اسباب و حوادث متعددى واقع شده باشد.
چندى روايت درباره سوگند لغو
و در تفسير عياشى از عبدالله بن سنان نقل شده كه گفت از امام (عليه السلام ) پرسيدم
از مردى كه به زنش مى گويد: اگر از اين به بعد من شربت
حلال و يا حرامى بياشامم تو طالق باشى ، و يا به بردگان خود مى گويد اگر چنين
كنم شما آزاد باشيد. آيا طلاق و عتق او صحيح است ؟ حضرت فرمود: اما حرام ، كه نبايد
نزديكش برود چه سوگند بخورد و چه نخورد، و اما حلالى كه سوگند بر آن خورده
چون تحريم حلال است آن نيز حرام نمى شود، بايد كه آنرا بياشامد، زيرا حق ندارد
حلالى را حرام كند. خداى تعالى مى فرمايد: (يا ايها الذين آمنوا لا تحرموا طيبات ما
احل الله لكم ) پس در سوگندى كه بر ترك
حلال خورده چيزى بر او نيست .
و مرحوم كلينى در كافى به سند خود از مسعده بن صدقه
نقل كرده كه گفت : من از امام صادق (عليه السلام ) شنيدم كه در
ذيل آيه شريفه (لا يواخذكم الله باللغو فى ايمانكم ) مى فرمود: سوگند لغو،
گفتن نه و الله و آرى و الله كه در هيچ چيزى عقد و التزام نياورد.
مؤ لف : عياشى هم در تفسير خود نظير اين روايت را از عبد الله بن سنان
نقل كرده و نيز نظير همان را از محمد بن مسلم روايت نموده ، با اين تفاوت كه در آخرش
دارد: با سوگند لغو عقدى بسته نمى شود.
و در الدرالمنثور است كه ابن جرير از ابن عباس
نقل مى كند كه گفت : وقتى آيه (يا ايها الذين آمنوا لا تحرموا طيبات ما
احل الله لكم ) درباره قومى كه زنان و گوشت را بر خود حرام كرده بودند
نازل شد، گفتند يا رسول الله پس تكليفمان نسبت به سوگندهائى كه خورده ايم چيست ؟
در جواب ، اين آيه نازل شد: (لا يواخذكم الله باللغو فى ايمانكم ) .
مؤ لف : اين روايت بى شباهت نيست به ذيل اولين روايتى كه در اين بحث
نقل كرديم ، الا اينكه با ظاهر آيه منطبق نيست براى اينكه سوگند خوردن بر ترك واجب
يا ترك مباح چنين نيست كه هيچ گونه عقدى در آن نباشد، با اينكه در آيه شريفه ، جمله
(باللغو فى ايمانكم ) مقابل جمله (بما عقدتم الايمان ) قرار گرفته ، و اين خود
دليل است بر اينكه سوگند لغو سوگندى است كه هيچگونه عقدى در آن نباشد، و در اين
روايت سوگند آن مردم بر ترك زن و گوشت بوده ، و خواسته اند با سوگند اين عقد و
التزام ببندند، پس سوگندشان لغو و بيهوده نبوده ، و ظاهر اين آيه موافق روايت است
كه سوگند لغو را تفسير مى كند، و مى فرمايد: سوگند لغو عبارتست از گفتن نه و
الله و آرى و الله ، كه بيهوده و از روى عادت بر زبان جارى مى شود، و گوينده اش
نمى خواهد با آن چيزى بر خود واجب كند، پس آيه
شامل سوگندى كه عقد و التزام دارد و ليكن شارع آنرا لغو و بى اثر دانسته ، نمى
شود، چه لغويت چنين سوگندى مستند به سنت است نه به كتاب ، علاوه بر اينكه سياق
آيه بهترين دليل است بر اينكه آيه در صدد بيان كفاره سوگند و امر به حفظ آنست
بطور استقلال نه بر سبيل تطفل و تبعيت ، كما اينكه لازمه اين تفسير است .
سوره مائده ، آيات 93-90
يايها الذين آمنوا انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلم رجس من
عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون (90) انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العدوه و
البغضاء فى الخمر و الميسر و يصدكم عن ذكر الله و عن الصلوه
فهل انتم منتهون (91) و اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و احذروا فان توليتم فاعلموا انما
على رسولنا البلغ المبين (92) ليس على الذين آمنوا و عملوا الصلحت جناح فيما طعموا اذا
ما اتقوا و ءامنوا و عملوا الصالحات ثم اتقوا و آمنوا ثم اتقوا واحسنوا و الله يحب المحسنين
(93)
ترجمه آيات
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، جز اين نيست كه شراب و قمار و بت ها ، يا سنگ هائى كه
براى قربانى نصب شده و چوبه هاى قرعه ، پليد و از عمليات شيطان است . پس دورى
كنيد از آنها، شايد كه رستگارشويد (.9).
و جز اين نيست كه شيطان ميخواهد بوسيله شراب و قمار بين شما عداوت و خشم بيندازد و
شما را از ذكر خدا و از نماز باز دارد، پس آيا دست بردار از آنها هستيد؟! (91).
فرمانبرى خدا و اطاعت رسول كنيد و دورى كنيد از منهيات چه اگر گوش ندهيد و اعراض
كنيد بايد بدانيد كه تنها بر عهده رسول ما بلاغ آشكار است و بس (92).
بر كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح كرده اند گناه و حرجى نيست در آنچه كه
قبل از اين از محرمات خورده اند، البته وقتى كه پرهيز كرده و ايمان آورند و
عمل صالح كنند آنگاه پرهيز كرده و ايمان آورند سپس پرهيز كرده و نيكوئى كنند و
خداوند دوست ميدارد نيكوكاران را (93).
بيان آيات
اين آيات به حسب سياق بى ارتباط به هم نيستند، و
مثل اين است كه پشت سر هم يا يكدفعه نازل شده اند، و آيه آخرى بمنزله دفع توهمى
است كه آن توهم را بعدا تفصيل خواهيم داد، به هر
حال اين آيات همگى در مقام بيان احكام شراب هستند و در بعضى از آنها قمار و در بعضى
ديگر انصاب و ازلام هم علاوه شده است ، و ما سابقا در
ذيل آيه (يسئلونك عن الخمر و الميسر قل فيهما اثم كبير و منافع للناس و اثم هما اكبر
من نفعهما) در جلد اول و نيز در تفسير آيه : (يا ايها الذين آمنوا لا تقربوا الصلوه و
انتم سكارى حتى تعلموا ما تقولون ) ، در جلد چهارم از اين كتاب گفتيم كه اين دو آيه با
آيه (قل انما حرم ربى الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الاثم ) و آيه مورد بحث تا جمله
(انتم منتهون ) اگر همه به هم منضم و يكجا در نظر گرفته شوند سياقهاى
مختلفشان اين معنا را مى رساند كه شارع مقدس شراب را بتدريج تحريم فرموده است ،
نمى خواهيم بگوييم نخست نهى تنزيهى سپس نهى اعافه و در مرتبه سوم نهى كراهتى و
در آخرين مرحله نهى تحريمى كرده تا سر از نسخ در آورد.
و نيز نمى خواهيم بگوييم بمنظور رعايت سياست در اجراى احكام دينى نخست نهى را
بطور مبهم سپس روشن تر يا اول خفى و سپس صريح تر بيان فرموده تا كسى بگويد،
كلمه (اثم ) در آيه شريفه (قل انما حرم ربى الفواحش ) كه آيه ايست مكى و واقع
در سوره اعراف به ضميمه (قل فيهما اثم كبير و منافع للناس ) كه آيه ايست مدنى
در سوره بقره يعنى اولين سوره مفصلى كه بعد از هجرت
نازل شده اين نتيجه را مى دهد كه شراب حرام است چون داراى اثم است ، و خداوند بطور
كلى اثم و فواحش را تحريم فرموده ، و اين نتيجه قطعى است ، و مجالى براى
تاويل و جائى براى عذر باقى نمى گذارد، بلكه مى خواهيم بگوييم نهى تحريمى از
خصوص شراب را بتدريج بيان فرموده ، به اين معنا كه نخست شراب را در ضمن عنوان
گناه كه عنوانى است عام تحريم كرده ، و فرموده است : بگو پروردگار من فواحش (چه
علنى و چه در پنهانى ) و همچنين اثم را تحريم نموده آنگاه همان را به تحريم خاص و
به صورت نصيحت بيان كرده و فرموده است : بگو كه گر چه براى مردم در اين دو
يعنى شراب و قمار منافعى است ، الا اينكه گناه آندو از نفعشان بزرگتر است . و نيز
فرمود: مبادا با اينكه مست هستيد در صدد نماز خواندن برآييد، بلكه صبر كنيد تا آنكه
بحال خود آمده و بفهميد چه مى گوييد. البته بنابراينكه مراد از اين مستى ، مستى شراب
باشد نه مستى و بيخودى خواب ، بار سوم هم او را باز به تحريم خاص و ليكن با
تشديد و تاكيد هر چه بيشتر بيان كرده و فرموده : (انما الخمر و الميسر و الانصاب و
الازلام رجس من عمل الشيطان ... فهل انتم منتهون )
ده خصوصيت در اين آيات كه تشديد و تاءكيد حرمت شراب را مى رسانند
چون اين چند آيه كه آخرين آياتى است كه راجع به تحريم شراب
نازل شده از چند جهت مشتمل بر تشديد و تاكيد است .
يكى از جهت اينكه كلمه (انما) در آن بكار رفته . دوم از اينكه شراب را پليد و رجس
خوانده ، سوم اينكه آنرا عمل شيطان ناميده ، چهارم از جهت اينكه
مشتمل بر امر صريح است به اجتناب از آن ، پنجم از جهت اينكه فرموده است در آن اجتناب
انتظار و توقع رستگارى هست ، ششم از اين جهت كه
مشتمل است بر بيان مفاسدى كه بر آشاميدن شراب مترتب است ، هفتم از اينكه مى پرسد،
آيا اين مقدار از بيان مرتكبين اين عمل را از عمل زشتشان باز مى دارد يا نه ؟ هشتم از اينكه
بعد از آنهمه تاكيد آنان را به اطاعت خداو رسول امر نموده از مخالفتشان بر حذر مى
دارد، نهم آنكه مى فرمايد خداوند از اينكه شما اطاعتش بكنيد يا نكنيد بى نياز است ، دهم
اينكه در يك آيه بعد مى فرمايد: (ليس على الذين آمنوا و عملوا الصالحات ...) چون
بنابر توضيحى كه بعدا خواهيم داد اين آيه نيز خالى از دلالت بر تشديد نيست .
يا ايها الذين آمنوا انما الخمر و الميسر...
سابقا يعنى در اول همين سوره بحثى درباره (خمر) و (ميسر) و (انصاب )
و (ازلام ) گذشت ، و گفتيم كه (خمر) عبارتست از هر مايعى كه در اثر
تخمير(ورآمدن ) خاصيت سكر و مستى بخود گرفته باشد، و
خوردنشعقل را تيره و بيهوده كند، معناى (ميسر) و (انصاب ) و
(ازلام ) ونقل يك قول 175
و (ميسر) عبارتست از جميع انحاء قمار، و (انصاب ) عبارتست از همان بت ها و يا سنگ
هائى كه براى ذبح قربانيها در اطراف خانه كعبه نصب مى كرده اند، سنگهائى بوده
كه مردم به آن تبرك مى جسته و درباره آن عقيده هائى داشتند، و (ازلام ) عبارتست از
چوبهائى كه با آن بطرز مخصوصى قمار مى كرده اند، و چه بسا اطلاق بر چوبه
تيرهائى مى شده كه در ابتداى هر كار مثلا در موقع عزيمت به سفر و
امثال آن با آنها تفال مى زده اند، ليكن اين كلمه در
اول همين سوره به معناى اول آمده است ، زيرا در بين چيرهائى ذكر شده بود كه تصرف و
خوردنش حرام بود، از اين رو بعيد نيست كه در اين آيه هم به همان معنا باشد، نه به
معناى تفال .
خواهيد گفت : كلمه (ازلام ) در اين آيه نمى شود به معناى قمار باشد، زيرا كلمه ميسر
خود تمامى انحاء قمار حتى قمار با ازلام را شامل هست ، و با ذكر ميسر حاجت به اين نيست
كه ازلام به معناى قمار ذكر شود، درست است كه اگر ذكر شد از
قبيل ذكر خاص بعد از عام است ، كه خود تعبيرى است شايع ، ليكن ذكر خاص بعد از عام
براى افاده نكته ايست ، و در اينجا هيچ فائده اى در ذكر ازلام بعد از ميسر نيست . پس ازلام
در اينجا متعينا به معناى تيرهاى تفال است كه خيلى در عرب شايع بوده ، در ابتداى هر
كار بزرگى با پاره چوب هائى بنام ازلام استخاره و
فال مى گرفته اند
يعنى اگر بزرگان قبيله جذيمه بسيار كشته شدند، بارى زنان آنها در عوض براى ما
با ازلام فال مى زنند.
و اين فال زدن با ازلام بطورى كه از روايات استفاده مى شود اينطور بوده كه سه عدد
چوب نازك و شبيه به هم نظير چوبه تير تهيه كرده و به يكى مى نوشتند: (انجام
بده ) و به ديگرى مى نوشته اند: (انجام مده ) ، آنگاه شخص
فال گير اين دو را با چوبه سومى بدون اينكه چيزى در آن نوشته باشد در امانه اى
كه همراه دارد ريخته كسانى كه فال مى خواسته اند به او مراجعه كرده و او يكى از آن
سه چوبه را از خريطه بيرون مى كشيد، اگر به آن نوشته بود: (انجام بده ) آن
شخص تصميم مى گرفت و در پى انجام آن كار مى رفت ، و اگر نوشته بود: (انجام
مده ) از آن كار صرفنظر مى كرد، و اگر چيزى بر آن نوشته نبود بار ديگر
فال مى گرفت ، و اين عمل را اينقدر تكرار ميكرد تا يكى از آن چوبه ها كه نوشته داشت
بيرون آيد، اين عمل را استقسام مى گفته اند، و وجه تسميه اش به اين اسم اين بوده كه
با اين عمل به خيال خود قسمت و سهم خود را از روزى و خيرات طلب مى كرده اند.
و در شريفه ، خود دليل بر حرمت اين عمل است ، چه در حقيقت در پى كسب علم غيب بودن است
، و همچنين هر عملى كه نظير اين باشد، مانند استخاره با تسبيح يا
امثال آن .
جواب اين گفتار يكى همان است كه گفتيم (ازلام ) در
اول سوره ظهور در استقسام به (اقداح ) دارد كه خود نوعى قمار بوده ، در اين جا هم
به همان معنا است .
و به فرض اينكه اول سوره شاهد و قرينه براى اينجا نباشد تازه لفظى است مشترك
در دو معنا، كه چون در خود آيه قرينه اى بر تعيين يكى از آن دو نيست تعيين مراد از آن
منوط به دليل خارج و روايت است ، و خوشبختانه روايات زيادى از ناحيه ائمه
اهل بيت (عليهم السلام ) داريم كه همه دلالت دارند بر اينكه مراد از (ازلام ) همان قمار
است نه (تفال ) ، و آن رواياتى است كه در باب استخاره با تسبيح و غير آن در مواقع
حيرت و سرگردانى وارد شده است ، و وقتى (تفال ) جايز شد متعينا (ازلام ) به
همان معناى قمار خواهد بود، و
حقيقت امر در خصوص عمل استخاره
حقيقت امر اين است كه انسان وقتى بخواهد به كارى دست بزند ناچار است زير و روى آن
كار را بررسى نموده و تا آنجا كه مى تواند فكر خود را كه غريره و موهبتى است
خدادادى بكار بيندازد، و چنانچه از اين راه نتوانست صلاح خود را در آن كار تشخيص دهد
ناگزير بايد از ديگران كمك فكرى گرفته و تصميم خود را با كسانى كه صلاحيت
مشورت و قدرت تشخيص صلاح و فساد را دارند در ميان بگذارد، تا به كمك فكر آنها
خير خود را در انجام دادن و ترك آن كار تشخيص دهد، و اگر از اين راه هم چيزى دستگيرش
نشد چاره اى جز اينكه متوسل به خداى خود شده و خير خود را از او مسئلت نمايد ندارد.
و اين همان استخاره است ، و نبايد اين عمل را كه عبارتست از اختيار چيزى كه با استخاره
تعيين شده دعوى علم غيب ناميد، و نيز نبايد آنرا تعرض به شوون الوهيت پروردگار نام
نهاد، كما اينكه مشورت را هم نبايد به خيال اينكه تشريك غير خداى تعالى است در امور
خود شرك ناميد، و خلاصه هيچ مانع و محذور دينى در استخاره و مشورت نيست ، چون
استخاره كارى جز تعيين يكى از دو طرف ترديد را انجام نمى دهد، نه غير واجبى را واجب و
حلالى را حرام و خلاصه حكمى از احكام خداى را تغيير مى دهد، و نه آدمى را به آنچه در
پس پرده غيب است خبردار مى كند، تنها و تنها مى گويد: خير صاحب استخاره در
فعل است يا در ترك ، و به اين وسيله او را از حيرت و ترديد نجات مى دهد، و اما اثر
فعل و ترك در آينده چه خواهد بود و چه حوادثى را به بار خواهد آورد از عهده استخاره
بيرون است ، و استخاره از تعيين اين جهت ساكت است ، و آينده صاحب استخاره از خير و شر
عينا مانند آينده كسى است كه استخاره نكرده ، و كار خود را با فكر و مشورت انجام داده
است .
رد يك توهم در خصوص استخاره با قرآن
همين اشكال را ممكن است كسى در استخاره با قرآن كرده و توهم كند كه استخاره با قرآن
بدست آوردن علم غيب است ، چون نفس صاحب استخاره از استخاره با قرآن و
تفال به آن و امثال آن نحوست و ميمنتى احساس مى كند، و اگر استخاره اش خوب بود
انتظار خير و نفعى را مى كشد، و اگر بد بود مترصد شر و ضررى مى شود. ليكن اين
اشكال نيز توهمى بيش نيست ، چون بطريق صحيح هم از شيعه و هم از
اهل سنت رواياتى داريم كه پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) خودش
تفال به خير مى زد، و مردم را هم به اين عمل توصيه مى فرمود، و از
فال بد زدن نهى مى نمود، و مى فرمود: هر جا هم كه
فال بد زده شد توكل به خدا كنيد و در پى كار خود رويد، بنابراينهيچ مانعى از
تفال زدن با قرآن كريم و امثال آن بنظر نمى رسد، چه اگر استخاره خوب بود صاحب
استخاره عمل را با طيب نفس و دل پاك انجام مى دهد، و اگر بد بود
توكل به خدا كرده و در پى كار خود مى رود.
پس استخاره با قرآن جز همان طيب نفس و رفع ترديد و سرگردانى و اميد به نفع و
سعادت اثر ديگرى ندارد، و ما بزودى راجع به خصوص استخاره بحثى
مفصل خواهيم كرد (ان شاء الله تعالى ).
از آنچه گفته شد بدست آمد اينكه بعضى از مفسرين (ازلام ) را به معناى
(تفال ) حمل نموده ، آنگاه حرمت استخاره را از آن استنتاج كرده و آيه را
دليل بر بطلان آن قرار داده اند، صحيح نيست ، و نمى توان آنرا به آيه نسبت داد.
معناى رجس ...
(رجس من عمل الشيطان ) (رجس ) (به كسر را) بنابرآنچه راغب در مفردات خود گفته
مانند نجس هر چيز پليدى را گويند، و اما (رجاست ) (به فتح را و سكون جيم ) به
معناى وصف پليدى است ، مانند نجاست و قذارت كه عبارتند از پليدى يعنى حالت و
وصفى كه طبايع از هر چيزى كه داراى آن حالت و وصف است از روى نفرت دورى مى كنند،
و پليد بودن اينهايى كه در آيه ذكر شده است از همين جهت است كه
مشتمل بر وصفى است كه فطرت انسانى نزديكى به آن را براى خاطر آن وصفش جايز
نمى داند، چون كه در آن هيچ خاصيت و اثرى كه در سعادتش
دخيل باشد و احتمال دهد كه روزى آن خاصيت از آن پليدى جدا شود، نمى بيند، كما اينكه
چه بسا آيه شريفه (يسئلونك عن الخمر و الميسر
قل فيهما اثم كبير و منافع للناس و اثمهما اكبر من نفعهما) هم اشاره به اين معنا داشته
باشد، چون بطور مطلق گناه خمر و ميسر را بر نفع آنها غلبه داده ، و هيچ زمانى را
استثنا نكرده ، و شايد از همين جهت پليدى هاى مذكور را به
عمل شيطان نسبت داده ، و كسى را با شيطان شريك در آنها نكرده ، چه اگر در آنها جهت
خيرى بود لابد از ناحيه غير شيطان بود، و آن غير شيطان با شيطان شريك مى شد، و در
آيه بعد هم فرمود: (انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوه ...) يعنى شيطان مى
خواهد بوسيله همين پليدى ها يعنى شراب و قمار بين شما دشمنى و كدورت بوجود آورده و
مانع شما از ذكر خدا و نماز شود.
و نيز در آيات زيادى شيطان را براى انسان دشمن معرفى نموده كه هيچگاه خير آدمى را
نمى خواهد، و فرموده : (ان الشيطان للانسان عدو مبين ) و نيز فرموده : (كتب عليه
انه من تولاه فانه يضله ) و نيز فرموده : (ان يدعون الا شيطانا مريدا لعنه الله )
پس لعنت خود را بر او ثابت و او را از هر خيرى طرد كرده است ، و از طرفى هم در آيات
زيادى بيان فرموده كه اعمال شيطان نظير اعمال ما نيست بلكه تماسش با انسان و
اعمال انسان از راه تسويل و وسوسه و اغواء است يعنى در قلب او القاآتى مى كند و در
نتيجه او را گمراه مى سازد، از آن جمله در آيه زير از
قول خود شيطان مى فرمايد: (قال رب بما اغويتنى لازينن لهم فى الارض و لاغوينهم
اجمعين الا عبادك منهم المخلصين قال هذا صراط على مستقيم . ان عبادى ليس لك عليهم سلطان
الا من اتبعك من الغاوين ) بندگان خداى را به اغواء و گمراه ساختن تهديد كرده ، و خداى
تعالى هم در جوابش نفوذ و قدرت وى را از بندگان خالص خود نفى كرده ، و فرموده :
نفوذ تو تنها در گمراهانى است كه تو را پيروى كنند. و نيز پاره اى از كلمات او را كه
روز قيامت در خطاب به مردم مى زند از او نقل كرده مى فرمايد: (ما كان لى عليكم من
سلطان الا ان دعوتكم فاستجبتم لى ) و درباره چگونگى دعوتش مى فرمايد: يا بنى آدم
لا يفتننكم الشيطان ) تا آنجا كه مى فرمايد: (انه يراكم هو و قبيله من حيث لا ترونهم
) يعنى هان اى بنى آدم زنهار كه شيطان فريب تان ندهد، چه او و نفرات او شما را مى
بينند از جائى كه شما آنان را نمى بينيد، بيان فرموده است كه دعوت او نظير دعوت يك
انسانى از ديگرى به گفتن او و شنيدن آن ديگرى نيست ، بلكه بطوريست كه داعى
(شيطان ) مدعو (انسان ) را مى بيند، و ليكن مدعو، داعى را نمى بيند، و آيه شريفه (من
شر الوسواس الخناس الذى يوسوس فى صدور الناس . من الجنه و الناس ) در حقيقت
تفصيل آن اجمالى است كه ما از آن آيات استفاده كرديم ، چه صريحا مى فرمايد:
اعمال شيطان به تصرف و القا در دلها است ، از اين راه است كه انسان را به ضلالت
دعوت مى كند.
پس از آنچه گفته شد اين معنا به خوبى روشن گرديد كه : رجس و شيطانى بودن
شراب و ساير مذكورات در آيه از اين جهت است كه اينها كار آدمى را به ارتكاب
اعمال زشتى كه مخصوص به شيطانست مى كشانند، و شيطان هم جز اين كارى ندارد كه
وسوسه هاى خود را در دلها راه داده و دلها را گمراه كند، و از همين جهت در آيه مورد بحث
آنها را رجس ناميده ، چون در آيات ديگرى هم گمراهى را رجس خوانده ، از آن جمله فرموده
است : (و من يرد ان يضله يجعل صدره ضيقا حرجا كانما يصعد فى السماء كذلك
يجعل الله الرجس على الذين لا يومنون و هذا صراط ربك مستقيما) آنگاه در آيه بعدى اين
معنا را كه رجس بودن اينها ناشى از اين است كه
عمل شيطانيست بيان نموده و مى فرمايد: (انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوه و
البغضاء فى الخمر و الميسر و يصدكم عن ذكر الله و عن الصلوه - شيطان از دعوت به
اينگونه اعمال جز شر شما را نمى خواهد، و
اشاره به اينكه شيطان بر فكر آدمى در بعضى موارد سلطه دارد و مراد از مجسم
شدنشيطان ، مجسم شدن براى فكر ب شر است
خواهيد گفت ملخص اين بيان اين شد كه معناى رجس بودن شراب و
امثال آن اين است كه ساختن و يا مثلا خوردن آن كار آدمى را به وسوسه هاى شيطانى و
گمراهيش مى كشاند و بس ، و حال آنكه از روايات زيادى استفاده مى شود كه شيطان
خودش بصورت آدمى مجسم شده و طرز تهيه شراب را به انسانها ياد داده است . در جواب
مى گوييم آرى درست است اينكه چنين اخبارى داريم ، و اينكه گر چه اخبار در باب تجسم
شيطان در ساختن شراب بحد تواتر نمى رسند و ليكن در ابواب مختلف مانند تجسم او
براى انبيا و اوليا و بعضى از افراد انسانى و مانند تجسم ملائكه يا تجسم دنيا و يا
اعمال انسانى و امثال آن بسيار بچشم مى خورند، و نيز درست است كه قرآن هم بعضى از
اين اخبار را تاييد مى كند، مانند آيه (فارسلنا اليها روحنا
فتمثل لها بشرا سويا) الا اينكه بايد دانست كه ورود يك قصه در يك خبرى و يا چند خبر
باعث نمى شود كه ما دست از ظهور آيه قرآنى با اينكه مورد تاييد آيات ديگرى است
برداريم ، خلاصه از آيات بيش از اين استفاده نمى شود كه شيطان تنها درافكار، آنهم
در بعضى از موارد تسلط دارد و بس ، و اگر هم در روايتى داشت شيطان مجسم شده و چيزى
را ساخته يا ساختن آنرا به بشر ياد داده بيش از اين دلالت ندارد كه براى فكر بشر
مجسم شده ، و در فكرش تصرف كرده باشد.
و ما (ان شاء الله تعالى ) بزودى بحثى را راجع به اين موضوع يعنى تجسم شيطان و
فرشته و امور معنوى ديگر در تفسير آيه : (سبحان الذى اسرى بعبده ) در جاى مناسب
ديگرى عنوان خواهيم كرد، و فعلا به انتظار رسيدن موقع مناسب مى گذاريم (فاجتنبوه
لعلكم تفلحون ) گفتيم : يكى از وجوهى كه نهى را در اين آيه تاكيد مى كند - بعد از
ذكر مفاسد - امر به اجتناب است ، و اين امر براى اين است كه نهى بهتر در دلها جاى
گير شود، يكى ديگر از وجوه تاكيد اميد به رستگارى است ، براى كسى كه اجتناب كند،
كه خود شديدترين مراتب تاكيد را مى رساند، زيرا اين معنا را كه : اميد رستگارى نيست
براى كسانى كه از اين عمل اجتناب نمى ورزند، تثبيت مى كند.
انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوه و البغضاء فى الخمر و الميسر...
راغب در كتاب مفردات خود گفته است ، (عدو) به معناى تجاوز ضد التيام است كه اگر
نسبت به قلب غير ملتئم لحاظ شود گفته مى شود: (عداوه و معاداه ) (دشمنى ) و
اگر نسبت به راه رفتن غير ملتئم رعايت شود گفته مى شود (عدو - دويدن ) ، و اگر
نسبت به معاشرت غير ملتئم ملاحظه شود گفته مى شود (عدوان و عدو) و از آن باب
است قول خداى تعالى كه مى فرمايد: (فيسبوا الله عدوا بغير علم ) و اگر نسبت به
اجزاء محل نشستن غير ملتئم ملاحظه شود گفته مى شود: (مكان ذو عدواء - محلى ناصاف
) و (عدو) به معناى دشمنى را هم در مفرد و هم در جمع (عدو) مى گويند، هم مى
گويند (رجل عدو) و (قوم عدو) و در قرآن است : (و يوم يحشر اعداء الله ) .
(بغض ) و (بغضاء) ضد محبت است ، و صد به معناى گردانيدن راه است بر كسى و
يا چيزى (انتها) هم به معناى پذيرفتن نهى است و هم به معناى ضد ابتدا. معناى لغات
آيه بيان شد اينك به تفسير آن پرداخته و مى گوييم :
وجه اينكه شراب و قمار رجس و عملى شيطانى شمرده شده اند
همانطورى كه سابقا اشاره شد سياق اين آيه بيان جمله (من
عمل الشيطان ) يا (رجس من عمل الشيطان ) است ، و معنايش اين است كه اينكه گفته شد
اين امور از عمل شيطانند يا هم رجس و هم از عمل شيطانند براى اين است كه شيطان هيچ
غرضى از اين اعمال خود يعنى خمر و ميسر ندارد، مگر ايجاد عداوت و بغضا بين شما، و
اينكه به اين وسيله شما را به تجاوز از حدود خدا و دشمنى با يكديگر وادار كند، و در
نتيجه بوسيله همين شراب و قمار و انصاب و ازلام شما را از ذكر خدا و نماز باز بدارد، و
اينكه عداوت و بغضا را تنها از آثار شراب و قمار دانسته از اين جهت است كه اين اثر در
آن دو ظاهرتر است ، چون معلوم است كه نوشيدن شراب باعث تحريك سلسله اعصاب شده
و عقل را تخدير و عواطف عصبى را به هيجان در مى آورد، و اين هيجان اعصاب اگر در راه
خشم و غضب بكار رود معلوم است كه چه ثمرات تلخى به بار مى آورد و بزرگترين
جنايت را، حتى جناياتى را كه درندگان هم از ارتكاب آن شرم دارند براى شخص مست
تجويز مى كند، و اگر در مسير شهوت و بهيميت قرار گيرد معلوم است كه سر به
رسوائى در آورده و هر فسق و فجورى را چه درباره
مال و عرض خود و چه درباره ديگران در نظرش زينت داده و او را به هتك جميع مقدسات
دينى و اجتماعى وا مى دارد، دزدى و خيانت و دريدن پرده محارم خود و فاش كردن اسرار و
ورود به خطرناك ترين ورطه هاى هلاكت و امثال آن را در نظرش ناچيز جلوه مى دهد، چنانكه
آمار ممالك مترقى كه نوشيدن مشروبات الكلى در بينشان رواج دارد نشان داده كه درشت
ترين ارقام جنايات و حوادث ناگوار و فسق و فجورهاى شرم آور و ننگين در اثر
نوشيدن اين آب آتشين است .
ميسر (قمار) و مفاسد اجتماعى آن
اما (ميسر) كه همان قمار است آن نيز در ضرر و مفسده دست كمى از شراب ندارد زيرا
قمار سعى و كوششى را كه شخص در مدتهاى
طويل در راه جمع مال و بدست آوردن وجهه و آبرو بكار برده در كمترين مدت از بين برده
و علاوه بر اينكه مال آدمى را تباه مى سازد چه بسا عرض و آبرو و بلكه جان آدمى را هم
در مخاطره قرار مى دهد. حال اگر در راه قمار پيروز شد و از اين راه مالى بدست آورد
تازه همين مال او را به يك انحرافهاى ديگر دچار مى سازد، و آن اينست كه چون اين
مال را به زحمت كسب نكرده در راه صحيح هم خرج نمى كند، و سير معتدلى را كه تاكنون
در زندگى صحيح و عاقلانه خود اتخاذ كرده بود تباه ساخته و او رامردى ولخرج و
تنبل و اهل لهو و فجور مى سازد، چنين كسى هيچ وقت حوصله اينكه مايحتاج زندگى خود را
از راه مشروع بدست آورد نداشته و همواره در پى راه هاى نامشروع است ، و همچنين اگر
مغلوب شود و هستى خود را ببازد كه همين بى پولى و زيانكاريش او را به كينه توزى
نسبت به حريف قمار خود واداشته و در نتيجه يك عمر را به حسرت يا خشم و عصبانيت مى
گذارند.
اين مفاسدى كه گفته شد گر چه از آنجائى كه كمتر بچشم اشخاص عوام و ساده لوح مى
خورد، و شايد يك يك آنها بيش از يكبار و دوبار مواجه با آنها نشود، از اين جهت فسادش
خيلى براى آنها روشن نيست ، و ليكن همين نادر است كه اگر جلوگيرى نشود غالب و اين
يكبار چند بار و اين اندك بسيار شده ، رفته رفته كار جامعه را بجائى مى كشاند و
بلوايى از وحشيت و همجيت در آن راه مى اندازد، كه هيچ چيز جز عواطف سركش و وسوسه
كشنده در آن حكومت نكند.
پس ، از آنچه تاكنون گفته شد اين معنا روشن شد كه حصرى كه از كلمه (انما) در
آيه : (انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوه و البغضاء فى الخمر و الميسر و
يصدكم عن ذكر الله و عن الصلوه ) استفاده مى شود راجع به يك يك آن گناهان يعنى
خمر و ميسر و انصاب و ازلام نيست ، بلكه راجع است به مجموع آنها مگر مفسده (صد -
جلوگيرى ) از ذكر خدا و نماز كه از مفاسد همه و يك يك آنها است ، نتيجتا عداوت و بغضا
مخصوص به شراب و قمار خواهد بود، و از اين كه در جمله (و يصدكم عن ذكر الله و عن
الصلوه ) نماز را جداى از ذكر خدا اسم برد، با اينكه نماز هم ذكر خداست ، استفاده مى
شود كه چون نماز فرد كامل از ذكر است ، خداى تعالى اهتمام بيشترى به امر آن دارد، و در
روايت صحيح از رسول الله وارد است كه فرمود: نماز ستون دين است .
و همچنين در آيات بسيار زيادى از قرآن كريم به اين معنا اشاره شده است ، بطورى كه جا
براى شك و ترديد باقى نگذاشته ، از آن جمله فرموده است : (قد افلح المؤ منون .
الذين هم فى صلوتهم خاشعون ...) و نيز فرموده : (و الذين يمسكون بالكتاب و
اقاموا الصلوه انا لا نضيع اجرا المصلحين ) و نيز فرموده : (ان الانسان خلق هلوعا. اذا
مسه الشر جزوعا. و اذا مسه الخير منوعا. الا المصلين ...) و فرموده :
(اتل ما اوحى اليك من الكتاب و اقم الصلوه ان الصلوه تنهى عن الفحشاء و المنكر و
لذكر الله اكبر) و فرموده : (فاسعوا الى ذكر الله ) و نيز فرموده : (و اقم
الصلوه لذكرى ) و همچنين آيات بسيار ديگرى . و اينكه در آيه مورد بحث ذكر را از
نماز مقدم داشته براى اين بوده است كه تنها و تنها مقصود از دعوت الهى آن بوده است .
آرى ، ذكر خدا خمير مايه سعادت دنيا و آخرت ، و روح زنده هر پيكره اى از عبادات است ،
كما اينكه در اين آيات : (قال اهبطا منها جميعا بعضكم لبعض عدو فاما ياتينكم منى هدى
فمن اتبع هداى فلا يضل و لا يشقى . و من اعرض عن ذكرى فان له معيشه ضنكا. و نحشره
يوم القيامه اعمى ) كه مربوط است به اولين روز تشريع دين و خطاب است به آدم
ابوالبشر و همچنين در اين آيات : (و يوم يحشره م و ما يعبدون من دون الله
فيقول ء انتم اضللتم عبادى هولاء ام هم ضلوا
السبيل . قالوا سبحانك ما كان ينبغى لنا ان نتخذ من دونك من اولياء و لكن متعتهم و آباءهم
حتى نسوا الذكر و كانوا قوما بورا) و در اين آيه (فاعرض عن من تولى عن ذكرنا و
لم يرد الحيوه الدنيا ذلك مبلغهم من العلم ) و ذكر خدا در اين آيات در
مقابل فراموشى او بكار رفته كه مستلزم از ياد بردن عبوديت و انجام مراسم دينى است
كه جز انجام آن راه ديگرى براى سعادت نفس نيست ، چنانكه آيه شريفه (و لا تكونوا
كالذين نسوا الله فانسيهم انفسهم ) هم اشاره به همين معنا دارد.
چگونه شيطان با شراب و قمار بين آدميان دشمنى و كينه ايجاد كرده ، انان را از
ذكرخدا و نماز غافل مى سازد
اما اينكه فرمود: (فهل انتم منتهون ) استفهامى است توبيخى كه مختصر دلالتى بر
اينكه مسلمين آنروز خيلى گوش به فرمان خدا نبوده اند دارد، چون از آن استفاده مى شود
كه نواهى ديگرى را كه قبل از اين نهى بگوششان خورده اطاعت نكرده اند، اين آيه يعنى :
(انما يريد الشيطان ان يوقع ...) به منزله تفسيرى است براى آيه (يسئلونك عن
الخمر و الميسر قل فيهما اثم كبير و منافع للناس و اثمهما اكبر من نفعهما) زيرا بيان
مى كند كه نفع و گناهى كه در آن آيه در خمر و ميسر فرض شد طورى نيستند كه روزى
از هم جدا شده و تنها نفع آندو بماند، يا نفعش غالب شود، تا در نتيجه
حلال گردد، و مانند دروغ مصلحت آميز نيست كه در عين اينكه گناه است ممكن است روزى نافع
شود، و چه بسا روزى در اصلاح ذات بين و امثال آن نفعش بحدى برسد كه بر ضررش
غالب و در نتيجه حلال و جايز گردد، و تفسير بودنش از اينجاست كه بعد از اينكه مى
فرمايد: (رجس من عمل الشيطان ) آنگاه رجس بودن آنرا بوسيله كلمه (انما) حصر
نموده و فرموده : (انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوه و البغضاء فى الخمر و
الميسر و يصدكم عن ذكر الله و عن الصلوه - اين
اعمال جز اين نخواهد بود كه هر وقت واقع شوند، رجس و پليد و
عمل شيطانند، و شيطان هم جز اينكه بوسيله اين ها بين شما عداوت و بغضا بيندازد و شما
را از نماز و ياد خدا غافل سازد غرض ديگرى ندارد) و كوتاه سخن اينكه ، هيچ اميدى به
اينكه روزى نفع اين اعمال از گناهش بيشتر و در نتيجه مباح شوند، نيست . (دقت بفرمائيد).
و اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و احذروا...
تاكيد امرى است كه قبلا به اجتناب از اين پليدى ها كرده بود، و وجه تاكيد نخست اين
است كه امر مى كند به اطاعت خداوند سبحان كه امر تشريع بدست اوست ، و در ثانى به
اطاعت رسول اللهى كه اجراى دستورات شرع
محول به اوست ، و در ثالث به تحذير صريح از مخالفت .
و در اين فقره : (فان توليتم فاعلموا انما على رسولنا البلاغ المبين ) تاكيدى است
كه در آن معناى تهديد است ، مخصوصا از جهت اينكه مى فرمايد: (فاعلموا) زيرا اين
خود اشاره است به اينكه شما مرتكبين خمر و ميسر و غيره و نافرمانيهاى خود را يك نوع
غلبه بر رسول الله (صلى الله عليه و آله ) پنداشته ايد، و نفهميديد، يا فراموش
كرديد كه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) در اين بين سود و زيانى ندارد، و جز
رسانيدن پيغام و تبليغ ماموريت خود وظيفه ديگرى ندارد، و اين نافرمانيها برگشتش به
دشمنى با خداى تعالى است ، و ندانستيد كه شما در حقيقت در مقام معارضه با ربوبيت
پروردگار خود بر آمده ايد.
سابقا در اول همين بحث گذشت كه اين آيات در تحريم خمر و ميسر و غيره
مشتمل بر فنون مختلفى است از تاكيد. يكى ابتداى به جمله (يا ايها الذين آمنوا) آنگاه
بكار رفتن كلمه حصر (انما) سپس پليد خواندن آن گناهان ، بعد از آن نسبت دادن آنها
به عمل شيطان ، و امر صريح به اجتناب و اميد داشتن به رستگارى دردورى و اجتناب از
آنها، بعد از آن بر شمردن مفاسد عمومى آنها يعنى عداوت و بغضا، و انصراف از نماز و
ذكر خدا، سپس توبيخ مرتكبين به اينكه از نهى الهى متاثر و منتهى نمى شوند، آنگاه
امر به اطاعت خدا و رسول و تحذير از مخالفت ، و بعد از همه اينها تهديد به اينكه اگر
بار ديگر مرتكب شوند و از دستور خدا سرپيچى كنند بدانند كه سرپيچيشان بعد از
اتمام حجت و بلاغ مبين بوده است .
ليس على الذين آمنوا و عملوا الصالحات جناح فيما طعموا...
(طعم ) و (طعام ) به معناى خوردن است ، و تنها در خوردنى ها بكار مى رود، نه
خوردنيها و آشاميدنيها، و در لسان اهل مدينه به معناى گندم است ، گاهى هم اين كلمه به
معناى چشيدن مره طعام مى آيد، در آن صورت هم در معناى آشاميدن و هم در معناى خوردن
استعمال مى شود، كما اينكه در قرآن در آنجا كه مى فرمايد: (فمن شرب منه فليس منى
و من لم يطعمه فانه منى ) به معناى آشاميدن آمده و در بعضى از احاديث كه
رسول الله (صلى الله عليه و آله ) در توصيف آب زمزم فرموده دارد كه هم طعامى است
براى خوردن و هم شفا براى مرض ، كه به معناى غذا
استعمال شده است .
سياق اين آيه شريفه طورى است كه نمى توان آنرا غير مربوط به آيات قبليش گرفت
، چنانكه بعضى گرفته اند و جز براى اينكه آنرا
متصل به ما قبل دانست صلاحيت ندارد، بنابراين آيه جواب است از سؤ الى كه ممكن است
بخاطر كسى بيايد. و آن اينست كه با اين همه گناه كه در اين
عمل است پس مؤ منين ى كه قبل از حرام شدن آن يا
قبل از نزول اين آيه مرتكب آن شده اند تكليفشان چيست ؟ جواب مى دهد اگر تقوا پيشه
كنند خطرى متوجهشان نيست . و اينكه گفتيم سياق آيه جز اين را نمى پذيرد، براى اين
بود كه جمله : (فيما طعموا) مطلق است و قيدى هم در كلام نيست . و از طرفى ، آيه در
مقام رفع خطر از اين طعام مطلق است ، و اين مطلق را با اين بيان : (اذا ما اتقوا و آمنوا و
عملوا الصالحات ثم اتقوا و امنوا ثم اتقوا و احسنوا) مقيد كرد به تقوا، و قدر متيقن از
اين تقوا كه سه بار در آيه ذكر شده است ، حق تقوا است ، يعنى تقواى شديد. بنابراين
، اينكه گفتيم بعضى مراد از طعام را خوردنيها گرفته آنگاه براى اينكه آيه معناى
صحيحى بخود بگيرد توجيهاتى كرده اند صحيح نيست ، زيرا بنابراين ، معنا يا اين
است كه اين آيه مى خواهد مفهوم خود را ثابت كند، يا آنكه در اين مقام نيست ، اگر غرض
اثبات مفهوم باشد يعنى خوردنيهاى حلال را بر غير مؤ منين با تقوا حرام كند سر به
مخالفت صريح امثال آيه : (قل من حرم زينه الله التى اخرج لعباده والطيبات من الرزق
قل هى للذين آمنوا فى الحيوه الدنيا خالصه يوم القيمه ) در مى آورد.
زيرا از اين آيه و امثالش بلكه از مذاق دين اسلام استفاده مى شود كه احدى را منع از
خوردنيهاى حلال نكرده چون فطرت انسان ناچار به مباح دانستن آن در حيات انسانى مى
باشد. و يا اين است كه نمى خواهد مفهوم خود را اثبات كند، در اين صورت برگشت معناى
آيه به اين مى شود: جايز است خوردن براى كسانى كه ايمان آورده اند و
عمل صالح مى كنند بشرطى كه تقوا پيشه خود سازند. و
حال آنكه جواز خوردن مختص به پارسايان نيست ، بلكه براى مردم بى تقوا هم جايز
است ، و بفرضى هم كه مختص به مردم با تقوا باشد شرط نيست كه مرتبه شديد از
تقوا را دارا باشند، اين اشكال به تمام وجوهى كه در توجيه آيه بنابر
حمل (فيما طعموا) بر مطلق طعامهاى حلال نه بر شراب ذكر كرده اند وارد است ، و
هيچكدام خالى از اين اشكال نيست ، زيرا برگشت معناى همه آن وجوه به اين معنا است :
كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح مى كنند اگر از محرمات بپرهيزند حرجى بر آنها
نيست كه از خوردن حلالها بهره مند شوند. و واضح است كه اين معنا خالى از يكى از آن دو
اشكال نيست .
وجوه مختلفى كه در بيان مراد آيه : (ليس على الذين امنوا و عملو الصالحات
جناحفيما طعموا) گفته شده است
بعضى گفته اند كه در اين آيه چيزى حذف شده ، و تقدير آن چنين است : (ليس على
الذين آمنوا و عملوا الصالحات جناح فيما طعموا و غيره اذا ما اتقوا المحارم - حرجى نيست
بر كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام مى دهند در آنچه تاكنون از اين گناه و غير
آن مرتكب شده اند مادامى كه از حرامها بپرهيزند) ، و اين وجه صحيح نيست ، زيرا
صرفنظر از اينكه در كلام دليلى بر اين تقدير نيست
اشكال سابق هم در جاى خود باقى است .
بعضى ديگر گفته اند: ايمان و عمل صالح با هم شرط حقيقى نيستند، بلكه شرط، تنها
تقوا و پرهيز از محرمات است ، و ايمان و عمل صالح را بعنوان
دليل بر وجوب تقوا ذكر فرموده .
اين وجه نيز صحيح نيست و از ظاهر آيه بسيار بعيد است ، زيرا ظاهر سياق آيه اينست كه
مى خواهد نفى كند حرج را از شرابخوارى هاى گذشته ، و اين نفى حرج هيچ شرطى
ندارد، نه ايمان و نه عمل صالح و نه تقوا و پرهيز از محارم .
كسانى ديگر هم در توجيه آيه گفته اند: ايمان ،
عمل صالح و تقوا هر سه شرطند، نه فقط تقوا،
بدليل اينكه نسبت به مومن صحيح است گفته شود كه حرجى بر او نيست و ليكن نسبت به
كافر صحيح نيست ، چون او مستحق عقاب است .
اين وجه هم باطل است ، براى اينكه با اين حرفها نمى توان آيه را مخصوص به مؤ منين
كرد، چون اين آيه عينا نظير آيه (قل من حرم زينه الله التى اخرج لعباده و الطيبات من
الرزق و آيه قل لا اجد فيما اوحى الى محرما على طاعم يطعمه الا ان يكون ميته او دما
مسفوحا) است كه هيچ اختصاصى به مؤ منين ندارند، و اسمى از مؤ منين در آنها برده نشده ،
يا نظير آيه (يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثى ) تا جمله (ان اكرمكم عند الله
اتقيكم ) است كه خطاب را متوجه عنوان (ناس ) كرده كه هم
شامل مؤ من است و هم شامل كافر.
بعضى ديگر گفته اند: كافر، راه معرفت حلال و حرام را بر خود بسته ، از اين رو در دو
آيه مورد بحث خطاب متوجه خصوص مؤ منين شده .
اين نيز فاسد است زيرا هم اشكال وجه قبلى بر آن وارد است ، و هم اينكه اشكالى را كه
ناشى بود از جمله (اذا ما اتقوا...) بر طرف نمى سازد.
وجه بدون اشكال در معناى آيه شريفه
پس آنچه بى اشكال است اين است كه بگوييم : آيه مورد بحث از نظر اينكه
متصل است به آيات قبلى خود و با آنها در يك سياق است معناى همانها را هم مى دهد،
بنابراين ، آيه مورد بحث مانند آيات قبلى خود متعرض
حال مسلمين است كه مبتلاى به شرب خمر بوده يا گاهگاهى آنرا مى نوشيده اند، و از راه
قمار مال بدست آورده يا از گوشت قربانيان انصاب خورده اند، گويا زبان
حال اين گونه اشخاص بعد از نزول آيات تحريم اين بوده كه تكليف ما و ساير مسلمين
كه مثل ما هستند نسبت به گذشته و شراب هائى كه خورده ايم و گناهانى كه كرده ايم
چيست ؟ و گويا اين آيه جواب است از زبان حال آنها به اينكه حرجى بر آنها نيست ، در
صورتى كه از مردان با ايمان و صالح و با تقوا و نيكوكار باشند، با ايمان باشند،
يعنى به خدا و تمامى احكامى كه بر رسول خدا (صلى الله عليه و آله )
نازل شده ايمان داشته باشند، صالح باشند، يعنى جز
عمل نيك انجام ندهند، با تقوا باشند يعنى خود را در مسير تقوا قرار دهند، نيكوكار باشند
يعنى احسان كنند به عمل كردن بر طبق احكامى كه
نازل شده . و با اين بيان روشن مى شود كه مراد از
موصول (ما) در جمله (فيما طعموا) يا خمر است از جهت خوردن آن و يا خمر و ميسر و
انصاب و ازلام است از جهت خوردنى كه ممكن است به هر يك متعلق شود، و معناى آيه اين مى
شود: حرجى نيست بر كسانى كه ايمان آورده و
عمل صالح كرده اند در آنچه كه قبل از تحريم از شراب يا آن محرمات ديگر چشيده اند.